سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۹۵. کتاب حرف آخر | |
تعداد بازديد : | ۳۰ |
موضوع: | امام دوازدهم |
نويسنده: | مهدي خداميان آراني |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | ۱۳۹۹ |
انتشارات: | نشر عطر عترت |
در باره کتاب : |
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَـنِ الرَّحِيمِ
هميشه آسمانِ دلم ابرى مى شد; وقتى مى ديدم عدّه اى از شيعيان دچار غفلت شده اند، غفلتى كه شيطان را خوشحال مى كند و دل امام زمان(عليه السلام) را به درد مى آورد، غفلتى كه بر سپاه سياهى ها مى افزايد و اردوگاه حقّ و حقيقت را خلوت مى كند، براى همين قلم در دست گرفتم تا اين كتاب را بنويسم.
ما بايد بيشتر به ياد امام خود باشيم، به راستى چرا ما يك شب، از خواب برنمى خيزيم تا براى مولاى خود دعا كنيم؟ چرا غم هاى دل او را از ياد برده ايم؟ چرا براى چشم اشك بار او، اشك نمى ريزيم؟ چرا از سويداى دل از خدا نمى خواهيم او را از زندان گرفتارى ها نجات بدهد؟ چرا آقاى خود را چنين غريب رها كرده ايم و او را فراموش كرده ايم؟ چرا در روز دقايقى با او نجوا نمى كنيم؟
ما بايد به اين باور برسيم كه در اين روزگار، امام ما در سختى ها گرفتار شده است، اگر شيعه اى اين نكته را بداند اشك از چشمش جارى مى شود و با همه وجود براى ظهور دعا مى كند.
ديگر سرد و گرم روزگار را چشيده ام، به من نگاه كن! موى سر و صورت من سفيد شده است، پيرى هم براى خود زيبايى هايى دارد!
آن پختگى كه در گذر روزگار به دست مى آيد خيلى ارزش دارد! پختگى چيزى نيست كه بتوان آن را از جايى خريد، يك جوان هر چقدر هم زرنگ باشد نمى تواند پختگى را به دست آورد، پختگى را فقط با چشيدن سرد و گرم روزگار مى توان به دست آورد.
وقتى پير مى شوى احساس مى كنى كه حرف هاى مهمى براى گفتن دارى، به راهى كه پشت سر گذاشته اى نگاه مى كنى، شايد افسوس بخورى كه در گذشته، چقدر راه را براى خودت دور كرده اى، ولى اكنون مى فهمى كه بايد چگونه رفت، هر لحظه آرزو مى كنى كاش زودتر مى دانستم.
نكته جالب اين است كه حسرت تو زياد طول نمى كشد، زيرا مى دانى كه داستانِ انسان همين است، يا بايد تجربه كنى يا اين كه از تجربه ديگران بهره بگيرى.
چقدر دوست دارم به اين حديث دقّت كنى تا به ارزش خودت پى ببرى، از تو مى خواهم بارها اين حديث را بخوانى و آن را حفظ كنى تا بتوانى با مكر و حيله هاى شيطان مبارزه كنى، وقتى تو اين حديث را بخوانى همه وجودت پر از اميد مى شود...
خيلى از ما فكر مى كنيم كه شيعيان حضرت على(عليه السلام) كه در زمان آن حضرت زندگى مى كردند از ما بهتر بودند، من مدّت ها بر اين عقيده بودم تا اين كه حديث ابوخالد كابلى را خواندم، اين حديث براى من عجيب بود، من جواب سؤال خويش را در اين سخن يافتم.
امام سجاد(عليه السلام) به ابوخالد چنين فرمودند: "روزگار غيبت امام دوازدهم، بسيار طولانى مى شود. كسانى كه در آن روزگار زندگى مى كنند و به امامت امام زمان خود اعتقاد دارند و در انتظار ظهور هستند، بهترين مردم همه زمان ها هستند".
تو كه در اين روزگار غيبت زندگى مى كنى اگر به وظيفه خود عمل كنى، از مردم همه روزگاران بهتر خواهى بود و نزد خدا مقامى بس بزرگ خواهى داشت.
