سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۹۴. کتاب دوازده مادر | |
تعداد بازديد : | ۲۸ |
موضوع: | مادران معصومین |
نويسنده: | مهدي خداميان آراني |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | ۱۳۹۹ |
انتشارات: | نشر عطر عترت |
در باره کتاب : |
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَـنِ الرَّحِيمِ
ما همواره بايد خدا را شكر كنيم كه دل هاى ما را آكنده از عشق محمّد(صلى الله عليه وآله)و عشق خاندان او قرار داده، به راستى كه اين نعمت، سرآمد همه نعمت هاست، اين عشق آسمانى همان چيزى است كه به زندگى ما، معنا مى دهد و هويّت ما را شكل مى دهد و در سايه سار اين عشق آسمانى ما در ساحل آرامش نشسته ايم و معناى زندگى را يافته ايم، در حالى كه مى بينيم ديگران در دردِ بى معنايى زندگى مى سوزند و راه به جايى هم نمى برند.
مدّتى قبل در فكر فرو رفته بودم و از خودم مى پرسيدم: چرا ما به مادران آنان كمتر توسّل پيدا مى كنيم؟ چرا نام مادران آسمانى، كمتر در ميان ما رواج دارد؟ چرا از زندگى آنان كمتر مى دانيم؟ آن روز كه اين سؤال ها را از خود پرسيدم فهميدم كه من هم رسالت خود را انجام نداده ام، پس حس شرمسارى همه وجود مرا گرفت، با خود گفتم: بعد از سال ها نويسندگى، چرا كتابى درباره مادران اهل بيت(عليهم السلام) ننوشته ام؟
همان شب بود كه قلم در دست گرفتم و شروع به نوشتن كردم، اكنون خدا را شكر مى كنم كه اين خجالت و شرمسارى، مدّت زيادى طول نكشيد و اكنون اين كتاب، مهمان دست هاى مهربان شماست.
وقتى بر دستان تو بوسه مى زنم جانم زنده مى شود، در كنار تو، احساس آرامش و خوشبختى مى كنم. امروز روز مادر است و من كنار تو نشسته ام و تو برايم سخن مى گويى، صداىِ تو، زيباترين صداى زندگى من است و حس غريبى به من مى دهد كه نمى توانم آن را بازگو كنم.
تو برايم جلوه بهار هستى و وسعت آسمان را برايم به تصوير مى كشى! اى كه نامت برتر از همه كلمات است...
* * * مادر! من چقدر محتاج آنم كه به چهره تو نگاه كنم، زيرا هيچ عبادتى برتر از آن نيست، شنيده ام كه پيامبر در جمع يارانش چنين فرمود: "وقتى فرزندى به چهره پدر و مادرش با محبّت نگاه كند، خدا براى هر نگاه او، ثواب يك حجّ مى نويسد". كسانى كه اين سخن را شنيدند تعجّب كردند، آخر چگونه چنين چيزى ممكن است؟ يكى پرسيد: "اى رسول خدا! اگر فرزندى در يك روز، صد بار به صورت پدر و مادر خود نگاه كند، آيا خدا به او ثواب صد حجّ مى دهد؟"، جواب پيامبر چنين بود: "آرى".
من مطالعه را آغاز مى كنم، براى نوشتنِ كتاب، بايد سختى كشيد، ساعت ها مطالعه كرد، با بزرگان سخن گفت و از سخن آنان بهره برد، من اين مسير را مى خواهم بپيمايم...
خدمت يكى از بزرگان مى رسم، ماجرا را براى او بازگو مى كنم، او برايم مى گويد كه گاهى توسّل به مادر امامان زودتر از توسّل به خودِ امامان جواب مى دهد، او برايم مى گويد: افراد زيادى را مى شناسد كه با توسّل به نجمه(عليها السلام)زودتر به حاجت خود رسيده اند، "نجمه" مادر امام رضا(عليه السلام)است.
