سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۲۵. کتاب راز شكر گزارى | |
تعداد بازديد : | ۳۴ |
موضوع: | موضوعات ديگر |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دهم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | سعادت را با شكرگزارى به دست آورديد |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
آيا مى خواهيد ثروت شما در زندگى زياد و زيادتر شود؟
آيا دوست داريد آرامشى بس بزرگ را تجربه كنيد و زندگى براى شما دلنشين شود؟
آيا از هياهوى اين طرف و آن طرف دويدن و حرص زدن خسته شده ايد؟
عمر تو را به دو مرحله تقسيم كرده ايم: در يك مرحله در ناز و نعمت خواهى بود و در مرحله ديگر در فقر و تنگدستى!
اكنون اختيار با خودت است، آيا مى خواهى ايّام جوانيت در فقر باشى و بعد از آن به ثروت برسى يا اينكه در اوّل زندگيت در ناز و نعمت باشى و بعداً به فقر مبتلا شوى!
اين سخنانى بود كه آن مرد مى شنيد. فرشته اى از جانب خدا مأمور شده بود تا اين پيام را به اين مرد برساند.
اگر شما جاى او بوديد چه مى كرديد؟ كدام را انتخاب مى كرديد؟
داشتم قرآن مى خواندم كه به آيه ۱۸۲ سوره اعراف رسيدم، آنجا كه خداوند سخن از "استدراج" به ميان مى آورد. آيا مى دانى "استدراج" چه معنايى دارد؟
اين كه انسان گناه كند و از خداى متعال غافل شود به گونه اى كه ديگر زمينه هدايت براى او نباشد پس خداوند هم با زياد كردن مال و ثروت، او را به دنيا مشغول مى كند و او آن چنان غرق دنيا مى شود كه ديگر توبه را فراموش مى كند.
آرى، آنان كه همواره گرد گناه مى گردند ولى به جاى بلا و گرفتارى، نعمت و ثروت به سوى آنها رو مى كند بايد بدانند كه اين نعمت ها از روى مهربانى خدا نيست بلكه نشانه غضب خداوند است.
اين قانون خدا است، او گنهكارانى را كه ديگر اميدى به بازگشت آنها نيست به استدراج مبتلا مى كند و آرام آرام آنها را از رحمت خود دور مى كند و زمينه اى فراهم مى كند تا آنان خدا را فراموش كنند و پس از آن به يكباره در عذاب گرفتار آيند.
من در شهر مقدّس قم زندگى مى كنم ولى دوستان زيادى در شهر اصفهان دارم كه با يكديگر در سفر حج و عمره آشنا شده ايم چون بارها به عنوان روحانى همراه كاروان هاى حج و عمره اصفهان به مكّه سفر كرده ام.
ساعت ۱۱ شب بود كه تلفن زنگ زد، حسين آقا پشت خط بود.
تازه فهميدم كه حسين آقا بعد از يك عمر پس انداز كردن، هفته قبل، يك ماشين سمند خريدارى كرده كه درست بعد از يك هفته آقاى دزد آن را براى خود برده است!
من با شنيدن اين خبر ناراحت شدم و به او گفتم: آيا به پليس خبر داده اى؟
شب از نيمه گذشته است و همه مردم در خواب هستند.
نور مهتاب آسمان مدينه را روشن كرده است، همه جا سكوت است و آرامش.
همسر پيامبر در بستر خوابيده است كه صدايى به گوشش مى خورد.
در اين نيمه شب، صدا از كجا مى آيد؟
نمى دانم مرا مى شناسى يا نه؟
اسم من اسحاق بن عمّار است و اهل كوفه هستم، روزگار درازى بود كه آرزوى ديدن امام صادق(عليه السلام) را به دل داشتم.[۶] اكنون خدا به من توفيق داده است كه به شهر مدينه سفر كنم و ضمن زيارت حرم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، از فيض حضور امام صادق(عليه السلام) نيز بهره ببرم.
امروز تصميم گرفته ام كه به خانه آن حضرت بروم، آيا شما همراه من مى آييد؟
ما انسان ها بسيار فراموشكار هستيم و اگر همواره در ناز و نعمت باشيم چه بسا خدا را فراموش مى كنيم.
