سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۴۲. کتاب نردبان آبى | |
تعداد بازديد : | ۲۴ |
موضوع: | معرفت به اهل بيت (ع) |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دهم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | شرح زيارت جامعه، معرفت و شناخت اهلبيت (ع) |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
ساعت تقريباً هشت صبح بود، من از اتاق خود بيرون آمدم تا به سوى حرم بروم، وقتى به طبقه همكف هتل رسيدم، ديدم مسئول هتل مرا صدا مى زند، به سويش رفتم، ديدم چشمهايش پر از اشك است. تعجّب كردم، پرسيدم: چه شده است؟ او به من گفت: وهابى ها حرم سامرا را خراب كردند!
تلويزيون تصويرى از حرم سامرا را نشان مى داد، باور نمى كردم، گنبد حرم امام هادى و امام عسكرى(عليهما السلام) خراب و ويران شده بود، اشك من هم جارى شد. آخر قرار بود ما فردا به سامرا برويم. من آن روز كربلا بودم، آن روز سوم اسفند سال ۱۳۸۶ بود.
آخر چرا وهابى ها اين كار را كردند؟ چرا حرم سامرا را اين گونه ويران كردند. پيش خودم با آنان سخن مى گفتم: شما خيال مى كنيد با اين كارها مى توانيد ما را از امامان خود جدا كنيد؟ حرم امامان ما در قلب هاى ماست.
چه كنم؟ خسته ام، پريشانم. حس مى كنم كه از شما دور افتاده ام، حسى در درونم به من مى گويد كه بايد به سوى شما بازگردم، بايد دوباره باز گردم، آرى! بايد بازگردم.
چرا خجالت بكشم؟ چرا؟ مى دانم كه شما بسى مهربان هستيد و دلسوز. مى دانم كه مرا دوست داريد، شما به همه دوستان خود نظر داريد، آنها را مى بينيد و برايشان دعا مى كنيد. شايد اين اثر دعاى شما باشد كه من امشب تصميم گرفته ام به سوى شما بازگردم.
بايد بنشينم فكر كنم كه چرا اين چنين شد؟ چرا بين من و شما فاصله افتاد؟ چرا من از شما اين قدر دور شدم، چرا؟
فكر مى كنم اين بلا سر من آمد چون من در وادى معرفت و شناخت گام برنداشتم، من شما را نشناختم، دوستتان داشتم، امّا بدون آن كه شناخت خوبى از شما داشته باشم.
ما از خاندان پيامبر هستم، همه علم و دانش پيامبر نزد ما مى باشد.
فرشتگان نزد ما مى آيند و در خانه ما رفت و آمد دارند، فرشتگان خدمتگزاران ما هستند.
آيا دوست دارى خاطره اُمّ اَيمن را برايت نقل كنم؟
اُمّ اَيمن يكى از زنان مدينه بود كه به پيامبر و خاندان پيامبر بسيار علاقه داشت، او گاهى وقت ها به خانه فاطمه(عليها السلام)مى رفت تا به او كمك كند. يك روز وقتى به خانه فاطمه(عليها السلام) رفت، نگاه كرد، ديد فاطمه(عليها السلام) كنار آسياب دستى خوابش برده است، هوا گرم بود و فاطمه(عليها السلام) روزه دار بود، از شدّت خستگى، خواب به چشم او آمده بود.
وقتى خدا مى خواهد سخنى يا پيامى را براى بندگان خود بگويد، آن را به ما مى گويد، ما محل نزول پيام و سخن خدا هستيم، البتّه تو خود مى دانى كه گاه خدا با پيامبر خود سخن مى گويد، آن سخن، همان قرآن است، قرآنى كه كتاب آسمانى است.
ما كه پيامبر نيستيم، محمّد(صلى الله عليه وآله) آخرين پيامبر خدا بود و بعد از آن ديگر هيچ پيامبرى ظهور نخواهد كرد، آرى! سخن خدا با ما، به معناى نزول قرآن يا دين جديد نيست.
