سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۵۳. کتاب تفسير باران، جلد سوم | |
تعداد بازديد : | ۱۵۴ |
موضوع: | تفسير قرآن |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دوم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | تفسير قرآن، سوره مائده، انعام، اعراف. |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
شما در حال خواندن جلد سوم كتاب "تفسير باران" مى باشيد، من تلاش كرده ام تا براى شما به قلمى روان و شيوا از قرآن بنويسم، همان قرآنى كه كتابِ زندگى است و راه و رسم سعادت را به ما ياد مى دهد.
خدا را سپاس مى گويم كه دست مرا گرفت و مرا كنار سفره قرآن نشاند تا پيام هاى زيباى آن را ساده و روان بازگو كنم و در سايه سخنان اهل بيت(عليهم السلام)آن را تفسير نمايم.
اميدوارم كه اين كتاب براى شما مفيد باشد و شما را با آموزه هاى زيباى قرآن، بيشتر آشنا كند.
۱ - اين سوره "مدنىّ" است، يعنى در زمانى نازل شد كه پيامبر به مدينه هجرت كرده بود و سوره شماره ۵ قرآن مى باشد.
۳ - "مائده" به معناى "سفره" مى باشد. در آيه ۱۱۲ ماجراىِ ياران عيسى(عليه السلام)ذكر شده است. آنان از عيسى(عليه السلام)خواستند تا از آسمان، سفره اى آسمانى نازل كند تا آنان از غذاى بهشتى بخورند.
عيسى(عليه السلام)دست به دعا برداشت و دعا كرد و دعاى او مستجاب شد.
۵ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: تكميل شدن دين در روز عيد غدير، احكام حج، غسل، تيمّم، وصيّت....
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الاَْنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ (۱ ) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آَمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآَنُ قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۲ )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاَْزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَة غَيْرَ مُتَجَانِف لاِِثْم فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۳ )يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (۴ )الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالُْمحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالُْمحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آَتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَان وَمَنْ يَكْفُرْ بِالاِْيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (۵ )
سخن خود را با وفاى به عهد و پيمان آغاز مى كنى، از من مى خواهى تا به عهد و پيمانى كه با ديگران مى بندم، پايبند باشم. تو دوست دارى كه وفاى به عهد، شيوه زندگيم باشد.
بايد به پيمان و عهدى كه با مردم بسته ام، احترام بگذارم و به آن پايبند باشم، همين طور بايد به عهد و پيمان تو نيز وفادار بمانم، برايم از پيمان شريعت و پيمان امامت نيز سخن مى گويى.
آرى، در اينجا سخن از سه پيمان به ميان مى آورى: پيمان ديگران، پيمان شريعت، پيمان امامت.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۶ )
نماز، معراج مؤمن است، اگر من نماز را با آداب آن بخوانم، به تو نزديك مى شوم و از لطف و مهربانى تو بهره مند مى شوم، من براى خواندن نماز، بايد وضو بگيرم، اگر آب در دسترس نبود، بايد تيمّم كنم، از وضو و تيمّم سخن مى گويى، اين همان شريعت توست كه من بايد به آن عمل كنم.
از من مى خواهى تا اين گونه وضو بگيرم:
۱ - ابتدا صورت خود را بشويم.
وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۷ )
وقتى مرا آفريدى، به من استعداد و عقل و هوش عطا كردى، از من پيمان گرفتى تا اين استعدادها را در راه صحيح به كار ببرم، تو فطرت مرا پاك آفريدى، من به حكم فطرت پاك خويش به تو قول دادم كه به اين پيمان عمل كنم.
اكنون تو از من مى خواهى تا آن پيمان را به ياد آورم، نعمت هاى تو را فراموش نكنم، مبادا نعمت هاى تو را در راه گناه استفاده كنم ! مبادا پيمان تو را از ياد ببرم ! تو مى دانى در دل من چه مى گذرد، راز دل مرا تو مى دانى، تو بر همه چيز آگاه هستى.
* * *
اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (۸ ) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ (۹ ) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (۱۰ )
از من مى خواهى تا همواره برپادارنده عدالت باشم، در راه برپايى عدالت، استوار باشم، اگر لازم است به چيزى گواهى و شهادت بدهم، فقط بر اساس حق و عدالت، اين كار را انجام دهم، بايد مواظب باشم كه كينه و دشمنى با كسى مرا از مسير عدالت دور نكند.
تو دوست دارى كه همواره در زندگى عدالت پيشه باشم كه اين به تقوا نزديكتر است. من بايد اهل تقوا باشم و بدانم كه تو از همه كارهاى من باخبر هستى.
به كسانى كه به تو ايمان آوردند و عمل نيكو انجام دادند، وعده مى دهى كه گناه آنان را ببخشى و پاداشى بزرگ به آنان عطا كنى، امّا سرانجام كافران چيست؟ كسانى كه راه كفر را برگزينند و سخنان تو را دروغ شمارند، در آتش جهنّم گرفتار خواهند شد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۱ )
دشمنان اسلام براى نابودى اين دين آسمانى، تلاش زيادى نمودند، آنان بارها به جنگ مسلمانان آمدند، هر بار ممكن بود براى هميشه اسلام را نابود كنند، امّا تو مسلمانان را يارى كردى و اين دين باقى ماند و رشد كرد. اكنون من بايد قدردان اين نعمت تو باشم، اگر تو شرّ دشمنان را برطرف نمى كردى، هرگز اسلام به من نمى رسيد. اكنون از من مى خواهى تا اين نعمت را از ياد نبرم و همواره از تو اطاعت كنم و بر تو توكّل كنم كه تو بندگان خوبت را يارى مى كنى.[۱۳]
وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآَتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآَمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لاَُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلاَُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (۱۲ ) فَبَِما نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَة مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (۱۳ )
بار ديگر برايم از بنى اسرائيل سخن مى گويى، تو دوست دارى من از سرنوشت آنان درس بگيرم، تو از آنان عهد و پيمان گرفتى و بعد از مرگ موسى(عليه السلام)، براى آنان دوازده رهبر قرار دادى.
تو از آنان چنين خواستى: "اى بنى اسرائيل ! نماز را به پا داريد و زكات بدهيد و از رهبرانى كه براى شما برگزيدم، اطاعت كنيد، آنان را حمايت نماييد و به يكديگر كمك كنيد و اگر كسى از شما مشكل مادّى داشت به او قرض بدهيد، اگر به اين دستورات عمل كنيد، گناهان شما را مى بخشم و جايگاه شما بهشتى خواهد بود كه نهرها در آن جارى است، هر كس هم بعد از اين، كافر شود، از راه راست، گمراه شده است".
افسوس كه بنى اسرائيل پيمان خود را شكستند و به سخنان تو گوش ندادند، به راستى سزاى پيمان شكنى آنان چه بود؟
وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (۱۴ )
تو از مسيحيان و پيروان عيسى هم پيمان گرفتى، براى آنان از نشانه هاى آخرين پيامبر خود سخن گفتى و از آنان خواستى كه وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله)ظهور كند، به او ايمان بياورند، امّا آنان اين پيمان را فراموش كردند. نتيجه اين پيمان شكنى آنان اين شد كه آنان گرفتار دشمنى و كينه جويى شدند و تا روز قيامت در ميان آنان، اختلاف خواهد بود.
آرى، آنان به سه دسته تقسيم شدند، گروهى مى گويند خدا همان عيسى است. گروهى به سه خدايى باور دارند (خدا، عيسى، روح القدس)، گروهى هم عيسى را پسر خدا مى دانستند. اين سه دسته همواره با هم دشمنى خواهند داشت و تو در روز قيامت سؤال خواهى كرد كه چرا به پيمان خود وفا نكرديد، آنان در آن روز، سزاى اين كار خود را خواهند ديد.
* * *
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَنْ كَثِير قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ (۱۵ ) يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم (۱۶ )
اى يهوديان ! اى مسيحيان ! من محمّد را آخرين پيامبر خود برگزيدم و او را براى هدايت و رستگارى شما فرستادم، محمّد براى شما كتاب آسمانى خودتان را بازگو مى كند، علماى شما، قسمت هايى از انجيل و تورات را از شما پنهان كرده اند، محمّد، تورات و انجيل واقعى را براى شما بازگو مى كند، به او ايمان بياوريد، او از خطاى شما مى گذرد.
محمّد، شما را به سوى حقّ و حقيقت راهنمايى مى كند، قرآن كتابى است كه دين واقعى را براى شما بازگو مى كند.
آيا شما در جستجوى رضايت من هستيد؟ بدانيد من كسانى را كه رضايت مرا مى خواهند، به وسيله قرآن هدايت مى كنم و شرّ شيطان را از آنان دور مى كنم تا به سعادت برسند. من به اراده خود، آنان را از تاريكى ها به سوى نور مى برم و به راه راست رهنمون مى سازم.
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِي الاَْرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۱۷ )
مسيحيان در گمراهى اند، آنان عيسى(عليه السلام)را خدا مى دانند، آنان مى گويند عيسى به قدرت و توانايى خود مردگان را زنده مى كرد. آنان در مقابل مجسّمه مريم تعظيم مى كنند و حتّى بعضى از آنان مريم را نيز مى پرستند.
اگر تو بخواهى عيسى و مادر او مريم و همه كسانى كه روى زمين زندگى مى كنند را هلاك كنى، چه كسى مى تواند مانع شود؟
بعد از آن كه دشمنان عيسى(عليه السلام)تصميم گرفتند او را به دار بياويزند، تو او را به آسمان ها بردى، او اكنون زنده است، امّا اگر تو بخواهى جان او را بگيرى، او هيچ كارى نمى تواند بكند، آيا كسى كه نمى تواند مرگ را از خود دور كند، شايسته مقام خدايى است؟
وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (۱۸ )
پيامبر، يهوديان و مسيحيان را به اسلام دعوت كرد و به آنان گفت كه اسلام، تنها دينى است كه تو آن را براى مردم پسنديده اى و اگر آنان مسلمان نشوند در روز قيامت به عذاب گرفتار خواهند شد.
يهوديان و مسيحيان در پاسخ چنين گفتند: "چگونه ما را از عذاب خدا مى ترسانى؟ مگر نمى دانى ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم".
منظور آنان از اين جمله چه بود؟ آنان مى خواستند بگويند كه ما بندگان برگزيده خدا هستيم و خدا هرگز ما را عذاب نمى كند.
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِير وَلَا نَذِير فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۱۹ )
مژده ظهور محمّد(صلى الله عليه وآله)را به عيسى(عليه السلام)دادى و به او گفتى تا از پيروان خود بخواهد وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله)به پيامبرى رسيد، به او ايمان آورند. وقتى دشمنان عيسى(عليه السلام)تصميم گرفتند او را به قتل برسانند، تو عيسى(عليه السلام)را به آسمان بردى و او را از دست دشمنانش نجات دادى، بين عيسى(عليه السلام)و ظهور محمّد(صلى الله عليه وآله)، چندين قرن فاصله افتاد. در اين مدّت، تو پيامبرى آشكار براى مردم نفرستادى. آن روزگار، روزگار "فَتْرت" نام گرفته است.
اكنون با مردم چنين سخن مى گويى: "من محمّد را در زمانى كه ميان ظهور پيامبران، فاصله افتاده بود، به سوى شما فرستادم تا حقيقت را براى شما بيان كند. محمّد پيامبر من است، من او را فرستادم تا در روز قيامت نگوييد كه كسى نيامد و بيم و اميدى نداد. اكنون اين محمّد است كه شما را به بهشت مژده مى دهد و از عذاب مى ترساند، بدانيد كه من بر هر كارى توانا هستم".
* * *
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآَتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ (۲۰ ) يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الاَْرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ (۲۱ ) قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ (۲۲ )قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۲۳ ) قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ (۲۴ ) قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِيوَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (۲۵ ) قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الاَْرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (۲۶ )
مسيحيان و يهوديانى كه ادّعا مى كنند پيرو پيامبران هستند، آيا به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان خواهند آورد؟
تو مى دانى كه گروه زيادى از آنان حقّ را نمى پذيرند، يهوديان مى دانند محمّد(صلى الله عليه وآله)همان پيامبرى است كه در تورات، نشانه هاى او ذكر شده است، امّا آنان نه تنها به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان نمى آورند، بلكه با تمام توان تلاش مى كنند مانع موفّقيت او بشوند، آنان با نقشه ها و جنگ هايى كه راه مى اندازند سعى مى كنند اسلام را نابود كنند.
اكنون وقت آن است تا براى پيامبر خود از سابقه يهوديان سخن بگويى، يهوديان كسانى هستند كه سخنان موسى(عليه السلام)را هم گوش نكردند، وقتى كسى اين يهوديان را به خوبى بشناسد، هرگز از ايمان نياوردن آنان، رنجيده و افسرده نمى شود.
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آَدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لاََقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (۲۷ ) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِط يَدِيَ إِلَيْكَ لاَِقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ (۲۸ ) إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ (۲۹ )فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ (۳۰ ) فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الاَْرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (۳۱ )
هيچ نعمتى بالاتر از امنيّت نيست، در جامعه اى كه امنيّت برقرار نباشد، هيچ كس روى سعادت را نمى بيند، تو براى كسانى كه به جان يا مال ديگران تعرّض مى كنند، مجازاتى سخت قرار داده اى.
قتل انسان بى گناه را يكى از بزرگ ترين گناهان معرّفى كرده اى. در اينجا مى خواهى قانون اسلام را درباره قتل بيان كنى، در ابتدا به عنوان مقدّمه، قصّه هابيل و قابيل را ذكر مى كنى، آن ها پسران آدم(عليه السلام)بودند، اين قابيل بود كه برادرش، هابيل را به قتل رساند، اين اوّلين قتلى بود كه در تاريخ بشر روى داد.
تو از آدم(عليه السلام)خواستى تا هابيل را به عنوان جانشين خود انتخاب كند و اسرار و امانت هاى مخصوصى را به او بسپارد. قابيل بزرگ تر از هابيل بود، آتش حسد در قلب او شعله ور شد، او تصوّر مى كرد چون بزرگ تر است او بايد به اين مقام برسد.
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِي الاَْرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الاَْرْضِ لَمُسْرِفُونَ (۳۲ )
تو مى دانستى كه در ميان بنى اسرائيل حسادت زيادى وجود دارد و چه بسا همين حسد باعث جناياتى شبيه جنايت قابيل بشود، از اين رو دو قانون زير را در ميان بنى اسرائيل قرار دادى، اين دو قانون براى همه انسان ها و زمان ها مى شود ولى اوّلين بار، در ميان بنى اسرائيل اعلام نمودى:
۱ - كشتن يك انسان بى گناه، مانند كشتن همه انسان ها مى باشد.
تجاوز به حقوق يك نفر و كشتن او، تجاوز به حقوق جامعه بشرى است و تهديدى براى امنيّت اجتماعى به شمار مى رود. كسى كه يك نفر را به قتل برساند، مانند اين است كه همه انسان ها را كشته است و گناه او اين قدر سنگين است.
إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الاَْرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَاف أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الاَْرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۳۳ ) إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۳۴ )
اكنون وقت آن است كه مجازات كسانى كه امنيّت جامعه را به هم مى زنند بيان كنى، براى "مُحارِب" سخت ترين مجازات ها را در نظر گرفته اى، مُحارِب كسى است كه با اسلحه (سرد يا گرم) جان و مال مردم را مورد تهديد و تجاوز قرار دهد. اين مجازات مُحارِب است:
۱ - اگر مُحارب، كسى را به قتل رسانده باشد، بايد كشته شود.
۲ - اگر هم دزدى كرده باشد و هم كسى را به قتل رسانده باشد، به دار آويخته مى شود.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۳۵ )
اكنون از ما مى خواهى تا تقوا پيشه كنيم و وسيله اى براى نزديكى به تو بياوريم و در راه تو جهاد كنيم تا به رستگارى و سعادت برسيم.
اين كارها باعث مى شود تا ما به تو نزديك تر شويم: نماز، روزه، زكات، جهاد، سفر حج، ديدار اقوام، كمك به نيازمندان و...
خوب است لحظه اى فكر كنم، بهترين وسيله براى نزديك شدن به تو چيست؟
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الاَْرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۳۶ ) يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ (۳۷ )
سخن از تقرّب و نزديكى به تو به ميان آمد، كمال و سعادت انسان در اين است كه هرچه بيشتر به تو نزديك شوند، من بايد بدانم كه اگر تو مرا به ايمان و انجام اعمال نيك فرا مى خوانى، براى اين است كه من به رستگارى برسم.
نماز و روزه و عبادت هاى من، هيچ نفعى براى تو ندارد، اين عبادت ها باعث مى شود كه من در روز قيامت در بهشت تو مهمان باشم. اگر من به امام زمان ايمان داشته باشم، نفع آن به خودم مى رسد.
امّا كسانى كه به تو و پيامبر و قرآن تو كفر مىورزند و نافرمانى تو را مى كنند، هرگز به تو ضررى نمى زنند، نتيجه اين نافرمانى آن ها، آتش جهنّمى خواهد بود كه در روز قيامت گرفتار آن خواهند شد، در آن روز، هيچ راه نجاتى براى آنان نخواهد بود، اگر هرچه در زمين است، مال آنان باشد و حتّى دو برابر آن را نيز داشته باشند و همه آن را براى نجات خود بدهند، از آنان پذيرفته نمى شود و هرگز از عذاب، رهايى نمى يابند، آنان آرزو مى كنند كه از آتش جهنّم خارج شوند، ولى نخواهند توانست و عذابى پايدار در انتظار آنها است.
وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۳۸ ) فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۳۹ ) أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۴۰ )
در چند آيه قبل، سخن از امنيّت اجتماعى به ميان آمد، تو مجازات سختى براى كسانى كه با اسلحه جان و مال مردم را تهديد مى كنند، بيان كردى. در اينجا مى خواهى مجازات كسى كه دزدى مى كند را بيان كنى، اين سخن توست: "اگر كسى دزدى كرد، انگشتان دستِ راست او را قطع كنيد تا سزاى كارش باشد و عبرتى براى ديگران".
آرى، تو بر هر كارى توانايى و حكم و قانون تو، از روى حكمت است. هدف از اين قانون، پيشگيرى از دزدى است تا جامعه به سوى حقّ و عدالت پيش رود.
آيا دست همه دزدان قطع مى شود؟ آيا براى اين قانون، شرايط خاصّى در نظر گرفته شده است؟
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آَمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْم آَخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۴۱ )سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (۴۲ ) وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (۴۳ )
قبل از اين كه پيامبر به مدينه هجرت كند، در اين شهر دو طايفه از يهوديان زندگى مى كردند، طايفه نَضير و طايفه قُرَيظه.
طايفه نضير، هم جمعيّت بيشترى داشت و هم داراى ثروت زيادترى بود و موقعيّت اجتماعى بهترى داشت.
زمانى ميان اين دو طايفه اختلاف پيش آمد و نزديك بود كه كار به جنگ خانمان سوزى برسد. آنان قراردادى را ميان يكديگر نوشتند، قرار شد كه اگر كسى از طايفه نضير كشته شود، هم قاتل كشته شود و هم خون بها به طور كامل گرفته شود. امّا اگر از طايفه قُرَيظه كسى كشته شود، قاتل قصاص نشود و فقط نصف خون بها پرداخت شود.
إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالاَْحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآَيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ (۴۴ )
فرستاده طايفه نضير همراه با يكى از مسلمانانِ منافق، نزد پيامبر آمدند، آن ها موضوع را با پيامبر در ميان گذاشتند و گفتند: يكى از افراد طايفه ما به دست طايفه قُريظه كشته شده است، ما با آنان پيمان بسته ايم كه اگر يك نفر از طايفه ما به دست آنان كشته شود، آنان بايد هم قاتل را به ما بدهند تا او را قصاص كنيم و هم خون بهاى مقتول را به ما بدهند، امّا اگر ما يكى از آنان را بكشيم، آنان فقط بايد نصف خون بها را بگيرند و قاتل را قصاص نكنند. نظر شما در اين موضوع چيست؟
پيامبر لحظاتى سكوت كرد و سپس چنين گفت: "هر كس مسلمان باشد و كشته شود، خون بهاى او با بقيّه مسلمانان يكسان است. خون بهاى هيچ قبيله اى با قبيله ديگرى، فرقى ندارد".