شخصى حاجت مهمى داشت، او مدّتى به حرم امام رضا(عليه السلام) رفت و در آنجا دعا كرد ولى به حاجت خود نرسيد، گويا مصلحت بر آن بوده است كه او ديرتر به حاجت خود برسد، او خيلى براى رسيدن به حاجت خود عجله داشت، پس به نجمه(عليها السلام) توسّل پيدا كرد و سريع به حاجت خود رسيد.
به راستى چه رازى در ميان است كه گاهى توسّل به مادر امام زودتر جواب مى دهد؟ رمز و راز آن را اين گونه مى توان بازگو كرد: امام رضا(عليه السلام)همانند خورشيدى است كه همه دنيا را روشن كرده است، همه مردم، عظمت آن حضرت را مى شناسند، امّا خيلى ها مقام "نجمه" را نمى شناسند، وقتى من به "نجمه" توسّل پيدا مى كنم خداوند اراده مى كند تا حاجت مرا زودتر برآورده كند تا من مقام آن بانو را بيشتر بشناسم.
ما شيعيان بر اين باوريم كه خدا به چهارده معصوم مقامى بس بزرگ عطا كرده است و هيچ پيامبرى به مقام و جايگاه آنان نمى رسد، اينان چهارده معصوم پاك هستند: "پيامبر، فاطمه و دوازده امام(عليهم السلام)".
وقتى ما مى خواهيم از مادران آنان سخن بگوييم به سيزده مادر مى رسيم، زيرا حضرت فاطمه(عليها السلام) هم مادر امام حسن(عليه السلام) است و هم مادر امام حسين(عليه السلام)پس عدد مادران چهارده معصوم، "سيزده" مى باشد و من بايد در اين كتاب از سيزده مادر سخن بگويم.
از فرصت استفاده مى كنم و نام آنان را به ترتيب بازگو مى كنم:
۱ - آمنه(عليها السلام) (مادر پيامبر)
مادر پيامبر
بانوى من! اى مادرِ پيامبر! آن قدر پاك و طاهر هستى كه خدا چنين مقدّر كرد تا تو مادر بهترين پيامبر او شوى! تو در مكّه زندگى مى كنى، روزگار جاهليّت است، بت پرستى در شهر مكّه رواج دارد، سنت هاى جاهلى در ميان مردم به چشم مى خورد، ولى هيچ نشانه اى از بت پرستى و كفر در وجود تو نيست.
تو از نسل ابراهيم(عليه السلام) هستى، (تو از خاندان قُريش مى باشى)، خدا به ابراهيم دستور داد تا همسرش هاجر را همراه با "اسماعيل" به مكّه آورد تا كعبه بار ديگر رونق بگيرد. ابراهيم به سوى فلسطين بازگشت امّا همسرش (هاجر) و فرزندش (اسماعيل) در كنار كعبه ماندند و كم كم مكّه رونق گرفت و در آنجا شهرى بنا شد. اسماعيل در همانجا ازدواج كرد و نسل او در مكّه باقى ماند.
مادر حضرت على(عليه السلام)
اى فاطمه بنت اَسَد! اى مادر على(عليه السلام)! عشق على(عليه السلام) در سينه من است، من به او عشق مىورزم، چگونه مى شود من از عشق او دم بزنم امّا ياد و نام تو را كه مادر او هستى از ياد ببرم، اى مادر همه خوبى ها! اى مادر همه زيبايى ها!
تو از نسل حضرت ابراهيم(عليه السلام) هستى (از خاندان قريش مى باشى)، شوهر تو ابوطالب است. ابوطالب عموىِ محمّد(صلى الله عليه وآله)است، او كسى است كه سرپرستى محمّد(صلى الله عليه وآله) را به عهده گرفته است.
مادر حضرت فاطمه(عليها السلام)
مى خواهم از تو سخن بگويم اى بانوى بزرگ! اى همراه و همسر پيامبر! اى مادر كوثر! اى خديجه!
تو در روزگارى زندگى مى كنى كه سياهى ها همه جا را گرفته است، عصر جاهليّت است، هنوز پيامبر به رسالت برگزيده نشده است، (پانزده سال ديگر او به پيامبرى مبعوث خواهد شد)، تو در اين روزگار پاكدامن هستى و بر آيين ابراهيم(عليه السلام) هستى. (تو از نسل حضرت ابراهيم(عليه السلام) هستى).
