سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۵۴. کتاب تفسير باران، جلد چهارم | |
تعداد بازديد : | ۲۲۳ |
موضوع: | تفسير قرآن |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دوم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | تفسير قرآن، سوره انفال، توبه، يونس، هود. |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
شما در حال خواندن جلد چهارم كتاب "تفسير باران" مى باشيد، من تلاش كرده ام تا براى شما به قلمى روان و شيوا از قرآن بنويسم، همان قرآنى كه كتابِ زندگى است و راه و رسم سعادت را به ما ياد مى دهد.
خدا را سپاس مى گويم كه دست مرا گرفت و مرا كنار سفره قرآن نشاند تا پيام هاى زيباى آن را ساده و روان بازگو كنم و در سايه سخنان اهل بيت(عليهم السلام)آن را تفسير نمايم.
اميدوارم كه اين كتاب براى شما مفيد باشد و شما را با آموزه هاى زيباى قرآن، بيشتر آشنا كند.
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۸ قرآن مى باشد.
۲ - "اَنفال" به معناى ثروت هاى عمومى جامعه مى باشد كه حكم آن در اين سوره بيان شده است.
۳ - نام ديگر سوره، "بَدر" مى باشد. ماجراى جنگ "بَدر" در اين سوره شرح داده شده است.
۴ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: ثروت هاى عمومى جامعه، غنيمت هاى جنگى، ماجراى جنگ بدر و اين كه خدا مسلمانان را در اين جنگ چگونه يارى نمود.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَْنْفَالِ قُلِ الاَْنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۱ )
تو به سؤال بندگان خود احترام مى گذارى، به آن پاسخ مى دهى، مردم از پيامبر درباره "اَنفال" سؤال كردند، اكنون مى خواهى به آن پاسخ بدهى.
به سرمايه هاى عمومى جامعه انفال مى گويند، چيزى كه مالك خصوصى ندارد: كوه ها، درّه ها، جنگل ها، درياچه ها، رودخانه ها...
كسى حقّ ندارد مالك اين ها شود، اين ها سرمايه هاى جامعه است.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آَيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (۲ )الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (۳ )أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (۴ )
اكنون مى خواهى مؤمنان را براى من معرّفى كنى، آنان كسانى هستند كه هر وقت نام تو برده مى شود، دل هاى آنان بيمناك شود، وقتى قرآن مى خوانند، بر ايمانشان افزون مى شود و فقط بر تو توكّل مى كنند، آن ها نماز را با آداب و شرايط آن به جا مى آورند و از هر چه روزيشان كرده اى، به نيازمندان مى بخشند، آنان مؤمنان حقيقى هستند و نزد تو درجات عالى خواهند داشت و تو گناهانشان را مى بخشى و به آنان در بهشت روزى نيكو مى دهى.
* * * مؤمنان وقتى نام تو را مى شنوند، دل هاى آنان بيمناك مى شود، اين ترسى است كه در عشق و محبّت، ريشه دارد، آن ها نگران هستند مبادا تو كه محبوب واقعى آنان هستى، از آنان ناراضى باشى، مؤمنان تو را دوست دارند و مى خواهند هميشه تو از آنان راضى و خشنود باشى، آنان خشنودى تو را از همه چيز بهتر مى دانند.
كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ (۵ ) يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ (۶ ) وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ (۷ )لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الُْمجْرِمُونَ (۸ )
اكنون براى من از جنگ "بَدر" سخن مى گويى، تو به مسلمانان وعده داده بودى كه آنان را يارى كنى و بر دشمنانشان پيروز گردانى و در اين جنگ به وعده خود وفا كردى.
وقتى اين ماجرا را مى شنوم، به يارى تو اميدوارم مى شوم و در راه تو استوار مى مانم، ماجراى جنگ "بدر" به من درس استقامت و پايدارى مى دهد.
* * *
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ (۹ ) وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۱۰ )
وقتى مسلمانان فهميدند كه سپاه مكّه به سوى آنان مى آيد، دست به دعا برداشتند و با زارى از تو يارى خواستند، آنان مى دانستند كه سپاه دشمن، سه برابر آنان است و هم اسلحه بيشتر و هم قدرت بيشترى دارد، آنان به تو پناه آوردند.
پيامبر هم دعا كرد، او رو به قبله ايستاد و دست هاى خود را به سوى آسمان گرفت و فرمود: "خدايا ! تو به ما وعده پيروزى دادى، از تو مى خواهم به وعده خود عمل كنى، اگر امروز اين گروه شكست بخورند و كشته شوند، ديگر كسى تو را روى زمين عبادت نخواهد كرد".
تو دعاى او را مستجاب كردى و اين آيه را بر او نازل كردى و به او وعده دادى كه مسلمانان را با هزار فرشته كه پشت سرهم از آسمان فرود آيند، يارى مى كنى.
إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الاَْقْدَامَ (۱۱ )
كافران چاه هاى آبى كه در آن اطراف بود را در اختيار خود گرفتند، مسلمانان با كم آبى روبرو شدند. آنان بسيار خسته بودند، هنوز دشمن با آنان رو در رو نشده بود، شب فرا رسيد، گروهى براى نگهبانى انتخاب شدند و بقيّه استراحت كردند.
كسى كه ترس به دل دارد و مضطرب است، نمى تواند بخوابد، امّا تو آرامشى به قلب آنان نازل كردى و خوابى سبك مسلمانان را فرا گرفت تا از آنان رفع خستگى شود و براى جنگ فردا، آمادگى جسمى پيدا كنند.
صبح كه فرا رسيد، باران رحمت خود را بر آنان نازل كردى و گودال هاى اطراف پر از آب شد، آنان توانستند بدن خود را شستشو دهند و نياز خود به آب را برطرف كنند و پليدى شيطان را از خود دور كنند.
إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آَمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الاَْعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَان (۱۲ ) ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ يُشَاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۱۳ )ذَلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابَ النَّارِ (۱۴ )
فرشتگان را براى يارى مسلمانان فرستادى، تو به آن فرشتگان چنين گفتى: "من حافظ و نگهبان شما هستم، مؤمنان را ثابت قدم بداريد، من در دل هاى كافران، ترس مى افكنم، پس با شمشير سرهاى آنان را بزنيد و دست آنان را كوتاه كنيد، اين كيفر براى آن است كه آنان با من و پيامبرم دشمنى كردند، هر كس با من و پيامبر درافتد، بايد بداند كه عذابى سخت در انتظار اوست".
آرى، كافران اين مجازات را در دنيا مى چشند و در آخرت به آتش جهنّم گرفتار خواهند شد.
* * *
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الاَْدْبَارَ (۱۵ ) وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَال أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَة فَقَدْ بَاءَ بِغَضَب مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۱۶ )
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان جنگ روبرو شديد از مقابله با آنان، نهراسيد و فرار نكنيد.
در هنگام جنگ، هر كس از ميدان نبرد فرار كند، گرفتار غضب من خواهد شد و جهنّم جايگاه او خواهد بود و جهنّم چه بد جايگاهى است، البتّه اگر كسى از ميدان برگردد ولى هدف او حمله مجدّد باشد يا تصميم داشته باشد به گروه ديگرى از رزمندگان بپيوندد، خطايى نكرده است.
* * *
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۱۷ ) ذَلِكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ (۱۸ )
زمانى كه مسلمانان در مكّه به پيامبر ايمان آوردند، كافران آنان را شكنجه مى دادند و سرانجام آنان مجبور به ترك خانه و زندگى خود شدند و به مدينه هجرت كردند. وقتى جنگ تمام شد و مسلمانان پيروز شدند، لحظه شادى و خوشحالى آنان بود، جنازه هفتاد نفر از بزرگان كافران در ميدان افتاده بود، هر كسى از سر خوشحالى فرياد مى زد: "من فلان كافر را كشتم".
آيا آنان با توان و نيروى خود، توانستند كافران را شكست بدهند؟ اگر يارى تو نبود، آنان هرگز نمى توانستند در مقابل آن سپاهى كه سه برابر آنان بود، پيروز شوند،
تو مى خواستى آنان يارى تو را فراموش نكنند و امدادهاى غيبى تو را پيش چشم داشته باشند، پس چنين گفتى: "اين شما نبوديد كه كافران را كشتيد، بلكه خدا آنان را با فرستادن فرشتگان و يارىِ شما، به قتل رساند".
إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَكُمُ الْفَتْحُ وَإِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَلَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ (۱۹ )
بُت پرستان مكّه براى اين كه بتوانند مردم را براى جنگ با پيامبر بسيج كنند، از ابزار دين استفاده كردند، درست است كه آنان بُت پرست بودند، امّا بُت ها را شريك تو مى دانستند، تو را قبول داشتند، امّا مى گفتند كه بُت ها، دختران تو هستند و تو اداره جهان را به بُت ها واگذار كرده اى.
ابوجهل كنار كعبه آمد و پرده آن را گرفت و چنين گفت: "اى خدا ! ما به جنگ محمّد مى رويم، از تو مى خواهيم هركدام از ما را كه دين بهترى داريم، پيروز گردانى".[۴] مردم مكّه به دعاى او آمين گفتند، آن ها فكر مى كردند كه بُت پرستى از يكتاپرستى بهتر است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (۲۰ ) وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ (۲۱ ) إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ (۲۲ ) وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لاََسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ (۲۳ )
اكنون از مؤمنان مى خواهى تا از تو و پيامبر اطاعت كنند و هرگز مخالفت نكنند و مانند كافرانى نباشند كه سخن پيامبر را گوش نكردند و خود را از سعادت محروم كردند.
پيامبر سال هاى سال با بُت پرستان مكّه سخن گفت و آنان را به يكتاپرستى دعوت كرد، بعضى از آنان به پيامبر مى گفتند: "سخن تو را پذيرفتيم"، ولى
آنان دروغ مى گفتند و هرگز ايمان نياورده بودند، آنان با اين كار خود مى خواستند پيامبر تو را مسخره كنند، اكنون درباره آنان سخن مى گويى، آنان بدترين مردم روى زمين هستند، آنان مى دانستند كه محمّد(صلى الله عليه وآله)پيامبر توست، ولى به او ايمان نمى آوردند، آنان شيفته بُت پرستى شده بودند و به بُت هاى خود دل خوش كرده بودند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (۲۴ ) وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۲۵ )
اين زندگى كه من عاشق آن هستم و براى ادامه آن تلاش مى كنم، چيست؟ آيا زندگى، همان زنده بودن است؟ آيا خوردن و آشاميدن و بهره بردن از لذّت هاى حيوانى، معناى زندگانى است؟
زنده بودن، يك حركت افقى است، از گهواره تا گور، امّا زندگى يك حركت عمودى است، از زمين تا اوج آسمان ها !
تو انسان را آفريده اى و خوب مى دانى چه آفريده اى، تو در او حسّ كمال گرايى را قرار داده اى، زنده بودن هيچ گاه، انسان را سير نمى كند، انسانى كه فقط زنده است، همواره به دنبال چيزى مى گردد، گمشده انسان همان زندگى است.
وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الاَْرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآَوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۲۶ )
زمانى كه مسلمانان در مكّه بودند، گروهى كوچك بيش نبودند و در شهر مكّه، ضعيف و خوار شمرده مى شدند و هميشه نگران بودند كه دشمنان، آنان را نابود كنند.
اكنون از آنان مى خواهى تا آن روزها را به ياد آورند، تو آنان را پناه دادى و زمينه مهاجرت آنان به مدينه را فراهم كردى و آنان را يارى نمودى و از پاكيزه ترين طعام ها روزيشان كردى، باشد كه شكر تو را به جا آورند.
آرى، انسان به زودى گذشته خود را فراموش مى كند و اين عيب بزرگ اوست، وقتى او در سختى و مشكلات قرار مى گيرد، تو را به يارى مى طلبد و از تو كمك مى خواهد، امّا وقتى مشكل او برطرف شد، ديگر همه چيز را فراموش مى كند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۲۷ ) وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (۲۸ )
از ما مى خواهى تا در امر دين تو، خيانت نكنيم و خلاف دستور تو و پيامبر تو، كارى انجام ندهيم و در امانت خيانت نكنيم، همه ما مى دانيم كه خيانت در امانت، گناه بزرگى است.
به ما خبر مى دهى كه دارايى ها و فرزندان، مايه آزمايش ما مى باشند و تو ما را با اين دو، امتحان مى كنى، دوست داشتن ثروت دنيا و محبّت به فرزندان، نبايد باعث شود كه ما راه گمراهى را در پيش بگيريم.
كسى كه در راه تو از مال دنيا و فرزندان خويش دل بكند، در امتحان تو پيروز مى شود و تو به او پاداش بزرگى مى دهى.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۲۹ )
سخن از نعمت هايى به ميان آمد كه تو به بندگان خود مى دهى، در اينجا مى خواهى يكى از بزرگ ترين نعمت ها را بيان كنى، مهم ترين خطر انسان در مسير سعادت، خطر بيراهه ها است، ممكن است انسان از راه اصلى منحرف شود و به بيراهه بيفتد، امّا هر كس تقوا پيشه كند و از گناه دورى كند، تو قدرت تشخيص حقّ از باطل را به او مى دهى و خطاهاى او را مى بخشى كه تو صاحب بخشش بزرگ هستى.
كسى كه اهل تقوا شد، به راحتى مى تواند راه صحيح را تشخيص بدهد و از باطل جدا شود. تقوا، پرده هاى حرص، طمع و شهوت، خودبينى، حسد و دل بستگى به دنيا را از مقابل ديده عقل كنار مى زند تاانسان بتواند چهره حقّ را به خوبى ببيند، تقوا روشن بينى خاصّى به انسان مى دهد و پرتو آن، دل را روشن مى نمايد.
كسى كه به گناه آلوده شده است، اگر توبه كند و تصميم بگيرد ديگر گناه انجام ندهد و تقوا پيشه كند، سعادتمند مى شود، زيرا تو گناهان گذشته او را مى بخشى و به او قدرتى مى دهى كه راه صحيح را تشخيص بدهد. تقوا، گذشته و آينده انسان را اصلاح مى كند و اين نعمت بزرگى است براى انسانى كه راه تو را مى پيمايد.
وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (۳۰ )
در اينجا يكى از نعمت هايى را كه به پيامبر خود دادى، ذكر مى كنى، پيامبر بيش از ده سال در مكّه مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد، بُت پرستان مكّه او را اذيّت و آزار زيادى نمودند، عدّه اى از مردم يثرب كه مسلمان شده بودند، به مكّه آمدند و با پيامبر ديدار كردند. يثرب همان شهر مدينه است كه در آن زمان بيشتر به يثرب مشهور بود. آنان از پيامبر دعوت كردند تا به شهر آنان هجرت كند.
اين خبر به گوش بزرگان مكّه رسيد، پس تصميم گرفتند هرطور شده مانع هجرت پيامبر بشوند. آنان جلسه اى تشكيل دادند تا در اين زمينه با هم مشورت كنند، در آن جلسه سه نظر مطرح شد: عدّه اى گفتند بايد محمّد را دستگير و در مكانى زندانى كنيم تا او نتواند به مدينه برود، عدّه اى مى گفتند كه بايد پيامبر را به قتل برسانيم. عدّه اى هم مى گفتند بايد او را از شهر مكّه بيرون كنيم و به جاى دورى بفرستيم.
سرانجام تصميم آن ها بر اين شد كه ۲۵ نفر را با شمشير براى كشتن پيامبر بفرستند تا او را به قتل برسانند.[۱۰]
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آَيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الاَْوَّلِينَ (۳۱ ) وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَاب أَلِيم (۳۲ ) وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (۳۳ )
قرآن معجزه تو بود، تو بارها از بُت پرستان مكّه خواستى كه اگر در قرآن شك دارند، اگر محمّد(صلى الله عليه وآله)را پيامبر تو نمى دانند، يك سوره مانند سوره هاى قرآن بياورند.
آنان هر چه تلاش كردند نتوانستند چنين كارى كنند، امّا براى اين كه بتوانند مردم مكّه را فريب بدهند، نقشه اى ريختند، آنان به مردم مى گفتند: "ما اين سخنان را شنيديم و اگر بخواهيم مى توانيم مطالبى مانند قرآن بياوريم، قرآن چيزى جز افسانه گذشتگان نيست".
سپس براى اين كه ذهن مردم را درگير كنند و از توجّه به قرآن آنان را باز دارند چنين گفتند: "بارخدايا ! اگر واقعاً اين قرآن حقّ است و از طرف توست، پس از آسمان بارانى از سنگ بر ما فرو آور يا عذاب دردناك براى ما بفرست".
وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (۳۴ ) وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (۳۵ )
زمانى كه پيامبر در مكّه بود، مشركان نمى گذاشتند آن حضرت با مسلمانان براى نماز به مسجدالحرام بيايند، اگر مسلمانى براى طواف كنار كعبه مى آمد، آن ها او را اذيّت و آزار مى كردند. كعبه، يادگار ابراهيم(عليه السلام)بود و خانه يكتاپرستى. امّا اين بُت پرستان آنجا را تصرّف كرده بودند.
تو آنان را در روز قيامت به عذاب سختى گرفتار خواهى ساخت، زيرا آنان مردم را از زيارت مسجدالحرام و طواف كعبه باز مى داشتند، آنان فكر مى كردند كه سرپرستى آنجا با آنان است، در حالى كه چنين نيست، سرپرستى مسجدالحرام و خانه تو، فقط به دست اهل تقوا است ولى مشركان اين مطلب را نمى فهمند.
اين بُت پرستان خود را وارثان كعبه مى دانستند، امّا نماز و عبادت آنان در خانه تو اين بود كه سوت بكشند و كف بزنند، تو در روز قيامت آنان را در جهنّم جاى مى دهى و به آنان مى گويى: "به سزاى آن كه كفر مىورزيديد، اين عذاب را بچشيد".
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (۳۶ ) لَِيمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْض فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (۳۷ )
بُت پرستان مكّه ثروت زيادى را در راه كفر خرج مى كردند، آنان مى خواستند با اين كار، جلوى پيشرفت دين تو را بگيرند، پس از آن كه آنان ثروت خود را خرج كردند، فهميدند كه كارى بيهوده كرده اند و حسرت اموالى را خوردند كه در اين راه خرج كردند. زيرا تو مسلمانان را پيروز كردى و بُت پرستان شكست خوردند و در روز قيامت نيز آنان را به سوى جهنّم رهسپار خواهى كرد.
تو در روز قيامت، بندگان پاك خود را از كافران جدا مى كنى، سپس همه كافران ناپاك را كنار هم جمع مى كنى و آنان را در جهنّم جاى مى دهى، آنان آن روز است كه مى فهمند كه در دنيا و آخرت زيان كرده اند.
قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الاَْوَّلِينَ (۳۸ )وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۳۹ ) وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (۴۰ )
مسلمانان را در جنگ بدر يارى كردى و آنان بر كافران پيروز شدند و گروهى از بزرگانِ آنان را به جهنّم فرستادند، اكنون از پيامبر مى خواهى تا با بازماندگان آنان چنين سخن بگويد: "اى كافران ! اگر شما دست از كفر و دشمنى خود برداريد و ايمان بياوريد، گناهان شما بخشيده مى شود، امّا اگر به دشمنى خود ادامه دهيد، بدانيد كه سنّت خدا درباره شما جارى خواهد شد، او بندگان مؤمن خود را عزيز مى كند و در بهشت جاى مى دهد و كافران را ذليل و در جهنّم گرفتار مى سازد".
* * * درست است كه جنگ بدر تمام شده است، امّا تو دوست دارى كه مسلمانان بدانند هنوز در آغاز راه هستند، آنان بايد تا برچيدن بساط بُت پرستى و شرك مبارزه كنند.
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آَمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۴۱ )
مسلمانان با پيروزى بر كافران در جنگ بدر، به غنيمت هاى زيادى دست يافتند، تو در اينجا درباره تقسيم اين غنيمت ها سخن مى گويى و دستور مى دهى تا پيامبر يك پنجم آن را به عنوان "خمس" بردارد و بقيّه آن را ميان مسلمانانى كه در جنگ شركت كرده بودند، تقسيم كند.
آيا پرداخت خمس، فقط درباره غنيمت هاى جنگى است؟
اين آيه، درباره غنيمت هاى جنگ بدر نازل شد، امّا نازل شدن يك آيه درباره يك موضوع، آن آيه را محدود به آن موضوع نمى كند.
إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَة وَيَحْيَا مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ (۴۲ )
باز از جنگ بدر سخن مى گويى، از مسلمانان مى خواهى آن روز را به ياد بياورند كه آنان در مقابل كافران به صف ايستاده بودند، آنان در منطقه اى پايين و دشمن در منطقه اى بلند قرار گرفته بود و اين از نظر نظامى براى دشمن امتياز خوبى بود.
مسلمانان براى مقابله با كاروان تجارى مكّه از شهر خود بيرون آمده بودند، امّا آن كاروان خود را به سلامت به مقصد رسانده بود، اكنون مسلمانان بايد با سپاهى كه سه برابر آن ها بود، جنگ مى كردند.
هر كس شرايط آن روز را بررسى مى نمود، به شكست مسلمانان يقين مى كرد، اگر آنان چنين وضعيّتى را پيش بينى مى كردند، به جنگ نمى آمدند، آرى، با آن شرايط اگر آنان با يكديگر وعده مى گذاشتند كه در ميدان حاضر شوند، در انجام وعده خود، اختلاف مى كردند.
إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الاَْمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۴۳ ) وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ (۴۴ )
پيامبر صحنه اى از جنگ بدر را در خواب ديد، در خواب، تو تعداد سپاه دشمن را به پيامبر، اندك نشان دادى، پيامبر اين خواب خود را براى يارانش حكايت كرد و سبب تقويت روحيّه آنان شد.
خواب ها، معمولاً چهره باطنى هر چيزى را نشان مى دهند، درست است كه كافران سه برابر مسلمانان بودند، امّا آنان در شك و ترديد بودند، قلب هاى آنان از نور يقين خالى بود، براى همين آنان ضعيف و ناتوان بودند.
اگر تو جمعيّت دشمن را چنان كه بودند فراوان نشان مى دادى، مسلمانان در جنگ سستى مى كردند و چه بسا درباره آغاز درگيرى با كافران، اختلاف مى كردند، ولى پيامبر آن خواب را ديد و براى يارانش بيان كرد، اين كار، سبب شد تا روحيّه مسلمانان قوى شود و همه آماده جنگ با كافران شوند و هيچ اختلافى ميان آنان پيش نيايد، تو از آنچه در دل هاى مردم مى گذرد باخبر هستى، تو مى دانستى كه اگر آنان تعداد زياد دشمنان خود را مى دانستند، از جنگ خوددارى مى كردند و پيامبر تو را تنها مى گذاشتند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۴۵ ) وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (۴۶ ) وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (۴۷ ) وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۴۸ )
اين سخن تو با كسانى است كه همراه پيامبر به ميدان جنگ آمده اند:
اى مؤمنان ! هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبرو مى شويد، ثابت قدم باشيد و مرا پيوسته ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد !
از فرمان من و پيامبر اطاعت كنيد و با يكديگر اختلاف نكنيد، اختلاف سبب سستى مى شود و قدرت روحى شما را از بين مى برد، در راه دين من، صبر و استقامت بورزيد، بر مشكلات و سختى ها صبر كنيد ،كه من همواره با صابران هستم و آنان را يارى مى كنم.
إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۴۹ )
افرادى در مدينه بودند كه نزد پيامبر مى آمدند و مى گفتند كه ما به تو ايمان آورده ايم، امّا آنان دروغ مى گفتند، دل و زبان آن ها يكى نبود. زبان آن ها، چيزى مى گفت و قلب آن ها چيز ديگر، تو آن ها را منافق ناميدى، دل هاى آنان به بيمارى نفاق و دورويى مبتلا شده بود.
گروهى از آنان در جنگ بدر شركت كرده بودند، قرار بود كه مسلمانان با كاروان تجارتى قريش درگير شوند، منافقان به طمع مال دنيا، همراه مسلمانان آمده بودند، امّا وقتى سپاه مكّه از راه رسيد، ترس و وحشت به دل هاى آنان نشست. آنان به شكست مسلمانان يقين كردند، شور و شوق مسلمانان براى مبارزه با كافران براى آنان بى معنا بود، براى همين منافقان پيش خود گفتند: "مسلمانان به دين خود مغرور شده اند".
امّا چنين چيزى نبود، تو دل هاى مؤمنان را از نور ايمان پر كرده بودى، آنان با روحيّه اى قوى در مقابل كافران ايستاده بودند، آنان به تو توكّل كرده بودند، كسى كه به تو توكّل كند، تو او را يارى مى كنى، تو خداى قدرتمند هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است.
وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (۵۰ ) ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّام لِلْعَبِيدِ (۵۱ ) كَدَأْبِ آَلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآَيَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۵۲ )
اگر لحظه اى را كه فرشته مرگ، جان كافران را مى گيرد، مى ديدم، بزرگى عذاب تو را مشاهده مى كردم، در آن لحظه فرشتگان عذاب، بر چهره و پشت آنان مى زنند و به آنان مى گويند: "عذاب سوزنده را بچشيد، بدانيد اين عذاب سخت، نتيجه كارهايى است كه از پيش خود فرستاده ايد و خدا به بندگان خود، كمترين ظلمى نمى كند".
حالِ اين كافران، همانند حالِ پيروان فرعون و كافرانى است كه پيش از آنان بودند، آنان، معجزات تو را انكار كردند، تو آنان را به سزاى گناهانشان رساندى و آنان را به عذاب سختى گرفتار ساختى، تو بر هر كارى توانا هستى و كافران را به سختى عذاب مى كنى.
* * *
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۵۳ ) كَدَأْبِ آَلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآَيَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آَلَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كَانُوا ظَالِمِينَ (۵۴ )
تو به همه بندگان خود، نعمت هاى مادّى و معنوى فراوانى مى دهى، رحمت تو شامل حال همه مى شود، اگر بندگان تو، از اين نعمت ها براى كمال و سعادت خود استفاده كردند و شكر آن را به جا آوردند، تو نعمت خود را بر آنان پايدار مى كنى و حتّى آن را زيادتر هم مى نمايى، امّا اگر اين نعمت ها، وسيله سركشى و گناه و معصيت شد، تو آن نعمت ها را از آنان باز پس مى گيرى و يا آن را به بلا تبديل مى كنى.
آرى، سرنوشت انسان ها به دست خود آنان ساخته مى شود، تو آنان را آزاد آفريده اى و آنان راه خود را انتخاب مى كنند، اگر راه شكرگزارى را پيمودند، نعمت ها براى آنان زيادتر مى شود، امّا اگر راه كفر را برگزيدند، نعمت ها از آنان گرفته مى شود و به فقر و فلاكت مبتلا مى شوند.
كافرانى كه حقّ را انكار مى كنند، مانند فرعونيان مى باشند، تو به فرعونيان و كسانى كه قبل از آنان بودند، نعمت هاى فراوان دادى، امّا آنان پيامبران تو را انكار كردند و راه كفر را در پيش گرفتند، تو هم آنان را به كيفر گناهانشان مبتلا ساختى و آنان را نابود كردى، پيروان فرعون را در آب غرق نمودى، آنان كسانى بودند كه به خود ظلم و ستم كردند.
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (۵۵ ) الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّة وَهُمْ لَا يَتَّقُونَ (۵۶ ) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (۵۷ ) وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْم خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ (۵۸ ) وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لَا يُعْجِزُونَ (۵۹ )
در زمان پيامبر، گروهى از يهوديان در مدينه بودند، آنان قبلاً در شام (سوريه) زندگى مى كردند، آن ها در كتاب آسمانى خود خوانده بودند كه آخرين پيامبر تو در سرزمين حجاز (عربستان) ظهور خواهد كرد. به اين دليل از شام به سرزمين حجاز مهاجرت كردند. آن ها مى خواستند اوّلين كسانى باشند كه به آخرين پيامبر ايمان مى آورند. عدّه اى از آن ها در مدينه كه آن روزها "يثرب" نام داشت ساكن شدند.
در آن زمان تمامى مردم يثرب بُت پرست بودند. يهوديان به بُت پرستان مى گفتند: "به زودى پيامبرى در اين سرزمين ظهور مى كند و به بُت پرستى پايان مى دهد".
سال ها گذشت تا اينكه محمّد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى مبعوث كردى و او به يثرب (مدينه) هجرت كرد; امّا متأسّفانه آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان نياوردند.[۱۹]
وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآَخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْء فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ (۶۰ ) وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۶۱ ) وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ (۶۲ )
از مسلمانان مى خواهى در برابر دشمنان، آنچه توانايى دارند از نيروهاى مسلّح پياده و سواره آماده كنند تا به اين وسيله، در دل دشمنان هراس ايجاد شود.
آرى، مسلمانان بايد هر چقدر مى توانند نيرو و تجهيزات جنگى فراهم سازند، در زمان پيامبر، اسب هاى ورزيده و آماده، از تجهيزات جنگى بود، اسب ها در ميدان جنگ، نقش تانك و زره پوش امروز را داشتند، مسلمانان بايد با توجّه به زمان خود، بهترين وسايل و امكانات دفاع از خود را داشته باشند.
البتّه منظور از تهيّه سلاح، كشورگشايى نيست، هدف اين است كه دشمنان از مسلمانان بترسند، خصوصاً دشمنانى كه گوششان شنواى سخن حقّ نيست، آنان فقط زبان زور را مى فهمند، براى همين، تو از مسلمانان مى خواهى كه تا آنجا كه توان دارند، خود را آماده دفاع كنند و از بهترين تجهيزات جنگى بهره ببرند.
وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الاَْرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۶۳ )
قبل از اين كه پيامبر به مدينه هجرت كند، اين شهر، شاهد جنگ داخلى بود، در اين شهر، دو قبيله بزرگ : "اَوس" و "خَزرج" زندگى مى كردند. در جنگ "بُعاث"، جوانان زيادى از آنان بر خاك و خون غلطيدند .[۲۰] در ميان اين مردم، كينه ها آن چنان ريشه دوانده بود كه به صورت عادى ممكن نبود از بين برود، اگر پيامبر همه ثروت دنيا را خرج مى كرد نمى توانست ميان آنان، دوستى برقرار كند.
تو به پيامبر دستور دادى به مدينه هجرت كند و به او وعده دادى كه مردم آن شهر او را يارى خواهند كرد، تو دل هاى آن مردم را به هم نزديك كردى و ميان آنان الفت و محبّت ايجاد كردى، آنان كينه ها و خشم ها را فراموش كردند و همه در كنار هم به يارى پيامبر آمدند و براى هدفى مقدّس، فداكارى كردند، تو به هر كارى كه بخواهى توانا هستى و كارهاى تو از روى حكمت است.[۲۱]
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۶۴ ) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِئَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (۶۵ )
اكنون با پيامبر خود سخن مى گويى: اى پيامبر ! مى دانم كه كافران به فكر نابودى اين دين هستند، آنان مى خواهند هر طور شده است تو را به قتل برسانند، امّا آنان موفّق نمى شوند، من تو را يارى مى كنم، يارى من و يارى مؤمنانى كه پيرو تو هستند، تو را كفايت مى كند، تو بر همه كافران پيروز مى شوى، اين وعده من است.
اى پيامبر ! از تو مى خواهم كه مؤمنان را براى پيكار با كافران تشويق كنى، بيست نفر از مسلمانان با استقامت مى توانند بر دويست نفر از كافران پيروز شوند، صد نفر از مسلمانان با استقامت مى توانند بر هزار نفر از كافران پيروز شوند.
آرى، مسلمانان هدف خود و آثار مثبت آن را مى دانند، شهادت را سعادت مى دانند و به هدف خويش ايمان دارند و براى همين در راه آن استقامت مى كنند، امّا كافران نمى دانند براى چه مى جنگند، آنان روز قيامت را قبول ندارند، از مرگ مى ترسند، براى همين سست و ضعيف هستند و شكست مى خورند.
الاَْنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (۶۶ )
در آيه قبل، از مسلمانان خواستى تا هر نفر از آنان در مقابل ده نفر از كافران مقاومت كند، اگر سپاه دشمن ده برابر مسلمانان باشد، مسلمانان بايد به ميدان بروند.
اين سخن تو براى مسلمانانى بود كه از ايمان قوى و فوق العاده اى بهره مند بودند، تو مى دانستى كه مسلمانان عادى نمى توانند اين گونه عمل كنند، براى همين تو بر آنان تخفيف دادى و از آنان مى خواهى اگر سپاه دشمن دو برابر آنان بود، مقاومت كنند و ميدان را ترك نكنند، در واقع هر مسلمان بايد در مقابل دو نفر از كافران مقاومت كند.
اين سخن توست: "به اراده من، صد نفر از مسلمانان با استقامت مى توانند بر دويست نفر از كافران پيروز شوند، هزار نفر از مسلمانان با استقامت مى توانند بر دو هزار نفر از كافران پيروز شوند، من پشتيبان كسانى هستم كه در راه من استقامت مىورزند و بر سختى ها صبر مى كنند".
مَا كَانَ لِنَبِيّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الاَْرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الاَْخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۶۷ ) لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيَما أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۶۸ )
در جنگ بدر، هنگامى كه مسلمانان با كافران نبرد مى كردند، نشانه هاى شكست كافران آشكار گرديد، در اين ميان، عدّه اى به جاى اين كه به ادامه نبرد با كافران بپردازند، به اين فكر بودند كه تا آنجا كه مى توانند اسير بگيرند تا بعداً بتوانند در مقابل آزادى آنان، "فديه" يا تاوان بگيرند، امّا اين كار خطرناكى بود، هنوز دشمن به طور كامل شكست نخورده بود، سرگرم شدن به گرفتن اسير مى توانست سرنوشت جنگ را تغيير دهد، وقتى يك نيرو، يك نفر را اسير مى كرد، بايد دست هاى او را مى بست و او را به پشت جبهه مى برد، عدّه اى بايد در پشت جبهه مواظب اسيران باشند تا فرار نكنند، اين كارها سبب مى شود از تعداد نيروى جنگى مسلمانان كم شود، احتمال داشت كه باقى مانده سپاه دشمن وقتى اين وضعيّت را ببينند، تجديد قوا كرده و به مسلمانان حمله كنند.
اكنون تو اين آيه را بر پيامبر نازل مى كنى: اى پيامبر ! وقتى ياران تو، ضربه هاى كارى به دشمن زدند و از شكست آنان مطمئن شدند، مى توانند كافران را اسير كنند، امّا تا زمانى كه كافران در ميدان جنگ حضور دارند و احتمال حمله غافلگير كننده آنان مى رود، مسلمانان نبايد فكر و ذهن خود را مشغول گرفتن اسيران بيشتر كنند، آنان بايد فقط به ميدان جنگ توجّه كنند تا مبادا كافران حمله كنند و آنان را غافلگير كنند !
* * *
فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَيِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۶۹ )
در جنگ بدر، مسلمانان هفتاد اسير از كافران گرفته بودند، عدّه اى از مسلمانان نزد پيامبر آمدند و گفتند: "اى پيامبر ! اسيران را به ما ببخش تا در برابر آزادى آنان از خويشاوندانشان كه در مكّه هستند، فديه و پول بگيريم".
تو اين آيه را نازل كردى: "آنچه را غنيمت گرفته ايد، از شماست و گواراى شما باد، تقوا پيشه كنيد كه من بخشنده و مهربان هستم".
پس به پيامبر اجازه چنين كارى را مى دهى، تو دوست ندارى كه مسلمانان ثواب جهاد در راه تو را با پول معامله كنند، آنان فقط به خاطر تو بايد به جهاد بروند، البتّه ممكن است كه در اين راه، غنيمتى هم به دست آورند، امّا غنيمت، نبايد هدف باشد، تو به مسلمانان مى گويى تقوا پيشه كنند.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الاَْسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۷۰ ) وَإِنْ يُرِيدُوا خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۷۱ )
همه اسيران بعد از آزاد شدن به مكّه رفتند و به خانواده خود پيوستند، امّا چند نفر از آن اسيران، مسلمان شدند و در مدينه، كنار پيامبر ماندند، آنان پول آزادى خود را داده بودند و در دل خود كمى ناراحت بودند. اينجا بود كه تو از پيامبر خواستى به آنان چنين بگويد كه اگر خدا در دل شما، خير و نور ايمان ببيند، در مقابل آن پولى كه براى آزادى خود داده ايد، بهتر از آن را به شما مى دهد، از گناه شما مى گذرد كه او بخشنده و مهربان است.
بعد از مدّتى، پولى به دست پيامبر رسيد و پيامبر آن پول را به اسيرانى كه مسلمان شده بودند داد، در واقع، آن پولى كه پيامبر به آنان داد، جبران آن چيزى بود كه آنان براى آزادى خود پرداخت كرده بودند.
* * *
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آَوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْء حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْم بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۷۲ ) وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الاَْرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ (۷۳ )
در اينجا ياران پيامبر را مى ستايى و دو گروه آنان را نام مى برى:
* گروه اوّل: مهاجران.
پيامبر در شهر مكّه به پيامبرى رسيد، گروه كوچكى از مردم مكّه، اوّلين كسانى بودند كه به پيامبر ايمان آوردند، آنان در راه تو سختى هاى زيادى تحمّل كردند و بارها به دست بُت پرستان شكنجه شدند ولى از يارى پيامبر دست برنداشتند.
وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آَوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (۷۴ )
در اينجا بار ديگر از مهاجران و انصار و ويژگى هاى آنان و پاداشى كه تو به آنان خواهى داد، ياد مى كنى و آنان را مؤمنان واقعى مى دانى. آرى، تو مؤمنان واقعى را اين گونه معرّفى مى كنى: كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت نمودند و در راه تو جهاد كردند و كسانى كه مؤمنان را پناه دادند و آن ها را يارى كردند، تو بخشش و مغفرت خود را بر آنان نازل مى كنى و در روز قيامت آنان را در بهشت جاى مى دهى و به آنان روزىِ شايسته مى دهى، آنان در بهشت از نعمت هاى زيباى تو بهره مند خواهند شد و براى هميشه مهمان لطف تو خواهند بود.
* * *
وَالَّذِينَ آَمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الاَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْض فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۷۵ )
از مهاجران و انصار ياد كردى، اكنون مى خواهى از كسانى نام ببرى كه بعداً ايمان آوردند و از سرزمين كفر به سوى مسلمانان هجرت كردند و در راه تو جهاد كردند، آنان نيز از مهاجران و انصار به حساب مى آيند.
جامعه اسلامى، جامعه اى انحصارى نيست، درهاى اين جامعه به سوى همه مؤمنان و مهاجران و كسانى كه در راه تو جهاد مى كنند، گشوده است.
هر كس در هر جاى دنيا و در هر زمانى كه باشد، مى تواند مانند ياران پيامبر باشد.
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۹ قرآن مى باشد.
۲ - "توبه" به معناى پشيمانى از گناه و بازگشت به سوى خدا مى باشد، در اين سوره، ۱۷ بار درباره توبه سخن به ميان آمده است.
۳ - نام ديگر اين سوره، "برائت" است. برائت به معناى "بيزارى" است. در آيه اول، درباره بيزارى خدا از بُت پرستان سخن به ميان آمده است.
۴ - اين سوره، تنها سوره اى است كه با "بسم الله الرحمن الرحيم" آغاز نمى شود، زيرا با بيزارى خدا از بُت پرستان، آغاز مى شود و اين مناسبت با مهربانى خدا كه در "بسم الله الرحمن الرحيم" ذكر مى شود، ندارد.
بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (۱ ) فَسِيحُوا فِي الاَْرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ (۲ ) وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَاب أَلِيم (۳ ) إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (۴ )
اين سوره "بسم الله" ندارد، تو مى خواهى درباره بيزارى از بُت پرستان سخن بگويى، پس در آغاز سوره "بسم الله" را ذكر نمى كنى. "بسم الله الرحمن الرحيم" يعنى به نام خداى بخشنده مهربان. بين بيزارى از بُت پرستان و ذكر مهربانى تو، مناسبتى وجود ندارد.
امّا ماجراى بيزارى تو از بُت پرستان چيست؟
در سال هشتم هجرى پيامبر با مسلمانان به سوى مكّه رفت و شهر مكّه را بدون خونريزى فتح نمود و همه بُت هايى كه درون كعبه بود را از بين برد، شهر مكّه، از همه ناپاكى ها و پليدى ها پاك شد، بعد از آن پيامبر، به مدينه بازگشت.
فَإِذَا انْسَلَخَ الاَْشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَد فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۵ )وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ (۶ )
به بُت پرستان چهارماه فرصت دادى، اين چهارماه از روز عيد قربان سال نهم آغاز شد، آنان صد و بيست روز فرصت دارند، كه فكر كنند شايد سر عقل بيايند و دست از بُت پرستى بردارند، امّا پس از اين مدّت، ديگر آنان در امن و امان نيستند، با توجّه به شرايط زمان و مكان، بايد مسلمانان يكى از اعمال زير را انجام دهند: "محاصره كردن آنان، اسير كردن آنان، بستن راه ها بر آنان، كشتن آنان".
اين دستور تو براى اين است كه بُت پرستى ريشه كن شود، بُت پرستى، يك آيين و دين نيست، بلكه يك انحراف و خرافه بزرگ است و بايد به هر قيمت ريشه كن شود، نزديك به بيست سال، پيامبر آنان را به سوى تو فرا خواند، اكنون ديگر هنگام آن است كه آنان به خود آيند.
البتّه تو راه را بر بُت پرستان نمى بندى، آنان در هر حال و هر لحظه مى توانند توبه كنند و به سوى حقّ بازگردند و نماز به پا دارند و زكات بدهند، اگر آنان واقعاً مسلمان شدند، آغوش اسلام براى آنان باز است.
كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (۷ ) كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ (۸ ) اشْتَرَوْا بِآَيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۹ ) لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِن إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (۱۰ ) فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الاَْيَاتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ (۱۱ )
بعضى از مسلمانان از اين كه تو به پيامبر دستور دادى كه بعد از چهارماه، پيمان بُت پرستان را لغو كند، تعجّب كردند، اكنون تو با آنان سخن مى گويى: چگونه انتظار داريد كه من و پيامبرم، بر پيمان خود با بُت پرستانى كه پيمان خود را شكستند، باقى بمانيم؟
* * * بار ديگر به دوگروه بُت پرستان اشاره مى كنى:
وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (۱۲ )
تو به بُت پرستان چهار ماه فرصت دادى، آنان در اين چهارماه آزادانه مى توانند رفت و آمد كنند و در امن و امان هستند، امّا اگر آنان به پيمان شكنى خود ادامه دادند و تصميم حمله به مسلمانان را داشتند و دين اسلام را مورد سرزنش قرار دادند، مسلمانان بايد چه كنند؟ آيا بايد صبر كنند تا اين چهار ماه تمام شود؟
به مسلمانان چنين مى گويى: "در آن شرايط، با رهبران كفر كه پيروان خود را گمراه مى سازند، جنگ كنيد، شايدپشيمان شوند و از اعمال ناشايست خود دست بردارند، بدانيد كه آنان به هيچ پيمانى، وفادار نمى مانند".
* * *
أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۱۳ ) قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْم مُؤْمِنِينَ (۱۴ )وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۱۵ ) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (۱۶ )
در ميان مسلمانان كسانى بودند كه موافق جنگ با بُت پرستان نبودند، آنان از بُت پرستان و قدرتشان مى ترسيدند، اكنون تو به آنان مى گويى:
چرا با كسانى كه پيمان خود را شكستند و پيامبر را از شهر مكّه بيرون كردند، نمى جنگيد؟ آيا فراموش كرديد كه آنان بودند كه جنگ با شما را آغاز كردند؟
آيا مى ترسيد كه آنان بر شما پيروز شوند؟ چرا از اين مردم بى ايمان مى ترسيد؟ من به شما فرمان دادم كه وقتى اين چهارماه تمام شد، با آنان جنگ كنيد، اگر شما مؤمن واقعى هستيد، بايد از مخالفت فرمان من بترسيد.
مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (۱۷ ) إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآَتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (۱۸ ) أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۱۹ ) الَّذِينَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ (۲۰ ) يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَة مِنْهُ وَرِضْوَان وَجَنَّات لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ (۲۱ ) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (۲۲ )
كعبه خانه توست، يادگارى از ابراهيم(عليه السلام). او مسجدالحرام را براى كسانى كه به تو ايمان داشتند، آماده كرد و آن را خانه يكتاپرستى قرار داد، امّا به مرور زمان، اين مسجد در اختيار بُت پرستان قرار گرفت و آنان از جاى جاى سرزمين حجاز به آنجا مى آمدند. آنان در آنجا بُت هاى خود را قرار داده بودند و براى آبادى و تعمير و مرمّت آن، پول هاى زيادى خرج مى كردند.
در سال هشتم هجرى، پيامبر مكّه را از وجود بُت ها پاك نمود، اكنون تو به او فرمان داده اى تا به بُت پرستان خبر بدهد كه ديگر حقّ ندارند به مسجدالحرام بيايند.
عدّه اى از مسلمانان وقتى اين سخن را شنيدند، با خود گفتند: چرا ما بايد بُت پرستان را از خود برانيم؟ بايد به آنان اجازه بدهيم به مسجدالحرام بيايند و مراسم حجّ را انجام بدهند، شركت آنان كه جمعيّت زيادى هم هستند، از هر جهت سبب رونق و آبادى است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آَبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الاِْيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۲۳ ) قُلْ إِنْ كَانَ آَبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَاد فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (۲۴ )
از پيامبرت خواسته اى تا چهارماه به بُت پرستان مهلت بدهد و پس از آن، اگر بُت پرستان ايمان نياوردند، با آنان وارد جنگ شود، عدّه اى از مسلمانان با بُت پرستان خويشاوند بودند، براى آنان سخت بود كه از خويشاوندان خود چشم بپوشند، اكنون تو با آنان سخن مى گويى: "اگر پدران و برادران شما، راه كفر را برگزيدند، شما آنان را به دوستى نگيريد، هر كس از شما با آنان دوستى كند، به خود ظلم و ستم نموده است".
نبايد دوستىِ خويشاوندى كه كافر است، مانع اجراى فرمان تو شود، اگر اين دوستى سبب شود مسلمانى دست از جهاد بردارد و فرمان تو را اطاعت نكند، او به خود ظلم بزرگى كرده است.
گروهى ديگر از مسلمانان به فكر پدر، برادر، فرزندان و همسرِ كافر خود بودند، اين مسلمانان با خود فكر مى كردند چگونه به جنگ با آنان بروند، برخى ديگر به سرمايه ها و تجارت خود مى انديشيدند، رونق تجارت آنان به آمد و رفت كافران بستگى داشت، آنان وقتى شنيدند كه از چهار ماه ديگر رفت و آمد كافران به مكّه ممنوع مى شود، از كسادى تجارت خود نگران شدند.
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَة وَيَوْمَ حُنَيْن إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الاَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (۲۵ ) ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (۲۶ ) ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۲۷ )
تو مى خواهى بُت پرستى به دست پيامبر در اين سرزمين نابود شود، برخى از مسلمانان از قدرت و نيروى بُت پرستان ترسيده اند، آنان با خود مى گفتند كه پيامبر چگونه مى خواهد اين كار را بكند، آنان فكر مى كردند كه اعلام جنگ با بُت پرستان، كارى خطرناك است.
گويا مسلمانان فراموش كرده اند كه تو پيامبر خود را يارى مى كنى، از روزى كه او را به پيامبرى فرستادى، همواره يار و پشتيبان او بودى، پيامبر بارها با كافران در ميدان جنگ روبرو شد و تو هيچ گاه او را تنها نگذاشتى، فرشتگان خويش را براى يارى اش فرستادى، دل هاى ياران او را محكم و استوار ساختى تا از دشمنان خود نهراسند.
اكنون مى خواهى از "جنگ حُنين" سخن بگويى، در سال هشتم، مسلمانان شهر مكّه را فتح كردند و آنجا را از بُت ها پاك نمودند، به پيامبر خبر رسيد كه تعداد زيادى از بُت پرستانى كه در "طائف" زندگى مى كنند، تصميم دارند به مسلمانان حمله كنند. طائف كمتر از صد كيلومتر با مكّه فاصله دارد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۲۸ )
با مسلمانان درباره پليدى بُت پرستان سخن مى گويى و از مسلمانان مى خواهى اجازه ندهند اين بُت پرستان ديگر به مسجد الحرام نزديك شوند. كعبه و حج، يادگار ابراهيم(عليه السلام)است، امّا اين بُت پرستان اين حجّ را تحريف كردند و بُت ها را همه كاره جهان مى دانند. اين آخرين حجّى بود كه آنان به جا آوردند، سال آينده آنان اجازه آمدن به مكّه را ندارند، آنان براى زيات خانه تو، بايد از بُت پرستى دست بردارند.
عدّه اى از مسلمانان از نيامدن بُت پرستان نگران هستند، آنان فكر مى كنند كه اگر بُت پرستان به مكّه نيايند، تجارت و كسب و كارشان از رونق مى افتد و آنان به فقر گرفتار مى شوند. تو به آنان وعده مى دهى كه آنان را از فضل و بخشش خود، از فقر نجات مى دهى كه تو خداى دانا هستى و همه كارهايت از روى حكمت است.
* * *
قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَد وَهُمْ صَاغِرُونَ (۲۹ )
تا اينجا سخن از بُت پرستان بود، به آنان مهلت چهارماهه دادى و از پيامبر خواستى بعد از اين مدّت، جنگ را با آنان آغاز كند، اكنون از يهوديان و مسيحيان سخن مى گويى، كسانى كه مى دانند محمّد(صلى الله عليه وآله)، آخرين پيامبر توست، امّا به او ايمان نمى آورند، آنان به دين تو باور ندارند و احكام تو را قبول ندارند، به قرآن ايمان نياورده اند، اگر آنان واقعاً به تو ايمان داشتند و از عذاب روز قيامت مى ترسيدند، حقّ را انكار نمى كردند، معلوم مى شود آنان به تو و روز قيامت ايمان ندارند، مسيحيان، عيسى(عليه السلام)را خدا مى دانند و دچار شرك شده اند، يهوديان هم يكى پيامبران تو را به عنوان "پسر خدا" مطرح كرده اند، آنان در دين خود، دچار شرك و انحراف شده اند.
اكنون آنان سه راه پيش رو دارند: يا مسلمان شوند، يا براى جنگ آماده شوند، يا با حفظ دين خود، زندگى مسالمت آميز در كنار مسلمانان را بپذيرند و جزيه بدهند، جزيه، مالياتى است كه آنان بايد با خوارى (و به حالت تسليم) بپردازند.
آنان مى توانند در جامعه اسلامى زندگى كنند و اين در صورتى است كه حاضر شوند دين اسلام را محترم بشمارند و هرگز با دشمنان همكارى نكنند و ماليات خود را بپردازند، آنان اين ماليات را در مقابل تأمين امنيّت خود مى پردازند.
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (۳۰ )
تو موسى و عيسى(عليهما السلام)را براى هدايت مردم فرستادى، آنان مردم را به سوى تو فرا خواندند، امّا بعد از آنان، پيروان آنان دچار انحراف شدند، يهوديان گفتند كه "عُزَير" پسر خداست، در حالى كه عُزَير يكى از پيامبران تو بود. مسيحيان هم "عيسى" را پسر خدا دانستند. آرى، يهوديان و مسيحيان اين گونه سخنان پوچ بر زبان مى آوردند، آنان ادّعا مى كردند كه به تو ايمان دارند، امّا سخنان آنان شبيه سخنان كافران بود.
لعنت تو بر آنان واقع شده بود، آنان چگونه از راه حقّ روى گردان مى شوند !
اين چه سخنى است كه آنان مى گويند، تو خداى يگانه اى و هيچ فرزندى ندارى، مقام تو بالاتر از اين است كه فرزند داشته باشى، اين انسان است كه نياز به فرزند دارد، زيرا عمرش محدود است و براى ادامه نسل خود، محتاج تولّد فرزند است.
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۳۱ ) يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (۳۲ )هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (۳۳ )
چه شد كه يهوديان و مسيحيان اين چنين منحرف شدند و از يكتاپرستى دور افتادند؟
آنان سخنان علما و رهبران خود را بدون هيچ گونه تحقيقى پذيرفتند و آنان را به جاى خداى خود گرفتند، سخن آنان را بدون چون و چرا قبول كردند، مسيحيان، عيسى(عليه السلام)را خدا دانستند، چرا آنان تورات و انجيل را فراموش كردند؟ در اين كتاب ها، تو آنان را به يكتاپرستى دعوت كرده بودى. به راستى كه خدايى جز تو نيست، تو بالاتر از اين هستى كه براى تو شريك قرار بدهند، تو هيچ شريكى ندارى.
* * *
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الاَْحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَاب أَلِيم (۳۴ ) يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (۳۵ )
بسيارى از دانشمندان يهود و رهبران مسيحى دچار انحراف شدند، آنان از ديگران رشوه مى گرفتند تا حقّ را پنهان كنند، آنان مى دانستند كه محمّد(صلى الله عليه وآله)، پيامبر موعود است، عدّه اى از ثروتمندان به آن ها پول زيادى مى دادند تا اين حقيقت را پنهان كنند، آن ها هم پول ها را مى گرفتند و حقيقت را به مردم نمى گفتند، وقتى مردم درباره پيامبر موعود سؤال مى كردند، آن ها در پاسخ مثلاً مى گفتند: "پيامبر موعود پانصد سال ديگر ظهور خواهد كرد". آنان با اين سخنان خود، مردم را از دين تو باز مى داشتند.
حرص به مال دنيا، باعث شد كه آنان حقّ را انكار كنند، دل آنان شيفته دنيا شده بود و اين شيفتگى، كار آنان را به آنجا رسانيد كه در مقابل دين تو ايستادند و حقّ را انكار كردند. تو آنان را در روز قيامت در عذاب خود گرفتار خواهى ساخت، آنان سبب انحراف مردمى شدند كه پيرو آنان بودند، آنان چند روزى در ناز و نعمت دنيا زندگى كردند، امّا آيا اين چند روز زندگى، ارزش آن را داشت كه به خاطر آن، عذاب هميشگى جهنّم را براى خود بخرند؟
* * *
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (۳۶ ) إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (۳۷ )
ماه هاى حرام، قانونى بود كه در ميان مردم قبل از اسلام رواج داشت، اين قانون، از قبل بنيان نهاده شده بود. چهار ماه: رجب، ذى القعده، ذى الحجّه و مُحرّم، ماه هاى حرام بودند و مردم هرگونه جنگ در اين چهارماه را حرام مى دانستند.[۳۵] اكنون به مسلمانان دستور مى دهى تا حرمت اين چهارماه را نگاه دارند و چنين مى گويى: "تعداد ماه ها نزد من، از همان روزى كه آسمان ها و زمين را آفريدم، دوازده ماه است كه چهار ماهِ آن، ماه هاى حرام است و جنگ در آن ها، ممنوع است، اين آيين ثابت و پايدار من است، در اين ماه ها از جنگ با دشمن خوددارى كنيد و هرگز با فرمان من مخالفت نكنيد كه به خود ظلم و ستم كرده ايد، البتّه اگر دشمن شما حرمت اين ماه را نگاه نداشت و با تمام نيرو به جنگ شما آمد، شما هم با تمامى نيرو به پيكار آنان برويد و بدانيد كه من اهل تقوا را يارى مى كنم، سعى كنيد در جنگ با دشمنان رعايت تقوا كنيد، مراعات حال زنان و كودكان را بنماييد، اگر كسى مسلمان شد به او امان بدهيد".
آرى، مسلمانان حقّ ندارند در اين چهار ماه، جنگى را آغاز كنند، امّا اگر دشمن در اين چهار ماه به آنان حمله كرد، آنان مى توانند با او بجنگند، احترام اين ماه ها براى كسانى لازم است كه اين ماه ها را محترم بشمارند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الاَْرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الاَْخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الاَْخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ (۳۸ ) إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۳۹ ) إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۴۰ )
تبُوك، قلعه اى محكم و بلند در راه مدينه به شام (سوريه) بود. شام زير نظر حكومت روم بود، گسترش روز افزون اسلام، رهبران حكومت روم را به فكر انداخت، آنان به دنبال فرصت مناسبى بودند تا به مدينه حمله كنند و چهل هزار سرباز را در نوار مرزى شام مستقر كردند.