حتماً اين سخن پيامبر را به ياد دارى كه فرمود: "هر كس امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مى ميرد"، اين حديث روشن و آشكار مى كند كه شناخت امام زمان، مهم ترين اصل ديندارى است، همه ما مى دانيم كه مهدى(عليه السلام)امام دوازدهم، همان كسى است كه خدا وعده داده است كه سرانجام ظهور مى كند و در جهان عدل و داد را برپا مى كند، او همان موعودى است كه جهان در انتظار اوست، او مى آيد و با ظهورش به ظلم و ستم پايان مى بخشد.
مى دانم كه تو اعتقاد دارى مهدى(عليه السلام) امام دوازدهم است و او حجّت و نماينده خداست و اطاعت از او واجب است، اين معرفت بسيار عالى و زيباست و تو را از مرگ جاهليّت نجات مى دهد، از طرف ديگر تو مى دانى كه بايد اين امام را دوست داشته باشى، محبّت او در قلب تو باشد و با او ارتباط قلبى داشته باشى و براى ظهورش دعا كنى، براى اين كه بتوانى ارتباط قلبى بهترى با آن حضرت داشته باشى بايد با ويژگى هايى مهدى(عليه السلام)بيشتر آشنا شوى، همانطور كه وقتى مى خواهى با كسى صميمى شوى و دوستى پايدارترى با او داشته باشى مى روى و به دنبال شناخت ويژگى هاى او مى گردى...
آيا موافقى سخن امام باقر(عليه السلام) را برايت بازگو كنم؟ آن حضرت درباره مهدى(عليه السلام)چنين فرمود: "او آواره، طرد شده، غريب و تنهاست...".
در اينجا سخن از غربت و تنهايى مهدى(عليه السلام)است! او سلطان جهان است و نماينده خدا بر روى زمين است، با اين حال، چرا اين قدر غريب و تنها مانده است و يك جاى راحت ندارد؟ چرا از يادها رفته است؟ ما براى امام حسين(عليه السلام)گريه ها كرده ايم، براى مظلوميّت حضرت على(عليه السلام)اشك ها ريخته ايم، مجلس روضه برگزار كرده ايم، خيابان ها را سياه پوش كرده ايم، براى حضرت فاطمه(عليها السلام)عزادارى كرده ايم، امّا چه كسى براى غربت و تنهايى مهدى(عليه السلام)اشك ريخته است؟ چه كسى غيبت او را "مصيبت" مى داند؟ چه كسى از داغ دورى او، دلش سوخته است؟
اكنون مى خواهم براى تو از شبى سخن بگويم كه امام زمان كنار كعبه مى آيد و سر به سجده مى گذارد و با خدا اين گونه نجوا مى كند: (أمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ); "چه كسى دعاى مُضطرّ را اجابت مى كند و سختى ها را از او دور مى نمايد؟".
خدا فرمان مى دهد تا فرشتگان به يارى او بروند، شورى كنار كعبه برپا مى شود، فرشتگان دسته دسته به آنجا مى آيند، فرشتگانى كه در جنگ بدر به يارى پيامبر آمدند نزد امام مى آيند.
مسجد پر از صف هاى طولانى فرشتگان مى شود، در اين ميان دو فرشته جلو همه ايستاده اند، آنان جبرئيل و ميكائيل(عليهما السلام) هستند، جبرئيل با كمال ادب خدمت امام مى رسد و سلام مى كند و مى گويد: "آقاى من ! اكنون دعاى شما مستجاب شده است"، پس امام چنين مى گويد: "خدا را حمد و ستايش مى كنم كه به وعده خود وفا كرد و ما را وارثِ زمين قرار داد". بعد از آن امام به نماز مى ايستد و شكر خدا را به جا مى آورد.
لحظاتى مى گذرد، ياران امام كه در شهرهاى مختلف هستند از ماجرا باخبر مى شوند، آنان مى فهمند كه ديگر زمان ظهور فرا رسيده است، آنان به معجزه خدا سريع به مكّه مى آيند و كنار درِ كعبه دور امام جمع مى شوند و با امام بيعت مى كنند. مدّتى مى گذرد، مردم خبردار مى شوند، آنان نزد امام مى آيند، امام با آنان چنين سخن مى گويد: "اى مردم! از شما مى خواهم تا مرا يارى كنيد و دست از حمايت من برنداريد، به راستى كه دشمنان در دوره غيبت، ترس و وحشت به من وارد كرده و به من ظلم فراوان كردند، مرا از شهر و اهل خود راندند و مرا از حق خودم محروم كردند، دشمنان به من دروغ و افترا زدند، پس به خاطر خدا دست از يارى من برنداريد".