مادر امام سجّاد(عليه السلام)
اكنون از تو سخن مى گويم اى شهربانو! آن قدر بزرگوار هستى كه افتخار پيدا كردى و نُه امام از نسل تو هستند، "شهربانو" به معناىِ "بانوى شهراست، تو را به اين نام خوانده اند زيرا تو دختر "يزدگرد سوم" هستى، همان كسى كه آخرين پادشاه ساسانيان در ايران است. تو را "شهربانو" ناميده اند زيرا جايگاهى بس بزرگ در ميان ايرانيان دارى، تو دختر پادشاه هستى، تو بزرگ زاده اى و آثار بزرگى در تو به چشم مى خورد.
به راستى چه شد كه تو همسر امام حسين(عليه السلام) شدى و اين افتخار نصيب ايرانيان شد؟ وقتى دقّت مى كنم مى بينم كه نَسَب نُه امام (از دوازده امام شيعه) از طرف مادر به ايرانيان مى رسد و اين افتخارى بزرگ براى آنان است. اكنون مى خواهم ماجراى تو را بازگو كنم:
مادر امام باقر(عليه السلام)
تو فاطمه اى! دختر امام حسن(عليه السلام)! وقتى به دنيا آمدى، امام حسن(عليه السلام)تو را به نام مادرش ناميد زيرا او خيلى مادرش را دوست داشت. تو بزرگ و بزرگ تر شدى، هر بار كه تو را مى ديد به ياد مادرش مى افتاد.
تو دخترى از نسل فاطمه(عليها السلام) هستى و راه و رسم او را مى پيمايى و تلاش مى كنى تا مكتب او را زنده نگاه دارى.
مادر امام صادق(عليه السلام)
نام تو نيز فاطمه است، تو مادر امام صادق(عليه السلام) هستى، پدر تو از شيعيان و ياران باوفاى امام سجّاد(عليه السلام)است، نام او "قاسم" است، او از تيره "بنى تميم" از خاندان "قريش" است.
وقتى كه تو كودك بودى، بارها از پدرت شنيدى كه براى تو سخنان امام سجّاد(عليه السلام) را بازگو مى كرد، او تو را شيعه اهل بيت(عليهم السلام)تربيت كرد و عشق به آن خاندان را در وجود تو شعلهور ساخت. او تو را فاطمه نام نهاد تا همواره نام آن بانوى مظلومه در ياد او زنده بماند. (پدربزرگ تو محمّدبن ابى بكر بود و از شيعيان واقعى على(عليه السلام)بود و سرانجام جانش را در راه دفاع از مرام على(عليه السلام) فدا كرد و به دست دشمنان حق و حقيقت به شهادت رسيد).
مادر امام كاظم(عليه السلام)
تو در كشور "اندلس" در اروپا زندگى مى كنى، كشور اندلس را بعداً به نام كشور "اسپانيا" مى شناسند، خدا چنين تقدير كرده است كه تو به مقام مادرىِ امام كاظم(عليه السلام) برسى و شش امام شيعه از نسل تو باشند و چه افتخارى از اين بالاتر و برتر!
امام باقر(عليه السلام) تصميم گرفته است تا مقدمات ازدواج پسر خود (امام صادق(عليه السلام)) را فراهم سازد، كاروانى وارد شهر مدينه شده است، قلم تقدير اين گونه رقم خورده است كه تو را به عنوان "كنيز" به مدينه آورده اند، ولى تو به اين شهر آمده اى تا مايه افتخار اروپا شوى، همه كسانى كه اهل اروپا هستند بايد به خود ببالند كه تو مادر شش امام هستى، آن مهدى موعود كه همه چشم انتظار او هستند، از نسل توست...
