سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۹۶. کتاب قلب شیعه | |
تعداد بازديد : | ۱۶ |
موضوع: | حضرت فاطمه (س) |
نويسنده: | مهدي خداميان آراني |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | ۱۴۰۰ |
انتشارات: | دار النشر |
در باره کتاب : |
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَـنِ الرَّحِيمِ
در ايّام فاطميّه سال قبل عدّه اى از جوانان نزد من آمدند و درباره شهادت حضرت فاطمه(عليها السلام) سؤالاتى را پرسيدند، آنان مشتاق بودند تا مطالب بيشترى را فرا بگيرند، من در حدّ توان به سؤالات آنان پاسخ دادم و به تحليل حوادث فاطميّه پرداختم.
وقتى سؤالات آنان به پايان رسيد، يكى از آنان پيشنهاد داد تا آن گفتگوها را به صورت كتاب درآورم، اين پيشنهاد را پسنديدم و قلم به دست گرفتم و نتيجه كار اين شد كه ديگران هم بتوانند در اين بحث و گفتگو شركت كنند و از آن بهره ببرند.
در اين كتاب، هر كجا كه حرف "س" را نوشته ام، منظورم "سخن جوانان" است و هر كجا كه حرف "ج" را به كار برده ام منظورم "جواب من" است.
س: حاج آقا! مدّتى قبل، شخصى در يكى از مساجد اين شهر در ضمن سخنرانى گفت: "هجوم به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)يك پيش آمد بوده است"، وقتى شما اين سخن را شنيديد برآشفته شديد، علّت اين برآشفتگى شما چه بود؟
ج: سعى مى كنم تا به خاطر خطاى ديگران برآشفته نشوم، همه ما انسان هستيم و ممكن است خطا كنيم، امّا علّت برآشفتگى من اين بود كه آن سخنران عقيده باطل خود را در مجلس اهل بيت(عليهم السلام)بازگو كرد، او وقتى اين سخن را بازگو مى كرد، كلمه "پيش آمد" را با صداى ضعيف طورى ادا كرد كه از آن، "بى اهميّت بودن اين پيش آمد" استفاده شد، آن روز، جوانان زيادى پاى منبرِ او بودند، آنها آمده بودند تا با آموزه هاى مكتب تشيّع آشنا شوند، آن سخنران تلاش كرد تا ماجراى هجوم به خانه فاطمه(عليها السلام)را كمرنگ نشان دهد و آن را در ذهن جوانان بى اهميّت جلوه دهد.
اگر او اين سخن را در بالاى منبر نمى گفت من اين گونه برآشفته نمى شدم. ما اجازه نمى دهيم مجالس اهل بيت(عليهم السلام)محلّى براى دفاع از قاتلان حضرت فاطمه(عليها السلام) بشود! اين خط قرمز همه كسانى است كه عشق فاطمه(عليها السلام) را به سينه دارند. منطقه كاشان، جايى نيست كه كسى از قاتلان فاطمه(عليها السلام) دفاع كند! جوانان غيور اين شهر ديگر به آن شيخ، اجازه چنين كارى را نمى دهند.
س: چرا شما بر اين باوريد كه دشمنان براى شهادت حضرت فاطمه(عليها السلام)برنامه ريزى كرده بودند و ماجراى هجوم به خانه آن حضرت، يك پيش آمد نبوده است؟
ج: از همان ابتداى اسلام، خط نفاق وجود داشته است، يعنى عدّه اى در همان زمانى كه پيامبر در مكّه بود به ظاهر ايمان آورده بودند ولى ايمان آنان، چيزى جز فريب كارى نبود. ما از آنان به "خط نفاق" تعبير مى كنيم، همان كسانى كه به طمع رياست و رسيدن به حكومت، به ظاهر اسلام آوردند ولى ايمان آنان واقعى نبود، آنان سوداى رسيدن به حكومت را داشتند و همه ما مى دانيم هيچ چيز همچون رياست و حكومت براى انسان، جذابيّت ندارد، كسانى كه بعد از پيامبر، حكومت و خلافت را غصب كردند از همان خط نفاق بودند.