در سخن قبل خود، امام زمان را اين گونه معرفى كردم: "آقاى بيابان نشين". نمى دانم آيا تا به حال به اين موضوع فكر كرده اى؟ چرا كسى كه سلطان همه جهان است در شهرها خانه و كاشانه ندارد؟ چرا او يك جاى راحت در اين دنيا ندارد؟
در اينجا مى خواهم ماجراى "على بن مَهزيار" را بازگو كنم، او در اهواز زندگى مى كرد و همواره نام و ياد امام را در جامعه زنده نگاه مى داشت. او شنيده بود كه امام هر سال در مراسم حجّ شركت مى كند، براى همين هر سال به سفر حجّ مى رفت به اميد آنكه شايد بتواند آن حضرت را ببيند.
سال هاى سال گذشت، او نوزده بار حجّ انجام داد ولى توفيق ديدار برايش حاصل نشد. نزديك ايّام حجّ كه فرا رسيد، شبى از شب ها در خواب كسى را ديد كه به او چنين گفت: "امسال به حجّ برو كه امام خود را مى بينى!".
على بن مهزيار، صبح همان روز با گروهى از دوستانش سفر خود را آغاز كرد، او مى رفت تا بيستمين حجّ خود را به جاى آورد. در طول سفر در همه جا منتظر آن وعده بزرگ بود، در مدينه، در مكّه، هنگام طواف خانه خدا، در سرزمين عرفات و...
اكنون بار ديگر سخن امام باقر(عليه السلام) را بازگو مى كنم كه درباره مهدى(عليه السلام)چنين فرمود: "او آواره، طرد شده، غريب و تنهاست".
"الشَّريد، الطَّريد، الْفَريد، الْوَحيد".
اين چهار ويژگى را امام باقر(عليه السلام) درباره مهدى(عليه السلام)به كار برده است، چقدر خوب است كه تو اين چهار كلمه را حفظ كنى، اين ها ويژگى هاى امام تو در اين روزگار است، اگر مى خواهى امام خود را به خوبى بشناسى بايد ويژگى هاى او را در اين روزگار هم بشناسى:
۱ - "شَريد" به معناى "آواره و بى پناه" است، كسى كه از شهر و ديار خود بيرون آمده است، او در شهرها هيچ پناهى ندارد و به بيابان ها پناه آورده است.
آيا داستان آن پيرمرد را شنيده اى كه نزد امام صادق(عليه السلام) آمد و شروع به گريه كرد، او به آن حضرت چنين گفت: "آقاى من! سال هاست كه منتظرم تا حكومت شما برپا شود، ديگر سن و سال من زياد شده است و مرگ خود را نزديك مى بينم، من گريه مى كنم زيرا مى بينم دشمنان شما شاد و راحت هستند ولى شما در اوج سختى ها هستيد، من بر اين حالت شما گريه مى كنم".
اينجا بود كه امام به او وعده داد كه اگر او قبل از روزگار ظهور از دنيا برود، در روز قيامت با اهل بيت(عليهم السلام) خواهد بود.
آرى، چقدر خوب است كه زبان حال ما هم در اين روزگار اين گونه باشد، امام زمان ما در پس پرده غيبت است، او از ديده ها پنهان است و گرفتار غم ها و مصيبت هاى فراوان است، او زندانى گرفتارى هاست و دشمنان او در شادى و شادمانى! به جاست كه چشم ما در اين مصيبت گريان باشد...
* * *
سَدير با جمعى از دوستانش از كوفه به سوى مدينه حركت كردند، آنها اين راه طولانى را به عشق ديدار امام صادق(عليه السلام) پيمودند، آرزوى آنان اين بود كه امام خود را ببينند. وقتى آنان به مدينه رسيدند اوّل به زيارت حرم پيامبر رفتند و سپس به سوى خانه امام شتافتند. وقتى آنان وارد خانه امام شدند، صداى گريه امام را شنيدند، وقتى نزديك تر شدند ديدند كه امام بر روى خاك نشسته و حالت عزا و مصيبت به خود گرفته است و مانند ابر بهار گريه مى كند، چشمان حضرت از شدت گريه، مثل كاسه خون شده بود و چنين زمزمه مى كرد: "آقاى من! غيبت تو خواب از چشمم ربوده و آرامش مرا گرفته است. آقاى من! مصيبت تو براى من مصيبتى هميشگى شده است... آقاى من! هر وقت براى چيزى گريه مى كنم و ناله سر مى دهم مى بينم كه مصيبت تو جان گدازتر و شديدتر است...".