گاهى خدا با بعضى از بندگان خود (كه پيامبر هم نيستند) سخن مى گويد، آيا حكايت مادر موسى راشنيده اى؟
خدا در قرآن مى گويد:
ما همان رهبرانى هستيم كه شما را به سوى هدايت راهنمايى مى كنيم، ما نورهايى هستيم كه تاريكى ها را روشن مى كنيم و مردم را از گمراهى نجات مى دهيم. ما همچون علامتى هستيم كه راه را از بيراه به مردم نشان مى دهيم. ما صاحبان عقل و آگاهى كامل هستيم.
در موقع سختى ها و بلاها، اين ما هستيم كه پناه مردم مى باشيم، ما هستيم كه مايه آرامش و آسايش همه بندگان خدا هستيم، فراموش نكن كه حتّى فرشتگان هم به ما پناه مى آورند.
روز قيامت كه سخت ترين روز براى همه مى باشد، هيچ پناهگاهى به غير از ما يافت نمى كنى.
ما وارث همه پيامبران هستيم، هر آنچه خدا به پيامبران عنايت كرده است، همه آنها نزد ماست، عصاى حضرت موسى(عليه السلام)، پيراهن ابراهيم(عليه السلام)، انگشتر سليمان(عليه السلام) و... همه در پيش ماست. همه دانش و علمى كه نزد آنها بوده است، نزد ما هم هست، همه زيبايى ها و خوبى هايى كه آنان داشته اند، مى توانى آن را نزد ما بيابى.
هر كس مى خواهد از خداى خود شناختى پيدا كند، بايد به سوى ما رو كند و راه ما را بپيمايد. اگر در مسير معرفت خدا گام بردارى، امّا با ما بيگانه باشى، بدان كه آن مسير تو را به سمت كمال نخواهد برد، معرفت و شناخت حقيقى خدا را فقط و فقط مى توانى نزد ما بيابى.
هر كس كه خواهان معرفت خداست بايد نزد ما بيايد و از ما درس معرفت بياموزد، برايت گفتم كه حتّى فرشتگان هم درس معرفت و خداشناسى را از ما آموختند.
اگر در جستجوى بركت هستيد، آن را نزد ما مى يابى كه خدا ما را جايگاه بركت خود قرار داده است، حتماً مى دانى كه بركت چيست؟ بركت همان خوبى و خيرى است كه ماندگار و باقى است. بعضى از نعمت هاى خدا هستند كه دوام ندارند و اثر آن هم باقى نمى ماند، اين ها نعمت هستند، امّا بركت ندارند، تو بايد به دنبال خوبى ها و نعمت هايى باشى كه دوام دارند و اثر آن باقى مى ماند.
وقتى به سوى ما رو مى كنى، بركت خدا را مى يابى، به هر كس بركتى رسيده است، از وجود ما بوده است، هر كس كه بهره اى از بركت برده است، بايد بداند كه اصل آن بركت از ما بوده است.
ما كسانى هستيم كه مردم را به سوى خدا دعوت مى كنيم و همه را به سوى خدا مى خوانيم، ما پرچمدار توحيد و خداپرستى هستيم و دوست داريم كه همه بندگىِ خداى يگانه بنمايند و هرگز به شرك و كفر آلوده نشوند.
ما راه خشنودى خدا را به شما نشان مى دهيم، اگر در راه ما باشيد، بدانيد كه خدا از شما راضى و خشنود خواهد بود، هيچ چيز مانند اين نيست كه خدا از انسان راضى باشد و اين ما هستيم كه مى دانيم كه خشنودى خدا در چيست، ما آمده ايم تا شما را يارى كنيم و اين راه را به شما نشان بدهيم.
ما در راه اجراى فرمان خدا ثابت قدم هستيم و در انجام دستوراتى كه خدا به ما داده است لحظه اى ترديد نمى كنيم، او به ما دستور داده است كه در بلاها صبر كنيم، در همه حال براى حفظ دين او تلاش كنيم، ما هم همه تلاش مى كنيم تا دين خدا زنده بماند.
