سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۶۴. کتاب تفسير باران، جلد چهاردهم | |
تعداد بازديد : | ۱۱۹ |
موضوع: | تفسير قرآن |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دوم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | تفسير قرآن، جزء سىام قرآن |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
شما در حال خواندن جلد چهاردهم كتاب "تفسير باران" مى باشيد، من تلاش كرده ام تا براى شما به قلمى روان و شيوا از قرآن بنويسم، همان قرآنى كه كتابِ زندگى است و راه و رسم سعادت را به ما ياد مى دهد.
خدا را سپاس مى گويم كه دست مرا گرفت و مرا كنار سفره قرآن نشاند تا پيام هاى زيباى آن را ساده و روان بازگو كنم و در سايه سخنان اهل بيت(عليهم السلام) آن را تفسير نمايم.
اميدوارم كه اين كتاب براى شما مفيد باشد و شما را با آموزه هاى زيباى قرآن، بيشتر آشنا كند.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۷۸ قرآن مى باشد.
"نبأ" به معناى "خبر" مى باشد. در آيه اول اين سوره از "خبر بزرگ" سخن به ميان آمده است كه همان قيامت است، به همين دليل اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ (۱ ) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (۲ ) الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (۳ ) كَلَّا سَيَعْلَمُونَ (۴ )
اين مردم درباره چه چيز از يكديگر سؤال مى كنند؟
سؤال درباره آن خبرِ بزرگ است.
خبرى كه بسيارى از مردم، در آن اختلاف دارند، آنچه كافران درباره آن مى گويند، درست نيست، به زودى آنان مى فهمند كه اشتباه كرده اند، البتّه آنان به زودى بر خطاى خود آگاه مى شوند.
ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ (۵ ) أَلَمْ نَجْعَلِ الاَْرْضَ مِهَادًا (۶ ) وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (۷ ) وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا (۸ )وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا (۹ ) وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسًا (۱۰ ) وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا (۱۱ ) وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا (۱۲ )وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (۱۳ ) وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (۱۴ ) لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا (۱۵ ) وَجَنَّات أَلْفَافًا (۱۶ )
راه راست، همان راه توحيد، نبوّت و امامت است، هر كس اين راه را در پيش گيرد به رستگارى مى رسد، تو مى دانى كه گروهى از انسان ها از اين راه، منحرف مى شوند و از سعادت دور مى شوند.
اكنون مى خواهى از قدرت خويش سخن بگويى، تو خدايى هستى كه اين جهان را آفريده اى و نعمت خويش را بر انسان تمام كرده اى، نعمت امامت هم، بهترين نعمت توست، بشر اگر خواهان رستگارى باشد، بايد اين راه را بپيمايد.
نعمت هاى بيشمار تو كدام هستند؟
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتًا (۱۷ ) يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا (۱۸ ) وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَابًا (۱۹ )وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا (۲۰ ) إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَادًا (۲۱ ) لِلطَّاغِينَ مَآَبًا (۲۲ ) لَابِثِينَ فِيهَا أَحْقَابًا (۲۳ ) لَا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا (۲۴ ) إِلَّا حَمِيًما وَغَسَّاقًا (۲۵ ) جَزَاءً وِفَاقًا (۲۶ ) إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا (۲۷ )وَكَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا كِذَّابًا (۲۸ ) وَكُلَّ شَيْء أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا (۲۹ ) فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَابًا (۳۰ )
از امامت سخن گفتى، امامت، ادامه راه توحيد و نبوّت است. تو انسان را آفريدى و به او نعمت هاى فراوان دادى و در اين دنيا، راه رستگارى را به او نشان دادى و به او اختيار دادى تا راهش را خودش انتخاب كند، اكنون مى خواهى از عدل و قيامت سخن بگويى. (اگر من خوب دقّت كنم مى بينم تو از اصول دين در اين سوره سخن گفته اى: توحيد، عدل، نبوّت، امامت و معاد روز قيامت).
تو در روز قيامت همه انسان ها را زنده مى كنى و آنان براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند. اين وعده توست.
قيامت، عدالت تو را تكميل مى كند، اگر قيامت نباشد، چه فرقى ميان خوب و بد است؟ بعضى در اين دنيا، به همه ظلم مى كنند و به حقّ ديگران تجاوز مى كنند و زندگى راحتى براى خود دست و پا مى كنند و پس از مدّتى مى ميرند، آنان چه زمانى بايد نتيجه ظلم خود را ببينند؟
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا (۳۱ ) حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا (۳۲ ) وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا (۳۳ ) وَكَأْسًا دِهَاقًا (۳۴ ) لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا (۳۵ ) جَزَاءً مِنْ رَبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا (۳۶ ) رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لَا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطَابًا (۳۷ )
از سرنوشت كافران سخن گفتى، اكنون مى خواهى از سرنوشت مؤمنان پرهيزكار سخن بگويى، در روز قيامت مؤمنان به رستگارى بزرگى مى رسند و از عذاب رهايى مى يابند، آنان به باغ هاى بهشتى مى روند، باغ هايى كه انواع درختان انگور دارد.
در بهشت، مردان مؤمن با زنانِ بهشتى ازدواج مى كنند، آن زنانِ بهشتى، همگى جوان و زيبا هستند.
مؤمنان در سايه درختان بر تخت ها تكيه مى دهند و خدمتگزاران جام هاى لبريز از نوشيدنى هاى پاك براى آنان مى آورند.
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا (۳۸ )
در آن روز، "روح" و "فرشتگان" به صف مى ايستند و سخنى نمى گويند، فقط كسانى سخن مى گويند كه تو به آنان اجازه سخن گفتن بدهى، آن وقت است كه آنان سخن پسنديده مى گويند.
* * * لازم است در اينجا دو نكته را بنويسم:
ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآَبًا (۳۹ ) إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا (۴۰ )
از روز قيامت سخن گفتى، آن روز، حقّ است و قطعاً فرا مى رسد، پس هر كس كه مى خواهد نزد تو مقام و منزلتى پيدا كند، بايد در راه دين و ايمان بكوشد و در اين دنيا، راه راست را بپيمايد.
تو همه انسان ها را از عذابى كه در پيش است بيم مى دهى، عذاب روز قيامت ! عذاب روزى كه نزديك است.
اگر مدّت زمان عمر دنيا را با مدّت زمان جهان آخرت مقايسه كنيم، مى بينيم عمر دنيا، لحظه اى بيش نيست. جهان آخرت، هميشگى است و هرگز پايانى ندارد. ممكن است دنيا، هزاران هزار سال ديگر باشد، امّا وقتى اين مدّت را با جهان آخرت مقايسه كنيم، اين زمانى بسيار كوتاه است.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۷۹ قرآن مى باشد.
"نازعات" به معناى فرشتگانى است كه وقتى مرگ انسان ها فرا مى رسد، جانِ انسان ها را مى گيرند. در آيه اول، به اين فرشتگان سوگند ياد شده است و به همين دليل اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا (۱ ) وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا (۲ ) وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا (۳ )فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا (۴ )فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا (۵ )
تو مى خواهى از روز قيامت سخن بگويى تا انسان ها به فكر آن روز باشند، قيامت، حقّ است، سخن تو نيز جز حقّ و راستى نيست، تو نياز به سوگند ندارى، امّا مى خواهى كافران را از خواب غفلت بيدار كنى. آنان راه كفر و انكار را مى پيمايند و به سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان نمى آورند و او را دروغگو مى خوانند.
وقتى مرگ انسان ها فرا مى رسد، تو عزرائيل را با گروهى از فرشتگان مى فرستى تا جان انسان ها را بگيرند. اكنون به آن فرشتگان سوگند ياد مى كنى، همان فرشتگانى كه روح كافران را به سختى مى گيرند و روح مؤمنان را با مدارا و به آرامى مى گيرند.
به فرشتگانى سوگند ياد مى كنى كه براى انجام فرمان تو، همچون تندباد پرواز مى كنند و بر يكديگر سبقت مى گيرند و امور جهان را تدبير مى كنند. آرى، فرشتگان، جهان هستى را با دقّت اداره مى كنند و هرگز نافرمانى تو را نمى كنند.
يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (۶ ) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (۷ )قُلُوبٌ يَوْمَئِذ وَاجِفَةٌ (۸ ) أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ (۹ )
روز قيامت چه روزى است؟
آن روز، روزى است كه پس از اوّلين صور اسرافيل، زمين به شدّت به لرزه در مى آيد و بانگى ديگر از پى آن مى آيد كه همه مردگان زنده مى شوند و سر از قبر برمى دارند. در آن روز، دل ها سخت مضطرب است و ترس و وحشت وجود بعضى انسان ها را فرا مى گيرد، چشمان آنان از ترس و شرمسارى فرو مى افتد.
* * *
يَقُولُونَ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ (۱۰ )أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا نَخِرَةً (۱۱ ) قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ (۱۲ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى بُت پرستان مكّه قرآن مى خواند و به آنان خبر مى داد كه پس از مرگ، بار ديگر زنده خواهند شد و براى حسابرسى به پيشگاه تو خواهند آمد، آنان وقتى اين سخنان را مى شنيدند مى گفتند: "آيا ما پس از مرگ، دوباره زنده خواهيم شد و به زندگى مجدّد باز خواهيم گشت؟ آيا پس از آن كه استخوان هاى ما پوسيد و به خاك تبديل شديم، بار ديگر زنده خواهيم شد؟".
آنان در اين دنيا، ثروت زيادى داشتند و خيال مى كردند كه ثروت نشانه محبّت و دوستى توست.
محمّد(صلى الله عليه وآله) به آنان گفت كه اگر دست از كفر برندارند در قيامت در جهنّم خواهند سوخت.
فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ (۱۳ ) فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (۱۴ )
اكنون مى خواهى با كافرانى كه زنده شدن مردگان را عجيب مى دانستند، سخن بگويى.
برپايى قيامت براى تو هيچ كارى ندارد، تو همه انسان ها را با يك ندا زنده مى كنى.
يك صيحه آسمانى !
هَلْ أتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى (۱۵ ) إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (۱۶ ) اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (۱۷ )فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى (۱۸ ) وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى (۱۹ )
با كافرانى كه روز قيامت و بهشت و جهنّم را انكار مى كردند سخن گفتى، تو مى دانى كه ريشه همه اين انكارها، سركشى و طغيان انسان است، اكنون مى خواهى سرگذشت فرعون را بيان كنى، همان فرعونى كه بزرگ ترين طغيانگر تاريخ بود، تو ماجراى او را ذكر مى كنى شايد كافران درس بگيرند و از خواب غفلت بيدار شوند.
تو موسى(عليه السلام) را به پيامبرى برگزيدى و از او خواستى براى هدايت فرعون به سوى او برود، به داستان آن شبى كه موسى(عليه السلام)را به پيامبرى انتخاب كردى، اشاره مى كنى:
موسى(عليه السلام) در مصر به دنيا آمد و در كاخ فرعون بزرگ شد، وقتى او به سنّ جوانى رسيد، براى او حادثه اى پيش آمد كه ناچار شد از مصر فرار كند. او از مصر به "مدين" آمد و با شعيب(عليه السلام)كه پيامبرى از پيامبران تو بود، آشنا شد و با دختر او ازدواج كرد.
فَأَرَاهُ الاَْيَةَ الْكُبْرَى (۲۰ ) فَكَذَّبَ وَعَصَى (۲۱ ) ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى (۲۲ ) فَحَشَرَ فَنَادَى (۲۳ )فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلَى (۲۴ ) فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الاَْخِرَةِ وَالاُْولَى (۲۵ )إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى (۲۶ )
موسى(عليه السلام) نزد فرعون رفت و به او گفت:
ــ اى فرعون ! من فرستاده خداى تو هستم.
ــ اى موسى ! بگو بدانم خداى شما كيست؟ مگر غير از من خداىِ ديگرى وجود دارد؟ اگر راست مى گويى، معجزه خود را نشان بده !
أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا (۲۷ )رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا (۲۸ ) وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا (۲۹ ) وَالاَْرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا (۳۰ ) أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا (۳۱ ) وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا (۳۲ ) مَتَاعًا لَكُمْ وَلاَِنْعَامِكُمْ (۳۳ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت مردم فرستادى، امّا انسان هاى مغرور، سخن او را نپذيرفتند،(صلى الله عليه وآله)محمّد براى آنان از روز قيامت سخن گفت، امّا آنان قيامت را دروغ پنداشتند و گفتند: "خدا چگونه مى تواند ما را زنده كند؟".
تو اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا از آنان اين سؤال را بپرسد: "آيا زنده كردن شما در روز قيامت سخت تر از جهانى است كه خدا آفريده است؟".
* * *
فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى (۳۴ ) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الاِْنْسَانُ مَا سَعَى (۳۵ ) وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرَى (۳۶ )فَأَمَّا مَنْ طَغَى (۳۷ ) وَآَثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (۳۸ ) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى (۳۹ ) وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (۴۰ ) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى (۴۱ )
بار ديگر از حادثه قيامت سخن مى گويى:
هنگامى كه آن حادثه بزرگ، روى دهد، هر انسانى به سزاىِ اعمال خود مى رسد.