مادر امام رضا(عليه السلام)
تو در جنوب كشور "فرانسه" در اروپا به دنيا آمدى، زادگاه تو بندر "مَرسى" در جنوب فرانسه است، امروزه آن را بندر "مارسى" مى خوانند. تو را بيشتر "نَجمه" مى خوانند، اين كلمه به معناى "ستاره" مى باشد، پدر و مادرت اميد داشتند كه تو در آسمان خوبى ها همچون ستاره بدرخشى و براى همين اين نام را براى تو انتخاب كرده اند و سرانجام هم چنين شد، تو سعادت پيدا كردى كه مادر امام رضا(عليه السلام) بشوى و چه سعادتى از اين بالاتر! تو مادر پنج امام شيعه هستى، مهدى(عليه السلام) كه همه در انتظار آمدن او هستند از نسل توست.
* * *
مادر امام جواد(عليه السلام)
تو در جنوب كشور "مصر" در آفريقا به دنيا آمدى، تو را "ريحانه" مى خوانند، اين كلمه به معناى "گل خوشبو" مى باشد، (نام ديگر تو "خيزران" است. عده اى تو را به اين نام هم مى شناسند). تو از همان خاندانى هستى كه "ماريّه قِبطيّه" از آن خاندان بود، همان كسى كه همسر پيامبر بود و براى آن حضرت فرزندى به نام "ابراهيم" به دنيا آورد.
ماريّه از جنوب مصر به مدينه آمده بود و همسر پيامبر شده بود و چون فرزندى براى پيامبر آورده بود، مورد حسد ديگران قرار گرفت و در حق او ظلم و ستم زيادى شد و به او تهمت هاى ناروا زدند، خداوند آيه ۱۱ سوره "نور" را درباره پاك دامنى او نازل كرد و پاكدامنى او را به همگان ثابت كرد.
مادر امام هادى(عليه السلام)
تو در كشور "مراكش" در شمال غربى آفريقا به دنيا آمدى، نام تو "سَمانه" است، اين كلمه يك كلمه فارسى است، گويا اين نام را پدر و مادر تو از تاجران ايرانى كه به مراكش سفر مى كردند فراگرفته اند، اصل اين كلمه "آسمانه" بوده است و به معناى كسى است كه عزّت و افتخار او به بلنداى آسمان خواهد بود.
آرى، پدر و مادرت تو را به اين نام نهادند زيرا آرزو داشتند نام و ياد تو به بلنداى آسمان باشد كه همين طور هم شد و تو مادر امام هادى(عليه السلام) هستى و سه امام شيعه از نسل توست...
مادر امام عسكرى(عليه السلام)
تو در كشور "مراكش" در شمال غربى آفريقا به دنيا آمدى، نام تو "سوسن" است، اين نام، يك نام فارسى است، گويا پدر و مادرت اين نام را از تاجران ايرانى فرا گرفته اند، وقتى تو به دنيا آمدى، پدر و مادرت، تو را به اين نام نهادند، به اميد آنكه تو در زندگى همچون گل در كمال بدرخشى و اين آرزوى آنان هم محقق شد و تو به اين افتخار رسيدى كه دو امام شيعه از نسل توست. آن مهدى(عليه السلام) كه همه چشم انتظار اويند از نسل توست.
قلم تقدير چنين رقم خورد كه تو از زادگاه خود به عنوان كنيز به شهر مدينه بيايى، امام هادى(عليه السلام) تو را آزاد كرد و سپس با تو ازدواج نمود و به تو چنين فرمود: "به زودى خدا حجّت خودش را بر مردم عطا مى كند، همان كسى كه زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد همچنان كه از ظلم و ستم پر شده است".
مادر امام زمان(عليه السلام)
تو در كشور "رُوم" در اروپا به دنيا آمدى، نام تو "نرجس" است، تو دختر قيصر رُوم هستى، قرار است چند روز ديگر با پسر عمويت ازدواج كنى. مقدمات جشن فراهم مى شود، مهمان هاى زيادى به كاخ مى آيند، وقتى داماد مى خواهد بر روى تخت بنشيند، ناگهان همه چيز مى لرزد، زلزله اى سهمگين، همه را به وحشت مى اندازد. گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. پايه هاى تخت مى شكند و داماد بى هوش بر روى زمين مى افتد، عروسى به هم مى خورد، چه راز و رمزى در كار است؟ هيچ كس نمى داند.
* * *