سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۶۲. کتاب تفسير باران، جلد دوازدهم | |
تعداد بازديد : | ۱۳۵ |
موضوع: | خانواده |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دوم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | تفسير قرآن، سوره حجرات، ق، ذاريات، طور، نجم، قمر، رحمن، واقعه، حديد، مجادله، حشر، مُمتحنه، صفّ. |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
شما در حال خواندن جلد دوازدهم كتاب "تفسير باران" مى باشيد، من تلاش كرده ام تا براى شما به قلمى روان و شيوا از قرآن بنويسم، همان قرآنى كه كتابِ زندگى است و راه و رسم سعادت را به ما ياد مى دهد.
خدا را سپاس مى گويم كه دست مرا گرفت و مرا كنار سفره قرآن نشاند تا پيام هاى زيباى آن را ساده و روان بازگو كنم و در سايه سخنان اهل بيت(عليهم السلام) آن را تفسير نمايم.
اميدوارم كه اين كتاب براى شما مفيد باشد و شما را با آموزه هاى زيباى قرآن، بيشتر آشنا كند.
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۴۹ قرآن مى باشد.
۲ - "حُجُرات" به معناى "اتاق ها" مى باشد. در آيه ۴ آمده است: گروهى براى ديدن پيامبر به مدينه آمدند، پيامبر در خانه خودش بود، چند اتاق در همسايگى مسجد بود كه از آنِ پيامبر بود، آنان فرياد زدند: "اى محمّد! نزد ما بيا". آنان پشت هر اتاقى مى رفتند و اين گونه فرياد مى زدند. خدا مسلمانان را از اين كار بازداشت و از آنان خواست رعايت ادب را بنمايند و پيامبر را اين گونه صدا نزنند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: رعايت ادب در گفتار، وقتى فاسقى خبرى مى آورد، بايد آن را بررسى كرد، مؤمنان با يكديگر برادر هستند، پرهيز از گمان بد و غيبت و تجسّس و تهمت، تفاوت اسلام با ايمان...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۱ )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (۲ ) إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ (۳ )
مؤمن واقعى كيست؟ كسى است كه در هيچ كارى از قرآن و سخن پيامبر، پيشى نمى گيرد. تو از همه مسلمانان مى خواهى كه پيرو قرآن و پيامبر باشند و فكر خود را بر فرمان تو و سخن پيامبر مقدّم نشمارند و تقوا پيشه كنند كه تو شنوا و دانا هستى و از همه كارهاى آنان باخبرى.
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به عنوان پيامبر خود برگزيدى و به او مقام عصمت دادى، مسلمانان بايد از او پيروى كنند و در هيچ كارى بر او پيشى نگيرند، او كامل ترين الگو براى سعادت و رستگارى انسان ها مى باشد و هر كس مشتاق سعادت است بايد از او پيروى كند.
تو دوست داشتى كه مسلمانان به پيامبر احترام گذارند، براى همين به آنان فرمان دادى تا صدايشان را از صداى پيامبر فراتر نبرند و با او با صداى بلند سخن نگويند.
إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (۴ ) وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۵ )
روزى گروهى از كسانى كه در خارج از مدينه زندگى مى كردند به مدينه آمدند تا پيامبر را ببينند، آنان به مسجد آمدند، امّا پيامبر در آن لحظه در خانه خودش بود.
خانه پيامبر در همسايگى مسجد قرار داشت، چند اتاق در آنجا بود كه از آنِ پيامبر بود، آنان نمى دانستند كه پيامبر در كدام يك از آن اتاق ها مى باشد، براى همين فرياد زدند: "اى محمّد ! نزد ما بيا". آنان پشت هر اتاقى مى رفتند و اين گونه فرياد مى زدند.
آنان از راه دورى آمده بودند و خسته راه بودند و عجله داشتند، امّا اين كار آنان، بى احترامى به پيامبر بود.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَة فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ (۶ )وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِير مِنَ الاَْمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاِْيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (۷ ) فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۸ )
روزى يكى از مسلمانان به نام "وليد" به مدينه آمد و به همه خبر داد كه قبيله "بنى مصطلق" تصميم گرفته اند تا از اسلام جدا شوند. اين قبيله در اطراف مدينه زندگى مى كردند.
وقتى مسلمانان اين خبر را شنيدند، عصبانى شدند و خواستار آن بودند كه پيامبر لشكر اسلام را به جنگ آنان بفرستد.
پيامبر از آنان خواست عجله نكنند، او كسى را مأمور كرد تا نزد آن قبيله برود و موضوع را بررسى كند. بعد از مدّتى فرستاده پيامبر بازگشت و خبر آورد كه آن قبيله نماز مى خوانند و خودش صداى اذان آنان را شنيده است و آنان هرگز از دين اسلام جدا نشده اند.
وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الاُْخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (۹ ) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (۱۰ )
اگر دو گروه از مسلمانان با هم به جنگ و دعوا بپردازند، مسلمانان نبايد بى تفاوت باشند، بلكه بايد براى صلح ميان آنان اقدام كنند، تو از آنان مى خواهى كه بين آن دو گروه، آشتى برقرار كنند.
اگر يكى از آن دو گروه بر ديگرى ظلم و ستم كرد و پيشنهاد صلح را نپذيرفت، ستمگر است و بايد جلوى او ايستاد، تو به مسلمانان اجازه مى دهى تا با آن گروه ستمگر پيكار كنند تا حكم تو را بپذيرند.
وقتى آن گروه ستمگر صلح را پذيرفت بايد با حفظ عدالت، ميان دو گروهى كه با هم اختلاف داشتند، صلح برقرار شود، اين دستور توست كه مسلمانان با دوست و دشمن به عدالت رفتار كنند زيرا تو عدل و داد را بسيار دوست مى دارى و با كسانى كه اهل عدالت هستند، مهربان هستى.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَومٌ مِنْ قَوْم عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاء عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالاَْلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۱۱ ) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ (۱۲ )
سخن از اين بود كه اگر دو گروه از مسلمانان با هم اختلاف داشتند، بايد ميان آنان صلح و آشتى داد، امّا ريشه اين اختلافات چيست؟
اگر مردم همديگر را مسخره كنند و از هم عيب جويى نمايند و نسبت به هم بدگمان باشند و درباره يكديگر غيبت كنند، آن جامعه روى آرامش و صلح و صفا را نمى بيند، ريشه همه اختلافات در اين رفتارهاى ناشايسته است، تو در اينجا از مسلمانان مى خواهى تا از اين گناهان دورى كنند تا جامعه اسلامى، جامعه اى سالم و به دور از دشمنى باشد.
اكنون به آنان چنين مى گويى:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَر وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (۱۳ )
سلمان فارسى در مسجد نشسته بود، عدّه اى از مسلمانان دور هم جمع شده بودند، هر كدام از آنان قبيله خود را ذكر مى كرد و به آن افتخار مى كرد، يكى مى گفت: "من از قبيله قريش هستم، همان قبيله اى كه بهترين قبيله عرب است"، يكى خود را از قبيله ديگرى مى دانست و نام نياكان خود را ذكر مى كرد، يكى از آنان رو به سلمان فارسى كرد و گفت: "اى سلمان ! تو هم برايمان بگو كه پدرت كه بوده است و از كدام قبيله اى؟". سلمان در جواب به او گفت: "من سلمان هستم، بنده اى از بندگان خدا كه به دين اسلام هدايت شده ام". كسانى كه سخن سلمان را شنيدند، پيش خود به اين سخن خنديدند.
اينجا بود كه تو اين آيه را بر پيامبر نازل كردى: "اى مردم ! بدانيد كه من همه شما را از يك مرد و زن آفريده ام، همه شما فرزندان آدم و حوّا هستيد، من شما را به صورت گروه ها و قبيله هاى مختلف درآوردم تا يكديگر را به واسطه همين تفاوت هاى ظاهرى بشناسيد، نبايد اين تفاوت ها، وسيله فخرفروشى شما به يكديگر باشد، بدانيد كه گرامى ترين شما نزد من با تقواترين شماست. من به همه كارهاى شما دانا و آگاه هستم".[۵] آرى، تو همه انسان ها را از آدم(عليه السلام) و حوّا آفريدى، تو براى هر قبيله و گروهى ويژگى هايى قرار دادى، يكى را سياه و ديگرى را سفيد، يكى را عرب و ديگرى را فارس. اگر همه انسان ها يكسان و به يك شكل بودند و به يك زبان سخن مى گفتند، كار شناسايى آنان مشكل مى شد. حكمت تو در اين بود كه انسان ها با هم متفاوت باشند.
قَالَتِ الاَْعْرَابُ آَمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۴ )
پيامبر در مدينه بود، گروهى از مردمى كه در بيابان هاى حجاز زندگى مى كردند به خشكسالى مبتلا شدند، آنان به اميد اين كه پيامبر به آنان جايزه اى بدهد به مدينه آمدند و به پيامبر گفتند: "ما ايمان آورده ايم"، بعضى از آنان از اين كه اسلام آورده اند بر پيامبر منّت مى گذاشتند.
تو مى دانستى كه آنان فقط "شهادَتَيْن" را گفته اند و به يگانگى تو و رسالت محمّد(صلى الله عليه وآله)، شهادت داده اند، امّا هنوز نور ايمان به دل هاى آنان وارد نشده است.
براى همين تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا به آنان چنين بگويد: "شما ايمان نياورده ايد ولى بگوييد كه مسلمان شده ايم. هنوز ايمان به قلب شما وارد نشده است، اگر شما از خدا و من كه پيامبر او هستم، اطاعت كنيد، خدا پاداش اعمال شما را به طور كامل مى دهد كه او بخشنده و مهربان است".
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آَمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (۱۵ )
آن صحرانشينان كه نزد پيامبر آمدند، نمى دانستند مؤمنان واقعى چه كسانى هستند، آن ها تصوّر مى كردند اگر كسى "شهادتين" گفت، ديگر كار تمام است و او مؤمن شده است.
اكنون تو براى آنان از مؤمنان سخن مى گويى، مؤمنان واقعى كسانى هستند كه به يگانگى تو و پيامبر ايمان آورده اند و هرگز شك و ترديدى به دل راه ندادند و با مال و جان خود در راه دين تو جهاد كردند، آنان راستگو هستند زيرا با عمل به دين خدا نشان دادند كه به قرآن، ايمان دارند.
* * *
قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۱۶ ) يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلاِْيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۱۷ ) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (۱۸ )
آن صحرانشينان نزد پيامبر آمدند و به پيامبر گفتند: "ما ايمان آورديم"، آيا آنان مى خواستند تو را از ايمان آوردن خود باخبر كنند؟ تو تمام آنچه در آسمان ها و زمين است را مى دانى و به همه چيز آگاه هستى.
آنان به خاطر اين مسلمان شده بودند كه بر پيامبر منّت گذارند، اكنون از پيامبر مى خواهى تا به آنان چنين بگويد: "براى اسلام آوردنتان بر من منّت نگذاريد. اگر شما واقعاً ايمان آورده باشيد و راست بگوييد، بايد بدانيد كه خدا بر شما منّت نهاده است كه شما را به راه دين و ايمان هدايت كرده است، بدانيد خدا اسرار پنهان آسمان ها و زمين را مى داند و به اعمال شما بينايى كامل دارد".
آرى، اگر نور ايمان به قلب كسى بتابد به رستگارى مى رسد، اين تو هستى كه پيامبر را براى هدايت مردم فرستادى تا آنان را از جهل و نادانى برهاند و به كمال و سعادت برساند.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۵۰ قرآن مى باشد.
۲ - اين سوره با حرف "ق" آغاز مى شود، "قاف" يكى از حروف الفبا مى باشد و خدا مى خواهد به همه بفهماند كه قرآن معجزه اى است كه از اين حروف ساده شكل گرفته است.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: دعوت به يكتاپرستى، پرهيز از بُت پرستى، قيامت، نشانه هاى قدرت خدا، عذاب كافران در جهنّم، آفرينش آسمان ها و زمين، سفارش به صبر و استقامت...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ق وَالْقُرْآَنِ الَْمجِيدِ (۱ )بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ (۲ ) أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ (۳ )
در ابتدا، حرف "قاف" را ذكر مى كنى، قرآن معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است.
سپس به قرآن سوگند ياد مى كنى، همان قرآن كه كتابى باشكوه است، سخن تو اين است: "به قرآن سوگند كه روز قيامت، حقّ است".
مردم مكّه بُت ها را مى پرستيدند و به قيامت باور نداشتند، تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت آنان فرستادى و از او خواستى تا به آنان خبر دهد كه در روز قيامت همه زنده مى شوند و براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند.
قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الاَْرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ (۴ )
آنان مى گفتند: وقتى انسان مى ميرد، بدن او در خاك مى پوسد و به خاك تبديل مى شود و جزء زمين مى گردد، پس از مدّتى، هر ذرّه اى از آن به گوشه اى از جهان پخش مى شود، چه كسى مى تواند اين ذرّات را جمع كند، اصلاً چه كسى مى داند اين ذرّات كجا رفته اند؟
تو پاسخ آنان را اين گونه مى دهى: "من مى دانم آنچه را كه زمين از جسدِ آنان كم مى كند و كتابى نزد من است كه همه چيز در آن ثبت شده است".
آرى، تو به همه چيز آگاهى دارى، مى دانى كه ذرّات بدن هر انسانى در كجاست، تو در روز قيامت، با قدرت خود انسان ها را زنده مى كنى، همه چيز در اين جهان، در كتابى ثبت شده است و هيچ چيز گم نمى شود.
بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْر مَرِيج (۵ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى مردم مكّه فرستادى، امّا آنان او را دروغگو خواندند، محمّد(صلى الله عليه وآله)براى آنان قرآن را خواند و به آنان گفت: "اگر در اين قرآن شك داريد، يك سوره مانند آن را بياوريد"، ولى آنان هرگز نتوانستند چنين كارى كنند، آنان فهميدند كه قرآن، معجزه توست، حقّ را شناختند و آن را انكار كردند و براى همين در كار خود، سرگشته و حيران ماندند.
* * *
أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوج (۶ ) وَالاَْرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْج بَهِيج (۷ ) تَبْصِرَةً وَذِكْرَى لِكُلِّ عَبْد مُنِيب (۸ ) وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّات وَحَبَّ الْحَصِيدِ (۹ ) وَالنَّخْلَ بَاسِقَات لَهَا طَلْعٌ نَضِيدٌ (۱۰ ) رِزْقًا لِلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا كَذَلِكَ الْخُرُوجُ (۱۱ )
چرا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نمى كنند تا ببينند كه تو چگونه آن را بنا كردى و چگونه آن را با ستارگان زينت دادى، در اين آسمان هيچ عيب و نقصى نيست و نشانه اى از قدرت توست.
زمين را گستردى و براى حفظ آرامش آن، بر روى آن كوه هاى محكم و استوار قرار دادى و انواع گياهان سبز و خرّم در آن روياندى.
هر بنده اى كه بخواهد به سوى تو بازگردد، وقتى به عظمت آسمان و زمين نگاه كند، بينش او افزون مى شود و از آن پند مى گيرد.
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ (۱۲ ) وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوط (۱۳ )وَأَصْحَابُ الاَْيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّع كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ (۱۴ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) بُت پرستان را از آتش جهنّم مى ترساند و از آنان مى خواست به يكتاپرستى روى آورند، امّا آنان به او سنگ پرتاب مى كردند و بر سرش خاكستر مى ريختند و او را دروغگو مى خواندند، اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى بر اين سختى ها صبر كند، همه پيامبران با دشمنى ها و سختى هايى روبرو شدند، اين چيز تازه اى نيست.
در اينجا از هشت گروه ستمگر نام مى برى كه همه به عذاب تو گرفتار شدند:
۱ - نوح(عليه السلام) را براى هدايت قومش فرستادى، امّا آنان نوح(عليه السلام)را دروغگو شمردند، نوح(عليه السلام) سال هاى سال آنان را به يكتاپرستى فرا خواند، ولى فايده اى نكرد و سرانجام كافران در طوفان غرق شدند.
أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الاَْوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْس مِنْ خَلْق جَدِيد (۱۵ )
كافران، قيامت را دروغ مى پنداشتند و مى گفتند وقتى ما به مشتى خاك و استخوان تبديل شديم، چه كسى مى تواند ما را زنده كند؟
مگر تو از آفرينش نخستين، خسته و ناتوان شدى كه بار ديگر نتوانى انسان ها را زنده كنى؟
هرگز چنين نيست.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (۱۶ )
تو انسان را خلق كردى و از آنچه در دل او مى گذرد، آگاه هستى، تو از وسوسه هايى كه در دل او ايجاد مى شود، باخبرى.
تو به انسان از رگ گردن او نزديك تر هستى !
* * *
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الَْيمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ (۱۷ ) مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (۱۸ )
اكنون به انسان خبر مى دهى كه همواره دو فرشته همراه او هستند، يكى در سمت راست و ديگرى در سمت چپ و همه كارهاى او را ثبت مى كنند و نيز هر سخنى كه او بر زبان بياورد، آن دو فرشته آن را مى نويسند.
آرى، تو براى هر انسانى دو فرشته قرار داده اى و به آنان مأموريّت داده اى تا گفتار و رفتار را بنويسند، يكى مأمور است تا اعمال و سخنان خوب را بنويسد، ديگرى مأمور است تا اعمال و سخنان بد را بنويسد. آنان تا آخرين لحظه عمر انسان با او هستند و همه جا همراه او مى باشند.
انسان هايى كه راه كفر را برگزيده اند، به كجا مى روند و به چه فكر مى كنند؟ تو به آنان مهلت مى دهى و آنان فكر مى كنند كه تو از كارشان بى خبرى. اگر آنان تو را مى شناختند مى دانستند كه تو بر همه چيز آگاه هستى، تو همه چيز را مى دانى، امّا براى اين كه در روز قيامت آنان نتوانند كارهاى خود را انكار كنند، دو فرشته را مأمور هر كدام از آنان كرده اى تا در پرونده او، همه سخنان و كارهاى او را بنويسند تا در روز قيامت پرونده شان را به دستشان دهى كه آن را بخوانند.
وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ (۱۹ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت مردم مكّه فرستادى تا آنان را از بُت پرستى نجات دهد، امّا آنان با محمّد(صلى الله عليه وآله) دشمنى كردند و به سويش سنگ پرتاب كردند و او را ديوانه و جادوگر خواندند، تو به آنان مهلت دادى و در عذابشان شتاب نكردى، امّا سرانجام لحظات سخت جان دادن كافر فرا مى رسد، لحظاتى كه او در اضطراب و ناآرامى شديد فرو مى رود و ديگر نمى تواند سخنى بگويد.
آرى، اين مرگ است كه حقيقت را براى او آشكار مى كند و او مى فهمد كه نتيجه راه كفر چيست، در آن لحظاتى كه فرشتگان به او مى گويند: "اين همان مرگى است كه تو از آن فرار مى كردى".
در آن لحظات، فرشتگان پرده از چشم او برمى دارند و او شعله هاى آتش جهنّم را مى بيند و صحنه هاى هولناكى را در مقابل خود مى يابد، فرياد و ناله هاى جهنّميان را مى شنود، گرزهاى آتش و زنجيرهايى از آتش و... وحشتى بر دل او مى آيد كه گفتنى نيست.[۹]
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ (۲۰ )
تو به اسرافيل كه يكى از فرشتگان است، فرمان مى دهى تا در "صور" بدمد و به راستى كه روز قيامت، روز وعده عذاب براى كافران است.
"صور" به معناى "شيپور" است. در روزگار قديم، وقتى لشكرى مى خواست فرمان حركت دهد، در شيپور مى دميد و همه سربازان آماده حركت مى شدند. صور اسرافيل، نداى ويژه اى است كه اسرافيل آن را در جهان طنين انداز مى كند.
اسرافيل دو ندا دارد: در نداى اوّل، مرگ انسان هايى كه روى زمين زندگى مى كنند، فرا مى رسد. با اين ندا روح كسانى كه در برزخ هستند نيز نابود مى شود، همه موجودات از بين مى روند، فرشتگان هم نابود مى شوند. سپس تو جان عزرائيل را هم مى گيرى. فقط و فقط تو باقى مى مانى.
وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْس مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ (۲۱ )لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَة مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (۲۲ ) وَقَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ (۲۳ ) أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّار عَنِيد (۲۴ ) مَنَّاع لِلْخَيْرِ مُعْتَد مُرِيب (۲۵ ) الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آَخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فِي الْعَذَابِ الشَّدِيدِ (۲۶ )
در آن روز هم همراه هر انسانى دو فرشته خواهد بود، دو فرشته اى كه در دنيا اعمال انسان را مى نوشتند در روز قيامت نيز همراه او خواهند بود. آرى، وقتى كافر از قبر سر برمى دارد، اين دو فرشته به سراغ او مى روند، يكى از آن ها مأمور است تا او را براى حسابرسى به پيشگاه عدل تو بياورد و ديگرى هم به كردار و گفتار او گواهى مى دهد.
كافر صحنه هاى قيامت را كه مى بيند، وحشت مى كند، فرشتگان به او مى گويند: "تو از قيامت و رستاخيز، غافل بودى، امروز پرده از چشم تو برداشتيم و امروز چشم تو، بيناتر گرديد".