در روز قيامت، همه از خواب غفلت بيدار مى شوند و انسان هايى كه راه كفر را پيموده اند به ياد اعمال خود مى افتند، امّا اين تذكّر و يادآورى، سودى براى آنان ندارد، آنان هيچ كارى از دستشان برنمى آيد، توبه در آن روز فايده اى ندارد، ديگر كار از كار گذشته است، پشيمانى سودى ندارد.
يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا (۴۲ ) فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْرَاهَا (۴۳ ) إِلَى رَبِّكَ مُنْتَهَاهَا (۴۴ ) إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشَاهَا (۴۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى كافران مكّه از روز قيامت سخن مى گفت، آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله)گفتند: "اين قيامتى كه تو از آن سخن مى گويى چه زمانى واقع مى شود"؟
علم به زمان برپايى قيامت، فقط مخصوص توست، هيچ كس به غير از تو نمى داند قيامت چه زمانى برپا مى شود، پس تو با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! آنان از تو درباره زمان قيامت مى پرسند، تو چه اطّلاعى از زمان قيامت دارى كه بخواهى به آنان جواب دهى ! علم زمان قيامت نزد من است و هيچ كس از آن آگاه نيست.
كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا (۴۶ )
روز قيامت برپا مى شود و كافران آن روز را با چشم خود مى بينند، آن روز آن قدر براى آنان سخت به نظر مى آيد كه احساس مى كنند گويا در دنيا فقط يك شامگاه يا صبح بوده اند.
آرى، روز قيامت، روز حسرت كافران است، آنان زندگى آخرت را با زندگى دنيا مقايسه مى كنند، همه لذّت ها و خوشى هاى دنيا كوتاه بود و چقدر زود گذشت، آرى، زندگى دنيا نسبت به زندگى آخرت چقدر كوتاه است !
خوشا به حال كسى كه سختى اين يك روزه را به جان خريد و سعادت هميشگى آخرت را به دست آورد !
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۰ قرآن مى باشد.
"عَبَس" به اين معناست: "اخم كرد و چهره در هم كشيد"، در آيه اول اين سوره اين واژه آمده است، به همين دليل اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ عَبَسَ وَتَوَلَّى (۱ )أَنْ جَاءَهُ الاَْعْمَى (۲ ) وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى (۳ )أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى (۴ ) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى (۵ ) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (۶ ) وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى (۷ ) وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى (۸ )وَهُوَ يَخْشَى (۹ ) فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (۱۰ ) كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ (۱۱ ) فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ (۱۲ ) فِي صُحُف مُكَرَّمَة (۱۳ )مَرْفُوعَة مُطَهَّرَة (۱۴ ) بِأَيْدِي سَفَرَة (۱۵ ) كِرَام بَرَرَة (۱۶ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در مكّه است و به تازگى حركت خود را آغاز كرده است، او مى خواهد ارزش هاى جامعه جاهلى را تغيير دهد، ارزش هاى خرافى را كنار بزند و ارزش هاى آسمانى را جايگزين آن كند. جامعه اى كه سال هاى سال به دور از دين و مكتبى آسمانى بوده به ثروت و مال دنيا، ارزش داده است، مردم آن جامعه تصوّر مى كردند هر كس ثروت بيشترى دارد، نزد تو مقام بالاترى دارد. آنان ثروت را نشانه دوستى تو مى دانستند و فقر را نشانه خشم تو !
پيامبر در آن فضا، مردم را به اسلام دعوت كرد، گروهى به او ايمان آوردند، و همراه پيامبر نماز مى خواندند، امّا هنوز زمان زيادى لازم بود تا آنان به طور كامل از فرهنگ جاهليّت فاصله بگيرند.
يكى از آن مسلمانان، "عثمان" بود، او با بزرگان مكّه فاميل بود، بزرگان مكّه ثروت بسيار زيادى داشتند. مدّتى بود كه عثمان به اين فكر بود تا درباره اسلام با بزرگان مكّه سخن بگويد.
قُتِلَ الاِْنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ (۱۷ ) مِنْ أَيِّ شَيْء خَلَقَهُ (۱۸ ) مِنْ نُطْفَة خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (۱۹ ) ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ (۲۰ )ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ (۲۱ ) ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ (۲۲ ) كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ (۲۳ )
تو قرآن را براى هدايت مردم فرستادى، امّا بزرگان مكّه آن را دروغ پنداشتند و به آن ايمان نياوردند، سخن خويش را چنين ادامه مى دهى:
مرگ بر كافر و ناسپاسى كه حقّ و حقيقت را شناخت و آن را انكار كرد ! به راستى كه او چقدر ناسپاس است !
او گرفتار غرور و تكبّر شده است ! چرا او فكر نمى كند كه از چه آفريده شده است؟
فَلْيَنْظُرِ الاِْنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (۲۴ ) أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا (۲۵ ) ثُمَّ شَقَقْنَا الاَْرْضَ شَقًّا (۲۶ )فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا (۲۷ )وَعِنَبًا وَقَضْبًا (۲۸ ) وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا (۲۹ ) وَحَدَائِقَ غُلْبًا (۳۰ ) وَفَاكِهَةً وَأَبًّا (۳۱ ) مَتَاعًا لَكُمْ وَلاَِنْعَامِكُمْ (۳۲ )
اكنون تو از انسان مى خواهى تا در غذايى كه مى خورد انديشه كند، غذايى كه او مى خورد، چگونه تهيّه شده است.
تو از آسمان، باران فرو فرستادى و سپس زمين را شكافتى و از آن، دانه هاى فراوانى روياندى.
همچنين تو انگور و سبزى ها و زيتون و خرما و باغ هايى پر از درختان را آفريدى، انواع ميوه پديدار ساختى و چراگاه براى چهارپايان آفريدى تا انسان ها چهارپايان خود را در چراگاه بچرانند و از گوشت، شير و پشم آن هااستفاده كنند، تو انواع رزق و روزى ها را براى انسان ها و چهارپايان آنان قرار دادى. به راستى آيا انسان شكر اين نعمت هاى تو را به جا خواهد آورد؟
فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳ ) يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (۳۴ ) وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ (۳۵ ) وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ (۳۶ ) لِكُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ يَوْمَئِذ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (۳۷ )
اكنون از نعمت هايى كه به انسان ها دادى، نام بردى. باران، گياهان، ميوه ها، درختان، چراگاه و... آيا انسان شكر نعمت هاى تو را به جا خواهد آورد؟
كسانى كه راه كفر را برمى گزينند و سپاس تو را به جا نمى آورند، بايد بدانند كه روزى سخت در پيش دارند، روزى كه صداى صور اسرافيل به گوش آنان برسد، در آن روز همه زنده خواهند شد.
اين صداى صور دوم اسرافيل است، صدايى كه در همه جا طنين مى اندازد و به فرمان تو، همه سر از خاك برمى دارند و براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند.
وُجُوهٌ يَوْمَئِذ مُسْفِرَةٌ (۳۸ ) ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹ ) وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ (۴۰ ) تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ (۴۱ )أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲ )
مردم در آن روز، دو گروه مى شوند: گروه مؤمنان و گروه كافران.
در آن روز، مؤمنان چهره هاى نورانى دارند و خندان و خوشحال اند زيرا فرشتگان آنان را به سوى بهشت جاودان راهنمايى مى كنند.
ولى در آن روز، كافران چهره هايى تيره و تار دارند، آنان رو سياه و افسرده اند، آنان در دنيا راه كفر را پيمودند و به گناهان رو آوردند. فرشتگان زنجيرهاى آهنين بر گردن آنان مى بندند و آنان را به سوى جهنّم مى كشانند.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۱ قرآن مى باشد.
"تكوير" به معناى "تاريك شدن" مى باشد، در آيه اول اين سوره از تاريك شدن خورشيد در آستانه قيامت سخن به ميان آمده است و براى همين اين سوره را به اين نام مى نامند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (۱ ) وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (۲ ) وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ (۳ )وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ (۴ ) وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (۵ )وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ (۶ )
اكنون مى خواهى از روز قيامت و حوادثى كه پيش از برپايى آن روى مى دهد سخن بگويى، تو مى دانى كه هيچ چيز براى سعادت انسان، بهتر از ياد قيامت نيست، كسى كه آن روز را به ياد داشته باشد، از گناهان دورى مى كند، كسى كه به قيامت ايمان داشته باشد، از زشتى ها پرهيز مى كند و براى آن روز، توشه برمى گيرد.
اكنون نشانه هاى برپايى قيامت را بازگو مى كنى:
آن زمان كه خورشيد تيره و تار شود;
وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (۷ ) وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (۸ ) بِأَيِّ ذَنْب قُتِلَتْ (۹ )
همه انسان ها و حتّى فرشتگان و جنّ ها نابود شده اند، هيچ كس زنده نيست. مدّتى مى گذرد. تو اراده مى كنى تا همه را زنده كنى، ابتدا اسرافيل را زنده مى كنى، او در صور خود براى بار دوم مى دمد، همه فرشتگان زنده مى شوند، انسان ها سر از خاك برمى دارند و براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند. جنّ ها هم زنده مى شوند. روز حسابرسى فرا رسيده است.
در آن روز، مؤمنان از كافران جدا مى شوند، هر كس با همتاى خود همراه مى شود، مؤمنان با مؤمنان خواهند بود و كافران با كافران.
در آن روز درباره دخترانى كه زنده به گور شده اند، پرسش مى شود، فرشتگان از كسانى كه دختران خود را زنده به گور كرده اند، سؤال مى كنند: "اين دختران چه گناهى كرده بودند كه آن ها را كشتيد؟".
وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (۱۰ ) وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ (۱۱ ) وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ (۱۲ ) وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (۱۳ )عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ (۱۴ )
سخن از حوادث روز قيامت بود، روزى كه پرونده اعمال هر انسانى را به دست او مى دهند و اين پرونده ها گشوده مى شوند و آن ها مى بينند كه همه رفتارها و كردارشان در آن ثبت شده است.
روزى كه پرده از آسمان گشوده مى شود و فرشتگان فرود مى آيند. در آن روز، پرده ها از جلوى چشم انسان ها برداشته مى شود، آنان مى توانند فرشتگان را ببينند، آرى، آن روز، روز "شهود" است. روزِ ديدن ! در آن روز، انسان، غيب را مى بيند و حقايق براى او آشكار مى گردد.
روزى كه دوزخ افروخته و شعلهور گردد تا كافران در آتش آن بسوزند، روزى كه بهشت به مؤمنان نزديك شود و فرشتگان مؤمنان را به بهشت راهنمايى كنند تا در آنجا آسايش يابند.
فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (۱۵ ) الْجَوَارِ الْكُنَّسِ (۱۶ ) وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ (۱۷ ) وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ (۱۸ )إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول كَرِيم (۱۹ ) ذِي قُوَّة عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِين (۲۰ ) مُطَاع ثَمَّ أَمِين (۲۱ ) وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُون (۲۲ )وَلَقَدْ رَآَهُ بِالاُْفُقِ الْمُبِينِ (۲۳ ) وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِين (۲۴ ) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَان رَجِيم (۲۵ )
چند نفر از بزرگان مكّه وقتى ديدند كه روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده مى شود، تصميم گرفتند تا مانع رشد اسلام شوند، آنان دور هم جمع شدند و با هم چنين گفتگو كردند:
ــ ايّام حجّ نزديك است و اين بهترين فرصت براى محمّد است و بزرگ ترين تهديد براى ما ! ما بايد فكرى بكنيم.
ــ محمّد براى مردم قرآن مى خواند. نمى دانم چرا همه با شنيدن قرآن شيفته آن مى شوند.
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (۲۶ ) إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (۲۷ ) لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (۲۸ ) وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (۲۹ )
شما به كجا مى رويد؟ چرا سخن حقّ را قبول نمى كنيد؟
اين قرآن، سخن حقّ و پند و موعظه اى براى همه انسان ها مى باشد، قرآن پند و موعظه است براى كسانى از شما كه بخواهند راه راست را در پيش گيرند، البتّه شما هيچ چيز را اراده نمى كنيد مگر اين كه من آن را اراده كرده باشم.
* * *
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۲ قرآن مى باشد.