براى همين گاه مى شود كه خداوند براى آنكه جلو غفلت ما را بگيرد ما را به بلايى مبتلا مى كند تا از خواب بيدار شويم و دوران غفلت ما طولانى نشود.
به هر حال همه كارهاى خداوند از روى حكمت مى باشد و به خير و صلاح بنده او است.
امام كاظم(عليه السلام) در سخن خود مى فرمايند: ايمان شما كامل نمى شود تا زمانى كه بلا را نعمت بدانيد![۱۲]
من و عدّه اى از دوستان خود در خانه امام صادق(عليه السلام) نشسته بوديم و از حضور آن حضرت بهره معنوى مى برديم.
در اين ميان يكى از شيعيان وارد شد و خدمت امام صادق(عليه السلام) سلام كرد.
امام با گرمى جواب او را دادند و او را كنار خود نشاندند.
از ظاهر او معلوم بود كه از راه دورى آمده است. آرى، او سُدير است كه از كوفه مى آيد. بعد از لحظاتى امام به او رو كرد و فرمود:
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خواهد براى جنگ با كفّار به سوى كوه احد برود، اما دلش نگران دخترش رقيّه است، زيرا او بيمار شده است.
به عيادت او آمد و با او سخن گفت، سپس با او خداحافظى كرد و به سوى ميدان جنگ حركت كرد، هيچ كس باور نمى كرد اين آخرين ديدار اين دختر و پدر باشد.
پيامبر از جنگ كه برمى گردد رقيّه از دنيا رفته است. مردم براى تشييع جنازه دختر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) جمع مى شوند و بدن رقيّه را به خاك مى سپارند.
نگاه كن! اين حضرت فاطمه(عليها السلام) است كه به كنار قبر خواهرش مى آيد و شروع به گريه كردن مى كند.
آيا موافقيد با هم يك مسابقه شكرگزارى برگزار كنيم؟
در اين مسابقه ما مى خواهيم از نفرات برترى كه به بهترين صورت شكر نعمت هاى خدا را بجا آورده باشند، تقدير كنيم.
آيا شما موافق هستيد كه داورى اين مسابقه به عهده من باشد؟
البته طبيعى است هر داورى براى داورى كردن بايد معيارهايى داشته باشد، من قول مى دهم كه با استفاده از سخنان امام صادق(عليه السلام) معيارهاى داورى را مشخّص كنم و به داورى بپردازم.
آيا "ابو حمزه ثُمالى" را مى شناسى؟
او كسى است كه دعاى امام سجاد(عليه السلام) در سحرهاى ماه مبارك رمضان را براى ما نقل كرده است.
يك روز ابو حمزه، هنگام خواندن قرآن به اين آيه رسيد كه خداوند در مورد حضرت نوح(عليه السلام) مى فرمايد: (إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً): "او بنده شكرگزارى بود".[۲۲] او به فكر فرو رفت كه چرا خداوند حضرت نوح(عليه السلام) را به عنوان بنده شكرگزار معرّفى مى كند؟
صحراى قيامت است و چه غوغايى است! همه مردم سر از خاك برداشته و آماده اند تا به حساب كردار و رفتار آنها رسيدگى شود.
در اين ميان چشم من به يكى از دوستانم مى افتد.
او را براى حسابرسى مى برند، خدا او را خطاب قرار مى دهد و مى گويد: آيا از كسانى كه به تو خوبى كردند، تشكّر نمودى؟
او در جواب مى گويد: خدايا! مگر همه خوبى ها از آن تو نيست، من همواره شكر تو را مى كردم، و آن چنان ذهن من مشغولِ شكرگزارى تو بود كه اصلا به غير از تو انديشه نداشتم. من غير از تو كسى را نمى ديدم كه بخواهم از او تشكّر كنم.
صداى اذان ظهر از مسجد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به گوش مى رسد، همه مسلمانان براى خواندن نماز به مسجد مى آيند.