اين سخن پيامبر براى آنان خوشايند نبود، براى همين آن را نپذيرفتند. پيامبر همان حكم تورات را تأييد كرد، امّا آنان در واقع حكم تورات را قبول نداشتند.
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالاَْنْفَ بِالاَْنْفِ وَالاُْذُنَ بِالاُْذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۴۵ )
در تورات درباره حكم قصاص چنين گفته بودى: "انسان در برابر انسان قصاص مى شود، چشم در برابر چشم، بينى در برابر بينى، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان". اين حكم تو بود كه هر زخمى قصاص دارد و اگر كسى از قصاص صرف نظر كند و طرف مقابل خود را ببخشد، اين كار او سبب بخشش گناهان او مى شود و اين گذشت او را، كفّاره گناهانش قرار مى دهى. اين حكم و قانون توست، كسانى كه طبق آن حكم نكنند، ستمگرند.
من اكنون مى فهمم كه حكم قصاص، حكمى است كه در همه اديان آسمانى آمده است و بايد عادلانه و بدون هيچ گونه تفاوتى در جامعه اجرا شود، هرگز به خاطر نژاد، رنگ و طبقه اجتماعى نبايد تفاوتى در اجراى اين حكم ايجاد گردد.
اجراى اين قانون مانع مى شود كه قتل و جنايت در جامعه زياد بشود، تو خواسته اى تا از جان انسان ها دفاع كنى. قصاص را براى حفظ حيات و زندگى اجتماعى معرّفى مى كنى. قصاص برخورد و انتقامى شخصى نيست، بلكه تأمين كننده امنيّت اجتماعى است. اگر در جامعه متجاوز قصاص نشود، عدالت و امنيّت از بين مى رود. اگر به بهانه هاى مختلف از اجراى اين قانون سرپيچى كنيم، جامعه ديگر روى آرامش و امنيّت را نخواهد ديد.
وَقَفَّيْنَا عَلَى آَثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآَتَيْنَاهُ الاِْنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (۴۶ ) وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الاِْنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۴۷ )
بعد از آن پيامبران، عيسى(عليه السلام)را فرستادى و او تورات را كه پيش از او نازل شده بود، تصديق مى كرد، تو بر او انجيل را فرستادى كه در آن هدايت و روشنايى بود.
انجيل، تورات را راست مى شمرد و رهنمون و پندى براى پرهيزكاران بود. پيروان انجيل بايد بر آنچه تو در آن كتاب فرستاده اى، داورى كنند و اگر به آنچه تو در انجيل گفته اى، داورى نكنند، نافرمانى كرده اند و تبهكارند.
آرى، پيامبران و كتاب هاى آسمانى آن ها يكديگر را تأييد مى كنند، زيرا همه آن ها از يك جا، سرچشمه مى گيرند و مانند برنامه و كتابِ كلاس هاى يك مدرسه، در اصول با يكديگر اختلاف ندارند، امّا در جزئيّات متفاوتند و هر كتابى از كتاب قبلى كامل تر است.
وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آَتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (۴۸ ) وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ (۴۹ ) أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْم يُوقِنُونَ (۵۰ )
يهوديان طايفه نضير، سال هاى سال ادّعا مى كردند كه به تو و تورات ايمان دارند، امّا وقتى پيامبر در ميان آنان بر اساس سخن تو داورى نمود، آن را نپذيرفتند، سپس تو با پيامبرت چنين سخن مى گفتى:
اى محمّد ! ما اين قرآن را به راستى و درستى بر تو نازل كرديم، اين قرآن كتاب هاى آسمانى پيش از خود را تصديق مى كند و بر حقيقت آن كتاب ها، گواهى مى دهد.
اى محمّد ! بر اساس حكمى كه بر تو نازل كرده ام، ميان يهوديان و مسيحيان داورى كن و با خواسته هاى آنان كه بر خلاف سخن من است، موافقت نكن !
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۵۱ ) فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْر مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ (۵۲ ) وَيَقُولُ الَّذِينَ آَمَنُوا أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ (۵۳ )
از مسلمانان مى خواهى تا يهوديان و مسيحيان را دوست خود قرار ندهند، زيرا آنان در برابر مسلمانان، همديگر را پشتيبانى مى كنند، هر كس آنان را به دوستى بگيرد، از آنان خواهد بود و در روز قيامت با آنان برانگيخته خواهد شد. تو كسانى كه به خود ستم مى كنند و كافران را دوست خود مى گيرند به بهشت خود، راهنمايى نمى كنى.
مسلمان بايد از دشمنان تو بيزار باشد و با آنان هم پيمان و دوست نشود. البتّه منظور تو اين نيست كه همه روابط تجارى و اجتماعى مسلمانان با كافران قطع شود، بلكه تو مى خواهى كه ما با آنان به گونه اى رابطه برقرار نكنيم كه باعث خيانت و ظلم به جامعه اسلامى بشود.
كسانى كه دلهاى آن ها ناسالم است و مبتلا به مرض نفاق مى باشند، براى دوستى با يهوديان و مسيحيان مى شتابند، آنان مى گويند: "مى ترسيم حادثه ناگوارى به ما برسد و ما نياز به آنان داشته باشيم، ما بايد با آنان دوست باشيم تا در سختى ها ياريمان كنند". آنان به يارى يهوديان و مسيحيان دل خوش كرده اند و نمى دانند چه بسا تو پيروزى را نصيب مسلمانان كنى و اتّفاق ديگرى به نفع مسلمانان پيش آورى و در آن روز، همه كسانى كه با يهوديان و مسيحيان مخفيانه دوست و هم پيمان شده اند، پشيمان خواهند شد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّة عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِم ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (۵۴ )
در اينجا از دو گروه سخن به ميان مى آورى: گروه اوّل كسانى كه از دين اسلام برمى گردند، گروه دوم كسانى كه دوستان تو مى باشند.
تو به ما هشدار مى دهى كه اگر بعضى از ما از دين خود بيرون برويم و كافر شويم، هرگز زيانى به تو و آيين اسلام نمى رسد، تو گروهى را براى حمايت از دين اسلام، برمى انگيزى و آنان داراى چنين ويژگى هايى خواهند بود:
۱ - تو آنان را دوست دارى.
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (۵۵ ) وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (۵۶ )
چند نفر وارد مسجد مى شوند، آنان در جستجوى پيامبر هستند، همه با تعجّب به آنان نگاه مى كنند، آخر اين يهوديان چرا به مسجد آمده اند؟ معلوم مى شود كه اين چند نفر از يهوديان "بنى قُريظه" هستند كه به تازگى مسلمان شده اند، آنان مى خواهند با پيامبر ديدار داشته باشند.
وقتى مى فهمم كه آنان از دين يهود دست برداشته اند و اسلام را برگزيدند، بسيار خوشحال مى شوم، نزد يكى از آنان مى روم و نام او را مى پرسم. او خود را "عبدالله بن سلام" معرّفى مى كند. او به من مى گويد از وقتى كه مسلمان شده است همه اقوام و فاميلش او را طرد كرده اند و با ذلّت و خوارى با او برخورد مى كنند.[۲۷] يكى از مسلمانان به عبدالله بن سلام مى گويد كه پيامبر به منزل خود رفته است و براى ديدن پيامبر بايد به خانه آن حضرت برويد. عبدالله بن سلام و دوستانش به سمت درِ مسجد مى روند تا خارج شوند، من نيز همراه آنان مى روم.[۲۸]
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۵۷ ) وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ (۵۸ )
از ما مى خواهى تا هرگز با كسانى كه دين ما را به مسخره و بازى مى گيرند، دوست نشويم، چه يهوديان و مسيحيان باشند و چه كافران بُت پرست. تو دوست دارى كه ما به اين دستور تو عمل كنيم و اهل تقوا باشيم.
گروهى از دشمنان وقتى صداى اذان را مى شنوند، ما را مسخره مى كنند، آنان با اين كار خود، دين ما را مسخره مى كنند و ما هرگز نبايد با چنين افرادى دوست باشيم. اين خواسته توست.
اذان، شعار امّت اسلامى است، هر ملّت و مذهبى، براى فراخواندن مردم به سوى وظيفه هاى فردى و اجتماعى خويش، شعارى دارند. اذان، شعارى است كه با نام تو آغاز مى شود و با يادآورى يگانگى تو و گواهى به رسالت پيامبر اوج مى گيرد و با دعوت مردم به سوى رستگارى و عمل نيك ادامه پيدا مى كند، آنگاه مردم را به سوى نماز فرا مى خواند و با ياد خدا پايان مى پذيرد.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آَمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ (۵۹ ) قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ (۶۰ ) وَإِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا آَمَنَّا وَقَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ (۶۱ )وَتَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۶۲ )لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالاَْحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاِْثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (۶۳ )
گروهى از يهوديان نزد پيامبر آمدند و از او خواستند تا درباره دين اسلام با آنان سخن بگويد. پيامبر با آنان درباره اعتقاداتى كه يك مسلمان بايد داشته باشد، سخن گفت، اين كه مسلمان بايد به خداى يگانه ايمان داشته باشد و به پيامبران قبلى (از ابراهيم گرفته تا موسى و عيسى(عليهم السلام))ايمان داشته باشد و آنان را فرستاده خدا بداند.
وقتى اين يهوديان فهميدند كه پيامبر نام عيسى(عليه السلام)را با احترام مى برد و به پيامبرى او ايمان دارد، ناراحت شدند، زيرا يهوديان هرگز به عيسى(عليه السلام)ايمان نداشتند و نسبت هاى ناروا به عيسى(عليه السلام)و مادرش مريم مى دادند. آنان رو به پيامبر كردند و گفتند: "ما دين و آيينى را بدتر از دين و آيين تو سراغ نداريم".[۳۷] در اينجاست كه تو اين آيات را بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل مى كنى.
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الاَْرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (۶۴ ) وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلاََدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۶۵ ) وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالاِْنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لاََكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ (۶۶ )
روزگارى يهوديان در اوج قدرت بودند و بر قسمت مهمّى از دنيا حكومت مى كردند، (زمان داوود(عليه السلام)و سليمان(عليه السلام)). نزديكِ زمان ظهور اسلام آنان در شام (سوريه) زندگى مى كردند، آن ها در كتاب آسمانى خود خوانده بودند كه آخرين پيامبر تو در سرزمين حجاز (عربستان) ظهور خواهد كرد. براى همين از شام به سرزمين حجاز مهاجرت كردند، آن ها مى خواستند اوّلين كسانى باشند كه به آن پيامبر ايمان مى آورند. آنان در آن سرزمين قدرت زيادى پيدا كردند.
سالها گذشت تا اينكه محمّد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى مبعوث كردى و او به يثرب (مدينه) هجرت كرد; امّا نه تنها يهوديان به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان نياوردند بلكه به او حسد هم ورزيدند و با او دشمنى كردند، آنان به قدرت خود اعتماد كرده بودند و خيال مى كردند كه مى توانند محمّد(صلى الله عليه وآله)را شكست بدهند، امّا آنان در همه جنگ ها شكست خوردند.[۳۸] آن ها وقتى ديدند كه قدرت آن ها از بين رفته است با خود چنين گفتند: "دست خدا با زنجير بسته شده است و براى همين نمى تواند به ما كمكى بكند".
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (۶۷ )
قبل از اين كه آيه را بخوانم بايد ماجراى "غدير خُمّ" را بيشتر بدانم، بايد به تاريخ سفر كنم.
بايد به سال دهم هجرى بروم...
سفرى به عمق تاريخ.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْء حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالاِْنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (۶۸ )
گروهى از يهوديان نزد پيامبر آمدند و به او چنين گفتند:
ــ اى محمّد ! آيا كتاب آسمانى ما، تورات را از طرف خدا مى دانى؟
ــ آرى. من تورات را قبول دارم و به پيامبرى موسى(عليه السلام)ايمان دارم.
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (۶۹ )
يهوديان تصوّر مى كنند كه تنها راه نجات در پناه دين يهود است، نژاد خود را برتر از همه نژادها مى دانند، تو به آنان چنين پاسخ مى دهى كه راه نجات فقط در ايمان و عمل شايسته است، نام مسلمان يا يهودى يا مسيحى بر روى خود گذاشتن، راه نجات نيست، انسانى به سعادت مى رسد كه ايمان واقعى داشته باشد و عمل شايسته انجام دهد و از گناهان دورى كند.
اديان يهود، مسيحيّت و اسلام، يك پيام دارند: بايد به خداى يگانه ايمان داشت و از نافرمانى خدا پرهيز كرد.
در تورات وعده آمدن آخرين پيامبر را ذكر كردى، همه يهوديان وظيفه داشتند به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان بياورند؟ عيسى(عليه السلام)بارها و بارها به آمدن محمّد(صلى الله عليه وآله)بشارت داد. چرا يهوديان و مسيحيان به اين دستورات عمل نكردند؟
لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ (۷۰ )وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (۷۱ )
تو از پيامبر خود خواستى تا از ايمان نياوردن يهوديان غمناك نشود، اكنون از سرگذشت يهوديان براى او سخن مى گويى تا او بداند كه كفر آنان و دشمنى شان با پيامبران، چيز تازه اى نيست.
آرى، تو از يهوديان پيمان گرفتى كه به دستوراتى كه در تورات ذكر شده است، عمل كنند و براى هدايت آنان پيامبران را فرستادى، امّا آنان سخن پيامبران را نپذيرفتند و تكبّر ورزيدند، اگر پيامبرى بر خلاف ميل آنان، سخنى مى گفت، در مقابل آن پيامبر، موضع مى گرفتند، آنان عدّه اى از پيامبران را دروغگو شمردند و عدّه ديگر را به شهادت رساندند.
آنان تصوّر مى كردند كه چون از نژاد ابراهيم و موسى(عليهما السلام)هستند، هرگز عذاب نخواهند شد، پس آنان چشم و گوش خود را از ديدن و شنيدن سخنان حق بستند كه گويى كور و كرند و هرگز انتظار عذاب را نداشتند، امّا تو به سبب گناهانشان، عذاب و بلا را بر آنان نازل كردى.
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَار (۷۲ ) لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَة وَمَا مِنْ إِلَه إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لََيمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۷۳ ) أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۷۴ )مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الاَْيَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (۷۵ ) قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۷۶ )
از انحرافات يهوديان سخن گفتى، اكنون وقت آن است كه درباره مسيحيان و انحرافات آنان نيز سخن بگويى، مسيحيانى كه باور دارند خدا همان عيسى(عليه السلام)است كافرند.
همچنين مسيحيانى كه به "سه خدايى" باور دارند، كافرند، آنان خدا و عيسى(عليه السلام)و جبرئيل را مى پرستند، جاى تعجّب است، آنان چگونه به اين باور رسيده اند؟ به راستى خدايى جز تو نيست، تو يگانه اى ! اگر آنان از اين سخنان كفرآميز دست برندارند، به عذاب دردناكى مبتلا خواهند شد.
چرا آنان از اين اعتقاد باطل، دست برنمى دارند و توبه نمى كنند؟ چرا آنان از گناهان خود پشيمان نمى شوند؟ چرا از تو طلب رحمت و بخشش نمى كنند در حالى كه تنها تو خداى بخشنده و مهربانى و همه گناهان بندگان خود را مى بخشى؟
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْم قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ (۷۷ )
مسيحيان مى گويند كه عيسى(عليه السلام)، يكى از سه خدا است، يهوديان مى گويند عُزَير، پسر خداست. همه بايد از اين اين عقايد كفرآميز، دست بكشند و فقط تو را بپرستند.
تو از همه مى خواهى در دين خود غُلوّ و زياده گويى نكنند و درباره تو جز حقيقت نگويند. عيسى(عليه السلام)، پسر مريم، پيامبر تو بود، تو با قدرت خودت او را بدون پدر خلق كردى. تو هيچ فرزندى ندارى، مقام تو بالاتر از اين است كه فرزند داشته باشى.
يهوديان و مسيحيان به جاى اين كه به تورات و انجيل توجّه كنند و از آموزه هاى آن پيروى كنند، از سخنان كسانى پيروى كردند كه گمراه بودند. آنان از بُت پرستان پيروى كردند، عقيده به سه خدايى از بُت پرستان هندى ريشه گرفته است، مسيحيان مى گويند كه عيسى(عليه السلام)، پسر خداست، همچنين بُت پرستان بُت هاى خود را فرزندان خدا مى دانستند، آنان براى بُت ها قربانى مى كردند و به عبادت آن ها مى پرداختند. عقيده يهوديان كه مى گويند "عُزَير"، فرزند خداست، ريشه در همين باور باطل دارد.
لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (۷۸ ) كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَر فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (۷۹ ) تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ (۸۰ ) وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (۸۱ )لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آَمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ (۸۲ ) وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آَمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ (۸۳ ) وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (۸۴ )فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الُْمحْسِنِينَ (۸۵ ) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (۸۶ )
بار ديگر از يهوديان (بنى اسرائيل) سخن مى گويى، آنان افتخار مى كردند كه از فرزندان داوود(عليه السلام)هستند، داوود(عليه السلام)يكى از پيامبران تو بود كه به او مقامى بس بزرگ عنايت كردى، امّا افسوس كه بنى اسرائيل راه گمراهى را برگزيدند و داوود(عليه السلام)آنان را نفرين كرد، همچنين عيسى(عليه السلام)هم آنان را نفرين نمود.
آرى، يهوديان به گناه و معصيت روى آوردند و از پيامبران تو پيروى نكردند و از رحمت تو دور شدند.
عدّه اى هم در ميان يهوديان بودند كه اهل گناه نبودند، امّا تو آنان را نفرين نمودى و به عذاب خود گرفتار نمودى.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (۸۷ ) وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۸۸ ) لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الاَْيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَة فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّام ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آَيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۸۹ )
برايم از مسيحيانى سخن گفتى كه زاهد شده بودند، كسانى كه دنيا را ترك كرده بودند، اين زهد آنان سبب شد تا نجات پيدا كنند و نداى تو را اجابت كنند و راه سعادت را برگزينند.
من با خود فكر مى كنم كه خوب است من هم مانند آنان زندگى كنم، از شهر و جامعه خويش جدا شوم و به گوشه اى خارج از شهر پناه ببرم و تو را عبادت كنم.
چقدر خوب مى شد كه من هم "رهبانيّت" را انتخاب مى كردم ! "رهبانيّت" يعنى من "راهب" بشوم، از جامعه جدا بشوم و به خلوتى پناه ببرم و مشغول عبادت شوم. اين طورى من از همه دغدغه ها به دور مى ماندم.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالاَْنْصَابُ وَالاَْزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۹۰ )
اين سخن تو بود: "طعام هاى پاكيزه اى را كه براى شما حلال كرده ام، بر خود حرام نكنيد و از اندازه و حدّى كه براى شما بيان كردم، تجاوز نكنيد". اكنون وقت آن است تا حلال را از حرام براى ما جدا كنى تا بتوانيم در زندگى خود از آنچه تو بر ما حرام كردى، دورى كنيم. در اينجا سخن از ۴ حرام به ميان مى آورى:
۱ - شراب.
۲ - قمار.
إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (۹۱ )
در اينجا به دو اثر مهم شراب خوارى و قماربازى اشاره مى كنى:
۱ - زيان اجتماعى: جامعه اى كه در آن اين دو گناه رواج داشته باشد، كينهورزى و دشمنى زياد مى شود. شراب و قمار، عاملِ فسادهاى اخلاقى و جنايت هاى اجتماعى زيادى است.
۲ - زيان هاى معنوى: انسان در اثر مستى خود را فراموش مى كند و از ياد تو هم غافل مى شود، نماز را ترك مى كند و از تكامل روحى و معنوى باز مى ماند.
وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (۹۲ ) لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيَما طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآَمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (۹۳ )
در اينجا از حرمت شراب خوراى و قماربازى سخن گفتى، مسلمانان وقتى اين سخن تو را شنيدند، با جان و دل به آن عمل نمودند، اين آيه در مدينه نازل شد، مردم مدينه، هرچه شراب در شهر بود، از بين بردند و قماربازى را ممنوع كردند.