"اِنفطار" به معناى "شكافته شدن" مى باشد، در آيه اول اين سوره درباره شكافته شدن آسمان در آستانه قيامت، سخن به ميان آمده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ (۱ ) وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ (۲ ) وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ (۳ )وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (۴ ) عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ (۵ ) يَا أَيُّهَا الاِْنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (۶ )الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ (۷ ) فِي أَيِّ صُورَة مَا شَاءَ رَكَّبَكَ (۸ )كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ (۹ ) وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ (۱۰ ) كِرَامًا كَاتِبِينَ (۱۱ ) يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ (۱۲ ) إِنَّ الاَْبْرَارَ لَفِي نَعِيم (۱۳ )
باز هم از قيامت سخن مى گويى، انسان چقدر زود به خواب غفلت مى رود، تو مى خواهى با ياد قيامت او را بيدار كنى:
زمانى كه آسمان شكافته شود، ستارگان پراكنده گردند، آن زمان كه درياها برافروخته گردد و قبرها زير و رو شود و مردگان سر از قبرها برآورند، آن وقت است كه انسان مى فهمد كه چه اعمالى براى خود فرستاده است.[۲۵] اى انسان ! چه چيزى تو را در برابر خداى بزرگوار، مغرور ساخته است؟ چه چيزى به تو جرأت داد كه گناه كنى؟ چه چيز تو را به هلاكت خود علاقه مند كرده است؟ آيا اين خواب غفلت تو به بيدارى نمى انجامد؟
وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيم (۱۴ ) يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ (۱۵ ) وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ (۱۶ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ (۱۷ )
اگر قيامت نباشد، چه فرقى ميان خوب و بد است؟ بعضى در اين دنيا، به همه ظلم مى كنند و به حقّ ديگران تجاوز مى كنند و زندگى راحتى براى خود دست و پا مى كنند و پس از مدّتى مى ميرند، آن ها كِى بايد نتيجه ظلم خود را ببينند؟
اين وعده توست، هرگز مؤمنان با كافران يكسان نخواهند بود، مؤمنان در بهشت براى هميشه غرق نعمت ها خواهند بود، بهشتى كه از زير درختان آن، نهرهاى آب جارى است.
ولى گناهكارانى كه راه كفر را برگزيدند، در جهنّم خواهند بود، آنان در روز قيامت، وارد آتش مى شوند و در آن مى سوزند، حتّى براى يك لحظه هم از عذاب دور نمى شوند، آنان براى هميشه عذاب خواهند ديد.
ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ (۱۸ ) يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْس شَيْئًا وَالاَْمْرُ يَوْمَئِذ لِلَّهِ (۱۹ )
سخن از روز قيامت است، روزى كه همه نتيجه كارهاى خود را مى بينند، خوبان به پاداش مى رسند و كافران به كيفر.
چه كسى مى داند روز قيامت چه روزى است؟ هيچ كس نمى داند آن روز چه روزى است !
در آن روز، هيچ كس نمى تواند به كافران سودى برساند، در آن روز اميد آنان نااميد مى شود و هيچ كس به فريادشان نمى رسد، همه امور در آن روز، از آن توست كه تو خداى جهانيان هستى.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۳ قرآن مى باشد.
"مُطفّفين" به معناى "كم فروشان" مى باشد، در آيه اول اين سوره چنين مى خوانيم: "واى بر كم فروشان!"، براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ (۱ )الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ (۲ ) وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (۳ ) أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (۴ ) لِيَوْم عَظِيم (۵ )
آيا دين دارى فقط در نماز خواندن و روزه گرفتن است؟ آيا همين كه تو را عبادت كنم و كار خير انجام دهم و به نيازمندان كمك كنم، كافى است؟
هرگز.
دين دارى واقعى در اين است كه من باانصاف باشم. اكنون بر سرم فرياد مى زنى: "واى بر كم فروشان ! همان كسانى كه وقتى چيزى را خريدارى مى كنند، آن را با دقّت وزن مى كنند و به طور كامل دريافت مى كنند، امّا وقتى چيزى را مى فروشند از حقّ مردم (در وزن و پيمانه)، كم مى گذارند، مگر آنان به قيامت باور ندارند؟ مگر نمى دانند كه در روزى بس بزرگ، زنده خواهند شد".
يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (۶ ) كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّين (۷ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ (۸ ) كِتَابٌ مَرْقُومٌ (۹ )
روز قيامت روز سختى براى كافران و كم فروشان است، در آن روز، همه انسان ها سر از خاك برمى دارند و براى حسابرسى به پيشگاه تو مى ايستند.
كافران تصوّر مى كنند كه قيامتى در كار نيست و مى گويند: وقتى ما مُرديم ديگر زنده نمى شويم و با خاك يكسان مى شويم و هيچ حساب و كتابى در كار نيست !
هرگز چنين نيست، قيامت حقّ است و حساب و كتابى در كار است و اعمال بدكاران در كتابى نوشته مى شود كه نام آن كتاب "سِجّين" است. كسى چه مى داند آن كتاب چيست؟
وَيْلٌ يَوْمَئِذ لِلْمُكَذِّبِينَ (۱۰ ) الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (۱۱ ) وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَد أَثِيم (۱۲ )إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آَيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الاَْوَّلِينَ (۱۳ ) كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۱۴ ) كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذ لََمحْجُوبُونَ (۱۵ ) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِيمِ (۱۶ ) ثُمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (۱۷ )
وقتى قيامت برپا شود، كسانى كه در دنيا حقّ را تكذيب كردند و قيامت را انكار كردند، از رحمت تو دور خواهند بود و به لعنت تو گرفتار خواهند شد.
فقط كسانى قيامت را دروغ مى شمارند، ستمكار و گناهكارند و وقتى قرآن براى آنان خوانده مى شود، مى گويند: "اين سخنان، افسانه هاى گذشتگان است".
هرگز چنين نيست، قرآن افسانه نيست، حقيقتى آشكار است، كسانى كه قرآن را افسانه مى پندارند، قلبشان سخت تيره شده است زيرا گناهان زيادى انجام داده اند، آنان در روز قيامت از رحمت تو محروم خواهند بود، تو در اين دنيا به آنان فرصت دادى و راه حقّ را به آنان نشان دادى، شايد توبه كنند، امّا آنان سركشى كردند و در روز قيامت، آنان را از رحمت خويش بى نصيب مى كنى و فرمان مى دهى تا فرشتگان آنان را به جهنّم ببرند.
كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الاَْبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ (۱۸ )وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ (۱۹ ) كِتَابٌ مَرْقُومٌ (۲۰ )يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (۲۱ )
در اينجا مى خواهى از پرونده اعمال خوبان و نيكوكاران سخن بگويى:
كافران فكر مى كنند كه حساب و كتابى در كار نيست و همه چيز بعد از مرگ، تمام مى شود، امّا هرگز چنين نيست، قيامت حقّ است و حساب و كتابى در كار است و اعمال خوبان در كتابى نوشته مى شود كه نام آن كتاب "عِلّيّين" است. چه كسى مى داند آن كتاب چيست؟
كتابى كه اعمال همه خوبان در آن ثبت شده است و فرشتگانى كه به درگاه تو نزديك هستند و نزد تو مقام دارند، بر آن كتاب، گواهى مى دهند.
إِنَّ الاَْبْرَارَ لَفِي نَعِيم (۲۲ ) عَلَى الاَْرَائِكِ يَنْظُرُونَ (۲۳ ) تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ (۲۴ ) يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيق مَخْتُوم (۲۵ ) خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ (۲۶ ) وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِيم (۲۷ ) عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (۲۸ )
سرگذشت نيكوكاران چه خواهد بود؟
آنان در بهشت غرق نعمت هاى آن خواهند بود و بر تخت ها تكيه مى زنند و به زيبايى هاى بهشت مى نگرند، هر كس به آنان نگاه كند، آثار شادكامى و خوشحالى را در چهره هاشان مى يابد، خدمت گزاران بهشتى براى آنان جام هاى نوشيدنى پاك مى آورند، شرابى طهور ! شرابى كه مانند شراب معمولى نيست، نه عقل را از بين مى برد و نه مستى مى آورد، شرابى كه بى نهايت صاف است.[۲۷] بعد از آن كه آنان از شراب مى نوشند، دهانشان بوى مُشك مى دهد و خوشبو مى شود.[۲۸]
إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آَمَنُوا يَضْحَكُونَ (۲۹ ) وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ (۳۰ ) وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ (۳۱ ) وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ (۳۲ ) وَمَا أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ (۳۳ )فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (۳۴ ) عَلَى الاَْرَائِكِ يَنْظُرُونَ (۳۵ )هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (۳۶ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم مكّه را به يكتاپرستى فرا مى خواند، گروهى به او ايمان آوردند و اوّلين گروه مؤمنان شكل گرفت.
اين مؤمنان سختى هاى زيادى را تحمّل كردند، كافرانى كه غرق گناه بودند به آنان مى خنديدند. هنگامى كه كافران از كنار مؤمنان عبور مى كردند با چشم و ابرو به مؤمنان اشاره مى كردند و آنان را مسخره مى كردند.
كافران پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) را به هم نشان مى دادند و مى گفتند: "اين بى سر و پاها كه در فقر و بيچارگى اند، خيال مى كنند بعد از مرگ زنده مى شوند و به بهشت مى روند".
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۴ قرآن مى باشد.
"انشقاق" به معناى "شكافته شدن" مى باشد، در آيه اول اين سوره از شكافته شدن آسمان در آستانه روز قيامت سخن به ميان آمده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ (۱ ) وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ (۲ ) وَإِذَا الاَْرْضُ مُدَّتْ (۳ )وَأَلْقَتْ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ (۴ ) وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ (۵ )
بار ديگر از قيامت سخن مى گويى و انسان را به ياد آن روز مى اندازى، وقتى كه تو بخواهى قيامت را برپا كنى، آسمان شكافته مى شود. به راستى آيا آسمان مى تواند از فرمان تو سرپيچى كند؟
هرگز. آسمان تسليم فرمان توست و سزاوار است كه چنين باشد.
در هنگام برپايى قيامت، زمين صاف و گسترده مى شود، كوه ها نابود شده اند و ديگر در آن هيچ پستى و بلندى به چشم نمى آيد، در آن روز، همه مردگان سر از خاك برمى دارند، زمين آنچه از مردگان درون خود دارد، بيرون مى افكند، زمين تسليم فرمان تو مى گردد و شايسته است كه چنين باشد. آن روز، قبرها تهى مى گردد و همه انسان ها زنده مى گردند.
يَا أَيُّهَا الاِْنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ (۶ )
در اينجا مى خواهى از واقعيّت بزرگى سخن بگويى، تو با انسان چنين سخن مى گويى: "اى انسان ! تو تا لحظه مرگ در تلاش و سختى و رنج هستى و سرانجام مرگ سراغ تو مى آيد. تو در روز قيامت زنده مى شوى و پاداش و كيفر مى بينى".
به اين سخن تو فكر مى كنم و از خود مى پرسم: آيا دنيا محلّ آسايش و راحتى است؟
خير.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ (۷ ) فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا (۸ ) وَيَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا (۹ )
تو همه انسان ها را در روز قيامت زنده مى كنى. فرشتگان، پرونده اعمال مؤمنان را به دست راستشان مى دهند.
رسيدگى به حساب مؤمن با سرعت و به آسانى انجام مى گيرد و او با شادى و خوشحالى به سوى بهشت مى رود تا در كنار ديگر مؤمنان جاى بگيرد، مؤمنان همه با هم برادر هستند و به يكديگر محبّت دارند و در بهشت زير درختان بر تخت ها تكيه مى زنند و با يكديگر سخن مى گويند.
* * *
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ (۱۰ )فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا (۱۱ ) وَيَصْلَى سَعِيرًا (۱۲ ) إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا (۱۳ ) إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ (۱۴ ) بَلَى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيرًا (۱۵ )
در آن روز حال كافر چگونه خواهد بود؟ فرشتگان دو دست او را از پشت سر مى بندند و سپس پرونده اعمالش را به دست چپش مى دهند، دست چپ او پشت سرش قرار دارد.[۳۰] در آن هنگام است كه او فرياد برمى آورد: "واى بر من كه هلاك شدم".
سپس فرشتگان او را به جهنّم مى برند و كافر در آتش مى سوزد. اين آتش سوزان، فقط نتيجه كفر و گناهان اوست، او در دنيا در ميان خويشان و دوستان خود، خوش و خرّم بود و به كفر و گناه خود افتخار مى كرد، او خيال مى كرد كه هرگز پس از مرگ زنده نخواهد شد و حساب و كتابى در كار نخواهد بود، امّا تو به اعمال و رفتار او آگاهى داشتى و همه اعمال او را ثبت كردى.
فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (۱۶ ) وَاللَّيْلِ وَمَا وَسَقَ (۱۷ ) وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (۱۸ ) لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَق (۱۹ )
سخن تو نيز جز حقّ و راستى نيست، تو نياز به سوگند ندارى، امّا مى خواهى كافران را از خواب غفلت بيدار كنى:
به سرخى آسمان در هنگام غروب خورشيد سوگند ياد مى كنى;
به شب و هر آنچه كه در تاريكى شب فرو مى رود، سوگند ياد مى كنى;
فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (۲۰ ) وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآَنُ لَا يَسْجُدُونَ (۲۱ ) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ (۲۲ )وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ (۲۳ ) فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَاب أَلِيم (۲۴ ) إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون (۲۵ )
تو اين قرآن را فرستادى و در آن از روز قيامت سخن گفتى و از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواستى تا قرآن را براى مردم مكّه بخواند، امّا گروه زيادى از آنان قرآن را تكذيب كردند و دين حقّ را انكار كردند.