ما به خداى خويش محبّت كامل داريم، قلب ما آكنده از محبّت خداست و در همه جهان هستى، هيچ كس خدا را به اندازه ما دوست ندارد، زيرا معرفت و شناخت ما به خدا از همه بيشتر است و اين معرفت كامل است كه باعث مى شود ما خداى خويش را دوست بداريم و سرآمد محبّت خدا گرديم.
خداوند در قرآن از مسلمانان خواسته است تا اگر سؤالى دارند و به دنبال پاسخ آن مى گردند، سؤال خود را از "اهل ذكر" بپرسند:
(فَسْـَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ).[۳۴] بدانيد ما همان "اهل ذكر" هستيم كه خدا در قرآن از ما اينگونه ياد كرده است.
شايد دوست داشته باشى، بدانى كه چرا خداوند ما را "اهل ذكر" ناميده است؟ خوب است بدانى كه يكى از نام هاى پيامبر، "ذكر" است، تو مى دانى كه "ذكر" به معناى ياد كردن است، چون مأموريّت پيامبر در اين دنيا اين بود كه ياد خدا را براى مردم زنده كند، خدا او را به اين نام ناميده است، يكى از نام هاى پيامبر، "ذكر" است، اكنون ديگر مى دانى چرا به ما "اهل ذكر" مى گويند، چون ما اهل و خاندان پيامبر هستيم، "اهل ذكر" يعنى "اهل پيامبر"، فقط ما هستيم كه از نسل پيامبر هستيم و فرزندان آن حضرت حساب مى شويم.
علم و دانش خدا نزد ماست، قلب هاى ما جايگاه اسرار خدا مى باشد، ما حجت خدا بر بندگانش هستيم،
تو در نماز بارها و بارها مى گويى: اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ
بدان كه ما همان صراط مستقيم خدا هستيم، ما همان راه خدا هستيم. اگر مردم به سوى ما بيايند و سخنان ما را بشنوند، به هدايت رهنمون خواهند شد و سعادت دنيا و آخرت را از آنِ خود خواهند نمود.
لازم است به اين نكته اشاره كنم كه در زبان عربى، واژه "طريق" و "صراط"، هر دو به معناى "راه" است. وقتى ما بخواهيم از راهى سخن بگوييم كه اصلى و وسيع است، از واژه "صراط" استفاده مى كنيم; امّا وقتى بخواهيم به مسيرى اشاره كنيم كه پيمودن آن با سختى همراه است واژه "طريق" را به كار مى بريم.[۴۵]
خداوند ما را بزرگ شمرده است و ما را بر همه برترى داده است، ما مقرّب درگاه خود قرار داده است، ما به خدا نزديك تر از همه هستيم، ما حتّى از فرشتگان به خدا نزديكتر هستيم.
ما بندگان پرهيزگار خداييم، هرگز معصيت و نافرمانى او را نمى كنيم، ما اهل تقوى هستيم و يك لحظه هم از ياد او غفلت نمى كنيم.
آيا اين آيه را خوانده اى؟
( يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ كُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ ).
خداوند در ميان همه آفريده هايش ما را انتخاب نمود و ما را از اسرار خود آگاه ساخت.
خدا ما را براى قدرت خويش گزينش نمود، خدا قدرت خود را به ما داد، او كليد همه كارها، رمز همه رازها، توان انجام همه كارها به ما داده است.
قدرتى كه خدا به ما داده است، بالاتر از تصوّر انسان است، اين قدرت، قدرتى است خدايى.[۵۲] در جنگ خيبر پيامبر، على(عليه السلام) را براى فتح قلعه خيبر فرستاد، على(عليه السلام) به سوى درب قلعه مى رود، اين كار بسيار خطرناك بود، زيرا يهوديان از بالاى برج ها مى توانستند او را هدف قرار بدهند، على(عليه السلام) خودش را به كنار درب قلعه رساند، بر روى آن، سوراخ كوچكى به اندازه دست انسان وجود داشت كه از آن براى ديدن بيرون قلعه استفاده مى شد. على(عليه السلام) دست در اين حلقه كرد با صداى "الله اكبر"، درب قلعه را از جا كند.[۵۳]
خدا ما را شاهد و ناظر بر آفريده هاى خود قرار داد، ما به اذن خدا از آنچه در جهان هستى مى گذرد، با خبر هستيم، ما از اعمال و كردار مردم اطّلاع داريم و خدا اين علم و آگاهى را به ما داده است، ما هر چه داريم از خدا داريم، ما از خودمان هيچ نداريم.