ولى يك سؤال در ذهن مردم بود: سال هاى اوّل اسلام، سخنى از حرام بودن شراب و قمار نبود، آيه اى هم در اين زمينه نازل نشده بود، بعضى از مسلمانان شراب مى خوردند، آيا آن ها به خاطر شراب در آتش جهنّم گرفتار خواهند شد؟
اينجا بود كه تو اين آيه را بر پيامبر نازل كردى: "كسانى كه قبل از اين، شراب خورده اند، مجازات نمى شوند در صورتى كه اهل ايمان باشند و تقوا پيشه كنند و كارهاى نيكو انجام دهند".
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْء مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۹۴ ) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْل مِنْكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِيَامًا لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَام (۹۵ ) أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَادُمْتُمْ حُرُمًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (۹۶ )
از حرام بودن شراب و قمار سخن گفتى، مناسب مى بينى حرام ديگرى را هم بيان كنى، كسى كه مى خواهد به زيارت خانه خدا برود، بايد لباس احرام به تن كند و مُحرِم شود.
تو براى سفر زيارت كعبه، قوانينى وضع كرده اى، مثلاً بايد قبل از رسيدن به شهر مكّه، لباس احرام به تن كنم و بايد ذكر "لبّيك" بگويم، دعوتت را اجابت كنم و به سويت بيايم. هنگامى كه من لباس سفيد احرام به تن كرده ام، نبايد هيچ حيوانى را شكار كنم، اين قانون توست.
در يكى از سال ها، وقتى ياران پيامبر لباس احرام به تن كرده بودند و به سوى مكّه مى رفتند، حيوانات نزديك آنان آمدند، تو مى خواستى امتحان كنى كه آيا آنان به قانون تو احترام خواهند گذاشت، تو از درون همه انسان ها آگاهى دارى، امّا اين گونه به آنان فرصت دادى تا خودشان را بهتر بشناسند.[۶۹]
جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۹۷ )
سخن از احرام و سفر به كعبه به ميان آمد، تو كعبه را خانه اى مقدّس قرار دادى و ماه هاى حرام و قربانى هايى كه مردم در اين سفر قربانى مى كنند، وسيله اى براى سامان بخشيدن به امور مردم قرار دادى، تو به همه آسمان ها و زمين آگاهى دارى و به همه چيز دانا هستى.
كعبه، قديمى ترين مركز توحيد و پرستش توست، اهميّت كعبه به خاطر ساختمان و سنگ آن نيست، بلكه به اين علّت است كه آنجا، مركز توحيد است. اين خانه مقدّس رمز وحدت مسلمانان است و حج، كنگره اى بزرگ براى نزديكى دل هاى انسان ها مى باشد.
تو مى خواهى زمانى كه مردم به سوى خانه تو مى آيند، در كمال امنيّت و آرامش باشند، راه ها در امن و امان باشد و كسى به آنان كه مهمانان تو هستند آسيبى نرساند.
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۹۸ ) مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ (۹۹ )قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الاَْلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۱۰۰ )
تو كسانى را كه از قانون تو تجاوز كنند، به عذاب سختى گرفتار مى كنى و البتّه تو به كسانى كه توبه كنند و گذشته خود را جبران كنند، مهربانى مى كنى و گناه آنان را مى بخشى.
تو اين قوانين را به پيامبر خود نازل كردى تا آن ها را براى مردم بيان كند، پيامبر تنها وظيفه دارد تا سخن تو را به مردم ابلاغ كند، پيامبر نيامده است تا مردم را به زور و اجبار به سوى تو ببرد، او بايد سخن تو را بازگو كند، اين مردم هستند كه راه خود را انتخاب مى كنند و تو از امور پنهان و آشكار بندگانت باخبر هستى.
* * *
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآَنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (۱۰۱ ) قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِينَ (۱۰۲ )
سؤال، كليد فهم حقيقت است، كسانى كه كمتر مى پرسند، كمتر مى دانند، تو دوست دارى تا بندگان تو هرچه را نمى دانند، از اهل آن، بپرسند.
امّا گاهى پنهان ماندن بعضى چيزها، بهتر است و پرسش و اصرار در آن ناپسند است، براى مثال بيشتر پزشكان صلاح مى دانند كه بيمارى هاى سخت را به بيماران نگويند تا آنان وحشت نكنند و اميد خود را از دست ندهند، زيرا اگر بيمارى اميد خود را از دست داد، بهبودى او سخت مى شود.
همچنين در مسائل نظامى و جنگى، افشاى همه اسرار، زيان آور و گاهى فاجعه آفرين است.
مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَة وَلَا سَائِبَة وَلَا وَصِيلَة وَلَا حَام وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (۱۰۳ )
يكى از برنامه هاى شيطان اين است كه خرافات را در ميان مردم رواج مى دهد، خرافه يك پندار موهوم است كه ريشه در علم و دين واقعى ندارد. من بايد دقّت كنم كه ذهنم درگير خرافات نشود.
اكنون برايم از خرافات روزگار جاهليّت سخن مى گويى:
۱ - وقتى گوسفندى، پنج بار بچّه مى زاييد، ديگر خوردن گوشت آن گوسفند را حرام مى دانستند و آن را براى بُت ها قرار مى دادند و به آن "بَحيره" مى گفتند.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آَبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آَبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ (۱۰۴ )
به مردم روزگار جاهليّت گفته مى شد: دست از خرافات برداريد و به سخن خدا و پيامبر او عمل كنيد، امّا آن ها در جواب مى گفتند: آنچه از پدران و گذشتگان خود يافته ايم، ما را بس است، ما به رسوم و اعتقادات آنان پايبنديم".
اكنون اين سؤال را از آنان مى پرسى: چرا فكر نمى كنيد بعضى رسم ها و باورهاى پدران شما دور از عقل و هدايت بود، آيا شما كسانى را پيروى مى كنيد كه جاهل بودند و از نور هدايت بهره نبرده بودند؟
عمل به خرافات به اين دليل است كه مردم از گذشتگان و نياكان خود تقليد مى كنند، احترام بى قيد و شرط از افكار و كارهاى گذشتگان، عمل جاهلى است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۰۵ )
وقتى كه خرافات را در جامعه مى بينم، وظيفه دارم با آن مبارزه كنم، اگر در جامعه اى خرافه پرستى رواج پيدا كند، روز به روز مردم از حقّ و حقيقت دور مى شوند. وقتى تاريخ را مى خوانم مى بينم كه بُت پرستى با يك خرافه كوچك آغاز شد و كم كم به يك آيين و مذهب تبديل شد و به عنوان بزرگ ترين خرافه پرستى شكل گرفت.
وظيفه من اين است كه با گمراهى ها مبارزه كنم و جامعه را به سوى نور و هدايت رهنمون باشم، امر به معروف و نهى از منكر، وظيفه اى همگانى است.
گاهى من وظيفه خود را انجام مى دهم، گمراهان را به سوى حقّ و حقيقت فرا مى خوانم، امّا كسى به سخن من گوش فرا نمى دهد، در اينجاست كه من نااميد و ناراحت مى شوم.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْل مِنْكُمْ أَوْ آَخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الاَْرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الاَْثِمِينَ (۱۰۶ ) فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآَخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الاَْوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِنْ شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (۱۰۷ ) ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يَخَافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمَانٌ بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (۱۰۸ )
دين اسلام، دين كاملى است، تو از حفظ ايمان برايمان سخن گفتى، اكنون مى خواهى به حفظ مال و ثروت ما را فرا بخوانى، اين درس بزرگى است كه من براى حفظ ثروت خود بعد از مرگ هم بايد برنامه داشته باشم. در اينجا به من امر مى كنى تا براى ثروت خود وصيّت كنم، اين نشان مى دهد كه ثروت دنيا بد نيست بلكه شيفتگى به دنيا و ثروت آن بد است.
اكنون قانون وصيّت كردن و چگونگى عمل به آن را بيان مى كنى:
۱ - اگر كسى بيمار شد و احساس كرد كه مرگش نزديك است، بايد براى اموال خود وصيّت كند و دو شاهد عادلِ مسلمان را براى وصيّت خود گواه بگيرد.
يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (۱۰۹ )
به پايان اين سوره نزديك مى شوم، تو بارها در اين سوره از من خواستى تا تقوا پيشه كنم و به قرآن تو عمل كنم، مى دانم كه اطاعت يا گناه من هيچ نفع و زيانى براى تو ندارد. من با گناه، خود را از سعادت محروم مى كنم، اگر اهل تقوا باشم، سعادت جاودان را از آنِ خود مى كنم.
در اينجا تو از روز قيامت برايم سخن مى گويى، لحظه اى از آن روز بزرگ. تو مى دانى كه ياد روز قيامت، شفاى دل بيمار من است.
تو در آن روز، همه پيامبران را در يك جا جمع مى كنى و از آنان مى پرسى: شما مردم را به سوى من دعوت كرديد، آنان چه پاسخى دادند؟
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالاِْنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (۱۱۰ )
عيسى(عليه السلام)يكى از پيامبران بزرگ توست، تو بارها با او سخن گفتى، در اينجا از من مى خواهى تا اين سخن را بشنوم.
تو با عيسى(عليه السلام)چنين سخن گفتى:
اى عيسى ! به ياد بياور من به تو و مادرت مريم، چقدر نعمت دادم، تو را با روح القدس (جبرئيل) يارى كردم.
وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آَمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آَمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ (۱۱۱ )
برايم از "حواريّون" سخن مى گويى، حواريّون، ياران عيسى(عليه السلام)بودند. آنان قلبى پاك و روحى باصفا داشتند و در روشن كردن افكار مردم تلاش مى كردند و به دنبال پاكى جسم و جان خود و مردم بودند، به همين خاطر آنان را با اين نام مى خواندند (حواريّون يعنى پاكان).
تو به حواريّون چنين الهام كردى: "به من و به پيامبرم، عيسى(عليه السلام)ايمان بياوريد". آنان به پيشگاه تو چنين گفتند: "خدايا ! ما به تو و پيامبرت ايمان آورديم، تو شاهد باش كه ما تسليم فرمان تو هستيم".[۷۳] تو گاهى به كسانى كه دل هاى آماده دارند، الهام مى كنى و زمينه سعادت و رستگارى آنان را فراهم مى نمايى، آن ها نيز نداى تو را اجابت مى كنند و تسليم فرمان تو مى شوند.
إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۱۱۲ )
روزى حواريّون به عيسى(عليه السلام)گفتند: "اى عيسى ! آيا خداى تو مى تواند از آسمان براى ما، سفره غذايى نازل كند".
به سفره غذا در زبان عربى "مائده" مى گويند، اين سوره هم به اين مناسبت، سوره مائده نام گرفته است.
عيسى(عليه السلام)وقتى اين سخن را شنيد، به آنان گفت: تقوا پيشه كنيد.
قَالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ (۱۱۳ )قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لاَِوَّلِنَا وَآَخِرِنَا وَآَيَةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ (۱۱۴ ) قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ (۱۱۵ )
حواريّون به عيسى(عليه السلام)گفتند: "ما مى خواهيم از آن غذا بخوريم و دل هاى ما به پيامبرى تو مطمئن شود و بدانيم كه به ما راست گفته اى و ما بر پيامبرى تو شاهد و گواه باشيم".
اينجا بود كه عيسى(عليه السلام) دست به دعا برداشت و چنين گفت: "بارخدايا ! براى ما از آسمان سفره غذايى بفرست تا براى ما و اهل زمان ما و كسانى كه بعد از ما مى آيند، هم عيد و روز سرور باشد و هم نشانه اى از جانب تو براى پيامبرى من باشد، خدايا ! ما را رزق و روزى عنايت فرما كه تو بهترين روزى رسان هستى".
و تو در جواب عيسى(عليه السلام)چنين گفتى: "اى عيسى ! من اين سفره غذا را از آسمان براى شما مى فرستم امّا بدانيد بعد از ديدن اين نشانه بزرگ، هر كس از شما كفر بورزد، او را چنان عذاب كنم كه هيچ كس را آن چنان عذاب نكرده باشم".
وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (۱۱۶ ) مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ (۱۱۷ ) إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۱۱۸ )
بعد از عيسى(عليه السلام)، گروه زيادى از مسيحيان دچار گمراهى شدند و عيسى(عليه السلام)را به عنوان خدا پرستش كردند، گروهى ديگر از آنان، مريم را پرستش كردند. آنان دست از توحيد و يكتاپرستى برداشتند و به چندخدايى رو آوردند.
تو در روز قيامت به عيسى(عليه السلام)چنين مى گويى: اى عيسى ! آيا تو به مردم گفتى كه به جاى پرستش من، تو و مادرت را بپرستند؟
آن روز عيسى(عليه السلام)در پاسخ مى گويد:
قَالَ اللَّهُ هَذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۱۹ ) لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۱۲۰ )
وقتى تو سخنان عيسى(عليه السلام)را مى شنوى، مى دانى كه سخن عيسى(عليه السلام)درست است و او هرگز دروغ نمى گويد، پس در آن لحظه چنين مى گويى: "امروز روزى است كه راستگويىِ راستگويان به آنان سود مى بخشد، براى آنان باغ هايى در بهشت است كه نهرها در آن جارى است، آنان براى هميشه در آن باغ هاى زيبا مهمان من خواهند بود، من از آنان راضى و خشنودم و آنان نيز از من خشنود هستند و اين رستگارى و سعادت بزرگى است، فرمانروايى آسمان ها و زمين از من است و من بر هر كارى توانا هستم".
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۷ قرآن مى باشد.
۲ - "اَنعام" به معناى "چهارپايان" مى باشد. در آيات ۱۳۶ تا ۱۵۰ درباره حلال بودن گوشت چهارپايان (شتر، گوسفند، گاو...) سخن به ميان آمده است. در روزگار جاهليّت، عده اى از بُت پرستان قانون هايى را قرار داده بودند و طبق آن قانون ها، گوشت بعضى از چهارپايان را حرام مى دانستند. قرآن در اين سوره با آن قانون ها مخالفت كرد و آن خرافات را باطل اعلام نمود.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: پرهيز از بُت پرستى، نيكويى به پدر و مادر، وفاى به عهد و پيمان، رعايت عدالت، پرهيز از خوردن مال يتيمان، رعايت عدالت، احكام چهارپايان...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (۱ )
تو را ستايش مى كنم كه آسمان ها و زمين را آفريدى و تاريكى ها و روشنايى را پديد آوردى ولى كافران با ديدن اين همه نشانه هاى يگانگى تو، باز براى تو شريك قرار دادند.
اين زمين و آسمان ها و هرچه در آن است به دست قدرت تو آفريده شده است، من باور دارم كه جهان به خودى خود خلق نشده است و ازلى نيست، اين جهان زمانى نبوده است و تو آن را آفريده اى.
عدّه اى هم، به دو خدايى اعتقاد دارند: خداى نور و خداى ظلمت، اين عقيده هم باطل است، تو هم نور و هم تاريكى را پديد آوردى، منشأ پيدايش نور و تاريكى، يك اراده است و آن اراده توست كه خداى يگانه هستى.
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِين ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲ ) وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الاَْرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ (۳ )
ما از نسل آدم(عليه السلام)هستيم، تو او را با قدرت خود، از گِل آفريدى، همچنين ما را از نطفه اى خلق نمودى كه آن نيز از غذا و خوراكى است كه از خاك پديد مى آورى.
تو ما را آفريدى و مدّت عمر ما را مشخّص نمودى و معلوم نمودى كه در اين دنيا چقدر زندگى مى كنيم، تو به زمان مرگ ما، آگاهى.
انسان هايى كه به روز قيامت ايمان ندارند، چرا فكر نمى كنند، تو با قدرت خود ما را آفريدى، پس قدرت دارى كه ما را بعد از مرگ، بار ديگر زنده كنى، امّا كافران، به زندگى بعد از مرگ، شكّ دارند، اگر آنان قدرى فكر كنند مى فهمند كه زنده كردن آن ها، از آفرينش اوّليه آن ها آسان تر است.
وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آَيَة مِنْ آَيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ (۴ ) فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (۵ ) أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْن مَكَّنَّاهُمْ فِي الاَْرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الاَْنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آَخَرِينَ (۶ )
هر نشانه و معجزه اى براى هدايت كافران فرستادى، آنان از آن روى گردان شدند، آنان حقّ را شناختند ولى انكارش كردند و آن را مسخره كردند، به زودى آنان از نتيجه اين كار خود باخبر خواهند شد، آرى، عذاب آنان بسيار نزديك است و آن روز، آنان عذاب را خواهند چشيد.
اكنون با كافران چنين سخن مى گويى: چرا نگاه نمى كنيد كه قبل از شما، كافران زيادى را نابود كردم؟ من به آنان نعمت هايى داده بودم كه به شما نداده ام، از آسمان، باران هاى پى در پى براى آنان فرستادم، نهرهاى پر از آب از زير درختان آنان جارى ساختم، امّا وقتى نافرمانى كردند، آنان را هلاك ساختم و به جاى آنان، گروه هاى ديگرى را پديدار ساختم.
* * *
وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاس فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (۷ ) وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِيَ الاَْمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ (۸ )
تو انسان را آفريدى و پيامبران را براى هدايت او فرستادى تا راه خوب و بد را به او نشان بدهند و از زشتى ها برحذرش دارند. اگر انسان به سخنان پيامبران گوش فرا دهد، سعادت و رستگارى را از آنِ خود كرده است.
محمّد(صلى الله عليه وآله)، آخرين پيامبر تو بود و تو كامل ترين دين را به دست او براى مردم فرو فرستادى و جبرئيل را كه يكى از فرشتگان بزرگ توست، مأمور كردى تا قرآن را بر او نازل كند. محمّد(صلى الله عليه وآله)قرآن را از جبرئيل مى شنيد و براى مردم مى خواند.
گروهى از بُت پرستان انتظار داشتند فرشته اى كه بر پيامبر نازل مى شود را با چشم ببينند تا به خيال خود يقين كنند كه محمّد(صلى الله عليه وآله)پيامبر توست، امّا آنان به دنبال بهانه جويى بودند، به راستى اگر آنان در جستجوى حقّ بودند، معجزه قرآن براى آن ها كفايت نمى كرد؟
وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ (۹ )
گروهى ديگر از بُت پرستان دوست داشتند تو فرشتگان را به عنوان پيامبر به زمين بفرستى، سؤال آنان اين بود كه چرا خدا يكى از انسان ها را به پيامبرى فرستاده است؟ اگر خدا فرشته اى به پيامبرى مى فرستاد، ما حتماً به او ايمان مى آورديم.
اگر قرار بود كه فرشته اى هم پيامبر بشود، بايد آن فرشته به شكل انسان در مى آمد تا همه بتوانند او را ببينند و سخنش را بشنوند، زيرا اگر فرشته به همان حالت خودش باقى مى ماند، همه نمى توانستند او را ببينند و مردم دچار حيرت بيشتر مى شدند، پس فرشته بايد به صورت انسان در مى آمد، در اين صورت باز هم عدّه اى مى گفتند كه او فرشته نيست و انسان است !
حكمت تو در اين بود كه بندگان برگزيده خود را به مقام پيامبرى رساندى و آنان را الگوى همه قرار دادى.
فِي الاَْرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (۱۱ ) قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (۱۲ ) وَلَهُ مَا سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۱۳ )
بُت پرستان نه تنها سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله)را نمى پذيرفتند، بلكه به مسخره كردن او نيز مى پرداختند، اكنون تو با پيامبرت چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! تو اوّلين پيامبرى نيستى كه او را مسخره مى كنند، قبل از تو نيز پيامبران مرا مسخره مى كردند، بدان همه آن مسخره كنندگان به سزاى عمل خود رسيدند، كسانى هم كه تو را مسخره مى كنند، به زودى به سزاى عمل خود مى رسند، صبر و شكيبايى پيشه كن و از سخنان اين مردم نادان، دلگير مشو.
اى محمّد ! به اين مردم بگو كه در زمين گردش كنند و سرنوشت كسانى كه پيامبران مرا دروغگو شمردند، ببينند، شايد پند بگيرند و ديگر تو را دروغگو نشمارند.
قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (۱۴ ) قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْم عَظِيم (۱۵ ) مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (۱۶ ) وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْر فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۱۷ ) وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (۱۸ )
وقتى بُت پرستان مكّه ديدند كه روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده مى شود، تصميم گرفتند تا با پيامبر سخن بگويند و او را از راهى كه انتخاب كرده است باز دارند، آن ها خيال مى كردند كه پيامبر براى رسيدن به دنيا و ثروت آن، اين راه را برگزيده است، براى همين آنان به پيامبر چنين گفتند: اى محمّد ! اگر تو دست از مبارزه با بُت ها بردارى و به دين ما بازگردى، ما همه ثروت و دارايى خود را با تو تقسيم مى كنيم.[۷۹] اكنون تو به پيامبر خود فرمان مى دهى تا به بُت پرستان چنين بگويد:
آيا غير از خدا، سرپرستى براى خود برگزينم، حال آن كه خدا آسمان ها و زمين را پديد آورده است و اوست كه به همه روزى مى دهد و همه محتاج او هستند در حالى كه خود از كسى روزى نمى گيرد و از همه چيز بى نياز است.
قُلْ أَيُّ شَيْء أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآَنُ لاُِنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آَلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (۱۹ )
گروهى از بُت پرستان نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)آمدند و به او گفتند: تو چه پيامبرى هستى كه هيچ كس با تو موافق نيست ! ما از يهوديان درباره تو سؤال كرديم، به آنان گفتيم كه آيا در تورات از پيامبرى تو سخنى به ميان آمده است؟ آنان به ما گفتند كه هيچ چيزى درباره تو در كتاب هاى آسمانى نيامده است، اى محمّد ! اگر تو پيامبر هستى چرا كسى گواهِ پيامبرى تو نيست؟
اكنون تو با پيامبر چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! به آنان بگو: گواهى چه كسى برتر است تا من براى شما آن گواهى را بياورم كه يقين كنيد كه من پيامبر خدا هستم؟
الَّذِينَ آَتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (۲۰ ) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآَيَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۲۱ )
بُت پرستان مكّه از يهوديان درباره محمّد(صلى الله عليه وآله)سؤال كردند، يهوديان با اين كه نشانه هاى محمّد(صلى الله عليه وآله)و بشارت ظهور او را در تورات خوانده بودند، امّا حقيقت را پنهان كردند.
يهوديان وقتى دور هم مى نشستند به يكديگر مى گفتند كه نبايد اصلِ تورات را براى مردم بخوانيم، زيرا اگر ديگران از بشارت هايى كه درباره محمّد در تورات آمده است، باخبر شوند، به ما خواهند گفت چرا به محمّد ايمان نمى آوريد؟ آنان تصميم گرفتند تا حقيقت را پنهان كنند، آيا آنان نمى دانستند كه تو از همه كارهايشان باخبر هستى.
برنامه ديگر آن ها اين بود كه مطالبى دروغ را در تورات اضافه كنند و براى ديگران بخوانند، در تورات اصلى براى آخرين پيامبر نشانه هايى ذكر شده بود، آن ها آن نشانه ها را حذف كرده و نشانه هاى ديگرى اضافه كردند تا كسى نفهمد پيامبر موعودِ تورات، همان محمّد(صلى الله عليه وآله)است.
وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۲۲ ) ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ (۲۳ ) انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (۲۴ )
بُت پرستان در اين دنيا به جاى اين كه تو را پرستش كنند، به پرستش بُت ها رو آورده اند و شيطان اين كار را براى آنان زيبا و دلنشين جلوه نمود و هرچه پيامبر با آنان سخن گفت و آنان را از بُت پرستى دور كرد، آنان سر باز زدند.
روز قيامت كه فرا برسد تو همه مردم را در صحراى قيامت جمع مى كنى و به بُت پرستان چنين مى گويى: كجايند آن بُت هايى كه شما آن ها را شريك من مى دانستيد و آن ها را عبادت مى كرديد؟
در آن روز كه بُت پرستان به كمك نياز دارند، بُت ها نمى توانند به آنان هيچ كمكى بكنند، وقتى آنان از همه جا نااميد مى شوند بهانه مى آورند و مى گويند: "ما بت پرست نبوديم، ما هرگز بُت ها را شريك تو نمى دانستيم".
وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آَذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آَيَة لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الاَْوَّلِينَ (۲۵ ) وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (۲۶ ) وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآَيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۲۷ ) بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (۲۸ )
اى محمّد ! گروهى از بُت پرستان نزد تو مى آيند و وقتى قرآن مى خوانى به قرآن گوش فرا مى دهند، هدف آنان اين است كه نقطه ضعفى در قرآن پيدا كنند تا بتوانند شبهه اى درست كنند و مانع شوند كه ديگران به اين كتاب آسمانى نزديك شوند.
من بر دل هاى آنان پرده ها مى افكنم و آنان نمى توانند حقّ را درك كنند و در گوش آنان سنگينى قرار مى دهم، زيرا آنان نمى خواهند حقيقت را بشنوند، آنان به دنبال دسيسه اند، اگر آنان همه نشانه هاى آسمانى را هم ببينند، ايمان نمى آورند.
وقتى آنان نزد تو مى آيند با تو ستيزه مى كنند و مى گويند: "اين قرآن، چيزى جز افسانه هاى گذشتگان نيست".
وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (۲۹ ) وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (۳۰ )
آنان كه راه كفر را برگزيدند، مى گويند: "هرچه هست، فقط در اين دنياست، دنياى ديگرى وجود ندارد، وقتى ما مُرديم، ديگر زنده نمى شويم".
امّا روز قيامت فرا مى رسد، در آن روز، فرشتگان آنان را براى حسابرسى به پيشگاه من مى آورند، به آنان مى گويم: آيا اين روز حسابرسى و بازپرسى حقّ و درست نيست؟
آنان در جواب چنين مى گويند: آرى، سوگند به تو كه امروز حقّ است.
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ (۳۱ )
كسانى كه روز قيامت و بهشت و جهنّم را انكار مى كنند، در ضرر و خسران هستند تا آن گاه كه ناگهان روز قيامت فرا برسد، آنان با خود مى گويند: "افسوس كه در دنيا كوتاهى كرديم ! افسوس كه به خدا و اين روز ايمان نياورديم ! افسوس كه باعث بدبختى خود شديم".
در آن روز، آنان بار سنگين گناهان خود را بر دوش مى كشند و چه بارى است اين بار سنگين !!
آنان سزاى كارهاى خود را مى بينند و آتش جهنّم در انتظار آنان است.
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الاَْخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (۳۲ )
سخن از روز قيامت به ميان آمد، تو مى دانى كه وقتى من شيفته دنيا بشوم، روز قيامت را فراموش مى كنم، اين فراموشى هم سبب مى شود تا علاقه من به دنيا، بيشتر و بيشتر بشود، اكنون تو حقيقت زندگى دنيا را برايم بازگو مى كنى: "زندگى دنيا چيزى جز بازيچه و سرگرمى نيست، خانه آخرت كه باقى و جاويد است براى اهل تقوا بهتر است، چرا فكر نمى كنيد تا درستى اين سخن را دريابيد؟".[۸۴] * * * به خانه يكى از دوستان رفته بودم، مرغى با چند جوجه آنجا بود، من دقّت كردم ديدم او سرش را نزديك چيزى مى برد و بلند قُد قُد مى كند. گويا كسى را صدا مى زند.
قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآَيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (۳۳ ) وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ (۳۴ ) وَإِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الاَْرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآَيَة وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ (۳۵ )
تو در اين دنيا به همه فرصت دادى تا راه درست را انتخاب كنند، عدّه اى به پيامبر و قرآن تو ايمان آوردند و گروهى هم راه گمراهى را برگزيدند.
تو در اين دنيا، به انسان اختيار دادى تا خودش راهش را انتخاب كند، براى همين اهل ايمان نبايد براى گمراهى كافران غصّه بخورند و اندوهناك شوند.
بُت پرستان مكّه پيامبر تو را دروغگو شمردند و اين گونه سعادت را از خود دور كردند، پيامبر براى آنان اندوهناك شد، اكنون تو با او سخن مى گويى:
إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (۳۶ )
اى محمّد ! مردمى كه سخن تو را مى شنوند، دو گروه هستند:
گروه اوّل: كسانى كه گوش شنوا دارند و دعوت تو را اجابت مى كنند و به من و قرآن و روز قيامت ايمان مى آورند.
گروه دوم: كسانى كه مانند مردگان هستند، آنان گوش و چشم خود را بسته اند و تصميم گرفته اند به تو ايمان نياورند، آنان روز قيامت را انكار مى كنند تا وقتى كه من آنان را در آن روز، زنده كنم و فرشتگان، آن ها را براى حسابرسى به پيشگاه من بياورند.
وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آَيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنَزِّلَ آَيَةً وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (۳۷ )
عدّه اى از بزرگان مكّه نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)آمدند و گفتند: "اى محمّد ! تو مى گويى من فرستاده خدا هستم، اگر راست مى گويى معجزاتى مانند عصاى موسى(عليه السلام)براى ما بياور".
عصاى موسى(عليه السلام)معجزه بزرگى بود، وقتى آن را بر سنگى زد، از آن دوازده چشمه آب جوشيد، وقتى آن را در مقابل فرعون بر زمين انداخت، تبديل به اژدهايى بزرگ شد.
بزرگان مكّه به پيامبر چنين پيشنهادى را دادند، امّا اين پيشنهاد آن ها براى ايمان آوردن نبود، آن ها به دنبال بهانه بودند، پيامبر براى آنان، قرآن را به عنوان معجزه آورده بود و از آنان خواسته بود تا يك سوره مانند قرآن بياورند، اگر آنان به دنبال حقيقت بودند، وقتى عجز خود را از آوردن يك سوره مانند قرآن ديدند، بايد ايمان مى آوردند.
وَمَا مِنْ دَابَّة فِي الاَْرْضِ وَلَا طَائِر يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْء ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (۳۸ )
بُت پرستان از پيامبر تو درخواست معجزه جديد كردند، تو مى دانستى كه فراوانى معجزه دليل هدايت نمى شود، بلكه اين درك و فهم است كه باعث هدايت انسان مى شود، انسانى كه معجزه اى را مى بيند بايد در آن فكر كند و از رهگذر اين فكر است كه هدايت به سراغ او مى آيد.
بُت پرستان از پيامبر تقاضاى عصايى همچون عصاى موسى(عليه السلام)كردند، اگر آنان در اين جهان هستى با دقّت نگاه مى كردند، نشانه هاى زيادى از قدرت تو مى يافتند.
آرى، همه موجودات زنده از جنبندگانى كه در زمين حركت مى كنند تا پرندگانى كه در آسمان پرواز مى كنند، همه آنان گروه هايى همچون انسان ها هستند كه تو به قدرت خود، مدّت زندگانى و روزى آنان را معيّن نموده اى .
وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَمَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاط مُسْتَقِيم (۳۹ )
در اين جهان هستى، نشانه هاى زيادى از قدرت تو آشكار است، پس چرا عدّه اى به تو كفر مىورزند؟
آنان كسانى هستند كه قدرت درك خود را از دست داده اند، اسير دنيا و هوس هاى زودگذر آن شده اند، گويا كر و لال اند و در تاريكى جهل و نادانى گرفتار شده اند.
تو براى همه انسان ها زمينه هدايت را آماده كردى، راه خوب و بد را نشان آن ها دادى، عدّه اى به اختيار خود از پذيرش حقّ سر باز مى زنند و پيامبر تو را دروغگو و قرآن تو را دروغ مى خوانند، آنان راه شيطان را انتخاب نمودند پس تو آنان را به حال خود رها مى كنى.
قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۴۰ ) بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ (۴۱ )
تو مى دانى كه بُت پرستان شيفته بُت هاى خود شده اند، آن ها پيام قرآن تو را نمى شنوند و در نشانه هاى قدرت تو فكر نمى كنند، اكنون به پيامبر دستور مى دهى تا اين سخن را به آنان بگويد:
آيا تا به حال فكر كرده ايد كه اگر عذاب خدا بر شما نازل شود يا روز قيامت فرا برسد، براى رهايى از عذاب، چه كسى را صدا مى زنيد؟ اگر شما راست مى گوييد كه اين بُت ها، خداى شما هستند، بگوييد بدانم در لحظه گرفتارى و سختى ها، چه كسى را مى خوانيد؟
در آن لحظات سخت، قطعاً خدا را به يارى مى خوانيد و خدا اگر بخواهد، مشكل شما را برطرف مى كند و بلا را از شما دور مى گرداند، آرى، شما در آن لحظه، همه بُت هاى خود را فراموش مى كنيد.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَم مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ (۴۲ ) فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۴۳ ) فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْء حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ (۴۴ ) فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (۴۵ )
تو پيامبرانى را براى امّت هاى قبل فرستادى تا راه هدايت و رستگارى را براى آنان بيان كنند، امّا آنان نافرمانى كردند و دعوت پيامبران را اجابت نكردند، از اين رو تو آنان را به بلاها و سختى ها مبتلا ساختى تا شايد به درگاه تو رو آورند و دست از كفر بردارند و به پيامبران ايمان آورند.
آنان با ديدن آن بلاها و سختى ها، به درگاه تو رو نياوردند و زارى نكردند و از كفر خود توبه نكردند. اگر آنان به درگاه تو تضرّع مى كردند، توبه آنان را مى پذيرفتى و عذاب را از آنان دور مى كردى.
چرا آنان توبه نكردند؟ چرا به سوى تو بازنگشتند؟
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الاَْيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ (۴۶ ) قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ (۴۷ )
با انسان چنين سخن مى گويى تا شايد به خود آيد و از خواب غفلت بيدار شود: اى انسان ! همه نعمت هايى كه دارى، من به تو داده ام، اگر من گوش و چشم تو را از كار بيندازم و عقل و هوش تو را بگيرم تا ديگر چيزى نفهمى، جز من چه كسى مى تواند آن نعمت ها را به تو بازگرداند؟ جز من چه كسى مى تواند بار ديگر تو را شنوا و بينا و دانا كند؟
تو اين سخنان را بيان مى كنى تا كسانى كه تو را فراموش كرده اند، به هوش آيند، امّا آنان هيچ توجّهى نمى كنند.
اگر عذاب تو به صورت ناگهانى يا به طور آشكار نازل شود، ستمكاران چه خواهند كرد؟ آيا به جز آنان، كسى از خشم تو، هلاك خواهد شد؟
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ فَمَنْ آَمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (۴۸ )وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (۴۹ )
تو پيامبران را فرستادى تا مردم را به عبادت و بندگى تو دعوت كنند و از كفر و بُت پرستى نهى كنند.
پيامبران اهل ايمان را به بهشت مژده دادند و كافران و گناهكاران را از عذاب تو ترساندند، پيامبران را فقط براى بيم و اميد فرستادى. هر كس كه به آنان ايمان آورد و عمل نيكو انجام دهد، در روز قيامت، هيچ ترس و نگرانى نخواهد داشت و از چيزى اندوهناك نخواهد بود.
امّا كسانى كه پيامبران تو را دروغگو بشمارند و آيات و نشانه هاى تو را انكار كنند، به سبب اين نافرمانى، به عذاب گرفتار خواهند شد.
قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الاَْعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ (۵۰ )
بُت پرستان از پيامبر معجزه هاى عجيبى طلب مى كردند، به او مى گفتند: اگر تو پيامبرى آن كوه را تبديل به طلا كن و از همه اتّفاقاتى كه در آينده براى ما مى افتد، ما را باخبر كن تا بتوانيم از حوادث بد پيشگيرى كنيم.
اكنون تو در اينجا به پيامبر چنين مى گويى:
اى محمّد ! به آنان بگو كه من ادّعا نمى كنم كه گنجينه هاى علم و قدرت خدا نزد من است تا هرچه بخواهيد براى شما بياورم.
وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (۵۱ )
اى پيامبر ! كسانى را كه از روز قيامت هراس به دل دارند با قرآن هشدار بده تا اهل تقوا بشوند و از گناهان دورى كنند.
روز قيامت، روزى است كه انسان ها، تك و تنها مى شوند و هيچ دوست و شفيعى به غير از من ندارند.
آن روز، همه براى حسابرسى به پيشگاه من حاضر مى شوند و يار و ياورى جز من نخواهد بود، هيچ كس بدون اجازه من، نمى تواند آنان را يارى كند و آنان را نجات بدهد.
وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْء وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْء فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ (۵۲ ) وَكَذَلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْض لِيَقُولُوا أَهَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنَا أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ (۵۳ )
گروهى از ثروتمندان مكّه نزد پيامبر آمدند، آن ها ديدند كه پيامبر با چند نفر از بردگان و فقيران نشسته است. اين عادت پيامبر بود كه هميشه در جمع آنها مى نشست و با آنان سخن مى گفت، بلال كه برده اى سياه چهره بود و پيامبر او را دوست مى داشت نيز در ميان بردگان بود.
در اين هنگام، يكى از ثروتمندان به پيامبر گفت: وقتى ما به ديدن تو مى آييم، اين بردگان و فقيران را از مجلس خود بيرون كن، ما دوست داريم كه شخصيّت و ارزش ما حفظ شود، وقتى مهمانانى به اين شهر مى آيند، ما خجالت مى كشيم كه ما را با اين فقيران و بردگان ببينند. جلسه ما را از آنان جدا كن، اين كار باعث مى شود بزرگى و عظمت تو حفظ شود و در دل هاى مردم بيشتر جا باز كنى.[۹۲] تو اين دو آيه را بر پيامبر نازل كردى:
وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآَيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَة ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۵۴ ) وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الُْمجْرِمِينَ (۵۵ )
تو در قرآن از عذاب بُت پرستان و كافران و مُجرمان سخن گفتى، اين كه آنان در روز قيامت هيچ يار و ياورى نخواهند داشت و آتش دوزخ در انتظار آنان خواهد بود.
گروهى از گناهكارانى كه اين سخنان تو را شنيده بودند، به فكر فرو رفتند، آيا آنان هم گرفتار عذاب تو خواهند شد؟ آن ها به تو و پيامبر تو ايمان آورده بودند امّا گناهانى را انجام داده بودند.
سرانجام آن ها تصميم گرفتند تا نزد پيامبر بروند و از او درباره آينده خود سؤال كنند، به راستى آيا تو گناه آنان را مى بخشى؟ [۹۳]
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (۵۶ ) قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ (۵۷ ) قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الاَْمْرُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ (۵۸ )
سخن از مُجرمان به ميان آمد، مُجرمان كسانى هستند كه حقّ را شناخته اند، امّا از روى عناد و دشمنى آن را انكار كردند، گروهى از مردم مكّه، با اين كه مى دانستند محمّد(صلى الله عليه وآله)پيامبر توست، امّا به او ايمان نمى آوردند. آنان از پيامبر مى خواستند دست از آرمان خود بردارد و به عبادت بُت هاى آنان رو بياورد.
پيامبر به امر خدا در جواب آنان چنين بايد بگويد: "من از پرستش بُت هايى كه شما به جاى خدا مى پرستيد، نهى شده ام، من از هواهاى نفسانى شما پيروى نمى كنم، اگر چنين كنم، قطعاً گمراه خواهم شد و از هدايت يافتگان نخواهم بود. من براى شما قرآن را آوردم، قرآن، دليل روشن خدا براى شماست، امّا شما آن را تكذيب كرديد".
* * *
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّة فِي ظُلُمَاتِ الاَْرْضِ وَلَا رَطْب وَلَا يَابِس إِلَّا فِي كِتَاب مُبِين (۵۹ ) وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۶۰ ) وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ (۶۱ ) ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ (۶۲ )
سخن از قانون تو به ميان آمد، تو كافران را به يكباره نابود نمى كنى، به آنان فرصت مى دهى تا سخنان تو را بشنوند، شايد هدايت شوند.
اكنون در اينجا از خودت سخن مى گويى، از علم و قدرت بى اندازه ات سخن مى گويى تا بندگانت با تو بيشتر آشنا شوند و به جاى عبادت بُت هاى بى جان، به پرستش تو رو بياورند.
اى بندگان من !
قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (۶۳ ) قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْب ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ (۶۴ )
از قدرت خود سخن گفتى تا شناخت بندگانت به تو افزون شود و در دل آن ها، محبّت و دوستى تو زيادتر شود. اكنون از لحظه هايى سخن مى گويى كه پرده كبر و غفلت از مقابل چشمان بندگانت كنار مى رود.