به راستى چرا آنان به قيامت ايمان نمى آورند؟ چرا خود را از سعادت محروم مى كنند؟
چرا وقتى قرآن براى آنان خوانده مى شود، در برابر عظمت تو، سجده نمى كنند؟
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۵ قرآن مى باشد.
در زبان عربى به ستارگان آسمان، "بروج" مى گويند، در آيه اوّل اين سوره از ستارگان آسمان، سخن گفته شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ (۱ ) وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (۲ ) وَشَاهِد وَمَشْهُود (۳ )قُتِلَ أَصْحَابُ الاُْخْدُودِ (۴ ) النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ (۵ ) إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ (۶ ) وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (۷ )وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (۸ ) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ (۹ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در شهر مكّه بود، گروهى به او ايمان آورده بودند، بُت پرستان روز به روز فشار خود را بر مسلمانان زياد و زيادتر كردند و آنان را زير شكنجه هاى طاقت فرسا قرار دادند، آنان از مسلمانان مى خواستند تا از يكتاپرستى دست بردارند و بُت پرست شوند.
اكنون براى تقويت روحيّه مسلمانان ماجراى "اصحاب اُخدود" را ذكر مى كنى، اين درسى براى همه مسلمانان در طول تاريخ است تا همواره در برابر مشكلات و سختى ها تحمّل كنند و بر دين خود، استقامت ورزند.
امّا ماجراى "اصحاب اخدود" چيست؟
إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ (۱۰ ) إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (۱۱ )
كافران مكّه مسلمانان را شكنجه مى دادند و پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) را گمراه مى خواندند و به آنان مى گفتند: "چرا به محمّد ايمان آورده ايد؟".
كافرانى كه مردان و زنان مؤمن را شكنجه دادند و از اين كار خود توبه نكردند، كيفر سختى خواهند ديد و عذاب سوزان جهنّم در انتظار آنان است.[۳۴] تو در روز قيامت به كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيك انجام دادند، پاداش بزرگى مى دهى و آنان را در بهشتى كه از زير درختان آن، نهرهاى آب جارى است، جاى مى دهى و اين سعادتى بس بزرگ است.
إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ (۱۲ ) إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ (۱۳ ) وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (۱۴ ) ذُو الْعَرْشِ الَْمجِيدُ (۱۵ )فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ (۱۶ ) هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ (۱۷ ) فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ (۱۸ ) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيب (۱۹ ) وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ (۲۰ ) بَلْ هُوَ قُرْآَنٌ مَجِيدٌ (۲۱ ) فِي لَوْح مَحْفُوظ (۲۲ )
كافران مكّه مى دانستند كه قرآن، حقّ است و معجزه محمّد(صلى الله عليه وآله)است، امّا آنان تصميم گرفته بودند دست از بُت پرستى برندارند، آنان به مردم مى گفتند: "محمّد دروغ مى گويد، قرآن سخن خدا نيست، بلكه سخن شيطان است، اين شيطان است كه نزد محمّد مى آيد و اين سخنان را براى او مى خواند". آنان با اين سخنان، مردم را از حقّ و حقيقت دور مى كردند، آنان بايد بدانند كه كيفر تو، بسيار سخت است و تو آنان را به سختى عذاب خواهى كرد.
به راستى چرا آنان حاضر نيستند تو را بپرستند؟
تو آن خدايى هستى كه به انسان هستى مى بخشى و پس از مرگ او را در قيامت زنده مى كنى.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۶ قرآن مى باشد.
در زبان عربى به ستاره اى كه شب در آسمان ظاهر مى شود، "طارق" مى گويند، در آيه اوّل اين سوره به آن ستاره سوگند ياد شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ (۱ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ (۲ ) النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳ )إِنْ كُلُّ نَفْس لَمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ (۴ )
انسان ها تصوّر مى كنند كه بيهوده خلق شده اند و هيچ حساب و كتابى در كار نيست، هرگز چنين نيست، تو اين جهان را با هدف آفريدى و بعد از مرگ او را زنده مى كنى.
تو نياز به سوگند ندارى، امّا براى بيدارى انسان ها از خواب غفلت به آسمان و ستاره اى كه شب مى آيد، سوگند ياد مى كنى، كسى چه مى داند آن ستاره اى كه شب مى آيد، چيست؟ ستاره اى درخشان كه تاريكى ها را مى شكافد.[۳۶] تو به آسمان و آن ستاره سوگند ياد مى كنى كه براى هر انسانى، فرشتگانى قرار داده اى كه اعمال او را حفظ كرده و ثبت مى كنند، آرى، انسان به حال خود رها نشده است، همه چيز در اين جهان، حساب و كتاب دارد، تو انسان را بار ديگر زنده مى كنى و او نتيجه اعمال خود را در روز قيامت مى بيند.
فَلْيَنْظُرِ الاِْنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ (۵ ) خُلِقَ مِنْ مَاء دَافِق (۶ ) يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ (۷ ) إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ (۸ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى بُت پرستان مكّه از قيامت و زنده شدن انسان ها سخن مى گفت، آنان به سخن او مى خنديدند و مى گفتند: "اى محمّد ! چرا دروغ مى گويى؟ چگونه ممكن است وقتى مُرديم و تبديل به مشتى خاك و استخوان شديم، باز زنده شويم؟ چنين چيزى ممكن نيست !".
چرا آنان چنين سخنى گفتند؟ آنان به قدرت تو شك داشتند، قدرت تو را نشناخته بودند.
كافى بود آنان به گذشته خود فكر مى كردند، به راستى آنان از چه آفريده شده اند؟
يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ (۹ ) فَمَا لَهُ مِنْ قُوَّة وَلَا نَاصِر (۱۰ )
روز قيامت چه روزى است؟ روزى كه اسرار همگان آشكار مى شود و همه نتيجه كارهاى خود را مى بينند، خوبان به پاداش مى رسند و كافران به كيفر.
كسانى كه راه كفر را رفته اند، در آن روز هيچ يار و ياورى نخواهند داشت و تو اميدشان را نااميد مى كنى و هيچ كس به فرياد آنان نمى رسد.
امروز كافران به بُت هاى خود دل بسته اند و از آن بُت ها اميد شفاعت دارند و تصوّر مى كنند كه بُت ها آنان را در سختى ها يارى مى كنند، امّا در روز قيامت، بُت ها هيچ كاره اند، بُت ها در اين دنيا هم قطعه اى سنگ يا چوب، بيشتر نيستند، در آن روز، همه حقيقت را مى فهمند و از نجات خود نااميد مى شوند.
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ (۱۱ ) وَالاَْرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ (۱۲ ) إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (۱۳ ) وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ (۱۴ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت مردم فرستادى امّا بزرگان مكّه با او دشمنى نمودند، زيرا آنان منافع خود را در بُت پرستى مردم مى ديدند، پول، ثروت و رياست آن ها در گرو بُت پرستى مردم بود.
آنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را بسيار اذيّت و آزار كردند، به او سنگ پرتاب كردند، خاكستر بر سرش ريختند، يارانش را شكنجه نمودند و به مردم گفتند: "محمّد ديوانه است، سخنش گمراه كننده است، از او پيروى نكنيد".
اكنون به آسمان و زمين سوگند ياد مى كنى، آسمانى كه از آن باران فراوان مى بارد و زمينى كه گياهان از دل آن سبز مى شوند، جوانه مى زنند و رشد مى كنند، تو به آسمان و زمين سوگند ياد مى كنى كه اين دو به فرمان تو، رزق و روزى انسان ها را فراهم مى كنند، باران بر زمين مى بارد، گياهان جوانه مى زنند و رشد مى كنند و از دل زمين، سبز مى شوند.
إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا (۱۵ ) وَأَكِيدُ كَيْدًا (۱۶ )فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا (۱۷ )
اكنون با محمّد(صلى الله عليه وآله) چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! دشمنان تو هر چقدر بتوانند براى نابودى اسلام، نقشه مى كشند و مكر و حيله به كار مى برند، من تمام نقشه هاى آنان را نقش بر آب مى كنم، اى محمّد ! از تو مى خواهم به آنان، اندك زمانى مهلت دهى تا زمان كيفرشان فرا رسد".
آرى، بزرگان مكّه هر روز، نقشه اى براى مبارزه با پيامبر داشتند:
گاه او و پيروانش را مسخره مى كردند، گاه پيروانش را به سختى شكنجه مى دادند، گاه قرآن را جادو مى خواندند، گاه محمّد(صلى الله عليه وآله) را جادوگر، ديوانه و شاعر مى خواندند...
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۷ قرآن مى باشد.
"أعلى" به معناى "بلندمرتبه" مى باشد، در آيه اوّل، قرآن به پيامبر فرمان مى دهد: "خداى بلندمرتبه را تسبيح كن" و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلَى (۱ )
بُت پرستان سخنان كفرآميزى مى گفتند و به تو نسبت هاى ناروايى دادند، آنان گرفتار جهل و نادانى شده بودند و مى پنداشتند بُت ها، دختران تو هستند و آنان را شريك تو قرار داده بودند و در برابر بُت ها سجده مى كردند و آن ها را مى پرستيدند.
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا چنين بگويد:
سبحانَ ربّى الأعلى !
الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى (۲ ) وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى (۳ )وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى (۴ ) فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (۵ )
تو همان خدايى هستى كه انسان را آفريدى و آفرينش او را به حدّ كمال رساندى و هر آنچه مناسب حال او بود براى او تقدير كردى و او را به راه راست هدايت نمودى، تو به او نعمت هاى فراوان دادى، از آسمان باران نازل كردى و چراگاه هاى فراوان پديدار ساختى. زمين به قدرت تو، پوشيده از گياهان شد، وقتى فصل پاييز فرا مى رسد، همه گياهان خشك مى شوند و پوسيده و سياه مى شوند.
هر كس به اين گياهان فكر كند، فناى دنيا را مى فهمد، گياهان جلوه اى از زندگى دنيا هستند، آيا كسى به آن انديشه مى كند؟ آيا كسى از آن درس مى گيرد؟
سبزى گياهان هر چشمى را جذب خود مى كند، امّا اين سبزى، دوام ندارد، پاييز در كمين است، كسى كه خردمند است در سبزى گياهان، نابودى مى بيند، دنيا، هرگز دوام ندارد، زندگى انسان هم چنين است، انسان نبايد فريب زيبايى هاى دنيا را بخورد !
سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى (۶ ) إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى (۷ ) وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى (۸ )فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَى (۹ ) سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى (۱۰ ) وَيَتَجَنَّبُهَا الاَْشْقَى (۱۱ )الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى (۱۲ ) ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَا (۱۳ ) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (۱۴ ) وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (۱۵ ) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (۱۶ )وَالاَْخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى (۱۷ ) إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الاُْولَى (۱۸ ) صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى (۱۹ )
تو انسان ها را آفريدى و هر چه آن ها نياز داشتند به آن ها عطا كردى، تو پيامبران را براى هدايتشان فرستادى تا راه خوب را به آنان نشان دهند. تو آن ها را به حال خود رها نكردى، فرستادن پيامبران، نشانه مهربانى تو بود و مى خواستى انسان ها به كمال و سعادت برسند.
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى برگزيدى و جبرئيل را فرستادى تا قرآن را بر قلب محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل كند، تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواستى تا آيات زيباى قرآن را براى مردم بخواند و آنان را به سوى رستگارى فرا خواند.
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) اوّلين آيات قرآن را از جبرئيل شنيد به فكر فرو رفت، او نگران بود كه مبادا اين آيات را فراموش كند، تو از اين نگرانى او باخبر بودى، پس با او چنين سخن گفتى:
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۸ قرآن مى باشد.
در زبان عربى به روزى كه ترس و وحشت، همه را فرا مى گيرد، "غاشيه" مى گويند، در آيه اوّل از قيامت با اين عنوان ياد شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ (۱ ) وُجُوهٌ يَوْمَئِذ خَاشِعَةٌ (۲ ) عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ (۳ ) تَصْلَى نَارًا حَامِيَةً (۴ ) تُسْقَى مِنْ عَيْن آَنِيَة (۵ ) لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيع (۶ ) لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِنْ جُوع (۷ )
آيا انسان آن خبر را شنيده است؟ خبر روزى كه حوادث هولناكى روى مى دهد و ترس و وحشت كافران را فرا مى گيرد.
در آن روز، كافران در ترس و اضطراب خواهند بود، آنان در دنيا تلاش زيادى انجام داده اند، خستگى دنيا از تن آنان بيرون نرفته است، براى به دست آوردن ثروت، زحمت زيادى كشيده اند، امّا در آن روز، هيچ توشه اى با خود ندارند.
همه ثروت هاى آنان نابود شده است، فرشتگان آنان را به آتشى سوزان وارد مى كنند و از آبِ چشمه هاى جوشان به آنان مى نوشانند.
وُجُوهٌ يَوْمَئِذ نَاعِمَةٌ (۸ ) لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ (۹ )فِي جَنَّة عَالِيَة (۱۰ ) لَا تَسْمَعُ فِيهَا لَاغِيَةً (۱۱ )فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ (۱۲ )فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (۱۳ ) وَأَكْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ (۱۴ ) وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ (۱۵ ) وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَةٌ (۱۶ )
در روز قيامت، مؤمنان شاداب هستند و از تلاش هاى خود خرسند و خوشحالند، تو به تلاش هاى آنان، پاداش بى اندازه مى دهى، جايگاه آنان، بهشت بلندمرتبه است و در آنجا هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوند، در آنجا چشمه اى روان است.
مؤمنان زير درختان بر روى تخت هاى زيبا و بلند مى نشينند، جام هاى شراب طهور آنجا نهاده شده است و بالش هايى كنار يكديگر است و آنان به آن بالش ها تكيه مى دهند و فرش هاى گران بها براى آنان گسترده شده است.
* * *
أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الاِْبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (۱۷ )وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (۱۸ ) وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (۱۹ ) وَإِلَى الاَْرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (۲۰ )
بزرگان مكّه به پرستش بُت ها مشغول بودند و به تجارت مى پرداختند، آنان از مكّه به شام و يمن مى رفتند، در طول سفر، آنان فرصتى براى تفكّر و انديشه داشتند.
در اين سفر آنان به چه چيزى مى توانستند فكر كنند؟ چه چيزى جلوى آنان بود، قبل از هر چيز نگاه آنان به شترى مى افتاد كه سوارش بودند، وقتى به بالاى سرشان نگاه مى كردند، آسمان را مى ديدند، وقتى به چپ يا راست خود نگاه مى كردند، كوه ها را مى ديدند، وقتى به زير پاى خود مى نگريستند، زمين را مى ديدند.
براى همين تو با آنان چنين سخن مى گويى: "آيا به شتر نگاه نمى كنيد كه چگونه خلق شده است؟ آيا آسمان را نمى بينيد كه چگونه برافراشته شده است؟ آيا به كوه ها نگاه نمى كنيد كه چگونه بر پا شده اند؟ آيا به زمين دقّت نمى كنيد كه چگونه گسترده شده است؟"
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ (۲۱ ) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِر (۲۲ ) إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ (۲۳ ) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الاَْكْبَرَ (۲۴ )إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ (۲۵ ) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ (۲۶ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم مكّه قرآن مى خواند، گروهى به او ايمان آوردند و مسلمان شدند، امّا گروهى هم با او دشمنى كردند و راه كفر را برگزيدند، محمّد(صلى الله عليه وآله)از ايمان نياوردن آنان، اندوهناك بود، او دوست داشت كه همه ايمان آورند و به سعادت برسند.
تو انسان را آفريدى، راه حقّ و باطل را به او نشان دادى و او را در انتخاب راه خود آزاد گذاشتى، تو اراده كرده اى كه هر كس به اختيار خود ايمان را برگزيند. وقتى تو به انسان ها اختيار دادى، طبيعى است كه گروهى از انسان ها، راه كفر را انتخاب مى كنند و ايمان نمى آورند، اگر كسى اين قانون را بداند ديگر از ايمان نياوردن كافران حسرت و اندوه به خود راه نمى دهد، او مى داند كه همه چيز در اين دنيا روى حساب و كتاب است و تو از ايمان و كفر بندگان خود باخبرى. تو به كافران مهلت مى دهى و وقتى مهلت آنان به پايان رسيد، عذاب را بر آنان نازل مى كنى.
اكنون با محمّد(صلى الله عليه وآله) چنين سخن مى گويى:
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۸۹ قرآن مى باشد.
"فَجر" به معناى "سپيده دم" است. در آيه اول به فجر سوگند ياد شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْفَجْرِ (۱ ) وَلَيَال عَشْر (۲ ) وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (۳ ) وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ (۴ )هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْر (۵ ) أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَاد (۶ ) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (۷ ) الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ (۸ ) وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ (۹ ) وَفِرْعَوْنَ ذِي الاَْوْتَادِ (۱۰ ) الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ (۱۱ ) فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ (۱۲ )فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَاب (۱۳ )
سوگند به سپيده دم،
سوگند به ده شب اوّل ماه ذى الحجّه كه حاجيان براى حجّ به مكّه مى آيند،
سوگند به روز نهم ماه ذى الحجّه كه روز عرفه است،
إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ (۱۴ ) فَأَمَّا الاِْنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (۱۵ )وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ (۱۶ )
سخن از عذاب قوم عاد و ثمود و فرعون به ميان آمد، به راستى چرا آنان اين گونه گرفتار عذاب تو شدند؟
تو آنان را امتحان كردى و آنان در اين امتحان، سربلند بيرون نيامدند، البتّه تو از همه چيز باخبر هستى و نيازى به امتحانِ بندگانت ندارى، تو مى خواهى آنان خودشان را بهتر بشناسند.
تو چگونه انسان ها را امتحان مى كنى؟
كَلَّا بَل لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ (۱۷ ) وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ (۱۸ ) وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا (۱۹ )وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا (۲۰ )
بزرگان مكّه، ثروت زيادى داشتند و ثروت خود را نشانه دوستى تو مى دانستند و فقر را نشانه خشم تو !
آنان تصوّر مى كردند اگر ثروتى به آنان رسيد، تو آنان را گرامى داشته اى و اگر فقر به آنان رسيد، تو به آنان خشم گرفته اى.
اين سخن باطل است، هرگز ثروت، نشانه محبّت تو نيست، همان گونه كه فقر نشانه خشم تو نيست. ثروت و فقر فقط وسيله اى براى امتحان انسان ها مى باشد، تو يكى را با فقر امتحان مى كنى، ديگرى را با ثروت، گروهى ديگر را به فقر مبتلا مى كنى تا ببينى آيا بر سختى ها صبر خواهند داشت يا نه. به گروهى ثروت مى دهى تا ببينى آيا شكرگزار تو خواهند بود يا نه.
كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الاَْرْضُ دَكًّا دَكًّا (۲۱ ) وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (۲۲ ) وَجِيءَ يَوْمَئِذ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذ يَتَذَكَّرُ الاِْنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (۲۳ ) يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي (۲۴ ) فَيَوْمَئِذ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ (۲۵ )وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ (۲۶ )
تو از انسان ها مى خواهى تا روز قيامت را به ياد آورند، در آن روز، زلزله اى بزرگ مى آيد، همه كوه ها و ساختمان ها، متلاشى مى شود و فرمان تو فرا مى رسد و فرشتگان صف در صف، حاضر مى شوند و جهنّم را به گناهكاران نزديك مى كنند.
انسان كافر در آن روز از گذشته خود، عبرت مى گيرد و از اعمال خويش، پشيمان مى شود امّا پشيمانى ديگر هيچ سودى به حال او ندارد، وقتى او جهنّم را مى بيند مى گويد: "اى كاش در دنيا براى آخرت خود، كار خوبى را از پيش فرستاده بودم".
در آن روز معلوم مى شود كه هيچ كس همانند تو نمى تواند كافران را عذاب كند و هيچ كس همانند تو نمى تواند كافران را به بند و زنجير بكشد. تو فرمان مى دهى تا فرشتگان زنجير بر گردن كافران بيندازند و آن ها را با صورت بر روى زمين بكشانند و به سوى جهنّم ببرند.
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷ ) ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً (۲۸ ) فَادْخُلِي فِي عِبَادِي (۲۹ ) وَادْخُلِي جَنَّتِي (۳۰ )
روز قيامت، روز خوشحالى بنده مؤمن است، تو در آن روز با او چنين سخن مى گويى: "اى روحِ آرام يافته و مطمئن ! در حالى كه تو از لطف من خشنودى، من هم از تو خشنودم، به سوى ثواب و پاداشى كه براى تو آماده كرده ام، باز آى ! به جمع بندگان خوب من در آى ! و به بهشت من داخل شو".
چقدر اين سخن دل انگيز و زيباست ! لطف و صفا و آرامش از اين سخن مى بارد، تو از بندگانت دعوت مى كنى تا به بهشتى كه نهرهاى آب از زير درختان آن، جارى است وارد شوند، اين بهشت را تو براى آنان آماده كرده اى، تو از آنان راضى و خشنود هستى و اين بالاترين نعمت است، آنان نيز از لطف و كرم تو، غرق خوشحالى اند، چه لذّتى از اين بالاتر و بهتر !
روز قيامت كه روز وحشت براى كافران است، مؤمنان هيچ ترسى به دل ندارند، اين وعده توست، قلب آنان به ياد تو آرام است، تو آرامش را به آنان هديه كرده اى، فرشتگان به استقبال آنان مى آيند و آنان را به سوى بهشت راهنمايى مى كنند.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۹۰ قرآن مى باشد.
"بَلَد" به معناى "شهر" مى باشد، در آيه اول قرآن به "شهر مكه" سوگند ياد مى كند و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ (۱ )وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ (۲ ) وَوَالِد وَمَا وَلَدَ (۳ ) لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ فِي كَبَد (۴ )
به شهر مكّه و به محمّد(صلى الله عليه وآله) كه در آن شهر زندگى مى كرد سوگند ياد مى كنى و سپس به ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) كه كعبه را بازسازى كردند، قسم مى خورى و چنين مى گويى: "سوگند به شهر مكّه، شهرى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) در آن ساكن است، سوگند به پدر و پسر ! همان پدر و پسرى كه كعبه را بازسازى كردند كه من انسان را در رنج و سختى آفريدم و زندگى او با رنج ها آميخته است".
لحظه اى به اين سخن تو فكر مى كنم.
انسان در هر سنّ و سالى كه باشد، در رنج است، حرص، طمع و حسد، روح او را آزار مى دهد، انسان هر چقدر مال دنيا جمع كند، باز هم سير نمى شود، اين رنج ها تا لحظه مرگ ادامه دارد، حتّى مؤمنانى كه حرص و طمع ندارند، در اين دنيا در رنج مى باشند.
أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (۵ ) يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا (۶ ) أَيَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (۷ ) أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (۸ ) وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ (۹ ) وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ (۱۰ )
شنيده بودم كه بزرگان مكّه، ثروت زيادى داشتند و اين ثروت را در راه دشمنى با دين اسلام خرج مى كردند.
من دوست داشتم يك نمونه از كارهاى آنان را بدانم، تحقيق كردم به ماجراى "نَضر" رسيدم، ماجراى او را در اينجا مى نويسم: "نَضر" يكى از ثروتمندان مكّه بود، وقتى ديد گروهى از مردم به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان آورده اند، تصميم گرفت تا كنيز آوازه خوانى بخرد. او آن كنيز زيبا را با قيمت زيادى خريدارى كرد و به خانه اش آورد.
وقتى نَضر خبردار مى شد كه كسى از مردم مكّه مى خواهد مسلمان شود، نزد او مى رفت و او را به مهمانى دعوت مى كرد. نَضر، آن مرد را به خانه اش مى برد. وقتى كه نَضر و مهمانش به خانه مى رسيدند، نَضر زن آوازه خوان را صدا مى زد و به او مى گفت: "از مهمان من، پذيرايى كن، به او شراب بده و براى او آواز بخوان".
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (۱۱ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ (۱۲ ) فَكُّ رَقَبَة (۱۳ ) أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْم ذِي مَسْغَبَة (۱۴ )يَتِيًما ذَا مَقْرَبَة (۱۵ ) أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَة (۱۶ )
سخن از نعمت هايى بود كه تو به انسان ها داده اى، امّا او از گذرگاه سخت نگذشت !
گذرگاه سخت، گردنه اى بلند !
كسى چه مى داند آن گذرگاه سخت چيست؟
ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آَمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (۱۷ ) أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (۱۸ ) وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآَيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (۱۹ ) عَلَيْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ (۲۰ )
سخن از گردنه اى سخت به ميان آمد، انسان از آن گردنه سخت نگذشت، او از عشق به دنيا نگذشت، امّا اگر كسى از آن گردنه مى گذشت به كجا مى رسيد؟
عبور از آن گردنه، چه نتيجه اى در پى دارد؟
هر كس از عشق به دنيا بگذرد و به نيازمندان كمك كند از خوشبختان مى شود.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۹۱ قرآن مى باشد.
"شمس" به معناى "خورشيد" مى باشد، در آيه اول، خدا به "خورشيد" سوگند ياد مى كند و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (۱ ) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (۲ ) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا (۳ )وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا (۴ )وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا (۵ ) وَالاَْرْضِ وَمَا طَحَاهَا (۶ ) وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا (۷ ) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (۸ ) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (۹ ) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (۱۰ )
سعادت انسان در پرهيز از گناهان است، كسى كه از زشتى ها دورى كند به سعادت و رستگارى مى رسد و تو در روز قيامت او را در بهشت جاى مى دهى، اين حقيقتى است كه تو مى خواهى آن را براى انسان ها بيان كنى، پس چنين سوگند ياد مى كنى:
سوگند به خورشيد،
سوگند به روشنايى خورشيد،
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا (۱۱ ) إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا (۱۲ ) فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا (۱۳ )فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا (۱۴ ) وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا (۱۵ )
سخن از سرنوشت كسانى كه از زشتى ها پرهيز نمى كنند، به ميان آمد، اكنون مى خواهى يك نمونه از آنان را برايم بيان كنى و مرا با سرنوشت آنان آشنا كنى:
قوم ثمود !
