سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۳۰. کتاب بانوى چشمه | |
تعداد بازديد : | ۵۹ |
موضوع: | پيامبر |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دهم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | زندگىنامه حضرت خديجه، همسر پيامبر |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـانِ الرَّحِيمِ
روزهاى جمعه دعاىِ ندبه مى خوانيم و فرزند تو را صدا مى زنيم: اى فرزند خديجه كبرى!
امروز هم روزِ جمعه است و من مهمان تو هستم و در كنار قبرِ خراب تو ايستاده ام و به تو فكر مى كنم. اين چه رازى است كه خدايت به تو مباهات مى كند؟
جبرئيل از آسمان ها به زمين مى آيد تا سلام خدا را به تو برساند. تو چه كرده اى كه اين چنين عزيزِ خدا شده اى؟
ــ با تو هستم! صبر كن! بايد اينجا بايستى و هفت بار صداى الاغ از خود در بياورى!
ــ چرا بايد اين كار را بكنم. مگر من ديوانه ام؟
ــ عجب حرفى مى زنى! اين يك رسم مهمّ است، نگاه كن همه دارند اين كار را مى كنند.
ــ خوب، همه كارِ بى خودى مى كنند.
مى دانم كه خيلى گرسنه اى. ديگر وقت ناهار است. خوب است با هم برويم و غذايى تهيّه كنيم. به سوى بازار مكّه حركت مى كنيم.
بشتابيد! حراجىِ گردنبند!
گردنبند استخوان خرگوش!
اين صداى يكى از فروشندگان است. جلو مى رويم. عدّه زيادى در حال خريدن اين گردنبندها هستند.
سر و صدايى به گوش مى رسد، چه خبر شده است؟ گويا براى خديجه مهمان آمده است. آنها فرستاده شاه يمن هستند.
مَيسِره با احترام زيادى از آنها پذيرايى مى كند. من فكر مى كنم آنها براى كار مهمّى به اينجا آمده اند.
پيرمردى كه همراه آنان است به مَيسِره مى گويد: من مى خواهم بانو را ببينم.
مَيسِره از او مى خواهد كه دقايقى صبر كند تا او به بانو خبر بدهد.
پيرمردى نورانى همراه با چند نفر به سوى خانه خديجه مى روند. بيا ما هم آنجا برويم ببينيم چه خبر است.
آن پيرمرد ابوطالب است، فرزند عبدالمطلّب. او رئيس طايفه بنى هاشم است.
آنها براى ديدار با خديجه وارد خانه او مى شوند. خديجه با آمدن آنها خوشحال مى شود.
اكنون ابوطالب چنين مى گويد:
اوّل بايد از كوه ها عبور كنيم و بعد از آن به بيابان هاى خشك مى رسيم. چند روزى مى گذرد، ما آرام آرام به سوى شام حركت مى كنيم.
در يكى از روزها مسافت زيادى را طى مى كنيم. همه خسته شده ايم، غروب نزديك است، ديگر بايد در همين اطراف اتراق كنيم. ما داخل درّه اى عميق هستيم.
مَيسِره مى خواهد دستور توقّف بدهد; امّا محمّد(صلى الله عليه وآله) به او مى گويد:
ــ نگاه به آسمان كن، چه مى بينى؟
وارد شهر مكّه مى شويم، گويا خبر ورود ما به مردم رسيده است. آن پيرمرد كه به اين سو مى آيد، ابوطالب است. او به استقبال برادر زاده اش، محمّد(صلى الله عليه وآله)آمده است.
اكنون محمّد(صلى الله عليه وآله) در آغوش عموى مهربانش است. اشك شوق در چشمان هر دو حلقه مى زند. ابوطالب خدا را شكر مى كند كه محمّد(صلى الله عليه وآله) صحيح و سالم از سفر برگشته است. آنها به سوى خانه حركت مى كنند. محمّد(صلى الله عليه وآله) ماجراى سفر را براى عمويش مى گويد. ابوطالب لبخندى مى زند.
ابوطالب با خود فكر مى كند كه ديگر مى تواند زندگى محمّد(صلى الله عليه وآله) را سر و سامان بدهد. وقتى او به خانه مى رسد از همسرش، فاطمه بنت اَسَد مى خواهد كه در جستجوى همسر مناسبى براى محمّد(صلى الله عليه وآله) باشد.
به راستى چه كسى لياقت خواهد داشت كه همسر آخرين پيامبر باشد؟
چند روز مى گذرد و خديجه در قلب خود احساس خوبى نسبت به محمّد(صلى الله عليه وآله)پيدا مى كند. او نمى تواند اين احساس خود را به زبان بياورد. قلب او جايگاه عشق مقدّسى شده است.
خديجه شنيده است كه ابوطالب در جستجوى همسرى نجيب براى محمّد(صلى الله عليه وآله) است. خديجه با خود فكر مى كند كه چقدر خوب بود محمّد(صلى الله عليه وآله) به خواستگارى او مى آمد.