آرى وقتى كافر در دنيا بود، علاقه به دنيا و هوس هاى سركش و آرزوها، او را دچار غفلت كرده بودند و بر چشم دل او پرده اى انداخته بودند و قيامت را دروغ مى پنداشت، امّا وقتى سر از خاك بردارد، ديگر پرده هاى غفلت كنار مى رود و او ديگر نمى تواند قيامت را انكار كند، او عذاب تو را به چشم مى بيند، تو فرمان مى دهى تا فرشتگان او را به سوى جهنّم ببرند، ترس و وحشت، تمام وجودش را فرا مى گيرد، وقتى او به جهنّم مى رسد، درهاى جهنّم باز مى شود و او آتش هولناك جهنّم را مى بيند.
قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَيْتُهُ وَلَكِنْ كَانَ فِي ضَلَال بَعِيد (۲۷ ) قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ (۲۸ )مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّام لِلْعَبِيدِ (۲۹ )
كافران كه در آتش جهنّم قرار مى گيرند، شيطان را در آنجا مى بينند و به او مى گويند:
ــ اى شيطان ! تو مى گفتى كه جهنّم دروغ است، عذاب خدا دروغ است، روز قيامت دروغ است. چرا آن سخنان را گفتى؟
ــ من دروغ مى گفتم، شما چرا به حرف من گوش داديد؟
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاَْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيد (۳۰ )
تو قسم ياد كرده اى كه جهنّم را از كافران پر كنى، در آن روز به مأموران جهنّم خطاب مى كنى و مى گويى: "آيا جهنّم از كافران پر شده است؟".
آن مأموران در پاسخ مى گويند: "بلى، جهنّم پر شده است، آيا باز هم كافرى هست كه به جهنّم انداخته شود؟".
تو همه كافران را در جهنّم انداختى و به عهد خود وفا كرده اى، ديگر هيچ كافرى در صحراى قيامت نيست، همه آنان به عذاب گرفتار شده اند، همان عذابى كه آن را دروغ مى پنداشتند.
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيد (۳۱ ) هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّاب حَفِيظ (۳۲ ) مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْب مُنِيب (۳۳ ) ادْخُلُوهَا بِسَلَام ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ (۳۴ )لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ (۳۵ )
اكنون مى خواهى از سرنوشت مؤمنان سخن بگويى، در روز قيامت فرمان مى دهى تا بهشت را نزديك مؤمنان آورند، آن وقت است كه ديگر بهشت با مؤمنان فاصله اى ندارد، مؤمنان نگاهشان به بهشت مى افتد، فرشتگان به آنان مى گويند: "اين پاداشى است كه وعده آن را به شما داده اند، اين بهشت براى هر بنده اى است كه توبه مى كرد و به پيمان خدا وفا مى كرد، اين بهشت براى كسى است كه از خدايى كه به چشم ديده نمى شود، بيم داشت و با قلبى خاشع و نالان به درگاه خدا رو مى كرد".
اينجاست كه فرشتگان به مؤمنان مى گويند: "به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز آغاز زندگى هميشگى شما مى باشد، هر آنچه بخواهيد در بهشت براى شما فراهم است، خدا به شما نعمت هايى مى دهد كه به فكر هيچ كس نرسيده است".
* * *
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْن هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشًا فَنَقَّبُوا فِي الْبِلَادِ هَلْ مِنْ مَحِيص (۳۶ ) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ (۳۷ )
مردم مكّه محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغگو خواندند و به قرآن ايمان نياوردند، محمّد(صلى الله عليه وآله)آنان را از عذاب تو ترساند، به راستى كه تو پيش از آنان، انسان هاى زيادى را عذاب نمودى، انسان هايى كه راه كفر را برگزيدند، از مردم مكّه قوى تر بودند و شهرهاى مختلف را فتح كرده بودند، وقتى عذاب تو فرا رسيد، هيچ چيز نتوانست آنان را نجات دهد و هيچ راه فرارى نيافتند و همگى نابود شدند.
به راستى چرا مردم مكّه به قرآن ايمان نياوردند؟ چرا سخن حقّ را انكار كردند؟ چرا از سرگذشت كسانى كه به عذاب گرفتار شدند، پند نگرفتند؟ به راستى كه در سرگذشت آنان پند و موعظه است براى كسى كه عاقل باشد يا گوش دل فرا بدهد و توجّه كامل كند.
* * *
وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّام وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوب (۳۸ ) فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ (۳۹ ) وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ (۴۰ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم مكّه از روز قيامت سخن مى گفت و از آنان مى خواست دست از بُت پرستى بردارند، بعضى مى گفتند: "محمّد ديوانه است، او مى گويد ما بعد از مرگ، زنده مى شويم، چه كسى مى تواند ما را بار ديگر زنده كند؟ وقتى ما مُرديم به مشتى خاك تبديل مى شويم و هرگز زنده نمى شويم".
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) اين سخنان آنان را شنيد، اندوهناك شد، اكنون تو با او چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! آنان خيال مى كنند كه من نمى توانم آنان را بار ديگر زنده كنم، آيا آنان فراموش كرده اند كه من آسمان ها و زمين و آنچه در بين آنان است را در شش دوران آفريدم و اين كار براى من سخت و خستگى آور نبود، من كه چنين قدرتى دارم و اين گونه جهان را آفريدم، هرگز زنده كردن آنان برايم سخت نيست".[۱۴] آرى، اگر كافران در آفرينش آسمان ها، ستارگان و... فكر كنند به قدرت تو پى مى برند، تو خدايى هستى كه اين همه قدرت دارى، زنده كردن انسان ها براى تو، كار سختى نيست !
وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِنْ مَكَان قَرِيب (۴۱ ) يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ (۴۲ ) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ (۴۳ ) يَوْمَ تَشَقَّقُ الاَْرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا ذَلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ (۴۴ ) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّار فَذَكِّرْ بِالْقُرْآَنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ (۴۵ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) براى بُت پرستان از روز قيامت سخن مى گفت، آنان مى گفتند: "محمّد خواب پريشان ديده است كه اين سخنان را مى گويد، او دروغگويى بيش نيست".
تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا در برابر سخنان آنان صبر كند، تو به آنان مهلت مى دهى و در عذابشان شتاب نمى كنى، امّا سرانجام روز قيامت فرا مى رسد و آن روز براى آنان، روز سختى خواهد بود. تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى منتظر روزى باشد كه ندا دهنده اى از جايى بسيار نزديك ندا مى دهد. آن ندا دهنده، همان اسرافيل است كه در صور مى دمد.
اسرافيل دو بار در صور خود مى دمد، در صور اوّل، كه نزديك برپايى قيامت است همه مى ميرند و نابود مى شوند.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۵۱ قرآن مى باشد.
۲ - "ذاريات" به معناى بادهايى است كه ابرها را به حركت درمى آورند. در آيه اول اين سوره به اين بادها سوگند ياد شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: حقّ بودن روز قيامت، پاداش مؤمنان بهشت است، ويژگى مؤمنان (نماز شب، صدقه دادن و...)، اشاره به ماجراى هلاكت قوم لوط و قوم ثمود، هدف از خلقت انسان...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا (۱ ) فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا (۲ ) فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا (۳ )فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا (۴ )إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ (۵ ) وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ (۶ )
مى خواهى از روز قيامت سخن بگويى تا انسان ها به فكر آن روز باشند، قيامت، حقّ است، سخن تو نيز جز حقّ و راستى نيست، تو نياز به سوگند ندارى، امّا مى خواهى كافران را از خواب غفلت بيدار كنى. آنان راه كفر و انكار را مى پيمايند و به سخن محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان نمى آورند و او را دروغگو مى خوانند، پس با آنان چنين سخن مى گويى:
اى انسان ها ! سوگند به بادهايى كه ابرها را به حركت درمى آورند.
سوگند به ابرهايى كه باران هاى تند و انبوه را با خود به همراه دارند و به همه جا روانه مى شوند و كارِ پخش باران در سرزمين ها را انجام مى دهند، بدانيد كه روز قيامتى كه به شما وعده داده ام، راست است، آن روز، روز پاداش و كيفر است و سرانجام فرا مى رسد.
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ (۷ ) إِنَّكُمْ لَفِي قَوْل مُخْتَلِف (۸ ) يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ (۹ ) قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (۱۰ )الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَة سَاهُونَ (۱۱ ) يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ (۱۲ )يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ (۱۳ )ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (۱۴ )
اكنون به آسمان سوگند ياد مى كنى، همان آسمانى كه آن را با ستارگان زينت داده اى، به آسمان قسم ياد مى كنى كه كافران درباره قيامت اختلاف نظر دارند و هر كدامشان سخنى مى گويند، يكى مى گويد: "وقتى مرديم و به مشتى خاك تبديل شديم، چه كسى ما را زنده مى كند"، ديگرى مى گويد: "اگر پدران ما زنده شوند، ما به قيامت ايمان مى آوريم"، عدّه اى ديگر مى گويند: "محمّد از قيامت ما را مى ترساند، او خواب ترسناك ديده است كه چنين مى گويد".
اين سخنانى است كه آنان بر زبان مى آورند، امّا نمى دانند هر كس به روز قيامت ايمان نياورد، خود را از سعادت محروم كرده است.
كسانى كه درباره قيامت، آن سخنان بى پايه و بى اساس را مى گويند، از رحمت تو بى بهره اند، آنان در جهل و نادانى به سر مى برند.
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّات وَعُيُون (۱۵ )آَخِذِينَ مَا آَتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ (۱۶ ) كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ (۱۷ ) وَبِالاَْسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (۱۸ ) وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالَْمحْرُومِ (۱۹ )
از سرانجام كافران سخن گفتى، اكنون از سرانجام مؤمنان پرهيزكار مى گويى، در روز قيامت، مؤمنان در باغ هاى بهشتى در كنار نهرها و چشمه سارها خواهند بود و نعمت هاى زيبايى كه تو به آنان عطا مى كنى را با خشنودى مى گيرند.
من دوست دارم بدانم آنان در دنيا چه كردند كه بهشت را پاداش آنان قرار دادى؟
آنان در دنيا نيكوكار بودند و كمى از شب را مى خوابيدند و در سحرگاهان، نماز شب مى خواندند و در نماز از تو طلب بخشش مى نمودند.
وَفِي الاَْرْضِ آَيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ (۲۰ )وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (۲۱ ) وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ (۲۲ )
كافرانى كه روز قيامت را دروغ مى پندارند، چرا به قدرت تو فكر نمى كنند؟ اگر آنان اهل فكر بودند، مى فهميدند كه زنده كردن مردگان، براى تو كارى ندارد، تو خداى توانا هستى و هر چه اراده كنى بر آن توانايى دارى.
روى زمين، نشانه هاى قدرت تو براى اهل يقين هست، كوه ها، درّه ها، دشت ها، رودها، چشمه ها و.... همه نشانه اى از قدرت توست.
اگر من به جسم و جان خود نيز دقّت كنم، نشانه هاى زيادى از قدرت تو را مى يابم.
فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ (۲۳ )
در آيه ۶ چنين خواندم: "بدانيد كه روز قيامتى كه به شما وعده داده شده است، راست است، آن روز، روز پاداش و كيفر است و سرانجام فرا مى رسد".
سپس از بهشت و جهنّم مطالبى خواندم، از نعمت هايى كه به مؤمنان مى دهى و از عذابى كه در انتظار كافران است، اكنون سخن خود را اين گونه ادامه مى دهى: "قسم به من كه خداى آسمان و زمين هستم كه قيامت، حقّ و حقيقت است و در آن شكى نيست".
به راستى چه چيزى براى انسان، خيلى واضح و روشن است؟
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (۲۴ ) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (۲۵ ) فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْل سَمِين (۲۶ ) فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ (۲۷ ) فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَام عَلِيم (۲۸ ) فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّة فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ (۲۹ ) قَالُوا كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (۳۰ )
مردم مكّه به سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان نياوردند، اكنون مى خواهى براى آنان از سرگذشت شهر "سُدوس" سخن بگويى، تو لوط(عليه السلام) را براى هدايت آنان فرستادى، امّا آنان به سخن او گوش ندادند و به گناهان زشت خود ادامه دادند، آن مردم دچار انحراف جنسى شده بودند، آنان اوّلين گروهى بودند كه به همجنس بازى روآورده بودند، لوط(عليه السلام) آنان را از اين كار زشت نهى مى كرد، امّا آنان به سخن او اعتنا نمى كردند، لوط(عليه السلام) به آنان وعده عذاب تو را داد و آن ها او را مسخره كردند.
تو به آنان مهلت دادى، امّا سرانجام عذاب آنان فرا رسيد، تو فرشتگانت را به زمين فرستادى تا آنان را نابود كنند. تو فرمان دادى تا آن فرشتگان ابتدا نزد ابراهيم(عليه السلام) بروند و به او مژده فرزند بدهند.
ابراهيم(عليه السلام) با ساره ازدواج كرده بود، سال هاى سال از زندگى آنان گذشته بود و تو به آن ها فرزندى نداده بودى. سرانجام ابراهيم(عليه السلام) از زن ديگرى به نام "هاجر" داراى پسرى به نام "اسماعيل" شد.
قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (۳۱ )قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْم مُجْرِمِينَ (۳۲ ) لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِين (۳۳ )مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (۳۴ ) فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۳۵ ) فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْت مِنَ الْمُسْلِمِينَ (۳۶ ) وَتَرَكْنَا فِيهَا آَيَةً لِلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الاَْلِيمَ (۳۷ )
ابراهيم(عليه السلام) فهميد كه مهمانان او فرشتگان تو هستند و مژده اى را كه به او و همسرش دادى، شنيد و بسيار خوشحال شد، او به آنان رو كرد و گفت: "شما براى چه كارى آمده ايد؟".
آنان در جواب گفتند: "ما براى عذاب قومى گناهكار آمده ايم تا بارانى از سنگ بر سر آنان بريزيم، سنگ هايى كه از طرف خدا براى هلاك آنان، نشان شده است".
فرشتگان با او خداحافظى نمودند و از فلسطين به سوى سرزمين سُدوس حركت كردند، لوط(عليه السلام) در مزرعه خود در خارج از شهر مشغول كشاورزى بود، فرشتگان نزد او رفتند و مهمان او شدند، آن ها به او خبر دادند كه براى عذاب اين مردم گناهكار آمده اند.
وَفِي مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَان مُبِين (۳۸ ) فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۳۹ )فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ (۴۰ )
اكنون از فرعون ياد مى كنى، تو موسى(عليه السلام) را با معجزات آشكارى به سوى او فرستادى تا او را از كفر و سركشى برهاند، وقتى موسى(عليه السلام) با فرعون سخن گفت، فرعون سخنان او را انكار كرد. فرعون به درباريان خود رو كرد و گفت: "اين مرد يا جادوگر است يا ديوانه".
آرى، فرعون به سركشى خود ادامه داد، تو هم چند سالى به او مهلت دادى، امّا سرانجام مهلت او به پايان رسيد و او و همه سپاهيانش را با قدرت خود در رود "نيل" غرق كردى، فرعون در آخرين لحظه عمر، خود را سرزنش كرد و از اعمال خود پشيمان شد، امّا وقتى كه عذاب تو بيايد، پشيمانى ديگر سودى ندارد.
* * *
وَفِي عَاد إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ (۴۱ ) مَا تَذَرُ مِنْ شَيْء أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ (۴۲ )
از سرنوشت قوم "عاد" سخن مى گويى، تو هود(عليه السلام) را براى هدايت آنان فرستادى، آنان جمعيّت زيادى داشتند و داراى ثروت فراوانى بودند و همه بُت پرست بودند، آنان پيامبر خود را دروغگو خواندند و به او ايمان نياوردند و سرانجام تندبادى شديد و هولناك را فرستادى، تندبادى كه به هر چه مىوزيد، آن را در جا خشك و نابود مى كرد. اين گونه بود كه همه كافران، نابود شدند.
* * *
وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِين (۴۳ ) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ (۴۴ ) فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِيَام وَمَا كَانُوا مُنْتَصِرِينَ (۴۵ )
تو به قوم "ثمود" نعمت هاى زيادى دادى، آنان از سلامتى و قدرت و روزى فراوان بهره مند بودند. تو صالح(عليه السلام) را براى هدايت آنان فرستادى، امّا آنان دست به دست هم دادند و شتر صالح(عليه السلام) را كه معجزه او بود، كشتند. اينجا بود كه صالح(عليه السلام) به آنان گفت: "فقط چند روز ديگر، مهلت خوش گذرانى داريد، به زودى عذاب آسمانى فرا مى رسد"، تو به آنان سه روز فرصت دادى، شايد توبه كنند و از گناهان خويش پشيمان شوند.
ولى آنان به راه خود ادامه دادند و عصيان كردند، پس از سه روز، تو عذاب را بر آنان نازل كردى، صاعقه اى آنان را فراگرفت، آنان خيره خيره نگاه مى كردند و قدرت دفاع از خود را نداشتند، آنان چنان بر زمين مى افتادند كه قدرت بلند شدن نداشتند و نمى توانستند از كسى يارى بطلبند، عذاب تو آن قدر شديد بود كه قدرت ناله و فرياد را از آنان گرفت و همه نابود شدند.
البتّه در ميان قوم "عاد" و "ثمود"، گروهى اندك بودند كه به پيامبران تو ايمان آورده بودند و پرهيزكار بودند، تو قبل از آن كه عذاب فرا رسد، آنان را نجات دادى.[۲۱]
وَقَوْمَ نُوح مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (۴۶ )
تو نوح(عليه السلام) را براى هدايت قومش فرستادى، امّا آنان نيز نوح(عليه السلام) را دروغگو خواندند، نوح(عليه السلام) سال هاى سال آنان را به يكتاپرستى فرا خواند، ولى فايده اى نكرد و سرانجام كافران در طوفان غرق شدند.
* * *
وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْد وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ (۴۷ ) وَالاَْرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ (۴۸ ) وَمِنْ كُلِّ شَيْء خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (۴۹ )
تو آسمان را با دست قدرت خويش برافراشتى كه تو بر اين كار توانايى ! [۲۲] زمين را گستردى و به راستى كه چه نيكو آن را گستراندى، تو به قدرت خود، موجودات را جفت آفريدى، اين ها همه نشانه هاى عظمت توست كه براى انسان ها ذكر مى كنى، باشد كه پند گيرند.
* * *
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (۵۰ ) وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آَخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (۵۱ ) كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُول إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۵۲ ) أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ (۵۳ )
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا از مردم مكّه بخواهد كه از عذاب تو بگريزند و به سوى مهربانى تو بروند، چرا آنان پرستش تو را رها كرده اند و خدايان دروغين را مى پرستند؟ به راستى فقط تو شايسته پرستش هستى !
محمّد(صلى الله عليه وآله) با مردم سخن گفت، گروهى به او ايمان آوردند، امّا بزرگان مكّه او را دروغگو خواندند و با او دشمنى كردند، تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا آنان را با زبانى شيوا از عذاب روز قيامت بترساند، وظيفه محمّد(صلى الله عليه وآله) اين است كه پيام تو را به آنان برساند و از ايمان نياوردن آنان، اندوهناك نشود، زيرا تو انسان ها را در انتخاب راه خود آزاد گذاشتى، اگر تو اراده كنى كه همه مردم ايمان بياورند، همه ايمان مى آورند، امّا آن ايمان ديگر از روى اختيار نخواهد بود، بلكه از روى اجبار خواهد بود. تو اراده كرده اى كه هر كس به اختيار خود ايمان را برگزيند.
وقتى تو به انسان ها اختيار دادى، طبيعى است كه گروهى از انسان ها، راه كفر را انتخاب مى كنند، آرى، وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله)اين قانون تو را دانست، ديگر از ايمان نياوردن كافران حسرت و اندوه به خود راه نداد.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُوم (۵۴ ) وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (۵۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) قرآن را براى همه مردم مى خواند، گروهى كه حقّ طلب بودند به قرآن ايمان آوردند، ولى گروهى ديگر حقّ را شناختند و به آنان كفر ورزيدند، آنان اسير لجاجت ها و تعصّب هاى خود شده بودند، اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا آنان را به حال خود رها كند زيرا او با همه آنان، اتمام حجّت كرده است و ديگر در خور نكوهش نخواهد بود، او به وظيفه اش عمل كرده است، تو از او مى خواهى تا مؤمنان را پند و موعظه كند، زيرا پند و موعظه، مؤمنان را سود مى دهد، مؤمنان وقتى موعظه را مى شنوند به رستگارى و سعادت رهنمون مى شوند.
* * *
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (۵۶ ) مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْق وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ (۵۷ ) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ (۵۸ )
در آن زمان، انسان هايى كه ثروت زيادى داشتند، بردگانى براى خود تهيّه مى كردند، بردگان براى آنان در مزرعه كار مى كردند، غذا مى پختند و كارهاى آنان را انجام مى دادند.
اگر كسى از ثروتمندى سؤال مى كرد: "چرا اين همه برده خريده اى؟"، او در جواب مى گفت: "من اين بردگان را خريده ام تا كارهاى مرا انجام دهند، من نياز به آن ها داشتم".
اكنون سؤالى به ذهن من مى رسد: تو براى چه بندگانت را آفريدى؟
فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ (۵۹ ) فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (۶۰ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) از بزرگان مكّه خواست تا از بُت پرستى دست بردارند و آنان را از عذاب جهنّم ترساند، امّا آنان سخن او را دروغ پنداشتند و به او گفتند: "اى محمّد ! اگر راست مى گويى آتش جهنّم را براى ما بفرست"، آرى، كافران اين گونه از بندگى تو رو برگرداندند و به خود ستم نمودند، آنان نيز مانند امّت هاى قبل، سرمايه وجودى خويش را تباه كردند و سهم بزرگى از عذاب روز قيامت خواهند داشت، پس لازم نيست براى عذاب شتاب كنند.