خدا در قرآن مى فرمايد:
(وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُو وَ الْمُؤْمِنُونَ...).
بگو هر آنچه مى خواهيد انجام دهيد، ولى بدانيد كه خدا و رسول خدا و مؤمنان، عمل شما را مى بينند.[۶۰]
ما همه دستورات خدا را انجام داديم، نماز را به پا داشتيم، زكات را پرداخت كرديم، امر به معروف و نهى از منكر نموديم، در راه خدا جهاد نموديم، ما آشكارا همه را به سوى خدا دعوت نموديم و دين خدا را براى مردم بيان كرديم، احكام دين را نشر داده و به گوش همه رسانديم، ما به سنّت پيامبر عمل نموده و راه و روش ديندارى پيامبر را نشان مردم داديم.
ما با انجام آنچه خدا از ما مى خواست توانستيم به مقام رضاى خدا برسيم، خدا از ما راضى و خشنود است و ما هم از او راضى و خشنود هستيم.
ما پذيراى قضاى الهى شديم، يعنى آنچه خداوند براى ما مقدّر نموده بود ما آن را قبول نموديم، ما تسليم برنامه اى شديم كه خدا براى ما در نظر گرفته بود.
وقتى كه بلاها وسختى ها بر ما هجوم مى آورد، وقتى دشمنان با شمشيرها بر ما حمله مى كردند، ما صبر پيشه كرديم، اگر ما نابودى آن دشمنان خود را از خدا مى خواستيم، خدا آنها را نابود مى كرد، امّا مى دانستيم كه خدا دوست دارد ما در راه او شهيد شويم، براى همين صبر كرديم و تسليم قضاى خدا شديم.[۷۲]
همه ما در اين دنيا به شهادت رسيديم، شهادت، سعادتى بود كه خدا نصيب ما نمود، هيچ كدام از ما به مرگ طبيعى از دنيا نمى رويم.
ما جلوه مهربانى خدا هستيم، ما درياى مهربانى و عطوفت هستيم. ولايت ما همان امانت خداست، امانتى كه خدا از مردم خواسته است در حفظ و نگهدارى آن تلاش كنند، امّا مردم بعد از رحلت پيامبر، ولايت ما را فراموش كردند و براى خود خليفه تعيين نمودند، آنها اين امانت خدايى را پاس نداشتند.
ما وسيله امتحان و آزمايش مردم هستيم، افراد زيادى هستند كه ادّعا مى كنند اهل ايمان هستند و در مسير خدا قرار دارند، آنها بايد آزمايش بشوند كه آيا در اين سخن خود راستگو هستند، اگر آنها ولايت ما را قبول كردند، معلوم مى شود كه راستگو هستند، امّا اگر به هر دليل، از قبول ولايت ما سر باز زدند، روشن مى شود كه از دين واقعى به دور هستند.
ما در روز قيامت، مقام شفاعت داريم، ما آن روز دوستان و شيعيان خود را شفاعت خواهيم نمود، خدا آن روز به ما اجازه شفاعت را مى دهد. بگذار برايت از روز قيامت سخن بگويم: روزى كه همه كوه ها متلاشى مى شوند، زمين و زمان به هم مى ريزد، آسمان شكافته مى شود، همه انسان ها سر از خاك برمى دارند و غوغايى به پا مى شود، آن روز، ترس و اضطراب همه جا را فرا مى گيرد. همه مردم در صحراى قيامت جمع مى شوند، تشنگى بر همه غلبه مى كند.
خسته بودم، پريشان بودم و شما براى من سخن گفتيد و چه زيبا هم سخن گفتيد.