آيا او مى تواند اين عشق را به كسى بگويد؟
نه، اگر مردم اين مطلب را بفهمند، چه خواهند گفت؟
تنگ غروب عمّار در خانه نشسته است و با خود فكر مى كند.
آيا موافقى نزد او برويم و قدرى با او سخن بگوييم؟
ــ به چه فكر مى كنى؟ عمّار!
ــ آرى، من بايد پيام خديجه را به محمّد برسانم; امّا نمى دانم چگونه؟
امروز دهم ماه ربيع الأوّل است. ابوطالب همراه با گروهى از زنان و مردان بنى هاشم به سوى خانه خديجه مى روند.[۵۲] آيا محمّد(صلى الله عليه وآله) را مى بينى؟ او لباس زيبايى بر تن كرده و عطر خوشبويى زده است.
وقتى آنها به در خانه خديجه مى رسند، خدمتگزارانِ خديجه به آنها خوش آمد مى گويند. آنها نيز خوشحالند.
همه واردِ خانه مى شوند، و داخل اتاق پذيرايى مى نشينند، خديجه دستور مى دهد تا با انواع ميوه ها از مهمانان پذيرايى كنند. آن طرف مجلس عموى خديجه با چند نفر نشسته اند.
همه مردم در جهل و نادانى به سر مى برند و به پرستش بت ها مشغول هستند.
عدّه اى هم از جهل آنان سوء استفاده كرده و ثروت آنها را به يغما مى برند.
افسوس! شهر مكّه كه بايد پرچم دار توحيد باشد، خانه بت ها شده است.
محمّد(صلى الله عليه وآله) به فكر نابودى همه بت ها است. او در آرزوى روزى است كه فرياد بلندِ توحيد در مكّه طنين انداز شود.
پيامبر همراه با خديجه(عليها السلام) و على(عليه السلام) به طواف كعبه مى آيند و با بى اعتنايى از مقابل بت ها عبور مى كنند. در روزگارى كه همه مردم در مقابل بت ها سجده مى كنند، اين سه نفر با خشم به بت ها نگاه مى كنند و فقط خداى يگانه را مى پرستند.
گوش كن! دو تن از بزرگان مكّه دارند با هم سخن مى گويند:
ــ آيا آنها را مى شناسيد؟
ــ محمّد و على و خديجه هستند.
ايّام حج فرا مى رسد و مردمِ زيادى از گوشه و كنار به مكّه مى آيند. حج، سنّتى است كه از زمان ابراهيم(عليه السلام) تا امروز باقى مانده است.
سال هاست كه اين عبادت آسمانى تحريف شده است; ولى پيامبر مى كوشد تا از اين فرصت استفاده كند و براى مردم قرآن بخواند و آنها را به سوى خداى يكتا دعوت كند.
رهبران مكّه وقتى مى بينند كه روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده مى شود، تصميم مى گيرند تا مانع رشد اسلام بشوند.
مشكل اساسى آنها اين است كه ابوطالب از پيامبر حمايت مى كند. اگر مى شد كارى كرد كه او دست از اين حمايت بردارد مقابله با پيامبر كار بسيار آسانى بود.
ــ تا دختران خدا بر ما غضب نكرده اند جلوى اين ديوانه را بگيريد!
ــ تا چه وقت مى خواهيد دست روى دست بگذاريد و به محمّد فرصت بدهيد؟
ــ همه شكنجه ها و كشتارها نتيجه عكس داد و باعث شد تا گروهى از جوانان به محمّد بپيوندند.
ــ بايد هر چه سريع تر محمّد را به قتل برسانيم. اين تنها راه ماست.
جبرئيل نزد پيامبر مى آيد و مژده اى از طرف خدا به پيامبر مى دهد. پيامبر نزد عمويش ابوطالب مى رود و از او مى خواهد كه پيامى را به بت پرستان برساند.
ابوطالب نزد آنها مى رود. آنها خيال مى كنند كه او از گرسنگى و شرايط سخت محاصره به تنگ آمده است براى همين به او مى گويند:
ــ خيلى خوش آمدى! ما منتظرت بوديم و مى دانستيم كه سرانجام از حمايت محمّد دست برمى دارى.
ــ اين چه خيال باطلى است؟ من هرگز از حمايت محمّد دست نمى كشم.
۱ . الآحاد والمثانى، ابن أبي عاصم (ت ۲۰۶ هـ )، تحقيق: باسم فيصل الجوابرة، الرياض: دار الدراية، الطبعة الاُولى، ۱۴۱۱ هـ .
۲ . الاحتجاج على أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علي الطبرسي (ت ۶۲۰ هـ ) تحقيق: إبراهيم البهادري ومحمّد هادي به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۳ هـ .
۳ . الاختصاص ، المنسوب إلى أبي عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت ۴۱۳ هـ ) ، تحقيق : علي أكبر الغفّاري ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الرابعة ، ۱۴۱۴ هـ .
۴ . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ، أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت ۴۱۳ هـ ) تحقيق : مؤسّسة آل البيت ، قم : مؤسّسة آل البيت ، الطبعة الاُولى ، ۱۴۱۳ هـ .