سلمان وضو مى گيرد و به سوى مسجد مى آيد، در بين راه با راستگوترين فرد تاريخ، ابوذر برخورد مى كند.[۲۴] اين دو به يكديگر علاقه زيادى دارند و وقتى يكديگر را مى بينند مثل اين است كه تمام دنيا را به آنها داده اند.
سلمان رو به ابوذر مى كند و مى گويد: آيا امروز به خانه من مى آيى تا ناهار در خدمت شما باشم!
همه مى دانيم كه يكى از اسم هاى حضرت موسى(عليه السلام)، "كليم الله" است.
كليم الله به معناى كسى است كه با خدا سخن گفته است و خدا هم با او هم كلام شده است.
آيا موافقيد يكى از سخنان خدا با حضرت موسى(عليه السلام) را بشنويد؟
خدا به او فرمود: "اى موسى! مرا شكر كن آن گونه اى كه شايسته من است".
آيا مى دانيد در مورد هر چه فكر كنيد و سخن بگوييد آن را به سوى خود جذب مى كنيد؟
اگر همواره از بيمارى و فقر سخن بگوييد آن را بيشتر به سوى خود مى كشانيد!
حتماً در زندگى خود با افرادى روبرو شده ايد كه همواره دم از يأس و نااميدى مى زنند و هر كجا مجال سخن بيابند منفى ها را بيان مى كنند، آنها نمى دانند با اين كارشان همان بدى ها را به سوى خود جذب مى كنند.
اميدوارم شما از آن افرادى باشيد كه همواره در زندگى خود به زيبايى ها فكر كنيد و در مورد آن سخن بگوييد كه از همين راه مى توانيد زيبايى ها را در زندگى خود رشد دهيد.
مشركان مكّه مسلمانان را اذّيت و آزار مى نمودند و آنها را با انواع شكنجه ها عذاب مى دادند.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دستور دادند تا عدّه اى از مسلمان به رهبرى جعفر طيّار (برادر حضرت على(عليه السلام)) به كشور حبشه مهاجرت كنند. نجاشى پادشاه حبشه بود و مذهب رسمى آن كشور مسيحيّت بود.
پادشاه حبشه از مسلمانان پذيرايى كرد و به آنان محبّت زيادى نمود و تا زمانى كه آنها در كشور او حضور داشتند از هيچ هميارى و همكارى با آنان دريغ ننمود.
يك روز جعفر طيّار براى ديدن نجاشى به سوى قصر او حركت نمود.
هيچ چيز براى شكركردن نعمت هاى خدا همانند اين نيست كه در مقابل عظمت خدا به سجده بروى و از او تشكّر كنى.
آيا شما با برنامه شكرگزارى امام رضا(عليه السلام) آشنا هستيد؟
آيا مى دانيد كه آن حضرت براى خود برنامه ويژه اى داشتند و هر روز آن را انجام مى دادند؟
اميدوارم همه ما بتوانيم مانند امام رضا(عليه السلام) اين برنامه را انجام دهيم و بهترين شكرگزار نعمت هاى خدا باشيم.
آيا مى خواهيد خدا از شما تشكّر كند؟
همه جمعيّت با تعجّب به من نگاه كردند، مثل اين كه حرف تازه اى را شنيده بودند.
يكى از وسط جمعيّت رو به من كرد و گفت: وظيفه ما است كه از خداوند به خاطر اين همه نعمتى كه به ما داده است تشكّر كنيم، خدا كه نبايد از ما تشكّر كند.
من در جواب گفتم: من باور دارم كه خدا هم از بندگان خود تشكّر مى كند.
حيفم آمد كه در اين كتاب قصّه يكى از سجده هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را براى شما خواننده خوب بيان نكنم.
يكى از ياران پيامبر مى گويد: يك روز كه حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بودم، ديدم كه ايشان پنج سجده پشت سر هم انجام دادند.
من در فكر فرو رفتم كه علّت اين سجده هاى پنجگانه چه بود.
رو به آن حضرت كردم و گفتم: اى رسول خدا، آيا مى شود به من بگوييد كه علّت اين سجده هاى شما چه بود؟
هر كدام از ما در زندگى داشته هايى داريم كه اگر به آنها توجّه پيدا كنيم زندگى براى ما دلنشين مى شود.