اين خبر به پيامبر رسيد، ماه رجب سال نهم هجرى بود، پيامبر مسلمانان را به جهاد فرا خواند و از آنان خواست تا براى رفتن به سمت تبوك آماده شوند. فصل تابستان بود و هوا خيلى گرم بود. فاصله مدينه تا تبوك بيش از ششصد كيلومتر بود، از طرف ديگر، خرماهاى مدينه رسيده بودند و وقت برداشت محصولات كشاوزى بود و درآمد يك سال آنان به آن بستگى داشت، براى همين عدّه اى از مسلمانان علاقه اى به شركت در جنگ نداشتند، عدّه اى هم دچار وحشت و ترس شده بودند و با خود فكر مى كردند كه مسلمانان در اين جنگ شكست خواهند خورد، اكنون با آنان چنين سخن مى گويى:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اين چه حالى است؟ چرا وقتى پيامبر به شما مى گويد: "براى جنگ با دشمنان حركت كنيد"، سستى مى كنيد؟ گويا از كشته شدن در راه من مى ترسيد؟ آيا به زندگى دنيا و خوشى هاى آن راضى شده ايد؟ آيا به جاى آخرت به دنيا دل بسته ايد؟ چرا فراموش كرده ايد كه زندگى دنيا در مقايسه با زندگى آخرت، بسيار ناچيز و بى مقدار است؟ اگر براى جهاد حركت نكنيد، به عذابى دردناك گرفتار خواهيد شد، فكر نكنيد كه اگر شما به جهاد نرويد، دين من شكست مى خورد، هرگز ! اگر شما به فرمان من گوش ندهيد، مردمى با ايمان و مصمّم را جايگزين شما مى كنم تا آنان با تمام وجود، دين مرا يارى كنند. شما با ترك جهاد، به من ضرر نمى زنيد، بلكه به خود ضرر زده ايد، من به هر كارى توانا هستم و براى يارى دين خود از شما بى نياز هستم.
انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۴۱ ) لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (۴۲ ) عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ (۴۳ )
سخن از جنگ تبوك بود، پيامبر بايد هر چه زودتر لشكر اسلام را به سوى منطقه تبوك بسيج كند، تو مى دانى كه بعضى از مسلمانان از دشمن ترسيده اند، از اين رو براى آنان از يارى خود سخن مى گويى، تو هرگز پيامبر خود را تنها نمى گذارى و او را در سخت ترين شرايط يارى مى كنى، وقتى او مى خواست به مدينه هجرت كند او را يارى كردى و او به سلامت به مدينه هجرت كرد.
اكنون با مسلمانان سخن مى گويى:
براى جنگ با كافران بسيج شويد، چه جوان باشيد چه پير، چه فقير باشيد چه ثروتمند، چه مجرّد باشيد يا زن و بچّه داشته باشيد، در هر حالى كه هستيد در جهاد با دشمنان شركت كنيد و بهانه ها را كنار بگذاريد. اگر به پايان كار فكر كنيد مى دانيد كه رفتن به جهاد براى شما بهتر از نرفتن به جهاد است، شما با جهاد، سعادت و رستگارى را براى خود مى خريد.
لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (۴۴ ) إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (۴۵ ) وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لاََعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ (۴۶ )لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلاََوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (۴۷ ) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الاُْمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ (۴۸ )
كسانى كه به تو و روز قيامت ايمان دارند، آنان براى معاف شدن از شركت در جهاد، اجازه نمى خواهند، بلكه با جان و مال آماده جهاد هستند، تو به حال آنان كه پرهيزكاران واقعى هستند، آگاهى دارى و روز قيامت بهترين پاداش ها را به آنان خواهى داد.
كسانى كه به تو و روز قيامت ايمان ندارند، براى نرفتن به جنگ، عذر و بهانه مى آورند، آنان مى خواهند براى معاف شدن از جنگ، اجازه از پيامبر بگيرند، دل هاى آنان به شك افتاده است و آنان در شك و ترديد خود، سرگردانند، اگر آنان واقعاً تصميمِ شركت در جهاد را داشتند، وسيله و تجهيزات جنگى خود را آماده مى كردند در حالى كه آنان هيچ كارى نكرده اند، تو آمدن آنان به جنگ را دوست نداشتى و اين توفيق را از آنان گرفتى، در روز حركت به آنان گفته شد: "شما با زنان و كودكان و بيماران در خانه هاى خود بمانيد".
اگر آن منافقان همراه لشكريان اسلام حركت مى كردند، جز تباهى و فساد چيزى نداشتند. آنان در ميان مسلمانان فتنه گرى و آشوبگرى مى كردند. در ميان لشكر اسلام عدّه اى بودند كه به سخنان منافقان گوش مى كردند و دروغ هاى آنان را باور مى كردند و اين گونه فتنه در ميان لشكر اسلام پديدار مى شد، تو بر گفتار و كردار آشكار و پنهان آن ستمكاران، دانا هستى و آنان را به سزاى اعمالشان مى رسانى.
وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ (۴۹ )
لشكر اسلام آماده حركت شده بود كه يكى از منافقان نزد پيامبر آمد و چنين گفت: "اى پيامبر ! به من اجازه بده كه در اين جنگ شركت نكنم، مى ترسم در جنگ با روميان، دختران آنان را ببينم و شيفته آنان بشوم و دست از جنگ بكشم".
پيامبر به او اجازه داد و او از لشكر جدا شد تا به سوى خانه اش بازگردد، در اين هنگام پسر او كه در لشكر اسلام شركت كرده بود، به پدر رو كرد و گفت: "اى پدر ! تو به پيامبر گفتى كه مى خواهى براى پرهيز از گناه، جهاد را ترك كنى، من خودم شنيدم كه به دوستان خود مى گفتى كه همراه پيامبر نرويد زيرا پيامبر در اين جنگ شكست مى خورد".
اين آيه را نازل كردى: اى پيامبر ! برخى از مردم نزد تو مى آيند و مى گويند: "به من اجازه بده از حضور در جهاد خوددارى كنم و مرا به فتنه زنان مبتلا نكن"، اى پيامبر ! بدان كه آنان هم اكنون در فتنه و گناه افتاده اند، آنان از فرمان من سرپيچى كرده اند، در روز قيامت به آتش دوزخ گرفتار خواهند شد، در آن روز، آتش آنان را فرا مى گيرد و آنان به سزاى نافرمانى خود مى رسند.
إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ (۵۰ ) قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۵۱ )
وقتى منافقان مى ديدند كه مسلمانان در جنگ با دشمنان پيروز شده اند، اندوهگين مى شدند، امّا وقتى مسلمانان دچار بلا و مصيبتى مى گشتند و گروهى از آنان كشته يا مجروح مى شدند به آنان چنين مى گفتند: "ما مى دانستيم كه اين گرفتارى و مصيبت پيش مى آيد و تصميم درستى گرفتيم كه همراه شما به جنگ نيامديم"، سپس با خوشحالى از مسلمانان رو مى گرداندند.
تو از مسلمانان مى خواهى كه در جواب آنان چنين بگويند: "هرگز چيزى غير از آنچه خدا براى ما تقدير كرده است به ما نمى رسد، خدا سرپرست ماست، اهل ايمان فقط به خدا توكّل مى كنند و كار خود را به او وامى گذارند".
* * *
قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَاب مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (۵۲ ) قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ (۵۳ ) وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ (۵۴ )
اكنون از پيامبر مى خواهى تا با دشمنان چنين سخن بگويد:
شما چه انتظارى درباره ما داريد؟ ما به يكى از اين دو نيكى خواهيم رسيد: يا بر دشمنان پيروز مى شويم يا در راه خدا شهيد مى شويم.
از طرف ديگر، ما درباره شما يكى از اين دو امر را انتظار داريم: يا عذاب خدا بر شما نازل مى شود يا به دست ما نابود مى شويد.
فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ (۵۵ )
اى پيامبر ! ثروت و دارايى و فرزندان اين منافقان، تو را به شگفتى نيندازد، بدان كه اين ها امكانات زودگذر است و هيچ چيزى را ثابت نمى كند، من مى خواهم به وسيله ثروت و فرزندان، آنان را عذاب كنم، آنان همواره به جمع آورى مال و ثروت مشغول مى شوند و لحظه اى آرامش ندارند.
آنان به روز قيامت ايمان نياورده اند و زندگى را فقط در اين دنيا مى دانند و براى همين، همواره در حال زياد كردن ثروت خود هستند، هميشه نگران از دست دادن ثروت خود هستند و اين ترس و نگرانى، عذابى براى آنان است كه آرامش را از آنان مى گيرد.
آنان فرزندان خود را دوست دارند و نگران هستند كه مبادا آنان از دنيا بروند، اين ترس و نگرانى با آنان هست تا مرگ آنان فرا برسد.
وَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَمَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ (۵۶ ) لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَات أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ (۵۷ )
اى مؤمنان ! هشيار باشيد، منافقان نزد شما مى آيند و قسم مى خورند كه مانند شما مؤمن هستند، در حالى كه اين طور نيست، آنان دروغ مى گويند، اگر نزد شما مى آيند و چنين سخن مى گويند براى اين است كه از شما مى ترسند، اگر پناهگاهى يا غارى در كوه ها يا حفره اى در زمين پيدا كنند، خود را شتابان به آن مى رسانند و پناه مى جويند تا از شما دور باشند. آنان خود را از شما نمى دانند. پس هميشه در ترس و وحشت هستند، به من ايمان ندارند و براى همين است كه از غير من مى ترسند.
* * *
وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ (۵۸ )وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ (۵۹ ) إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاِبْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۶۰ )
روزى پيامبر در حال تقسيم زكات در ميان نيازمندان بود، يكى از منافقان فرياد زد: "اى پيامبر ! عدالت را رعايت كن". او نگران بود كه مبادا پيامبر به دوستان و خويشان خود، سهم بيشترى بدهد.
پيامبر به او رو كرد و فرمود: "اگر من عدالت را رعايت نكنم، چه كسى عدالت را رعايت خواهد كرد؟".
در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شد: بعضى از منافقان، هنگام تقسيم زكات به تو عيب مى گيرند، اگر به آنان به اندازه اى كه طمع دارند بدهى، خشنود مى شوند و اگر به آنان به اندازه اى كه طمع دارند، ندهى، خشمگين مى شوند. اگر آنان به آنچه پيامبر به فرمان من، به آنان مى دهد، راضى مى شدند، براى آنان بهتر بود.
وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْر لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۶۱ )
گروهى از منافقان دور هم جمع مى شدند و سخنان ناشايسته درباره پيامبر مى گفتند، يكى از آنان رو به بقيّه كرد و گفت:
ــ ممكن است اين سخنان به گوش پيامبر برسد و اين براى موقعيّت ما خوب نيست.
ــ نگران نباشيد، هر چه مى خواهيد بگوييد، اگر سخنان ما به پيامبر رسيد، ما نزد او مى رويم و آن را انكار مى كنيم و او سخن ما را مى پذيرد، او آدم زودباورى است، هر كس هر چه بگويد، مى پذيرد.
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ (۶۲ ) أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ (۶۳ )
منافقان درباره پيامبر و مؤمنان سخنان ناروا مى گفتند و بعد از آن نزد آن ها آمده و عذر و بهانه مى آوردند و سوگند ياد مى كردند كه آن سخنان را نگفته اند، اكنون تو به مسلمانان چنين مى گويى: "آنان نزد شما مى آيند و سوگند ياد مى كنند تا شما را خشنود و راضى سازند، در صورتى كه اگر ايمان داشتند سزاوار بود كه من و پيامبر مرا از خود خشنود سازند، آيا آنان نمى دانند كه هر كس با من و پيامبر درافتد به آتش جهنّم گرفتار مى شود و براى هميشه در آن خواهد ماند و اين همان ذلّت و خوارى بزرگ است".
* * *
يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ (۶۴ )وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآَيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ (۶۵ ) لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَة مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ (۶۶ )
لشكر اسلام آماده حركت به سوى تبوك بود تا با روميان مقابله كند، عدّه اى از منافقان روحيّه مردم را تضعيف مى كردند و به آنان مى گفتند: "هيچ كدام از شما به مدينه باز نمى گرديد، همه شما به دست روميان كشته مى شويد".
اين منافقان خود را جزء مسلمانان مى دانستند، امّا با كارهاى خود، قصد ضربه زدن به اسلام را داشتند. يكى از آن منافقان به بقيّه چنين گفت:
ــ آيا نمى ترسيد كه سوره اى بر پيامبر نازل شود و او از اين كارهاى ما باخبر شود؟
الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْض يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۶۷ ) وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ (۶۸ ) كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلَاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (۶۹ )أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوح وَعَاد وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (۷۰ )
مردان و زنان منافق از مؤمنان نيستند، آنان در نفاق و معصيت و نافرمانى مانند يكديگر هستند و از يك گروه مى باشند، آنان مردم را به زشتى ها و گناهان دعوت مى كنند و از زيبايى ها و خوبى ها منع مى كنند، آنان در راه خدا انفاق نمى كنند و تو را فراموش كرده اند، پس تو هم آنان را به حال خود رها مى كنى و از رحمت خود محروم مى سازى، اين منافقان مردمى تبهكار هستند.
تو آتش جهنّم را به منافقان و كافران وعده مى دهى و آنان در عذاب تو، جاودانه خواهند ماند، براى كيفر آنان، آن آتش بس است زيرا هيچ عذابى بالاتر از جهنّم نيست، تو آنان را لعنت كرده اى و از رحمت خود دور نموده اى، پس آنان براى هميشه عذاب خواهند شد.
در طول تاريخ همواره گروهى به عنوان مخالف و منافق، مانع هدايت مردم بوده اند و با پيامبران دشمنى كرده اند، آنان در زمان خود، به هر كارى كه مى خواستند دست زدند و از اين دنيا بهره هاى مادّى بردند و سپس مرگ به سراغ آنان آمد و اكنون آن ها در عذاب گرفتارند.
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۷۱ ) وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْن وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۷۲ )
از منافقان و ويژگى هاى آنان سخن گفتى، اكنون از ويژگى هاى مؤمنان سخن مى گويى: مؤمنان، دوست و ياور يكديگر هستند، آنان مردم را به خوبى ها فرا مى خوانند و از زشتى ها و گناهان باز مى دارند، نماز مى خوانند و زكات مال خود را مى پردازند، از تو و پيامبر تو اطاعت مى كنند، آنان همان كسانى هستند كه تو لطف و رحمت خود را بر آنان نازل مى كنى، تو خداى توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است.
تو وعده بهشت را به مؤمنان داده اى، بهشتى كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است، مؤمنان در بهشت براى هميشه مى مانند و از نعمت هاى آن بهره مند مى شوند. تو به آنان در بهشت جاودان، قصرهاى نيكو و زيبا مى دهى، البتّه رضايت و خشنودى تو كه نصيب آنان مى شود، برتر از همه اين نعمت ها مى باشد و اين همان رستگارى بزرگ است.
* * *
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۷۳ )
قبلاً از پيامبر خواستى تا با كافران و منافقان مدارا كند، امّا اكنون پيامبر مكّه را فتح نموده است و تقريباً بيشتر قبيله هاى عرب مسلمان شده اند، از او مى خواهى تا با كافران و منافقان جهاد كند و بر آنان سخت بگيرد كه در آخرت جايگاه آنان جهنّم است و چه بد سرنوشتى در انتظار آنان است.
جهاد با قتال فرق مى كند، "جهاد" يعنى "مبارزه"، امّا "قتال" يعنى "جنگ مسلّحانه".
پيامبر هرگز با منافقان، قتال و جنگ مسلّحانه نكرد، او فقط با كافران، جنگ مسلّحانه داشت، تو در اينجا از او مى خواهى با منافقان و كافران جهاد و مبارزه كند.
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الاَْرْضِ مِنْ وَلِيّ وَلَا نَصِير (۷۴ )
سال دهم هجرى است، پيامبر اعمال حجّ را انجام داده است و به سوى مدينه بازمى گردد، بيش از صدهزار نفر از مسلمانان همراه او هستند، وقتى او به سرزمين "غدير خم" مى رسد، به همه دستور مى دهد تا در آنجا منزل كنند، نزديك ظهر است، همه براى نماز آماده مى شوند. صف هاى نماز مرتّب مى شود، همه نماز ظهر را با پيامبر مى خوانند.
بعد از نماز پيامبر با مردم سخن مى گويد و سپس على(عليه السلام)را صدا مى زند، على(عليه السلام)نزد پيامبر مى رود و طرف راست پيامبر مى ايستد.[۴۷] اين صداى پيامبر است كه به گوش مى رسد: "اى مردم ! چه كسى بر شما ولايت دارد؟"
وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آَتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ (۷۵ ) فَلَمَّا آَتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ (۷۶ ) فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (۷۷ ) أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (۷۸ )
مى دانى كه بيمارى نفاق و دورويى مى تواند آسيب بزرگى به سعادت فرد و جامعه بزند، از اين رو باز هم از منافقان مى گويى، داستان "ثعلبه" را برايم بازگو مى كنى:
ثعلبه، مسلمانى بود كه در مدينه زندگى مى كرد او زندگى بسيار ساده اى داشت و از ثروت دنيا، چيز زيادى نداشت، مردم مدينه او را "كبوتر مسجد" مى خواندند، زيرا بيشتر وقت ها در مسجد مشغول عبادت بود. او همه نمازهايش را پشت سر پيامبر مى خواند و هرگز نماز جماعت را از دست نمى داد.
آرزوى او اين بود كه روزى ثروتمند شود، او بارها و بارها نزد پيامبر مى آمد و از او مى خواست براى ثروتمند شدن او دعا كند.
الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۷۹ )
اكنون ادامه حوادث جنگ تبوك (سال نهم هجرى) را بيان مى كنى: لشكر اسلام بايد هر چه زودتر به سوى تبوك حركت مى كرد، آماده كردن لشكر به كمك هاى مردمى نياز داشت. پيامبر از مردم خواست هر كس به هر اندازه اى كه مى تواند به لشكر اسلام كمك كند.
گروهى از ثروتمندان مدينه مقدارى از دارايى خود را نزد پيامبر آوردند تا پيامبر آن را در راه آماده سازى لشكر اسلام مصرف كند. وقتى منافقان اين منظره را ديدند، به آنان گفتند: "شما اين كار را براى خودنمايى انجام مى دهيد".
از طرف ديگر، بعضى از افراد كم درآمد هم مقدارى خرما تهيّه كردند و آن را خدمت پيامبر آوردند، منافقان آنان را مسخره كردند و گفتند: "آيا مشكل لشكر اسلام با اين مقدار خرما، حل مى شود؟".