تو به آنان مهلت مى دهى امّا مهلت دادن به اين معنا نيست كه تو از كار آنان خبر ندارى، در روز قيامت همه آنان براى حسابرسى در پيشگاه تو حاضر مى شوند و تو آنان را به آنچه انجام داده اند، آگاه مى سازى !
پس واى بر آنان كه كافر شدند از آن روز سختى كه پيامبران به آنان وعده مى دهند ! واى به حال آنان در روز قيامت !
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۵۲ قرآن مى باشد.
۲ - در آيه اول اين سوره به كوه "طور" سوگند ياد شده است، همان كوهى كه در صحراى سينا قرار دارد و موسى(عليه السلام) در آنجا به پيامبرى رسيد. براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: عذاب كافران در روز قيامت، پاداش مؤمنان در بهشت، نعمت هاى زيباى بهشتى، اعتقادات باطل بُت پرستان، سفارش به صبر و استقامت...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالطُّورِ (۱ ) وَكِتَاب مَسْطُور (۲ ) فِي رَقّ مَنْشُور (۳ ) وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ (۴ )وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (۵ ) وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (۶ ) إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَاقِعٌ (۷ )
مى خواهى از روز قيامت سخن بگويى تا انسان ها به فكر آن روز باشند، قيامت، حقّ است، سخن تو نيز جز حقّ و راستى نيست، امّا براى اين كه انسان ها از خواب غفلت بيدار شوند، چنين مى گويى:
سوگند به كوه طور ! (همان كوهى كه در صحراى سينا قرار دارد و موسى(عليه السلام)در آنجا به پيامبرى رسيد).
سوگند به تورات، همان كتاب آسمانى كه تو بر موسى(عليه السلام)نازل كردى، پيروان او، تورات را بر ورق هايى نوشتند و آن را به شكل طومار درآوردند. آن ها وقتى مى خواستند تورات را بخوانند، آن را باز مى كردند و مى خواندند.
مَا لَهُ مِنْ دَافِع (۸ ) يَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا (۹ ) وَتَسِيرُ الْجِبَالُ سَيْرًا (۱۰ ) فَوَيْلٌ يَوْمَئِذ لِلْمُكَذِّبِينَ (۱۱ ) الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْض يَلْعَبُونَ (۱۲ ) يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (۱۳ ) هَذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ (۱۴ ) أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لَا تُبْصِرُونَ (۱۵ ) اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لَا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۶ )
وقتى عذاب قيامت فرا رسد، هيچ چيز نمى تواند مانع آن شود. در آن روز، كافران، هيچ راه نجات و فرارى نخواهند داشت.
روز قيامت روزى است كه آسمان، سخت به جنب و جوش مى افتد، خورشيد خاموش مى شود، ستارگان از مدار خود خارج مى شوند، آسمان درهم پيچيده مى شود، كوه ها از جا كنده مى شوند و متلاشى مى شوند.
پس واى بر كافران در روز قيامت !
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّات وَنَعِيم (۱۷ ) فَاكِهِينَ بِمَا آَتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ (۱۸ )كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹ ) مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُر مَصْفُوفَة وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُور عِين (۲۰ ) وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَان أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْء كُلُّ امْرِئ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ (۲۱ )
از سرنوشت كافران سخن گفتى، امّا مؤمنان در روز قيامت در باغ هاى بهشتى، غرق نعمت هاى زيباى تو خواهند بود، آنان از نعمت هاى بهشتى لذّت مى برند و از عذاب جهنّم به دور مى باشند.
فرشتگان به آنان مى گويند: "بخوريد و بياشاميد، گواراى وجودتان باد، اين نعمت ها، پاداش كارهاى نيكوى شماست". مؤمنان بر تخت هايى كه كنار هم نهاده شده اند، تكيه مى زنند.
تو مردان مؤمن را به همسرىِ زنان بهشتىِ درشت چشم در مى آورى كه به آنان "حورالعين" مى گويند.
وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاكِهَة وَلَحْم مِمَّا يَشْتَهُونَ (۲۲ )يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ (۲۳ )وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (۲۴ ) وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض يَتَسَاءَلُونَ (۲۵ ) قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ (۲۶ )فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ (۲۷ ) إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (۲۸ )
سخن از اهل بهشت بود، تو براى آنان از انواع ميوه ها و گوشت هاى لذيذ، هر چه ميل داشته باشند، فراهم مى كنى، آنان جام هاى نوشيدنى هاى پاك را (كه مستى آور نمى آورد و سبب ياوه گويى و گناه نمى شود)، دست به دست مى گردانند و دور آنان، جوانانى براى خدمت، گردش مى كنند، آن جوانان از زيبايى همچون مرواريد پوشيده در صدف هستند.
اهل بهشت رو به يكديگر مى كنند و از گذشته خود سؤال مى كنند و مى گويند: "آيا به ياد داريد كه ما در ميان اهل خود، خداترس بوديم و خدا هم بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب و آتش جهنّم نجات داد، ما در دنيا خدا را مى پرستيديم چون مى دانستيم او خدايى است كه خيرخواه و مهربان است".
* * *
فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكَاهِن وَلَا مَجْنُون (۲۹ )
از بهشت و جهنّم سخن گفتى، سرگذشت مؤمنان و كافران را بيان كردى، اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا انسان ها را پند دهد و آنان را از خواب غفلت بيدار كند، درست است كه كافران محمّد(صلى الله عليه وآله) را "كاهن" و "ديوانه" خطاب مى كنند، امّا به لطف تو، محمّد(صلى الله عليه وآله) نه كاهن است و نه ديوانه !
"كاهن" كيست؟
كاهن همان "غيب گو" است، كسى كه حوادث آينده را پيش گويى مى كند، كاهن با جنّ ها (شيطان ها) ارتباط مى گيرد و اطّلاعاتى درباره آينده به دست مى آورد، ولى هميشه اين پيش گويى ها، درست از آب در نمى آيد.
أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (۳۰ ) قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ (۳۱ ) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ (۳۲ )
بزرگان مكّه درباره محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين گفتند: "محمّد شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم"، آنان تصوّر مى كردند كه قرآن، شعر است و به همين خاطر گروهى جذب قرآن شده اند، آنان مى پنداشتند كه وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله)بميرد، دين و آيين او هم از يادها خواهد رفت.
اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا به آنان چنين بگويد: "در انتظار باشيد كه من هم با شما در انتظارم. شما منتظر مرگ من هستيد و من هم منتظر عذابى كه به آن گرفتار مى شويد".
آرى، آنان در انتظار خيال خام خود هستند، با اين سخنان ناروا نمى توانند حقّ را نابود كنند، به راستى آيا عقلشان به آنان مى گويد كه چنين بگويند يا از جهل، مردمى سركش شده اند؟ انسان عاقل كه با حقّ دشمنى نمى كند، اينان اگر عقل داشتند با محمّد(صلى الله عليه وآله) اين گونه دشمنى نمى كردند، آنان اسير جهل و نادانى شده اند.
أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ (۳۳ ) فَلْيَأْتُوا بِحَدِيث مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ (۳۴ )
آنان مى گويند: "قرآن ساخته ذهن محمّد است، او خودش اين سخنان را مى گويد و آن را به خدا نسبت مى دهد"، اين چه سخن باطلى است كه آنان مى گويند، اين سخنان بهانه است، آنان گرفتار لجاجت شده اند و ايمان نمى آورند.
محمّد(صلى الله عليه وآله) بارها به آنان گفته است: "اگر در قرآن شك داريد، سوره اى مانند آن بياوريد". پس چرا اين كار را نكردند؟
آنان قرآن را حاصل انديشه محمّد(صلى الله عليه وآله) مى دانند، اگر راست مى گويند، پس سخنى همانند آن بياورند، اگر قرآن، سخن يك انسان است، پس ديگر انسان ها هم بايد بتوانند مانند آن را بياورند.
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْء أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (۳۵ ) أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ بَل لَا يُوقِنُونَ (۳۶ )
مردم مكّه بُت هايى را مى پرستيدند كه آن ها را از سنگ تراشيده بودند و در مقابل آن ها به سجده مى افتادند، آنان چقدر نادان بودند ! چرا قدرى فكر نمى كردند؟ به راستى چه كسى انسان ها را آفريده است؟ آيا آنان خيال مى كنند كه انسان، آفريننده اى ندارد؟ آيا مى پندارند كه انسان، خودش را خلق كرده است؟ اگر چنين است پس چرا مرگ سراغ انسان مى آيد؟ چرا انسان نمى تواند مرگ را از خود دور كند؟
آيا اين آسمان ها و زمين را انسان خلق كرده است؟
هرگز چنين نيست، آنان تو را نشناختند و اين گونه به راه كفر رفتند.
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُسَيْطِرُونَ (۳۷ ) أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَان مُبِين (۳۸ )
مردم مكّه مى گفتند: "چرا محمّد پيامبر شده است؟ چرا يكى از ثروتمندان ما پيامبر نشد؟"، آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله)حسادت مىورزيدند و اين سخنان را مى گفتند.
به راستى آيا گنج هاى رحمت تو در دست آن ها بود كه هر كس را مى خواستند پيامبر كنند؟ مگر آنان چقدر قدرت و توانايى داشتند؟
آنان مى گفتند: "خدا به ما فرمان داده است كه بُت ها را بپرستيم"، اين چه سخن باطلى است !
أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ (۳۹ )
مردم مكّه گرفتار خرافات شده بودند، گروهى از آنان، فرشتگان را دختران خدا مى دانستند و آنان را مى پرستيدند.
آنان همواره دوست داشتند كه فرزندشان پسر باشد و دختر را برابر با خوارى و ذلّت مى دانستند، بُت پرستان دختر داشتن را براى خود ننگ مى دانستند، ولى باور داشتند كه تو دختر دارى !
تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) خواستى تا با آنان چنين سخن بگويد: "اى مردم ! آيا سهم خدا، دختر است و سهم شما پسر؟ شما دختر داشتن را ننگ و عيب مى دانيد، اگر واقعاً داشتن دختر عيب و ننگ است، چرا فرشتگان را دختران خدا مى دانيد؟".
أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَم مُثْقَلُونَ (۴۰ )
تو به محمّد(صلى الله عليه وآله) فرمان دادى كه آنان را هدايت كند و هرگز از آنان از مالِ دنيا چيزى به عنوان مزد نخواهد، پس چرا آنان سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)را نپذيرفتند؟ محمّد(صلى الله عليه وآله) كه از آنان پول و مال دنيا را به عنوان پاداش طلب نكرد، اگر محمّد(صلى الله عليه وآله)از آنان چنين پاداشى مى خواست، آنان مى توانستند بگويند: "ما نمى توانيم به محمّد(صلى الله عليه وآله) پول بدهيم"، اكنون كه محمّد(صلى الله عليه وآله) از آنان پول و ثروتى درخواست نكرده است، پس چرا بهانه مى آورند؟ چرا حقّ را نمى پذيرند؟
* * *
أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (۴۱ ) أَمْ يُرِيدُونَ كَيْدًا فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ (۴۲ )
بزرگان مكّه درباره محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين گفتند: "محمّد شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم"، آنان خيال مى كردند كه به زودى محمّد(صلى الله عليه وآله)از دنيا مى رود و هيچ اثرى از او باقى نمى ماند. [۲۹] به راستى مگر آنان علم غيب دارند كه چنين حكم مى كنند؟ [۳۰] مگر از آينده خبر داشتند؟ از كجا مى دانستند كه آنان بيشتر از محمّد(صلى الله عليه وآله) عمر مى كنند؟
أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۴۳ ) وَإِنْ يَرَوْا كِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا يَقُولُوا سَحَابٌ مَرْكُومٌ (۴۴ )
وقتى عذاب تو فرا رسد، هيچ چيز نمى تواند آنان را نجات دهد، آيا بُت ها به آنان وعده داده اند كه آنان را يارى كنند؟ هيچ خدايى غير از تو نيست، اين بت ها، نه نفعى مى رسانند و نه ضررى !
بت ها هرگز شريك تو نيستند، تو بالاتر از آن هستى كه شريك داشته باشى.
كافران آن چنان گرفتار لجاجت شده اند كه اگر با چشم ببينند عذابى آسمانى نازل مى شود، باز مى گويند: "توده ابرى باران زا به سوى ما مى آيد".
فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ (۴۵ ) يَوْمَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (۴۶ ) وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (۴۷ ) وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ (۴۸ ) وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ (۴۹ )
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى از آنان رو برگرداند و آنان را به حال خود رها كند تا روزى كه مرگ آنان فرا رسد، مهم اين بود كه حقّ براى آنان آشكار شود و پيام حقّ به گوش آنان برسد، وقتى آنان تصميم گرفته اند كه ايمان نياورند، بايد ديگر آن ها را به حال خود رها كرد.
وقتى مرگ به سراغ آنان آمد، ديگر مكر و حيله ها برايشان سودى نخواهد داشت و هيچ كس هم به آنان يارى نخواهد كرد. در آن لحظه، فرشتگان پرده ها را از جلوى چشمان آنان كنار مى زنند و آنان عذاب را مى بينند. آرى، جان دادن كافر بسيار سخت و وحشتناك است، فرشتگان تازيانه هاى آتش را بر آنان مى زنند و فرياد ناله آنان بلند مى شود.
اين كافران قبل از مرگ، گرفتار عذاب مى شوند ولى خودشان از اين حقيقت بى خبرند، تو آنان را به خشكسالى و قحطى مبتلا مى سازى، شايد از خواب غفلت بيدار شوند.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۵۳ قرآن مى باشد.
۲ - در زبان عربى براى ستاره ثريا يا خوشه پروين از واژه "نجم" استفاده مى كردند، قرآن در آيه اول اين سوره به اين ستاره، سوگند ياد مى كند، براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳- موضوعات مهم اين سوره چنين است: سفر آسمانى پيامبر (معراج)، پرهيز از بُت پرستى، بخشش گناهان، انسان نتيجه تلاش خود را مى بيند، نشانه هاى قدرت خدا، هلاكت مردمى كه راه كفر را برگزيدند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى (۱ )مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى (۲ ) وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى (۳ ) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (۴ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى برگزيدى، او را شايسته اين مقام ديدى و قرآن را بر او نازل كردى و از او خواستى تا با مردم مكّه سخن گويد و آنان را از بُت پرستى برهاند، وقتى بزرگان مكّه سخن او را شنيدند به مردم گفتند: "مواظب باشيد كه محمّد(صلى الله عليه وآله)شما را نفريبد، او گمراه است و مى خواهد شما را از دين نياكانتان جدا كند".
اكنون مى خواهى به آنان بگويى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) هرگز گمراه نيست، سخن تو جز حقّ و راستى نيست، امّا براى اين كه انسان ها از خواب غفلت بيدار شوند، چنين مى گويى: "سوگند به نَجم هنگامى كه غروب مى كند كه هرگز پيامبر شما در گمراهى و اشتباه نيست، او هيچ گاه از روى هوس سخن نمى گويد، اين قرآن چيزى جز وحى نيست".
آرى، محمّد(صلى الله عليه وآله) چيزى از خودش نمى گويد. قرآن، ساخته ذهن او نيست، بلكه تو او را به مقام پيامبرى برگزيدى و قرآن را به او وحى كردى.
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى (۵ ) ذُو مِرَّة فَاسْتَوَى (۶ ) وَهُوَ بِالاُْفُقِ الاَْعْلَى (۷ ) ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى (۸ )فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى (۹ ) فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى (۱۰ ) مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى (۱۱ )
خدا جبرئيل را مأمور كرد تا قرآن را بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كند، جبرئيل يكى از بزرگ ترين فرشتگان است. خدا به جبرئيل فرمان داد تا بيشتر وقت ها به شكل يك انسان بر محمّد(صلى الله عليه وآله)جلوه كند و با او سخن بگويد، امّا او چنين صلاح دانست كه دو بار جبرئيل، به صورت اصلى بر محمّد(صلى الله عليه وآله)جلوه نمايد، در اينجا، خدا مى خواهد از دو ماجرا سخن بگويد:
* ماجراى اوّل: شب مبعث
آن شب، محمّد(صلى الله عليه وآله) در غار "حرا" بود، جبرئيل بر او به صورت اصلى جلوه كرد و به او خبر داد كه او به مقام پيامبرى رسيده است. در آيات ۵ تا ۱۱ اين سوره به شرح اين ماجرا پرداخته مى شود.
أَفَتَُمارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى (۱۲ ) وَلَقَدْ رَآَهُ نَزْلَةً أُخْرَى (۱۳ ) عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى (۱۴ ) عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى (۱۵ ) إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى (۱۶ ) مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى (۱۷ ) لَقَدْ رَأَى مِنْ آَيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى (۱۸ )
خدا جبرئيل را مأمور كرد تا قرآن را بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كند، جبرئيل بيشتر وقت ها به شكل يك انسان بر محمّد(صلى الله عليه وآله) جلوه مى كرد، امّا دو بار به صورت اصلى بر محمّد(صلى الله عليه وآله) جلوه نمود، بار اوّل در شب بعثت، بار دوم در شب معراج.
شب معراج چه شبى بود؟
در ابتدا قدرى درباره شب معراج مى نويسم و بعد از آن آيات ۱۲ تا ۱۸ را شرح مى دهم: در آن شب، خدا محمّد(صلى الله عليه وآله) را به سفر آسمانى برد و او را مهمان اهل آسمان ها نمود، خدا محمّد(صلى الله عليه وآله)را از مسجدالحرام، از كنار كعبه به بيت المقدس در فلسطين برد. محمّد(صلى الله عليه وآله)در بيت المقدس نماز خواند و سپس به سوى آسمان ها سفر كرد، جبرئيل در اين سفر همراه او بود، پيامبر آن شب به بهشت رفت و آنچه را تو براى مؤمنان آماده كرده اى، با چشم ديد.
أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى (۱۹ ) وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الاُْخْرَى (۲۰ ) أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الاُْنْثَى (۲۱ ) تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى (۲۲ ) إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآَبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَان إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الاَْنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى (۲۳ )
بُت پرستان، بُت هاى زيادى داشتند، امّا آنان به "لات"، "مَنات" و "عُزّى" احترام ويژه اى مى گذاشتند. آن ها اين بُت هاى سه گانه را دختران تو مى دانستند.
درباره اين بُت ها بيشتر مطالعه مى كنم و به نكات جالبى مى رسم:
۱ - عُزّى: اين بت، عزيزترين بُت آن سرزمين بود، بين راه مكّه و عراق معبدى بزرگ براى اين بُت ساخته بودند. در آنجا قربانگاه بزرگى وجود داشت كه شتران زيادى در آن قربانى مى شدند. اين بت، سنگى صاف و سياه بود. آن مردم به داشتن عُزّى، افتخار مى كردند، زيرا او در سرزمين آن ها منزل كرده بود.[۴۹]
أَمْ لِلاِْنْسَانِ مَا تَمَنَّى (۲۴ ) فَلِلَّهِ الاَْخِرَةُ وَالاُْولَى (۲۵ ) وَكَمْ مِنْ مَلَك فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى (۲۶ )
بُت پرستان بُت ها را مى پرستيدند، زيرا بر اين باور بودند كه بُت ها شريك تو مى باشند، آنان آرزو داشتند كه بُت ها شفاعتشان كنند، آيا آنان به آرزوى خود خواهند رسيد؟
هرگز.
فرمانروايى دنيا و آخرت از آنِ توست، اين تو هستى كه اجازه مى دهى چه كسى شفاعت كند، فرشتگان هم در روز قيامت فقط با اجازه تو مى توانند شفاعت كنند، تو به هر كسى كه اراده كنى و از او راضى باشى، اجازه شفاعت مى دهى، بُت ها هرگز حقّ شفاعت نخواهند داشت.
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الاُْنْثَى (۲۷ ) وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْم إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا (۲۸ )
يكى ديگر از باورهاى غلط بُت پرستان اين بود كه فرشتگان را هم دختران خدا مى دانستند. آنان به قيامت ايمان نداشتند و راه كفر را برگزيدند و چنين سخنان باطلى را گفتند.
آنان هيچ دليلى براى اين سخن خود نداشتند و فقط از گمان باطل پيروى مى كردند و از حقيقت آگاهى نداشتند و بر اساس حدس و گمان خويش، چنين سخن مى گفتند. گمان، هرگز انسان را در شناخت حقيقت، يارى نمى كند.
فرشتگان بندگان تو هستند و از فرمان تو اطاعت مى كنند، آنان هرگز دختران تو نيستند.
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (۲۹ ) ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى (۳۰ ) وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى (۳۱ )
اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا آنان را به حال خود رها كند، آنان حقّ را شناختند و از آن روى گردان شدند، مهم اين بود كه پيام تو به آنان برسد و محمّد(صلى الله عليه وآله) قرآن را براى آنان بخواند، آنان فقط خواستار زندگى دنيا بودند.
بهره آنان از علم و دانش همين است كه از گمان هاى بى اساس پيروى كنند و شيفته دنيا شوند. آنان اسير لجاجت ها و تعصّب هاى خود شده بودند، محمّد(صلى الله عليه وآله) ديگر بايد آنان را به حال خود رها كند، زيرا او با آنان، اتمام حجّت كرده است و به وظيفه اش عمل كرده است.