س: حاج آقا! شما از رسوخ فرهنگ جاهليّت سخن گفتيد، اين فرهنگ چه تأثير ديگرى در آن فتنه ها داشت؟
ج: براى مردم آن روزگار سخت بود كه يك جوان بر آنان فرمانروايى كند، حضرت على(عليه السلام) تقريباً ۳۳ سال داشتند، قبول اطاعت از فرمان هاى فردى در اين سن و سال در فرهنگ آن مردم، امرى سخت بود، آنان دوست داشتند كه رهبرشان، ريش سفيد باشد و سن و سالى از او گذشته باشد، براى همين است كه وقتى در "سقيفه" عُمَر مى خواست مردم را به بيعت با ابوبكر فرا بخواند اين جمله را گفت: "اى مردم! بياييد با كسى كه از همه ما پيرتر است بيعت كنيم". اين جمله نشان مى دهد كه او چقدر به زنده كردن فرهنگ جاهلى، اميد بسته و به پشتوانه اين اقدام به ميدان آمده بوده است.۱۴
س: از سياست "زر" و "تزوير" در غصب خلافت سخن گفتيد، ديگر وقت آن است كه درباره سياست "زور" برايمان سخن بگوييد.
ج: از قديم گفته اند: "مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد"، وقتى مى بينم شما اين قدر مشتاق و پيگير اين مطالب هستيد انرژى مى گيرم، اكنون مى خواهم مردمِ آن روزگار مدينه را به پنج گروه تقسيم كنم:
۱ - دسته اى كه مؤمنان واقعى بودند و تا پاى جان در مسير حق باقى ماندند و هيچ كدام از سياست هاى حكومت آنان را از امام زمانشان جدا نكرد. (سلمان، مقداد و...)
س: چرا علماى راستين شيعه همواره تأكيد دارند كه بايد فاطميّه را باشكوه برگزار كرد؟
ج: فاطميّه، يك پيش آمد تاريخى نيست، بلكه مسير حركت امروز ماست، هويّت شيعه در زنده نگاه داشتن آن است، فاطميّه، اردوگاه حق و باطل را از هم جدا مى كند، وقتى فردى دچار سانحه مى شود، پزشك بالاى سر او مى آيد و ابتدا نبض او را مى گيرد، اگر نبض او مى زند مى فهمد كه او زنده است، اشك بر مظلوميّت فاطمه(عليها السلام)نبضِ شيعه است، ضربان قلب اوست، اگر زمانى برسد كه شيعه به اين موضوع بى تفاوت شود، روزگار مرگ او فرا مى رسد، آن روز ديگر فقط نامى از تشيّع مى ماند ولى روح تشيّع ديگر باقى نخواهد ماند، فاطميّه زمان برائت از دشمنان خداست، در هر زمان و هر نسل بايد فاطميّه باشكوه برگزار شود تا تشيّع راستين باقى بماند، شيعه هر چه دارد از فاطميّه است، در فاطميّه است كه غدير زنده مى شود و پيام آن به همه نسل ها مى رسد، با همّت شيعيان غيور، پرچم فاطميّه هرگز بر روى زمين نخواهد افتاد.
س: خطبه يا سخنرانى حضرت فاطمه(عليها السلام) چه زمانى بود؟
ج: وقتى دشمن به خانه آن حضرت هجوم برد، آن حضرت آسيب زيادى ديدند، محسن او شهيد شد، براى همين چند روزى استراحت كردند، بدن او مجروح بود، سينه اش از ميخ در گداخته و زخمى بود، امّا هنوز مى توانست با زحمت راه برود، وقتى حال ايشان مقدارى بهتر شد (تقريباً بعد از ده روز) به مسجد پيامبر آمدند و خطبه خواندند و با آن سخنان خود حق را آشكار كردند و آبروى باطل را بردند.
خطبه فاطمه(عليها السلام) به اين موضوعات مى پردازد: "توحيد و يكتاپرستى"، "يادى از پيامبر"، "جايگاه امامت"، "فضائل على(عليه السلام)"، "فتنه گرى شيطان"، "ظلم حكومت"، "فرياد اعتراض". من در كتاب "اشك مهتاب" به شرح آموزه هاى اين خطبه پرداخته ام كه مى توانيد آن كتاب را مطالعه كنيد.