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (۸۰ ) فَرِحَ الُْمخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ (۸۱ ) فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۸۲ ) فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلَى طَائِفَة مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَدًا وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّة فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ (۸۳ ) وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَد مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ (۸۴ ) وَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ (۸۵ ) وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آَمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُو الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُنْ مَعَ الْقَاعِدِينَ (۸۶ ) رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ (۸۷ ) لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۸۸ ) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۸۹ )
اى محمّد ! براى اين منافقان، چه طلب آمرزش بكنى و چه نكنى، فرقى نمى كند، اگر حتّى هفتاد مرتبه هم طلب آمرزش براى آنان كنى، هرگز آن ها را نمى بخشم، زيرا آنان به من كفر ورزيدند و پيامبرى تو را انكار كردند، من تبهكاران را به حال خود رها مى كنم و آنان را هرگز به بهشت رهنمون نمى سازم.
آنان از اين كه در جنگ شركت نكردند و نافرمانى تو را نمودند، خوشحال هستند، جهاد با جان و مال در راه من براى آنان بسيار سخت و ناگوار بود، آنان مردم را از رفتن به جهاد دلسرد مى كردند و مى گفتند: "در اين هواى گرم و سوزان به ميدان جنگ نرويد".
اى محمّد ! به آنان چنين بگو: "آتش جهنّم از اين هوا، سوزان تر است". اگر آنان به روز قيامت ايمان داشتند، لحظه اى فكر مى كردند و با سرپيچى از فرمان تو، اين گونه عذاب جهنّم را براى خود نمى خريدند. آنان راحتى چند روزه دنيا را برگزيدند، از اين پس، بايد كم بخندند و بسيار گريه كنند، زيرا به زودى، مرگ به سراغ آنان مى آيد و به عذاب سختى گرفتار مى شوند.
وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الاَْعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۹۰ )لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الُْمحْسِنِينَ مِنْ سَبِيل وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۹۱ ) وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ (۹۲ ) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (۹۳ )
اى محمّد ! گروهى كه واقعاً نمى توانستند به جهاد بروند و عذر دارند، نزد تو آمدند تا به آنان اجازه دهى كه در جهاد شركت نكنند و تو به آنان اين اجازه را دادى. بعد از آن، عدّه اى هم كه عذر نداشتند و مى توانستند در جنگ شركت كنند، نزد تو آمدند و به دروغ به تو گفتند كه ما نمى توانيم به جهاد بياييم، به زودى آنان را به عذاب گرفتار مى كنم، آنان راه كفر و انكار را پيش گرفتند و از دستور من نافرمانى كردند.
اگر ضعيفان و بيماران و كسانى كه هزينه راه و خرج سفر و مخارج زندگى خانواده خود را ندارند، به جهاد نيايند، گناهى بر آنان نيست، البتّه آنان بايد براى دين من خيرخواهى كنند و مردم را به جهاد تشويق كنند و به آنان روحيّه بدهند، اينان از نيكوكاران مى باشند و هيچ كس نمى تواند نيكوكاران را توبيخ يا سرزنش بكند كه چرا به جنگ نرفته اند، مهم اين است كه انسان به وظيفه اش عمل كند، اگر آنچه را من براى او مشخّص مى كنم، انجام دهد، نيكوكار است و من بخشنده و مهربان هستم.
كسانى هم نزد تو آمدند تا براى رفتن به جهاد، آنان را بر اسب يا شتر سوار كنى، تو به آنان گفتى كه اسب يا شترى نمى يابم كه شما را بر آن سوار كنم، آنان با چشم گريان بازگشتند و اندوهناك بودند كه چرا توان مالى ندارند كه براى جهاد هزينه كنند، به آنان خبر بده كه هيچ ايراد و گناهى بر آنان نيست، آرى، آنان دوست داشتند در جهاد شركت كنند امّا اين فرصت براى آنان فراهم نشد.
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۴ ) سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۹۵ ) يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (۹۶ )
پيامبر همراه با ياران خود به جنگ تبوك رفت و پس از مدّتى از جنگ بازگشت، منافقانى كه در مدينه مانده بودند به فكر اين افتادند كه نزد پيامبر بروند و عذرخواهى كنند، اين عذرخواهى آنان واقعى نبود، آنان واقعاً از كار خود پشيمان نبودند، بلكه مى خواستند جايگاه خود را نزد مردم، اصلاح كنند.
اكنون تو با پيامبر خود درباره منافقان سخن مى گويى:
اى محمّد ! وقتى از جنگ تبوك برگردى، منافقان نزد تو مى آيند و عذرخواهى مى كنند، به آنان چنين بگو: "عذرخواهى نكنيد كه هرگز حرف هاى شما را باور نمى كنم، خدا ما را از نيّت هاى شما باخبر كرد، به زودى من به فرمان خدا، كارهاى شما را براى همه آشكار مى كنم، مرگ در انتظار شماست، شما به سوى خدايى كه پنهان و آشكار را مى داند بازمى گرديد و به آنچه انجام داده ايد، آگاه مى شويد و شما را به سزاى اعمالتان مى رساند".
الاَْعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۹۷ ) وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۹۸ )وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ قُرُبَات عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۹۹ )
منافقان را به دو گروه تقسيم مى كنى: گروهى كه در شهر مدينه زندگى مى كنند و گروهى هم در بيابان هاى اطراف شهر.
گروه دوم كه صحرانشين هستند، در كفر و نفاق شديدترند، آنان به سبب شدّت نادانى، قوانين و احكامى كه تو بر پيامبر نازل كرده اى را نمى شناسند.
گروهى از آنان وقتى پولى را در راه تو انفاق مى كنند، فكر مى كنند ضرر كرده اند، پرداخت زكات را ضررى براى خود مى بينند، آنان هميشه منتظر هستند تا حوادث دردناكى براى مسلمانان پيش آيد و آنان در كار خود ناكام بمانند، امّا نمى دانند كه حوادث دردناكى (مثل ذلّت و خوارى در دنيا و آخرت و عذاب جهنّم) در انتظار آنان است و تو خداى شنوا و دانا هستى و به گفتار و انديشه هاى آنان آگاهى.
وَالسَّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَان رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِي تَحْتَهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۰۰ )
درباره منافقان سخن گفتى، اكنون اشاره اى به مؤمنان مى كنى و از سه گروه آنان ياد مى كنى:
الف. "مهاجران" كسانى بودند كه در مكّه به پيامبر ايمان آوردند و در راه اسلام سختى زيادى، تحمّل نمودند و همراه پيامبر به مدينه هجرت كردند.
ب. "انصار"، همان مردم مدينه بودند كه مسلمان شدند و پيامبر را به شهر خود دعوت كردند و تا پاى جان از او حمايت نمودند.
وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الاَْعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَاب عَظِيم (۱۰۱ )
با پيامبر بار ديگر از منافقان سخن مى گويى: "اى محمّد ! برخى از صحرانشينان كه در اطراف شهر مدينه زندگى مى كنند، از منافقان هستند، گروهى از ساكنان شهر مدينه هم در نفاق حرفه اى شده اند و به آن خو گرفته اند، تو آنان را نمى شناسى، امّا من آن ها را مى شناسم و از نقشه هاى آنان باخبرم، من آنان را يك بار قبل از مرگ و يك بار بعد از مرگ، مجازات خواهم كرد، هنگام جان دادن، عذاب مرا خواهند چشيد، بعد از مرگ نيز به عذاب گرفتار خواهند شد و وقتى روز قيامت فرا رسد، فرشتگان آن ها به سوى آتش جهنّم خواهند برد".
* * * اين هشدارى براى همه مسلمانان است كه مواظب باشند، منافقان به اسم مؤمنان در ميان آن ها نفوذ كرده اند، آنان آنقدر ماهرانه كار مى كنند كه كسى نمى تواند به آنان شك كند، آنان منتظر هستند تا فرصتى به دست آورند و دست به فتنه بزنند.
وَآَخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآَخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۰۲ )
تو بندگان خود را دوست دارى، اگر كسى خطايى كرد و واقعاً پشيمان شد، راه بازگشت به روى او باز است، او مى تواند به سوى تو بازگردد و تو گناهش را مى بخشى و رحمت خويش را بر او نازل مى كنى.
تو در اينجا از بندگان گناهكار خود چنين ياد مى كنى: "گروهى ديگر، به گناهان خود اعتراف كردند و از خطايى كه انجام داده اند، پشيمان شدند، آنان كسانى هستند كه ايمان به من و روز قيامت را با گناه آميخته اند، هم اعمال پسنديده دارند و هم گناه، .... من بخشنده و مهربان هستم".
* * *
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۱۰۳ )أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (۱۰۴ )
اى پيامبر ! از اموال مسلمانان، زكات بگير تا به اين وسيله، آنان را از گناهان پاك كنى، هنگامى كه آن ها زكات مال خود را مى پردازند، براى آنان دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنان است، من گفتار آنان را مى شنوم و بر اعمال آنان آگاهى دارم. آيا آنان نمى دانند من توبه بندگانم را مى پذيرم و صدقات و زكات آنان را مى گيرم و به آنان پاداش مى دهم، من توبه پذير و مهربان هستم.
* * * وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر به همه خبر داد كه زكات، واجب شده است همانگونه كه نماز واجب است. پيامبر به آنان يك سال فرصت داد و بعد از يك سال، زكات آنان را دريافت كرد، زيرا زكات سالى يك بار واجب است.[۶۲]
وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۰۵ )
هر كارى كه بندگان تو انجام مى دهند، تو از آن آگاه هستى، همچنين به اذن تو، پيامبر و گروهى از مؤمنان از آن آگاه هستند، تو به همه در اين دنيا فرصت مى دهى تا راه خود را انتخاب كنند و كردار و رفتارى را كه خودشان مى پسندند، انجام دهند، همه به سوى تو كه از هر پنهان و آشكارى، باخبر هستى، بازمى گردند و تو آنان را به همه كارهايشان آگاه مى سازى و آنان نتيجه اعمال خود را مى بينند.
* * * نام او شعيب بود و در شهر كوفه خرما مى فروخت، اين آيه را بارها خواند و در آن فكر كرد، تو در اين آيه مى گويى كه پيامبر و گروهى از مؤمنان از اعمال همه باخبر هستند. شعيب دوست داشت بداند منظور از "مؤمنان" در آيه چه كسانى هستند؟
وَآَخَرُونَ مُرْجَوْنَ لاَِمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۱۰۶ )
در اينجا از گروه ديگرى سخن مى گويى كه در روز قيامت، سرنوشت آنان به اراده تو بستگى دارد:
"اگر بخواهى آنان را عذاب مى كنى".
"اگر بخواهى توبه آنان را مى پذيرى".
وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (۱۰۷ ) لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (۱۰۸ )أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَان خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُف هَار فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۱۰۹ ) لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۱۱۰ )
ادامه ماجراى جنگ تبوك (سال نهم هجرى) را برايم مى گويى: وقتى كه پيامبر مى خواست به منطقه تبوك برود تا با روميان مقابله كند، گروهى از منافقان نزد او آمدند و گفتند: به ما اجازه بده تا مسجدى بسازيم تا افراد ناتوان و بيمار در آن نماز بگذارند.
آنان از پيامبر دعوت كردند تا وقتى كار ساختن اين مسجد تمام شد، خود او براى افتتاح مسجد به آنجا برود. پيامبر به آنان گفت: "صبر كنيد تا از جنگ تبوك برگرديم".
پيامبر به سوى تبوك حركت كرد، آن منافقان كار ساختن مسجد را آغاز كردند، آنان نزديك محلّه "قُبا"، مسجد خودشان را ساختند. قُبا، نام محلّه اى در اطراف مدينه بود و با مركز شهر و مسجد پيامبر، حدود ۵ كيلومتر فاصله داشت، وقتى پيامبر به مدينه هجرت كرد، قبل از آن كه به مركز شهر برود، در محلّه قبا سه روز توقّف كرد و در آن مدّت در آنجا مسجدى ساخت كه به نام "مسجد قبا" مشهور شد. مسجد قبا، اوّلين مسجدى است كه به دست پيامبر ساخته شد.
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالاِْنْجِيلِ وَالْقُرْآَنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۱۱ )التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الاَْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (۱۱۲ )
از منافقان و كارهاى آنان سخن گفتى، منافقان در هر شرايطى به دنبال ضربه زدن به دين تو هستند، امّا در جامعه، مؤمنانى هستند كه براى دفاع از دين تو تلاش مى كنند و از جان و مال خويش مايه مى گذارند، اكنون مى خواهى درباره آنان سخن بگويى:
تو جان ها و دارايى مؤمنان را مى خرى و به آنان بهشت جاودان مى دهى، آن مؤمنان كسانى هستند كه در راه تو جهاد مى كنند، دشمنان دين تو را مى كشند و خودشان شهيد مى شوند. تو به آنان وعده بهشت مى دهى، اين وعده بهشت كه در تورات و انجيل و قرآن آمده است، وعده حقّ است. چه كسى به پيمان خود از تو وفادارتر است؟ تو به وعده ات وفا مى كنى. از مؤمنان مى خواهى به داد و ستدى كه با تو انجام داده اند، دلخوش باشند، تو جان و مال آنان را خريدى و به آنان بهشت را فروختى و اين رستگارى بزرگ است.
مؤمنانى كه تو به آنان نويد بهشت داده اى اين ويژگى ها را دارند: از گناهان خود توبه مى كنند، تو را عبادت مى كنند، حمد و ستايش تو را به جا مى آورند، روزه مى گيرند، در مقابل بزرگى تو، در نماز به ركوع مى روند و سجده به جا مى آورند، مردم را به زيبايى ها و خوبى ها دعوت مى كنند، مردم را از زشتى ها و گناهان باز مى دارند و همواره مى كوشند تا پاى خود را از محدوده دين بيرون نگذارند و آن گونه رفتار مى كنند كه دين به آنان اجازه مى دهد. اينان مؤمنان واقعى هستند و تو به آنان بشارت بهشت و نعمت هاى جاودان آن را مى دهى.[۷۱]
مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (۱۱۳ )
سخن از ويژگى هاى مؤمن شد، اكنون يك سؤال مطرح مى شود: آيا مؤمن مى تواند براى بُت پرستان دعا كند؟ آيا من مى توانم براى بُت پرستى كه سال هاى سال بُت پرست بوده و اكنون از دنيا رفته است، دعا كنم؟
دعا كردن براى بُت پرستان، رابطه اى عاطفى و قلبى با دشمن توست، مؤمن چگونه مى تواند با دشمن تو چنين رابطه اى داشته باشد.
در اين آيه چنين مى گويى: "وقتى بُت پرستى از دنيا رفت و تا لحظه آخر، از بُت پرستى دست برنداشت، او اهل جهنّم است. پيامبر و مؤمنان وقتى فهميدند او اهل جهنّم است، نبايد براى او آمرزش بخواهند، هر چند كه آنان از خويشان و اقوام آنان باشند".
وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لاَِبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لاََوَّاهٌ حَلِيمٌ (۱۱۴ )
سؤال اين بود كه چرا ابراهيم(عليه السلام)براى آذر دعا كرد و طلب آمرزش نمود با اين كه آذر، كافر بود؟
اين آيه پاسخ به آن سؤال است. ابراهيم(عليه السلام)به آذر گفت تا زمانى كه زنده اى، من براى تو طلب بخشش مى كنم، براى تو دعا مى كنم كه دست از بُت پرستى بردارى و خداى يگانه را بپرستى.
آذر به سخن ابراهيم(عليه السلام)گوش نكرد و سرانجام مرگ او فرا رسيد، پس از آن بود كه ابراهيم(عليه السلام)ديگر براى او دعا نكرد، زيرا يقين كرد كه او اهل جهنّم شده است، وقتى كسى بُت پرست بميرد، ديگر راهى براى توبه او باقى نمى ماند و او در آتش جهنّم گرفتار عذاب مى شود.
وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۱۱۵ ) إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيّ وَلَا نَصِير (۱۱۶ )
كسى كه از فرمان عقل خود پيروى مى كند، سعادتمند مى شود و به نور ايمان هدايت مى شود، امّا كسى كه از شهوت و هوس هاى خود اطاعت مى كند، روز به روز قلب او سياه تر و تاريك تر مى شود، او شيفته شهوت و خواسته هاى خودش مى شود و ديگر نمى تواند به پيامبر و قرآن تو ايمان بياورد، تو آنان را به حال خود رها مى كنى تا در طغيان و سركشى خود سرگردان شوند.
اين قانون توست، قبل از آن كه كسى را به حال خود رها كنى، براى او زمينه هدايت را فراهم مى كنى، او راه حقّ را از باطل تشخيص مى دهد ولى به اختيار خودش، راه گمراهى را در پيش مى گيرد و به راه خود اصرار مىورزد، اينجاست كه تو او را به حال خود رها مى كنى، تو به همه رفتار آنان آگاهى دارى، درست است كه به آنان فرصت دادى، امّا سرانجام آنان را به سزاى اعمالشان مى رسانى، پادشاهى زمين و آسمان ها از آن توست، تو همه بندگان را مى ميرانى و سپس در روز قيامت آن ها را زنده مى كنى، آنان در آن روز، جز تو هيچ دوست و ياورى نخواهند داشت.
لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيق مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (۱۱۷ )
در جنگ تبوك مسلمانان شرايط بسيار سختى داشتند، هواى بسيار گرم، خشكسالى و راه دور، اين جنگ را طاقت فرسا كرده بود، دشمنى همانند امپراطور روم در انتظار آنان بود، مسلمانان آذوقه كافى نداشتند، اسب و شتر هم به اندازه كافى نبود، براى چند نفر، يك شتر يا اسب بود و آنان به صورت نوبتى، از آن استفاده مى كردند، عدّه اى هم اصلاً كفش نداشتند، آفتاب سوزان بر زمين ها مى تابيد و پاى آنان را آزار مى داد.
لشكر اسلام براى استراحت در جايى اُتراق كرد، امّا در آنجا هيچ آبى نبود، يكى از فرماندهان به پيامبر خبر داد كه تشنگى همه را تهديد مى كند و نزديك است كه ذخيره آب آن ها به پايان برسد، مسلمانان با لب هاى تشنه زير خيمه ها نشسته بودند، اين لحظات، لحظات سختى بود. گروهى تصميم گرفتند كه دست از يارى پيامبر بردارند و به مدينه بازگردند.
اينجا بود كه تو رحمت خويش را بر پيامبر و آنان نازل كردى، باران رحمت خويش را فرو فرستادى و آنان را از تشنگى نجات دادى و روحيّه آنان را استوار نمودى، كسانى كه تصميم گرفته بودند پيامبر را تنها بگذارند، توبه كردند و تو توبه آنان را پذيرفتى كه تو بخشنده و مهربان هستى. آرى، تو وعده داده اى كه كسانى را كه در راه تو تلاش مى كنند را يارى نمايى.
وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الاَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (۱۱۸ )
سخن از توبه به ميان آمد، تو آن سه نفرى را هم كه در جنگ تبوك شركت نكرده بودند بخشيدى، ماجراى آن سه نفر چه بود؟
وقتى پيامبر مى خواست به تبوك برود، سه نفر از اهل مدينه به خانه هاى خود رفتند و در جنگ شركت نكردند، آنان افرادى سالم و توانا بودند و هيچ عذرى نداشتند. نام آنان "كَعب"، "مَراره" و "هلال" بود.
وقتى پيامبر و يارانش از تبوك بازگشتند، آنان پشيمان شدند و براى عذرخواهى نزد پيامبر آمدند، پيامبر پاسخ آنان را نداد و از مسلمانان هم خواست كه با آنان سخن نگويند، بايد معلوم مى شد كه آيا آنان واقعاً پشيمان هستند و به راستى توبه كرده اند يا نه؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (۱۱۹ )
بارها در اين سوره، كسانى را كه از رفتن به جنگ تبوك سر باز زدند، سرزنش كردى، ديگر وقت آن است كه به مطلب مهمّى اشاره كنى، در جنگ تبوك، على(عليه السلام)شركت نكرد، اين تنها جنگى است كه على(عليه السلام)در آن حضور نداشت. به راستى علّت چه بود؟
پيامبر مى دانست منافقان به بهانه هاى مختلف در مدينه مانده اند و نقشه هايى در سر دارند. پيامبر و يارانش، ششصد كيلومتر از مدينه دور مى شدند و اين فرصت خوبى براى منافقان بود تا نقشه هاى شوم خود را عملى كنند و به زنان مسلمانان حمله كنند و در شهر آشوب نمايند.
پيامبر دستور داد تا على(عليه السلام)در مدينه بماند و امنيّت شهر را تأمين كند، لشكر اسلام حركت كرد و به سوى تَبوك به راه افتاد.
مَا كَانَ لاَِهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الاَْعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِينَ (۱۲۰ ) وَلَا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً وَلَا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۲۱ )
بار ديگر از كسانى كه پيامبر را يارى نكردند، سخن مى گويى، تو بارها اين موضوع را براى من بيان مى كنى تا من بدانم كه بايد از حجّت و نماينده تو پيروى كنم، همواره پيرو امام زمان خود باشم و از دستورات او پيروى كنم.
اين سخن توست:
اى مردم مدينه ! اى صحرانشينانى كه اطراف مدينه زندگى مى كنيد ! نبايد از دستور پيامبر من سرپيچى كنيد، نبايد براى حفظ جان خود، پيامبر را در خطرها و مشكلات تنها بگذاريد، نبايد جان خود را از جان پيامبر، عزيزتر بشماريد.
وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (۱۲۲ )
تو مى دانى كه روز به روز مردم بيشترى به اسلام رو مى آورند، معلوم است همه كسانى كه در شهرها و سرزمين هاى ديگر مسلمان مى شوند، نمى توانند به مدينه سفر كنند. چنين چيزى امكان ندارد.
در اينجا دستور مهمّى را به مسلمانان مى دهى: "همه شما نمى توانيد براى طلب علم سفر كنيد، پس از ميان شما، گروهى براى كسب علم و دانش سفر كنند و در دين، آگاهى پيدا كنند. وقتى آنان نزد شما بازگشتند، دين را بازگو كنند و شما را از نافرمانى احكامى كه فرا گرفته اند بترسانند، باشد كه شما از گناه و معصيت دورى كنيد".
آرى، بايد از ميان هر ملّتى و شهرى، كسانى براى آموختن دين تو نزد پيامبر سفر كنند و فقه بياموزند، فقه همان فهم و درك عميق از دين و دستورات آن است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (۱۲۳ )
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، نخست با كافرانى كه نزديك شمايند، پيكار كنيد، آنان بايد در شما شدّت عمل بيشترى ببينند، بدانيد كه من همواره پرهيزكاران را يارى مى كنم و آنان را بر دشمنان پيروز مى گردانم.
* * * جنگ تبوك، جنگ با روميانى بود كه در ششصد كيلومترى مدينه زندگى مى كردند، وقتى مسلمانان از جنگ برگشتند، هنوز به مبارزه با روميان فكر مى كردند و از دشمنان نزديك خود غافل شده بودند، تو از آنان مى خواهى كه از دشمنانى كه نزديك آنان هستند، غافل نشوند، مبادا آنان از غفلت مسلمانان استفاده كنند و به آنان حمله كنند.
وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آَمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (۱۲۴ )وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ (۱۲۵ ) أَوَلَا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَام مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمْ يَذَّكَّرُونَ (۱۲۶ )وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْض هَلْ يَرَاكُمْ مِنْ أَحَد ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (۱۲۷ )
در اينجا از ويژگى ديگر منافقان سخن مى گويى:
وقتى سوره اى از قرآن نازل مى شود، منافقان از روى تمسخر به ديگران مى گويند: "اين سوره به ايمانِ كدام يك از شما افزود؟"، منافقان در قرآن شك دارند و به آن ايمان نمى آورند، امّا سوره هاى قرآن، ايمانِ كسانى را كه ايمان آورده اند، افزون مى كند و آنان را شادمان مى سازد.
كسانى كه در دل آنان، بيمارى نفاق و ترديد است، به شك و ترديد آنان افزوده مى شود و آنان در حال كفر جان خواهند داد و به عذاب جاودان گرفتار خواهند شد.
لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (۱۲۸ ) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (۱۲۹ )
اين سوره به پايان مى رسد، اكنون مى خواهى مطلبى درباره پيامبر خود بيان كنى: "اى مسلمانان ! پيامبرى را از خود شما براى هدايت شما فرستادم، از شما مى خواهم از او پيروى كنيد، او شما را دوست دارد، از رنج شما رنج مى برد، اگر شما به عذاب گرفتار شويد، بر او سخت مى آيد، بسيار خواستار رستگارى و سعادت شماست و با مؤمنان مهربان و رئوف است".
سخن آخر تو با پيامبر است: "اى محمّد ! اگر اين مردم از ايمان آوردن روى بر گردانند، غم مخور و بگو: خدا مرا بس است و جز او خدايى نيست، من بر او توكّل مى كنم، كار خود را به او واگذار مى كنم، زيرا او بر هر چيز تواناست، او پروردگار همه هستى است، پادشاهى جهان از آن اوست".
* * *
۱ - اين سوره "مكى" است و سوره شماره ۱۰ قرآن مى باشد.
۲ - در آيه ۱۰۹ اين سوره، ماجراى يونس(عليه السلام)ذكر شده است. يونس(عليه السلام)همان پيامبرى بود كه قبل از فرا رسيدن عذاب قومش، از شهر بيرون رفت ولى قوم او، توبه كردند و خدا توبه آنان را پذيرفت و يونس(عليه السلام)سوار كشتى شد و نهنگ او را بلعيد ولى به امر خدا زنده ماند و بعداً به سوى قومش بازگشت.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: اشاره به نشانه هاى قدرت خدا، انسان شناسى، حقيقت زندگى دنيا، داستان پيامبرانى همچون نوح و موسى و يونس(عليهم السلام).
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الر تِلْكَ آَيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ (۱ ) أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُل مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آَمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْق عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ (۲ )
در ابتدا، سه حرف "الف"، "لام" و "را" را ذكر مى كنى، مى خواهى بگويى كه من با همين حروف "الفبا" با شما سخن مى گويم، قرآن تو، معجزه اى است كه از همين الفبا شكل گرفته است، قرآن كتابى است سراسر حكمت و پند و در
آن هيچ مطلب باطلى نيست.
تو محمّد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى برگزيدى و قرآن را بر او نازل كردى و از او خواستى تا با مردم سخن بگويد و آنان را از بُت پرستى نجات دهد و از عذاب تو بترساند.
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الاَْمْرَ مَا مِنْ شَفِيع إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (۳ )
تو خداى يگانه اى، تو آفريننده اين جهان هستى، آفرينش جهان را بر اساس برنامه ريزى انجام دادى، زمين و آسمان ها را در شش مرحله آفريدى، تو مى توانستى كه در يك چشم به هم زدن جهان را بيافرينى امّا اين چنين خواستى كه جهان را در چند مرحله خلق كنى تا نشانه اى بهتر از قدرت تو باشد.
بعد از آن تو بر "عرش" قرار گرفتى، "عرش" به معناى "تخت" است. بعد از آن كه جهان را آفريدى، بر تخت پادشاهى خود قرار گرفتى.
منظور از "تخت" تو در اين آيه، علم و دانش توست. علم و دانش تو، همه زمين و آسمان ها را فرا گرفته است. هيچ چيز از علم تو پوشيده نيست.
إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيم وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ (۴ )
در روز قيامت، همه انسان ها براى حسابرسى به پيشگاه تو حاضر مى شوند، اين وعده توست، تو در روز قيامت همه را زنده مى كنى. وقتى من آغاز خلقت جهان را نگاه مى كنم، مى فهمم كه مى توانى بار ديگر همه را زنده كنى، تو جهان را از هيچ، آفريدى و قدرت دوباره ساختن آن را دارى.
به كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيك انجام دادند، پاداش مى دهى، اين پاداش بر اساس عدل توست. همچنين كسانى كه راه كفر را برگزيدند نتيجه اعمال خود را مى بينند، آنان در جهنّم گرفتار مى شوند و شربتى از آب جوشان، نصيب آن ها مى شود و عذابى دردناك در انتظارشان خواهد بود.
روز قيامت، عدالت تو را تكميل مى كند، اگر قيامت نباشد، چه فرقى بين خوب و بد است؟ بعضى در اين دنيا، به همه ظلم مى كنند و به حقّ ديگران تجاوز مى كنند و زندگى راحتى براى خود دست و پا مى كنند و بعد از مدّتى مى ميرند، آنها كى بايد نتيجه ظلم خود را ببينند؟
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الاَْيَاتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ (۵ )
اكنون از قدرت و توانايى خود برايم مى گويى، تو خورشيد را درخشان و ماه را تابان آفريدى، با حركت زمين به دور خورشيد، چهار فصل به وجود مى آيد و با حركت ماه به دور زمين، دوازده ماه قمرى پديد مى آيد.
تو در مسير حركت ماه، مكان هايى قرار دادى تا هر شب در يك نقطه از آسمان باشد تا به اين وسيله، حساب روز و ماه را بدانيم. اين يك تقويم طبيعى براى بشر است. آفرينش خورشيد و ماه بر اساس حقّ است، تو اين گونه نشانه هاى قدرت خود را براى اهل علم و فهم، بيان مى كنى.
* * *
۱ - اين سوره، "مكىّ" نازل شده است و سوره شماره ۱۱ قرآن مى باشد.
۲ - هود(عليه السلام)يكى از پيامبران بزرگ بود كه خدا او را براى هدايت قوم "عاد" فرستاد، اما آن مردم به سخن او گوش نكردند و به عذاب سختى گرفتار شدند و نابود شدند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: سختى كار پيامبر، امر به مقابله با منافقان، توصيه به صبر، ذكر زندگى هفت پيامبر (نوح، هود، صالح، لوط، ابراهيم، شعيب، موسى(عليهم السلام)) كه براى هدايت مردم سختى هاى زيادى تحمّل كردند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آَيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيم خَبِير (۱ ) أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ (۲ ) وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَل مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْل فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم كَبِير (۳ ) إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۴ )
در ابتدا، سه حرف "الف"، "لام" و "را" را ذكر مى كنى، قرآن معجزه اى از همين حروف الفبا مى باشد. تو حكيم و آگاه هستى، سخنان تو در قرآن، محكم و استوار است و به روشنى براى مردم بيان شده است.
هدف تو از نازل كردن قرآن چه بود؟
تو مى خواهى كه مردم دست از بُت پرستى و خدايان دروغين بردارند و فقط تو را بپرستند. تو محمّد(صلى الله عليه وآله)را به عنوان پيامبر فرستادى تا مردم را از عذاب روز قيامت بترساند و به آنان، مژده بهشت بدهد.
أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۵ ) وَمَا مِنْ دَابَّة فِي الاَْرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَاب مُبِين (۶ )
من سؤالى دارم: پيامبر تو وظيفه خود را انجام داد، پيام تو را با دلسوزى به مردم رساند، آنان را از عذاب روز قيامت ترساند، آيا آنان سخن او را پذيرفتند؟
تو مى خواهى به اين سؤال من پاسخ بدهى، گروهى به او ايمان آوردند و سعادت دنيا و آخرت را از آن خود كردند، امّا گروهى او را تكذيب كردند و به او ايمان نياوردند، پيامبر دوست داشت باز هم براى آنان قرآن بخواند و از هر فرصتى براى سخن گفتن با آنان استفاده مى كرد، شايد آنان از خواب غفلت بيدار شوند، امّا آنان سعى مى كردند با پيامبر روبرو نشوند.
حدود نه سال از آغاز رسالت محمّد(صلى الله عليه وآله)گذشته بود، او در مكّه بود و روزها كنار كعبه مى رفت تا با بُت پرستان سخن بگويد، بُت پرستان در اطراف كعبه، بت هاى زيادى قرار داده بودند و در مقابل آن بُت ها سجده مى كردند.
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (۷ )
برايم گفتى كه بر هر كارى توانا هستى، اكنون نمونه هاى قدرت خود را بيان مى كنى. تو زمين و آسمان ها را در شش مرحله آفريدى، تو مى توانستى كه در يك چشم به هم زدن جهان را بيافرينى امّا اين چنين خواستى كه جهان را در چند مرحله خلق كنى تا نشانه اى بهتر از قدرت تو باشد.[۱۱۶] "و آن روز عرش خدا بر آب بود"، براى فهم اين سخن تو نياز به فرصت ديگرى هست.
تو جهان هستى را آفريدى و هدف تو اين بود تا بندگان را آزمايش كنى كه اعمال كدام يك از آنان بهتر است. اين آزمايش براى اين بود كه آنان خودشان را بهتر بشناسند و گرنه تو به همه چيز آگاهى دارى و نياز به امتحانِ بندگانت ندارى.
وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّة مَعْدُودَة لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلَا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (۸ )
پيامبر براى كافران قرآن خواند و آنان را از عذاب روز قيامت ترساند، آنان به پيامبر گفتند كه اين قرآن، جادوست، تو اين سخن را مى شنوى، امّا قانون تو اين است كه به كافران مهلت مى دهى.
اگر عذاب آنان را تا زمان مشخّصى عقب بيندازى، آنان مى گويند: "چه چيزى جلوى عذاب ما را گرفته است". اين سخن آنان است، گويى كه مشتاق عذاب تو هستند.
آن ها نمى دانند كه وقتى روز عذاب فرا برسد، هيچ كس نمى تواند آن عذاب را از آنان دور كند. آنان فرا رسيدن روز عذاب را مسخره مى كنند و سرانجام به آن گرفتار خواهند شد و راهى براى فرار نخواهند داشت.
وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ (۹ ) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (۱۰ ) إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ (۱۱ )
وقتى تو به انسان نعمت هاى دنيا را مى دهى، او مى گويد: "اين حقّ من است" امّا اگر آن نعمت ها را از او بگيرى، ناله و زارى سر مى دهد و ناشكرى مى كند و نااميد مى شود.
انسان، حكمت كار تو و مصلحت خود را نمى داند، براى همين زود قضاوت مى كند و از رحمت تو نااميد مى شود و راه ناسپاسى در پيش مى گيرد، اگر او باور داشته باشد كه تو خير بندگان خود را مى خواهى، هرگز اين چنين نااميد نمى شود. آرى، گاهى تو نعمتى را به صلاح بنده اى نمى دانى پس آن نعمت را از او مى گيرى، امّا او بناى ناشكرى مى گذارد.
از طرف ديگر، اگر بعد از بلاها و سختى ها، نعمت و منفعتى را به انسان بدهى، او تو را شكر نمى كند و با خوشحالى مى گويد: "روزگار رنج و سختى گذشت و ديگر تكرار نمى شود"، او به ديگران فخر مى فروشد و به آن نعمت ها مباهات مى كند و فراموش مى كند كه تو مى توانى بار ديگر آن نعمت ها را از او بگيرى.
فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء وَكِيلٌ (۱۲ ) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَيَات وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۱۳ ) فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۴ )
محمّد(صلى الله عليه وآله)با كافران سخن گفت و آنان را به اسلام دعوت كرد، بعضى از آنان سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)را گوش مى كردند و در ابتدا با آن مخالفتى نمى كردند، امّا پيشنهاد يا خواسته اى از محمّد(صلى الله عليه وآله)داشتند.
براى مثال گروهى از كافران وقتى سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)را شنيدند، در ابتدا به اسلام علاقه مند شدند، محمّد(صلى الله عليه وآله)به آنان گفت كه بايد نماز بخوانند. آنان قدرى فكر كردند و گفتند: "در نماز بايد به ركوع برويم، ما هرگز ركوع نمى رويم، چون اين كار براى ما عيب و ننگ است. اى محمّد ! ما به شرطى مسلمان مى شويم كه تو نماز را حذف كنى".[۱۲۶] اين چه سخنى بود كه آنان گفتند؟
مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ (۱۵ ) أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الاَْخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۶ )
افرادى هستند كه به تو و روز قيامت ايمان ندارند و هدف آن ها فقط دنياست و جز دنيا و زرق و برق آن را نمى خواهند، ممكن است كه آنان كارهاى خوب و پسنديده اى انجام دهند، مثلاً به فقيران كمك كنند و از نيازمندان دستگيرى كنند.
تو در اين دنيا، نتيجه اعمال خوب آن ها را (بدون هيچ كم و كاستى) مى دهى، امّا در قيامت براى آنان بهره اى جز آتش جهنّم نيست، در آن روز، كارهاى آنان، نابود مى شود و هيچ اجر و پاداشى به آنان نمى رسد.
آرى، كسى كه به تو ايمان ندارد و روز قيامت را باور ندارد، در اين دنيا به نتيجه كارهاى خود مى رسد، تو بلاها را از او دور مى كنى، امّا در روز قيامت، هيچ بهره اى به او نمى رسد، زيرا او كافر مرده است، تو و روز قيامت را انكار كرده است.
أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الاَْحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَة مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ (۱۷ )
محمّد(صلى الله عليه وآله)را براى هدايت بُت پرستان فرستادى و قرآن را معجزه جاويد او قرار دادى، امّا آنان محمّد(صلى الله عليه وآله)را دروغگو خواندند، تو او را با دليل آشكارى كه قرآن است، فرستادى و شاهدى را پيرو او قرار دادى. قرآن اوّلين كتاب تو نيست، قبل از آن، تورات موسى(عليه السلام)را براى مردم فرستادى، تورات، هدايت كننده و مايه رحمت بود.
از مردم مى خواهى قدرى فكر كنند، آيا چنين كسى دروغ مى بافد؟ چرا آنان چنين سخن مى گويند؟ چرا محمّد(صلى الله عليه وآله)را دروغگو مى خوانند؟
قرآن، سخن توست، اگر كسى در جستجوى حقيقت باشد، به آن ايمان مى آورد.