اين قانون تو است: تو به كافران مهلت مى دهى و در عذابشان شتاب نمى كنى، امّا از همه كارهاى آنان باخبرى، تو مى دانى چه كسى از راه تو گمراه شده است و چه كسى به راه راست هدايت شده است، تو همه آن ها را به طور كامل مى شناسى.
الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الاِْثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الاَْرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى (۳۲ ) أَفَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى (۳۳ )
از پاداش نيكى كه به نيكوكاران مى دهى، ياد كردى، بهشت پاداش آنان است، بهشتى كه نهرهاى آب در ميان باغ هاى آن جارى است، در آنجا هر چه بخواهند برايشان فراهم است.
اكنون مى خواهى از ويژگى آن نيكوكاران برايم سخن بگويى، آنان كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و زشتى ها دورى مى كنند، اگر از آنان گناهى سر زد، زود توبه مى كنند و از تو طلب بخشش مى كنند كه بخشش تو وسيع است و آنان را مى بخشى.
تو آن خدايى هستى كه به همه رفتار و كردار بندگانت آگاهى دارى، تو آن ها را آفريدى، ذرّات وجود انسان را از خاك برگرفتى، زمانى كه انسان را در رحم مادرش قرار دادى و او را رشد دادى، تو از همه چيز آگاهى، مى دانى چه كسى خوب و چه كسى بد است، ديگر نياز نيست كسى خودستايى كند و به مردم بگويد: "من چقدر نماز خواندم، چقدر روزه گرفتم"، تو پرهيزكاران را بهتر مى شناسى.
وَأَعْطَى قَلِيلًا وَأَكْدَى (۳۴ ) أَعِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى (۳۵ ) أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى (۳۶ )وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى (۳۷ ) أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (۳۸ ) وَأَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (۳۹ ) وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى (۴۰ ) ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الاَْوْفَى (۴۱ ) وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى (۴۲ ) وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى (۴۳ ) وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا (۴۴ ) وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالاُْنْثَى (۴۵ ) مِنْ نُطْفَة إِذَا تُمْنَى (۴۶ )وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الاُْخْرَى (۴۷ )وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى (۴۸ )وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى (۴۹ ) وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الاُْولَى (۵۰ )وَثَمُودَ فَمَا أَبْقَى (۵۱ )وَقَوْمَ نُوح مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى (۵۲ ) وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى (۵۳ ) فَغَشَّاهَا مَا غَشَّى (۵۴ )
اسم او "وليد" بود، او از بزرگان مكّه بود، گاهى نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)مى آمد و به آيات قرآن گوش مى داد، محمّد(صلى الله عليه وآله) براى او آياتى را خواند كه از عذاب روز قيامت خبر مى داد، او فهميد كه اگر به بُت پرستى ادامه دهد، روز قيامت براى او، روز سختى خواهد بود: "در آن روز، فرشتگان زنجيرهاى آهنين بر گردن بُت پرستان مى اندازند و آن ها را با صورت بر روى زمين مى كشانند و به سوى جهنّم مى برند".[۵۵] وليد با خود فكر كرد و علاقه مند شد تا مسلمان شود، او هر روز براى شنيدن قرآن نزد محمّد(صلى الله عليه وآله) مى آمد. يك روز، يكى از دوستانش او را ديد و فهميد كه وليد به اسلام علاقه مند شده است، به او گفت:
ــ اى وليد ! اينجا چه مى كنى؟ چرا نزد محمّد آمده اى و به سخن او گوش مى كنى؟
فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكَ تَتََمارَى (۵۵ ) هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الاُْولَى (۵۶ ) أَزِفَتِ الاَْزِفَةُ (۵۷ ) لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ (۵۸ )
به راستى انسان در كدام نعمت تو شك دارد و درباره آن ستيز مى كند؟ تو انسان را آفريدى و به او اين همه نعمت دادى، امّا او ناسپاسى مى كند و راه كفر و انكار را مى پيمايد.
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت مردم فرستادى، او اوّلين پيامبر تو نيست، قبل از او، تو پيامبران زيادى را براى هدايت انسان ها فرستادى و همه آن پيامبران، انسان بودند، تو هيچ گاه فرشته اى را پيامبر انسان ها قرار ندادى. كسى كه مى خواهد الگوى انسان ها باشد بايد از جنس خود آن ها باشد.
مردم مكّه قرآن را دروغ مى شمارند و محمّد(صلى الله عليه وآله) را گمراه و جادوگر مى خوانند، امّا آنان خبر ندارند، آنچه بايد نزديك شود، نزديك شده است، روز قيامت در راه است و آن روز فرا مى رسد !
أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (۵۹ )وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ (۶۰ ) وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ (۶۱ )فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا (۶۲ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) از سختى هاى قيامت براى مردم گفت، آنان از اين سخنان تعجّب كردند و به جاى آن كه بگريند، به سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)خنديدند و پيوسته در غفلت و هوسرانى به سر بردند، تو از آنان مى خواهى تا عبادت بُت ها را رها كنند و براى تو سجده كنند و تو را پرستش كنند تا به عذاب روز قيامت گرفتار نشوند.
تو بى نيازى، اگر بندگانت را به عبادت خود فرا مى خوانى، به عبادت آنان هرگز نياز ندارى، تو مى خواهى تا بندگانت به رشد و كمال برسند.
* * *
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۵۴ قرآن مى باشد.
۲ - "قمر" به معناى "ماه" مى باشد. يكى از معجزات پيامبر، "شقّ القمر" مى باشد. "شقّ القمر" يعنى دو نيم شدن ماه. اين معجزه به اذن خدا روى داد تا غافلان از خواب غفلت بيدار شوند. در آيه اول اين سوره به اين معجزه اشاره شده است و براى همين اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: قيامت و چگونگى آن، همه مردم در آن روز، زنده مى شوند، سرگذشت قوم نوح(عليه السلام) و قوم لوط و قوم ثمود، عذاب كافران در روز قيامت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ (۱ ) وَإِنْ يَرَوْا آَيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (۲ )وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْر مُسْتَقِرٌّ (۳ ) وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الاَْنْبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ (۴ )
اى محمّد ! قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت، امّا اين كافران هر معجزه اى را كه ببينند، باز از حقّ رو مى گردانند و مى گويند: "اين هم ادامه همان جادوهاى قبلى مى باشد".
اى محمّد ! آنان همه معجزات و نشانه ها را دروغ پنداشتند و از هواى نفس خود، پيروى كردند، من به آنان مهلت دادم و در عذابشان شتاب نكردم امّا هرگز ايمان و كفر مساوى نخواهد بود، هر كس حاصل اعمال خود را مى بيند، هيچ چيز در جهان از بين نمى رود، روز قيامت كه فرا رسد، مؤمنان را به بهشت مى برم و كافران را به عذابى سخت گرفتار مى كنم.
اى محمّد ! به اندازه كافى براى آنان سخن گفتى و قرآن خواندى و سرگذشت امّت هاى پيشين را برايشان بيان كردى. اين قرآن، پندى رسا و آشكار است و به كافران هشدار مى دهد، امّا اين هشدارها در آنان مؤثّر نيفتاد. آنان تصميم گرفته اند ايمان نياورند و از روى لجاجت حقّ را انكار مى كنند.
حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ (۵ ) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْء نُكُر (۶ ) خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الاَْجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ (۷ ) مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ (۸ )
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا از آنان روى گرداند و به سراغ كسانى برود كه دل هاى آماده دارند و حقّ را مى پذيرند. محمّد(صلى الله عليه وآله)بايد اين كافران را به حال خود رها كند تا در گمراهى خود غوطهور شوند.
كافران روز قيامت را دروغ مى پندارند و تصوّر مى كنند كه پس از مرگ، زنده نخواهند شد، امّا وقتى روز قيامت فرا رسد تو به اسرافيل فرمان مى دهى تا براى بار دوم، در صور خود بدمد، آن وقت است كه همه زنده مى شوند و به پيشگاه تو حاضر مى شوند، صداى صور اسرافيل، آنان را به عذاب سختى فرا خواهد خواند.
در آن روز آنان در حالى كه ترس و وحشت همه وجودشان را فرا گرفته است از قبرها سر بر مى آورند و همچون ملخ هاى پراكنده، بى هدف و سراسيمه به هر سو مى دوند، آنان به دنبال پناهى مى گردند و به هر سو مى دوند ولى هيچ پناهى نمى يابند.
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ (۹ ) فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (۱۰ )فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاء مُنْهَمِر (۱۱ ) وَفَجَّرْنَا الاَْرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْر قَدْ قُدِرَ (۱۲ )وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاح وَدُسُر (۱۳ ) تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ كَانَ كُفِرَ (۱۴ ) وَلَقَدْ تَرَكْنَاهَا آَيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر (۱۵ ) فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ (۱۶ )وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر (۱۷ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى برگزيدى و مردم مكّه سخن او را دروغ شمردند و او را جادوگر خواندند، قبل از محمّد(صلى الله عليه وآله) تو پيامبران زيادى را براى هدايت انسان ها فرستادى ولى گروه زيادى به آنان ايمان نياوردند و به عذاب تو گرفتار شدند.
اكنون مى خواهى از نوح(عليه السلام) ياد كنى. نوح(عليه السلام)، نهصد و پنجاه سال مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد و از پرستش بُت ها بازداشت، در اين مدّت، كمتر از هشتاد نفر به او ايمان آوردند، مى توان گفت كه براى هدايت هر نفر، بيش از ده سال زحمت كشيد ! [۶۲] مردم، نوح(عليه السلام) را بسيار اذيّت نمودند، گاهى او را آن قدر كتك مى زدند كه سه روز، بى هوش روى زمين مى افتاد.[۶۳]
كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ (۱۸ )إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْس مُسْتَمِرّ (۱۹ ) تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْل مُنْقَعِر (۲۰ ) فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ (۲۱ ) وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر (۲۲ )
اكنون سرنوشت قوم "عاد" را بيان مى كنى: تو هود(عليه السلام) را به سوى قوم "عاد" فرستادى، آنان جمعيّت زيادى داشتند و داراى ثروت فراوانى بودند و همه بُت پرست بودند.
آنان روى زمين به ناحقّ و به بهانه هاى واهى سر به عصيان گذاشتند و پيامبر خود را تكذيب كردند و به او ايمان نياوردند.
به راستى كه عذاب تو براى آنان چقدر سخت بود !
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (۲۳ ) فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِي ضَلَال وَسُعُر (۲۴ ) أَؤُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ (۲۵ ) سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْكَذَّابُ الاَْشِرُ (۲۶ ) إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ (۲۷ )وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْب مُحْتَضَرٌ (۲۸ ) فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ (۲۹ )فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ (۳۰ ) إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الُْمحْتَظِرِ (۳۱ ) وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر (۳۲ )
اكنون از سرنوشت قوم "ثمود" سخن مى گويى: تو به آنان نعمت هاى زيادى داده بودى، آنان از سلامتى و قدرت و روزى فراوان بهره مند بودند. صالح(عليه السلام)را براى هدايت آنان فرستادى، صالح(عليه السلام)از آنان خواست تا دست از بُت پرستى بردارند، امّا آنان او را دروغگو پنداشتند و گفتند: "چرا بايد از كسى كه مثل خودمان است، پيروى كنيم؟ اگر ما چنين كارى كنيم در گمراهى و ديوانگى خواهيم بود، صالح مى گويد كه خدا به من وحى كرده است، چگونه شده است كه وحى فقط بر او نازل شده است؟ مگر او با ما چه فرقى دارد؟ او مانند ما غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود، اگر خدا مى خواست ما را هدايت كند، فرشته اى براى ما مى فرستاد، معلوم مى شود كه صالح دروغگويى جاه طلب است و مى خواهد بر ما حكومت كند و به رياست برسد".
آنان صالح(عليه السلام) را دروغگوى جاه طلب خواندند، تو به صالح(عليه السلام)فرمان دادى تا با آنان چنين بگويد: "به زودى خواهيد دانست كه دروغگوى جاه طلب كيست".
سپس تو به صالح(عليه السلام) خبر دادى كه براى آزمايش و امتحان آن مردم، از دل كوه، شترى را براى آنان بيرون مى آورى و از صالح(عليه السلام)خواستى تا منتظر باشد و صبر نمايد.
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوط بِالنُّذُرِ (۳۳ ) إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آَلَ لُوط نَجَّيْنَاهُمْ بِسَحَر (۳۴ ) نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنَا كَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ (۳۵ ) وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتََمارَوْا بِالنُّذُرِ (۳۶ ) وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ (۳۷ ) وَلَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ (۳۸ )فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ (۳۹ ) وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر (۴۰ )
اكنون از سرنوشت قوم "لوط" سخن مى گويى، آنان مردمى بودند كه دچار انحراف جنسى شده بودند و اوّلين گروهى بودند كه به همجنس بازى رو آورده بودند، لوط(عليه السلام)آنان را از اين گناه باز داشت، امّا آنان سخن او را نپذيرفتند، آنان همه هشدارهاى تو را دروغ پنداشتند، سرانجام تو طوفانى از سنگريزه بر آنان نازل كردى و تو لوط(عليه السلام) و دختران او را نجات دادى و بقيّه را هلاك كردى. اين عاقبت كار كسانى بود كه گناه مى كردند و از فرمان تو سرپيچى مى نمودند.
وقتى تو اراده مى كردى كه عذابى را بر مردمى نازل كنى، ابتدا مؤمنان را نجات مى دادى و سپس عذاب را مى فرستادى. نجات مؤمنان، نعمتى از سوى تو بود تا همه بدانند كه بندگان شكرگزارت را اين گونه پاداش مى دهى و آن ها را در عذاب، تنها رها نمى كنى، بلكه با مهربانى و لطف خويش، آنان را نجات مى دهى.
لوط(عليه السلام) آن مردم را بسيار نصيحت كرد و به آنان گفت كه خدا مرا براى هدايت شما فرستاده است، لوط(عليه السلام) آنان را از عذاب تو ترساند ولى آنان به سخنان او توجّهى نكردند و در سخنان او شك و ترديد داشتند و به راه كفر ادامه دادند.
وَلَقَدْ جَاءَ آَلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ (۴۱ ) كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيز مُقْتَدِر (۴۲ ) أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولَئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَرَاءَةٌ فِي الزُّبُرِ (۴۳ ) أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ (۴۴ ) سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ (۴۵ )
اكنون از سرنوشت فرعون و پيروان او سخن مى گويى، تو موسى(عليه السلام) را نزد آنان فرستادى، موسى(عليه السلام) معجزات زيادى آورد و آنان را از عذاب تو ترساند، امّا آنان سخن موسى(عليه السلام) را دروغ پنداشتند و به هشدارهاى او اعتنا نكردند و سرانجام تو با قدرت و اقتدار تمام، آنان را به عذاب سختى گرفتار كردى و آنان را در رود نيل غرق كردى.
اكنون درباره كافران مكّه سخن مى گويى، محمّد(صلى الله عليه وآله) براى آنان قرآن را خواند و آنان را از عذاب تو ترساند ولى آنان سخن او را دروغ پنداشتند، به راستى آيا آنان از قوم نوح(عليه السلام)قوى تر بودند؟ آيا قدرت آنان از قدرت قوم عاد و قوم ثمود و فرعونيان بيشتر بود؟
آنان بُت ها را مى پرستند و از پذيرفتن حقّ خوددارى مى كنند، آيا در كتاب هاى آسمانى امان نامه اى براى اين بُت پرستان آمده است؟ آنان به اين اميد هستند كه همديگر را يارى خواهند كرد و به يكديگر چنين مى گويند: "ما جماعتى متّحد و نيرومند و پيروز هستيم"، ولى به زودى جمع آنان پراكنده مى شود و شكست مى خورند و پا به فرار مى گذارند و دست از يارى يكديگر برمى دارند.
بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ (۴۶ ) إِنَّ الُْمجْرِمِينَ فِي ضَلَال وَسُعُر (۴۷ ) يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (۴۸ ) إِنَّا كُلَّ شَيْء خَلَقْنَاهُ بِقَدَر (۴۹ )
درست است كه تو به محمّد(صلى الله عليه وآله) وعده دادى كه گروهى از دشمنانش در جنگ "بدر" هلاك خواهند شد، امّا زمان عذاب واقعى كافران، روز قيامت است، عذاب روز قيامت، سخت تر و ناگوارتر از عذاب دنيا است، آنان هيچ راهى به بهشت ندارند و در آتش سوزان جهنّم گرفتار مى شوند، فرشتگان آنان را با صورت بر روى زمين مى كشانند و به آنان مى گويند: "اكنون عذاب جهنّم را بچشيد".
هيچ چيز در جهان هستى، بى حساب و كتاب نيست، عذاب آن كافران هم روى حساب و اندازه است، آنان حاصل كارهاى خود را مى بينند، تو به هيچ كس ظلم نمى كنى و مقدار عذاب آنان كاملاً مشخّص است. تو آنان را به اندازه كفر و گناهشان عذاب مى كنى.[۶۸] * * *
وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْح بِالْبَصَرِ (۵۰ )
تو قوم نوح(عليه السلام) را در طوفان غرق كردى، قوم عاد را با تندبادى سهمگين هلاك كردى، قوم ثمود را با زلزله نابود كردى...
اين طوفان و تندباد و زلزله براى تو كارى نداشت، فرمان تو فقط يك كلمه است: "باش"، آن وقت است كه فرمان تو چنان با سرعت انجام مى گيرد كه همچون يك چشم بر هم زدن است.
هرگاه چيزى را اراده كنى، آن چيز بدون هيچ فاصله اى به وجود مى آيد، كافى است به طوفان يا زلزله بگويى: "باش"، ناگهان زلزله يا طوفان فرا مى رسد. اين كار براى تو، بسيار آسان است.
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر (۵۱ )وَكُلُّ شَيْء فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ (۵۲ ) وَكُلُّ صَغِير وَكَبِير مُسْتَطَرٌ (۵۳ )إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّات وَنَهَر (۵۴ ) فِي مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِيك مُقْتَدِر (۵۵ )
تو كسانى كه در گذشته، همانند كافران مكّه بودند، عذاب كردى، آيا كسى هست كه از اين نمونه هاى عذاب، پند بگيرد؟
تو براى هر انسانى پرونده اى قرار داده اى و همه اعمال او در آنجا ثبت مى شود، همه كارهاى آن كافرانى كه به عذاب تو گرفتار شدند در پرونده هاى آنان نوشته شده است، هر كار كوچك و بزرگ آنان ثبت شده است و در روز قيامت همه آنان براى حسابرسى به پيشگاه تو خواهند آمد و سپس تو آنان را به جهنّم مى افكنى و آنان براى هميشه در آنجا خواهند بود.
اين سرنوشت كافران است، امّا مؤمنان پرهيزكار در باغ هاى بهشتى كنار نهرهاى آب خواهند بود، آنان در آنجا، غرق نعمت هاى تو خواهند بود، بهشت جايگاهى است كه هيچ باطل و بيهودگى در آن راه ندارد، سراسر حقّ و حقيقت است و به آنان مهربانى و لطف تو نزديك خواهند بود، تو خداى يگانه اى، فرمانروايى توانا هستى. تو از آنان راضى خواهى بود و اين سعادتى بس بزرگ است.[۷۰]
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۵۵ قرآن مى باشد.
۲ - "رحمان" يكى از اسم هاى خدا مى باشد، خدايى كه مهربان است. در آيه اول اين سوره اين نام خدا ذكر شده است و براى همين اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - به اين سوره "عروس قرآن" مى گويند، زيرا زيباترين سوره قرآن است.
۴ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: نشانه هاى قدرت خدا، آفرينش انسان، سرانجام همه انسان ها مرگ است، عذاب كافران در قيامت، نعمت هاى زيباى بهشتى براى مؤمنان.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الرَّحْمَنُ (۱ ) عَلَّمَ الْقُرْآَنَ (۲ ) خَلَقَ الاِْنْسَانَ (۳ ) عَلَّمَهُ الْبَيَانَ (۴ )الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَان (۵ )
تو خداى مهربانى هستى در اينجا مى خواهى از نعمت هاى خود سخن بگويى، اوّلين نعمتى را كه ذكر مى كنى قرآن است، تو قرآن را به محمّد(صلى الله عليه وآله)آموختى تا مايه هدايت همه باشد.
تو انسان را آفريدى و به او سخن گفتن آموختى. نعمت سخن گفتن سبب رشد و كمال انسان مى شود و او مى تواند تجربيّات و دانش خود را به سادگى از نسلى به نسل ديگر منتقل سازد.
اكنون از خورشيد و ماه سخن مى گويى، تو آن دو را با قدرت خود آفريدى و اين دو با نظمى خاص در گردش هستند و زندگى بشر در كره زمين، وابسته به اين دو است.
وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ (۶ )
"گياهان و درختان در حال نيايش و سجده هستند".
اين سخن توست، دوست دارم بدانم معناى آن چيست؟ وقتى دقّت مى كنم مى بينم در قرآن از سجده موجودات بى جان سخن گفته اى، آسمان، زمين، ماه، خورشيد، درختان، كوه ها... همه تو را ستايش مى كنند. آنان از قوانين تو در آفرينش فرمان بردارى مى كنند، اين معناى سجده آنان است كه در قرآن از آن سخن گفته اى.[۷۲] هر موجودى به اندازه درجه وجودى خود، داراى شعور است و در دنياى خود و به زبان خود، تو را ستايش مى كند و تو را به پاكى مى ستايد، ولى من از درك حقيقت آن ناتوانم.
وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ (۷ ) أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ (۸ ) وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ (۹ )
آسمان را بر فراز زمين برافراشتى و در آن شگفتى هاى زيادى قرار دادى تا نشانه اى از عظمت تو باشد.
تو ميزان عدل و نظم را در جهان قرار دادى و فرمان دادى تا بندگانت از مسير عدالت منحرف نشوند، در هنگام خريد و فروش، كم فروشى نكنند و از روى عدل و انصاف، خريد و فروش كنند، وقتى مى خواهند چيزى را وزن كنند، وزن آن را به نفع خود، كم و زياد نكنند.
* * *
وَالاَْرْضَ وَضَعَهَا لِلاَْنَامِ (۱۰ ) فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الاَْكْمَامِ (۱۱ ) وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ (۱۲ )
"زمين را براى بندگانت آفريدى تا در آن زندگى كنند، تو در زمين، ميوه هاى گوناگون و درختان خرما آفريدى، تو دانه هايى كه همراه با ساقه و برگ است، آفريدى. تو روزى انسان را از دل زمين بيرون مى آورى".[۷۳] زمين، اين كُره خاكى در فضا حركت مى كند، زمين در كهكشان راه شيرى است، زمين همراه با اين كهكشان، در هر ثانيه، سيصد كيلومتر حركت مى كند !
امّا اين زمين، تنها خانه انسان، چقدر آرام به نظر مى رسد !! ما به راحتى مى توانيم بر روى آن زندگى كنيم.
فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۱۳ )
در اين سوره خطاب تو با جنّ و انسان است، از نعمت قرآن سخن گفتى، تو قرآن را براى هدايت جنّ و انس فرستادى، به اين دو گروه، نعمت هاى فراوان دادى، اكنون به آنان چنين مى گويى: "كدام يك از نعمت هاى مرا دروغ مى شماريد؟".
در اين سوره ۳۱ بار اين جمله را ذكر مى كنى: "كدام يك از نعمت هاى مرا دروغ مى شماريد؟".
هر بار كه نعمتى از نعمت هاى خودت را نام مى برى، از جنّ و انس مى خواهى فكر كنند و ببينند كه تو چقدر در حقّ آنان، مهربانى كردى، هر چه نياز داشتند براى آنان آفريده اى، به راستى چرا عدّه اى نعمت هاى تو را دروغ مى شمارند؟ قرآن بزرگ ترين نعمت توست، كتابى است كه مايه سعادت و رستگارى است، چرا عدّه اى قرآن را دروغ مى شمارند؟ چرا تو را از ياد مى برند؟ چرا شيفته دنيا مى شوند و از آخرت غافل مى شوند؟ چرا قيامت را انكار مى كنند؟ چرا نعمت هاى تو را كفران مى كنند؟
خَلَقَ الاِْنْسَانَ مِنْ صَلْصَال كَالْفَخَّارِ (۱۴ ) وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِج مِنْ نَار (۱۵ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۱۶ )
"همه انسان ها از نسل آدم(عليه السلام)هستند، تو آدم(عليه السلام) را از گِل خشكيده اى كه مانند سفال بود، آفريدى و جن را از شعله اى از آتش خلق نمودى، به راستى بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟".
* * *
رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ (۱۷ )فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۱۸ )
"تو خداى دو مشرق و دو مغرب هستى ! به راستى بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟".
لحظه اى فكر مى كنم: منظور از دو مشرق و دو مغرب چيست؟ من بايد مشرق اوّل و مشرق دوم را كشف كنم !
مشرق يعنى محل طلوع. خورشيد هر روز از نقطه اى طلوع مى كند. وقتى تابستان فرا مى رسد، خورشيد در نقطه اى نزديك به جنوبِ شرقى طلوع مى كند. (اين نزديك ترين نقطه طلوع خورشيد به شمال است). اين مشرق اوّل است.
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ (۱۹ ) بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ (۲۰ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۲۱ )يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (۲۲ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۲۳ )
"دو دريا را كنار هم قرار دادى و بين اين دو دريا، فاصله اى است تا آب آن ها به هم نياميزد. بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟ از آن دو دريا مرواريد بزرگ و كوچك بيرون مى آيد، بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟"[۷۴] من دوست دارم بدانم اين دو دريا كجا هستند؟
آب بيشتر رودها شيرين مى باشد، اين رودها از كوه ها سرچشمه گرفته و به سوى دريا مى روند، وقتى رود بزرگى به دريا مى رسد، آب شور دريا را عقب مى راند و در دهانه خود، محدوده اى درست مى كند كه آب آن، شيرين است. اين آب شيرين با آب شور دريا مخلوط نمى شود و اين از عجايب قدرت خدا مى باشد.
وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآَتُ فِي الْبَحْرِ كَالاَْعْلَامِ (۲۴ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۲۵ )
"حركت كشتى ها در درياها به فرمان توست، كشتى هايى كه همچون كوهى بزرگ به نظر مى آيند. بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟".
بيشتر حمل و نقل كالاها در دنيا با كشتى صورت مى پذيرد، صادرات و واردات، لازمه توسعه يك كشور است، امّا اگر كشتى ها نبودند، هرگز تجارت جهانى اين قدر رونق نداشت.
اگر به اطراف خود نگاه كنم، متوجّه مى شوم خيلى از اين وسايل (خود اين وسايل يا مواد اوّليّه آن) با كشتى منتقل شده اند و سپس به دست من رسيده اند. بيش از نود درصد حمل كالا در جهان با كشتى انجام مى گيرد.
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان (۲۶ ) وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالاِْكْرَامِ (۲۷ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۲۸ )
"هر كه روى زمين است، نابود مى شود و از بين مى رود، فقط تو باقى مى مانى چون تو از همه نقص ها و عيب ها به دور هستى و همه خوبى ها را دارى. به راستى بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟".
در اينجا قرآن به صور دوم اسرافيل اشاره مى كند.
اسرافيل دو ندا دارد: در نداى اوّل، مرگ انسان هايى كه روى زمين زندگى مى كنند، فرا مى رسد. با اين ندا روح كسانى كه در "برزخ" هستند نيز نابود مى شود، فقط چهار فرشته باقى مى مانند: "اسرافيل، جبرئيل، ميكائيل، عزرائيل". آنان با شنيدن صور اسرافيل نمى ميرند، امّا پس از آن خدا عزرائيل را نزد اسرافيل، جبرئيل و ميكائيل مى فرستد تا جان آنان را بگيرد. اين سه فرشته هم مى ميرند، بعد از آن فقط خدا مى ماند و عزرائيل.
يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ كُلَّ يَوْم هُوَ فِي شَأْن (۲۹ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۰ )
همه كسانى كه در آسمان و زمين هستند به تو نياز دارند، وجود همه آنان به لطف تو وابسته است، تو جهان را آفريدى و اين جهان هر لحظه به تو نياز دارد، تو همه روزه، به كار تازه اى مى پردازى، عدّه اى را زنده مى كنى، گروهى را مى ميرانى. گناه بندگانت را مى بخشى، عدّه اى را به عذاب گرفتار مى سازى، روزىِ بندگان را مى دهى. تو هر چه بخواهى انجام مى دهى.
يهوديان مى گفتند: "دست خدا بسته شده است"، آنان باور داشتند كه تو جهان را آفريدى ولى بعد از آن، ديگر تو نمى توانى در آن تصرّفى داشته باشى.
اين سخن، سخنى باطل است.
سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلَانِ (۳۱ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۲ )
اكنون با دو گروه جنّ و انس سخن مى گويى و به آنان چنين مى گويى: "به زودى به حساب شما مى پردازم، همه اعمال شما ثبت شده است و شما براى حسابرسى به پيشگاه من مى آييد، پس كدام يك از نعمت هاى مرا انكار مى كنيد؟".
اين وعده توست، همه را در روز قيامت زنده مى كنى، به مؤمنان نيكوكار پاداش نيك مى دهى و كافران را به آتش جهنّم گرفتار مى سازى. روز قيامت، عدالت تو را تكميل مى كند، اگر قيامت نباشد، چه فرقى ميان خوب و بد است؟
آنان كه روز قيامت را انكار مى كنند، مى گويند انسان پس از مرگ، نيست و نابود مى شود، چگونه ممكن است سرانجام انسان هاى خوب با سرانجام انسان هاى بد، يكسان باشد؟ اگر قيامت نباشد، عدالت تو بى معنا مى شود.
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَان (۳۳ )فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۴ ) يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَار وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ (۳۵ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۶ ) فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ (۳۷ )فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۸ ) فَيَوْمَئِذ لَا يُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ (۳۹ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۴۰ ) يُعْرَفُ الُْمجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالاَْقْدَامِ (۴۱ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۴۲ ) هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الُْمجْرِمُونَ (۴۳ ) يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيم آَن (۴۴ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۴۵ )
روز قيامت كه فرا رسد، همه سر از قبرها بيرون مى آورند، آنان مدّتى در صحراى قيامت سرگردان مى مانند، سپس گروهى از فرشتگان از آسمان فرود مى آيند. همه انسان ها و جنّ ها به صف ايستاده اند و منتظرند تا حسابرسى آنان آغاز گردد، آنان نگاه مى كنند، همه زمين و آسمان پر از فرشتگان است، هيچ كس راه فرارى ندارد.
اينجاست كه تو به يكى از آن فرشتگان دستور مى دهى تا چنين ندا كند: "اى گروه جنّ و انس ! اگر مى توانيد از اطراف آسمان و زمين، راه فرارى بيابيد و از عذاب خدا فرار كنيد، اين كار را بكنيد، ولى بدانيد كه هرگز نمى توانيد از قلمروِ فرمانروايى خدا بيرون رويد، هر كجا برويد خدا بر شما قدرت دارد، هر كجا برويد آنجا هم محل فرمانروايى خداست".[۷۶] آرى، آن روز هيچ كس نمى تواند از حكومت تو فرار كند.
وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (۴۶ )فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۴۷ ) ذَوَاتَا أَفْنَان (۴۸ )فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۴۹ ) فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ (۵۰ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۱ ) فِيهِمَا مِنْ كُلِّ فَاكِهَة زَوْجَانِ (۵۲ )فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۳ ) مُتَّكِئِينَ عَلَى فُرُش بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَق وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَان (۵۴ )فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۵ )
اين سرگذشت كسانى بود كه در اين دنيا راه كفر را پيمودند، اكنون مى خواهى سرگذشت مؤمنانى كه به روز قيامت ايمان داشتند و از عذاب آن روز هراس داشتند را بيان كنى، كسانى كه به قرآن باور داشتند و از گناه دورى كردند، تو در روز قيامت به هر كدام از آنان، دو باغ از باغ هاى بهشتى عطا مى كنى.[۷۹] بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟
آن دو باغ، پر از درختان بسيار و انواع ميوه ها مى باشد، پس بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟
فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ (۵۶ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۷ ) كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ (۵۸ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۹ ) هَلْ جَزَاءُ الاِْحْسَانِ إِلَّا الاِْحْسَانُ (۶۰ ) فَبِأَيِّ آَلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۱ )
براى مردان مؤمن، زنان بهشتى آفريده اى كه فقط به همسران خود عشق مىورزند و دست هيچ يك از جنّ يا انس به آنان نرسيده است، نام آنان، "حورالعين" است، پس بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟
آن زنان بهشتى در سرخى گونه ها مانند ياقوت و دُرّ سفيد و در زيبايى همچون مرواريد مى باشند، پس بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟ [۸۰] تو همه اين نعمت ها را براى نيكوكاران آماده كرده اى، مگر پاداش خوبى چيزى غير از خوبى است؟ هر كس در دنيا بندگى تو كند، تو اين نعمت ها را به عنوان پاداش به او عطا مى كنى، آرى، پاداش نيكوكارى چيزى جز بهشت نيست، پس بندگان تو، كدام يك از نعمت هاى تو را انكار مى كنند؟
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۵۶ قرآن مى باشد.
۲ - "واقعه" به معناى "حادثه" مى باشد، در آيه اول اين سوره از حادثه هولناك قيامت سخن گفته شده است، حادثه اى كه با ترس و اضطراب انسان ها همراه خواهد بود، به همين دليل، اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: روز قيامت، انسان ها در آن روز به سه گروه تقسيم مى شوند: "پيشگامان"، "مؤمنان" و "كافران"، كسانى كه در خوبى ها از ديگران پيشى گرفتند و كسانى كه ايمان آوردند (گروه اول و دوم) در بهشت خواهند بود، اما كافران در جهنم عذاب خواهند شد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (۱ ) لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ (۲ ) خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ (۳ ) إِذَا رُجَّتِ الاَْرْضُ رَجًّا (۴ ) وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا (۵ ) فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا (۶ ) وَكُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً (۷ ) فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (۸ ) وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (۹ ) وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰ )
وقتى حادثه قيامت برپا شود، هيچ كس نمى تواند آن را انكار كند، آن روز، روزى است كه كافران ذليل و خوار مى شوند و مؤمنان به عزّت مى رسند.
هنگام برپايى قيامت، زمين به شدّت به لرزه در مى آيد و كوه ها متلاشى مى شوند و همانند گَرد و غبار پراكنده مى شوند.
در آن روز مردم به سه گروه تقسيم مى شوند:
أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱ ) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۱۲ ) ثُلَّةٌ مِنَ الاَْوَّلِينَ (۱۳ ) وَقَلِيلٌ مِنَ الاَْخِرِينَ (۱۴ )عَلَى سُرُر مَوْضُونَة (۱۵ ) مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (۱۶ ) يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ (۱۷ )بِأَكْوَاب وَأَبَارِيقَ وَكَأْس مِنْ مَعِين (۱۸ ) لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنْزِفُونَ (۱۹ ) وَفَاكِهَة مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ (۲۰ ) وَلَحْمِ طَيْر مِمَّا يَشْتَهُونَ (۲۱ ) وَحُورٌ عِينٌ (۲۲ ) كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (۲۳ ) جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۲۴ ) لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيًما (۲۵ ) إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا (۲۶ )
پيشگامان چه كسانى هستند؟
آنان كسانى هستند كه به درگاه تو نزديكند و در باغ هاى پر نعمت بهشت جاى دارند. منظور از پيشگامان همان پيامبران و جانشينان آن ها مى باشد، تو آنان را براى اين مقام برگزيدى و نعمت خود را بر آنان تمام كردى.
در ميان امّت هاى قبل، پيامبران زيادى بودند: آدم، نوح، ادريس، صالح، هود، ابراهيم، يوسف، لوط، يعقوب، موسى، زكريا، يحيى، عيسى، داوود، سليمان، ايوب، يونس(عليهم السلام)...
وَأَصْحَابُ الَْيمِينِ مَا أَصْحَابُ الَْيمِينِ (۲۷ )فِي سِدْر مَخْضُود (۲۸ ) وَطَلْح مَنْضُود (۲۹ ) وَظِلّ مَمْدُود (۳۰ )وَمَاء مَسْكُوب (۳۱ ) وَفَاكِهَة كَثِيرَة (۳۲ ) لَا مَقْطُوعَة وَلَا مَمْنُوعَة (۳۳ ) وَفُرُش مَرْفُوعَة (۳۴ ) إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً (۳۵ ) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (۳۶ ) عُرُبًا أَتْرَابًا (۳۷ )لاَِصْحَابِ الَْيمِينِ (۳۸ ) ثُلَّةٌ مِنَ الاَْوَّلِينَ (۳۹ )وَثُلَّةٌ مِنَ الاَْخِرِينَ (۴۰ )
برايم گفتى كه مردم در روز قيامت به سه گروه "پيشگامان"، "خوشبختان" و "بدبختان" تقسيم مى شوند، از "پيشگامان" ياد كردى، اكنون وقت آن است كه از "خوشبختان" سخن بگويى:
خوشبختان كسانى هستند كه پرونده اعمال آنان به دست راستشان داده مى شود و به راستى كه چقدر آنان خوشبخت هستند !
آنان در دنيا از پيامبران پيروى كردند، تو هم در قيامت آنان را در باغ هاى بهشتى جاى مى دهى. در باغ هاى آنان، درختان سدر بى خار و درختان موز كه ميوه هاى آن روى هم چيده شده است وجود دارد، نور آفتاب آنان را اذيّت نمى كند، زيرا در باغ هاى آنان، هميشه زمان "بين الطلوعَين" است.
وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ (۴۱ )فِي سَمُوم وَحَمِيم (۴۲ ) وَظِلّ مِنْ يَحْمُوم (۴۳ )لَا بَارِد وَلَا كَرِيم (۴۴ ) إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ (۴۵ ) وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ (۴۶ ) وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۴۷ ) أَوَآَبَاؤُنَا الاَْوَّلُونَ (۴۸ )
از "پيشگامان" و "خوشبختان" سخن گفتى، اكنون وقت آن است كه از "بدبختان" سخن بگويى و به راستى كه چقدر آنان بدبخت هستند ! آنان كسانى هستند كه راه كفر را برگزيدند و در روز قيامت ميان "آتش سوزان" و "آب جوشان" خواهند بود.
منظور از آتش سوزان، "جهنّم" است، منظور از آب جوشان، "حميم" است. وقتى كه در آتش جهنّم مى سوزند و تشنگى بر آنان غلبه مى كند و فرياد سرمى دهند و آب مى طلبند، تو فرمان مى دهى تا فرشتگان آنان را به "چشمه حَميم" مى برند.
چشمه حَميم جزئى از جهنّم است امّا در آنجا شعله آتشى نيست، چشمه آب جوشانى مى جوشد كه هم داغ است و هم متعفّن و آلوده !
قُلْ إِنَّ الاَْوَّلِينَ وَالاَْخِرِينَ (۴۹ ) لََمجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْم مَعْلُوم (۵۰ ) ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (۵۱ )لاََكِلُونَ مِنْ شَجَر مِنْ زَقُّوم (۵۲ ) فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ (۵۳ ) فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (۵۴ )فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (۵۵ ) هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (۵۶ )
سخن از گروه بدبختان نيز به پايان رسيد، اكنون مى خواهى از كافرانى كه به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان نياوردند، سخن بگويى، آن كافران در روز قيامت در گروه بدبختان خواهند بود.
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت مردم مكّه فرستادى و محمّد(صلى الله عليه وآله)براى آنان قرآن مى خواند و از عذاب روز قيامت آنان را مى ترساند، امّا آنان چنين سخنانى مى گفتند و قيامت را انكار مى كردند.
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين بگويد:
نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ (۵۷ ) أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ (۵۸ ) أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ (۵۹ )
سخن از اين بود كه در روز قيامت، مردم به سه گروه "پيشگامان"، "خوشبختان" و "بدبختان" تقسيم مى شوند، از سرنوشت هر سه گروه در روز قيامت برايم سخن گفتى. من فهميدم كه بدبختان به روز قيامت باور ندارند، گويا آنان به قدرت تو شك دارند، اكنون مى خواهى جلوه هايى از قدرت خود را بيان كنى، هر كس در شگفتى هاى اين جهان فكر كند، مى فهمد كه زنده كردن مردگان براى تو كارى ندارد، تو خداى توانا هستى.
ابتدا از خلقت انسان سخن مى گويى، تو انسان را از نطفه اى ناچيز آفريدى، كسى كه قدرت دارد از نطفه، چنين انسانى را بيافريند، قطعاً بر زنده كردن دوباره او توانايى دارد.
با انسان ها چنين سخن مى گويى: "من شما را آفريدم، پس چرا باور نداريد كه آفرينش دوباره شما براى من آسان است؟ آيا توجّه نمى كنيد كه چگونه پدر مى شويد؟ به نطفه ناچيزى كه از آن آفريده شده ايد، فكر كنيد، آيا شما آن نطفه را به صورت انسان در مى آوريد يا من اين كار را مى كنم؟"
نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (۶۰ ) عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ (۶۱ )
اكنون از مرگ سخن مى گويى، مرگ در انتظار همه انسان ها مى باشد، هيچ كس نمى تواند آن را از خود دور كند، تو چنين اراده كرده اى كه همه انسان ها مرگ را تجربه كنند، كافرانى كه حقّ را انكار مى كنند، چرا به مرگ فكر نمى كنند؟
آنان براى اين كه از لذّت هاى دنيا بهره ببرند، دين تو را نمى پذيرند، به راستى مگر دنيا به كسى وفا كرده است؟ آيا زندگى چند روزه دنيا، ارزش دارد كه انسان به خاطر آن، راه كفر را بپيمايد؟
تو به انسان مقامى بس بزرگ دادى و او را بهترين مخلوقات قرار دادى، هستى را براى او آفريدى، گياهان و حيوانات همه در خدمت او هستند، امّا چرا گروهى راه كفر را برمى گزينند و با حقّ دشمنى مى كنند؟
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الاُْولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ (۶۲ )
كافران به محمّد(صلى الله عليه وآله) گفتند: "وقتى استخوان هاى ما پوسيد چگونه ممكن است بار ديگر زنده شويم"، اكنون تو پاسخ آنان را اين گونه مى دهى: "شما زندگى دنيا را شناخته ايد و آن را قبول داريد، پس چرا پند نمى پذيريد؟"
تو كه مى توانى انسان را از قطره آبى ناچيز بيافرينى، پس مى توانى از استخوان پوسيده، او را دوباره بيافرينى.