اين سخن توست: به راستى چه كسى جز من شما را از سختى ها نجات مى دهد؟ سختى هايى كه در دريا يا خشكى به شما رو مى آورند، شما در آن لحظه، آشكار و نهان، مرا مى خوانيد و مى گوييد كه اگر نجات پيدا كنيم، بنده شكرگزار خدا خواهيم شد. من شما را از آن بلاها و هر اندوه ديگرى نجات مى دهم، امّا باز شما مرا فراموش مى كنيد و به بُت هاى خود رو مى كنيد.
* * *
قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْض انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الاَْيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ (۶۵ ) وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيل (۶۶ )
ديگر وقت آن است كه بُت پرستان را از عذاب بترسانى، پيامبر بارها با آنان سخن گفت و سعى كرد آنان را از خواب غفلت بيدار كند، امّا آنان شيفته بت هاى خود شده اند.
اكنون به آنان هشدار مى دهى كه مى توانى آن ها را به اين سه عذاب گرفتار سازى:
۱ - عذاب آسمانى (صاعقه، طوفان).
لِكُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۶۷ )
براى هر يك از وعده ها و پيش گويى هاى تو، وقت و زمانى است، هر وقت كه زمان آن فرا برسد، آن وعده ها آشكار خواهد شد و به زودى همگان راستى وعده هاى تو را خواهند فهميد.
بت پرستى، بزرگ ترين مانع سعادت و رستگارى انسان است، وقتى انسان به جاى پرستش خداى يگانه، به عبادت بُت هاى بى جان رو مى آورد، خود را از سعادت محروم مى كند. همين طور وقتى تو از ما مى خواهى تا از گناهان دورى كنيم، اين به نفع خودمان است، عبادت و معصيت انسان ها، براى تو هيچ نفع و ضررى ندارد.
حكايت سخنان تو مانند سخنان آن پزشكى است كه به كسى مى گويد:"تو به سرطان مبتلا شده اى، بايد به فكر درمان و معالجه خود باشى"، امّا او سخن پزشك را دروغ مى شمارد و به دنبال معالجه نمى رود.
وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آَيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيث غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۶۸ ) وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْء وَلَكِنْ ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (۶۹ )
كافران اينجا و آنجا مى نشستند و قرآن را مسخره مى كردند و درباره آن، ياوه گويى مى نمودند، آنان سخنان نامناسبى درباره قرآن مى گفتند تا به خيال خود، مردم را از شنيدن آيات قرآن باز دارند.
اكنون تو از مسلمانان مى خواهى كه اگر در مجلسى بودند و كافران مشغول بدگويى قرآن شدند، از آنان رو بگردانند و از گفتگو با آنان پرهيز كنند تا آنان به موضوع ديگرى مشغول شوند و اگر شيطان باعث شود كه اين دستور را فراموش كنند، همان لحظه كه يادشان آمد، جلسه را ترك كنند و با آن كافران هم سخن نشوند.
آرى، نشستن در مجلسى كه قرآن را مسخره مى كنند، گناه بزرگى است، البتّه اگر افراد باتقوا براى ارشاد و هدايت گمراهان با آنان همنشين شوند، گناهى بر آنان نيست، ولى بايد توجّه داشته باشند كه اين كار فقط براى هدايت آنان باشد نه چيز ديگرى، شايد گمراهان اين پندها را بشنوند و پرهيزكار شوند.[۱۰۰]
وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْل لَا يُؤْخَذْ مِنْهَا أُولَئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيم وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ (۷۰ )
اى محمّد ! كسانى را كه دين خود را به بازيچه و هوسرانى گرفته اند و بُت ها را عبادت مى كنند و زندگى دنيا آنان را فريفته است، به حال خود رها كن، آنان شيفته دنيا شده اند و به فكر روز قيامت نيستند، پس تو از همنشينى با آنان دورى كن.
از تو مى خواهم تا آنان را با آيات قرآن، از نتيجه كارهايشان بترسانى و به آنان خبر دهى كه به عذاب من گرفتار خواهند شد، روز قيامت فرا مى رسد و هر كس به نتيجه اعمال خودش، سپرده مى شود و راه فرارى نمى يابد، در آن روز جز من يار و فريادرسى نيست.
اگر آنان براى نجات خود، هر گونه عوضى بدهند، از آنان پذيرفته نمى شود، آنان گرفتار نتيجه كردار و رفتار خود شده اند، براى آنان به خاطر كفرشان، نوشيدنى از آبى جوشان مى نوشانند و آنان دچار عذابى دردناك خواهند بود.
قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الاَْرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (۷۱ ) وَأَنْ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (۷۲ ) وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (۷۳ )
گروهى از مردم مكّه نداى پيامبر را اجابت كردند و دست از بُت پرستى برداشتند و مسلمان شدند. بزرگان مكّه وقتى اين خبر را شنيدند، نزد آن تازه مسلمانان رفتند و آنان را به كفر و بُت پرستى دعوت كردند.
اكنون تو به پيامبر دستور مى دهى تا به مشركان چنين بگويد:
اى مشركان! آيا از پرستش خدا دست برداريم و بُت هايى را پرستش كنيم كه نمى توانند سودى به ما برسانند. بُت ها هرگز نمى توانند به ما ضررى برسانند، عدّه اى خيال مى كنند اگر دست از بُت پرستى بردارند به خشم بُت ها گرفتار مى شوند، اما بُت ها هرگز نمى توانند به كسى ضررى برسانند.
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لاَِبِيهِ آَزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آَلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَال مُبِين (۷۴ )
از ابراهيم(عليه السلام)سخن مى گويى، ابراهيم(عليه السلام)يكى از پيامبران بزرگ تو بود، وقتى او كوچك بود، پدرش از دنيا رفت، براى همين عمويش، "آذر" او را بزرگ كرد، او عمويش را پدر خطاب مى كرد.[۱۰۲] آذر بت پرست بود و دوست داشت كه ابراهيم(عليه السلام)هم مانند او بُت ها را بپرستد، امّا ابراهيم(عليه السلام)به او چنين گفت: "چرا بُت ها را به عنوان خداى خود، پرستش مى كنى؟ تو و قبيله ات در گمراهى آشكار هستيد".
تو در اينجا از آذر به عنوان "پدر" ابراهيم ياد مى كنى، در حالى كه او عموى ابراهيم(عليه السلام)بود، به راستى هدف تو از اين سخن چيست؟
وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (۷۵ )
تو بودى كه ابراهيم(عليه السلام)را از بُت پرستى و پيروى از دين عمويش آذر نجات دادى و قلب او را به نور ايمان روشن نمودى، تو بر همه آسمان ها و زمين فرمانروايى دارى، تو اين فرمانروايى خود را به ابراهيم(عليه السلام)نشان دادى تا با ديدن آن، يقين پيدا كند.
ابراهيم(عليه السلام)عجائب و شگفتى هاى جهان را با چشم خود ديد و يقين او بيشتر و كامل تر شد. او قدرت و عظمت تو را در جهان ديد، او با چشم خود چيزهايى را ديد كه ديگران از ديدن آن، ناتوان هستند، تو پرده از چشم او گرفتى و او ملكوت آسمان ها و زمين را ديد.[۱۰۳] * * *
بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لاََكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ (۷۷ ) فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (۷۸ )إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (۷۹ )
ابراهيم(عليه السلام)ديد كه عدّه اى از مردم ستاره زهره را مى پرستند، عدّه ديگرى ماه را و گروه ديگر خورشيد را مى پرستند. او تصميم گرفت تا با آنان سخن بگويد.
شب كه فرا رسيد، ستاره زهره در آسمان پديدار شد، ابراهيم(عليه السلام)رو به كسانى كرد كه زهره را مى پرستيدند، به آنان چنين گفت: آيا اين خداى من است؟
او از اين سؤال هدفى داشت، مى خواست تا پيام خود را به آنان برساند، ساعتى گذشت و ستاره زهره ناپديد شد و غروب كرد، اينجا بود كه ابراهيم(عليه السلام)به آنان گفت: من چيزى كه غروب مى كند را دوست ندارم.
وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْء عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ (۸۰ ) وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالاَْمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۸۱ ) الَّذِينَ آَمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْم أُولَئِكَ لَهُمُ الاَْمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ (۸۲ )وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آَتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَات مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (۸۳ )
ابراهيم(عليه السلام)با مردم سخن گفت و آن ها را از پرستش غير خدا برحذر داشت. عدّه اى ماه و خورشيد و ستاره زهره را مى پرستيدند، امّا بيشتر مردم آن روزگار، بت پرست بودند. ابراهيم(عليه السلام)از آنان خواست تا فقط تو را بپرستند و يكتاپرست شوند.
آنان وقتى سخن ابراهيم(عليه السلام)را شنيدند به او گفتند:
اى ابراهيم ! تو از ما مى خواهى از دين پدران خود دست بكشيم، در حالى كه پدران و نياكان ما، همه بر اين دين بوده اند، ما از دين آنان دست برنمى داريم، زيرا از عاقبت آن مى ترسيم، ما مى ترسيم به خشم بُت ها گرفتار شويم، تو هم كه از عبادت بُت ها جدا شده اى، به زودى به خشم آنان گرفتار خواهى شد، پس بهتر است به دين ما بازگردى.
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيَْمانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الُْمحْسِنِينَ (۸۴ ) وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (۸۵ )وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ (۸۶ ) وَمِنْ آَبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم (۸۷ )ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۸۸ )
تو ابراهيم(عليه السلام)را شايسته مقام پيامبرى دانستى و او را براى هدايت مردم فرستادى، ابراهيم(عليه السلام)در راه تو زحمت كشيد و فداكارى زيادى نمود، تو هم به او نسل نيك و فرزندان صالح و شايسته عنايت كردى، اكنون نسل و ذريّه او را نام مى برى:
۱ - تو به ابراهيم(عليه السلام)، پسرى به نام "اسحاق" دادى. وقتى اسحاق بزرگ شد، ازدواج كرد و تو به او، فرزندى به نام "يعقوب" عنايت كردى. يعقوب، نوه ابراهيم بود. (ابراهيم و اسحاق و يعقوب(عليهم السلام)، به ترتيب پدربزرگ، پدر و پسر بودند).
تو ابراهيم و اسحاق و يعقوب(عليهم السلام)را به علم و اخلاق نيك و پيامبرى هدايت كردى، همان گونه كه قبل از آن، به نوح(عليه السلام)هم نعمت علم و فضيلت عنايت كردى، ابراهيم(عليه السلام)، از نسل نوح(عليه السلام)بود. (نوح(عليه السلام)حدود دو هزار سال قبل از ابراهيم(عليه السلام)، زندگى مى كرد).
أُولَئِكَ الَّذِينَ آَتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ (۸۹ )
در آيه قبل، از ۱۷ پيامبر بزرگ خود ياد كردى، همه آنان را براى هدايت انسان ها فرستادى تا آنان پيام و سخن تو را ابلاغ كنند و بتوانند راه سعادت و خوشبختى را پيدا كنند.
ابراهيم(عليه السلام)را فريادگر توحيد قرار دادى و به او نسلى پربركت عنايت كردى.
با موسى(عليه السلام)سخن گفتى، به عيسى(عليه السلام)معجزات خاصّى عنايت كردى و جبرئيل را به كمك او فرستادى، به محمّد(صلى الله عليه وآله)امتياز خاتميّت دادى و دين او را كامل ترين و جامع ترينِ اديان قرار دادى.
أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ (۹۰ )
تو پيامبران را به راه خير و نيكى هدايت كرده اى و اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا راه آنان را پيروى كند، روش پيامبران يك سرمشق خوب براى محمّد(صلى الله عليه وآله)است، اصول پيامبرى همان ايمان به تو، تسليم تو بودن و ايمان به روز قيامت است. پيامبران تو هرگز از ديگران مزدى نخواستند، تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا به مردم بگويد: من از شما براى رسالت خود، اجر و مزدى نمى طلبم، اين رسالت من، پند و هدايت براى همه جهانيان است، من وظيفه خود را انجام مى دهم.
* * *
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۷ قرآن است.
۲ - "اَعراف" به معناى "مكان هاى بلند" مى باشد، در آيه ۴۶ اين سوره از كسانى ياد شده است كه در روز قيامت، كنار پل صراط در مكان هاى بلندى مى ايستند. آنان بندگان برگزيده خدا هستند و براى مؤمنانى كه گناهكار هستند، دعا مى كنند و خدا هم شفاعت آنان را مى پذيرد.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: آفرينش انسان، اشاره به ميثاق اول يا عالم ذرّ در آيه ۱۷۲، اشاره به ماجراى پيامبران بزرگ (نوح، هود، صالح، لوط و شعيب(عليهم السلام)) و ماجراى موسى(عليه السلام)و بنى اسرائيل...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ المص (۱ ) كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (۲ )
در ابتدا چهار حرف "الف"، "لام" و "ميم" و "صاد" را ذكر مى كنى. تو با حروف الفبا با انسان سخن گفتى، قرآن، معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است، من بايد در قرآن فكر كنم و پيام آن را دريابم.
گروهى از مردم تصوّر مى كردند كه قرآن، سخنان خودِ پيامبر است، تو تأكيد
مى كنى كه قرآن، كتابى است آسمانى.
اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ (۳ ) وَكَمْ مِنْ قَرْيَة أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ (۴ ) فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا إِلَّا أَنْ قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ (۵ )
از ما مى خواهى تا به كسانى كه قبلاً روى زمين زندگى مى كردند، فكر كنيم و از سرنوشت آنان پند بگيريم، تو پيامبران را براى هدايت انسان ها فرستادى ولى آنان به سخنان پيامبر خود گوش نكردند و به گناه و معصيت و بُت پرستى ادامه دادند.
تو به آنان فرصت توبه دادى ولى آنان راه خود را ادامه دادند، تا اين كه عذاب تو فرا رسيد، بعضى از آن ها را در دل شب، وقتى كه همه در خواب بودند به عذاب گرفتار ساختى، بعضى ها را وسط روز گرفتار عذاب نمودى، آنان بعد از فعّاليّت روزانه، ساعتى به استراحت پرداخته بودند كه عذاب تو نازل شد.
آرى، آنان به كفر و ستم خود ادامه دادند و وقتى پيامبرشان از آنان مى خواست كه دست از گناه بردارند و توبه كنند، سخن او را مسخره مى كردند، وقتى پيامبرشان به آنان وعده عذاب مى داد، او را دروغگو مى شمردند و هرگز باور نمى كردند عذاب تو فرا برسد، امّا وقتى عذاب تو فرا رسيد كه آنان در كمال آرامش و خواب بودند.
فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ (۶ ) فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْم وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ (۷ ) وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۸ ) وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآَيَاتِنَا يَظْلِمُونَ (۹ )
درست است كه گناهكاران به عذاب تو گرفتار شدند و از اين دنيا رفتند، امّا عذاب آنان پايان نگرفته است، در روز قيامت، بار ديگر آنان را زنده مى كنى و آنان براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند و بعد از حسابرسى به آتش جهنّم گرفتار مى شوند.
در روز قيامت از آنان مى پرسى كه چرا به سخنان پيامبران گوش نداديد؟ پيامبران شما را به راه راست دعوت كردند، چرا دعوت آنان را اجابت نكرديد؟
در روز قيامت، از پيامبران هم سؤال مى كنى و به آنان مى گويى: آيا شما وظيفه خود را به خوبى انجام داديد؟ آيا سخن مرا براى مردم بيان كرديد؟
وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الاَْرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (۱۰ ) وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لاَِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ (۱۱ ) قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين (۱۲ ) قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ (۱۳ ) قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (۱۴ ) قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (۱۵ ) قَالَ فَبَِما أَغْوَيْتَنِي لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ (۱۶ ) ثُمَّ لاََتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ (۱۷ )قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ (۱۸ ) وَيَا آَدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتَُما وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ (۱۹ )
انسان را آفريدى و او را روى زمين جاى دادى و هرچه براى كمال او نياز بود، در اختيارش قرار دادى، امّا عدّه كمى از انسان ها، شكر اين نعمت هاى تو را به جا مى آورند.
تو انسان را آفريدى و او را به اين صورت كامل، آراستى !
تو نعمت هاى فراوان به او دادى، به راستى چرا اين انسان، گناه و عصيان مى كند و گرفتار غفلت و فراموشى مى شود؟
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآَتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ (۲۰ ) وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ (۲۱ ) فَدَلَّاهُمَا بِغُرُور فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآَتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ (۲۲ ) قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (۲۳ ) قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الاَْرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِين (۲۴ ) قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ (۲۵ )
تو به آدم(عليه السلام)گفتى: "اى آدم ! همراه با همسرت، حوّا در بهشت ساكن شويد و از نعمت هاى زيباى آن استفاده كنيد ولى نزديك آن درختى كه براى شما ممنوع كردم، نشويد و از ميوه آن نخوريد، اگر اين كار را بكنيد، به خود ستم مى كنيد".
آدم(عليه السلام)وارد بهشت مى شود و شيطان در پى وسوسه او بر مى آيد، آن بهشتى كه آدم(عليه السلام)در آنجا بود، بهشت جاودان نبود، زيرا اگر كسى وارد آن بهشت شود، براى هميشه در آن خواهد بود.
آن بهشت، باغى زيبا بود و آدم(عليه السلام)و همسرش در آنجا زندگى خود را آغاز كردند، شيطان بيكار ننشست و آنان را وسوسه كرد.
يَا بَنِي آَدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآَتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (۲۶ )يَا بَنِي آَدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآَتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ (۲۷ )
اكنون وقت آن است كه با فرزندان آدم(عليه السلام)سخن بگويى: من براى شما نعمت لباس را قرار دادم تا بدن شما را بپوشاند و مايه زينت شما باشد، ولى اين پوشش كافى نيست، من براى شما يك لباس معنوى هم قرار دادم كه آن لباس پرهيزكارى و تقوا است كه از لباس ظاهرى بهتر است.
لباس چگونه بدن شما را از گرما و سرما حفظ مى كند و زشتى هاى جسم شما را مى پوشاند، لباس تقوا هم، روح شما را از گناه حفظ مى كند و زشتى هاى گناهان را مى پوشاند و بهترين زينت براى شماست.
فراموش نكنيد كه اين لباس ظاهرى و معنوى، از نشانه هاى من براى شماست تا فكر كنيد و پند بگيريد.
وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آَبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (۲۸ )قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ (۲۹ )فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (۳۰ )
شيطان براى فريب انسان، برنامه دارد، او اعمال گذشتگان را براى انسان زيبا جلوه مى دهد و به همين دليل، انسان هايى كه از نور ايمان بى بهره اند، راه و روش پدران خود را ادامه مى دهند و به راحتى گناه و معصيت مى كنند.
اگر به آنان بگوييم چرا اين كارها را انجام مى دهيد، آنان در پاسخ مى گويند: "اين راه و رسمى است كه گذشتگان ما انجام مى دادند، ما هم به شيوه و رسم آنان عمل مى كنيم و اين دستور خداست".
اين سخن آنان عجيب است، گناه انجام مى دهند و آن را به تو نسبت مى دهند.
يَا بَنِي آَدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (۳۱ )قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آَمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ (۳۲ )
از من مى خواهى كه هنگامى كه مى خواهم تو را عبادت كنم و نماز بخوانم، خود را زيبا كنم، بهترين لباس خود را به تن كنم، عطر بزنم و خوشبو شوم، موهاى خود را شانه نمايم، آرى، تو زيبايى را دوست دارى و براى همين دوست دارى بندگان تو هنگامى كه به مسجد مى روند، زيبا بروند.
تو به بندگانت نعمت هاى زيادى داده اى و از آنان مى خواهى تا از آن خوراكى ها بخورند و از آشاميدنى ها بياشامند و زياده روى نكنند كه تو كسانى كه اسراف مى كنند را دوست ندارى.
تو در اين دنيا، نعمت هاى خود را به مؤمن و كافر مى دهى، به همه آن ها روزى مى دهى و همه از آن نعمت ها بهره مى برند، امّا در روز قيامت، نعمت هاى خود را فقط به اهل ايمان مى دهى، آنان را در بهشت مهمان خود مى كنى و از ميوه ها، نوشيدنى ها و زيبايى ها بهره مند مى سازى، كافران در آتش جهنّم گرفتار خواهند شد، تو اين گونه سخنان خود را براى كسانى كه آگاهند، بيان مى كنى.