وقتى سدير و همراهانش، اين سخنان را شنيدند و گريه هاى امام را مشاهده كردند، به گريه افتادند و از امام سؤال كردند كه چه اتفاقى افتاده است؟ امام آهى كشيد و در پاسخ چنين فرمود "امروز صبح وقتى به كتاب جَفْر كه در آن همه حوادث آينده آمده است نگاه كردم ديدم كه غيبت مهدى(عليه السلام) طول مى كشد و گرفتارى هاى زيادى پيش مى آيد...".
دوست من! به اين ماجرا دقّت كن! سخن امام صادق(عليه السلام) را خوب بررسى كن، آن حضرت اين گونه براى مصيبت هاى مهدى(عليه السلام) اشك مى ريزد، گرفتارى هاى مهدى(عليه السلام) خواب را از چشم امام صادق(عليه السلام)اين گونه ربوده است، به راستى آيا ما تا به حال، يك شب اين گونه بوده ايم؟ اگر فرزند ما بيمار شود و او را به بيمارستان ببرند، ما آن شب خواب نداريم، پريشان هستيم، مگر پدر و مادر مى توانند در آن شرايط آرام و قرار داشته باشند؟ هر لحظه نگران فرزند خود هستند. غم و غصه فرزند، خواب را از چشم مى ربايد، آيا تا به حال يك بار اين گونه بى قرار مولاى خود شده ايم؟ ما خودمان در خانه و كاشانه خود، در آرامش هستيم امّا كسى كه سلطان اين جهان است در بيابان ها آرامش ندارد؟ جان او در خطر است و دلش پر از غم و غصه است.
در اينجا نكته ديگرى را مى خواهم بازگو كنم: به ما ياد داده اند كه مصيبت امام حسين(عليه السلام) از همه مصيبت ها سخت تر بوده است، مى دانيم كه امام صادق(عليه السلام)براى مصيبت كربلا بسيار گريه كرده است، ولى آن حضرت در اينجا مطلب مهمى را بازگو مى كند، به اين سخن آن حضرت دقّت كن: "هر وقت براى چيزى گريه مى كنم و ناله سر مى دهم مى بينم كه مصيبت تو جان گدازتر و شديدتر است"، اين نشان مى دهد كه در نگاه امام صادق(عليه السلام)، مصيبتِ مهدى(عليه السلام)شديدتر و جان گدازتر از مصيبت كربلا است.
امام صادق(عليه السلام) به يكى از يارانش چنين فرمود: "روزگارى فرا مى رسد كه مهدى(عليه السلام) از ديده ها پنهان مى شود و مردم از او خبرى ندارند، در آن روزگار، چشم هاى مؤمنان بر مهدى(عليه السلام) گريه مى كنند".
آرى، اين سخن اشاره دارد كه نشانه اهل ايمان اين است كه بر مهدى(عليه السلام)گريه مى كنند و بر بلاها، مصيبت ها و گرفتارى هاى آن حضرت، اشك مى ريزند، اين اشك بر امام است كه باعث رشد و كمال آنان مى شود و آنان را در برابر موج بى خيالى ايمن مى كند، روزگارى كه همه به دنبال دنيا مى روند و دل به رهبران دروغين مى بندند گروهى هستند كه استوار در اين ميدان ايستاده اند و شك ها و ترديدها در دل آنان راهى ندارد، آنان به يقين رسيده اند و اين اشك چشم آنان را توانمند كرده است. يقين قلبى آنان همانند درختى است كه هر روز از اشك چشمشان، سيراب شده است، اين اشك آنان را از شك ها و ترديدها، بيمه كرده است، براى همين است كه اشك بر امام نشانه ايمان شمرده شده است.
اكنون از تو سوالى مى پرسم: آيا افرادى را ديده اى كه شش امامى هستند؟ آنان براى امام حسين(عليه السلام)گريه مى كنند و به سر و صورت مى زنند و عزادارى مى كنند، ولى آنان فقط به شش امام باور دارند، (متأسفانه عدّه اى از بزرگان آنان به امام رضا(عليه السلام) جسارت ها كرده اند)، آنان هر چند براى امام حسين(عليه السلام)گريه كنند و به كربلا بيايند از دايره ايمان بيرون هستند، هر كس امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا مى رود، اين حديث پيامبر است، پس كسانى كه شش امامى هستند روى سعادت و رستگارى را نمى بينند.