چرا آنان به زندگى دنيا نگاه نمى كنند؟ چرا به طبيعت توجّه نمى كنند؟
أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ (۶۳ ) أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (۶۴ ) لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ (۶۵ )إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (۶۶ ) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (۶۷ )
از انسان ها مى خواهى تا به كشتزار خود و آنچه در زمين مى كارند، فكر كنند، آيا آن ها دانه را مى رويانند يا تو اين كار را مى كنى؟
اگر تو بخواهى مى توانى كشتزار آنان را بخشكانى و آنان حيرت زده، آه از نهاد برآورند و به يكديگر بگويند: "ما در خسارت سنگينى قرار گرفتيم و از رزق و روزى محروم شده ايم".
آرى، غذاى انسان ها وابسته به گياهان است، اگر گياهان نباشند، هيچ حيوانى هم زنده نمى ماند، امّا رشد گياهان بسيار عجيب است، خدا درون دانه، يك سلول زنده بسيار كوچك قرار داده است، وقتى دانه در شرايط مناسب قرار گرفت، جوانه مى زند و ريشه مى دواند و پس از مدّتى ساقه و خوشه مى سازد.
أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ (۶۸ ) أَأَنْتُمْ أَنْزَلُْتمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (۶۹ ) لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ (۷۰ )
از انسان ها مى خواهى تا به آبى كه مى نوشند، فكر كنند، آيا آنان اين آب را از آسمان نازل كرده اند يا تو اين كار را مى كنى؟ اگر تو مى خواستى مى توانستى آب باران را تلخ و شور قرار دهى، پس چرا شكرگزارى نمى كنند؟
تو درياها را آفريدى، خورشيد را به درياها تاباندى، آب درياها را بخار كردى و به آسمان بردى و در آنجا ابرها را تشكيل دادى، تو هواى آسمان را سردتر از زمين قرار دادى تا ابرها شكل بگيرند.
پس از آن، بادها را فرستادى تا ابرها را به سرزمين هاى دور ببرند، اگر بادها نبودند، باران فقط بر دريا مى باريد.
أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ (۷۱ ) أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ (۷۲ ) نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِينَ (۷۳ ) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (۷۴ )
از انسان ها مى خواهى تا به آتشى كه از هيزم مى افروزند فكر كنند، آيا آنان درخت آن را آفريده اند يا تو آن درختان را آفريده اى؟ تو آتش را مايه عبرت قرار دادى، تو آتش را وسيله زندگى براى مسافران قرار دادى.
درست است كه همه انسان ها براى ادامه زندگى خود به آتش نياز دارند امّا مسافرانى كه در آن روزگار به سفر مى رفتند بيش از همه چيز به آتش نياز داشتند، پس در اين اينجا ذكر شده است كه آتش، وسيله زندگى مسافران است.
آرى، تو همان خدايى هستى كه از درخت سبز، آتش مى آفرينى و انسان ها به وسيله آن، آتش مى افروزند. درخت در ابتدا نهال كوچكى است، اين نهال با آب رشد مى كند و بزرگ مى شود تا آنجا كه به درختى تنومند تبديل مى شود، انسان ها اين درخت را مى بُرند و با هيزم آن، آتش روشن مى كنند، آيا آنان فكر كرده اند كه چگونه تو آب را به آتش تبديل كردى؟
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (۷۵ ) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (۷۶ ) إِنَّهُ لَقُرْآَنٌ كَرِيمٌ (۷۷ )
اكنون درباره قرآن چنين سخن مى گويى: "سوگند به جايگاه ستارگان ! اگر انسان ها علم داشتند مى دانستند كه اين سوگندى است بسيار بزرگ. سوگند به جايگاه ستارگان، سوگند كه اين قرآن، كتابى بسيار سودمند است".
وقتى اين سخن تو را مى خوانم به فكر فرو مى روم: چرا به جايگاه ستارگان قسم ياد مى كنى؟
هر ستاره اى در مدار خود در حال حركت است. تو سرعت حركت و مدار هر ستاره اى را مشخّص كردى، پس ستارگان با يكديگر برخورد نمى كنند.
فِي كِتَاب مَكْنُون (۷۸ ) لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (۷۹ ) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (۸۰ ) أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (۸۱ ) وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (۸۲ )
در اينجا باز هم از قرآن سخن مى گويى: "قرآن از علم من سرچشمه گرفته است، اين علم، مخفى و پنهان است. بدانيد فقط كسانى كه پاك هستند به قرآن دسترسى دارند، قرآن از سوى من نازل شده است، من پروردگار جهانيان هستم. آيا هنوز هم به قرآن بى اعتنايى مى كنيد و آن را سبك مى شماريد؟ آيا به جاى اين كه شكر اين نعمت را به جا آوريد، آن را دروغ مى شماريد؟"
* * * تو قرآن را براى هدايت همه انسان ها فرستادى، محمّد(صلى الله عليه وآله)قرآن را براى كافران مى خواند و از آنان مى خواست در قرآن انديشه كنند.
فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (۸۳ ) وَأَنْتُمْ حِينَئِذ تَنْظُرُونَ (۸۴ ) وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ (۸۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم مكّه قرآن مى خواند و آنان را از آتش جهنّم مى ترساند، امّا آنان سخن محمّد(صلى الله عليه وآله) را باور نداشتند و مى گفتند: "محمّد خواب پريشان ديده است كه اين مطالب را مى گويد".
آنان اين سخنان ناروا را گفتند، چرا وقتى كه جان به گلو مى رسد، چنين سخنى نمى گويند؟
لحظه جان دادن براى كافران بسيار سخت است، در آن لحظه، فرشتگان پرده از چشمان كافران برمى دارند و آنان شعله هاى آتش جهنّم را مى بينند، آنان صحنه هاى هولناكى مى بينند، فرياد و ناله هاى جهنّميان را مى شنوند، گرزهاى آتشين و زنجيرهايى از آتش و... وحشتى بر دلشان مى آيد كه گفتنى نيست.[۸۹]
فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ (۸۶ ) تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۸۷ )
لحظه اى كه جان به گلوى كافر مى رسد، اطرافيان او دور او جمع مى شوند، ترس و وحشت همه را فرا مى گيرد، اكنون به آنان مى گويى: "شما كه فكر مى كنيد همه چيز دست خودتان است، اگر راست مى گوييد جان را به پيكر او برگردانيد و نگذاريد او بميرد".[۹۰] لحظه مرگ، لحظه ناتوانى انسان ها مى باشد، هيچ كس نمى تواند يك لحظه مرگ را به عقب بيندازد، اين ضعف و ناتوانى دليل بر اين است كه مرگ و حيات در دست توست، پاداش و كيفر هم در دست توست، تو زنده مى كنى و مى ميرانى.
* * *
فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (۸۸ ) فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيم (۸۹ ) وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الَْيمِينِ (۹۰ ) فَسَلَامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الَْيمِينِ (۹۱ ) وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ (۹۲ ) فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيم (۹۳ ) وَتَصْلِيَةُ جَحِيم (۹۴ )
در اين سوره برايم گفتى كه مردم به سه گروه تقسيم مى شوند: "پيشگامان"، "خوشبختان" و "بدبختان".
پيشگامان، پيامبران و جانشينان آنان بودند.
خوشبختان كسانى هستند كه از پيامبران پيروى كردند و به حقّ ايمان آوردند.
إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ (۹۵ ) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (۹۶ )
به درستى كه اين سخنانى كه بيان شد، حقّ و حقيقت است و در آن هيچ شكى نيست. اين وعده توست و تو به وعده ات وفا مى كنى، اكنون از همه مى خواهى تو را "تسبيح" گويند كه تو خداى بزرگ و بى همتا هستى و از همه عيب ها و نقص ها به دور مى باشى.
سبحانَ الله !
تو هرگز به بندگان خود ظلم نمى كنى. تو به چيزى نياز ندارى، اگر بندگانت را به عبادت خود فرا مى خوانى، نيازى به عبادت آنان ندارى، تو مى خواهى تا بندگانت به رشد و كمال و سعادت برسند.[۹۵]
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۵۷ قرآن مى باشد.
۲ - "حديد" به معناى "آهن" مى باشد، در آيه ۲۵ اين سوره از آهن سخن به ميان آمده است. آهن رمز و نشانه اى از نيرومندى در برابر دشمنان حق و حقيقت است.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: يكتاپرستى، نشانه هاى قدرت خدا، سفارش به انفاق، قيامت، مؤمنان چگونه به سوى بهشت مى روند، حقيقت زندگى دنيا، نبوّت، اشاره به سرگذشت پيامبران، اشاره به مهربانى خدا...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۱ ) لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۲ ) هُوَ الاَْوَّلُ وَالاَْخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۳ )
آنچه در آسمان ها و زمين است تو را تسبيح مى كند، هر موجودى به اندازه درجه وجودى خود، داراى شعور است و در دنياى خود و به زبان خود، تو را به پاكى مى ستايد، ولى من از درك حقيقت آن ناتوانم. تو انسان را با درك و آگاهى بالايى آفريدى، امّا به موجودات ديگر به اندازه خودشان، بهره اى از درك و شعور دادى. همه موجودات مى فهمند كه به تو نياز دارند، وقتى موجودى نقص هاى خود را مى فهمد، تو را از آن نقص ها پاك مى داند. در واقع، او درك مى كند كمبود دارد و براى ادامه حياتش به تو نياز دارد و تو بى نياز هستى. اين معناى تسبيح اوست.
تو خداى توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است. فرمانروايى آسمان ها و زمين از آنِ توست، تو زنده مى كنى و مى ميرانى و بر هر كارى توانا مى باشى.
تويى اوّل، تويى آخر !
هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الاَْرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۴ ) لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ (۵ ) يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۶ )
تو از همه چيز باخبرى، تو آسمان ها و زمين را در شش دوران آفريدى، تو مى توانستى كه در يك چشم به هم زدن هم جهان را بيافرينى امّا چنين خواستى كه جهان را در چند مرحله خلق كنى تا نشانه بهترى از قدرت تو باشد.
پس از آن تو بر "عرش" قرار گرفتى، "عرش" به معناى "تخت" است. بعد از آن كه جهان را آفريدى، بر تخت پادشاهى خود قرار گرفتى، تو جسم نيستى تا بخواهى بر روى تختِ پادشاهى خودت بنشينى. منظور از "تخت" در اين آيه، علم و دانش توست. علم و دانش تو، همه زمين و آسمان ها را فرا گرفته است. هيچ چيز از علم تو پوشيده نيست.
تخت پادشاه، نشانه قدرت او بر كشورش است. تو كه خداى يگانه اى، از همه هستى خبر دارى، آرى ! هيچ چيز بر تو پوشيده نيست. هر برگ درختى كه از درختان مى افتد تو از آن آگاهى دارى، تو تختى ندارى كه بر روى آن بنشينى و به آفريده هاى خود فرمان دهى، تو بالاتر از اين هستى كه بخواهى در مكانى و جايى قرار گيرى.
آَمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ (۷ )
اكنون از همه مى خواهى تا به يگانگى تو و پيامبرى محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان بياورند و انفاق كنند و به نيازمندان كمك كنند. اين ثروتى كه امروز در دست آن هاست، قبلاً در دست ديگران بوده است، مرگ آنان فرا رسيد و اين ثروت را باقى گذاشتند و رفتند.
آرى، دنيا به هيچ كس وفا نمى كند، تو به انسان ها هشدار مى دهى كه دير يا زود مرگ آنان هم فرا مى رسد و از اين ثروت ها جدا مى شوند، پس چقدر خوب است تا فرصت دارند از ثروت خود به نيازمندان كمك كنند و براى روز قيامت، توشه اى برگيرند، به راستى كه تو به مؤمنانى كه انفاق كنند، پاداش بزرگى مى دهى.
* * *
وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِيثَاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (۸ )هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آَيَات بَيِّنَات لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (۹ )
تو در انسان نور فطرت را قرار دادى و استعداد درك حقيقت توحيد و يكتاپرستى را عنايت كردى. همه انسان ها داراى روح توحيد هستند، فطرت آنان بيدار است و با آن مى توانند تو را بشناسند و به سوى تو رهنمون شوند.
درست است كه شيطان هر لحظه انسان را وسوسه مى كند و او را به گمراهى مى كشاند، امّا آمادگى براى ايمان به تو، در وجود همه هست، تو در همه انسان ها، حسّ درونى را به امانت گذاشته اى كه آن حس، آن ها را به سوى تو فرا مى خواند.
نور فطرت مى تواند سبب رستگارى انسان ها شود. در واقع، اين نور، سرمايه ارزشمندى براى انسان است. پيامبران تو با توجّه به اين سرمايه، انسان ها را به سوى تو فرا خواندند.
وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (۱۰ )مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (۱۱ )
تو در اينجا به مسلمانان مى گويى كه چرا در راه تو انفاق نمى كنند؟
تو از آنان مى خواهى تا از جان و مال خود در راه تو دريغ نكنند، ميراث آسمان ها و زمين از آن توست.
به زودى مرگ آنان فرا مى رسد و آنان با دست خالى، روانه قبر مى شوند، همه آنچه در اين جهان است، از آن توست و تو مالك آن هستى. تو به هيچ چيز نياز ندارى، به مال و ثروت انسان ها نياز ندارى، تو مى خواهى اين گونه خودِ آنان رشد كنند و به كمال و سعادت برسند.
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۲ ) يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آَمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالَْتمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُور لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ (۱۳ ) يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الاَْمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۱۴ ) فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۱۵ )
پيامبر در مدينه است و گروه زيادى از مردم به او ايمان آورده اند، امّا خطرى كه جامعه اسلامى را تهديد مى كند، خطر نفاق و دورويى است، منافقان كسانى هستند كه به ظاهر ادّعاى مسلمانى مى كنند، نماز مى خوانند و روزه مى گيرند، امّا قلبشان از نور ايمان خالى است، آنان همواره در شك و ترديدند و سرانجام به كفر باز مى گردند. اكنون از پيامبر مى خواهى تا به آنان خبر دهد كه اگر توبه نكنند، عذابى دردناك در پيش دارند.
منافقان به ظاهر مسلمانند و به يگانگى تو و رسالت پيامبر اعتراف مى كنند و در پرتو همين ايمان ظاهرى از امكانات اجتماعى و امنيّت بهره مند مى شوند و با مؤمنان زندگى مى كنند، امّا در روز قيامت، همه چيز آشكار مى شود، آن روز، روزى است كه اسرار دل ها، آشكار مى شود و معلوم مى شود كه آنان دورو بوده اند، ادّعاى مسلمانى مى كردند، امّا آرزوى شكست اسلام را داشتند و چه بسا، مخفيانه با دشمنان همكارى مى كردند.
روز قيامت كه فرا رسد، مردان و زنان مؤمن به سوى بهشت حركت مى كنند، نورِ آنان، از جلو آنان و سمت راست آنان، حركت مى كند. فرشتگان به آنان مژده باغ هاى بهشتى مى دهند، باغ هايى كه نهرها از زير درختان آن جارى است و آنان براى هميشه در آنجا از نعمت ها بهره مند خواهند شد و اين سعادتى است بس بزرگ !
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آَمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (۱۶ )اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الاَْيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۱۷ )
از جهنّم و عذاب دردناك آن سخن گفتى، راه رهايى از آتش جهنّم، پناه بردن به ياد تو و قرآن توست. آيا وقت آن نيست كه دل هاى مؤمنان با ياد تو، نرم و فروتن گردد؟
آيا زمان آن فرا نرسيده است كه آنان به قرآنى كه تو به حقّ فرستادى، توجّه كنند؟
چرا آنان مانند يهوديان و مسيحيان شده اند؟ تو براى يهوديان، كتاب تورات و براى مسيحيان كتاب انجيل را فرستادى، امّا با گذشت زمان، دل هاى آنان، قساوت پيدا كرد و بسيارى از آنان راه گناه را پيش گرفتند و اسير آرزوهاى دور و دراز شدند. دل هاى آنان سياه شد و ديگر سخن تو در آنان اثر نكرد.
إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ (۱۸ )
عدّه اى تصوّر مى كردند كه دين امرى فردى است و فقط به ارتباط انسان با تو مى پردازد، براى همين آنان دلشان را به نماز و روزه خوش مى كردند و از جامعه جدا مى شدند، امّا تو در قرآن، دين واقعى را بيان كردى و بارها از مسلمانان خواستى به فكر ديگران باشند.
در اين آيه هم از مردان و زنانى كه صدقه مى دهند و در راه تو، ثروت خود را به تو قرض مى دهند، سخن مى گويى و به آنان وعده مى دهى كه به آنان چندين برابر پاداش خواهى داد و اجر سودمند، نصيب آنان خواهى كرد، بهشت جاودان، همان اجر سودمند است.[۱۰۰] وقتى اين آيه را مى خوانم مى فهمم كه مسلمان واقعى كسى است كه هم نماز بخواند و هم در متن جامعه باشد، اگر نيازمندى را ديد به او كمك كند، اگر كسى از او قرض خواست به اندازه توانش به او، قرض دهد، كسى كه به مؤمنى قرض دهد، مثل اين است كه به تو قرض داده است.
وَالَّذِينَ آَمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (۱۹ )
كسانى كه به تو و پيامبران تو ايمان آوردند، نزد تو مقامى همچون "صدّيقان" و "شهيدان" دارند، پاداش و نور ايمان آن ها محفوظ است و در روز قيامت از پاداش و نور ايمان خود بهره مند خواهند شد و در بهشت جاى خواهند گرفت، امّا كسانى كه كفر ورزيدند و آيات تو را تكذيب كردند در جهنّم جاى خواهند گرفت و به سختى عذاب خواهند شد.
* * * مناسب مى بينم در اينجا سه نكته بنويسم:
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الاَْمْوَالِ وَالاَْوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْث أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الاَْخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ (۲۰ ) سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّة عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آَمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۲۱ )
تو مى دانى كه محبّت و دلبستگى به دنيا، ريشه همه گناهان است، به همين خاطر در اينجا از حقيقت زندگى دنيا سخن مى گويى، اگر كسى خوب به زندگى دنيا دقّت كند مى فهمد كه دنيا چيزى غير از اين پنج چيز نيست:
"بازى"، "سرگرمى"، "زينت خواهى"، "فخرفروشى بين انسان ها"، "زياده خواهى در فرزندان و ثروت".
آيا انسان عاقل به اين چيزها، دل مى بندد؟
مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَة فِي الاَْرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (۲۲ )
در زندگى انسان ها، حوادث ناگوارى پيش مى آيد، اين حوادث به دو نوع تقسيم مى شوند: "بلاها" و "سختى ها".
بلاها: بلا حادثه اى است كه در اثر گناه و معصيت پيش مى آيد و در واقع نتيجه گناهان است. اگر كسى هرگز به گناه آلوده نشود، بلاها سراغ او نمى آيند.
سختى ها: ممكن است كسى گناهى نكند، امّا براى او حادثه اى پيش بيايد، اين حادثه هيچ ربطى به گناه ندارد، اين حادثه براى او پيش مى آيد تا مقام او بالاتر برود.
لِكَيْ لَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آَتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور (۲۳ ) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (۲۴ )
هدف از اين سختى ها اين است كه انسان دلبسته و شيفته دنيا نشود و براى ثروتى كه از دست مى دهد غمناك نشود و براى ثروتى كه به او مى دهى، شاد نشود و به آن دلبسته نگردد.
انسان بايد بداند اين دنيا، گذرگاهى بيشتر نيست، دير يا زود بايد از اينجا سفر كند، همه چيز را بگذارد و با دست خالى روانه قبر شود، تو سختى ها را مى فرستى تا انسان از خواب غفلت بيدار شود.
اين دلبستگى به دنيا، بزرگ ترين دشمن سعادت انسان است و اين سختى ها و حادثه هاى دردناك است كه انسان را به خود مى آورد و او اين حقيقت را مى فهمد كه دنيا به هيچ كس وفا نمى كند.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (۲۵ )
تو پيامبران خود را با نشانه ها و معجزات آشكار فرستادى و به آنان كتاب و معيار شناخت حقّ از باطل را عطا كردى تا مردم با عدل و عدالت رفتار كنند، تو آهن را خلق كردى كه هم وسيله ساختن سلاح است و هم سودمندى هاى ديگر براى مردم دارد.
در هر جامعه اى عدّه اى سركش و ياغى وجود دارند كه مخالف برپايى عدالت هستند و سخن حقّ را نمى پذيرند، تو از پيامبران و مؤمنان خواستى تا با آنان پيكار كنند. آهن، رمز و نشانه اى از نيرومندى در برابر دشمنان حقّ و حقيقت است.
تو پيامبران را در حالى فرستادى كه در يك دست آنان كتاب و در دست ديگر آنان، شمشير بود تا با ستمكاران مبارزه كنند، پيامبران براى اين هدف نياز به يارى مؤمنان داشتند و تو مى دانى كه چه كسانى با ايمان قلبى، دين تو و پيامبران تو را يارى كردند، تو نياز به يارى هيچ كس ندارى، تو توانا و پيروز هستى، امّا از مؤمنان خواستى تا به يارى دين تو بيايند تا زمينه كمال آنان فراهم گردد.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَد وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (۲۶ ) ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آَثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآَتَيْنَاهُ الاِْنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَآَتَيْنَا الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (۲۷ )
تو نوح و ابراهيم(عليهما السلام) را براى هدايت انسان ها فرستادى. تو پيامبرى و كتاب آسمانى را در بين فرزندان نوح و ابراهيم(عليهما السلام)قرار دادى و اين گونه شد كه همه پيامبرانى كه پس از آنان آمدند، از نژاد اين دو پيامبر بودند.
پس فرزندان نوح و آدم(عليهما السلام) زياد شدند و براى هر گروه از آنان، پيامبرى فرستادى، عدّه اى از آنان از پيامبر خود پيروى كردند و راه هدايت را برگزيدند، تعداد زيادى هم، سخن پيامبر خود را قبول نكردند و نافرمانى كردند.
