سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۳۲. کتاب آرزوى سوم | |
تعداد بازديد : | ۱۲ |
موضوع: | امام اول |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دهم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | ماجراى جنگ خندق و شجاعت امام على (ع) |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
آن روز به من خيره شدى و گفتى: "از مولايم على(عليه السلام) بنويس! من مى خواهم بدانم شيعه چه كسى هستم".
سخن تو مدّت ها در گوش جانم طنين انداز بود و نمى توانستم آن را فراموش كنم. مدّت ها در فكر بودم كه از كجا شروع كنم و چه بنويسم.
من به مشهد رفته بودم و در حرم امام رضا(عليه السلام) با يكى از دوستانم روبرو شدم. او از جنگ خندق برايم سخن گفت. به راستى چه نكات زيبايى در آن حادثه تاريخى نهفته است! او از من خواست تا در اين زمينه، كتابى بنويسم.
ــ چه مى گويى؟ چرا نمى گذارى بخوابم؟
ــ آقاى نويسنده! بلند شو! چقدر مى خوابى بلند شو! دير شد.
ــ بابا! من خسته ام، آيا نمى شود مقدارى ديگر بخوابيم؟ چرا اين قدر عجله مى كنى؟
ــ مگر خودت نگفتى كه بايد همراه يهوديان برويم و ببينيم چه نقشه اى در سر دارند؟ چقدر زود حرف خودت را فراموش مى كنى؟ برخيز!
خورشيد دارد طلوع مى كند، حَىّ نزد ابوسفيان مى آيد تا با او خداحافظى كند. آنها يكديگر را گرم در آغوش مى گيرند. ابوسفيان براى حَىّ سفر خوشى را آرزو مى كند.
ديگر موقع حركت است، حَىّ و دوستانش سوار اسب هاى خود مى شوند و به پيش مى تازند.
ابوسفيان خيلى خوشحال است. او كه تجربه دو جنگ با پيامبر را دارد با خود فكر مى كند كه در اين جنگ حتماً پيروز ميدان خواهد بود، او خيال مى كند كه پيامبر دو راه بيشتر ندارد:
راه اوّل اين است كه براى مقابله با سپاه مكّه از مدينه خارج شود. در اين صورت، سپاه ابوسفيان، همه مسلمانان را قتل عام خواهد كرد.
همسفر خوبم! آن نخلستان ها را مى بينى، آنجا مدينه است! شهرى كه پيامبر مهربانى ها به آنجا مهاجرت كرده است. امروز اين شهر، محل نزول فرشتگان الهى است.
بايد به مركز شهر برويم، به مسجد پيامبر. بايد پيامبر را از هجوم دشمنان آگاه سازيم.
نگاه كن! مسجد پر از جمعيّت است. هنوز كه وقت نماز نشده است. تا اذان ظهر ساعتى مانده است. پس براى چه مردم در مسجد جمع شده اند؟
داخل مسجد مى شويم. صدايى آشنا به گوش مى رسد، اين پيامبر است كه براى مردم سخن مى گويد: "اى مردم! جبرئيل بر من نازل شده است و به من خبر داده است كه احزاب به زودى به جنگ ما خواهند آمد، به نظر شما، چگونه با آنان مقابله كنيم؟".
صبح زود، هنوز آفتاب نزده است كه همه، همراه با پيامبر به سوى محل كندن خندق مى روند. همه دست به كار مى شوند. فرصت زيادى باقى نمانده است، بايد تا نيامدن سپاه دشمن، خندق را آماده كنيم.
اين روزها دشمن به فكر اين است كه هر چقدر مى تواند نيرو جمع آورى كند. او به خيال خود با سپاه بزرگى مى آيد تا ريشه اسلام را بكند.
عدّه اى كلنگ مى زنند، عدّه اى هم خاك ها را جابجا مى كنند، مسلمانان چه شورى دارند.
نگاه كن! پيامبر در كنار على(عليه السلام) مشغول كار است. پيامبر كلنگ مى زند، على(عليه السلام)خاك ها را به بيرون خندق مى برد.[۲۰]
چهار اسب سوار به اين سو مى آيند، چقدر سريع پيش مى تازند، آنها كه هستند و چه مى خواهند؟ نكند از سواران دشمن باشند؟
آنها نزديك و نزديك تر مى شوند. از اسب پياده مى شوند، يكى از مسلمانان به سوى آنها مى رود:
ــ شما كه هستيد؟
ــ برادر! ما مسلمان هستيم.
چند روز سپرى مى شود، سپاه احزاب در پشت خندق پراكنده شده اند. آنها نمى دانند چه كنند، آنها آذوقه زيادى براى خود نياورده اند. علوفه كمى براى اسب ها و شترهاى خود همراه دارند. آنها مى دانند كه نمى توانند مدّت زيادى اينجا بمانند.