تو به قوم ثمود نعمت هاى زيادى داده بودى، آنان از سلامتى و قدرت و روزى فراوان بهره مند بودند، آنان در تابستان ها به مناطق كوهستانى مى رفتند و در آنجا خانه هايى در دل كوه تراشيده بودند. وقتى زمستان فرا مى رسيد از كوهستان به دشت كوچ مى كردند و در آنجا خانه هاى زيبايى براى خود ساخته بودند.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۹۲ قرآن مى باشد.
"ليل" به معناى "شب" مى باشد، در آيه اول، خدا به "شب" سوگند ياد مى كند و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى (۱ )وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى (۲ ) وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالاُْنْثَى (۳ )إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى (۴ )حقيقت اسلام، پيوند با تو و خلق توست، راه نجات و سعادت از عبادت تو و كمك به نيازمندان مى گذرد، هيچ چيز مانند بخل نمى تواند مانع رستگارى انسان شود، اكنون مى خواهى اين حقيقت را براى همه بيان كنى پس چنين سوگند ياد مى كنى:
سوگند به شب آن هنگام كه جهان را تاريك مى كند،
سوگند به روز هنگامى كه هويدا مى شود و همه جا را روشن مى كند، سوگند به كسى كه انسان را به دو صورت مذكّر و مونّث آفريد تا نسل او ادامه پيدا كند.
تو در اينجا سه سوگند ياد كردى، سوگند به شب، سوگند به روز و سوگند به خودت كه انسان ها در راه و روش زندگى، مختلف هستند ! تو به انسان اختيار دادى و او به اختيار خود، راه خود را انتخاب مى كند.
فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى (۵ ) وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى (۶ ) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى (۷ ) وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى (۸ ) وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى (۹ ) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى (۱۰ )وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى (۱۱ )
راه اوّل چه بود؟
راه عطا و تقوا و ايمان.
كسى كه اين راه را انتخاب مى كند:
إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى (۱۲ ) وَإِنَّ لَنَا لَلاَْخِرَةَ وَالاُْولَى (۱۳ ) فَأَنْذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى (۱۴ ) لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الاَْشْقَى (۱۵ )الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّى (۱۶ ) وَسَيُجَنَّبُهَا الاَْتْقَى (۱۷ )الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى (۱۸ ) وَمَا لاَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَة تُجْزَى (۱۹ ) إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَْعْلَى (۲۰ ) وَلَسَوْفَ يَرْضَى (۲۱ )
فراهم كردن زمينه هدايت انسان ها بر عهده توست، امّا تو آنان را مجبور نمى كنى. تو انسان را با اختيار آفريدى، به او حقّ انتخاب دادى، خود او بايد راه خود را انتخاب كند، تو همواره آن ها را به سوى ايمان فرا مى خوانى و وسيله هدايت آن ها را فراهم مى سازى.
تو خداى بى نياز هستى، ايمان يا كفر انسان ها هيچ نفع يا ضررى براى تو ندارد، اين انسان ها هستند كه به تو نيازمندند، تو خداى بى نياز هستى، آخرت و دنيا از آن توست، تو به هيچ چيز نياز ندارى.
با آن كه بى نيازى امّا به بندگانت مهربان هستى، تو دوست دارى آنان به كمال و رستگارى برسند، تو بخشنده و بنده نوازى ! پيامبران را فرستادى، قرآن را نازل كردى تا راه هدايت را به انسان ها نشان دهى. وقتى انسان ها تو را مى پرستند، هر لحظه به تو نزديك تر مى شوند و از لطف تو بيشتر بهره مند مى گردند.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۹۳ قرآن مى باشد.
"ضُحى" به معناى "روز روشن" مى باشد، در آيه اول، خدا به "روز روشن" سوگند ياد مى كند و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالضُّحَى (۱ )وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى (۲ ) مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى (۳ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) به بُت پرستان مكّه خبر داد كه تو او را به پيامبرى برگزيده اى و قرآن را به او نازل كرده اى، محمّد(صلى الله عليه وآله) براى آنان قرآن مى خواند و از آنان مى خواست تا دست از بُت پرستى بردارند.
بُت پرستان بارها به محمّد(صلى الله عليه وآله)گفتند: "تو قرآن را از پيش خودت مى سازى !"، تو تصميم گرفتى تا چند روزى، آيه جديدى براى محمّد(صلى الله عليه وآله)نفرستى.
در اين مدّت آنان نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)مى آمدند و به او مى گفتند: "اى محمّد ! چرا آيه جديدى نمى خوانى؟ ديدى كه خدا تو را به حال خود رها كرد و بر تو خشم گرفت و ديگر قرآن بر تو نازل نمى كند".
وَلَلاَْخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الاُْولَى (۴ )
تو مى دانى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) چه راه سختى در پيش دارد، او مردم را به يكتاپرستى فرا مى خواند و آنان او را آزار مى دهند و بر بدنش سنگ مى زنند و خاكستر بر سرش مى ريزند، امّا بايد اين راه را ادامه دهد، راه مبارزه با خرافات جامعه، راه سختى است.
تو مى دانى كه دشمنان، محمّد(صلى الله عليه وآله) را ديوانه، گمراه، جادوگر و دروغگو مى خوانند، امّا او بايد در اين راه، استقامت كند و مردم را با حقيقت آشنا كند، آرى، در اين دنيا محمّد(صلى الله عليه وآله)با سختى ها و مشكلات زيادى روبرو خواهد بود، اكنون به او وعده مى دهى كه آخرت براى او بهتر از دنيا خواهد بود.
دنيا مى گذرد، دنيا فانى است و به هيچ كس وفا نكرده است، زندگى دنيا ارزشى ندارد، مهم آخرت است، تو در آخرت براى محمّد(صلى الله عليه وآله)نعمت هاى فراوان آماده كرده اى.
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى (۵ )
اين سخن تو با محمّد(صلى الله عليه وآله) است: "به زودى آن قدر به تو عطا مى كنم كه تو خشنود شوى".
منظور تو از اين سخن چيست؟ تو چه نعمت و عطايى را به او مى دهى؟ از چه حقيقتى سخن مى گويى؟ اين كدام وعده توست؟
چه كسى اين سؤال مرا پاسخ مى دهد؟
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيًما فَآَوَى (۶ ) وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى (۷ ) وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى (۸ )
در آن پانزده روز كه آيه جديدى بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل نشد، بُت پرستان به محمّد(صلى الله عليه وآله) گفتند: "ديدى كه خدا تو را به حال خود رها كرد و بر تو خشم گرفت و ديگر قرآن بر تو نازل نمى كند".
اين چه سخن باطلى است كه آن مردم مى گويند؟ تو آن روز كه هنوز محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى انتخاب نكرده بودى، او را رها نكردى، اكنون چگونه مى شود كه او را رها كنى در حالى كه او را به پيامبرى برگزيده اى؟
اكنون تو براى محمّد(صلى الله عليه وآله) از سه لطف خود سخن مى گويى، اين لطف ها براى وقتى است كه او هنوز پيامبر نشده است، محمّد(صلى الله عليه وآله)براى تو آن قدر محترم بود كه قبل از رسالتش، اين گونه او را حمايت كردى.
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ (۹ ) وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ (۱۰ ) وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (۱۱ )
از لطف هايى كه به محمّد(صلى الله عليه وآله)نمودى سخن گفتى، اكنون به او چنين مى گويى: "اى محمّد ! يتيمان را از خود نرنجان، نيازمندان را دست خالى از خود دور نكن، من به تو نعمت پيامبرى دادم و قرآن را بر تو نازل كردم، پس اين قرآن را براى مردم بازگو كن !".
روى سخن تو با محمّد(صلى الله عليه وآله)است، امّا دستورى براى همه پيروان اوست، مسلمان بايد مواظب باشد، مبادا دل يتيم را بشكند، او بايد همواره به يتيمان رسيدگى كند، مبادا يتيمى در جامعه، احساس كمبود كند.
مسلمان بايد به نيازمندان كمك كند و هيچ گاه فقيرى را كه از او طلب كمك مى كند، نااميد نكند.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۹۴ قرآن مى باشد.
"شَرح" به معناى "وسيع كردن" مى باشد، پيامبر وقتى سخنان دشمنان را شنيد، غمناك شد، خدا سينه او را آن چنان وسيع كرد كه ديگر اين سخنان هرگز او را ناراحت نمى كرد، در آيه اول به اين مطلب اشاره شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند. نام ديگر اين سوره "اِنشراح" مى باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (۱ ) وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ (۲ ) الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ (۳ )
اين سوره، ادامه سخنانى است كه در سوره "ضُحى" بيان كردى، سخن خويش را با محمّد(صلى الله عليه وآله) ادامه مى دهى: "اى محمّد ! آيا من سينه تو را براى تحمّل سختى ها، وسعت نبخشيدم؟ آيا بار سنگين مشكلات را از دوش تو برنداشتم؟ همان بار سنگينى كه نزديك بود تو را از پاى درآورد".
آرى، محمّد(صلى الله عليه وآله) در راه مبارزه با بُت پرستى با مشكلات زيادى روبرو بود، كافران او را ديوانه و گمراه و جادوگر مى خواندند و مسخره اش مى كردند، به او سنگ مى زدند و بر سرش خاكستر مى ريختند، اين ها، دل محمّد(صلى الله عليه وآله) را به درد آورده بود تا آنجا كه نزديك بود از پا درآيد.
او را دريادل كردى، سينه او را آن چنان وسيع كردى كه ديگر اين سخنان هرگز او را ناراحت نمى كرد.
وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ (۴ )
"اى محمّد ! آيا نام تو را بلند آوازه نساختم؟".
قبل از اين كه محمّد(صلى الله عليه وآله) به پيامبرى مبعوث شود، شخصيّت بانفوذى در ميان مردم مكّه نبود، وقتى او به پيامبرى مبعوث شد، كم كم مردم به آيين او ايمان آوردند و نام او بلند آوازه شد و به شهرت رسيد. بعد از مدّتى، مردم قبيله هايى كه در اطراف مكّه زندگى مى كردند، به مكّه مى آمدند و سخنان او را مى شنيدند و به او ايمان مى آوردند.
اين سوره در مكّه نازل شده است، در همان سال هايى كه پيامبر در مكّه بود، نام او بلند آوازه شد، پس از مدّتى مردم مدينه از او خواستند تا به شهر آنان هجرت كند. محمّد(صلى الله عليه وآله) به شهر آنان هجرت كرد و روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده شد و او در سال هشتم با لشكرى ده هزار نفرى به مكّه آمد و آنجا را فتح كرد. در روزهاى آخر عمر پيامبر، هيچ كس به شهرت و قدرت و عظمت او در سرزمين حجاز نبود.
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (۵ ) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (۶ )
"اى محمّد ! بدان كه پس از تحمّل هر سختى، آسانى است، حتماً چنين است، پس از هر سختى، آسانى است".
اين سخن تو، درس بزرگى براى همه انسان ها مى باشد، تو مى دانى كه ممكن است سختى ها به انسان فشار آورد و صبر او را از بين ببرد، براى همين، دو بار اين جمله را تكرار مى كنى: "پس از تحمّل هر سختى، آسانى است"، گويا مى خواهى بر اين سخن تأكيد زياد كنى تا انسان در هنگام سختى ها، نااميد نشود.
آرى، مشكلات و سختى ها به همين شكل باقى نمى ماند، هر كس كه مشكلات را تحمّل كند و در برابر طوفان حوادث، ايستادگى نمايد، سرانجام طعم شيرين پيروزى را مى چشد.
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (۷ ) وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ (۸ )
"اى محمّد ! اكنون از تو مى خواهم از تلاش و كوشش دست نكشى و وقتى از كار مهمّى فارغ شدى، به كار مهم ديگرى بپردازى و با اشتياق با من راز و نياز كنى".
به راستى منظور از اين سخن چيست؟
يكى از ياران امام صادق(صلى الله عليه وآله) اين آيه را براى آن حضرت خواند و از او خواست تا تفسير اين آيه را بيان كند.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۹۵ قرآن مى باشد.
در زبان عربى "تين" به معناى "انجير" مى باشد، در آيه اوّل، خدا به "تين" سوگند ياد مى كند، براى همين اين سوره را به اين نام مى خوانند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ (۱ )وَطُورِ سِينِينَ (۲ ) وَهَذَا الْبَلَدِ الاَْمِينِ (۳ ) لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيم (۴ ) ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (۵ ) إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون (۶ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى برگزيدى و او مردم را به سوى يكتاپرستى فرا مى خواند، گروهى از مردم مكّه به او ايمان آوردند، امّا گروه زيادى از بزرگان و ثروتمندان او را دروغگو پنداشتند و به او ايمان نياوردند.
تو به همه كافران استعداد رشد و كمال را دادى امّا آنان خودشان راه شيطان را برگزيدند، در وجود همه، نور فطرت را قرار دادى و راه تشخيص حقّ و باطل را به آنان عطا كردى، فطرت، بزرگ ترين سرمايه هر انسانى است، تو اين سرمايه را به همه دادى ولى بيشتر انسان ها از آن بهره نمى برند و اين سرمايه را تباه مى كنند.
اكنون مى خواهى اين حقيقت را بيان كنى پس چنين مى گويى:
فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ (۷ ) أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ (۸ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) با بُت پرستان مكّه سخن مى گفت و از آنان مى خواست تا به قرآن ايمان بياورند، او به آنان فرمود: "اگر در قرآن شكّى داريد، يك سوره مانند آن بياوريد"، آنان هرگز نتوانستند چنين كارى كنند، معجزه بودن قرآن براى آنان ثابت شد و حقّ را شناختند امّا به آن ايمان نياوردند.
محمّد(صلى الله عليه وآله) به آنان هشدار مى داد كه از عذاب روز قيامت بترسيد، آنان مى گفتند: "قيامت دروغى بيش نيست ! آيا وقتى مرديم و تبديل به مشتى خاك و استخوان شديم، باز زنده مى شويم؟ چگونه چنين چيزى ممكن است؟".
اكنون تو با تك تك كافران چنين سخن مى گويى: "بعد از اين همه هشدار، چه چيزى شما را وادار مى كند كه قيامت را تكذيب كنيد؟ چرا خود را از سعادت محروم مى كنيد؟ به چه قدرتى دل بسته ايد؟ آيا نمى دانيد كه من بر همه فرمانروايان، برترى دارم؟ آيا نمى دانيد كه هر چه من فرمان دهم، همان خواهد شد، چرا از عذاب من نمى ترسيد؟".
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۹۷ قرآن مى باشد.
يكى از شب هاى ماه رمضان، شب قدر است، شبى كه سرنوشت انسان ها مشخّص مى گردد، در اين سوره از شب قدر سخن به ميان آمده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند. نام ديگر اين سوره "اِنّا اَنزَلناه" مى باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (۱ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ (۲ ) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر (۳ )تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْر (۴ )سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (۵ )
در سوره قبل كه سوره عَلَق بود، از نزول مرحله به مرحله قرآن سخن گفتى، اكنون مى خواهى از نزول يكپارچه قرآن سخن بگويى.
سيزده سال قبل از هجرت پيامبر. در شب ۲۷ رجب، شب مبعث، محمّد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى مبعوث كردى و ۵ آيه اوّل سوره "عَلَق" را بر او نازل نمودى. بيش از ۵۰ شب گذشت، ماه رمضان فرا رسيده بود، شب قدر، همه قرآن را يك باره بر قلب محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كردى، اين نزول قرآن، مخصوص خودِ پيامبر بود.
شب قدر چه شبى است؟
اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۹۸ قرآن مى باشد.
"بَيّنه" به معناىِ "دليل روشن" مى باشد، در آيه اول چنين مى خوانيم: كافران چنين مى گفتند: "ما دست از آيين خود برنمى داريم تا دليل روشنى براى ما بيايد". چون در اين آيه از "دليل روشن" سخن به ميان آمده است، اين سوره را به اين نام مى خوانند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ (۱ ) رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً (۲ ) فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (۳ ) وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ (۴ )وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ (۵ ) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (۶ )إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ (۷ ) جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْن تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ (۸ )
اين سوره در مدينه نازل شده است، محمّد(صلى الله عليه وآله) به فرمان تو به مدينه هجرت كرد، در آن شهر، گروه زيادى از يهوديان زندگى مى كردند. در اين سوره درباره آنان سخن مى گويى.
به راستى يهوديان در مدينه چه مى كردند؟ آنان چرا به آنجا آمده بودند؟
آنان قبلاً در شام زندگى مى كردند و در كتاب آسمانى خود خوانده بودند كه آخرين پيامبر تو در سرزمين حجاز (عربستان) ظهور خواهد كرد. براى همين از شام به حجاز مهاجرت كردند.
اين سوره، سوره شماره ۹۹ قرآن مى باشد و بر اين نكته تأكيد مى كنم كه اين سوره "مكىّ" است.
در آيه اوّل از زلزله بزرگى كه در آستانه روز قيامت روى مى دهد، سخن به ميان آمده است، براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند. اين سوره را با نام "زِلزال" هم مى خوانند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الاَْرْضُ زِلْزَالَهَا (۱ ) وَأَخْرَجَتِ الاَْرْضُ أَثْقَالَهَا (۲ ) وَقَالَ الاِْنْسَانُ مَا لَهَا (۳ )يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا (۴ ) بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا (۵ )يَوْمَئِذ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ (۶ ) فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْرًا يَرَهُ (۷ ) وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ (۸ )
بُت پرستان مكّه تصوّر مى كردند كه بيهوده خلق شده اند و هيچ حساب و كتابى در كار نيست، آنان قيامت را دروغ مى پنداشتند، آنان كه روز قيامت و معاد را انكار مى كردند، مى گفتند: "انسان پس از مرگ، نيست و نابود مى شود و همه چيز براى او تمام مى شود".
چگونه ممكن است سرانجام انسان هاى خوب با سرانجام انسان هاى بد، يكسان باشد؟ اگر قيامت نباشد، عدالت تو بى معنا مى شود.
قيامت، عدالت تو را تكميل مى كند، اگر قيامت نباشد، چه فرقى ميان خوب و بد است؟ بعضى در اين دنيا، به همه ظلم مى كنند و به حقّ ديگران تجاوز مى كنند و زندگى راحتى براى خود دست و پا مى كنند و پس از مدّتى مى ميرند، چه زمانى بايد نتيجه ظلم خود را ببينند؟
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۰ قرآن مى باشد.
"عاديات" به معناى شترهايى است كه با عجله و نفس زنان مى روند. در آيه اول قرآن به شترهاى كسانى كه به سفر حجّ مى رفتند و اين مراسم را انجام مى دادند، سوگند ياد كرده است، براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا (۱ ) فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا (۲ ) فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا (۳ )فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا (۴ )فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا (۵ ) إِنَّ الاِْنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (۶ ) وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ (۷ ) وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (۸ )أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ (۹ ) وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ (۱۰ ) إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذ لَخَبِيرٌ (۱۱ )
كعبه و مراسم حجّ ، يادگار ابراهيم(عليه السلام) است، مردم مكّه به كعبه احترام زيادى مى گذاشتند و مراسم حجّ را به جا مى آوردند امّا اين مراسم را با خرافات زيادى آميخته بودند.
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى برگزيدى، بزرگان مكّه با او دشمنى مى كنند و از مردم مى خواهند به سخن او گوش نكنند، آنان به مردم مى گويند: "محمّد مى خواهد ما را از آيين هاى پدرانمان جدا كند". وقتى مردم اين سخن بزرگان مكّه را مى شنيدند، فكر مى كردند كه محمّد(صلى الله عليه وآله) با همه مراسم حجّ مخالف است.
آرى، محمّد(صلى الله عليه وآله) با خرافاتى كه جاهلان در مراسم حجّ ايجاد كرده بودند مخالف بود، امّا با اصل حجّ موافق بود، حجّ يادگار ابراهيم(عليه السلام)است، چگونه مى شود كه محمّد(صلى الله عليه وآله) با آن مخالف باشد.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۱ قرآن مى باشد.
"قارعه" به معناى "حادثه كوبنده" مى باشد، در آيه اول از روز قيامت به عنوان "حادثه كوبنده" ياد شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْقَارِعَةُ (۱ ) مَا الْقَارِعَةُ (۲ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ (۳ ) يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ (۴ ) وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (۵ )فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ (۶ ) فَهُوَ فِي عِيشَة رَاضِيَة (۷ ) وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ (۸ ) فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ (۹ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ (۱۰ )نَارٌ حَامِيَةٌ (۱۱ )
بُت پرستان مكّه به قيامت باور نداشتند، آنان خيال مى كردند كه بيهوده خلق شده اند و هيچ حساب و كتابى در كار نخواهد بود، وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله)براى آنان از برپايى قيامت سخن مى گفت به سخنان او مى خنديدند و آن را دروغ مى پنداشتند.
اكنون بار ديگر از روز قيامت ياد مى كنى و با انسان ها چنين سخن مى گويى:
* * *
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۲ قرآن مى باشد.
"تكاثُر" به معناى "زياده خواهى" مى باشد، در آيه اول به زياده خواهى انسان ها اشاره شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ (۱ )حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ (۲ ) كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳ ) ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ (۴ ) كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ (۵ ) لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ (۶ ) ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ (۷ ) ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعِيمِ (۸ )
تو آسمان ها و زمين را بيهوده نيافريدى، بلكه از آفرينش آن هدفى داشتى، تو همه جهان را در خدمت انسان قرار دادى و او را گُل سرسبد همه موجودات قرار دادى، جهان را براى انسان آفريدى و انسان را براى رسيدن به كمال.
امّا راه رسيدن به كمال چيست؟
بندگى و اطاعت از تو.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۳ قرآن مى باشد.
"عَصر" به معناى "روزگار" است، قرآن در آيه اوّل به "روزگار" سوگند ياد كرده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعَصْرِ (۱ ) إِنَّ الاِْنْسَانَ لَفِي خُسْر (۲ ) إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (۳ )
تو انسان را به اين دنيا آورده اى و در مدّت محدودى در اين دنيا زندگى مى كند، روز به روز سرمايه او كم مى شود، او چه بخواهد، چه نخواهد به سوى مرگ پيش مى رود.
ثانيه ها، ساعت ها، روزها، ماه ها و سال ها به سرعت مى گذرند، توان و قدرت او كاسته مى شود.
هر نفس او يك قدم به سوى مرگ است و اين خسران بزرگى است !
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۴ قرآن مى باشد.
در زبان عربى به كسى كه چهره در هم مى كشد و فقير را از خود دور مى كند، "هُمزه" مى گويند. در آيه اوّل قرآن چنين مى گويد: "واى بر كسى كه وقتى فقيرى را مى بيند، چهره در هم مى كشد و آن فقير را از خود دور مى كند". براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة (۱ ) الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ (۲ ) يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (۳ )كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (۴ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ (۵ ) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (۶ ) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَةِ (۷ )إِنَّهَا عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (۸ ) فِي عَمَد مُمَدَّدَة (۹ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) ثروتمندان مكّه را به اسلام دعوت كرد، آنان شيفته ثروت خود بودند و مى دانستند اگر مسلمان شوند بايد مقدارى از ثروت هايشان را به فقيران و نيازمندان بدهند. قرآن از كمك به نيازمندان سخن گفته بود.
بزرگان مكّه به مال و ثروت خويش دل بسته بودند، آن ها دوست نداشتند از ثروت خود به ديگران بدهند، به همين دليل آنان ايمان نمى آوردند.
آنان همواره فقيران را مسخره مى كردند و به آنان مى گفتند: "خدا به شما خشم گرفته است كه اين چنين گرفتار فقر شده ايد، امّا خدا ما را دوست داشته است". اين زخم زبان ها دل هاى فقيران را به درد مى آورد.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۵ قرآن مى باشد.
يكى از پادشاهان يَمن تصميم گرفت تا خانه خدا را خراب كند، او با سپاهى همراه با فيل ها به مكّه حمله كرد، ماجراى نابودى آن سپاه در اين سوره بيان شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ (۱ ) أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل (۲ ) وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ (۳ ) تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَة مِنْ سِجِّيل (۴ ) فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول (۵ )
در اين سوره مى خواهى از عظمت كعبه كه در شهر مكّه است سخن بگويى.
كعبه خانه توست.
كعبه، كهن ترين معبد يكتاپرستى و اوّلين عبادتگاه روى زمين است.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۶ قرآن مى باشد.
"قُريش" يكى از بزرگ ترين قبيله هاى عرب بود، خدا در اين سوره به نعمت هايى كه خدا به قريش داده بود، اشاره مى كند. اين سوره را به نام "اِيلاف" هم مى خوانند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لاِِيلَافِ قُرَيْش (۱ )إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ (۲ ) فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ (۳ )الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَآَمَنَهُمْ مِنْ خَوْف (۴ )
قُريش بزرگ ترين قبيله شهر مكّه بود و رياست آن شهر را به عهده داشت، آنان خود را از نسل ابراهيم(عليه السلام) مى دانستند و همواره به كعبه افتخار مى كردند، امّا بُت پرستى را در پيش گرفته بودند و در مقابل بُت ها سجده مى كردند.
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) به پيامبرى رسيد، تلاش كرد در ابتدا قريش را به اسلام دعوت كند، زيرا چشم مردم به دهان آنان بود، آنان خواص و برگزيدگان جامعه بودند و اگر آنان ايمان مى آوردند، مردم نيز به راحتى ايمان مى آوردند. اگر محمّد(صلى الله عليه وآله)موفّق مى شد خواص مكّه را به سوى خود جذب كند، راه او بسيار آسان مى شد.
محمّد(صلى الله عليه وآله) آنان را به يكتاپرستى فرا خواند و از آنان خواست تا از بُت پرستى دست بردارند، امّا آنان منافع خود را در بُت پرستى مردم مى ديدند. پول، ثروت و رياست آن ها در گرو بُت پرستى مردم بود، آنان مردم را از شنيدن سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)باز مى داشتند و با او دشمنى مى كردند.