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُولَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الاَْشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (۱۸ ) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالاَْخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (۱۹ ) أُولَئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الاَْرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ (۲۰ )أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (۲۱ ) لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الاَْخِرَةِ هُمُ الاَْخْسَرُونَ (۲۲ ) إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۲۳ )مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالاَْعْمَى وَالاَْصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (۲۴ ) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (۲۵ )
بُت پرستان با دست خود از سنگ و چوب، مجسّمه هايى مى ساختند و در مقابل آن سجده مى كردند و چنين مى گفتند: "اين بُت ها شفيع ما در پيشگاه خدا هستند و خدا از ما خواسته است اين بُت ها را عبادت كنيم".
اين سخن دروغى بود كه به تو نسبت مى دادند، كسانى كه اين گونه به تو دروغ مى بندند، از همه ستمكارتر هستند، آنان در روز قيامت براى حسابرسى به پيشگاه تو حاضر مى شوند. در آن روز، فرشتگانى كه اعمال آنان را ثبت كرده اند مى گويند: "اينان كسانى هستند كه بر خداى خود دروغ بستند".
* * *
أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم أَلِيم (۲۶ ) فَقَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْل بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ (۲۷ ) قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَبِّي وَآَتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ (۲۸ ) وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ (۲۹ )وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (۳۰ ) وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (۳۱ )
پيامبر و مسلمانان در شرايط سختى به سر مى برند، فشارها و شكنجه هاى بُت پرستان به نهايت رسيده است، امسال پيامبر دو نفر از بهترين ياران خود را از دست داده است: خديجه و ابوطالب !
خديجه، همسر با وفاى پيامبر بود كه در سخت ترين شرايط از پيامبر حمايت مى كرد. ابوطالب، عموى پيامبر بود كه هميشه در مقابل بُت پرستان از او دفاع مى كرد، مرگ اين دو، باعث اندوه پيامبر شد.
سال نهم بعثت است، پيامبر در مكّه است، مسلمانان در سختى و فشار هستند، اكنون تو مى خواهى به او و پيروانش درس مقاومت و پايدارى بدهى.
قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (۳۲ ) قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (۳۳ ) وَلَا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۳۴ ) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (۳۵ )
بزرگان قوم نوح(عليه السلام)به او گفتند: "اى نوح ! تو با ما گفتگو و جدال نمودى و اين گفتگوى تو به طول كشيد و ما خسته شديم، اگر راست مى گويى سخن را كوتاه كن و آن عذابى را كه به ما وعده دادى بياور".
* * *
وَأُوحِيَ إِلَى نُوح أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آَمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (۳۶ )وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (۳۷ )
به نوح(عليه السلام)وحى كردى كه بيش از اين گروهى كه ايمان آورده اند، ديگر هيچ كس ايمان نخواهد آورد، پس به خاطر ظلم و ستمى كه به تو كردند، اندوهناك مباش زيرا مهلت آنان رو به پايان است و به زودى عذاب آنان فرا مى رسد و همه آن ها نابود مى شوند.
به او دستور دادى كه كشتى بسازد و تو او را در چگونه ساختن آن كمك كردى، كشتى نوح(عليه السلام)بايد در مقابل طوفان سهمگينى كه قرار بود فرا رسد، مقاوم باشد، براى همين جبرئيل را فرستادى تا او را در اين امر يارى رساند.[۱۳۵] تو مى توانستى نوح(عليه السلام)و ياران او را بدون كشتى هم نجات بدهى، امّا اين قانون توست: بيشتر وقت ها، يارى خود را از طريق اسباب و راه هاى طبيعى به بندگان خوبت مى رسانى. نوح(عليه السلام)بايد كشتى بسازد و تو او را با كشتى نجات بدهى، هميشه نبايد منتظر امور غيبى بود، بايد دست به كار شد.
وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلاٌَ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ (۳۸ )فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ (۳۹ )
نوح(عليه السلام)و يارانش شروع به ساختن كشتى نمودند، جبرئيل به نوح ياد داده بود كه كشتى را چگونه بسازد، يك كشتى به طول ۸۰ متر و ارتفاع ۳۰ متر ! [۱۳۶] تو به نوح(عليه السلام)دستور داده بودى كه از هر حيوانى، جفتى را تهيّه كند و در كشتى خود قرار دهد، زيرا طوفان همه زمين را فرا خواهد گرفت و نبايد نسل آن ها منقرض شود، پس كشتى او بايد بزرگ باشد.
محلّ ساختن كشتى نزديك مكانى بود كه امروز "مسجد كوفه" قرار دارد.
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آَمَنَ وَمَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (۴۰ ) وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (۴۱ )
كار ساختن كشتى به پايان رسيد، تو به قدرت خود، حيوانات را مطيع او قرار دادى و او از هر حيوانى، يك جفت انتخاب نمود، غذاى كافى هم براى حيوانات آماده كرد.[۱۳۸] نوح(عليه السلام)در انتظار فرا رسيدن وعده تو بود. تو به او گفته بودى كه هر وقت از تنور خانه ات، آب جوشيد بدان كه وعده من فرا رسيده است. (خانه نوح(عليه السلام)در محل مسجد كوفه است و محل آن تنور در وسط مسجد كوفه كاملاً مشخّص است).
عجيب اين است كه زن نوح(عليه السلام)از كافران بود و به او ايمان نياورده بود، روزى از روزها، زن نوح(عليه السلام)براى پختن نان سراغ تنور رفت، او ديد كه از تنور آب مى جوشد.[۱۳۹]
وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْج كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِل يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ (۴۲ )قَالَ سَآَوِي إِلَى جَبَل يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ (۴۳ )
نوح از بالاى كشتى نگاه كرد، پسرش كنعان را ديد كه از دامنه كوهى بالا مى رود، گاهى مى افتد و گاهى بلند مى شود. كنعان به ظاهر به او ايمان آورده بود امّا ايمان او واقعى نبود، قلب او از نور ايمان خالى بود.[۱۴۱] نوح(عليه السلام)پسرش را با دنيايى از عاطفه و احساس صدا كرد و به او گفت:
ــ پسرم ! بيا با ما سوار كشتى شو و با كافران مباش !
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الاَْمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۴۴ )
طوفان همه زمين را فرا گرفت، آب همه قلّه هاى بلند را هم فرا گرفت.[۱۴۴] نوح(عليه السلام)زمام كشتى را به تو سپرده بود و آب و طوفان كشتى را به هر سو مى برد، هفت روز گذشت، ديگر وقت آن بود كه نوح(عليه السلام)و يارانش زندگى جديدى را روى زمين آغاز كنند.[۱۴۵] به زمين وحى كردى كه آب خود را فرو ببرد و آسمان باران را قطع كند، آب ها در زمين فرو رفت و كشتى بر كوه "جُودى" قرار گرفت. (كوه جودى نزديك شهر موصل در عراق قرار دارد).
وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ (۴۵ ) قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِح فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (۴۶ ) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ (۴۷ )
اكنون برايم از لحظه آغاز طوفان سخن مى گويى تا درسى بزرگ به من بدهى، از لحظه اى ياد مى كنى كه نوح(عليه السلام)به پسرش كنعان گفت كه بيا سوار كشتى شو، امّا كنعان نپذيرفت، ناگهان موجى آمد و كنعان گرفتار آب ها شد.
هر پدرى فرزند خود را دوست دارد، تو عاطفه پدرى را در قلب پدر قرار داده اى، نوح(عليه السلام)جلوى چشم خود ديد كه پسرش، كنعان در آب ها دست و پا مى زند، اين منظره براى نوح(عليه السلام)سخت بود !
نوح(عليه السلام)نمى دانست كه پسر او، منافق است، او خيال مى كرد كه كنعان مؤمن واقعى است و از روى غرور و لجاجت، سوار كشتى نشده است، پس نوح(عليه السلام)براى او چنين دعا كرد، اما نوح(عليه السلام)كه مى دانست همسرش، كافر است، هرگز براى او دعا نكرد.
قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَام مِنَّا وَبَرَكَات عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَم مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (۴۸ )
كشتى بر روى كوه "جودى" قرار گرفته است، آب ها در زمين فرو رفته است، نوح(عليه السلام)نگاهى به زمين مى كند، تمام آثار حيات از زراعت و باغ ها گرفته تا خانه ها و كاشانه ها نابود شده اند، او و يارانش نگران بودند كه چگونه ممكن است در زمان كمى، زمين نعمت هاى خود را بازگرداند و آنان به زندگى عادى خود بازگردند.
اكنون تو با نوح(عليه السلام)سخن مى گويى: "اى نوح ! از كشتى فرود آى كه سلام و بركات و رحمت من بر تو و ياران تو و امّت هايى است كه از نسل آن ها پديد خواهند آمد".
آرى، تو درهاى بركت زمين و آسمان را بر روى آنان گشودى و به آنان گفتى كه بدون هيچ نگرانى از كشتى فرود آيند كه تو زمين را محلّ زندگى و آسايش آنان قرار مى دهى. به آنان خبر مى دهى كه نسل بشر ادامه پيدا مى كند و فرزندان آنان نيز از نعمت هاى تو بهره مند خواهند شد.
تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ (۴۹ )
داستان نوح(عليه السلام)را بيان كردى و از آن طوفان بزرگ سخن گفتى، اكنون با محمّد(صلى الله عليه وآله)سخن مى گويى: "اى محمّد ! اين سخنان همه از اخبار غيبى است كه من به تو وحى مى كنم، قبل از اين، نه تو اين خبرها را مى دانستى و نه قوم تو".
تو مى دانى كه بُت پرستان مكّه، پيامبر تو را بسيار اذيّت و آزار مى كنند، به او سنگ پرتاب مى كنند، خاكستر بر سرش مى ريزند، از او مى خواهى تا صبور و شكيبا باشد، همانگونه كه نوح(عليه السلام)سال هاى سال بر همه سختى ها صبر كرد.
به پيامبر اين وعده را مى دهى كه سرانجام اين سختى ها تمام مى شود، آرى، سرانجام نيك از آنِ پرهيزكاران است.[۱۵۰]
وَإِلَى عَاد أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ (۵۰ ) يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلَا تَعْقِلُونَ (۵۱ ) وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ (۵۲ )
دومين پيامبرى كه در اين سوره نام او را مى برى، هود(عليه السلام)است، تو او را براى هدايت قوم "عاد" فرستادى، آنان جمعيّت زيادى داشتند و داراى ثروت فراوانى بودند و در قسمتى از سرزمين "يمن" كه بسيار حاصلخيز بود، زندگى مى كردند. آن ها همه بُت پرست بودند.
هود(عليه السلام)همچون برادرى مهربان، مردم را به سوى تو دعوت مى كرد و از آنان مى خواست تا بُت پرستى را رها كنند. او به مردم چنين مى گفت: "فقط خداى يكتا را بپرستيد، خدايى جز او نيست، شما بُت ها را شريك خدا مى دانيد، اين چه سخن دروغى است كه مى گوييد؟ من شما را به سوى خدا فرا مى خوانم و از شما هيچ پاداشى نمى خواهم، من فقط از خدايى كه مرا آفريده است، پاداش مى خواهم. در سخنانم فكر و انديشه كنيد و از بُت پرستى دست برداريد".
مردم به سخنان او گوش فرا ندادند، پس تو هفت سال، خشكسالى را بر آنان مسلّط كردى، ديگر از باران هيچ خبرى نبود، هود(عليه السلام)به آنان گفت: "اى مردم ! از خدا طلب عفو و بخشش كنيد و از گناهان خود توبه كنيد، دست از بُت پرستى برداريد و به خداى يگانه ايمان آوريد، اگر چنين كنيد، خدا پيوسته بر شما باران رحمت مى فرستد و بر قدرت و نيروى شما مى افزايد، او فرزندان شما را زياد مى كند تا در سختى ها شما را يارى كنند، سخن مرا بپذيريد و از من با انكار روبرنگردانيد".
قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَة وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آَلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ (۵۳ ) إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آَلِهَتِنَا بِسُوء قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (۵۴ ) مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ (۵۵ )
قوم هود سخنان پيامبر خود را شنيدند، امّا در پاسخ به او چنين گفتند: "اى هود ! اين همه سخن گفتى امّا دليلى آشكار براى ما نياوردى، ما بُت هاى خود را به خاطر سخنان تو رها نمى كنيم و به تو ايمان نمى آوريم، تنها چيزى كه درباره تو مى گوييم اين است: تو از بُت ها بدگويى كردى و به نفرين آنان مبتلا شده اى و آنان عقل تو را گرفته اند، تو ديوانه شده اى، ما هرگز از آدم ديوانه پيروى نمى كنيم".
هود(عليه السلام)به آنان گفت: "اگر فكر مى كنيد كه بُت هاى شما بر من خشم كرده اند، من اينك به طور علنى از آنان بيزارى مى جويم. من از بُت هاى شما بيزارم ! شما مى گوييد بُت ها مى توانند به من ضرر برسانند، اكنون همه شما و بُت ها، دست به دست هم بدهيد و بر ضدّ من نقشه بكشيد".
* * *
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّة إِلَّا هُوَ آَخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاط مُسْتَقِيم (۵۶ ) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْء حَفِيظٌ (۵۷ )
همه مردم از اين سخن هود(عليه السلام)تعجّب كردند، آن ها شنيده بودند كه اگر كسى از بُت ها بيزارى بجويد، به بلا و مصيبت هاى سخت گرفتار مى شود، اكنون هود(عليه السلام)، آشكارا از بُت ها بيزارى مى جويد، چگونه شده است كه او اين قدر شجاعت دارد؟
هود(عليه السلام)به اين سؤال آنان پاسخ داد:
اى مردم ! آيا مى دانيد چرا من از شما و خشم بُت هاى شما نمى ترسم؟ من به خداى يگانه توكّل كرده ام و او پشتيبان من است.
وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آَمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِنَّا وَنَجَّيْنَاهُمْ مِنْ عَذَاب غَلِيظ (۵۸ ) وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآَيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّار عَنِيد (۵۹ )وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِعَاد قَوْمِ هُود (۶۰ )
قوم عاد ايمان نياوردند و بر كفر و بُت پرستى خود اصرار نمودند و سرانجام گرفتار عذاب تو شدند. تو هود(عليه السلام)و كسانى كه به او ايمان آورده بودند را از شهر آنان بيرون آوردى و آنان را از آن عذاب سخت نجات دادى.
باد و طوفانى شديد و كوبنده به مدّت هفت شب و هشت روز بر آنان وزيد و آنان را تار و مار كرد و آنان را نابود ساخت، آنان مردمى بودند كه نشانه هاى تو را دروغ شمردند و پيامبران تو را نافرمانى نمودند و از هر ستمگر ستيزه جو پيروى كردند، در اين دنيا و روز قيامت، لعنت، بدرقه راه آنان گرديد، آنان به تو كفر ورزيدند و سزاى اين كفر خود را چشيدند، آنان از رحمت تو دور هستند.[۱۵۲]
وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الاَْرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ (۶۱ ) قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آَبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيب (۶۲ ) قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَبِّي وَآَتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِير (۶۳ )
سومين پيامبر كه در اين سوره از او ياد مى كنى صالح(عليه السلام)است، او را براى هدايت قوم "ثمود" فرستادى، آنان در سرزمينى بين حجاز و شام زندگى مى كردند و از سلامتى و قدرت و روزى فراوان بهره مند بودند.
قوم ثمود، هفتاد بُت براى خود درست كرده بودند و آن بُت ها را مى پرستيدند.
صالح(عليه السلام)نيز همچون برادرى به آنان چنين گفت: "اى قوم من ! خداى يگانه را بپرستيد، جز او خدايى نداريد، او شما را از خاك آفريد و آبادى زمين را به شما واگذار كرد و شما نيز اين چنين سرزمين خود را آباد كرديد، اين ها همه از نعمت هاى اوست، از گناهان خود طلب بخشش كنيد، به سوى او بازگرديد و توبه كنيد، بُت پرستى را رها كنيد و بدانيد او گناهان شما را مى بخشد، او به شما نزديك است و دعاى شما را مى شنود و اجابت مى كند".
وَيَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آَيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوء فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ (۶۴ )فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّام ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوب (۶۵ )
صالح(عليه السلام)ساليان سال آنان را به يكتاپرستى فرا خواند ولى آنان سخن حقّ را انكار كردند. روزى از روزها آنان با صالح(عليه السلام)قرار گذاشتند كه هركدام از خداى ديگرى، چيزى را بخواهند.
صالح(عليه السلام)رو به بُت هاى آنان كرد و آن ها را صدا زد، امّا بُت ها جوابى ندادند، بعد از آن، قوم ثمود از صالح(عليه السلام)خواستند تا از تو بخواهد از دل كوه، شترى بيرون بياورى.
صالح(عليه السلام)دستانش را رو به آسمان برد و تو را خواند، ناگهان تو كوه را شكافتى و شترى از آن بيرون آوردى، اين معجزه بزرگى براى صالح(عليه السلام)بود.
فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آَمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (۶۶ )وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ (۶۷ ) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لَِثمُودَ (۶۸ )
قبل از آن كه عذاب فرا برسد، صالح(عليه السلام)و مؤمنان را نجات دادى، تو در حقّ آنان مهربانى كردى و آنان را از آن عذاب و رسوايى نجات دادى كه تو نيرومند و توانا هستى و بر نجات مؤمنان قدرت دارى.
قوم ثمود شب در منزل به خواب خوش بودند كه ناگهان در نيمه شب، صيحه اى آسمانى فرا رسيد، آن صيحه آنقدر وحشتناك بود كه همه در يك لحظه جان دادند، صبح كه فرا رسيد جسم بى جانشان بر زمين افتاده بود، پس از آن زلزله اى فرا رسيد و خانه هاى آنان را در هم كوبيد.
آرى، همه آنان هلاك شدند، گويى كه هرگز در آن ديار نبودند، آنان راه كفر را برگزيدند و از رحمت تو دور شدند و در روز قيامت در آتش جهنّم مى سوزند.
وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْل حَنِيذ (۶۹ )فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوط (۷۰ )
چهارمين و پنجمين پيامبرى كه در اين سوره از آن ها ياد مى كنى، ابراهيم و لوط(عليهما السلام)مى باشند، ابتدا بخشى از داستان ابراهيم(عليه السلام)را بيان مى كنى كه با ماجراى قوم لوط و مجازات آنان ارتباط دارد.
ابراهيم(عليه السلام)در فلسطين زندگى مى كرد، او پسرخاله اى به نام "لوط" داشت، لوط(عليه السلام)پيامبر بود و تو او را براى هدايت مردمى فرستادى كه در قسمتى از كشور "اُردن" زندگى مى كردند.
لوط(عليه السلام)به آن سرزمين هجرت كرد و در آنجا زندگى نمود، تو در قرآن از آن مردم به عنوان "قوم لوط" ياد مى كنى.
وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ (۷۱ ) قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ (۷۲ ) قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ (۷۳ )
ساره، همسر ابراهيم(عليه السلام)در پذيرايى مهمانان، او را كمك مى كرد، وقتى ابراهيم(عليه السلام)با فرشتگان سخن مى گفت، ساره آنجا ايستاده بود، او هم در تعجّب بود كه چرا مهمانان از اين غذا نمى خورند، ناگهان حالت زنانگى (پريود) به او دست داد، او سال هاى سال بود كه ديگر به اين حالت مبتلا نمى شد، او ديگر هيچ اميدى به بچّه دار شدن نداشت، زنى در سنّ و سال او نمى توانست بچّه دار شود.
در آن لحظه، جبرئيل به او چنين بشارت داد:
ــ اى ساره ! به زودى خدا به تو پسرى به نام اسحاق مى دهد، اسحاق بزرگ مى شود و ازدواج مى كند و براى تو نوه اى به نام يعقوب مى آورد.
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوط (۷۴ ) إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ (۷۵ )يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آَتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُود (۷۶ )
ابراهيم(عليه السلام)فهميد كه مهمانان او فرشتگان تو هستند، او وقتى آن مژده را شنيد، بسيار خوشحال شد، امّا وقتى فهميد كه آن فرشتگان آمده اند قوم لوط را عذاب كنند، دست به دعا برداشت و با تو مناجات نمود، او مى خواست تو شفاعت او را براى آن مردم بپذيرى، زيرا ابراهيم(عليه السلام)بسيار مهربان و دلسوز بود و همواره به درگاه تو رو مى كرد.
ابراهيم(عليه السلام)نمى دانست كه فرمان عذاب تو، قطعى است، او خيال مى كرد هنوز روزنه اميدى براى نجات قوم لوط وجود دارد و پيش خود مى گفت كه اگر به آنان فرصت ديگرى داده شود، آن ها توبه مى كنند.
اينجا بود كه تو به او چنين وحى كردى: "اى ابراهيم ! از خواهش و شفاعت براى نجات آن مردم، خوددارى كن كه هنگام عذاب آنان فرا رسيده است، عذاب آنان قطعى است، ديگر اين عذاب از آنان برداشته نمى شود".
وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ (۷۷ ) وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (۷۸ )قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ (۷۹ )
لوط(عليه السلام)در مزرعه خود در خارج از شهر مشغول كشاورزى بود، نگاه كرد كه چهار مرد زيبارو به سوى او مى آيند، وقتى آنان به لوط(عليه السلام)رسيدند، به او سلام كرده و گفتند كه مى خواهند مهمان او باشند.
لوط(عليه السلام)لحظه اى با خود فكر كرد، او مهمان نواز بود و دوست نداشت تا مهمان را رد كند، از طرف ديگر او مى دانست كه حضور اين جوانان خوش سيما (در شهرى كه آلوده به انحراف همجنس بازى است) باعث دردسر است. ذهن او درگير اين موضوع شده بود، او پريشان شد و آهسته با خود گفت: "امروز روز سختى است"، لوط(عليه السلام)نمى دانست كه اين جوانان، فرشتگان تو هستند، او بسيار نگران بود زيرا مى دانست كه نمى تواند به تنهايى از مهمانان خود دفاع كند.
لوط(عليه السلام)صبر كرد تا هوا تاريك شد، در تاريكى شب، مهمانان را به خانه برد تا براى آنان غذايى فراهم كند، لوط(عليه السلام)خوشحال بود كه مهمانان او از دست اين مردم تبهكار نجات پيدا كرده اند، امّا او چه مى توانست بكند وقتى كه دشمن او درون خانه اش بود !
قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آَوِي إِلَى رُكْن شَدِيد (۸۰ ) قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْع مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيب (۸۱ )فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيل مَنْضُود (۸۲ ) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيد (۸۳ )
آنان به در خانه هجوم آوردند، لوط(عليه السلام)مقاومت كرد، امّا آنان چندين نفر بودند و توانستند در را باز كنند و وارد خانه شوند، لوط(عليه السلام)بسيار غمگين شد و گفت: "اى كاش قدرت مقابله با شما را داشتم، اى كاش يارانى داشتم كه مرا يارى مى كردند، آنوقت مى دانستم با شما چه كنم".
آن هوس بازان به سوى فرشتگان رفتند، جبرئيل اشاره اى به چشم آنان كرد، آنان نابينا شدند، ديگر هيچ جا را نمى ديدند، دست به ديوار گرفتند تا از خانه خارج شوند، آنان به لوط(عليه السلام)گفتند: "اى لوط ! صبر كن صبح فرا برسد، هيچ كدام از شما را زنده نمى گذاريم، همه اهل اين خانه را به قتل مى رسانيم".[۱۵۵] لوط(عليه السلام)براى لحظه اى به فكر فرو رفت، فردا صبح آنان، همه مردم شهر را بسيج مى كنند و براى كشتن او و دختران او و مهمانان او مى آيند، آنجا بود كه جبرئيل به لوط(عليه السلام)گفت: "اى لوط ! ما فرستادگان خدا هستيم، ما فرشتگان خدا هستيم".
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْر وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم مُحِيط (۸۴ ) وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ (۸۵ ) بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظ (۸۶ )
شعيب(عليه السلام)، ششمين پيامبرى است كه در اين سوره از او نام مى برى، تو او را براى هدايت مردم "مدين" فرستادى، مدين، نام منطقه اى در شام (سوريه) بود. آنان مردمى بُت پرست بودند و دچار انحراف اقتصادى شده بودند و در معامله با ديگران تقلّب مى كردند و كم فروشى مى نمودند.
شعيب(عليه السلام)همچون برادرى مهربان، با آنان چنين سخن گفت:
* * *
قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آَبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لاََنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (۸۷ )
آنان رو به شعيب(عليه السلام)كردند و گفتند: "اى شعيب ! آيا نمازت تو را وامى دارد كه از ما بخواهى دست از دين پدران خود برداريم و اختيار مال خود را نداشته باشيم؟ تو مرد عاقل و كاردانى بودى، حالا چگونه شده كه اين پيشنهاد غير عاقلانه را به ما مى دهى، ما هرگز بُت پرستى و اين كاسبى سودآور خود را رها نمى كنيم و به سخنان تو ايمان نمى آوريم".
* * *
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الاِْصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ (۸۸ ) وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوح أَوْ قَوْمَ هُود أَوْ قَوْمَ صَالِح وَمَا قَوْمُ لُوط مِنْكُمْ بِبَعِيد (۸۹ ) وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (۹۰ )
شعيب(عليه السلام)در جواب گفت:
شما به من مى گوييد كه سخن غير عاقلانه مى گويم، به راستى آيا مى توانم بر خلاف امر خداى خويش رفتار كنم؟ او به من وسعت رزق داده است، مرا پيامبر شما قرار داده است و به من معجزه عنايت كرده است.
من قصد دارم به شما خدمت كنم، من چيزهايى را مى دانم كه شما نمى دانيد، من نمى خواهم خودم بر خلاف گفته هايم عمل كنم، من يك هدف بيشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه است.
قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيز (۹۱ )
آن مردم جاهل به شعيب(عليه السلام)گفتند: "اى شعيب ! معلوم هست تو چه مى گويى؟ تو از ما مى خواهى كه ما بُت هاى خود را رها كنيم و دست از اقتصاد سودآور خود برداريم ! ما معناى اين سخن تو را نمى فهميم و آن را نمى پذيريم، ما فريب تو را نمى خوريم و تو را پيرى ناتوان مى بينيم، ما ملاحظه طايفه تو را مى كنيم وگرنه تو را سنگسار مى كرديم تا ديگر كسى جرأت نكند نسبت به بُت هاى ما چنين سخن بگويد، اگر اراده كنيم تو را از بين مى بريم و تو نمى توانى از خودت دفاع كنى و هيچ قدرتى در مقابل ما ندارى، ما فعلاً به احترام طايفه ات كارى با تو نداريم !".
* * *
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (۹۲ ) وَيَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (۹۳ )
شعيب(عليه السلام)چنين پاسخ گفت: "اى مردم ! آيا طايفه من نزد شما از خداى يگانه، گرامى تر است؟ چرا به خاطر خدا مرا گرامى نمى داريد؟ چرا خدا را به كلّى فراموش كرده ايد؟ بدانيد خدا به آنچه شما انجام مى دهيد، آگاهى كامل دارد".
سپس آنان را اين گونه تهديد كرد: "اى مردم ! شما گفتيد كه اگر ملاحظه طايفه من نبود، مرا سنگسار مى كرديد، اكنون به شما مى گويم، هر كارى كه مى توانيد انجام بدهيد، فكر نكنيد با اين سخنان شما، من از رسالت خود دست برمى دارم، من باز هم شما را به سوى خداى يگانه دعوت مى كنم، به زودى خواهيد فهميد چه كسى گرفتار عذاب خواركننده مى شود، به زودى معلوم مى شود چه كسى دروغگوست: من يا شما؟ منتظر باشيد كه من هم منتظرم.
* * *
وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آَمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ (۹۴ ) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا بُعْدًا لِمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ (۹۵ )
وقتى وعده تو فرا رسيد، ابتدا شعيب(عليه السلام)و مؤمنان را به رحمت خود نجات دادى و عذاب را بر آن مردم نازل كردى، نيمه شب كه آنان در خواب ناز بودند، صيحه اى آسمانى بر آنان نازل كردى و سپس زلزله اى شهر آنان را نابود كرد و همگى آنان نابود شدند، صبح فرا رسيد حال آن كه پيكرهاى بى جانشان در شهر افتاده بود.
آرى، همه آنان هلاك شدند، گويى كه هرگز در آن ديار نبودند، آنان راه كفر را برگزيدند و از رحمت تو دور شدند و در روز قيامت در آتش جهنّم مى سوزند همانگونه كه قوم ثمود به اين سرنوشت مبتلا شدند.
* * *
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآَيَاتِنَا وَسُلْطَان مُبِين (۹۶ ) إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيد (۹۷ )يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (۹۸ ) وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (۹۹ )
هفتمين و آخرين پيامبرى كه در اين سوره از او نام مى برى، موسى(عليه السلام)مى باشد، پيامبران قبلى را به سوى مردم فرستادى، امّا موسى(عليه السلام)را به سوى فرعون و بزرگان مصر فرستادى تا آنان را از عذاب تو بترساند.
در جامعه مصر، مردم پيرو فرعون و بزرگان خود بودند، اگر فرعون و بزرگان ايمان مى آوردند و دست از كفر برمى داشتند، بقيّه مردم هم ايمان مى آوردند.
تو موسى(عليه السلام)را با آيات و معجزات آشكار فرستادى، موسى(عليه السلام)با آنان سخن گفت، آنان عصاى موسى(عليه السلام)را ديدند كه چگونه به اژدها تبديل مى شود.
ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ (۱۰۰ ) وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آَلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْء لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيب (۱۰۱ )وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ (۱۰۲ )
اكنون با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! حكايت پيامبران و مردم زمان آن ها را براى تو بيان كردم تا براى همه بخوانى، شايد عبرت بگيرند، گروهى از كسانى كه به عذاب گرفتار شدند، هنوز خرابه هاى شهر آنان باقى است، گروهى ديگر، چنان شهر آنان زير و رو شد كه هيچ اثرى از آنان باقى نمانده است.
اى محمّد ! من هرگز به بندگان خود ظلم نمى كنم بلكه آنان به خود ظلم و ستم كردند، سرمايه وجودى خويش را تباه كردند و پيامبران خود را دروغگو خواندند.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الاَْخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ (۱۰۳ )وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لاَِجَل مَعْدُود (۱۰۴ ) يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ (۱۰۵ ) فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ (۱۰۶ ) خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَوَاتُ وَالاَْرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ (۱۰۷ ) وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَوَاتُ وَالاَْرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذ (۱۰۸ )
تو سرگذشت عبرت انگيز مردمى را گفتى كه به عذاب گرفتار شدند، اين سرگذشت ها، علامت و نشانه اى است براى كسى كه به روز قيامت ايمان دارد و از عذاب آن روز مى ترسد، تو در روز قيامت، همه بندگان خود را زنده مى كنى و براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند، آن روز، روز حضور همه بندگان توست.
از من مى خواهى تا قيامت را دور نپندارم، تو قيامت را تا زمان معيّنى به تأخير مى اندازى و سرانجام فرا مى رسد، در آن روز هيچ كس بدون اجازه تو نمى تواند سخنى بگويد.
آن روز مردم دو گروه مى شوند: گروه بدبخت ها و گروه خوشبخت ها:
فَلَا تَكُ فِي مِرْيَة مِمَّا يَعْبُدُ هَؤُلَاءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آَبَاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوص (۱۰۹ )وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكّ مِنْهُ مُرِيب (۱۱۰ ) وَإِنَّ كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (۱۱۱ ) فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۱۱۲ ) وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ (۱۱۳ )
هشت سال است كه تو محمّد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى مبعوث كردى، او در اين مدّت با مردم سخن گفت و آن ها را از بُت پرستى نهى كرد، در اين مدّت، گروه كمى به او ايمان آورده اند.
بزرگان مكّه با او دشمنى مى كنند و او را اذيّت و آزار مى كنند، به او سنگ پرتاب مى كنند، خاكستر بر سرش مى ريزند.
بعضى از مسلمانان وقتى زيادى جمعيّت كافران را مى بينند، دلسرد مى شوند، تو مى خواهى قلب آنان را آرام كنى.
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ (۱۱۴ )
"اى محمّد ! نماز را اوّل و آخر روز بخوان، پاسى از شب گذشته نيز، نماز بخوان ! بدان كه خوبى ها، گناهان را از بين مى برد، اين كه خوبى ها، گناهان را از بين مى برد، پندى براى كسانى است كه پندپذيرند".
* * * اكنون به نماز صبح و مغرب و عشاء اشاره مى كنى، از نماز در اوّل روز سخن مى گويى كه دو ركعت نماز صبح است، وقتى كه سپيده از افق مى زند و روز فرا مى رسد، آن وقت، وقت نماز صبح است.
وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِينَ (۱۱۵ )
اكنون بار ديگر از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا در برابر سختى ها و مشكلات صبر كند كه تو پاداش نيكوكاران را تباه نمى كنى، آنان نتيجه صبر خود را در اين دنيا مى بينند و در روز قيامت هم در بهشت تو جاى مى گيرند و از همه نعمت هاى آن بهره مند مى شوند.
* * *
فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّة يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الاَْرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ (۱۱۶ )
در اين سوره، داستان كسانى كه به عذاب گرفتار شدند را بيان كردى، تو پيامبران خود را براى هدايت آنان فرستادى ولى فقط تعداد بسيار كمى ايمان آوردند و بيشتر آنان كفر ورزيدند، چرا كه در ميان آنان، افراد خردمند و دانايى نبودند كه مردم را از فساد و تبهكارى نهى كنند.
خردمندان آن ها هم به خود ظلم كردند و در پىِ كامجويى از لذّت هاى دنيا بودند و به گناه آلوده شدند، آنان به جاى آن كه مردم را از زشتى ها نهى كنند، خودشان به زشتى ها آلوده شدند.
در هر جامعه گروهى از خردمندان وجود دارند، تا زمانى كه آن خردمندان با مفاسد جامعه مبارزه كنند، جامعه به نابودى كشيده نمى شود، امّا اگر خردمندان هم فاسد بشوند و به گناه و فساد رو آورند، نابودى جامعه، حتمى است و آنان به عذاب گرفتار خواهند شد.
وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْم وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ (۱۱۷ )
وقتى مردم شهرى نيكوكار باشند، هرگز آنان را عذاب نمى كنى، اين قانون توست: هيچ گاه جامعه اى را براى ظلم و ستم چند نفر نابود نمى كنى، وقتى كه بيشتر افراد جامعه اى، به فساد و تباهى رو آوردند، آن وقت است كه عذاب مى فرستى، تو ابتدا بندگان مؤمن خود را نجات مى دهى و سپس تبهكاران را نابود مى كنى.
* * *
وَ لَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَ حِدَةً وَ لاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ (۱۱۸ ) إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَ لِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (۱۱۹ ).
اكنون با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! وقتى پيام مرا براى مردم بيان كردى، ديگر كار نداشته باش آنان ايمان مى آورند يا نه، تو كار خودت را انجام بده، من انسان ها را آزاد آفريده ام، آنان به اختيار و انتخاب خود، ايمان مى آورند يا كافر مى شوند.
براى من هيچ مانعى وجود نداشت تا مردم را به اجبار، مؤمن قرار دهم، ولى ايمانى كه از روى اجبار باشد، ارزشى ندارد. ايمانى ارزش دارد كه انسان از روى اختيار و با آزادى، آن را انتخاب كند.
وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (۱۲۰ )
حكايت پيامبران را براى محمّد(صلى الله عليه وآله)بازگو كردى تا قلب او را محكم و استوار سازى، در اين داستان ها، حقايقى براى تو روشن و واضح مى شود.
همچنين اين داستان ها براى كسانى كه به تو ايمان آورده اند، پند و تذكّر است، آنان با شنيدن اين آيات به فكر فرو مى روند و تلاش مى كنند فريب دسيسه هاى شيطان را نخورند.
* * *
وَ قُل لِّلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنَّاعَـمِلُونَ (۱۲۱ ) وَ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ (۱۲۲ )
درست است كه امروز ياران و پيروان محمّد۹ كم هستند و دشمنان، او را اذيّت و آزار مى كنند، امّا تو به او وعده دادى كه او را بر دشمنانش پيروز گردانى، روزى فرا مى رسد كه همين كسانى كه پيامبر را آزار مى دهند و مسلمانان را شكنجه مى كنند با شمشير مسلمانان كشته شوند.
از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا به بُت پرستان چنين بگويد: "هر چه قدرت و توان داريد، انجام دهيد، ما هم قدرت خود را به كار خواهيم گرفت، شما در انتظار باشيد، ما هم منتظر هستيم".
اين سوره، تقريباً سه سال قبل از هجرت پيامبر نازل شده است. وقتى پيامبر به مدينه هجرت كرد، تعداد مسلمانان زياد شد، در سال دوم هجرى پيامبر به جنگ سپاه مكّه رفت و جنگ "بدر" روى داد. در آن جنگ، سپاه مكّه سه برابر مسلمانان بودند و تجهيزات جنگى زيادى همراه داشتند، تو به وعده خود عمل كردى مسلمانان را يارى كردى و آنان بر كافران پيروز شدند.
وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الاَْمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ (۱۲۳ )
در پايان سوره به محمّد(صلى الله عليه وآله)يادآورى مى كنى كه اسرار پنهان جهان در دست توست و همه كارها به سوى تو بازمى گردد، از او مى خواهى كه فقط تو را بپرستد و به تو توكّل نمايد كه تو به همه اعمال بندگانت آگاهى دارى، تو او را در مقابل دشمنانش يارى مى كنى و هرگز او را تنها نمى گذارى.[۱۶۲]