سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۴۴. کتاب سلام بر خورشيد | |
تعداد بازديد : | ۲۵ |
موضوع: | دعا و مناجات |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دهم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | شرح زيارت عاشورا |
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَـنِ الرَّحِيمِ
شب از نيمه گذشته بود، در گوشه اى با خداى خويش خلوت كرده بودم و دعاى كميل مى خواندم. در حال و هواى خودم بودم كه تو به سوى من آمدى.
چپيه اى به سر خود انداخته بودى، دست بردى و كتاب دعاى مرا گرفتى. كتاب از دست من افتاد، تو آن را برداشتى و با عصبانيّت شروع به ورق زدن آن نمودى و من در تعجّب از كارِ تو نگاهت مى كردم.
اوّلين بارى بود كه به مدينه آمده بودم و اين اوّلين شب جمعه اى بود كه من مهمان پيامبر بودم و در كنار حرم او نشسته بودم تا با خداى مهربان مناجات نمايم.
برخيز! برخيز! به كربلا برو، روز عاشورا در آنجا باش، حسين(عليه السلام) را زيارت كن، براى او عزادارى كن.
برخيز، حركت كن، اينجا مانده اى كه چه بشود، تو هم خودت را به اقيانوس مهربانى برسان، به سوى حسين(عليه السلام) برو، در كربلا مى توانى دوباره متولّد شوى، مى توانى زنده شوى، برخيز! به كربلا كه برسى، بوى بهشت را مى شنوى، دل تو بار ديگر زنده مى شود، آنجا بهشت خداست.
مى دانم اين سفر، سختى هاى زيادى به همراه دارد، بايد از كار و زندگى جدا شوى، امّا بدان كه هيچ كارى بهتر از زنده كردن دل خودت نيست، دلى كه مرده است، هيچ وقت مزه خوشبختى را احساس نمى كند، تو بايد بار ديگر زنده شوى، برخيز!
آيا مى دانى خدا براى تو ثواب دو هزار حجّ مى نويسد؟
سلام اى آقاى من!
سلام اى شهيد راه خدا! سلام اى كه همه هستى خود را در راه خدا فدا نمودى.
من زيباترين سلام ها را تقديم تو مى كنم!
سلام اى كه زيبايىِ خدا را به تصوير كشيده اى، كربلاى تو، عاشوراى تو، زيباترين تابلوى جهان هستى است، تو همه زيبايى ها را در كربلا به نمايش گذاشتى.
حسين جان! تا زمانى كه دنيا باقى است، سلام و درود خدا بر تو!
من از خدا مى خواهم تا همواره رحمت و درود خود را بر شما نازل كند و مقامى بس بزرگ به شما عنايت كند.
من دير يا زود از اين دنيا مى روم، من رفتنى هستم، امّا اين دنيا مى ماند، شب ها و روزهايى مى آيند كه من نخواهم بود، من از خدا مى خواهم تا زمانى كه شب و روز باقى هستند، تا زمانى كه اين دنيا باقى است، درود و سلام خود را براى شما قرار بدهد.
چه كنم؟ راه ديگرى نمى شناسم تا عشق و ارادت ابدى خود را به شما نشان بدهم.
اى حسين! سلام بر تو كه خدا خونخواه توست!
درست است كه دشمنانت تو را مظلومانه شهيد كردند، امّا خودِ خدا عهد كرده است كه انتقام خون تو را بگيرد.
سلام بر تو كه در كربلا غريب ماندى و همه ياران تو شهيد شدند.
اى تنها مانده در غربت و تنهايى!
حسين جان! اگر چه ساليان سال بعد از تو به اين دنيا آمدم، گر چه در كربلا نبودم تا تو را يارى كنم، امّا من هرگز خود را در بند زمان و مكان نمى بينم، كه هر روز عاشوراست و هر مكان، كربلاست!
گويا صداى تو را مى شنوم كه مرا به يارى مى خوانى... تو غريب و تنها مانده اى.
چگونه تمنّاى دل خود را پاسخ بدهم وقتى هنوز صداى تو را مى شنوم كه مى گويى: چه كسى مرا يارى مى كند؟
حسين جان! گريه من دست خودم نيست. اختيار اشك با من نيست.
در مصيبت تو اشك مى ريزم، مى دانم كه اشك بر تو همچون ستاره اى است در شب تاريك تا كسى راه را گم نكند، آن كس كه بر تو مى گريد، هرگز ذلّت را نخواهد پذيرفت.
اكنون با خود فكر مى كنم چرا كسانى كه نماز مى خواندند و خود را پيرو پيامبر مى دانستند، خون تو را ريختند؟
آنها به پيامبر ايمان داشتند، امّا چرا تو را اين گونه به شهادت رساندند؟
من مى خواهم بدانم چه اتّفاقى افتاد. چه شد كه تاريخ اين گونه رقم خورد.
خدايا! من از "بنى اُميّه" بيزار هستم، من با ابوسفيان، معاويه و يزيد و همه كسانى كه از خاندان بنى اُميّه هستند و در حقّ خاندان پيامبر ظلم كردند، دشمن هستم.
پيامبر همواره و در هر محفل و مجلسى، بنى اُميّه را لعنت مى كرد. بنى اُميّه، خاندانى هستند كه همواره در طول تاريخ با خاندان پيامبر دشمنى داشتند.
اُميّه كسى است كه سال ها قبل از ظهور اسلام زندگى مى كرد. فرزندان و نوادگان او، به "بنى اُميّه" مشهور شدند.