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالاِْثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (۳۳ )
تو كارهاى زشت را حرام كرده اى، چه اين كارها آشكار باشد چه پنهان. همچنين تو تجاوز به حقوق ديگران را حرام نموده اى و نيز از ما خواسته اى تا هرگز كسى يا چيزى را شريك تو قرار ندهيم، تو خداى يگانه هستى و هيچ، شريكى ندارى.
عدّه اى به تو سخنانى را نسبت مى دهند كه تو هرگز آن سخنان را نگفته اى، آنان به نام دين، دستوراتى را به مردم مى دهند و مى گويند كه خدا اين چنين خواسته است. اين سخنان، دروغ است و هيچ اصل و اساسى ندارد. تو به همه هشدار مى دهى تا هرگز به دروغ به تو سخنى را نسبت ندهند.
قبل از اسلام، بزرگان مكّه اين قانون را پيش خود ساخته بودند و آن را به تو نسبت مى دادند، آنان به مردم مى گفتند كسى كه براى طواف كعبه مى آيد بايد لباس مردم مكّه را به تن كند و اگر اين لباس را نمى تواند تهيّه كند بايد لخت و عريان طواف كند.[۱۳۴]
وَلِكُلِّ أُمَّة أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ (۳۴ ) يَا بَنِي آَدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آَيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (۳۵ ) وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۳۶ )
براى هر قوم و ملّتى، دوره و زمان معيّنى را قرار دادى و راه ايمان و راه گمراهى را براى آنان بيان كردى و به آنان حقّ انتخاب دادى، تو هيچ كس را مجبور به ايمان نمى كنى، آنان در آن مدّت و زمانى كه به آنان داده اى، آزاد هستند، مى توانند راه خوب يا بد را انتخاب كنند، سرانجام مهلت آن ها تمام مى شود و وقتى مرگ آنان فرا رسيد، حتّى يك لحظه هم نمى توانند مرگ خود را عقب يا جلو بيندازند. تو زمان مرگ آنان را قبلاً مشخّص كرده اى، وقتى آن زمان فرا برسد، مرگ آنان را درمى يابد.
تو پيامبران خود را براى هدايت انسان ها فرستادى، آنان سخنان تو را براى مردم بيان كردند، كسانى كه از پيامبران تو اطاعت كردند و اهل تقوا شدند و كار نيك انجام دادند، به سعادت مى رسند، آنان در روز قيامت، هيچ ترس و اندوهى نخواهند داشت و زندگى همراه با آرامش را تجربه خواهند كرد و در بهشت، مهمان تو خواهند بود.
امّا كسانى كه سخنان پيامبران تو را دروغ شمردند و سركشى كردند، گرفتار آتش جهنّم خواهند شد و براى هميشه در آن خواهند سوخت.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآَيَاتِهِ أُولَئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ (۳۷ )
با خود فكر مى كنم كه چه كسى ستمكارتر از همه است؟ چه كسى بيش از همه ظلم مى كند؟
تو پاسخ اين سؤال را اين گونه مى دهى: كسى كه سخن دروغ به تو نسبت بدهد و دين تو را به بازى بگيرد، او از همه ستمكارتر است. كسى كه مردم را فريب بدهد و سخنى را كه تو نگفته اى به نام تو به آنان بگويد، ظلم بزرگى كرده است زيرا سبب انحراف آنان شده است. كسانى كه فريب او را مى خورند و سخن او را مى پذيرند، به گمراهى مى افتند.
همچنين كسى كه حقّ را بشناسد امّا باز هم آن را انكار كند، ستمكارترين مردم است، كسى كه مى داند قرآن، سخن توست، امّا باز هم آن را دروغ بشمارد، به خود ظلم كرده است.
قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لاُِولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآَتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ (۳۸ ) وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لاُِخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْل فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (۳۹ )
تو در روز قيامت به كافران مى گويى: پيش از شما نيز گروه هايى از انسان و جن به من كفر ورزيدند و پيامبران مرا دروغگو شمردند، اكنون همگى با هم وارد جهنّم شويد.
وقتى آنان وارد آتش جهنّم مى شوند، هر گروه، گروه ديگر را لعنت مى كند تا زمانى كه همه با ذلّت در دوزخ جاى مى گيرند.
اهل آتش به دو گروه تقسيم مى شوند: رهبران باطل و پيروان آنان. كسانى كه از رهبران باطل پيروى كردند چنين مى گويند: "بارخدايا ! اين ها بودند كه ما را به گمراهى كشاندند، از تو مى خواهيم كه عذاب آنان را دو برابر كنى". تو در جواب آنان چنين مى گويى: "عذاب هر كدام از شما، دو برابر است ولى شما اندازه و سختى عذاب ديگران را نمى دانيد".
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الُْمجْرِمِينَ (۴۰ ) لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاش وَكَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (۴۱ )
كسانى كه به پيامبران تو ايمان نمى آورند و قرآن تو را دروغ مى شمارند و سركشى مى كنند، چه آينده اى خواهند داشت؟
روز قيامت كه فرا برسد، آنان آتش جهنّم را در برابر خود خواهند ديد، در آن روز، آنان دعا مى كنند شايد از عذاب نجات پيدا كنند، امّا ديگر دير شده است، آن روز، درهاى آسمان به روى آنان باز نمى شود، آنان از رحمت تو دور هستند و هرگز دعايشان مستجاب نمى شود.
آنان نگاه مى كنند كه چگونه اهل ايمان به بهشت مى روند، براى همين آرزو مى كنند كه اى كاش ما هم به بهشت مى رفتيم !
وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۴۲ )
امّا كسانى كه به تو و پيامبران تو ايمان آوردند و اعمال نيك انجام دادند، براى هميشه در بهشت، مهمان تو خواهند بود و از نعمت هاى زيباى آن بهره مند خواهند شد.
من لحظه اى با خود فكر مى كنم، آرزو مى كنم كه اهل بهشت باشم، آيا مى توانم؟ به راستى اهل بهشت شدن، كار سختى است؟
تو در پاسخ اين سؤال چنين مى گويى: "من هرگز كسى را بيش از قدرت و توانش، فرمان نمى دهم و تكليف نمى كنم".
وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الاَْنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۴۳ )
تو دل هاى بهشتيان را از كينه و حسد و دشمنى پاك مى كنى تا آنان در آنجا دركمال آرامش باشند. كينه و حسد و دشمنى، آرامش را از انسان مى گيرد.
من با خود فكر مى كنم، ريشه كينه، حسد و دشمنى، همان فقر و محدوديّت است. در بهشت تو، هيچ فقر و محدوديّتى نيست، همه از نعمت هاى تو بهره مى برند و اين نعمت ها هيچ حد و اندازه اى ندارد، براى همين ديگر انگيزه اى براى كينه و حسد و دشمنى باقى نمى ماند.
اين آرامشى كه به دل هاى بهشتيان مى دهى، از بزرگترين نعمت ها مى باشد، كسى كه كينه و حسد به دل دارد، اگر در دريايى از نعمت ها غرق باشد، باز هم احساس راحتى و آرامش نمى كند.
وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (۴۴ ) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالاَْخِرَةِ كَافِرُونَ (۴۵ )
كافران در اين دنيا، بارها و بارها مؤمنان را مسخره مى كردند و به سرزنش آنان مى پرداختند و مى گفتند چرا به چيزى كه نديده ايد، ايمان آورده ايد؟ در روزهاى گرم تابستان، روزه مى گيريد به اميد بهشتى كه هرگز نديده ايد؟ چرا لذّت هاى اين دنيا را ترك مى كنيد به آن اميد كه روز قيامت به بهشت درآييد؟ شما چقدر عقب مانده هستيد؟
آرى، كافران، روز قيامت را دروغ مى شمردند و بهشت و جهنّم را باور نداشتند و مى گفتند كه بعد از مرگ، ديگر كسى زنده نمى شود.
روز قيامت برپا مى شود، كافران در آتش جهنّم گرفتار مى شوند و بندگان خوب تو در بهشت منزل مى كنند، آن وقت تو به آنان اجازه مى دهى تا با كافران گفتگو كنند، ميان بهشت و جهنّم، فاصله اى است، براى لحظه اى آن فاصله برداشته مى شود و مؤمنان به كافرانى كه در آتش مى سوزند، چنين مى گويند: "ما وعده خداى خود را حقّ يافتيم و به آن رسيديم، آيا شما نيز به آنچه خداوند وعده داده بود، رسيديد؟".
وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الاَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيَماهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ (۴۶ ) وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۴۷ )وَنَادَى أَصْحَابُ الاَْعْرَافِ رِجَالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيَماهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ (۴۸ ) أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لَا يَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَة ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (۴۹ ) وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ (۵۰ ) الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَافَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا كَانُوا بِآَيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (۵۱ )
درست است كه اهل بهشت، اهل جهنّم را مى بينند، امّا اين طور نيست كه نسيم خنك بهشت به اهل جهنّم برسد يا گرماى سوزان جهنّم به اهل بهشت آزارى برساند، تو بين بهشت و جهنّم، حجاب و پرده قرار داده اى.
در روز قيامت، همه بايد از پل "صراط" عبور كنند، "صراط" پلى است كه از روى جهنّم مى گذرد، وقتى گناهكاران از اين پل عبور مى كنند، به داخل جهنّم سقوط مى كنند.[۱۳۶] از طرف ديگر، تو در كنار پل صراط، مكان هاى بلندى را آماده كرده اى تا گروهى از بندگان خوبت در آنجا بايستند، نام مكان بلند، "اعراف" است.
وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَاب فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْم هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْم يُؤْمِنُونَ (۵۲ ) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (۵۳ )
تو براى هدايت و راهنمايى بندگان خود چيزى را فروگذار نكردى و آنچه براى هدايت آنان لازم بود در قرآن بيان كردى و قرآن بر پايه علم و رحمت براى كسانى است كه ايمان مى آورند.
آرى، زمينه هدايت را براى همه فراهم كردى، امّا كسانى كه راه كفر را برگزيدند، خودشان كوتاهى كردند. آنان به اختيار خود، اين راه را انتخاب كردند و نتيجه آن هم، آتش جهنّمى است كه در آن گرفتار مى شوند.
به راستى چرا كافران به روز قيامت ايمان نمى آورند؟ گويا آنان انتظار دارند كه قيامت و بهشت و جهنّم را در اين دنيا به چشم خود ببينند، آنان مى گويند كه اگر بهشت و جهنّم راست است، ما بايد آن را ببينيم، اگر ما بهشت و جهنّم را با چشم خود ببينيم، حتماً ايمان مى آوريم.
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَات بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالاَْمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (۵۴ )
تو زمين و آسمان ها را در شش مرحله آفريدى، تو مى توانستى كه در يك چشم به هم زدن، جهان را بيافرينى امّا اين چنين خواستى كه جهان را در چند مرحله خلق كنى تا نشانه بهترى از قدرت تو باشد.
بعد از آن تو بر "عرش" قرار گرفتى، "عرش" به معناى "تخت" است. بعد از آن كه جهان را آفريدى، بر تخت پادشاهى خود قرار گرفتى.
كودك كه بودم خيال مى كردم كه تو در آسمان ها، تخت بزرگى دارى و بر روى آن نشسته اى ! وقتى بزرگ تر شدم، فهميدم كه تو جسم نيستى تا بخواهى بر روى تختِ پادشاهى خودت بنشينى. منظور از "تخت" تو در اين آيه، علم و دانش توست. علم و دانش تو، همه زمين و آسمان ها را فرا گرفته است. هيچ چيز از علم تو پوشيده نيست.
ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (۵۵ )
از من مى خواهى هنگامى كه تو را مى خوانم با تضرّع و زارى و در پنهان تو را بخوانم و صدايم را هنگام نماز و دعا، بلند نكنم.
من بايد راه و رسم دعا كردن را مراعات كنم !
تو كسانى را كه راه و رسم دعا كردن را ترك كنند، دوست ندارى.
وَلَا تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الُْمحْسِنِينَ (۵۶ )
تو از انسان مى خواهى تا روى زمين فساد و تبهكارى نكند، تو زمين را با فرستادن پيامبران و بيان احكام اصلاح نمودى و راه رشد و كمال را براى ما گفتى و از ما مى خواهى تا به دستورات تو عمل كنيم.
ما بايد تو را از سر بيم و اميد به يارى بخوانيم، بايد از عذاب روز قيامت بترسيم و به رحمت و مهربانى تو اميد داشته باشيم، آرى رحمت و مهربانى تو به كسانى كه كار نيك انجام مى دهند، نزديك است. ما با اعمال نيك مى توانيم رحمت تو را به سوى خود جذب كنيم.
من با دو بال "ترس و اميد" مى توانم به سوى سعادت پرواز كنم، هم بايد به رحمت تو اميدوار باشم و هم از گناهان خود بترسم.
وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَد مَيِّت فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِنْ كُلِّ الَّثمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (۵۷ )
اگر من به نعمت هاى تو فكر كنم، تو را بيشتر دوست خواهم داشت و اين باعث كمال و رشد من خواهد شد، نعمت هاى تو بر ما زياد است، يكى از آنان همين باران است، تو به وسيله بادها، ابرهاى باران زا را به سوى سرزمين هاى خشك و پژمرده مى فرستى و باران رحمت خود را نازل مى كنى، نهرهاى آب از اين باران جارى مى شود و زمين خشك زنده مى شود و گياهان رشد مى كنند.
تو از دل خاك، ميوه هاى گوناگون بيرون مى آورى، تو اين گونه زمين مرده را زنده مى كنى و به آن طراوت و سرسبزى مى دهى، اين نشانه قدرت توست، تو در روز قيامت هم مردگان را زنده مى كنى و از خاك بيرون مى آورى تا براى حسابرسى به پيشگاه تو بيايند. من بايد قدرى فكر كنم، كسى كه مى تواند زمين مرده را زنده كند، مى تواند مردگان را هم زنده كند.
* * *
وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الاَْيَاتِ لِقَوْم يَشْكُرُونَ (۵۸ )
تو باران را نازل مى كنى، اين باران اگر بر زمين آماده و حاصلخيز ببارد، باعث سرسبزى آن مى شود و گياهان زيادى در آن مى رويد، امّا اگر اين باران بر زمين سخت و شوره زار ببارد، جز علف هرز در آن نمى رويد. اين مثالى است كه تو در اينجا براى بندگان شكرگزار خود بيان كردى.
هدف تو از اين مثال چه بود؟ چه چيزى را مى خواستى به ما بفهمانى؟
وقتى باران مى بارد، زمين پر از سبزى و طراوت و بركت مى شود، امّا همين باران اگر در زمين كويرى ببارد، شوره زارى درست مى شود، باران همان باران است، امّا چرا يك جا سرسبز مى شود و جايى ديگر شوره زار؟
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم عَظِيم (۵۹ ) قَالَ الْمَلاَُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَال مُبِين (۶۰ )قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (۶۱ )أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (۶۲ ) أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُل مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (۶۳ ) فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ (۶۴ )
در اينجا از پنج پيامبر بزرگ خود برايم سخن مى گويى: نوح، هود، صالح، لوط و شعيب(عليهم السلام).
اين پنج پيامبر، به عنوان اوّلين معلّمان انسان ها بوده اند و مردم زمان خود را به سوى توحيد و يكتاپرستى فراخوانده اند. اين پيامبران از روى دلسوزى، مردم زمان خود را از عذاب ترساندند، امّا متأسّفانه كمتر كسى به سخن آنان گوش فرا داد و سرانجام عذاب تو بر آنان نازل شد.
ابتدا از حضرت نوح(عليه السلام)سخن مى گويى، تو او را به پيامبرى برگزيدى و به سوى قومش فرستادى، او به مردم گفت: "اى مردم ! خداى يكتا را بپرستيد كه جز او خدايى نيست، اگر سخن مرا نپذيريد و به پرستش بُت ها ادامه دهيد، بدانيد كه روز قيامت به عذاب گرفتار خواهيد شد، من از عذابى كه در انتظار شماست، هراسان هستم".
وَإِلَى عَاد أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (۶۵ ) قَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَة وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (۶۶ ) قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (۶۷ ) أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ (۶۸ ) أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُل مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوح وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُوا آَلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۶۹ )قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آَبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (۷۰ ) قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌوَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآَبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَان فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ (۷۱ )فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَة مِنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَمَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ (۷۲ )
دومين پيامبرى كه از او ياد مى كنى حضرت هود(عليه السلام)است، هود(عليه السلام)را به سوى قوم "عاد" فرستادى، آنان جمعيّت زيادى داشتند و داراى ثروت فراوانى بودند و همه بُت پرست بودند. هود(عليه السلام)با آنان چنين سخن گفت: "اى مردم ! فقط خداى يگانه را بپرستيد كه غير از او براى شما خدايى نيست. چرا بُت ها را مى پرستيد، آيا از روز قيامت نمى ترسيد؟".
رهبران جامعه وقتى فهميدند كه هود(عليه السلام)مردم را از بُت پرستى نهى مى كند، موقعيّت و رياست خود را در خطر ديدند، آنان رياست و ثروت خود را مديون گمراهى و بُت پرستى مردم مى دانستند، براى همين آنان به هود(عليه السلام)گفتند: "اى هود ! اين چه سخنى است كه تو مى گويى، ما تو را انسانى كم عقل مى دانيم زيرا از آيين قوم خود دست كشيده اى و دين تازه اى آورده اى، اى هود ! بدان كه ما هرگز به سخنان تو گوش نخواهيم داد زيرا تو را دروغگو مى دانيم".
هود(عليه السلام)به آنان گفت: "اى مردم ! نه تنها در من نشانه اى از كم عقلى نيست، بلكه من فرستاده خدايى هستم كه پروردگار جهانيان است، او مرا به پيامبرى فرستاده است تا پيام هاى او را به شما برسانم، بدانيد كه من خيرخواه و دلسوز شما هستم و در كار رساندن پيام خداى يگانه، امين و درستكار هستم".
وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آَيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوء فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۷۳ ) وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَاد وَبَوَّأَكُمْ فِي الاَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آَلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ (۷۴ ) قَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آَمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۷۵ ) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آَمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ (۷۶ ) فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَاتَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (۷۷ )فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (۷۸ ) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (۷۹ )
سومين پيامبرى كه در اينجا از او ياد مى كنى، حضرت صالح(عليه السلام)است، او را به سوى قوم "ثمود" فرستادى، قوم ثمود در سرزمينى بين حجاز و شام زندگى مى كردند. تو به آنان نعمت هاى زيادى داده بودى، آنان از سلامتى و قدرت و روزى فراوان بهره مند بودند، آنان در تابستان ها به مناطق كوهستانى مى رفتند و در آنجا خانه هايى در دل كوه تراشيده بودند. وقتى زمستان فرا مى رسيد آن ها از كوهستان به دشت كوچ مى كردند. در آنجا نيز خانه هاى زيبايى براى خود ساخته بودند.
صالح(عليه السلام)ساليان سال آنان را به يكتاپرستى فرا خواند و از آنان خواست تا دست از بُت پرستى بردارند، امّا آنان سخن حقّ را نپذيرفتند تا اين كه با صالح(عليه السلام)قرار گذاشتند كه هركدام از خداى ديگرى چيزى را بخواهند تا معلوم شود كدام خدا حقّ است.
مردم ثمود بُت پرست بودند، صالح(عليه السلام)هركدام از آن بُت ها را صدا زد هيچ پاسخى نشنيد. بعد از آن، مردم از صالح(عليه السلام)خواستند تا از خدا بخواهد از دل كوه، شترى بيرون بياورد.
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَد مِنَ الْعَالَمِينَ (۸۰ ) إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (۸۱ ) وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ (۸۲ ) فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (۸۳ ) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الُْمجْرِمِينَ (۸۴ )
چهارمين پيامبرى كه در اينجا از او سخن مى گويى حضرت لوط(عليه السلام)است. لوط(عليه السلام)، از بستگان ابراهيم(عليه السلام)بود و همراه او از بابل (عراق) به فلسطين هجرت نمود و بعد از آن تو او را به سوى مردم شهر "سُدوس" فرستادى. (اين شهر در اردن واقع شده بود). آن مردم دچار انحراف جنسى شده بودند، آنان اوّلين گروهى بودند كه به هم جنس بازى رو آورده بودند.