حتماً تو هم با من هم عقيده هستى كه در زندگى، چيزهاى فراوانى وجود دارند كه مى توانيم به خاطر آنها زندگى بانشاطى داشته باشيم.
فقط يك چيز هست كه باعث مى شود ما هرگز در زندگى روى شادمانى را نبينيم.
وقتى كه به زندگى افرادى نگاه مى كنيم كه ثروت آنها بيش از ما است; ديگر نعمت هاى خود را فراموش مى كنيم و در حسرت زندگى ديگران عمر خود را تباه مى كنيم و آرامش و شادمانى را بر خود حرام مى كنيم.
يكى از نكات مهم در زندگى اين است كه شما از هر چه شكرگزارى كنيد آن را افزايش مى دهيد.
كلامى كه نمايانگر شكرگزارى شما باشد نيروهاى ذهنى و جسمى ويژه اى را در شما آزاد مى كند و شما با استفاده از همين نيروها مى توانيد به اهداف خود برسيد.
من در اينجا به شما قول مى دهم كه اگر انديشه و گفتار شما سرشار از شكرگزارى باشد سلامت و شادابى زيادترى را تجربه خواهيد نمود.
آرى، به هر چه در زندگى خود توجّه پيدا كنيد باعث افزايش آن مى شويد، اگر به سختى ها توجّه كنيد آنها را در زندگى خود بزرگ مى كنيد.
آيا شما مى خواهيد كه زندگى خود را متحوّل كنيد؟
شما فكر مى كنيد براى اين كار بايد از كجا شروع كنيد؟
يك قلم و كاغذ بردار و تمام نعمت هايى را كه خدا به تو داده است ليست كن!
من از تو مى خواهم قبل از نوشتن پنجاه نعمت، قلم را به زمين نگذارى.
اگر شما بتوانيد از لحظه لحظه زندگى خود بهترين استفاده را بكنيد، شكرگزار خدا هستيد.
آيا مى دانيد وقتى كه شكرگزارى برنامه هر روز شما شد، ديگر خود را در دنيا تنها و درمانده نخواهيد يافت بلكه در هر لحظه خود را با تمام هستى، در ارتباط خواهيد ديد.
بايد باور كنيم كه لذّت بردن از زندگى اين است كه نعمت هايى را كه داريم قدردانى كنيم و نسبت به چيزهايى كه نداريم ناسپاس نباشيم.
ما بايد ياد بگيريم كه براى رسيدن به آرزوهاى خود تلاش كنيم و با توكّل به خدا، رسيدن به آنها را نزديك ببينيم.
مغز انسان با دقّت و نظم خاصى به كنترل تمام دستگاه هاى بدن مى پردازد و بزرگترين كامپيوترها در مقابل عظمت مغز انسان، چيزى نيستند.
در روز ميليون ها اطلاعات وارد مغز ما مى شود و جالب است بدانيد كه مغز ما هر چه را كه تغيير نكند و تازگى نداشته باشد، فيلتر مى كند.
آيا تا به حال دقّت كرده ايد كه خوبى هاى زندگى معمولا تغيير نمى كنند و آن تازگى لازم را ندارند، براى همين در ذهن ما فيلتر مى شوند.
الان آيا دست و پاى سالمى را كه دارى حاضرى با تمام دنيا عوض كنى؟
۱. الاختصاص ، المنسوب إلى أبي عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبَري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت ۴۱۳ هـ ) ، تحقيق : علي أكبر الغفّاري ، بيروت : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع ، الطبعة الثانية، ۱۴۱۴ هـ .
۲. الأماليأبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت ۴۶۰ هـ ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دارالثقافة ، الطبعة الأولى ، ۱۴۱۴ هـ .
۳. الأمالي ، محمّد بن علي بن بابويه القمّي (الشيخ الصدوق) (ت ۳۸۱ هـ ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الأولى ، ۱۴۱۷ هـ .
۴. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار(عليهم السلام) ، محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (ت ۱۱۱۰ هـ ) ، تحقيق : دار إحياء التراث ، بيروت : دار إحياء التراث ، الطبعة الأولى ، ۱۴۱۲ هـ .