جدّ پيامبر اسلام، "عبدمناف" است. عبدمناف از نسل حضرت ابراهيم(عليه السلام)بود. عبدمناف دو پسر به نام "هاشم" و "عبدشَمس" داد. پيامبر از نسل، "هاشم" است، به همين خاطر نسلِ پيامبر را به "بنى هاشم" معروف شدند.
دوست خوبم! تو خودت بارها زيارت عاشورا را خواندى و به جملات آن فكر كرده اى.
مى دانم تو مثل خيلى ها نيستى كه به معناى جملاتى كه مى خوانند توجّه ندارند. تو اگر دعا مى خوانى، اگر زيارت عاشورا مى خوانى، به معناى آن هم توجّه مى كنى.
آرى! قسمت هاى مهمّ زيارت عاشورا در مورد لعن بر دشمنان خاندان پيامبر است.
در اينجا لازم ديدم تا در اين موضوع بيشتر با شما سخن بگويم: من به قرن پنجم هجرى مى روم، به شهر طوس در خراسان...
دوست خوبم! ديگر به آخر كتاب نزديك مى شويم، ما تا اينجا به امام خود سلام داده ايم و بر مصيبتش اشك ريخته ايم و بيزارى خود را از دشمنانش اعلام نموده ايم.
اكنون ديگر وقت آن است دعا كنيم، پس با هم دست به دعا برمى داريم و چنين مى گوييم:
بار خدايا!
چه كنم! دلم بيقرار است، مى ترسم اين آخرين ديدار من با حسين تو باشد! از تو مى خواهم باز هم توفيقم دهى تا حسين تو را زيارت كنم، باز هم به ديدارش بيايم.
خسته هستى، در كوچه ها قدم مى زنى، به هر كسى كه مى رسى از او سؤال مى كنى: شما "استاد اشرف" را مى شناسى؟
از اين كوچه به آن كوچه مى روى، تصميم گرفته اى همه مغازه هاى آهنگرى شهر را سر زنى. من مى خواهم بدانم چرا اين گونه در جستجو هستى؟ شايد از او پولى مى خواهى؟
نزديك مى شوم، سلام مى كنم. حالا مى فهمم كه لباس سياه هم به تن كرده اى. نمى دانم چه بگويم، حتماً عزيزى را از دست داده اى. با تو سخن مى گويم:
ــ برادر! لباس سياه به تن كرده اى؟
اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا أَبا عَبدِ اللهِ
سلام اى حسين! سلام بر تو اى فرزند پيامبر! سلام بر تو اى فرزند اميرمؤمنان! سلام بر تو اى فرزند فاطمه!
سلام بر تو اى كه خدا خونخواه توست!
سلام اى كه در كربلا غريب ماندى و همه ياران تو شهيد شدند.
اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا أَبا عَبدِ اللهِ، السَّلامُ عَلَيكَ يَا بنَ رَسُولِ اللهِ، السَّلامُ عَلَيكَ يا خِيَرَةَ اللهِ وَابنَ خِيَرَتِهِ، السَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ أَميرِ المُؤمِنينَ وَابنَ سَيِّدِ الوَصِيّينَ، السَّلامُ عَلَيكَ يَا بنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ، السَّلامُ عَلَيكَ يا ثارَ اللهِ وَابنَ ثارِهِ وَالوِترَ المَوتُورَ، السَّلامُ عَلَيكَ وَعَلَى الأَرواحِ الَّتي حَلَّت بِفِنائِكَ، عَلَيكُم مِنّي جَميعاً سَلامُ اللهِ أَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيلُ وَالنَّهارُ.
يا أَبا عَبدِ اللهِ، لَقَد عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّت وَعَظُمَتِ المُصيبَةُ بِكَ عَلَينا وَعَلى جَميعِ أَهلِ الإسلامِ، وَجَلَّت وَعَظُمَت مُصيبَتُكَ فِي السَّمواتِ عَلى جَميعِ أَهلِ السَّمواتِ.
فَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً أَسَّسَت أَساسَ الظُّلمِ وَالجَورِ عَلَيكُم أَهلَ البَيتِ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً دَفَعَتكُم عَن مَقامِكُم وَأَزالَتكُم عَن مَراتِبِكُمُ الَّتي رَتَّبَكُمُ اللهُ فيها، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتكُم، وَلَعَنَ اللهُ المُمَهِّدينَ لَهُم بِالتَّمكينِ مِن قِتالِكُم، بَرِئتُ إِلَى اللهِ وَاِلَيكُم مِنهُم وَمِن أَشياعِهِم وَأَتباعِهِم وَأَولِيآئِهِم.
يا أَبا عَبدِ اللهِ، إِنّي سِلمٌ لِمَن سالَمَكُم وَحَربٌ لِمَن حارَبَكُم إِلى يَومِ القِيامَةِ.
۱ . إثبات الوصيّة للإمام عليّ بن أبى طالب ، المنسوب إلى علي بن الحسين المسعودي (ت ۳۴۶ هـ ) ، بيروت : دار الأضواء ، الطبعة الثانية، ۱۴۰۹ هـ .
۲ . الاحتجاج على أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علي الطبرسي (ت ۶۲۰ هـ )، تحقيق: إبراهيم البهادري ومحمّد هادي به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۳ هـ .
۳ . الأخبار الطوال ، أبو حنيفة أحمد بن داوود الدينوري (ت ۲۸۲ هـ ) ، تحقيق: عبد المنعم عامر ، قمّ : منشورات الرضي ، الطبعة الاُولى، ۱۴۰۹ هـ .
۴ . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ، أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت ۴۱۳ هـ )، تحقيق : مؤسّسة آل البيت ، قمّ : مؤسّسة آل البيت ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۳ هـ .