لوط(عليه السلام)با آنان چنين سخن گفت: "اى مردم ! چرا كار زشتى را مى كنيد كه هيچ كس پيش از شما آن را انجام نداده است؟ چرا همسران خود را رها كرده ايد و به منظور شهوت رانى نزد مردان مى رويد و لواط مى كنيد، شما مردمى تجاوزكار هستيد".
مردم به سخنان او گوش نكردند و به يكديگر گفتند: "لوط و خاندان او را از شهر خود بيرون كنيد، آنان لواط را زشت مى دانند و از آن دورى مى كنند و مزاحم آسايش و آزادى عمل ما هستند".
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۸۵ ) وَلَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاط تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آَمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (۸۶ ) وَإِنْ كَانَ طَائِفَةٌ مِنْكُمْ آَمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ (۸۷ )قَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاقَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ (۸۸ ) قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْء عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ (۸۹ )وَقَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ (۹۰ ) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (۹۱ )الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَانُوا هُمُ الْخَاسِرِينَ (۹۲ ) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آَسَى عَلَى قَوْم كَافِرِينَ (۹۳ )
پنجمين پيامبرى كه از او ياد مى كنى حضرت شعيب(عليه السلام)است، تو او را براى هدايت مردم "مَدين" فرستادى، مدين، نام منطقه اى در شام (سوريه) بود. آنان مردمى بُت پرست بودند و دچار انحراف اقتصادى شده بودند و در معامله با ديگران تقلّب مى كردند و كم فروشى مى نمودند.
آنان در منطقه حسّاس تجارى بر سر راه كاروان ها قرار داشتند، كاروان ها در وسط راه نياز پيدا مى كردند كه با آنان داد و ستد كنند، آنان نيز گران فروشى و كم فروشى مى كردند.
شعيب(عليه السلام)به آنان چنين گفت: "اى مردم ! فقط خداى يگانه را بپرستيد كه خدايى جز او نيست، من از طرف خدا با نشانه هاى آشكار، براى هدايت شما آمده ام، هنگام خريد و فروش، پيمانه و ترازو را درست و كامل بسنجيد و از اموال و حقّ مردم، چيزى كم نكنيد، در زمين بعد از آن كه به دست پيامبران، اصلاح شده است، فساد نكنيد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد بدانيد كه عمل به اين سخنان براى شما سودمندتر است و سبب رستگارى شما مى شود".
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَة مِنْ نَبِيّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (۹۴ ) ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آَبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (۹۵ )
از پنج پيامبر بزرگ (نوح، هود، صالح، لوط و شعيب(عليهم السلام)) سخن گفتى، اين پيامبران وظيفه خود را انجام دادند، امّا بيشتر مردم به سخن آنان گوش نكردند و سرانجام به عذاب گرفتار شدند.
البتّه اين طور نبود كه تو بدون هيچ مقدّمه اى عذاب را بر آنان نازل كنى، تو قانونى دارى، وقتى مى بينى كه مردمى دعوت پيامبر خود را اجابت نمى كنند، ابتدا آنان را به بلاها و سختى ها گرفتار مى سازى تا شايد به خود آيند و از گناهان خود توبه كنند و به سوى تو بازگردند و تو هم آنان را ببخشى و رحمت خود را بر آنان نازل كنى.
امّا اگر آنان باز به همان راه باطل خود اصرار بورزند، مرحله ديگرى فرا مى رسد، تو نعمت هاى خود را بر آنان نازل مى كنى تا آنجا كه داراى فرزندان و ثروت زيادى مى شوند، آنان به جاى شكر نعمت هاى تو، راه كفر را ادامه مى دهند و مى گويند: "عادت و روش روزگار اين بوده است، گاهى سختى و گاهى خوشى پيش مى آورد، پدران ما هم گاهى در سختى و گاهى در خوشى بودند".
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۹۶ )أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ (۹۷ ) أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ (۹۸ )أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ (۹۹ ) أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الاَْرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ (۱۰۰ )تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْكَافِرِينَ (۱۰۱ ) وَمَا وَجَدْنَالاَِكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْد وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ (۱۰۲ )
اگر مردم شهرها به تو و پيامبران تو ايمان مى آوردند و از گناهان دورى مى كردند، تو خير و بركت از آسمان و زمين بر آنان نازل مى كردى، امّا آنان پيامبران تو را تكذيب كردند و راه كفر را برگزيدند و تو هم آنان را به كيفر گناهانشان گرفتار نمودى و آنان را مجازات كردى.
تو در اين دنيا به بندگان خود مهلت مى دهى و آنان را در انتخاب راه آزاد مى گذارى، همين مسأله سبب مى شود كه كافران دچار غرور و غفلت شوند، آنان وقتى مى بينند كه با ظلم و كفرى كه دارند، عذابى بر آنان نازل نمى شود، احساس ايمنى از عذاب به آنان دست مى دهد و هيچ ترسى از عذاب تو به دل راه نمى دهند، آنان نمى دانند كه هر صبح و شام، ممكن است عذاب تو بر آنان نازل شود، اين سخن تو درباره آنان است: "آيا مردم شهرها در امان هستند از اين كه عذاب ما شب هنگام وقتى كه همه خوابند فرا رسد؟ آيا مردم شهرها در امان هستند از اين كه عذاب ما در هنگام روز در حالى كه آنان سرگرم كارشان هستند به سراغشان بيايد؟ آيا آنان از مجازات من در امان هستند؟ فقط تبهكاران خود را از مجازات من، در امان مى دانند و اين نشانه غفلت آنان است. شما جانشين كسانى هستيد كه قبلاً روى زمين زندگى مى كردند و به علّت كفر و گناه، نابود شدند، چرا از سرنوشت آنان عبرت نمى گيريد؟
اگر من اراده كنم، همه گناهكاران را به كيفر مى رسانم، اگر بخواهم بر دل هاى آنان پرده ها مى افكنم كه ديگر نتوانند حقّ را درك كنند و سخن حقّ را بشنوند".
ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى بِآَيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (۱۰۳ )وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (۱۰۴ ) حَقِيقٌ عَلَى أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَة مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (۱۰۵ ) قَالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآَيَة فَأْتِ بِهَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (۱۰۶ )فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ (۱۰۷ ) وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ (۱۰۸ )قَالَ الْمَلاَُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (۱۰۹ ) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (۱۱۰ )قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُوَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (۱۱۱ ) يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِر عَلِيم (۱۱۲ )
اكنون مى خواهى براى من از موسى(عليه السلام)سخن بگويى، آن پيامبرى كه وعده آمدنش را به بنى اسرائيل داده بودى.
حدود سه هزار سال پيش، يعقوب(عليه السلام)در كنعان (منطقه اى در شام) زندگى مى كرد. او پيامبر بود و دوازده پسر داشت، يكى از آن ها يوسف(عليه السلام)بود. يوسف(عليه السلام)پس از سختى هاى بسيار در مصر به مقام بزرگى رسيد، براى همين بود كه همه پسران يعقوب(عليه السلام)به مصر هجرت كردند. كم كم تعداد آنان زياد شد، از نسل اين دوازده برادر، قوم بنى اسرائيل شكل گرفت.
بعد از مدّتى قوم بنى اسرائيل گرفتار ظلم و ستم فرعون (پادشاه مصر) شدند، تو موسى(عليه السلام)را براى نجات آنان فرستادى، بين يعقوب(عليه السلام)و آمدن موسى(عليه السلام)حدود هشتصد سال فاصله بود.
وَجَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنَا لاََجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (۱۱۳ ) قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (۱۱۴ ) قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (۱۱۵ ) قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْر عَظِيم (۱۱۶ ) وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (۱۱۷ ) فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۱۸ ) فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ (۱۱۹ )
وقتى جادوگران از شهرهاى مختلف آمدند، ابتدا به ديدار فرعون رفتند، آنان به فرعون گفتند:
ــ اگر ما موسى را شكست بدهيم، آيا به ما پاداش خوبى مى دهى؟
ــ آرى، من پاداشى بزرگ به شما مى دهم و شما را از نزديكان درگاه خود، قرار مى دهم.
وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ(۱۲۰ )قَالُوا آَمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (۱۲۱ ) رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (۱۲۲ )
جادوگران كه در جادوگرى استاد بودند، فهميدند كه عصاى موسى(عليه السلام)، جادو نيست، بلكه معجزه است، آنان به خوبى تفاوت جادو و معجزه را مى دانستند. اگر عصاى موسى(عليه السلام)، جادو بود، فقط مى توانست جادوى آنان را باطل كند، نه اين كه همه وسايل جادوگرى آنان را ببلعد.
اگر موسى(عليه السلام)در چشم ها تصرّف كرده بود و آن ها را جادو كرده بود، بعد از پايان كار او، بايد چوب ها و ريسمان ها نمايان مى شد، امّا چنين اتّفاقى نيفتاد، آن ها فهميدند كه كار موسى(عليه السلام)، معجزه است و جادو نيست.
پس آن جادوگران به سجده افتادند و گفتند: "ما به خداى جهانيان ايمان آورده ايم، ما به خداى موسى و برادرش هارون ايمان داريم".
قَالَ فِرْعَوْنُ آَمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۱۲۳ )لاَُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَاف ثُمَّ لاَُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (۱۲۴ ) قَالُوا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ (۱۲۵ ) وَمَا تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آَمَنَّا بِآَيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ (۱۲۶ )
فرعون وقتى ديد كه آن جادوگران به موسى(عليه السلام)ايمان آوردند، بسيار ناراحت شد، اين براى فرعون شكست بزرگى بود كه آنان در مقابل مردم، سر به سجده بندگىِ خدا بگذارند و از دين فرعون بيزارى بجويند.
فرعون رو به آنان كرد و گفت:
ــ آيا قبل از آن كه من به شما اجازه دهم به خدا ايمان آورديد؟ اين نيرنگ شما بود تا در اين شهر توطئه كنيد و مردم را از اين شهر بيرون كنيد، به زودى عاقبت كار خود را خواهيد دانست. من دست راست و پاى چپ يا دست چپ و پاى راست شما را خواهم بريد و شما را به دار خواهم آويخت تا درس عبرتى براى ديگران باشد.
وَقَالَ الْمَلاَُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ وَيَذَرَكَ وَآَلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ (۱۲۷ ) قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الاَْرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (۱۲۸ ) قَالُوا أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الاَْرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (۱۲۹ ) وَلَقَدْ أَخَذْنَا آَلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْص مِنَ الَّثمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (۱۳۰ ) فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (۱۳۱ )وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آَيَة لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ (۱۳۲ )
بعد از شكست فرعون در مقابل معجزات موسى(عليه السلام)، فرعون مجبور شد تا مدّتى او و بنى اسرائيل را آزاد بگذارد و موسى(عليه السلام)هم به تبليغ يكتاپرستى پرداخت، بعد از پيروزى موسى(عليه السلام)بر جادوگران، فرعون صلاح نمى ديد كه به موسى(عليه السلام)سخت گيرى كند.
پس از مدّتى، اطرافيان فرعون از پيشرفت آيين موسى(عليه السلام)بيمناك شدند. آنان نزد فرعون آمدند و گفتند: "اى فرعون ! چرا موسى و يارانش را به حال خود رها كرده اى تا روى زمين فساد كنند و مردم را به مخالفت و نافرمانى تو فرا خوانند و پرستش تو و خدايان تو را ترك كنند؟".
فرعون خود را خداى بزرگ مردم مصر مى دانست، امّا با اين حال، بُت مى پرستيد و مردم را به عبادت بُت ها فرمان مى داد.
فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آَيَات مُفَصَّلَات فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ (۱۳۳ ) وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (۱۳۴ ) فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَل هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ (۱۳۵ ) فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ (۱۳۶ ) وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الاَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوايَعْرِشُونَ (۱۳۷ )
فرعون دستور داد تا ياران موسى(عليه السلام)را دستگير كرده و به زندان بيندازند، موسى(عليه السلام)نزد فرعون رفت تا از او بخواهد ياران او را آزاد كند تا آنان را از مصر به فلسطين ببرد، امّا فرعون به سخن او گوش نكرد، از اين رو تو در آن سال، طوفان را بر آنان نازل كردى و خانه هاى آنان را ويران كردى. آنان مجبور شدند كه از شهر بيرون بروند و در بيابان ها در خيمه ها زندگى كنند.
فرعون به موسى(عليه السلام)گفت: اى موسى ! از خداى خود بخواه تا طوفان را از ما بردارد تا من ياران تو را آزاد كنم و تو آن ها را به فلسطين ببرى.
موسى(عليه السلام)دعا كرد و طوفان برطرف شد، امّا فرعون به عهد خود وفا نكرد.
وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْم يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَام لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (۱۳۸ ) إِنَّ هَؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۳۹ ) قَالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (۱۴۰ ) وَإِذْ أَنْجَيْنَاكُمْ مِنْ آَلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (۱۴۱ )
تو ياران موسى(عليه السلام)را به سلامت از آب عبور دادى و آنان به سوى فلسطين حركت كردند، در مسير راه خود به مردمى رسيدند كه اطراف بُت هاى خود جمع شده بودند و آن ها را مى پرستيدند.
ياران موسى(عليه السلام)وقتى اين صحنه را ديدند، رو به موسى(عليه السلام)كردند و گفتند:
ــ اى موسى ! نگاه كن اين مردم خدايانى دارند، تو هم براى ما خدايى بساز تا ما او را بپرستيم.
وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْر فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لاَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ (۱۴۲ )
قرار بر اين بود كه موسى(عليه السلام)سى شب براى مناجات با تو در آنجا بماند تا كتاب آسمانى تورات بر او نازل شود.
كوه "طور" تقريباً در جنوب سرزمين سينا قرار دارد، راه فلسطين از شمال سرزمين سينا مى گذرد، موسى(عليه السلام)بايد به سمت جنوب حركت مى كرد تا به كوه "طور" مى رسيد.
موسى(عليه السلام)، برادرش، هارون را جانشين خود قرار داد و از او خواست تا به اصلاح كار مردم بپردازد و از راه و روش مفسدان پيروى نكند. بعد از آن موسى(عليه السلام)با هفتاد نفر از بنى اسرائيل به كوه طور رفت.
وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (۱۴۳ ) قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي وَبِكَلَامِي فَخُذْ مَا آَتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (۱۴۴ )
موسى(عليه السلام)با آن گروه هفتاد نفرى به سوى كوه طور رفت و تو با او سخن گفتى، آنان صداى تو را شنيدند.
وقتى موسى(عليه السلام)تورات را به آن ها نشان داد، عدّه اى از آنان با تعجّب به آن نگاه كردند و باور نكردند كه اين تورات، سخنان توست و او اين تورات را از طرف تو آورده است. موسى(عليه السلام)به آنان گفت: "خدا با من سخن مى گويد"، امّا آنان اين سخن را قبول نكردند و گفتند:
ــ اى موسى(عليه السلام) ! ما اين سخن تو را قبول نمى كنيم، مگر اينكه خدا را آشكارا ببينيم.
وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الاَْلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْء مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْء فَخُذْهَا بِقُوَّة وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ (۱۴۵ ) سَأَصْرِفُ عَنْ آَيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آَيَة لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ (۱۴۶ ) وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَلِقَاءِ الاَْخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۴۷ )
اكنون تو با موسى(عليه السلام)چنين سخن مى گويى: "اى موسى ! من تو را به پيامبرى برگزيدم، با تو سخن گفتم و پيام هاى خود را به تو ابلاغ كردم تا براى مردم بيان كنى، پس آنچه را به تو دادم شكرش را به جا آور".
وقتى موسى(عليه السلام)در كوه طور بود، تو لوح هايى كه تورات در آن نوشته شده بود به او نازل كردى. لوح هاى تورات از جنس زمرّد سبز بود.[۱۴۵] تو قرآن را بر قلب پيامبر نازل كردى، امّا تورات را به صورت نوشته هايى كه بر سنگ زمرّد حك شده بود، به موسى(عليه السلام)نازل نمودى.
وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ (۱۴۸ ) وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (۱۴۹ )وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الاَْلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الاَْعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۱۵۰ ) قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلاَِخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (۱۵۱ )
هنگامى كه موسى(عليه السلام)مى خواست به كوه طور برود، به مردم گفت كه من پس از سى شب نزد شما بازمى گردم، امّا تو براى اين كه آن مردم را امتحان كنى از موسى(عليه السلام)خواستى تا چهل شب در كوه طور بماند.
وقتى سى روز گذشت و از آمدن موسى(عليه السلام)خبرى نشد، شخصى به نام "سامرى" از فرصت استفاده كرد، او مى دانست كه مردم خواهان آن هستند كه خداى خود را ببينند. سامرى از آنان خواست تا هرچه طلا دارند براى او بياورند تا او براى آنان مجسّمه اى بسازد تا آن را بپرستند.
آن مردم به سخن سامرى گوش كردند و سامرى براى آنان مجسّمه اى به شكل گوساله ساخت كه صداى گاو مى داد. سامرى به آنان گفت: "اين خداى شما و خداى موسى است".
إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ (۱۵۲ ) وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآَمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۵۳ ) وَلَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الاَْلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (۱۵۴ )
گوساله پرستى، گناه كوچكى نبود كه به اين آسانى بخشيده شود و با يك "استغفر الله" همه چيز پايان يابد، مردمى كه معجزات زيادى را به چشم ديده بودند و تو آنان را از دست فرعون نجات داده بودى، چرا اين گونه دچار انحراف شدند؟ تو موسى(عليه السلام)را فرستادى تا آنان را به سرزمين فلسطين ببرد و به آرزويشان برساند، امّا آنان در مدّتى كوتاه، گوساله پرست شدند؟
چنين مردمى بايد طعم ذلّت در اين دنيا را بچشند و خشم تو را به چشم ببينند تا ديگر به اين سادگى و آسانى به فكر چنين گناه بزرگى نيفتند.
تو آن مردم را بخشيدى و چون توبه كردند در روز قيامت آنان را عذاب نخواهى كرد، امّا در اين دنيا بايد نتيجه گناه خود را ببينند. اين دستور تو بود كه آنان بايد خودشان را بكشند، آنان يكديگر را در اين انحراف يارى كردند، پس بايد به دست يكديگر كشته شوند.
وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ (۱۵۵ )وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الاَْخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُمْ بِآَيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ (۱۵۶ )
از توبه بنى اسرائيل برايم سخن گفتى، اكنون از حادثه اى سخن مى گويى كه از نظر زمانى قبل از اين ماجرا اتّفاق افتاده است، آن هم ماجراى ميعادگاه !
تو بنى اسرائيل را از رود نيل عبور دادى و فرعون را نابود كردى، بنى اسرائيل به صحراى سينا رسيدند، آنان مى خواستند به سوى شمال بروند تا به فلسطين برسند. تو از موسى(عليه السلام)خواستى تا هفتاد نفر را انتخاب كند و با آن ها به سوى كوه "طُور" كه در جنوب صحراى سينا بود حركت كند. قرار شد بنى اسرائيل در صحراى سينا بمانند تا موسى(عليه السلام)با آن هفتاد نفر بازگردند.
وقتى موسى(عليه السلام) با آن هفتاد نفر به آنجا رسيدند، موسى(عليه السلام)با تو سخن گفت و تو جواب او را دادى، آنان صداى تو را شنيدند، موسى(عليه السلام)به آنان گفت:
بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالاَْغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آَمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۵۷ ) قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الاُْمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (۱۵۸ )
سخن از رحمت و مهربانى مخصوص تو به ميان آمد، به موسى(عليه السلام)گفتى كه رحمت مخصوص خود را به كسانى نازل مى كنى كه اين ويژگى ها را داشته باشند: پرهيزكار باشند، زكات بدهند و به آيات و نشانه هاى تو ايمان بياورند.
به راستى نشانه هاى تو چيست كه بايد به آن ايمان آورد؟
تو حكايت موسى(عليه السلام)و قوم او را بيان مى كردى، در اينجا از آخرين پيامبر خود سخن مى گويى و از همه انسان ها مى خواهى به او ايمان بياورند.
وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ (۱۵۹ )
سخن از قوم موسى(عليه السلام)بود كه چگونه قدر نعمت هاى تو را ندانستند، وقتى موسى(عليه السلام)به كوه طور رفت و چند روزى دير كرد، آنان گوساله پرست شدند و فريب فتنه گران را خوردند، گناه آنان، گناهى بس بزرگ بود، امّا تو خداى مهربان هستى و اين خطاى آنان را بخشيدى.