اكنون روشن شد كه گريه بر امام حسين(عليه السلام) به تنهايى نمى تواند نشانه ايمان باشد، زيرا افرادى مانند شش امامى ها كه در مسير باطل هستند نيز براى امام حسين(عليه السلام) گريه مى كنند، امّا گريه براى مظلوميّت و غربت مهدى(عليه السلام)نشانه ايمان است. فقط مومنان واقعى بر آن حضرت گريه مى كنند.
مستحب است دعاى نُدبه را در روزهاى عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير و روز جمعه خواند، شايد از خود بپرسى چرا در اين چهار روز كه عيد هستند مستحب است انسان براى امام خود، گريه كند؟
جواب را در حديثى كه "ابن ذِبيان" نقل كرده است مى توانى بيابى، او يكى از شيعيان امام باقر(عليه السلام) بود، يك روز آن حضرت به او فرمود: "هر عيد قربان يا عيد فطر كه فرا مى رسد غم و غصّه تازه اى، قلب ما را فرا مى گيرد"، ابن ذبيان از اين سخن تعجّب كرد و علّت اين حزن و اندوه تازه را پرسيد، امام باقر(عليه السلام)پاسخ داد: "روز عيد كه فرا مى رسد ما مى بينيم كه حق ما در دست ديگران قرار گرفته است".
آرى، تا زمانى كه حكومت عدل و داد برقرار نشود، تا زمانى كه مهدى(عليه السلام)در پس پرده غيبت است هر روز عيد، روز غم و اندوه اوست زيرا او مى بيند كه در اين روز، دشمنانش در شادى و خوشحالى هستند ولى او از حق خود محروم است.
شيعه هم در اين روزگار مستحب است كه در روزهاى عيد، دعاى ندبه بخواند و به ياد گرفتارى ها و غصه هاى امام خود باشد.
در اينجا مى خواهم ماجراى سلمان را بازگو كنم، همان كسى كه مايه افتخار ايرانيان است و همواره در مسير حضرت على(عليه السلام) بود و از حق و حقيقت دفاع كرد.
وقتى پيامبر از دنيا رفت، مدينه پر از غم و اندوه شد، بسيارى از مسلمانان در اين مصيبت بزرگ، اشك ريختند و گريه كردند، سلمان هم مشغول عزادارى شد و در مصيبت پيامبر اشك ريخت و گريه ها كرد، در همين ايّام بود كه آتش فتنه روشن شد و عدّه اى از منافقان دسيسه كردند و در سقيفه جمع شدند و براى خود، خليفه انتخاب كردند.
آنان با ابوبكر بيعت كردند و سپس او را به سوى مسجد بردند تا مردم با او بيعت كنند. عُمربن خطاب كه دستيار ابوبكر بود تصميم گرفت تا به خانه على و فاطمه(عليهما السلام) حمله كند، هدف او اين بود كه على(عليه السلام) را مجبور كند تا با ابوبكر بيعت كند.
عمربن خطاب با گروهى از هوادارانش حركت كرد و وقتى به خانه على(عليه السلام)رسيد فرياد برآورد "برويد هيزم بياوريد" . عدّه اى هيزم زيادى آوردند، او شعله آتشى در دست گرفت و چنين دستور داد: "اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد" .
اكنون دانستى بايد با چشمى كه بر مصيبت ها و گرفتارى هاى مهدى(عليه السلام)اشك ريخته است براى ظهور او دعا كرد، بايد مجالس روضه برگزار كرد، آن هم از نوع روضه غربت مهدى(عليه السلام)! بايد اين كار تبديل به فرهنگى عمومى بشود، به اميد روزى كه در همه جا، روضه مصيبت هاى مهدى(عليه السلام)برگزار شود و شيعيان بيشتر به ياد غم ها و غصه هاى مولاى خود باشند، در پايان اين مجالس بايد براى ظهور دعا كرد.