تو بعد از آن پيامبران، براى تداوم راه آنان، پيامبران ديگرى را فرستادى و سپس عيسى(عليه السلام) را به پيامبرى مبعوث كردى و به او كتاب انجيل عطا كردى و در دل هاى پيروان او، رأفت و مهربانى قرار دادى.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآَمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۲۸ ) لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْء مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۲۹ )
سخن از مسيحيان به ميان آمد، تو در انجيل، بشارت ظهور محمّد(صلى الله عليه وآله) را دادى و از مسيحيان خواستى تا وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) به پيامبرى رسيد، به او ايمان بياورند.
خبر پيامبرى محمّد(صلى الله عليه وآله) به مسيحيان رسيد، گروهى از آنان از شهر خود به مدينه آمدند تا در اين زمينه تحقيق كنند، آنان نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)آمدند و محمّد(صلى الله عليه وآله)براى آنان قرآن خواند، آنان وقتى آيات زيباى قرآن را شنيدند چنين گفتند: "ما به قرآن ايمان آورديم، اين قرآن حقّ است و از سوى خدا نازل شده است، ما قبل از اين هم تسليم امر خدا بوديم".
آرى، آنان نشانه هاى آخرين پيامبر تو را در كتاب هاى آسمانى خود خوانده بودند و به او دل بسته بودند و در انتظار آمدن او بودند، اكنون آنان گمشده خود را يافتند و با جان و دل به او ايمان آوردند و مسلمان شدند.
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۵۸ قرآن مى باشد.
۲ - "مجادله" به معناى "شِكوه نمودن" است. در آيه اوّل اين سوره به اين مطلب اشاره شده است: يكى از زنان مسلمان به مشكلى برخورد كرد و نزد پيامبر آمد و به او شكوه نمود. خدا به پيامبر مى گويد: "اى محمّد! من سخن زنى كه درباره شوهرش به تو مراجعه نمود و شِكوه كرد، شنيدم". به همين دليل، اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: مبارزه با يكى از خرافات روزگار جاهليت، رسوا كردن منافقانى كه در مدينه بودند، ذكر ادب سخن گفتن، عذاب منافقان در روز قيامت...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (۱ ) الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (۲ ) وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَة مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتََماسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (۳ ) فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتََماسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۴ )
هيچ چيز براى سعادت يك جامعه بدتر از خرافات نيست، وقتى خرافات در جامعه ريشه بدواند، جامعه دچار آسيب هاى زيادى مى شود. در روزگارى كه تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى فرستادى، مردم گرفتار خرافات بودند، محمّد(صلى الله عليه وآله)اين خرافات را يكى پس از ديگرى از بين برد و مردم را با حقيقت آشنا ساخت.
البتّه از بين بردن خرافات، كار آسانى نبود، محمّد(صلى الله عليه وآله) ابتدا با خرافه بُت پرستى و مقدّس بودن بُت ها مبارزه كرد و مردم را به يكتاپرستى فرا خواند، اكنون او در مدينه است، در مدينه اثرى از بُت پرستى ديده نمى شود، پس وقت آن است كه خرافه ديگرى، باطل اعلام شود.
آن خرافه چيست؟
إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ كُبِتُوا كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنْزَلْنَا آَيَات بَيِّنَات وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ (۵ )يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ (۶ )
وقتى تاريخ را مى خوانم مى بينم در زمان پيامبر، افرادى در مدينه بودند كه نزد پيامبر مى آمدند و مى گفتند كه ما به تو ايمان آورده ايم، امّا آنان دروغ مى گفتند، دل و زبان آن ها يكى نبود، زبان آن ها، چيزى مى گفت و قلب آن ها چيز ديگر. آنان همان "منافقان" بودند.
اكنون مى خواهى درباره آنان سخن بگويى: همانا كسانى كه با تو و پيامبر تو دشمنى مى كنند، با ذلّت و خوارى به عذاب تو گرفتار مى شوند، همان گونه كه كافرانى كه قبل از آن ها بودند به عذاب تو گرفتار شدند.
وقتى كه مرگ آنان فرا رسد، ديگر مكر و حيله هايشان سودى نخواهد داشت و هيچ كس هم ياريشان نخواهد كرد، در آن لحظه، فرشتگان پرده ها را از جلوى چشمان آنان كنار مى زنند و آنان عذاب را مى بينند، فرشتگان تازيانه هاى آتش را بر آنان مى زنند و ناله آنان بلند مى شود.[۱۱۲]
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَة إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَة إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۷ )
منافقان با مردم نماز مى خواندند، روزه مى گرفتند، آن ها در صف هاى نماز جماعت حاضر مى شدند ولى دل هاى آنان از نورِ ايمان خالى بود، آن ها با دشمنان اسلام و به ويژه با يهوديان در ارتباط بودند، گروهى از يهوديان در اطراف مدينه زندگى مى كردند، منافقان با آنان براى ضربه زدن به اسلام نقشه مى كشيدند.
گاهى چند نفر از منافقان در مسجد جمع مى شدند و با هم محرمانه گفتگو مى كردند، آنان آهسته و درِ گوشى با هم حرف مى زدند تا ديگران سخن آنان را نشنوند، منافقان خيال مى كردند كه تو سخنان آنان را نمى شنوى، در حالى كه تو به آنچه در آسمان ها و زمين است، آگاه هستى.
هر گاه سه نفر در جايى جمع شوند و با هم محرمانه سخن بگويند، تو چهارمين آنان هستى و سخنشان را مى شنوى. اگر پنج نفر با هم سخنى محرمانه بگويند، تو ششمين آن ها هستى و از سخن آنان باخبرى.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۸ )
وقتى منافقان با يكديگر محرمانه سخن مى گفتند و درِگوشى حرف مى زدند و با اين كار خود، باعث نگرانى مسلمانان مى شدند، پيامبر از آنان خواست تا ديگر اين كار را تكرار نكنند، امّا آنان به سخن پيامبر گوش نكردند. آنان براى اين كه از دستور پيامبر اطاعت نكنند، باز هم درِگوشى با هم سخن گفتند، اين كار آنان، گناه و معصيت بود زيرا نافرمانى پيامبر را نمودند.
منافقان يك رفتار ناپسند ديگر هم انجام مى دادند، وقتى آنان نزد پيامبر مى آمدند به جاى اين كه بگويند: "سلامٌ عليك"، مى گفتند: "سامٌ عليك". تو از همه خواسته بودى كه وقتى يكديگر را مى بينند به هم "سلام" كنند، امّا منافقان به جاى واژه "سلام" از واژه "سام" استفاده مى كردند.
آنان مى دانستند كه معناى "سامٌ عليك" چيست و از روى عمد اين سخن را مى گفتند، "سام" در زبان "عبرى" كه زبان يهوديان بود، به معناى "مرگ" است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (۹ )
آيا گفتگوى محرمانه گناه است؟ آيا درِگوشى سخن گفتن، كار بدى است؟
منافقان با گفتگوى محرمانه خود قصد توطئه داشتند و مى خواستند مؤمنان را آزار دهند، براى همين كار آنان، گناه بود، امّا اگر چند نفر از مؤمنان بخواهند به فقيرى كمك كنند و صلاح در اين ببينند كه محرمانه سخن بگويند، اين كار آنان، اشكال ندارد، زيرا قصد آنان اين است كه آبروى آن فقير حفظ شود.
آرى، مهم اين است كه قصد كسانى كه گفتگوى محرمانه دارند، چيست، اگر به دنبال توطئه هستند، كار آنان گناه است، اگر نيّت آنان نيكوكارى است، گفتگوى محرمانه آنان، گناه نيست.
إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آَمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۰ )
وقتى عدّه اى از بستگان و عزيزان مؤمنان به جنگ با دشمنان مى رفتند، منافقان در مسجد دور هم جمع مى شدند و با هم محرمانه سخن مى گفتند و به مؤمنان اشاره مى كردند و سخنانى مى گفتند و با اين كار مؤمنان را مى آزردند.
مؤمنان وقتى به منافقان نگاه مى كردند، فكر مى كردند كه خبرى ناراحت كننده در پيش است. مؤمنان با خود مى گفتند: "چرا منافقان اين گونه محرمانه سخن مى گويند؟ آنان از چه چيزى خبر دارند كه ما از آن بى خبريم؟ آيا اتّفاقى براى عزيزان ما افتاده است ! آيا آنان در جنگ شكست خورده اند؟"
اينجا بود كه تو اين آيه را نازل كردى: "اى مؤمنان ! گفتگوى محرمانه اى كه منافقان با يكديگر دارند، وسوسه اى است شيطانى. شيطان آنان را به اين كار فرا مى خواند تا شما را غمگين سازد، بدانيد كه منافقان نمى توانند به شما ضررى برسانند، هيچ ضررى به شما نمى رسد مگر به اذن من. شما بر من توكّل كنيد و از هيچ چيز نهراسيد".
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الَْمجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (۱۱ )
سخن از آداب معاشرت اجتماعى به ميان آمد، تو از مؤمنان خواستى تا در حضور ديگران، به قصد آزار ديگران، با هم محرمانه سخن نگويند، اكنون مى خواهى درس ديگرى به مؤمنان بدهى.
درسِ احترام از دانشمندان !
تو از پيامبر خواسته بودى تا هر جمعه در قسمتى از مسجد بنشيند تا مسلمانان نزد او بيايند و با او سخن بگويند، روزى، عدّه زيادى نزد پيامبر حاضر بودند و مسجد شلوغ بود، در اين هنگام چند نفر كه از دانش و علم بيشترى برخوردار بودند به مسجد آمدند و سلام كردند و جواب شنيدند. در اطراف پيامبر هيچ جايى نبود و هيچ كس براى آنان، جا باز نكرد، پيامبر ديد كه آنان همين طور ايستاده اند، براى همين به چند نفر كه در كنار او بودند رو كرد و گفت: "شما از جاى خود بلند شويد".
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۲ ) أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَات فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآَتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (۱۳ )
گروهى از ثروتمندان براى اين كه برترى خود را بر ديگران ثابت كنند نزد پيامبر مى آمدند و از او وقت مى گرفتند تا به صورت خصوصى سخن بگويند، پيامبر هم با بزرگوارى با درخواست آنان موافقت مى كرد ولى از اين كار آنان ناراحت بود، زيرا آنان در پى آن بودند كه به ديگران فخر بفروشند، اينجا بود كه تو آيه ۱۲ اين سوره را نازل كردى: "اى مؤمنان ! هرگاه مى خواهيد با پيامبر حرف خصوصى بزنيد، قبل از آن صدقه اى پرداخت كنيد، اين كار براى شما بهتر است و قلب شما را از محبّتِ دنيا، پاك مى كند، البتّه اگر كسى توان مالى نداشت و نتوانست صدقه بدهد، من عذر او را مى پذيرم زيرا من خداى بخشنده و مهربانم".
تو اين آيه را نازل كردى، فقرا به راحتى مى توانستند با پيامبر خصوصى سخن بگويند و نيازهاى خود را مطرح كنند، امّا ثروتمندان بايد صدقه مى دادند. تو مى خواستى اندازه محبّت آنان را به پيامبر براى همه آشكار كنى، فقط على(عليه السلام) به اين دستور تو عمل كرد و چندين بار نزد پيامبر آمد و براى هر بار صدقه اى پرداخت كرد، امّا ثروتمندان حاضر نبودند صدقه بدهند، پس آنان براى گفتگوى خصوصى نزد پيامبر، نيامدند.[۱۲۳] گويا اين ماجرا ده روز طول كشيد، در اين مدّت، ثروتمندان به مسجد مى آمدند و از سخنان عمومى پيامبر بهره مند مى شدند ولى ديگر گفتگوى خصوصى با پيامبر نداشتند.[۱۲۴]
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَيَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (۱۴ )أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۵ ) اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (۱۶ )لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۱۷ )
در آيات ۵ تا ۸ درباره منافقان سخن گفتى، بار ديگر از آنان سخن مى گويى و از توطئه ها و دسيسه هاى آنان پرده برمى دارى، منافقان كسانى هستند كه با يهوديانى كه تو بر آنان خشم گرفته اى دوستى مى كردند و به يهوديان مى گفتند: "ما با شما هستيم"، منافقان وقتى با مسلمانان روبرو مى شدند، مى گفتند: "به خدا قسم، ما با شما هستيم"، آنان سوگند دروغ ياد مى كنند و خودشان هم مى دانند دروغ مى گويند، تو براى آنان عذاب سختى فراهم كرده اى زيرا هر عملى را كه انجام مى دهند، عمل ناشايستى مى باشد.
منافقان به نام تو، سوگند ياد مى كنند تا مؤمنان به آنان اعتماد كنند، منافقان به دنبال اين هستند كه فرصت پيدا كنند و مردم را از دين خدا باز دارند، آنان در روز قيامت به عذابى خواركننده گرفتار خواهند شد، در آن روز هيچ چيز نمى تواند آنان را از عذاب برهاند، ثروت و فرزندان آنان نيز به كارشان نمى آيد و آنان در جهنّم خواهند بود و براى هميشه در آن خواهند سوخت.
* * *
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَيْء أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْكَاذِبُونَ (۱۸ )
در روز قيامت تو همه انسان ها را زنده مى كنى و آنان براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند، همه به صف مى ايستند و منتظرند تا حسابرسى آغاز گردد، منافقان نگاه مى كنند، زمين و آسمان پر از فرشتگان است، هيچ كس راه فرارى ندارد، فرشتگان غُل و زنجيرهاى آهنين بر گردن كافران مى اندازند و آنان را با صورت بر روى زمين مى كشند و به سوى جهنّم مى برند.
ترس و وحشت، همه وجود منافقان را دربرمى گيرد، آن وقت است كه به دروغ سوگند مى خورند كه ما به قرآن و پيامبر ايمان داشتيم. آرى، منافقان همان گونه كه در دنيا سوگند مى خوردند، در آن روز هم سوگند ياد مى كنند و فكر مى كنند با اين كار مى توانند از عذاب جهنّم نجات يابند، امّا اين خيالى خام است، تو مى دانى كه آنان دروغ مى گويند.
آن وقت است كه تو فرمان مى دهى تا فرشتگان آنان را به سوى جهنّم ببرند و آنان را در گوشه تنگ و تاريكى از جهنّم جاى دهند، در آنجا شراره هاى آتش و مس گداخته بر سرشان ريخته مى شود.
اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (۱۹ ) إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ فِي الاَْذَلِّينَ (۲۰ )
چرا منافقان به چنين سرنوشتى مبتلا مى شوند؟
آنان شيفته دنيا و لذّت هاى آن شدند و به وسوسه هاى شيطان گوش دادند و اين گونه بود كه شيطان بر آنان چيره شد و كارى كرد كه آنان، تو را از ياد بردند، آرى، منافقان از حزب شيطان هستند و معلوم است كه هر كس از حزب شيطان باشد، زيانكار است و هرگز سعادتمند نمى شود. هر كس كه با تو و پيامبر تو دشمنى كند، خوار و ذليل مى شود.
* * *
كَتَبَ اللَّهُ لاََغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (۲۱ )
از منافقان سخن گفتى، اكنون از وعده بزرگ خود ياد مى كنى تا مؤمنان به ادامه راه خود دلگرم شوند و از كافران و منافقان هراسى به دل نداشته باشند، اين عهد و پيمان توست: "تو و پيامبرانت در برابر دسيسه هاى دشمنان، پيروز خواهيد شد"، به راستى كه تو خداى نيرومند و توانا هستى، تو همه پيامبرانت را يارى كردى و محمّد(صلى الله عليه وآله)را هم يارى مى كنى و او بر همه دشمنان خود پيروز مى شود. اسلام پيروز است و كفر و نفاق نابود است.
* * * در اين آيه، خدا وعده مى دهد كه پيامبران و مؤمنان را يارى مى كند و آنان را پيروز مى گرداند.
لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آَبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الاِْيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۲۲ )
در يك دل، دو محبّت نمى گنجد !
يكى را انتخاب كنيد: يا محبّت من يا محبّت شيطان !
يا محبّت دوستان من يا محبّت دوستان شيطان !
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۵۹ قرآن مى باشد.
۲ - "حَشر" به معناى "كوچ نمودن" مى باشد، گروهى از يهوديان در مدينه زندگى مى كردند، آنان با پيامبر پيمان بسته بودند ولى پيمان خود را شكستند و خدا مسلمانان را يارى كرد و بر آن يهوديان پيروز شدند و آن يهوديان مجبور شدند خانه و كاشانه خود را رها كردند و كوچ كردند. در آيه دوم از اين كوچ كردن يهوديان، سخن گفته شده است و به همين دليل اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: ماجراىِ پيمان شكنى يهوديان و كوچ كردن آنان، ذكر رفتار منافقان مدينه، عذاب منافقان و كافران، عظمت قرآن، بيان اسم هاى زيباى خدا، يكتاپرستى...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۱ ) هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لاَِوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الاَْبْصَارِ (۲ )
آنچه در آسمان ها و زمين است تو را تسبيح مى كند، تو خداى توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است. اين نشانه قدرت تو بود كه مسلمانان را بر يهوديان "بنى نَضير" پيروز نمودى.
تو در اينجا از پيروزى بزرگى سخن مى گويى: پيروزى مسلمانان بر يهوديان "بنى نَضير".
بايد در اين زمينه بيشتر بدانم.
وَلَوْلَا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الاَْخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ (۳ ) ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۴ )
تو اراده كرده بودى كه بنى نضير با ذلّت و خوارى از خانه و كاشانه خود، كوچ كنند، اين آوارگى براى آنان عذابى دردناك بود، اگر تو چنين اراده نكرده بودى، همانا آنان به عذاب ديگرى (كشته شدن، اسير شدن) گرفتار مى شدند. تو مى خواستى آنان طعم آوارگى در اين جهان را بچشند.
آنان هر وقت به ياد نخلستان ها و اموال خود كه به مسلمانان رسيد، مى افتادند، آزار و شكنجه روحى مى شدند و اين براى آنان، عذاب دردناكى بود، البتّه تو آنان را در روز قيامت به آتش جهنّم گرفتار مى كنى، در آن روز به فرشتگان فرمان مى دهى تا زنجيرهاى آهنين بر گردن آن ها بيندازند و آنان را با صورت بر روى زمين بكشند و به سوى جهنّم ببرند.[۱۲۸] اين عذاب آنان براى اين است كه با تو و پيامبر تو دشمنى ورزيدند و هر كس كه با تو و پيامبر تو دشمنى كند، بايد بداند كه مجازات تو، بسيار سخت است و تو آنان را به عذابى شديد گرفتار مى كنى.
مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَة أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ (۵ )
وقتى مسلمانان از مدينه حركت كردند و قلعه هاى بنى نضير را محاصره نمودند، پيامبر دستور داد تا تعدادى از درختان خرما را كه جلوى قلعه هاى آنان بود، قطع كنند، گويا هدف پيامبر اين بود كه فضا براى ميدان جنگ آماده شود، گروهى از مسلمانان شروع به قطع كردن آن درختان نمودند.
وقتى يهوديان اين منظره را ديدند براى پيامبر اين پيام را فرستادند: "اى محمّد ! تو پيش از اين مسلمانان را از قطع درختان نهى مى كردى، چرا امروز درختان خرما را قطع مى كنى؟".
پيامبر در آن روز به آنان پاسخى نداد، امّا اكنون تو اين آيه را نازل مى كنى تا جواب سخن آنان را بدهى. شايد عدّه اى از مسلمانان هم به دنبال جواب اين سؤال بودند.
وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَلَا رِكَاب وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۶ ) مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الاَْغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۷ )
پس از كوچ كردن يهوديان، مقدار زيادى از اموال و نخلستان هاى آنان باقى ماند، براى همه سؤال بود كه آيا اين ها غنيمت است و بايد بين همه كسانى كه براى مقابله با يهوديان آمده اند، تقسيم شود؟
وقتى مسلمانان به جنگى مى رفتند، غنيمت هايى كه به دست مى آمد بين جنگجويان تقسيم مى شد، اين قانون تو بود، امّا در اينجا جنگى روى نداد، شمشيرى زده نشد و خونى روى زمين ريخته نشد، براى همين تو قانون ديگرى را بيان مى كنى.
قانون تو اين است: اموال و نخلستان هايى كه از يهوديان باقى مانده است در اختيار پيامبر است، زيرا آنان براى به دست آوردن آن، نه اسب و نه شترى تاختند. فاصله مدينه تا قلعه هاى يهوديان بيش از چهاركيلومتر نبود و مسلمانان با پاى پياده از مدينه به سوى قلعه هاى آنان آمدند. تو پيامبرانت را بر دشمنان پيروز مى كنى و بر هر كارى توانا هستى.
لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (۸ )
سخن از تقسيم اموال و ثروتى بود كه از يهوديان بنى نضير باقى مانده بود.
تو فرمان دادى نصف اين اموال به رهبر جامعه برسد و نصف ديگر آن به مسلمانانِ يتيم و فقير و در راه مانده، برسد.
اكنون مى خواهى درباره مسلمانانى كه اين اموال به آنان مى رسد، سخن بگويى.
وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالاِْيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹ )
وقتى پيامبر اموالى كه از يهوديان به دست آمده بود، ميان مهاجران تقسيم كرد، انصار به اين كار خشنود بودند و هرگز اعتراضى نكردند، درست است كه فقط سه نفر از آنان فقير بودند و پيامبر به آن سه فقير، قدرى از اين اموال را داد ولى با اين حال، انصار ثروت زيادى نداشتند و اگر نور ايمان در قلب آنان نبود، چه بسا اعتراض مى كردند، امّا ايمان چنان در قلب آنان، جاى گرفته بود كه تسليم فرمان پيامبر بودند.