البتّه در ميان آنان كسانى بودند كه مردم را به حقّ دعوت مى كردند و به حقّ و عدالت رفتار مى نمودند، آنان در برابر گوساله پرستى تسليم نشدند و از آيين موسى(عليه السلام)حمايت كردند.
اين قانون توست، هر گاه جامعه اى دچار انحراف بشود، گروهى هستند كه چراغ هدايت را روشن نگاه دارند، اگر چه تعداد آن ها كم باشد، امّا همين باعث مى شود راه از چاه نشان داده شود، كسى كه بخواهد اهل هدايت باشد، مى تواند از راهنمايى آنان بهره ببرد.
وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاس مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (۱۶۰ )
بنى اسرائيل در مسير حركت به فلسطين، وقتى به صحراى سينا رسيدند، تشنه بودند، آن ها نزد موسى(عليه السلام)آمدند و طلب آب نمودند. موسى(عليه السلام)نگاهى به آن بيابان خشك كرد، هيچ آبى يافت نمى شد، بايد چه مى كرد؟ دست به دعا برداشت و با تو سخن گفت، دعا كرد و از تو يارى خواست. موسى(عليه السلام)به اميد تو اين همه جمعيّت را همراهِ خود آورده بود.
صداى موسى(عليه السلام)را شنيدى، تو مهربان هستى و هيچ گاه بندگانت را فراموش نمى كنى، نزديك موسى(عليه السلام)سنگ بزرگى بود، به موسى(عليه السلام)دستور دادى تا عصايش را به آن سنگ بزند.
عصايش را به سنگ زد، معجزه اى روى داد، از دل آن سنگ، دوازده چشمه آب جوشيد، گفتى كه مردم از اين آب گوارا بنوشند.
وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ الُْمحْسِنِينَ (۱۶۱ ) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ (۱۶۲ )
به راستى آنان چگونه به خود ظلم كردند؟ آنان سال هاى سال در انتظار بازگشت به بيت المقدس بودند، تو به آنان دستور دادى تا وقتى به دروازه هاى بيت المقدس رسيدند، سجده كنند و اين چنين بگويند: "بارخدايا ! گناهان ما را ببخش". آن ها بايد به زبان خود مى گفتند: "حطّه".
اين آدابى بود كه براى آنان قرار دادى، مى خواستى اين گونه گناهشان را ببخشى و پاداش نيكوكاران را افزون و افزون تر كنى.
مؤمنان به اين دستور تو عمل كردند و رحمت و مهربانى ات را از آنِ خود نمودند، امّا عدّه اى از آنان سخنت را به مسخره گرفتند و به جاى واژه "حطّه"، "حنطه" را به كار بردند. "حنطه" به معناى "گندم" بود، آن ها قصدى جز مسخره كردن نداشتند، مى خواستند بگويند كه گندم براى ما از اين آداب باارزش تر است.
وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (۱۶۳ ) وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (۱۶۴ ) فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَاب بَئِيس بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (۱۶۵ ) فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ (۱۶۶ ) وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌرَحِيمٌ (۱۶۷ ) وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الاَْرْضِ أُمَمًا مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۱۶۸ )
در اينجا ماجراى گروهى از يهوديان را برايم ذكر مى كنى كه به "ياران روز شنبه" مشهور شده اند. آنان مردمى بودند كه كنار درياى سرخ زندگى مى كردند، تو به آنان فرمان داده بودى كه شنبه را روز تعطيلى خود قرار دهند و اين روز به كسب و كار نپردازند و در اين روز به ماهيگيرى نپردازند.
تو خواستى آنان را امتحان كنى، روزهاى شنبه، ماهيان زيادى به سوى ساحل مى آمدند، امّا روزهاى ديگر، ماهيان كمترى به چشم مى آمد.
طمع مال دنيا در قلب هاشان بيشتر شد، براى همين كنار ساحل حوضچه هايى ساختند، روزهاى شنبه صبر مى كردند تا ماهى ها وارد حوضچه ها شوند، بعد از آن، راه حوضچه ها را مى بستند و روز يكشنبه به صيد ماهى اقدام مى كردند. آن ها تصوّر مى كردند اين گونه مى توانند حكم تو را به بازى بگيرند.
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الاَْدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَنْ لَا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِيهِ وَالدَّارُ الاَْخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (۱۶۹ )وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (۱۷۰ )
تو يهوديان را در زمين، گروه گروه پراكنده كردى و اين براى آنان ذلّت و خوارى است، بعضى از آنان درستكارند و حقّ را پذيرفتند، امّا گروه ديگر، حق را شناختند و آن را انكار كردند، تو آنان را با نعمت ها و بلاها آزمودى، شايد به خود آيند و از عصيان و سركشى دست بردارند.
* * * اگر يهوديان زمان موسى(عليه السلام)، دچار خطاهاى متعدّدى شدند، امّا نسل هاى بعدى آنان، گناهان بيشترى انجام دادند، آنان تورات را به ارث بردند امّا شيفته دنيا شدند و به خود امتياز ويژه اى دادند و گفتند: "هر گناهى كه بكنيم، خدا ما را مى بخشد".
وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آَتَيْنَاكُمْ بِقُوَّة وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (۱۷۱ )
وقتى موسى(عليه السلام)از كوه طور بازگشت، همراه خود تورات را آورد، او تورات را براى مردم خواند، وقتى آنان از اين سخنان تو مطّلع شدند، با خود گفتند كه عمل به تورات مشكل است و شروع به مخالفت كردند.
اينجا بود كه كوه طور به صورت معجزه آسايى از جا كنده شد و بالاى سر آنان قرار گرفت، آنان سايه كوه را بالاى سر خود ديدند و ترسيدند و گمان كردند كه آن كوه برآنان فرود خواهد آمد.
تو به آنان چنين گفتى: "با جديّت و پشتكار به دستورات تورات عمل كنيد، آنچه در آن است را به خاطر بسپاريد، باشد كه پرهيزكار شويد !".
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آَدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ (۱۷۲ ) أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آَبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (۱۷۳ )وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۱۷۴ )
برايم از پنج پيامبر بزرگ (نوح، هود، صالح، لوط و شعيب(عليهم السلام)) سخن گفتى، سپس از موسى(عليه السلام)و تلاش هاى او براى هدايت مردم حكايت ها نقل كردى، پيامبران تو وظيفه خود را انجام دادند، امّا بيشتر مردم سخن آنان را نپذيرفتند، آنان شيفته دنيا شدند و راه شيطان را برگزيدند.
امّا تو در انسان نور فطرت را قرار دادى و استعداد درك حقيقت توحيد و يكتاپرستى را عنايت كردى. همه انسان ها داراى روح توحيد هستند، فطرت آنان بيدار است و با آن مى توانند تو را بشناسند و به سوى تو رهنمون شوند.
درست است كه شيطان هر لحظه انسان را وسوسه مى كند و او را به راه گمراهى مى كشاند، امّا آمادگى براى پذيرش يگانگى تو در قلب هاى همه وجود دارد. تو در همه انسان ها، حسّى درونى را به امانت گذاشته اى كه آن حس، آن ها را به سوى تو فرا مى خواند.
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آَتَيْنَاهُ آَيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ (۱۷۵ ) وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (۱۷۶ ) سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ (۱۷۷ )
شايد انسان بتواند همه اطرافيان خود را فريب بدهد، امّا هرگز نمى تواند خود را فريب بدهد، انسان هر كارى بكند، باز فطرت او، حقيقت را مى فهمد. در سخت ترين شرايط، انسان به راحتى مى تواند بفهمد كه آيا راه حقّ را انتخاب كرده است يا نه. نور فطرت همواره با او همراه است.
در اينجا از شخصى به نام "بَلعَم" برايم سخن مى گويى، او توانست مردمى را كه اطراف او جمع شده بودند فريب بدهد، امّا نتوانست فطرت خود را فريب بدهد، او مى دانست كه راه گمراهى را انتخاب نموده است.
بَلعَم كه بود؟ ماجراى او چه بود؟
مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَنْ يُضْلِلْ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (۱۷۸ ) وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (۱۷۹ )
هر كس كه به دنبال هدايت باشد، تو زمينه هدايت را براى او فراهم مى كنى و هر كس هم به دنبال گمراهى باشد، تو به او مهلت مى دهى و او را به حال خود رها مى كنى و مانع كارش نمى شوى.
آرى، تو راه خوب و بد را به انسان نشان مى دهى و اين انسان است كه بايد به اختيار خود، راه خود را برگزيند. اگر كسى از زمينه هدايتى كه تو برايش فراهم كرده اى، بهره ببرد، او هدايت شده واقعى است.
كسى هم كه راه گمراهى را انتخاب مى كند، تو او را به حال خود رها مى كنى و اين گونه است كه او به گمراهى خود سرگرم مى شود و از زيانكاران مى شود.
وَلِلَّهِ الاَْسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰ )
نام هاى نيكو و زيبايى براى تو وجود دارد، از ما مى خواهى تا تو را با آن نام ها بخوانيم. گروهى نام هاى تو را براى غير تو به كار مى برند و براى تو شريك قرار مى دهند، مسيحيان، عيسى(عليه السلام)را "خدا" مى دانند و نام "الله" را براى او به كار مى برند، در حالى كه "الله" نام زيباى توست، اكنون از ما مى خواهى كه از آنان پيروى نكنيم، زيرا آنان به زودى سزاى اين كار خود را خواهند ديد و به عذاب گرفتار خواهند شد.
* * * تو ۹۹ نام خود را در قرآن ذكر كرده اى، همه اين نام ها زيبا و نيكو هستند، تو دوست دارى كه بندگانت تو را با اين اسامى بشناسند.[۱۵۵]
وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ (۱۸۱ )
اكنون مى خواهى درباره بندگان خود سخن بگويى، اين قانون توست كه هميشه در بندگان تو، گروهى هستند كه به حقّ راهنمايى مى كنند و بر اساس حق داورى مى كنند، آنان مانند چراغ هاى پر نور، در تاريكى ها مى درخشند و راه راست را به مردم نشان مى دهند.
تو جامعه را بدون راهنما باقى نمى گذارى، در همه امّت ها، پيامبران و جانشينان او رهبرى و هدايت مردم را به عهده داشتند، براى امّت اسلامى هم دوازده امام معصوم را قرار دادى و از مردم خواستى تا از آنان پيروى كنند.
على(عليه السلام)، تجسّم همه خوبى ها و زيبايى ها بود، تو به او مقام عصمت را بخشيدى و او جامعه را به سوى سعادت رهنمون بود، تو مسير هدايت را با امامت تداوم بخشيدى، در هر زمانى، يكى از امامان معصوم عهده دار اين مقام بودند، على(عليه السلام)، حسن(عليه السلام)، حسين(عليه السلام)تا مهدى(عليه السلام). امروز هم حجّت تو، مهدى(عليه السلام)است.[۱۵۶]
وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ (۱۸۲ ) وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (۱۸۳ )
كسى كه قرآن تو را دروغ مى شمارد، به "استدراج" مبتلا مى كنى. "استدراج" يعنى كسى را آرام آرام در دام انداختن !
اگر كسى راه گمراهى را پيش بگيرد و تو مال و ثروت او را زياد كنى، در واقع او را به دام انداخته اى، او را به دنيا مشغول مى كنى و او آن چنان غرق دنيا مى شود كه ديگر توبه را فراموش مى كند.
كسى كه آيات تو را تكذيب كند، از راهى كه متوجّه نمى شوند، آرام آرام به دامش مى اندازى و سرانجام زندگى اش را برمى چينى و به عذاب گرفتارش مى كنى. اين همان استدراج است.
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّة إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ (۱۸۴ ) أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْء وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيث بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (۱۸۵ ) مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (۱۸۶ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله)را براى هدايت مردم فرستادى، او وظيفه سنگينى بر عهده داشت، بايد از هر فرصتى براى نجات مردم از بُت پرستى استفاده مى كرد، شبى او بالاى كوه صفا رفت. كوه صفا، نزديك كعبه قرار دارد، او بالاى آن كوه ايستاد و مردم را صدا زد و آنان را از بُت پرستى برحذر داشت و آنان را از عذاب روز قيامت ترساند.
مردم به سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله)گوش فرا مى دادند، سخنان او در دل بعضى از جوانان، تأثير مى گذاشت، بزرگان مكّه كه منافع خود را در بُت پرستى مردم مى ديدند، نگران شدند.
آن ها مى دانستند كه اگر عقيده مردم به بُت ها كم رنگ شود، ديگر از رياست و ثروت آن ها چيزى باقى نخواهد ماند، آنان به مردم گفتند: "اى مردم ! به سخنان چه كسى گوش مى كنيد؟ مگر نمى بينيد كه او ديوانه اى بيش نيست. او در اين وقت شب، مردم را ندا مى كند".[۱۶۰]
يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (۱۸۷ )
بزرگان مكّه وقتى متوجّه شدند كه آرام آرام، دل هاى مردم به سوى اسلام جذب شده است، به فكر چاره افتادند، آن ها تصميم گرفتند تا چند نفر را به "نجران" بفرستند، نجران، مركز علمى مسيحيان بود و كسانى كه با كتاب هاى تورات و انجيل آشنايى داشتند در آنجا زندگى مى كردند.
چند نفر از آنان به نجران سفر كردند تا چند سؤال پيچيده را از مسيحيان فراگيرند و آن را از پيامبر بپرسند. آنان خيال مى كردند وقتى اين سؤال هاى سخت را از پيامبر بپرسند، او از جواب به آن سؤال ها، ناتوان خواهد شد و در آن صورت، آبروى او پيش مردم خواهد رفت.
مدّتى گذشت، كسانى كه به نجران رفته بودند به مكّه بازگشتند، آنان سؤال مهمّى را با خود آورده بودند تا آن را از پيامبر بپرسند.[۱۶۱]
قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْم يُؤْمِنُونَ (۱۸۸ )
وقتى بزرگان مكّه ديدند كه پيامبر به سؤال آنان پاسخ داد به فكر فرو رفتند، آنان تصميم گرفتند تا از پيامبر بپرسند: "اى محمّد ! تو مى گويى كه فرستاده خدا هستى و با او ارتباط دارى، پس چرا تو از گرانى و ارزانى اجناس در آينده خبر نمى دهى تا بتوانى سود ببرى و ثروت زيادى براى خود جمع كنى؟".[۱۶۲] اكنون تو از پيامبر مى خواهى تا به آنان اين گونه جواب دهد: "اى مردم ! بدانيد من اختيار سود و زيان خودم را هم ندارم، نمى توانم سودى به دست آورم يا زيانى را دور سازم مگر آن كه خدا مرا بر آن آگاه سازد، اگر من علم غيب داشتم، براى خود، خير و مال و ثروت بيشترى فراهم مى آوردم و هرگز دچار فقر نمى شدم و بيمارى و ناتوانى به من نمى رسيد. من فقط بيم دهنده ام، شما را از عذاب روز قيامت مى ترسانم و مؤمنان را به بهشت خدا بشارت مى دهم.
* * *
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس وَاحِدَة وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آَتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (۱۸۹ ) فَلَمَّا آَتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيَما آَتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۱۹۰ ) أَيُشْرِكُونَ مَا لَا يَخْلُقُ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ (۱۹۱ ) وَلَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (۱۹۲ )وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا يَتَّبِعُوكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ (۱۹۳ ) إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۱۹۴ )أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْد يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آَذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ (۱۹۵ ) إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ (۱۹۶ ) وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (۱۹۷ )وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا يَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ (۱۹۸ ) خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ (۱۹۹ ) وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۲۰۰ )
تو همه انسان ها را از آدم(عليه السلام)آفريدى و همسرش، حوّا را از جنس او قرار دادى تا آدم(عليه السلام)در كنار او احساس آرامش كند. آدم و حوّا زندگى خود را آغاز كردند و تو تصميم گرفتى تا نسل بشر ادامه پيدا كند، اينجا بود كه آدم(عليه السلام)با همسرش، هم بستر شد و حوّا باردار شد، در ابتداى حاملگى، او احساس سنگينى نمى كرد و به كارهاى خود ادامه مى داد، امّا وقتى بچّه در رحم او بزرگ تر شد، او به زحمت افتاد و از حركت و رفت و آمد در رنج بود.
آدم و حوّا(عليهم السلام)چنين دعا كردند: "بارخدايا ! اگر به ما فرزند شايسته و سالم و تندرست عنايت كنى، ما از شكرگزاران خواهيم بود".
تو دعاى آنان را مستجاب كردى و به آنان فرزندانى سالم و تندرست عنايت كردى و اين گونه نسل بشر زياد شد. پس از مدّتى آدم و حوّا(عليهما السلام)از دنيا رفتند و نسل آنان در زمين زياد شد، شايسته بود كه فرزندان آدم(عليه السلام)تو را پرستش كنند و شكرگزار نعمت هايى باشند كه تو به آنان داده اى، امّا نسل بشر (از زن و مرد) رو به بُت پرستى آوردند و براى تو شريك قرار مى دهند، تو برتر از آن هستى كه برايت شريك قرار دهند، تو هرگز شريكى نداشته اى، تو خداى يگانه اى.[۱۶۳]
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (۲۰۱ ) وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ (۲۰۲ )
پرهيزكاران كسانى هستند كه وقتى شيطان آنان را به گناهى تشويق مى كند، تو را به ياد مى آورند و از انجام گناه دست مى كشند.
آرى، ياد تو، سبب مى شود كه آنان مكر شيطان را به خاطر آورند و نسبت به آن بينا شوند و از خطا در امان بمانند.
شيطان دشمن قسم خورده اى است كه مى خواهد انسان ها را به تباهى بكشد، او در دل آن ها وسوسه مى كند و آنان را مشتاق گناه مى كند، تنها چيزى كه مى تواند وسوسه شيطان را از بين ببرد، ياد توست.
وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآَيَة قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْم يُؤْمِنُونَ (۲۰۳ ) وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (۲۰۴ )
تو قرآن را به تدريج به پيامبر نازل مى كردى، گاه چند روز مى شد كه هيچ آيه جديدى بر او نازل نمى شد، كافران به پيامبر مى گفتند: "چرا خودت آيه براى ما نمى آورى؟".
آنان با اين سخن به پيامبر و قرآن، كنايه مى زدند و در واقع با اين سخن خود، حقانيّت قرآن را زير سؤال مى بردند.
از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواستى تا اين گونه پاسخ آنان را بدهد: "اى مردم ! من فقط از آنچه از سوى خدا به من وحى مى شود، پيروى مى كنم، اين قرآن، راه روشنايى است كه از طرف خدا براى شما فرستاده شده و مايه هدايت و رحمت براى اهل ايمان است، هنگامى كه قرآن خوانده مى شود، به آن گوش فرا دهيد و سكوت كنيد باشد كه رحمت خدا بر شما نازل شود".
وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالاَْصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ (۲۰۵ )
اكنون از ما مى خواهى تا هر صبح و شامگاه، تو را با صداى آهسته، ياد كنيم، با خضوع و خشوع و زارى تو را بخوانيم و از غافلان نباشيم.
ياد تو، غبار غفلت و بى خبرى را از انسان دور مى كند و سبب رستگارى مى شود.
تو دوست دارى بنده ات بدون آن كه صداى خود را بلند كند، در دل تو را ياد كند، تو دعاى درونى را بسيار دوست دارى و ثوابى بس بزرگ به او مى دهى.
إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ (۲۰۶ )
فرشتگان و دوستان نزديك تو، همواره به ياد تو هستند، آنان از بندگى تو تكبّر نمىورزند و همواره تو را تسبيح مى گويند. آنان تو را از همه عيب ها و نقص ها، پاك مى دانند و در پيشگاه تو به سجده مى افتند.
من هم بايد چنين باشم، تو را خدايى بدانم كه از همه عيب ها، پاك هستى، من بايد "سبحان الله" بگويم: پاك و منزّه است خداى من !
آرى، تو خداى يكتا هستى و هيچ همتايى ندارى، تو هيچ كدام از ويژگى ها و صفات مخلوقات خود را ندارى. من نبايد تو را به چيزى تشبيه كنيم و همه صفات و ويژگى هايى كه در بين مخلوقات مى بينم بايد از تو نفى كنم.