س: شنيده ايم كه زنان مدينه به عيادت حضرت فاطمه(عليها السلام)رفتند، اين اتفاق در چه زمانى بوده است؟
ج: حكومت رفت و آمد به خانه فاطمه(عليها السلام) را ممنوع كرده بود و اجازه نمى داد كسى به خانه آن حضرت برود، زيرا آنان از روشنگرى فاطمه(عليها السلام)در هراس بودند، آرى، وقتى كه ديگر حكومت احساس كرد كه روزهاى آخر عمر فاطمه(عليها السلام) است اجازه داد تا زنان مدينه به عيادت او بروند، زيرا عيادت زنان از فاطمه(عليها السلام)، مقدمه اى بود براى اين كه ابوبكر و عمر به عيادت آن حضرت بروند.
اين خبر به گوش زنان مدينه رسيد كه حكومت اجازه داده است تا به عيادت فاطمه(عليها السلام) بروند، پس گروهى از آنان راهى خانه آن حضرت شدند، سلام كردند و جواب شنيدند و در كنار بستر فاطمه(عليها السلام) نشستند، آن حضرت رو به آنان كرد و چنين گفت: "از شوهرانِ شما ناراضى هستم، زيرا آنها ما را تنها گذاشتند و به دنبال هوس هاى خود رفتند. عذاب بسيار سختى در انتظار آنها مى باشد واى بر كسانى كه دشمن ما را يارى كردند".۶۱
س: چرا در روز شهادت حضرت فاطمه(عليها السلام) اختلاف وجود دارد، عدّه اى مى گويند آن حضرت ۷۵ روز بعد از رحلت پيامبر چشم از جهان بست و عدّه اى مى گويند بعد از ۹۵ روز از رحلت پيامبر، فاطمه(عليها السلام) شهيد شد؟
ج: به واژه عربى "سَبعين" دقّت كنيد، اين واژه به معناى ۷۰ است. "خمس و سبعين" يعنى ۷۵ روز. حالا به واژه "تسعين" دقّت كنيد، اين واژه به معناى ۹۰ است. "خمس و تسعين" يعنى ۹۵ روز.
از طرف ديگر ما مى دانيم كه كتاب هاى حديثى ما در ابتدا به خط كوفى نوشته مى شدند، خط كوفى، اصلاً نقطه نداشت و به همين دليل، خواندن متن هايى كه با آن خط نوشته شده بود نياز به دقّت فراوانى داشت، شما اگر نقطه هاى واژه "سبعين" و "تسعين" را برداريد، خواندن اين واژه، سخت مى شود و براى همين عدّه اى آن را "سبعين" خواندند و عدّه اى هم آن را "تسعين"، نتيجه آن شد كه عدّه اى گفتند: "فاطمه(عليها السلام) ۷۵ روز بعد از پيامبر از دنيا رفت"، و عدّه ديگرى گفتند: "فاطمه(عليها السلام)۹۵ روز بعد از پيامبر از دنيا رفت".
س: شما تأكيد زيادى به "مقام نورانيّت فاطمه(عليها السلام)" داريد، در اين باره هم براى ما سخن بگوييد.
ج: هر چقدر معرفت ما به فاطمه(عليها السلام) زيادتر باشد، محبّت و علاقه قلبى ما به آن حضرت زيادتر مى شود و سعى مى كنيم كه فاطميّه را با شكوه تر برگزار كنيم و در طول سال هم بيشتر براى مصيبت آن حضرت، اشك بريزيم. من از شما سؤال مى كنم: ما براى كدام فاطمه(عليها السلام) عزادارى مى كنيم؟ ما كدام فاطمه(عليها السلام) را دوست داريم؟ دو جواب براى اين سؤال وجود دارد:
* جواب اول: ما به فاطمه اى علاقه داريم كه دختر پيامبر ما بود و هيجده سال در اين دنيا زندگى كرد، او زنى مومن، پارسا، نيكوكار، فداكار و شجاع بود كه به دست دشمنان به شهادت رسيد و پيكر مطهّرش مخفيانه به خاك سپرده شد.
۱. الاحتجاج
۲. الإرشاد
۳. اعلام الورى
۴. الأمالي للصدوق