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۷ قرآن مى باشد.
در زبان عربى به زكات و صدقه دادن، "ماعون" مى گويند، در آيه آخر اين سوره به اين نكته اشاره شده است: "واى بر كسانى كه زكات را پرداخت نمى كنند و به نيازمندان كمك نمى كنند!" و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ (۱ ) فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ (۲ ) وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ (۳ )
در قرآن بارها از قيامت سخن گفته اى و همواره از انسان ها خواسته اى تا به قيامت ايمان بياورند، هر كس قرآن را بخواند با خود مى گويد: "اين همه تأكيد براى قيامت براى چيست؟".
اكنون مى خواهى در اين سوره جواب اين سؤال را بدهى، ايمان به قيامت سبب مى شود تا انسان راه خوبى ها را در پيش گيرد، شيفته دنيا نشود، قلبش مهربان شود، ديگر انسان ها را دوست بدارد، فطرت او از بين نرود.
ولى كسى كه به قيامت باور ندارد، تصوّر مى كند كه بيهوده خلق شده است و هيچ حساب و كتابى در كار نيست. او به جمع كردن ثروت رو مى آورد و شيفته دنيا مى شود. قلبش از احساسات و عواطف تهى مى گردد و نور فطرت در او خاموش مى شود و به نيازمندان كمك نمى كند. او روز به روز از انسانيّت فاصله مى گيرد.
فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ (۴ ) الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ (۵ ) الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ (۶ ) وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ (۷ )
سخن از كافرانى به ميان آمد كه به قيامت ايمان ندارند و قرآن را دروغ مى پندارند و بهشت و جهنّم را هم باور ندارند، اكنون مى خواهى از كسانى كه كافر نيستند ولى ايمان واقعى ندارند سخن بگويى، آنان با زبان به يگانگى تو ايمان آورده اند، امّا نور ايمان در قلب هاى آنان وارد نشده است.
تو درباره آنان چنين سخن مى گويى: "واى بر نمازگزارانى كه از نماز خويش غافل اند، همان كسانى كه ريا و خودنمايى مى كنند و از كمك به ديگران دريغ مىورزند و زكات نمى دهند".[۱۱۸] * * *
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۸ قرآن مى باشد.
"كوثر" به معناى "خير زياد" است، خدا در اين سوره به پيامبر وعده مى دهد كه به او خير زياد عطا كند و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (۱ )فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (۲ ) إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الاَْبْتَرُ (۳ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) با خديجه(عليها السلام) ازدواج كرده بود، اوّلين پسر آنان "قاسم" بود، قاسم در همان كودكى از دنيا رفت. محمّد(صلى الله عليه وآله) به پيامبرى مبعوث شد، خدا به او پسر ديگرى به نام "عبدالله" داد. عبدالله بيش از شش ماه زنده نماند، مرگ او براى محمّد(صلى الله عليه وآله)بسيار سخت بود، امّا او در اين مصيبت صبر نمود.
بزرگان مكّه با محمّد(صلى الله عليه وآله)دشمنى مى كردند، آنان خوشحال بودند كه او پسرى ندارد و با خود مى گفتند: "وقتى محمّد از دنيا برود، دين و آيين او هم از بين مى رود، زيرا او پسر ندارد كه نام او را زنده نگاه دارد".
روزى "عاص" كه يكى از بُت پرستان بود، محمّد(صلى الله عليه وآله) را ديد، محمّد(صلى الله عليه وآله) مدّتى با او سخن گفت، شايد او اسلام را بپذيرد و رستگار شود. وقتى عاص از نزد محمّد(صلى الله عليه وآله) جدا شد نزد بزرگان مكّه رفت. بزرگان مكّه به او گفتند:
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۰۹ قرآن مى باشد.
در اين سوره، خدا به پيامبر فرمان مى دهد تا از بُت و بُت پرستى بيزارى بجويد و به دين كافران توجّه نكند، براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (۱ ) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (۲ ) وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (۳ ) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ (۴ ) وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (۵ ) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (۶ )
بُت پرستان بُت هاى زيادى داشتند و آن بُت ها را دختران تو مى دانستند و در مقابل آنان به سجده مى افتادند، آنان در اطراف كعبه بُت هاى زيادى قرار داده بودند.
بت هُبل !
مهم ترين بُت شهر مكّه !
اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۱۱۰ قرآن مى باشد.
"نَصر" به معناى "پيروزى" مى باشد، خدا اين سوره را به پيامبر نازل كرد و به او وعده پيروزى داد و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (۱ ) وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (۲ )فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (۳ )
سال ششم هجرى است. محمّد(صلى الله عليه وآله) به مدينه هجرت كرده است، مسلمانان زيادى در مدينه جمع شده اند. يكى از دشمنان سرسخت مسلمانان، يهوديانى بودند كه در سرزمين خيبر زندگى مى كردند، آنان بارها با مسلمانان دشمنى كرده بودند، پيامبر همراه با لشكر اسلام به سوى سرزمين خيبر رفت و آن يهوديان تسليم شدند.[۱۳۲] اكنون محمّد(صلى الله عليه وآله) به فكر آن است كه مكّه را از بُت و بُت پرستى پاك گرداند، كافران مكّه، هنوز بُت ها را مى پرستند و نمى گذارند يكتاپرستان به زيارت كعبه بروند، مسلمانان آرزو دارند دور كعبه كه يادگار ابراهيم(عليه السلام) است، طواف كنند و نماز بخوانند.
اكنون به محمّد(صلى الله عليه وآله) وعده اى بزرگ مى دهى و با او چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! وقتى كه يارى من و روز پيروزى فرا رسيد و تو ديدى كه مردم، گروه گروه به دين من درمى آيند، پس به شكرانه آن، مرا حمد و تسبيح كن و از من طلب بخشش كن كه من بسيار توبه پذير مى باشم".
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۱۱ قرآن مى باشد.
در زبان عربى به زنجير آهنين، "مَسَد" مى گويند. در آيه آخر اين سوره چنين مى خوانيم: "در روز قيامت بر گردن يكى از دشمنان پيامبر، زنجيرى آهنى افكنده خواهد شد"، براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَب وَتَبَّ (۱ ) مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (۲ ) سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَب (۳ )وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (۴ ) فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَد (۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) پيامبر تو بود و براى نجات مردم از بُت پرستى تلاش مى كرد، تو از او خواسته بودى تا بندگانت را از خرافات و جهالت ها نجات دهد، امّا مردم مكّه با او دشمنى مى كردند و به او سنگ مى زدند و بر سرش خاكستر مى ريختند و دروغگو و جادوگرش مى خواندند.
محمّد(صلى الله عليه وآله) با همه اين مشكلات مى ساخت، امّا يك چيز دل او را بيش از همه چيز آزار مى داد و اندوهناك مى نمود، در آن روزگار، خويشاوندان هر كسى، مدافع و ياور او بودند، امّا محمّد(صلى الله عليه وآله) عمويى داشت كه او را ابولَهَب مى خواندند. او دشمن درجه يك محمّد(صلى الله عليه وآله)بود، او محمّد(صلى الله عليه وآله) را بسيار آزار و اذيّت مى كرد و به او سنگ پرتاب مى كرد و فرياد مى زد: "اى مردم ! محمّد دروغگوست، سخن او را باور نكنيد".
محمّد(صلى الله عليه وآله) به خارج از مكّه مى رفت و با قبيله هايى كه در بيرون مكّه بودند، سخن مى گفت و آنان را به يكتاپرستى دعوت مى كرد. آن قبايل نيز براى تحقيق بيشتر، افرادى را به مكّه مى فرستادند، ابولَهَب خود را به آنان مى رساند و به آنان مى گفت: "محمّد ديوانه است، ما در حال درمان او هستيم، او به زودى خوب مى شود و دست از اين سخنان برمى دارد"، اگر آن قبيله اصرار بر ديدار محمّد(صلى الله عليه وآله) داشتند، ابولَهَب عصبانى مى شد و مى گفت: "مرگ بر محمّد !".[۱۳۳]
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۱۲ قرآن مى باشد.
"اِخلاص" به معناى "پاك كردن" مى باشد. اين سوره به بيان يكتاپرستى مى پردازد تا اعتقاد مؤمنان از هرگونه شرك به خدا، پاك بشود. كسى كه به اين سوره باور دارد، در واقع دين خود را از شرك پاك نموده است. نام ديگر اين سوره "توحيد" مى باشد. توحيد به معناى "يكتاپرستى" مى باشد. همچنين اين سوره را "سوره قُل هُو الله اَحَد" هم مى خوانند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱ ) اللَّهُ الصَّمَدُ (۲ ) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (۳ ) وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ (۴ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) بُت پرستان مكّه را به يكتاپرستى دعوت مى كرد و از آنان مى خواست از عبادت بُت ها دست بردارند و در مقابل آن ها به سجده نيفتند، روزى گروهى از بُت پرستان كنار كعبه آمدند، محمّد(صلى الله عليه وآله) را ديدند كه براى مردم قرآن مى خواند.
آنان با يكديگر سخن مى گفتند، يكى گفت: "آيا كسى مى داند اين خدايى كه محمّد ما را به عبادت آن فرا مى خواند، چگونه است؟".
آنان به هم نگاه كردند، به راستى خداى محمّد(صلى الله عليه وآله) چگونه است؟
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۱۳ قرآن مى باشد.
"فَلَق" به معناى "سپيده دم" مى باشد، در ابتداى اين سوره به سپيده دم سوگند ياد شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (۱ ) مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ (۲ ) وَمِنْ شَرِّ غَاسِق إِذَا وَقَبَ (۳ )وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (۴ ) وَمِنْ شَرِّ حَاسِد إِذَا حَسَدَ (۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در شهر مكّه است، پيروان او در سختى هستند، دشمنان، آن ها را شكنجه مى كنند، امّا مؤمنان استقامت مى كنند، آنان همانند كوهى استوار ايستاده اند و دست از دين خود برنمى دارند. قلب آنان با ايمان نورانى شده است و هيچ هراسى به دل راه نمى دهند.
مقابله با دشمنى كه آشكار است، مشكل نيست، هر چه ايمان انسان قوى تر باشد، با شجاعت بيشترى با دشمنى كه سلاح در دست گرفته است و به ميدان آمده است، روبرو مى شود.
ولى يك چيز وجود دارد كه ممكن است انسان مؤمن از آن هم هراس به دل بگيرد: سحر و جادو !
اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۱۱۴ قرآن مى باشد.
"ناس" به معناى "انسان ها" مى باشد، در اين سوره ۵ بار اين كلمه تكرار شده است: (پروردگار انسان ها، فرمانرواىِ انسان ها، خداى انسان ها...). و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (۱ ) مَلِكِ النَّاسِ (۲ ) إِلَهِ النَّاسِ (۳ ) مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴ )الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (۵ ) مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (۶ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در شهر مكّه است، گروهى به او ايمان آورده اند. پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله)راه سختى در پيش دارند، كافرانى كه هر روز آنان را به بُت پرستى مى خوانند، به آنان وعده پول و ثروت مى دهند تا از دين اسلام دست بكشند، يكى از ثروتمندانى كه تلاش مى كرد مسلمانان را فريب دهد، "نَضر" بود.
"نَضر" يكى از ثروتمندان مكّه بود، وقتى ديد گروهى از مردم به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان آورده اند، تصميم گرفت تا كنيز آوازه خوانى بخرد. او آن كنيز زيبا را با قيمت زيادى خريدارى كرد و به خانه اش آورد.
نَضر نزد بعضى از مسلمانان مى رفت و آن ها را به مهمانى دعوت مى كرد و به كنيزش مى گفت: "از مهمانان من، پذيرايى كن، به آن ها شراب بده و آواز بخوان". سپس به مهمانانش مى گفت: "محمّد به شما مى گويد اگر مسلمان شويد در بهشت از نعمت هاى زيبا بهره مند خواهيد شد ! اين كنيز امشب در اختيار شما باشد، چرا مى خواهيد يك عمر نماز بخوانيد و به خود زحمت بدهيد تا به بهشت برسيد؟ من آنچه در بهشت است را امشب به شما مى دهم".
۱ . الاحتجاج على أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علي الطبرسي (ت ۶۲۰ هـ )، تحقيق: إبراهيم البهادري ومحمّد هادي به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۳ هـ .
۲ . إحقاق الحقّ وإزهاق الباطل ، القاضي نور الله بن السيّد شريف الشوشتري (ت ۱۰۱۹ هـ ) ، مع تعليقات السيّد شهاب الدين المرعشي ، قمّ : مكتبة آية الله المرعشي ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۱ هـ .
۳ . أسباب نزول القرآن ، أبو الحسن علي بن أحمد الواحدي النيسابوري (ت ۴۶۸ هـ ) ، تحقيق: كمال بسيوني زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة .
۴ . الاستبصار فيما اختلف من الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسي (ت ۴۶۰ هـ ) ، تحقيق : السيّد حسن الموسوي الخرسان ، طهران : دار الكتب الإسلاميّة .