من از شما دور افتاده بودم و شما برايم سخن گفتيد و سخنان شما مرا شفا داد. احساس مى كنم كه دلم روشن شده است، شاد و خوشحالم، آن غم بزرگ از دلم بيرون رفته است.
مى دانستم كه دوستان خود را دوست داريد، خواسته مرا پذيرفتيد، از خوتان برايم حرف زديد، و چقدر حرف هاى شما به دلم نشست.
شما بوديد كه مرا با وادى معرفت آشنا كرديد، اكنون من شما را بهتر مى شناسم.
من فداى شما بشوم! همه هستى من فداى شما باد، هر كس بخواهد به سوى خدا برود، بايد نزد شما بيايد و از شما درس توحيد بياموزد. شما آموزگار توحيد و خداشناسى هستيد، همه فرشتگان و همه انسان ها براى توحيد بايد از شما درس خداشناسى بياموزند.
هر كس مى خواهد سوى خدا برود، بايد به شما توجّه كند، هر كس راه غير شما را برود، هرگز به مقصد نمى رسد.
هر كس با خدا كار دارد و حاجت مهمّى دارد، بايد شما را نزد خدا واسطه قرار بدهد تا خدا سخن او را بشنود.
شما بندگان خدا هستيد، مخلوق خدا هستيد و راه شناخت خدا فقط شما هستيد. شما تجلى صفات خدا مى باشيد، با شناخت شما مى توان به شناخت خدا راه يافت.
سخن شما نور است، زيباست، سخن شما باعث هدايت مى شود، هر كس به سخنان شما گوش فرا بدهد و به آن عمل كند، به حقيقت و رستگارى مى رسد.
شما همواره ما را به تقوى و پرهيز از گناه سفارش نموده ايد، شما دوست داريد كه شيعيان شما از همه زشتى ها و گناهان دورى كنند و هرگز نافرمانى خدا را نكنند.
شما كسانى هستيد كه به نيكى كردن، عادت كرده ايد، شما بزرگوار و كريم هستيد، آرى! عادت و روش و خوى شما، احسان و نيكى كردن به ديگران است.
سخاوت شما زبانزد همه است، شما هرگز كسى را كه به سوى شما بيايد، نااميد نمى كنيد.
خدايا! من به آنچه تو نازل نمودى، ايمان آوردم! من به پيامبرى محمّد(صلى الله عليه وآله) و قرآن و ولايت خاندان او ايمان آورده ام، پس مرا در گروه محمّد و آل محمّد(عليهم السلام) قرار بده و با آنان محشور كن.
خدايا! تو كارى كن كه همواره قلب من به نور اين ايمان روشن باشد، رحمت خود را بر من نازل كن كه تو بسيار بخشنده و مهربانى.
تو وعده فرمودى كه دعاى بندگان خود را مستجاب نمايى، اميدوارم كه اين دعاى مرا هم مستجاب كنى و رحمتت را بر من نازل كنى چرا كه تو هرگز وعده خود را فراموش نمى كنى، آرى! تو به همه وعده هايى كه به بندگانت داده اى، عمل مى كنى.
من گناهان زيادى دارم، من از گناهان خود مى ترسم! من مى دانم كه رضايت شما كه خاندان پيامبر باعث مى شود تا خدا آن گناهان را ببخشد، اكنون شما را به خدا قسم مى دهم تا از خدا بخواهيد تا او گناهانم را ببخشد.
مناسب ديدم كه در اينجا متن زيارت جامعه را براى شما ذكر كنم تا شما بتوانيد از آن استفاده نماييد. دوست عزيزم! اين زيارت را مى توانى هر روز و در هر مكانى بخوانى.
مهم اين است كه دل تو پيش امامِ خودت باشد، آن وقت مى توانى حتى در منزل خود نيز اين زيارت نامه را بخوانىو از آن بهره ببرى، خوشا به حال كسانى كه هر روز اين زيارت را مى خوانند و با آن به اوج معنويت و آرامش مى رسند.
وضو بگير و اگر بتوانى غسل زيارت كنى، خيلى بهتر است، به سوى حرم برو، وقتى به در حرم رسيدى چنين بگو:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.