آرى، وقتى پيامبر هنوز در مكّه بود، گروهى از مردم مدينه به مكّه رفتند و به او ايمان آوردند و با پيامبر بيعت كردند و از او خواستند تا به شهر آنان مهاجرت كند. آنان به يارى پيامبر و ديگر مسلمانان آمدند و با جان و دل از آنان پذيرايى كردند، اگر يارىِ آنان نبود، هرگز اسلام اين گونه رشد نمى كرد.
پس، از انصار چنين ياد مى كنى: آنان كسانى هستند كه قبل از مهاجران، مدينه را مركزِ ايمان قرار دادند. هر كس از مهاجران كه به سوى آنان بيايد، او را دوست دارند و از او حمايت مى كنند. انصار در دل خود نسبت به غنيمت هايى كه به مهاجران داده شد، احساس بخل نمى كنند و مهاجران را بر خود مقدّم مى شمارند هر چند كه خودشان نيازمند باشند. آرى، هر كس مانند انصار، نفس خود را از بخل و حرصِ مال دنيا، دور نگه داشت، رستگار مى شود.
وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلاِِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالاِْيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آَمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (۱۰ )
در اينجا از ياران پيامبر ياد كردى و مهاجران و انصار را مدح كردى:
مهاجران، اوّلين كسانى بودند كه به پيامبر ايمان آوردند، آنان در راه تو سختى هاى زيادى تحمّل كردند و بارها به دست بُت پرستان شكنجه شدند ولى از يارى پيامبر دست برنداشتند. وقتى پيامبر به مدينه هجرت كرد، آنان هم از تمام زندگى خود گذشتند و با دست خالى به آن شهر هجرت كردند.
انصار هم به يارى پيامبر آمدند و شهر خود را مركز ايمان قرار دادند، آنان به پيامبر و مهاجران، پناه دادند و دين تو را يارى كردند.
أَلَمْ تَر إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لاِِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (۱۱ ) لَئِنْ أُخْرِجُوا لَا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِنْ قُوتِلُوا لَا يَنْصُرُونَهُمْ وَلَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الاَْدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنْصَرُونَ (۱۲ )لاََنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (۱۳ )
وقتى پيامبر از پيمان شكنى يهوديان بنى نَضير آگاه شد براى آنان پيام فرستاد كه يا از مدينه كوچ كنند يا آماده جنگ باشند. اينجا بود كه يكى از منافقان به سوى قلعه آنان رفت و پيام "ابن اُبَىّ" را براى آنان برد، "ابن اُبَىّ" رهبر منافقان مدينه بود.
رهبر منافقان از يهوديان خواست تا از مدينه كوچ نكنند و به آنان قول داد كه با دو هزار جنگجو به يارى آنان خواهد آمد.
وقتى يهوديان اين پيام را شنيدند، خيلى خوشحال شدند و تصميم گرفتند تا در مدينه بمانند و از خود دفاع كنند.
لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَة أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُر بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ (۱۴ )
تو مى دانستى كه تصميم يهوديان چه بود، يهوديان آن قدر شجاعت نداشتند كه مردانه به جنگ مؤمنان بيايند و در فضاى باز، جنگ كنند.
آرى، يهوديان در قلعه هاى محكم پناه گرفتند و در بالاى قلعه ها، سنگر گرفتند، آنان در ترس و اضطراب بودند و از روبرو شدن با مؤمنان وحشت داشتند.
البتّه مؤمنان نبايد فكر كنند كه يهوديان ضعيف و ترسو بودند، تو به مؤمنان خبر مى دهى كه اگر بين خود يهوديان درگيرى روى مى داد، آنان به سختى با هم پيكار مى كردند و با شجاعت در مقابل يكديگر ظاهر مى شدند، امّا وقتى ديدند كه مؤمنان به سوى آنان مى آيند، ترس و وحشت همه وجود آنان را فرا گرفت.
كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيبًا ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۱۵ ) كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلاِْنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ (۱۶ )
يهوديان بنى نضير همانند چه كسانى بودند؟
آنان همانند بُت پرستانى بودند كه به جنگ "بدر" آمدند، بُت پرستان با سپاه بزرگى به جنگ مؤمنان آمدند و هرگز باور نمى كردند كه در آن جنگ، شكست بخورند، امّا تو مؤمنان را يارى كردى و گروه زيادى از بُت پرستان به هلاكت رسيدند و در روز قيامت هم به عذاب جهنّم گرفتار خواهند شد. يهوديان هم به قلعه هاى محكم خود اميد داشتند و باور نمى كردند روزى شكست بخورند و از مدينه كوچ كنند و آواره شوند.
از طرف ديگر، يهوديان بنى نضير همانند آن انسانى بودند كه به سخن شيطان گوش فرا داد !
فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ (۱۷ ) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَد وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (۱۸ )
از سرگذشت يهوديانى كه راه كفر را پيمودند و منافقان كه راه نفاق را انتخاب كردند، سخن گفتى، آتش سوزان جهنّم در انتظار آنان است، اكنون از مؤمنان مى خواهى تا تقوا پيشه كنند، هر كس بايد خوب دقّت كند و ببيند كه چه چيز و چه توشه اى براى فرداى قيامت فرستاده است.
به راستى كه تقوا برترين توشه براى آن روز است، تو از همه مى خواهى تا از نافرمانى تو پرهيز كنند و بدانند كه تو از همه اعمال آنان، باخبر هستى.
* * *
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۱۹ ) لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ (۲۰ )
از مؤمنان مى خواهى مانند كسانى نباشند كه تو را فراموش كردند و تو هم آنان را به "خود فراموشى" گرفتار كردى، آنان در لذّت ها و شهوت ها غرق شدند و هدف از آفرينش خود را فراموش كردند و اين گونه شد كه آنان از رحمت تو دور شدند، به راستى كه آنان مردمى تبهكار بودند.
تو هرگز در عذاب بندگان خود شتاب نمى كنى، به كسانى كه راه كفر و گناه را برگزيدند، فرصت مى دهى، امّا هرگز آنان از نظر تو پنهان نيستند. تو چند روزى به آنان مهلت مى دهى و آنان فكر مى كنند كه عذابى در كار نيست و سرانجامِ آنان با مؤمنان يكسان است، امّا اشتباه مى كنند، هرگز سرنوشت كافران با مؤمنان يكسان نيست. كافران در آتش جهنّم افكنده مى شوند و مؤمنان در بهشت در امن و امان خواهند بود.
آرى، اهل جهنّم و اهل بهشت يكسان نيستند، اهل بهشت، اهل رستگارى و سعادت مى باشند، بهشت پاداش آنان است، بهشتى كه نهرهاى آب در ميان باغ هاى آن جارى است، در آنجا هر چه بخواهند برايشان فراهم است.
لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآَنَ عَلَى جَبَل لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الاَْمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (۲۱ )
از بهشت و رستگارى مؤمنان سخن گفتى، به راستى راه رسيدن به بهشت چيست؟
قرآن.
تو قرآن را فرستادى تا انسان ها را از جهل و نادانى نجات دهى، قرآن، كتاب يكتاپرستى است، كتاب توحيد است. مؤمنان به قرآن ايمان آوردند و دست از بُت پرستى برداشتند و به يكتايى تو اقرار كردند.
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ (۲۲ ) هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۲۳ ) هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۲۴ )
قرآن، كتاب يكتاپرستى است، قرآن كتاب توحيد است.
تو از مؤمنان خواسته اى تا از پيش خود، تو را وصف نكنند، زيرا ذهن بشر نمى تواند حقيقت تو را درك كند، تنها راه شناخت تو، سخن توست، تو در اينجا از صفات خودت براى بندگانت سخن مى گويى.
وقتى در اين آيات پايانى دقّت مى كنم مى بينم كه واژه "عزيز" دو بار و واژه "الله" سه بار ذكر شده است، بعد از حذف نام هاى تكرارى به ۱۶ نام خدا مى رسم كه به اين شرح است:
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۶۰ قرآن مى باشد.
۲ - "مُمتحَنه" به معناى "زنى است كه امتحان شده است"، وقتى مسلمانان در مدينه بودند، عده اى از زنان مكّه از مكّه به مدينه هجرت مى كردند، قرآن از مسلمانان خواست تا عقيده و ايمان آن زنان را امتحان كند كه آيا واقعاً به خاطر خدا هجرت كرده اند؟ در آيه ۱۰ اين مطلب ذكر شده است و به اين دليل اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: پرهيز از دوستى با كافران، چگونگى روز قيامت، دستور به پيروى از ابراهيم(عليه السلام)، امتحان زنانى كه به مدينه هجرت مى كنند، ذكر پيمانى كه پيامبر با زنان مكّه در سال هشتم هجرى بستند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (۱ )إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (۲ ) لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۳ )
كسى كه به تو ايمان دارد با دشمنان تو دوست نمى شود، راه مؤمن از راه كافر جدا است و دوستى ميان آنان، بى معنا است.
مؤمنان در مدينه بودند، كافران مكّه با آنان دشمنى زيادى نموده اند و بارها به جنگ آنان آمده بودند، اكنون از مؤمنان مى خواهى تا كافران را دوست خود نگيرند، زيرا كافران، دشمن تو و دشمن مؤمنان هستند و به قرآن كفر مىورزند.
مؤمنان بايد از ماجراى "حاطِب" درس بگيرند و با كافران دوستى نكنند.
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآَءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لاَِبِيهِ لاََسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْء رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ (۴ ) رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۵ ) لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الاَْخِرَ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (۶ )
به مؤمنان دستور دادى تا با كافران دوستى نكنند، اكنون مى خواهى براى مؤمنان، نمونه عالى و سرمشق خوبى بيان كنى.
ابراهيم(عليه السلام) و يارانش !
مؤمنان بايد از ابراهيم(عليه السلام) و يارانش درس بگيرند، آنان يكتاپرستى را بر دوستى خاندان خود برترى دادند و به قوم خود گفتند: "ما از شما و بُت هاى شما بيزاريم. ما به دين شما كافريم. بين ما و شما، دشمنى هميشگى آشكار شده است. اين وضع ادامه پيدا مى كند تا شما به خداى يگانه ايمان آوريد".
عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۷ )
تو از مسلمانان خواستى تا با كافران مكّه دوستى نكنند، گروهى از مسلمانان، مهاجران بودند. مهاجران كسانى بودند كه از مكّه به مدينه هجرت كرده بودند و بستگان آنان در مكّه در كفر و بُت پرستى باقى مانده بودند، تو به مهاجران فرمان دادى كه با بستگان كافر خود دوستى نكنند و اين يك خلأ عاطفى براى آنان ايجاد مى كرد.
اكنون به مهاجران چنين مى گويى: "چه بسا من بين شما و بين دشمنان شما، دوستى برقرار كنم و كارى كنم كه آنان هم مسلمان شوند ! من بر هر كارى كه اراده كنم، توانا هستم، من بخشنده و مهربان هستم".
تو در اينجا از آينده سخن گفتى، آينده اى كه به زودى خواهد آمد، تو از ماجراى "فتح مكّه" سخن مى گويى !
لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (۸ ) إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۹ )
مسلمانان در مدينه بودند و هنوز شهر مكّه فتح نشده بود و بزرگان شهر مكّه با اسلام دشمنى مى كردند، پس اين دو آيه را نازل كردى و بُت پرستان را به دو گروه زير تقسيم نمودى:
* گروه اوّل
بُت پرستانى كه از دين پدران خود پيروى مى كردند و در مقابل بُت ها به سجده مى افتادند، امّا كارى به كار مسلمانان نداشتند، نه به جنگ آنان آمدند و نه آنان را از خانه و كاشانه خود بيرون كردند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَات فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَات فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآَتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آَتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۱۰ )
مسلمانان در مدينه بودند، هنوز شهر مكّه فتح نشده بود، مكّه شهر بُت پرستى بود، دور تا دور كعبه، پر از بُت ها بود و مردم در مقابل بُت ها سجده مى كردند، امّا مدينه مركز ايمان بود، هر كس كه مسلمان مى شد به اين شهر هجرت مى كرد.
در اين ميان، بعضى از زنان مكّه مسلمان مى شدند ولى شوهرانشان هنوز بُت پرست بودند، آن زنان دوست داشتند كه به مدينه هجرت كنند و در مركز ايمان زندگى كنند، چند نفر از آنان به مدينه آمدند، اينجا بود كه اين سؤال مطرح شد: زندگى زناشويى آن زنان چه مى شود؟
تو در اينجا از مسلمانان خواستى تا آن زنان را امتحان كنند كه آيا واقعاً به خاطر خدا هجرت كرده اند؟
وَإِنْ فَاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآَتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُمْ مِثْلَ مَا أَنْفَقُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۱۱ )
تو فرمان دادى كه اگر مرد مسلمانى زنش كافر شود، بايد زنش را رها كند تا نزد كافران برود و از طرف ديگر حكم كردى كافران بايد مهريه اى را كه آن مرد به زنش داده است، پس دهند، امّا ممكن است كه كافران اين كار را نكنند و پول اين مرد مسلمان را ندهند.
اين مرد مسلمان هم پولش رفته است و هم همسرش ! چه بسا او مال ديگرى نداشته باشد كه با آن ازدواج كند.
اينجاست كه فرمان مى دهى تا مسلمانان از بيت المال و غنيمت هايى كه در جنگ ها به دست آورده اند، پول مرد مسلمان را بدهند تا او بتواند با زن مسلمانى ازدواج كند.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَان يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوف فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱۲ )
پيامبر در سال ششم هجرى با بزرگان مكّه پيمان حديبيّه را امضاء كرد، در اين پيمان نامه ذكر شده بود بين مسلمانان و بُت پرستان به مدّت ده سال، آتش بس باشد. در سال هشتم هجرى پيامبر براى فتح مكّه اقدام نمود. آيات ۱ تا ۱۱ اين سوره بين سال ششم تا هشتم هجرى نازل شده است.
در اين مدّت دو سال، صلح برقرار بود، در سال هشتم هجرى، پيامبر با لشكرى كه ده هزار نفر جنگجو داشت به سوى مكّه حركت كرد تا آنجا را فتح كند. طبق پيمان نامه حديبيّه، پيامبر نبايد قبل از سال ۱۶ هجرى به مكّه حمله كند، او بايد ده سال صبر مى كرد، امّا او فقط دو سال صبر كرد.
در پيمان صلح حديبيّه ذكر شده بود: "بُت پرستان حقّ ندارند به كسانى كه با مسلمانان هم پيمان هستند، حمله كنند و با آنان جنگ نمايند".
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الاَْخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ (۱۳ )
سال هشتم هجرى است، شهر مكّه فتح شده است، وقتى توده مردم مكّه مسلمان شدند، بزرگان مكّه فهميدند كه ديگر نمى توانند برنامه هاى خود را پيش ببرند، افرادى مانند ابوسفيان كه سال ها با اسلام دشمنى كردند، خود را تنها يافتند، وقتى توده مردم از آنان حمايت نكنند، آنان قادر به انجام كارى نيستند، براى همين ابوسفيان و ديگر بزرگان مكّه، به ناچار مسلمان شدند.
تو از مسلمانان خواسته بودى تا با بُت پرستان دوست نشوند تا مبادا جبهه بُت پرستان تقويت شود، اكنون ديگر خطر بُت پرستان از بين رفته است. يهوديان هم كه تسليم حكومت اسلام شده اند، يهوديانى كه در مدينه بودند، از مدينه رفته اند، گروهى از آنان در منطقه "خيبر" و "فدك" زندگى مى كنند، آنان نيز تسليم اسلام شده اند و زير نظر حكومت پيامبر مى باشند.
اكنون خطر ديگرى در كمين است.
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۶۱ قرآن مى باشد.
۲ - در آيه ۴ قرآن از كسانى كه تا پاىِ جان در ميدان جنگ، مبارزه كردند و پيامبر را تنها نگذاشتند، ياد مى كند و مى گويد: "خدا كسانى كه صف در صف، پيكار كردند و همچون سدّى آهنين استوار ايستادند، دوست دارد". در اين آيه، عنوان "صف در صف" ذكر شده است و براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: بيان ادعاى دروغ منافقان، فرار منافقان از جنگ، پايدارى مؤمنان در جنگ، اشاره به عيسى(عليه السلام) و بشارت او به آمدن محمّد(صلى الله عليه وآله)، دعوت به ايمان و جهاد، وعده بخشش گناهان...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۱ ) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (۲ ) كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (۳ )
آنچه در آسمان ها و زمين است تو را تسبيح مى كند، تو خداى توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است.
چرا مؤمنان چيزى را مى گويند كه به آن عمل نمى كنند؟
آنان بايد بدانند كه تو به آنان خشم مى گيرى اگر سخنى بگوييد و به آن عمل نكنيد.
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ (۴ )
از كسانى كه از ميدان جنگ فرار كردند، ياد كردى، اكنون از كسانى سخن مى گويى كه تا پاىِ جان در ميدان جنگ، مبارزه كردند و پيامبر تو را تنها نگذاشتند، تو آنان را دوست مى دارى، آنان در راه تو، صف در صف، پيكار كردند و همچون سدّى آهنين استوار ايستادند.
* * * روز جنگ احد روز سختى بود، بسيارى از ياران پيامبر فرار كردند، امّا على(عليه السلام) و حمزه (عموى پيامبر) و مقداد و جمعى ديگر محكم و استوار در ميدان ايستادند و پيامبر را يارى كردند.
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (۵ )
فهميدم كه ياران محمّد(صلى الله عليه وآله) دو گروه بودند: گروهى كه به عهدِ خود، وفا كردند و گروهى كه بىوفايى كردند و از ميدان جنگ فرار كردند، اكنون از موسى(عليه السلام)سخن مى گويى، ياران او هم به دو گروه تقسيم شدند.
وقتى تو موسى(عليه السلام) را براى هدايت بنى اسرائيل فرستادى، عدّه اى به عهدى كه با او داشتند، وفادار ماندند، امّا گروه زيادى به آزار و اذيّت او پرداختند و نافرمانى او را نمودند.
موسى(عليه السلام) به آنان چنين گفت: "اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهيد با اين كه مى دانيد من از سوى خدا براى هدايت شما آمدم".
وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ (۶ ) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الاِْسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۷ ) يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (۸ ) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (۹ )
اكنون از عيسى(عليه السلام) سخن مى گويى، تو عيسى(عليه السلام) را براى هدايت بنى اسرائيل فرستادى، نزديك به هزار و نهصد سال از مرگ موسى(عليه السلام) گذشته بود كه تو عيسى(عليه السلام) را به پيامبرى مبعوث كردى تا بنى اسرائيل را از گمراهى ها نجات دهد.
عيسى(عليه السلام) به آنان چنين گفت: "اى مردم ! خدا مرا براى هدايت شما فرستاده است، من به كتاب تورات كه پيش از من بوده است، ايمان دارم و آن را تصديق مى كنم و شما را به پيامبرى كه بعد از من مى آيد، بشارت مى دهم، اسم او احمد(صلى الله عليه وآله)است".
آرى، عيسى(عليه السلام) براى آنان انجيل را خواند، در انجيل از ظهور آخرين پيامبر خود سخن گفتى. محمّد(صلى الله عليه وآله) آخرين پيامبر توست و تو او را در انجيل با نام "احمد" ياد كردى.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَة تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَاب أَلِيم (۱۰ ) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۱۱ ) يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْن ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۲ ) وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (۱۳ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در مدينه است و او در ابتداى راه خود است و بايد براى ريشه كن كردن بُت پرستى اقدام كند، هنوز مكّه در دست بُت پرستان است. كعبه، يادگار ابراهيم(عليه السلام) و خانه توست ولى بُت پرستان در آنجا بُت هاى زيادى قرار داده اند، تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواسته اى با بُت پرستان بجنگد و بُت پرستى را نابود كند. محمّد(صلى الله عليه وآله) نياز به يارى ياران خود دارد.
تو مؤمنان را به تجارتى بزرگ فرا مى خوانى، تجارتى كه آنان را از عذاب دردناك جهنّم نجات مى دهد.
آن تجارت اين است كه آنان به تو و به پيامبر تو، ايمان واقعى بياورند و در راه دين تو، با جان و مال خويش جهاد كنند. اگر آنان دقّت كنند، مى فهمند كه ايمان و جهاد براى آنان از هر تجارت ديگرى سودمندتر است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآَمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آَمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ (۱۴ )
از مؤمنان مى خواهى تا ياور دين تو باشند، تو خدايى هستى كه تمام قدرت ها از تو سرچشمه مى گيرد، بر هر كارى كه بخواهى توانا مى باشى، امّا با همه اين ها، تو مؤمنان را به يارى مى طلبى و اين افتخارى بزرگ براى آنان است.
تو بى نياز هستى، اگر مؤمنان را به يارى دين خود فرا مى خوانى، به يارى آنان هرگز نياز ندارى، تو مى خواهى تا اين گونه مؤمنان به رشد و كمال برسند و استعدادهاى خود را شكوفا كنند و به سعادت ابدى برسند.
آرى، يارى دين تو، مايه كمال بشر است، اكنون مى خواهى به نمونه اى تاريخى اشاره كنى تا همه بدانند كه اين راه، بدون رهرو نبوده است، تو از حوّاريون ياد مى كنى و از مؤمنان مى خواهى مانند آنان باشند.