شايد سؤال كنى: آيا دعاى ما اثرى هم دارد؟ روشن و واضح است كه دعايى كه با سوز دل همراه باشد، حتماً اثر دارد، در اينجا مى خواهم ماجراى قوم بنى اسرائيل را بازگو كنم، اين ماجرا در حديثى از امام صادق(عليه السلام) ذكر شده است: بنى اسرائيل گرفتار ظلم و ستم هاى فرعون شده بودند، فرعون آن مردم را در تنگناى شديد قرار داده بود، مردان آنان را به اسارت مى گرفت و زنانشان را به كنيزى مى برد، بنى اسرائيل بر اين باور بودند كه سرانجام خدا پيامبرى به نام موسى را براى نجات آنان خواهد فرستاد، يك بار آنان تصميم گرفتند تا چهل روز دست به دعا بردارند و ضجه بزنند و گريه كنند و از خدا بخواهند موسى(عليه السلام)را براى نجات آنان بفرستد.
آنان با هم چهل روز با گريه و ضجه دعا كردند، وقتى خدا اين دعاى آنان را كه با سوز دل و گريه همراه بود ديد، تصميم گرفت تا موسى(عليه السلام) را زودتر از وقت اصلى براى نجات آنان بفرستد. قرار بود كه نجات آنان ۱۷۰ سال بعد باشد، ولى دعاى آنان اثر كرد و آنان ۱۷۰ سال زودتر از دست فرعون نجات پيدا كردند.
وقتى سخن امام صادق(عليه السلام) به اينجا رسيد، فرمود: "اگر شيعيان ما اين گونه به درگاه خدا بروند خدا لحظه ظهور مهدى(عليه السلام) را زودتر خواهد رساند ولى اگر شيعيان در دعا كردن، كوتاهى كنند پايان دوران غيبت در همان وقت اصلى خود خواهد بود".
اگر بپرسى چگونه با مولاى خود نجوا كنيم و چگونه دست به دعا برداريم؟ در پاسخ چنين مى گويم: "زيارت آل ياسين". شايد شنيده باشى كه امام زمان(عليه السلام) دستور داده اند تا شيعيانش با اين زيارت به او توجّه پيدا كنند و دعاى بعد از آن را بخوانند، كسانى كه منتظر واقعى آقا هستند، هر روز اين زيارت را مى خوانند.
اين زيارت با اين جمله شروع مى شود: "سلام بر آلِ ياسين"، خدا در قرآن، پيامبر را "ياسين" ناميده است، "آل ياسين"، همان "آل محمّد" است. آرى! "ياسين" نامى از نام هاى پيامبر مى باشد.
* * * اگر از من بپرسى كه چگونه به امام زمان(عليه السلام) توسّل پيدا كنيم و بهترين راه توسل به آن حضرت چيست؟ من در پاسخ دو نماز را معرفى مى كنم. اين دو نماز را خود امام زمان براى شيعيان بازگو كرده اند. اميدوارم كه قدر اين دو نماز را بدانيد. من نتيجه سال ها تحقيق خود را در اختيار شما قرار مى دهم، كتاب هاى زيادى را خوانده ام و مدت ها بررسى و تحقيق كرده ام.
* اكنون قسمتى از زيارت "آل ياسين" با هم زمزمه مى كنيم:
سلام بر آلِ ياسين كه همان آل محمّد هستند! سلام بر تو اى آقاى من كه مرا به سوى خدا فرا مى خوانى و مرا به سوى خدا مى برى. هر كس بخواهد به كمال و رستگارى برسد، بايد شاگردى تو را بنمايد، همان گونه كه فرشتگان همه از تو درس آموخته اند.
سلام بر تو كه "بابُ الله" هستى! هر كس مى خواهد به سوى خدا برود، بايد به سوى تو رو كند. سلام بر تو كه دين خدا را زنده مى كنى. سلام بر تو كه خليفه خدا و حجّت خدا آسمان ها و زمين هستى. تو جلوه اراده خدا هستى! اگر بخواهم بدانم خدا چه اراده كرده است، كافى است بدانم كه تو چه اراده كرده اى. اگر من تو را خوشحال كنم، خدا را خوشحال نموده ام.
تو قارى قرآن هستى و من تفسير آن را بايد از تو بشنوم. دوست دارم هميشه سلام خويش را هديه ات كنم، در همه لحظه ها بر تو سلام مى كنم. سلام اى ذخيره خدا در روى زمين! سلام بر تو كه پيمان بزرگ خدايى! همان پيمانى كه خدا بر آن تأكيد زيادى كرده است.