امسال كمتر از همه سال ها باران باريده است. مسلمانان مدينه تا ديروز، كم باريدن باران را بلا مى دانستند، امّا امروز مى فهمند كه همه كارهاى خدا حكمتى دارد. اگر باران مثل هر سال در فصل بهار زياد مى باريد، در بيابان هاى اطراف مدينه علوفه براى اسب ها و شترهاى سپاه احزاب يافت مى شد، امّا به بركت نيامدن باران، هيچ علوفه اى در بيابان نيست تا كفّار بتوانند از آن بهره ببرند. براى همين است كه شرايط بر آنها سخت شده است.
ابوسفيان و ديگر سران قبيله ها در جلسه اى گرد هم جمع شده اند تا فكرى براى مشكل خود بكنند، حَىّ و ديگر يهوديانى كه همراه او هستند، بيش از همه ناراحت هستند. آنها هرگز باور نمى كردند كه اين گونه با شكست روبرو شوند. بايد كارى كرد، نمى شود دست روى دست گذاشت.
? ? ?
امشب در خيمه ابوسفيان جلسه مهمّى تشكيل شده است. يهوديان پيغام داده اند كه بايد اوّل سپاه احزاب حمله خود را آغاز كند، سپس آنها نيز وارد جنگ خواهند شد.
ابوسفيان از اين كه در اين مدّت، سپاهش فقط به تيراندازى از دور اكتفا كرده است، بسيار ناراحت است. مقدار آذوقه آنها زياد نيست و علوفه كمى براى شترها و اسب ها همراه دارند. بايد هر چه زودتر حمله اصلى را آغاز كرد، امّا چگونه؟ همه در حال فكر كردن هستند كه ناگهان صدايى سكوت مجلس را مى شكند: "من فردا از خندق عبور مى كنم و كار جنگ را تمام مى كنم، من به تنهايى سرنوشت جنگ را تغيير مى دهم".
او كسيت كه اين گونه با غرور سخن مى گويد. خداى من! او ابن عبدُوُدّ است، شهسوار بزرگ عرب!
نمى دانم او را مى شناسى يا نه؟ شجاع ترين سرباز عرب!
ترس از شمشير على(عليه السلام)، در جان سپاه احزاب رخنه كرده است، ديگر هيچ كس حاضر نيست از خندق عبور كند، وقتى شجاع ترين سردار اين سپاه، اين گونه كشته شد، چگونه ديگران حاضر مى شوند به استقبال مرگ بروند؟
ابوسفيان نمى داند چه كند، تمام روحيه سپاهيان خراب است، او مى داند با اين وضعيّت هرگز نمى تواند در جنگ به پيروزى برسد. بايد فكرى كرد. او دستور مى دهد تا همه فرماندهان در خيمه او جمع بشوند تا براى ادامه جنگ با هم مشورت كنند.
همه دور هم جمع مى شوند، حَىّ يهودى در گوشه اى نشسته است و بسيار غمناك است، ابوسفيان به او رو مى كند و مى گويد:
ــ حَىّ! چرا اين قدر غصّه مى خورى؟
آنجا را نگاه كن! دامنه كوه سَلع را مى گويم. پيامبر را مى بينى كه دست هاى خود را رو به آسمان گرفته است و دعا مى خواند.
سه روز است كه پيامبر، در فاصله بين نماز ظهر و عصر دست به سوى آسمان مى گيرد، امروز هم روز چهارشنبه است، گويا اين ساعت از روز چهارشنبه، وقت اجابت دعاست، امروز دعاى پيامبر بيشتر طول مى كشد.[۷۲] همسفر! تو هم اگر حاجت مهم داشتى در اين وقت و ساعت با خداى خود راز و نياز كن!
پيامبر با خداى خود راز و نياز مى كند و از او مى خواهد تا او را در مقابل دشمن يارى كند.
۱ . إحقاق الحقّ وإزهاق الباطل ، القاضي نور الله بن السيّد شريف الشوشتري (ت ۱۰۱۹ هـ ) ، مع تعليقات السيّد شهاب الدين المرعشي ، قمّ : مكتبة آية الله المرعشي ، ۱۴۱۱ هـ .
۲ . الاختصاص ، المنسوب إلى أبي عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت ۴۱۳ هـ ) ، تحقيق : علي أكبر الغفّاري ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامي ، ۱۴۱۴ هـ .
۳ . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ، أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت ۴۱۳ هـ )، تحقيق : مؤسّسة آل البيت ، قمّ : مؤسّسة آل البيت ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۳ هـ .
۴ . أسباب نزول القرآن ، أبو الحسن علي بن أحمد الواحدي النيسابوري (ت ۴۶۸ هـ ) ، تحقيق: كمال بسيوني زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة .