کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دو

      فصل دو


    سفر ادامه پيدا مى كند و پيامبر به "مسجد الأقْصى" نزديك مى شود.
    مسجد الاقصى، يا بيت المقدس، قبله گاه اول مسلمانان !
    آرى، اول پيامبر بايد به مسجد الاقصى برود و از آنجا به سوى آسمان ها پرواز كند.
    چرا خداوند پيامبر را از مكه مستقيم به آسمان ها نمى برد؟
    براى اينكه خداوند در اين مسجد براى پيامبر برنامه ويژه اى دارد.
    آيا مى دانيد اين برنامه چيست؟
    خداوند روح همه پيامبران خود را در اين مسجد، جمع كرده است.[20]
    چه اجتماع با شكوهى شده است و در مسجد جاى سوزن انداختن نيست.[21]
    پيامبر سؤال مى كند:
    او كيست كه به استقبال من مى آيد؟
    جبرئيل مى گويد:
    او پدر شما، حضرت ابراهيم(عليه السلام) است.[22]
    پيامبر به او سلام مى كند.
    گوش كن !
    آيا اين صدا را مى شنوى:
    اى محمد، جلو برو.[23]
    و آرام آرام، صف ها را مى شكافد و جلو مى رود.
    آيا صداى اذان را مى شنوى؟
    اين جبرئيل است كه به امر خدا، اذان مى گويد.
    اذان تمام مى شود.
    و آنگاه جبرئيل مى گويد:
    اى محمد !
    در محراب بايست و نماز را اقامه كن !
    نماز بر پا مى شود.
    و فرشتگان نگاه مى كنند كه همه انبياء، پشت سر پيامبر ما صف بسته اند.
    آرى، يك روز فرشتگان بر حضرت آدم(عليه السلام) سجده كردند، امروز حضرت آدم(عليه السلام) هم به حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) اقتداء كرده است.
    امشب، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، امام جماعت همه انبياء شده است.[24]
    نماز تمام مى شود.
    اى محمد !
    از آنان سؤال كن كه به چه چيزى مبعوث شده اند؟
    اين سخن خداست كه به گوش پيامبر مى رسد.
    و حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) از جا بر مى خيزد و خطاب به پيامبران مى كند:
    شما به چه چيزى مبعوث شديد؟
    و آنان جواب مى دهند:
    ما به خداپرستى و نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب(عليه السلام)، مبعوث شديم.[25]
    پيامبر از راه دورى آمده است.
    براى همين براى پيامبر، نوشيدنى مى آورند آب و شير و...
    پيامبر شير را انتخاب مى كند.[26]
    نگاه كن !
    آن فرشته را مى گويم كه به سوى پيامبر مى آيد.
    او خدمت پيامبر مى رسد !
    سلام مى كند و در حالى كه كليدهاى همه گنج هاى دنيا را به پيامبر عرضه مى كند، مى گويد:
    خداوند به من مأموريت داده است تا اين كليدها را به شما بدهم و شما مى توانيد آن را قبول نموده و يا آن را رد كنيد.
    اما پيامبر آن كليدها را قبول نمى كند، زيرا او مى خواهد پيامبرى باشد كه چون بندگان زندگى كند.[27]
    در اين ميان چشم پيامبر به صخره اى در بيت المقدس مى افتد.
    و بر روى آن نوشته اى مى بيند.
    به نظر شما آن بر روى آن صخره چه چيزى نوشته شده است؟
    لا الهَ إلاّ الله، وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله، أيَّدْتُهُ بِوزيرِهِ وَ نَصَرْتُهُ بِهِ.[28]
    خدائى جز الله نيست، محمد رسول خداست و من او را به وسيله وزيرش يارى كردم.
    و تو خود مى دانى كه منظور از وزير پيامبر در اين جا چه كسى مى باشد.
    بله، او حضرت امير مؤمنان، على بن ابى طالب(عليه السلام) است.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲: از كتاب قصه معراج نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن