سایت استاد مهدي خداميان آرانی
۶۱. کتاب تفسير باران، جلد يازدهم | |
تعداد بازديد : | ۸۷ |
موضوع: | تفسير قرآن |
نويسنده: | مهدى خداميان |
زبان : | فارسی |
سال انتشار: | چاپ دوم، ۱۳۹۶ |
انتشارات: | بهار دلها |
در باره کتاب : | تفسير قرآن، سوره فُصّلت، شورى، زُخرف، دُخان، جاثيه، احقاف، محمّد، فتح. |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
شما در حال خواندن جلد يازدهم كتاب "تفسير باران" مى باشيد، من تلاش كرده ام تا براى شما به قلمى روان و شيوا از قرآن بنويسم، همان قرآنى كه كتابِ زندگى است و راه و رسم سعادت را به ما ياد مى دهد.
خدا را سپاس مى گويم كه دست مرا گرفت و مرا كنار سفره قرآن نشاند تا پيام هاى زيباى آن را ساده و روان بازگو كنم و در سايه سخنان اهل بيت(عليهم السلام) آن را تفسير نمايم.
اميدوارم كه اين كتاب براى شما مفيد باشد و شما را با آموزه هاى زيباى قرآن، بيشتر آشنا كند.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۴۱ قرآن مى باشد.
۲ - "فُصِّلَت" به معناى "روشن و شيوا بيان شد" مى باشد. در آيه سوم اين سوره چنين مى خوانيم: "اين قرآن، كتابى است كه مطالب آن به روشنى بيان شده است". به همين خاطر اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: قرآن، نشانه هاى قدرت خدا در آسمان و زمين، اشاره اى به هلاكت قوم عاد و ثمود، اشاره اى به ماجراى موسى(عليه السلام)، عظمت قرآن، ويژگى هاى انسان كافر، ناسپاسى انسان، سرانجام انسانى كه راه كفر را برمى گزيند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱ ) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (۲ ) كِتَابٌ فُصِّلَتْ آَيَاتُهُ قُرْآَنًا عَرَبِيًّا لِقَوْم يَعْلَمُونَ (۳ )بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ (۴ )وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّة مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آَذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ (۵ )
در ابتدا، دو حرف "حا" و "ميم" را ذكر مى كنى، اين دو حرف از حروف الفبا مى باشند، قرآن معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است.
اين كتابى است كه از طرف تو براى هدايت انسان ها نازل شده است، تو خداى بخشنده و مهربان هستى و گناهان بندگانت را مى بخشى و توبه آنان را مى پذيرى.
اين قرآن، كتابى است كه مطالب آن به روشنى بيان شده است. تو در قرآن به شيوايى براى آگاهان سخن گفتى. كسانى كه از فهم و آگاهى بهره دارند از نور قرآن استفاده مى كنند.
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (۶ ) الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالاَْخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (۷ ) إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون (۸ )
بزرگان بُت پرستان از محمّد(صلى الله عليه وآله)پرسيدند كه هدف او چيست و به دنبال چه مى باشد؟
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين پاسخ دهد: "اى مردم ! من هم مثل شما انسانى هستم ولى به من وحى مى شود كه خداى شما، خدايى يگانه است و هيچ شريكى ندارد، پس به او رو آوريد و از او بخواهيد تا گناه شما را ببخشد. بدانيد كه عذاب شديدى در انتظار مشركان است، همان كسانى كه زكات نمى دهند و به نيازمندان كمك نمى كنند، همان كسانى كه به روز قيامت ايمان ندارند و آن را دروغ مى شمارند. اى مردم ! كسانى كه به خداى يگانه ايمان آورند و عمل نيكو انجام دهند، پاداش بى پايان خواهند يافت".[۱] * * *
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الاَْرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ (۹ )وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّام سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ (۱۰ ) ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلاَْرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ (۱۱ ) فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَوَات فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (۱۲ )
بُت پرستان چقدر جاهل و نادان هستند كه قطعه هاى سنگ بى جان را مى پرستند، بُت ها چه چيزى را آفريده اند تا شايسته پرستش باشند؟
فقط تو شايستگى پرستش را دارى زيرا جهان با اين عظمت را آفريدى. چرا گروهى از پرستش تو سر باز مى زنند؟ چرا آنان قطعه هاى سنگ را همتاى تو مى دانند؟ مگر آن بُت ها چه چيزى را آفريده اند؟
تو آن خدايى هستى كه زمين را در دو دوره آفريدى، تو پروردگار جهانيان هستى. در زمين كوه ها را برافراشتى تا مايه آرامش زمين باشند و مواد غذايى مختلف را اندازه نياز انسان ها در زمين قرار دادى.
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَاد وَثَمُودَ (۱۳ ) إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لاََنْزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ (۱۴ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) بارها با مردم سخن گفت و آنان را از عذاب ترساند و از آنان خواست دست از بُت پرستى بردارند، امّا آنان به سخنان او اعتنا نكردند و او را دروغگو خواندند.
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين بگويد:
اى مردم ! من شما را از صاعقه اى همچون صاعقه "عاد" و "ثمود" مى ترسانم !
فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآَيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (۱۵ ) فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّام نَحِسَات لِنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الاَْخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنْصَرُونَ (۱۶ )
تو به قوم "عاد" و "ثمود" مهلت دادى و آنان روز به روز بر كفر خود افزودند، اكنون مى خواهى از سرنوشت آنان سخن بگويى.
ابتدا سرنوشت قوم "عاد" را بيان مى كنى: تو هود(عليه السلام) را به سوى قوم "عاد" فرستادى، آنان جمعيّت زيادى داشتند و داراى ثروت فراوانى بودند و همه بُت پرست بودند.
آنان روى زمين به ناحقّ و به بهانه هاى واهى سر به عصيان گذاشتند. آنان گفتند: "هيچ كس از ما نيرومندتر نيست".
وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۱۷ ) وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آَمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (۱۸ )
اكنون از سرنوشت قوم "ثمود" سخن مى گويى: تو به آنان نعمت هاى زيادى داده بودى، آنان از سلامتى و قدرت و روزى فراوان بهره مند بودند، آنان در تابستان ها به مناطق كوهستانى مى رفتند و در آنجا خانه هايى در دل كوه تراشيده بودند. وقتى زمستان فرا مى رسيد از كوهستان به دشت كوچ مى كردند و در آنجا هم خانه هاى زيبايى براى خود ساخته بودند.
تو صالح(عليه السلام) را براى هدايت آنان فرستادى، آنان از صالح(عليه السلام)تقاضاى معجزه اى بزرگ كردند، آنان از او خواستند تا شترى را از دل كوه بيرون آورد، صالح(عليه السلام) به اذن تو شتر بزرگى را از دل كوه بيرون آورد و به آنان گفت: "مبادا به شتر آسيب برسانيد و گرنه عذاب آسمانى بر شما فرود خواهد آمد".
آنان دست به دست هم دادند و آن شتر را كشتند، تو هم عذاب را بر آنان نازل كردى، صبحگاهان صيحه اى همه آنان را نابود كرد و خانه هايى كه در دل كوه تراشيده بودند، براى آنان فايده اى نكرد و نتوانست آنان را از عذاب برهاند.
وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (۱۹ ) حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۲۰ ) وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْء وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۲۱ )
از محمّد(صلى الله عليه وآله) خواستى تا عذاب قوم "عاد" و قوم "ثمود" را براى مردم بيان كند، اكنون از او مى خواهى تا از عذاب روز قيامت، چنين سخن بگويد:
در آن روز، فرشتگان همه كافران را جمع مى كنند و آنان را به سوى جهنّم مى برند و آنان را از متفرّق شدن باز مى دارند. آتش جهنّم زبانه مى كشد و آنان به نزديكى جهنّم مى رسند.
آنان وقتى مى فهمند كه نزديك جهنّم رسيده اند، فرياد برمى آورند: "چرا مى خواهيد ما را به جهنّم ببريد؟ ما گناهى نكرده ايم؟".
وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۲ ) وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ (۲۳ )
مردم مكّه بُت ها را شريك تو قرار داده بودند و آن ها را دختران تو مى دانستند. آن ها فكر مى كردند كه اگر گناهى را پنهانى انجام دهند تو از آن باخبر نمى شوى.
اگر يكى از آنان مى خواست گناهى انجام دهد، تلاش مى كرد كه اين كار را مخفيانه انجام دهد. اين مخفى كارى براى اين بود كه تو از گناه آنان باخبر نشوى.
براى مثال، اگر يكى از آنان مى خواست با زن نامحرمى ارتباط حرام برقرار كند، خواسته خود را به زبان نمى آورد، او با اشاره چشم، پيام خود را به آن زن منتقل مى كرد و خيال مى كرد تو اين اشاره چشم را نمى فهمى.
فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ وَإِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ (۲۴ )
در روز قيامت فرمان مى دهى تا فرشتگان، همه كافران را به جهنّم بيندازند و به راستى كه جهنّم، چه بدجايگاهى است. فرشتگان زنجير به دست و پاى آنان مى بندند و آنان را در گوشه تنگ و تاريكى از جهنّم جاى مى دهند.
كافران چاره اى جز تحمّل آتش جهنّم ندارند، زيرا جهنّم جايگاه هميشگى آنان است، فرشتگان به آنان مى گويند: "عذاب شما يكى دو روز نيست، شما براى هميشه در اينجا عذاب خواهيد شد".[۷] اگر آنان تقاضاى عفو و بخشش كنند و التماس كنند، تو از آنان راضى نمى شوى، هر چه فرياد بزنند و يارى بخواهند، هيچ كس آنان را از آتش نجات نمى دهد، آنان چاره اى جز سوختن ندارند، زيرا تو در دنيا به آنان فرصت كافى براى توبه دادى، تو پيامبران را براى هدايتشان فرستادى، امّا آنان با پيامبران تو دشمنى كردند و سخن آنان را دروغ شمردند، آتشى كه در روز قيامت به آن مبتلا مى شوند، حاصل كارهاى خودشان است.
وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ (۲۵ )
از كيفر روز قيامت كافران سخن گفتى، اكنون از كيفر آنان در دنيا سخن مى گويى: تو براى آنان دوستان و همنشينانى قرار مى دهى تا اعمال بد گذشته و حال را برايشان زيبا جلوه دهند و آنان را به ادامه مسير گناه تشويق كنند و سپس در غفلت فرو روند تا آنجا كه سزاوار عذابى شوند كه بر امّت هاى قبلى نازل شد.
آرى، سرنوشت اين كافران همانند امّت هايى مى شود كه از جنّ ها و انسان ها بودند و با عذاب آسمانى هلاك شدند.
* * *
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآَنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (۲۶ ) فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ (۲۷ ) ذَلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآَيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (۲۸ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم مكّه قرآن مى خواند، كسانى كه سخن او را مى شنيدند به فكر فرو مى رفتند و تعدادى از آنان مسلمان مى شدند، بزرگان مكّه در جلسه اى دور هم جمع شدند و به يكديگر چنين گفتند: "هر وقت ديديد كه محمّد(صلى الله عليه وآله)قرآن مى خواند، فرياد برآوريد، سوت و كف بزنيد تا صداى او به گوش مردم نرسد، باشد كه بر او پيروز گرديد".[۸] محمّد(صلى الله عليه وآله) بيشتر وقت ها كنار كعبه با مردم سخن مى گفت و براى آنان قرآن مى خواند، آنان هر وقت مى ديدند كه محمّد(صلى الله عليه وآله)مشغول خواندن قرآن شده است، سوت و كف مى زدند و سر و صدا راه مى انداختند تا كسى صداى او را نشنود.
تو در اين دنيا چند روزى به آنان مهلت دادى و در عذابشان شتاب نكردى، امّا در روز قيامت آنان را عذاب سختى خواهى نمود و بدتر از آنچه مى كردند آنان را كيفر مى كنى، كيفر دشمنان تو آتش جهنّم است، همان جهنّمى كه جايگاه هميشگى آنان خواهد بود و هرگز از آن نجات پيدا نخواهند كرد، زيرا آنان حقّ را شناختند و آن را انكار كردند.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الاَْسْفَلِينَ (۲۹ )
اگر كسى به بلايى مبتلا شود و راه نجاتى پيدا نكند، به فكر آن مى افتد كه مقصّر را پيدا كند و انتقام خود را از او بگيرد. كسانى هم كه در جهنّم گرفتار مى شوند به فكر يافتن مقصّر مى افتند.
كافرانى كه در جهنّم هستند دو گروه مى باشند:
۱ - گروه رهبران: شياطين و رهبران كافر كه مردم را به كفر فرا خواندند.
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۳۰ ) نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الاَْخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ (۳۱ ) نُزُلًا مِنْ غَفُور رَحِيم (۳۲ )
اكنون يكى از پاداش هايى كه به مؤمنان مى دهى، بيان مى كنى، در آيات قبل، از كسانى كه راه كفر را برگزيدند سخن گفتى و از آينده آنان خبر دادى، در اينجا از مؤمنان و سرگذشت آنان ياد مى كنى.
به راستى چه سرنوشتى در انتظار كسانى است كه به يگانگى تو ايمان آوردند و در برابر سختى ها شكيبايى كردند؟
تو فرشتگان را نزد مؤمنان مى فرستى تا به آنان چنين بگويند: "اى مؤمنان ! نهراسيد، نگران و اندوهناك نباشيد، به بهشتى كه خدا به شما وعده داده است، شاد باشيد. در دنيا و آخرت، ما ياران و دوستان شما هستيم، بدانيد در بهشت هر چه بخواهيد برايتان آماده شده است، خدا آن سفره احسان را براى شما گسترده است".
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (۳۳ ) وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (۳۴ ) وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظّ عَظِيم (۳۵ ) وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۳۶ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم مكّه را به يكتاپرستى فرا خواند و كسانى كه فطرتى بيدار داشتند به سخن او ايمان آوردند و تعداد پيروان او روز به روز زياد مى شد، بزرگان مكّه كه منافع خود را در بُت پرستى مى ديدند تصميم گرفتند هرطور كه شده مانع رشد اسلام شوند.
بزرگان مكّه چند نفر از جاهلان را به خانه خود دعوت كردند و به آنان گفتند: "دين شما در خطر است، مردم فريب محمّد را مى خورند، شما بايد به بت ها خدمت نماييد، بايد به همه مردم خبر بدهيد كه محمّد دروغگو، جادوگر و گمراه است".
جاهلان نيز به ميان مردم آمدند و آن سخنان را به همه گفتند، عدّه اى از مسلمانان وقتى اين سخنان را شنيدند، ناراحت شدند. آن ها طاقت شنيدن اين سخنان ناروا را نداشتند.
وَمِنْ آَيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (۳۷ ) فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ (۳۸ )
اكنون از قدرت و توانايى خود سخن مى گويى، تو روز و شب، ماه و خورشيد را آفريدى، گروهى از جاهلان، ماه و خورشيد را مى پرستيدند و در برابر آن ها به سجده مى افتادند.
اكنون به آنان چنين مى گويى: "در برابر ماه و خورشيد سجده نكنيد، اگر مى خواهيد براى كسى سجده كنيد، براى من سجده كنيد كه من آفريدگار ماه و خورشيد هستم".
به راستى چرا اين انسان ها به پرستش ماه و خورشيد رو آورده اند؟ چرا به سراغ تو نمى آيند كه اين دو را آفريده اى؟ چرا سر بر آستان تو نمى سايند؟
وَمِنْ آَيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الاَْرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَُمحْيِي الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۳۹ )
يكى از بزرگ ترين نشانه هاى قدرت تو باران است.
باران را چگونه بايد معنا كرد؟
باران يعنى زندگى !
إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آَيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَنْ يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آَمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۴۰ ) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ (۴۱ ) لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد (۴۲ ) مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَة وَذُو عِقَاب أَلِيم (۴۳ ) وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآَنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آَيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آَمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آَذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَان بَعِيد (۴۴ )
اين سخن بزرگان مكّه بود: "اى مردم ! به هوش باشيد، محمّد با قرآنش، جادو مى كند، مبادا با شنيدن سخنش جادو شويد ! محمّد دروغگويى بيش نيست، او شما را به گمراهى فرا مى خواند، او مردى ديوانه است، قرآن او، افسانه است".
تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) خواستى تا در برابر سخنان آنان شكيبايى كند كه پيروزى از آنِ اوست، تو مى دانى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) با شنيدن اين سخنان دلگير شده است، پس با او اين گونه سخن مى گويى:
اى محمّد ! كسانى كه با شنيدن قرآن، راه كفر را مى پيمايند هرگز از نظر من پنهان نيستند. من در اين دنيا به آنان چند روزى مهلت مى دهم و آنان خيال مى كنند كه عذابى در كار نيست و سرانجامِ آنان با مؤمنان يكسان است، امّا آنان اشتباه مى كنند، هرگز سرنوشت كافران با مؤمنان يكسان نيست. كافران در آتش جهنّم افكنده مى شوند و مؤمنان در امن و امان خواهند بود.
وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكّ مِنْهُ مُرِيب (۴۵ )مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّام لِلْعَبِيدِ (۴۶ ) إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِنْ ثَمَرَات مِنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آَذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِنْ شَهِيد (۴۷ ) وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُمْ مِنْ مَحِيص (۴۸ )
تو مى دانستى كه محمّد(صلى الله عليه وآله)دوست دارد همه مردم ايمان بياورند، وقتى او مى ديد كه گروهى از بزرگان مكّه اين چنين راه كفر را برگزيده اند، اندوهناك مى شد، اينجا بود كه تو با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن گفتى:
اى محمّد ! من به انسان ها حقّ انتخاب دادم، همواره مؤمن و كافر در همه زمان ها بوده است، موسى پيامبر من بود، به او كتاب تورات را دادم، امّا قوم او دچار اختلاف شدند، عدّه اى ايمان آوردند و عدّه اى هم كافر شدند.
من در مجازات دشمنان خود عجله نمى كنم، به آنان فرصت مى دهم، اين قانون من است كه به همه انسان ها مهلت مى دهم، اگر اين قانون من نبود، من همه كافران را نابود مى كردم.
لَا يَسْأَمُ الاِْنْسَانُ مِنْ دُعَاءِ الْخَيْرِ وَإِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ (۴۹ ) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذَاب غَلِيظ (۵۰ ) وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الاِْنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيض (۵۱ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) بزرگان مكّه را به ايمان و يكتاپرستى فرا خواند، امّا آنان با او دشمنى كردند و راه كفر را در پيش گرفتند، آنان به روز قيامت ايمان نداشتند و مى گفتند ما پس از مرگ با مشتى خاك فرقى نداريم و براى هميشه نابود مى شويم، به راستى چرا انسان كارش به آنجا مى رسد كه قيامت را دروغ مى شمارد؟
جواب يك كلمه است:
بخل.
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاق بَعِيد (۵۲ )
كافران قرآن را دروغ مى پنداشتند و به آن ايمان نياوردند، اكنون تو به محمّد(صلى الله عليه وآله)فرمان مى دهى تا به آنان چنين بگويد: "شما قرآن را دروغ مى پنداريد، امّا لحظه اى فكر كنيد و جواب سؤال مرا بدهيد: اگر قرآن از طرف خدا باشد، چه كسى گمراه تر از شما مى باشد؟ اگر قرآن حقّ باشد، شما كه اين گونه با آن مخالفت مى كنيد در گمراهى هستيد".
هر انسانى در جستجوى ايمنى است و از خطر مى گريزد، آن كافران كه به قرآن ايمان نمى آوردند اسير غرور و تكبّر شده اند و به نداى فطرت خويش گوش نمى دهند.
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى آنان قرآن را خواند و از آن ها خواست دست از بُت پرستى بردارند و گرنه به عذاب جهنّم گرفتار خواهند شد.
سَنُرِيهِمْ آَيَاتِنَا فِي الاَْفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ (۵۳ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم را به يكتايى تو فرا مى خواند و بزرگان مكّه سخن او را انكار كردند، اكنون تو با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! من نشانه هاى قدرت خود را به آنان نشان مى دهم، نشانه هايى كه در جهان هستى و در وجودِ خود آنان است، آنان وقتى اين نشانه ها را مى بينند مى فهمند كه حقيقت چيست و مى فهمند كه قرآن، چيزى جز حقّ نبود.
اى محمّد ! آنان تو را دروغگو خواندند، بدان كه من رفتار آنان را مى بينم، آنان با تو دشمنى مى كنند زيرا باور ندارند كه بعد از مرگ، زنده خواهند شد و براى حسابرسى به پيشگاه من خواهند آمد، آنان به روز قيامت شك دارند و خيال مى كنند من از كارهاى آنان بى خبرم، به آنان بگو كه هيچ چيز از من پنهان نيست، علم من بر هر چيزى، چيره است. در روز قيامت همه آنان زنده مى شوند و من به آنان خبر مى دهم كه چه كرده اند و سپس آنان را به عذاب سختى گرفتار مى سازم.
أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَة مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ (۵۴ )
در آخرين آيه اين سوره با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! آنان تو را دروغگو خواندند، بدان كه من رفتار آنان را مى بينم.
آيا مى خواهى بدانى چرا چنين مى كنند؟
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۴۲ قرآن مى باشد.
۲ - "شورى" به معناى "مشورت كردن" مى باشد، در آيه ۳۸ خدا درباره مؤمنان چنين مى گويد: "آنان در كارهاى خود با ديگران مشورت مى كنند و از تجربيات آنان بهره مند مى شوند". به همين خاطر اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: قرآن، نشانه هاى قدرت خدا، سفارش به صبر و استقامت، حقيقت زندگى دنيا، سرانجام كافران در روز قيامت و ترس و وحشت آنان، بشارت به مؤمنان، سفارش به محبت خاندان پيامبر، ويژگى هاى مؤمنان، سفارش به تقوا و پرهيز از گناهان..
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱ )عسق (۲ ) كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۳ )لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (۴ ) تَكَادُ السَّمَوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الاَْرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (۵ ) وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَولِيَاءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيل (۶ )
در ابتدا، حروف "حا"، "ميم"، "عين"، "سين" و "قاف" را ذكر مى كنى، اين پنج حرف، از حروف الفبا مى باشند، قرآن معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است.
تو اين قرآن را بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل كردى همان گونه كه بر پيامبران ديگر وحى فرو فرستادى و به راستى كه تو توانا و فرزانه هستى، هر چه در آسمان ها و زمين است از آنِ توست و تو خداى بزرگ و عالى مقام هستى !
آسمان ها عظمت تو را درك كردند و نزديك است كه از بالا (يكى پس از ديگرى) در مقابل عظمت تو شكافته شوند، فرشتگانى كه در آسمان ها هستند تو را از هر نقص و عيبى پاك مى دانند و تو را ستايش مى كنند، آنان براى كسانى كه در زمين هستند، طلب بخشش مى كنند و به راستى كه تو خداى بخشنده و مهربان هستى و گناه بندگانت را مى بخشى.[۲۱]
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآَنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (۷ ) وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيّ وَلَا نَصِير (۸ )
تو قرآن را با زبانى شيوا و گويا بر محمّد(صلى الله عليه وآله) فرو فرستادى تا مردم شهر مكّه و هر كه در اطراف آن است را از عذاب بيم دهد و آنان را از بُت پرستى برهاند، همچنين از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواستى تا آنان را از سختى روز قيامت بترساند، همان روزى كه همه انسان ها زنده مى شوند و براى حسابرسى در پيشگاه تو جمع مى شوند، به راستى كه روز قيامت حقّ است و هيچ شكّى در آن نيست، در آن روز همه سر از خاك برمى دارند و گروهى به بهشت مى روند و گروهى هم در آتش جهنّم گرفتار مى شوند.
تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا پيام تو را براى مردم بيان كند، ديگر كار نداشته باشد كه آنان ايمان مى آورند يا نه، محمّد(صلى الله عليه وآله)بايد كار خودش را انجام دهد، تو انسان ها را آزاد آفريده اى، آنان به اختيار و انتخاب خود، ايمان مى آورند يا كافر مى شوند.
براى تو هيچ مانعى وجود نداشت تا مردم را به اجبار، مؤمن كنى، ولى ايمانى كه از روى اجبار باشد، ارزشى ندارد. ايمانى ارزش دارد كه انسان از روى اختيار و با آزادى، آن را برگزيند. اگر تو مى خواستى كه انسان ها به اجبار ايمان بياورند، همه مؤمن مى شدند و هيچ اختلافى بين آنان نبود، امّا تو چنين نخواستى، هميشه بين انسان ها اختلاف خواهد بود، گروهى ايمان را انتخاب مى كنند و گروهى هم راه كفر را برمى گزينند.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۹ )
گروهى از جاهلان به جاى آن كه تو را بپرستند، بُت ها را مى پرستند و از روى نادانى، بُت ها را سرپرست خود پنداشته اند، چرا آنان فكر نمى كنند؟ مگر بُت ها چه چيزى آفريده اند؟ آن ها قطعه اى از سنگ هستند، موجوداتى بى جان كه به هيچ كارى توانايى ندارند.
فقط تو شايسته پرستش مى باشى، فقط تو سرپرست بندگان هستى، تو مردگان را زنده مى كنى و بر هر كارى توانايى، آيا بُت ها مى توانند مرده اى را زنده كنند؟ بُت ها مرده اى بيش نيستند، چگونه مى توانند به ديگرى، جان ببخشند؟ چرا اين مردم، فكر نمى كنند؟
* * *
وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْء فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ (۱۰ )فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الاَْنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (۱۱ ) لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ (۱۲ ) شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ (۱۳ )
گروهى از مردم مكّه به محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان آوردند، بزرگان مكّه وقتى آنان را مى ديدند چنين مى گفتند: "چرا از آيين پدران خود دست برداشتيد؟ خدا ما را به پرستش بُت ها امر كرده است، هيچ انسانى نمى تواند خدا را بپرستد، اين بت ها شفيعان ما در درگاه خدا هستند، چرا شما راه گمراهى را برگزيديد".
چرا بزرگان مكّه چنين سخن دروغى را به تو نسبت مى دادند؟ تو كجا فرمان دادى كه انسان ها بُت ها را بپرستند؟ اين چه سخن باطلى است كه آنان بر زبان جارى مى كردند؟
مسلمانان به يگانگى تو ايمان آوردند و راه خود را از بُت پرستان جدا كردند و حقّ را برگزيدند. تو در روز قيامت بين آنان و كافران داورى مى كنى و آن روز معلوم مى شود حقّ با كيست.
وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلَى أَجَل مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكّ مِنْهُ مُرِيب (۱۴ )فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آَمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَاب وَأُمِرْتُ لاَِعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (۱۵ )
چندين سال است محمّد(صلى الله عليه وآله) در مكّه است، او مردم را به يكتاپرستى دعوت مى كند، گروه كوچكى از يهوديان و مسيحيان وقتى اين خبر را شنيدند، به مكّه آمدند و به سخنان او گوش كردند، آنان نشانه هاى محمّد(صلى الله عليه وآله) را در كتاب هاى خود خوانده بودند، چند نفر از آنان ايمان آوردند و نزد هم كيشان خود بازگشتند و ماجرا را براى آنان تعريف كردند، بيشتر آنان از قبول حقّ خوددارى كردند و محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغگو خواندند.
بُت پرستان مكّه از اين ماجرا باخبر شدند، آنان به مسلمانان چنين گفتند: "شما خود را يكتاپرست مى دانيد و بُت ها را قبول نداريد، پس چرا يهوديان و مسيحيان محمّد را دروغگو مى دانند، چرا آنان به او ايمان نياوردند؟ چرا آنان با شما اختلاف دارند؟".
اكنون مى خواهى جواب اين سؤال را بدهى: ريشه اين همه اختلافات مذهبى چيست؟
وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ (۱۶ )
وقتى يهوديان ديدند كه گروهى از مردم مكّه به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان آورده اند و دعوت او را اجابت كرده اند به فكر فرو رفتند، آنان از اين ترسيدند كه دين محمّد(صلى الله عليه وآله) همه جا را فرا گيرد، پس تصميم گرفتند با او مبارزه كنند .
آنان نشانه هاى محمّد(صلى الله عليه وآله) را در تورات خوانده بودند ولى تصميم گرفتند حق را پنهان كنند. آنان دست به خيانتى بزرگ زدند، آن قسمت هاى تورات را كه نشانه هاى محمّد(صلى الله عليه وآله) در آن بود، تغيير دادند و سپس به مردم گفتند كه محمّد(صلى الله عليه وآله)دروغ مى گويد، او آخرين پيامبر خدا نيست.[۲۲] آنان به خيال خود خواستند دين اسلام را به چالش بكشند و قرآن را شكست بدهند.
اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ (۱۷ ) يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ آَمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَا إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَال بَعِيد (۱۸ )
تو آن خدايى هستى كه قرآن را از آسمان فرو فرستادى، قرآنى كه هم "كتاب" است و هم "ميزان".
قرآن، كتاب است، كتابى كه راه سعادت بشر را بيان مى كند.
قرآن، "ميزان" است. به چيزى كه وسيله سنجش باشد، "ميزان" مى گويند. قرآن، وسيله سنجش حقّ و باطل است. قرآن براى هميشه حقّ را از باطل آشكار مى كند و انسان را از گمراهى نجات مى دهد.
اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (۱۹ )
تو بُت پرستان و كافران را در روز قيامت به جهنّم گرفتار مى سازى، امّا در اين دنيا به آنان مهلت مى دهى و در عذابشان شتاب نمى كنى، شايد آنان از خواب غفلت بيدار شوند و توبه كنند. آرى، تو خداى مهربانى ها هستى، به بندگان خود لطف و مهربانى مى كنى و تو قوى و توانا هستى.
* * *
مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاَْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الاَْخِرَةِ مِنْ نَصِيب (۲۰ )
انسان ها در اين دنيا به دو گروه تقسيم مى شوند:
* گروه اوّل: كسانى كه آخرت را مى خواهند و براى رسيدن به آن تلاش مى كنند و ايمان درستى دارند. تو به سعى و تلاش آنان ارج مى نهى و به آنان پاداش بزرگى مى دهى.
* گروه دوم: كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، فقط به اين دنيا فكر مى كنند و در جستجوى لذّت ها و خوشى هاى دنيا هستند، آنان به روز قيامت ايمان ندارند، تو به آنان به مقدارى كه بخواهى از نعمت هاى دنيا مى دهى، تو به آنان فرصت مى دهى تا زندگى خود را داشته باشند، سرانجام مرگ آنان فرا مى رسد، آنان در روز قيامت براى حسابرسى به پيشگاه تو حاضر مى شوند و در آن روز، هيچ بهره اى از نعمت ها نخواهند داشت.
أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۲۱ ) تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (۲۲ )
كسانى كه بُت ها را مى پرستند از چه پيروى مى كنند؟ آيا بُت ها براى آنان دينشان را انتخاب كرده اند؟
آيا بُت ها به آنان گفته اند: "ما شريك خدا هستيم، هيچ كس نمى تواند خدا را بپرستد، شما فقط با عبادت ما مى توانيد به خدا نزديك شويد؟".
اين سخنان كفرآميز را چه كسى گفته است؟ سخنانى كه تو هرگز به آن راضى نيستى.
ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (۲۳ )أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَأِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۲۴ )
سخن از بهشت به ميان آمد، بهشتى كه هر كس در آن وارد شود، رستگار شده است، بهشت همان پاداشى است كه تو مژده آن را به كسانى مى دهى كه ايمان آوردند و عمل نيك انجام دادند، آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان آوردند و از او پيروى كردند و تو در قيامت آنان را در بهشت جاى مى دهى.
آرى، تو دوست داشتى كه بندگانت از جهل و نادانى نجات يابند و به رستگارى برسند، براى همين بود كه محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى فرستادى و به او فرمان دادى همگان را به سوى تو راهنمايى كند، محمّد(صلى الله عليه وآله) در اين راه سختى بسيارى تحمّل نمود و با مشكلات زيادى روبرو شد، امّا ثابت قدم ماند و براى هدايت مردم تلاش زيادى نمود. گروهى از مسلمانان با خود فكر مى كردند: "خوب است به پيامبر چيزى به عنوان مزد رسالت او بدهيم، به راستى كه او ما را از جهل و نادانى نجات داد و براى هدايت ما تلاش بسيارى نمود".
اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا به مسلمانان خبر بدهد كه از آنان هيچ مزدى جز دوستى خاندانش را نمى خواهد، دوستى خاندان او، "كار نيك" است، هر كس خاندان محمّد(صلى الله عليه وآله) را دوست بدارد تو بر ثواب او مى افزايى كه تو خدايى آمرزنده هستى و اگر كسى شكر نعمت هاى تو را به جا آورد از او قدردانى مى كنى.[۲۵]
وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (۲۵ ) وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ (۲۶ )
تو آن خدايى هستى كه توبه بندگان خود را مى پذيرى و گناهان آنان را مى بخشى و به همه رفتار آنان آگاهى دارى.
دعاى كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيك انجام دادند را مستجاب مى كنى و از فضل و رحمت خويش بيش از آنچه آرزو كرده اند به آنان عطا مى كنى و براى كافران عذابى شديد آماده كرده اى.
* * *
وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الاَْرْضِ وَلَكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَر مَا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ (۲۷ )
تو وعده دادى كه دعاى مؤمنان را مستجاب كنى، من قدرى فكر مى كنم: من مؤمنان زيادى را مى شناسم كه در فقر زندگى مى كنند، آنان همواره دعا مى كنند تا تو به آنان ثروت بدهى ! پس چرا دعاى آنان را مستجاب نمى كنى؟ چه رازى در ميان است؟
اكنون مى خواهى جواب اين سؤال را به من بدهى. در آيه ۲۷ چنين مى گويى: "اگر من روزى و ثروت فراوان به بندگانم دهم، آنان در زمين طغيان و ستم مى كنند، براى همين است كه من به اندازه اى كه مى خواهم، روزى به آنان مى دهم كه من بر بندگانم آگاه و بينا هستم".
آرى، بيشتر انسان ها اين گونه اند، وقتى دنيا به آن ها رو مى آورد، ديگر تو را فراموش مى كنند و در درياى شهوت ها غرق مى شوند و به خود يا ديگران ظلم مى كنند.
وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (۲۸ ) وَمِنْ آَيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِنْ دَابَّة وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ (۲۹ )
وقتى بندگانت گرفتار خشكسالى مى شوند و از همه جا نااميد مى شوند، تو باران را از آسمان فرو مى فرستى و رحمت و نعمت خود را فراوان مى گردانى، به راستى كه تو سرپرست انسان ها و ستودنى مى باشى، همه خوبى ها از آنِ توست.
تو آسمان ها و زمين را خلق نمودى، عظمت آسمان ها هر انسانى را به فكر وامى دارد، هزاران هزار ستاره آفريدى كه در آسمان نورافشانى مى كنند.
تو در آسمان ها و زمين، فرشتگان و انسان ها و حيوانات را آفريدى، همه اين ها نشانه قدرت توست، تو هر وقت بخواهى بر جمع كردن آنان در روز قيامت قدرت دارى.
وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَة فَبَِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِير (۳۰ ) وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الاَْرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيّ وَلَا نَصِير (۳۱ )
به انسان ها نعمت هاى زيادى داده اى و هرگز نعمت هاى خود را بى دليل از آنان نمى گيرى، اگر انسانى به گناه و معصيت رو آورد، آن وقت نعمت هاى خود را از او مى گيرى. گناهانى مثل ظلم به ديگران، كفران نعمت و ناسپاسى سبب مى شود كه نعمت ها از من گرفته شود.[۴۰] وقتى نعمتى از من گرفته مى شود يا بلايى بر من نازل مى شود، بايد بدانم كه نتيجه كارهاى خود من است.
تو به من نعمت سلامتى دادى، امّا من به ديگران ظلم مى كنم، نتيجه ظلم من آن است كه حادثه اى براى من پيش بيايد و سلامتى و تندرستى از من گرفته شود، تو مرا به حال خود رها مى كنى و لطف خودت را از من مى گيرى، آن وقت است كه آن حادثه براى من پيش مى آيد.
وَمِنْ آَيَاتِهِ الْجَوَارِي فِي الْبَحْرِ كَالاَْعْلَامِ (۳۲ ) إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لاََيَات لِكُلِّ صَبَّار شَكُور (۳۳ ) أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُوا وَيَعْفُ عَنْ كَثِير (۳۴ ) وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آَيَاتِنَا مَا لَهُمْ مِنْ مَحِيص (۳۵ )
از نشانه هاى قدرت تو كشتى ها مى باشند كه در دريا همچون كوه ها به نظر مى آيند، كشتى هاى بادبانى با قدرت باد حركت مى كنند، اگر تو بخواهى از وزيدن باد جلوگيرى مى كنى و آن كشتى ها از حركت باز مى ايستند. مؤمنانى كه شكيبا و شكرگزار هستند نشانه هاى قدرت تو را در كشتى ها مى بينند.
اگر تو اراده كنى مى توانى طوفانى سهمگين بفرستى تا مسافران كشتى را به خاطر گناهانى كه انجام داده اند، نابود سازى، البتّه تو از گناهان زيادى مى گذرى و بندگانت را به خاطر آن كيفر نمى كنى.
كسى كه با كشتى به دريا سفر مى كند، وقتى طوفان سهمگين فرا مى رسد، هيچ چيز غير از لطف تو نمى تواند او را نجات دهد، كسانى كه با قرآن ستيزه مى كنند و با آن دشمنى مى كنند بايد بدانند كه اگر عذاب تو فرا رسد، هرگز راه فرارى ندارند، تو چند روزى به آنان فرصت مى دهى امّا سرانجام مهلت آنان به پايان مى رسد و آن وقت هيچ پناهگاهى ندارند.
فَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْء فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آَمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (۳۶ )وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الاِْثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ (۳۷ ) وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (۳۸ ) وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ (۳۹ )
گروهى از كافران براى اين كه ثروت و منافع خود را از دست ندهند به محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان نياوردند، آنچه به آنان داده شده است، دنيا و زينت هاى آن است، ثروت دنيا، زودگذر و بىوفاست، آنچه نزد توست براى مؤمنان بهتر و پايدارتر است.
آرى، كافران از ترس اين كه ثروت و رياست خود را از دست بدهند، ايمان نمى آورند، در حالى كه دير يا زود، مرگ سراغ آنان مى آيد و آنان بايد با دست خالى از اين دنيا بروند، چرا آنان فكر نمى كنند اگر ايمان بياورند، بهشت جاودان از آنِ آنان خواهد بود؟
* * *
وَجَزَاءُ سَيِّئَة سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (۴۰ ) وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيل (۴۱ ) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۴۲ ) وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ (۴۳ )
من با هشت ويژگى مؤمنانى كه بهشت در انتظار آنان است، آشنا شدم، ويژگى هشتم درباره اين بود كه مؤمن هرگز در برابر ظلم، سازش نمى كند، او با ستمگر مبارزه مى كند و از ديگران كمك مى خواهد.
در اينجا درباه شخص ستمديده و شخص ستمگر، شش نكته مهم را بيان مى كنى:
۱ - ستمديده نبايد از مسير عدالت خارج شود، او فقط حقّ دارد ستمگر را به اندازه ظلمى كه كرده است، مجازات كند، آرى، كيفر بدى، مجازاتى است همانند آن و نه بيشتر !
وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ وَلِيّ مِنْ بَعْدِهِ وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدّ مِنْ سَبِيل (۴۴ )
سخن از ستمكاران به ميان آمد، كسانى كه به خود و ديگران ظلم مى كنند از سعادت دور مى شوند. اگر آنان در اين دنيا پشيمان نشوند و ستمديدگان را راضى نكنند در روز قيامت به عذاب سختى مبتلا خواهند شد.
به راستى چه ستمى بدتر از اين كه عدّه اى قرآن تو را جادو و دروغ بخوانند و با پيامبر تو دشمنى كنند؟ محمّد(صلى الله عليه وآله) براى آنان قرآن مى خواند و آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله) سنگ پرتاب مى كردند و خاكستر بر سرش مى ريختند و او را جادوگر مى خواندند. آنان براى كشتن محمّد(صلى الله عليه وآله) نقشه ها كشيدند، امّا تو محمّد(صلى الله عليه وآله)را يارى كردى و او را بر همه ستمكاران پيروز نمودى.
آرى، تو قرآن را براى هدايت همگان فرستادى، امّا فقط كسانى كه حق طلب هستند از آن بهره مى گيرند، امّا ستمكاران كه اسير تعصّب و لجاجت شده اند، از آن سودى نمى برند.
وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْف خَفِيّ وَقَالَ الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَاب مُقِيم (۴۵ ) وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيل (۴۶ )
تو فرمان مى دهى تا فرشتگان ستمكاران را به سوى جهنّم ببرند، ترس و وحشت، تمام وجود آنان را فرا گرفته است، ديگر از آن همه گردنكشى و ستيزه جويى خبرى نيست، وقتى به جهنّم مى رسند، درهاى جهنّم باز مى شود، آنان، زيرِ چشمى نگاهى به جهنّم مى اندازند و آتش هولناك آن را مى بينند. آنان خيلى مى ترسند و نمى خواهند آتش سوزنده را با تمام چشم ببينند، ولى نمى توانند از آن هم غافل باشند، پس با گوشه چشم به آن نگاه مى كنند، ترس سر تا پاى آنان را فرا مى گيرد.
مؤمنان به سوى بهشت حركت مى كنند، بهشتى كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است، اينجاست كه مؤمنان به آن ستمكاران اشاره مى كنند و مى گويند: "زيانكاران واقعى اين ها هستند، سرمايه وجودى خويش را تباه كردند، آنان بستگان و پيروان خود را گمراه كردند و به خود و ديگران خسارت زدند، امروز حقيقت آشكار شد و آنان زيانكار شدند".
آرى، تو عذابى دردناك براى ستمكاران آماده كرده اى و آنان براى هميشه در اين عذاب خواهند بود و هيچ راه نجاتى براى آنان نخواهد بود، آنان در دنيا، يكديگر را يارى مى كردند، امّا آن روز ديگر هيچ يار و ياورى ندارند، هيچ كس نمى تواند به جز تو آنان را نجات دهد، تو هم آنان را به حال خود رها مى كنى و رحمتت را از آنان مى گيرى، آرى تو هر كس را كه به حال خود رها كنى، هيچ راه نجاتى ندارد.
اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُمْ مِنْ مَلْجَأ يَوْمَئِذ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَكِير (۴۷ )
از كيفر هولناك كسانى كه در جهنّم گرفتار مى آيند، سخن گفتى. اكنون وقت آن است تا به همه هشدار دهى كه تا فرصت دارند توبه كنند و به سوى تو باز گردند و گذشته خود را جبران كنند.
اين سخن توست: "اى انسان ها ! محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت شما فرستادم و او شما را به يكتاپرستى فرا خواند، پس دعوت او را اجابت كنيد پيش از آن كه روز قيامت فرا رسد، بدانيد هر كس در آن روز به خشم من گرفتار گردد، هيچ راه فرارى نمى يابد، پناهى براى او نيست و او نمى تواند چيزى را انكار يا پنهان كند و عذاب من او را فرا مى گيرد".
* * *
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الاِْنْسَانَ كَفُورٌ (۴۸ ) لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ (۴۹ ) أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيًما إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (۵۰ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) همه را به يكتاپرستى فرا خواند، امّا عدّه اى سخنش را نپذيرفتند و دعوت او را دروغ شمردند، اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى تا نگران آنان نباشد و كار خودش را انجام دهد، او فقط مأمور به وظيفه بود، نه ضامن نتيجه !
آرى، محمّد(صلى الله عليه وآله) وظيفه نداشت آنان را مجبور به ايمان كند، تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواسته بودى تا قرآن را براى مردم بخواند، انسان ها اختيار دارند و خودشان بايد راهشان را انتخاب كنند، گروهى ايمان مى آورند و گروهى هم راه گمراهى را برمى گزينند و كافر مى شوند، هرگز محمّد(صلى الله عليه وآله)مسئول آنان نيست، آنان به اختيار خود راه شيطان را انتخاب كرده اند و سزاى آن را هم خواهند ديد.
* * *
وَمَا كَانَ لِبَشَر أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (۵۱ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در شهر مكّه است، پيروان او روز به روز زيادتر مى شوند، بزرگان مكّه به فكر فرو رفتند كه چگونه مانع رشد اسلام شوند. سياست هاى قبلى آنان اثرى نداشت، آنان به مردم گفتند: "محمّد ديوانه است و به دروغ ادّعاى پيامبرى مى كند"، امّا حقيقت هيچ گاه مخفى نمى ماند، وقتى مردم سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را مى شنيدند، شيفته آن مى شدند.
مردم مكّه، تو را به عنوان "خدا" قبول داشتند، امّا تو را يگانه نمى دانستند، آن ها بُت ها را شريك تو و دختران تو مى دانستند. تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را فرستادى تا آنان را به يكتاپرستى فرا خواند.
روزى، بزرگان مكّه دور هم جمع شدند تا فكر تازه اى كنند، يكى از آنان كه با يهوديان ارتباطى داشت، رو به بقيّه كرد و گفت:
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الاِْيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم (۵۲ ) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الاُْمُورُ (۵۳ )
قرآن به فرمان تو بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل شد، همان قرآنى كه مايه حيات دل هاى انسان ها مى باشد، قبل از اين كه قرآن بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل شود، او از قرآن خبر نداشت، او نمى دانست قرآن چيست و به محتواى آن، ايمان و آگاهى نداشت، اين لطف تو بود كه شامل حال او شد و قرآن بر او نازل شد و او به تمام محتواى آن ايمان پيدا كرد.
تو قرآن را نورى قرار دادى كه به وسيله آن هر كس را كه بخواهى هدايت كنى، هر انسان حقيقت جويى از هدايت قرآن بهره مند مى شود و به آن ايمان مى آورد، امّا هر كس راه لجاجت را برگزيند از هدايت آن بى بهره مى گردد، تو قرآن را براى همه انسان ها فرستادى، امّا فقط كسانى اين هدايت را مى پذيرند كه خودشان ايمان به قرآن را انتخاب كنند، كسى كه قرآن را مى شنود ولى از روى لجاجت به آن ايمان نمى آورد هدايت نمى شود.
تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به وسيله اين قرآن، مردم را به راه راست راهنمايى كند، راه راست، همان راه توست، آنچه در آسمان ها و زمين است از آنِ توست، بازگشت همه به سوى توست.
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۴۳ قرآن مى باشد.
۲ - "زُخرُف" به معناى "زيورها و زينت هاى دنيا" مى باشد. در آيه ۳۵ به اين زيورها و زينت ها اشاره شده است و به همين دليل اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: سختى هايى كه پيامبران در راه دعوت مردم به يكتاپرستى تحمّل كردند، پرهيز از بُت پرستى، دشمنى بُت پرستان مكّه با پيامبر، اشاره به داستان موسى(عليه السلام) و دشمنى هاى فرعون با او، اشاره به نبوّت عيسى(عليه السلام)، نعمت هاى بهشتى در انتظار مؤمنان است و عذاب جهنّم در انتظار كافران...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱ ) وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ (۲ ) إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآَنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (۳ ) وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (۴ )
در ابتدا، دو حرف "حا"، "ميم" را ذكر مى كنى، اين دو حرف، از حروف الفبا مى باشند، قرآن معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است.
قرآن كتاب روشنگرى است، تو به اين قرآن قسم ياد مى كنى كه قرآن را شيوا و گويا نازل كرده اى، باشد كه انسان ها به آن فكر كنند و از آن پند گيرند.
قرآن، بزرگ ترين اتّفاق جهان هستى است، قرآن نزدِ تو و در "علم مخصوص" تو، بلندمرتبه و استوار است. تو مى دانى كه اين قرآن هرگز نابود نمى شود، تو آن را نازل كرده اى و خودت نيز آن را حفظ مى كنى.
أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَنْ كُنْتُمْ قَوْمًا مُسْرِفِينَ (۵ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را فرستادى تا قرآن را براى مردم مكّه بخواند، گروهى قرآن را دروغ دانستند و به آن ايمان نياوردند، آنان در دشمنى با قرآن، چيزى را فروگذار نكردند، امّا لطف و مهربانى تو آن قدر زياد است كه اين دشمنى ها را مانع بر سر راه خود نمى بيند. تو آيات قرآن را يكى پس از ديگرى بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل مى كنى تا كسانى كه زمينه هدايت دارند به خود آيند و از خواب غفلت بيدار شوند و راه رستگارى را برگزينند.
تو هرگز براى اين كه آنان سركشى و عصيان كردند، قرآن را از آنان دريغ نكردى، قرآنى كه سراسر پند و موعظه است و وجدان هاى خفته را بيدار مى كند.
* * *
وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِنْ نَبِيّ فِي الاَْوَّلِينَ (۶ ) وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (۷ ) فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشًا وَمَضَى مَثَلُ الاَْوَّلِينَ (۸ )
درست است كه گروهى از مردم مكّه محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغگو خطاب كردند، امّا اين اوّلين بار نيست كه انسان ها، پيامبر تو را دروغگو مى پندارند، تو پيامبران زيادى را براى هدايت آنان فرستادى، پيامبران مردم را به يكتاپرستى فرا خواندند ولى مردم پيامبران را مسخره كردند و به سخنانشان ايمان نياوردند، تو به آنان مهلت دادى و وقتى مهلت آنان به پايان رسيد، عذاب را بر آنان نازل كردى، آنان كه نابود شدند از مردم مكّه بسيار نيرومندتر بودند، امّا وقتى عذاب نازل شد، هيچ چيز نتوانست آنان را نجات دهد.
وقتى طوفان سهمگين قوم نوح(عليه السلام) را فرا گرفت، وقتى تندبادهاى وحشتناك بر قوم عاد نازل شد، هيچ يار و ياورى نداشتند، وقتى زلزله اى ويرانگر قوم صالح(عليه السلام) را دربرگرفت، وقتى باران سنگريزه بر قوم لوط(عليه السلام) فرود آمد، كسى نتوانست آنان را يارى كند، آنان حاصل كارهاى خود را ديدند.
* * *
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (۹ )
تو در كتاب طبيعت، هزاران نشانه از قدرت خودت قرار دادى، كافى است كه انسان چشم باز كند و به اين نشانه ها دقّت كند.
هر كس كه با فطرت پاك خود به آسمان ها و زمين بنگرد، هدفمندى جهان هستى را متوجّه مى شود و مى فهمد كه اين جهان خالق دانا و توانا دارد، خدايى يگانه و مهربان !
تو به همه انسان ها، نور عقل و فطرت داده اى تا بتوانند راه سعادت را پيدا نمايند.
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰ )
تو زمين را محلّ آرامش انسان قرار دادى و در زمين، راه ها را به وجود آوردى تا انسان ها از آن استفاده كنند و به مقصد خود برسند.
زمين، اين كُره خاكى در فضا حركت مى كند، زمين در كهكشان راه شيرى است، زمين همراه با اين كهكشان، در هر ثانيه، سيصد كيلومتر حركت مى كند ! امّا زمين، تنها خانه انسان، چقدر آرام به نظر مى رسد ! انسان به راحتى مى تواند بر روى زمين زندگى كند، تو در زمين، كوه هاى ثابت و پابرجايى قرار دادى تا مايه آرامش زمين باشد، اين كوه ها هستند كه زمين را از لرزش حفظ مى كنند.
* * *
وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَر فَأَنْشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ (۱۱ )
بُت پرستان روز قيامت را باور نداشتند، آن ها بارها از محمّد(صلى الله عليه وآله)سؤال مى كردند: "وقتى مرگ سراغ ما آمد و مُرديم، چگونه مى شود كه زنده شويم؟".
در اين آيه پاسخ آنان آشكار مى شود: تو آن خدايى هستى كه از آسمان باران مى فرستى تا زمين مرده را زنده كند.
تو مى دانى چقدر باران از آسمان نازل مى شود، تو به جزئيّات جهان هستى آگاهى دارى، مى دانى كه مثلاً امروز در كجاى زمين چند قطره باران نازل شده است.
وَالَّذِي خَلَقَ الاَْزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالاَْنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ (۱۲ ) لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (۱۳ ) وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴ )
تو آن خدايى هستى كه انواع مختلفى از حيوانات را آفريدى، براى انسان نعمت كشتيرانى قرار دادى تا بتواند در درياها سفر كند، تو چهارپايان را آفريدى تا انسان بر آن ها سوار شود و آن ها را به گونه اى آفريدى كه انسان به راحتى مى تواند بر آن ها سوار شود و به سفر برود.
تو دوست دارى وقتى انسان ها به سفر مى روند، نعمت هاى تو را ياد كنند و چنين بگويند: "حمد و ستايش براى آن خدايى است كه كشتى و چهارپايان را در اختيار ما قرار داد و گرنه ما توانِ اين كار را نداشتيم. به راستى كه همه ما در روز قيامت زنده خواهيم شد و براى حسابرسى به پيشگاه تو حاضر خواهيم شد".
* * *
وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الاِْنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (۱۵ ) أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَات وَأَصْفَاكُمْ بِالْبَنِينَ (۱۶ ) وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ (۱۷ ) أَوَمَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِين (۱۸ )
بُت پرستان گرفتار خرافات شده بودند، آنان بُت ها را دختران تو مى دانستند در حالى كه تو هرگز فرزندى ندارى، به راستى كسى كه چنين باورى داشته باشد، بسيار ناسپاس است و كفر او آشكار است.
آنان خود دوست داشتند كه فرزندشان پسر باشد و دختر را برابر با خوارى و ذلّت مى دانستند، اين چه باور غلطى است كه آنان دارند و تصوّر مى كنند كه خدا براى خودش، فرزند دختر انتخاب كرد ولى به آنان فرزند پسر مى دهد؟
وقتى به يكى از آنان خبر مى دادند: "همسرت دختر زاييده است"، بسيار ناراحت مى شد و خشم خود را از مردم مخفى مى كرد، او از شدّت اندوه اين خبر، خود را از مردم پنهان مى كرد و به فكر فرو مى رفت كه آيا دخترش را با سرافكندگى نگاه دارد يا او را زنده به گور كند.
وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ (۱۹ )
يكى ديگر از باورهاى غلط بُت پرستان اين بود كه فرشتگان را هم دختران خدا مى دانستند.
فرشتگان بندگان تو هستند و از فرمان تو اطاعت مى كنند، آنان هرگز دختران تو نيستند.
به راستى چرا آنان اين سخنان را مى گويند؟ آيا لحظه اى كه تو فرشتگان را خلق كردى، آنجا بودند كه مى گويند فرشتگان، دختر هستند.
وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (۲۰ )
تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) خواستى تا بُت پرستان را هدايت كند و از آنان بخواهد تا از بُت پرستى دست بكشند.
آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله) چنين گفتند: "ما مجبور به شرك و بُت پرستى هستيم، اگر خدا مى خواست ما هرگز بُت ها را نمى پرستيديم، اگر اين آيين ما بد بود، خدا مانع ما مى شد و نمى گذاشت ما بُت پرست شويم".
اين چه سخن باطلى است كه آنان گفتند؟
أَمْ آَتَيْنَاهُمْ كِتَابًا مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ (۲۱ )
بُت پرستان به مردم مى گفتند: "خدا به ما فرمان داده است كه بُت ها را بپرستيم"، اين سخن باطلى بود كه براى فريب دادن مردم بيان مى كردند.
تو كى مردم را به بُت پرستى دعوت كرده اى؟ كدام پيامبرِ تو از مردم چنين خواسته است؟ آنان با چه دليلى، اين سخن را مى گويند، تو در هيچ كتاب آسمانى چنين نگفتى، پس آن ها از كجا چنين سخن مى گويند؟
آنان هيچ دليلى جز پيروى از جهالت پدران خود ندارند، آنان مى گويند: "ما پدران خود را بر اين آيين بُت پرستى يافتيم، اگر ما راه آنان را برويم حتماً هدايت شده ايم".
بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آَبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آَثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ (۲۲ ) وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَة مِنْ نَذِير إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آَبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آَثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ (۲۳ ) قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آَبَاءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ (۲۴ ) فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (۲۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم را به يكتاپرستى فرا خواند و آنان به او چنين پاسخ دادند: ما پدران خود را بر اين آيين يافتيم، امّا اين سخن تازگى ندارد، پيش از اين هم هرگاه پيامبرى را براى هدايت جامعه اى فرستادى، ثروتمندان آن جامعه با آن پيامبر دشمنى مى كردند و ميان آنان و پيامبرشان چنين گفتگو مى شد، ثروتمندان چنين مى گفتند:
ــ ما سخن تو را نمى پذيريم، ما پدران خود را بر اين آيين يافتيم و راه و رسم آنان را ادامه مى دهيم.
ــ اگر من براى شما آيينى بهتر از آيين پدرانتان آورده باشم، آيا باز هم سخن مرا انكار مى كنيد؟
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (۲۶ ) إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ (۲۷ ) وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۲۸ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در آغاز راه است، او بايد همه را به سوى يكتاپرستى دعوت كند و از دشمنى ها نهراسد، او بايد اين راه را ادامه دهد، اكنون براى او از ابراهيم(عليه السلام)ياد مى كنى، ابراهيم(عليه السلام)در زمانى كه همه مردم بُت پرست بودند فريادگر يكتاپرستى شد و در اين راه از هيچ چيز نهراسيد، او همه سختى ها را تحمّل كرد.
وقتى ابراهيم(عليه السلام) كوچك بود، پدرش از دنيا رفت، به همين خاطر عمويش، آذر او را بزرگ كرد، او عمويش را پدر خطاب مى كرد.[۵۵] آذر بُت پرست بود و دوست داشت كه ابراهيم(عليه السلام) هم مانند او بُت ها را بپرستد، امّا ابراهيم(عليه السلام) به او چنين گفت: "اى پدر ! من از آنچه شما مى پرستيد، بيزارم. من فقط آن خدايى را مى پرستم كه مرا آفريده است و او مرا راهنمايى مى كند".
بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاءِ وَآَبَاءَهُمْ حَتَّى جَاءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُبِينٌ (۲۹ ) وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَ (۳۰ )
مردم مكّه خود را پيرو ابراهيم(عليه السلام) مى دانستند و به كعبه كه يادگار او بود، احترام مى گذاشتند و دور آن طواف مى كردند، امّا آنان آيين ابراهيم(عليه السلام) را به خرافات آلوده كردند و اطراف كعبه را پر از بُت نمودند و به بُت ها سجده مى كردند، تو به آنان و پدران آنان مهلت دادى و در عذابشان شتاب نكردى، به آنان نعمت هاى خود را ارزانى داشتى و قرآن را بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل كردى و او را به پيامبرى برگزيدى تا آنان را آشكارا به سوى تو فرا خواند.
امّا وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) براى آنان اين قرآن را خواند، قرآن را انكار كردند و گفتند: "اين قرآن، جادوست و ما به آن ايمان نداريم".
* * *
وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْءانُ عَلَى رَجُل مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم (۳۱ ) أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَات لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَةُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (۳۲ )وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فَضَّة وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ (۳۳ )وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ (۳۴ )وَزُخْرُفًا وَإِنْ كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (۳۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) آنان را به يكتاپرستى فرا مى خواند، ولى آنان مى گفتند: "چرا اين قرآن بر مردى بزرگ و ثروتمند از اين دو شهر (مكّه و طائف) نازل نشده است؟".
بيشتر ثروتمندان آن روزگار در دو شهر مكّه و طائف زندگى مى كردند، مكّه شهرى تجارى بود و طائف شهرى مناسب براى كشاورزى بود.
معيار ارزش انسان ها نزد آنان فقط ثروت و رياست بود، آنان تصوّر مى كردند كه هر كس ثروت بيشترى داشته باشد تو او را بيشتر دوست دارى و مقامش نزد تو بالاتر است، آنان تعجّب مى كردند كه چرا شخصى مانند محمّد(صلى الله عليه وآله) كه دستش از مال دنيا خالى است، پيامبر شده است.
وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (۳۶ ) وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (۳۷ ) حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ (۳۸ ) وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ (۳۹ )
هر كس از ياد تو روى بگرداند، شيطانى را مى فرستى كه همواره همنشين او باشد و زشتى ها را براى او زيبا جلوه دهد.
كسى كه از پذيرفتن حقّ ابا كند و راه كفر را برگزيند و شيفته دنيا شود، به چنين سرنوشتى دچار مى شود و شيطان بر جان و روح او مسلّط مى شود. (گويا تو قلب انسان را همانند ليوانى آفريدى كه هر مقدار از آب خالى شود، هوا جاى آن را پر مى كند، هر مقدار كه قلب انسان از ياد تو خالى شود، ياد دنيا، جاى آن را پر مى كند).
تو راه حقّ را به او نشان دادى امّا او خودش حقّ را انكار كرد و به راه كفر قدم نهاد، تو هم او را به حال خود رها كردى و وسوسه هاى شيطان كار خودش را كرد و او را از راه سعادت باز داشت، او به راه گمراهى مى رود و خيال مى كند كه راه خوشبختى را مى پيمايد.
أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَنْ كَانَ فِي ضَلَال مُبِين (۴۰ )
بزرگان مكّه با محمّد(صلى الله عليه وآله)دشمنى مى كردند، به سوى او سنگ پرتاب مى كردند و خاكستر بر سرش مى ريختند، محمّد(صلى الله عليه وآله) با خود فكر كرد كه چرا آنان ايمان نمى آورند، چرا سخن حقّ را قبول نمى كنند؟
اكنون تو با او چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! تو وظيفه خودت را انجام بده، قرآن مرا براى مردم بخوان، امّا بدان كه براى اين كه كسى هدايت شود، بايد آمادگى قلبى داشته باشد، او بايد گوشى شنوا و چشمى بينا و فكرى روشن داشته باشد.
فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (۴۱ ) أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (۴۲ )
در قرآن به كافران مكّه وعده دادى كه اگر به انكار و كفر خود ادامه دهند، عذاب آنان فرا خواهد رسيد، كافران وقتى اين مطلب را شنيدند با خود گفتند: "محمّد، دير يا زود، از دنيا مى رود، با مرگ او، اين وعده ها هم بى اثر مى شود".
اكنون با پيامبر چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! آنان چه فكر باطلى مى كنند، حتّى اگر مرگ تو فرا رسد، حتماً از آنان انتقام مى گيرم يا در زمان حيات تو، آنچه از عذاب به آنان وعده داده ام نشان مى دهم. اى محمّد ! فرقى نمى كند تو زنده باشى يا نه، من بر هلاك كردن آنان توانايى دارم و به زودى وعده من فرا مى رسد".
اين دو آيه زمانى نازل شد كه پيامبر در مكّه بود، بعداً پيامبر به مدينه هجرت كرد، در سال دوم هجرى، در جنگ "بدر" خدا پيامبر را يارى كرد، در آن روز گروهى از اين كافران كشته شدند و به سزاى عملشان رسيدند.
فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاط مُسْتَقِيم (۴۳ ) وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ (۴۴ )
گروهى از مردم مكّه به قرآن ايمان نياوردند، اين كه آنان ايمان نياوردند، دليلى بر اشكال در برنامه محمّد(صلى الله عليه وآله) نبود، آنان خودشان راه لجاجت را برگزيده بودند و خود را از سعادت محروم ساختند، اكنون تو با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن مى گويى:
اى محمّد ! من قرآن را بر قلب تو نازل كردم، پس بر همين قرآن تكيه كن و راهت را ادامه بده كه تو بر راهى راست قرار دارى.
اى محمّد ! اين قرآن، پند و موعظه اى براى تو و قوم توست، به زودى از شما سؤال خواهد شد كه با قرآن چه كرديد؟ در روز قيامت از تو مى پرسم كه آيا قرآن را به مردم ابلاغ كردى و از پيروانت سؤال خواهم كرد كه آيا به قرآن، عمل كردند؟ [۶۲]
وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آَلِهَةً يُعْبَدُونَ (۴۵ )
بزرگان مكّه كه منافع خود را در بُت پرستى مى ديدند به مردم مى گفتند: "خدا به ما فرمان داده است كه بُت ها را بپرستيم. پرستش بُت ها ما را به خدا نزديك مى كند".
اين سخن دروغى بود كه آنان مى گفتند، تو هرگز انسان ها را به بُت پرستى دعوت نكرده اى، اكنون در اين آيه به محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين مى گويى: "اى محمّد ! از پيامبرانى كه قبل از تو آمدند سؤال كن ! از آنان بپرس به چه مبعوث شدند؟ از آنان سؤال كن كه آيا من از آنان خواسته ام كه مردم را به خدايان دروغين بخوانند؟".
مؤمنان به محمّد(صلى الله عليه وآله) و همه پيامبران ايمان دارند. آنان پيامبران را معلّمان بزرگ بشريّت مى دانند كه هر كدام در رتبه و كلاسى، به آموزش بشر پرداخته اند. آرى، پيامبران از اصول و برنامه يكسانى پيروى كرده اند كه خدا به آنان نازل كرده بود، آنان مردم را به يكتاپرستى فرا خواندند.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآَيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (۴۶ ) فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِآَيَاتِنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ (۴۷ ) وَمَا نُرِيهِمْ مِنْ آَيَة إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۴۸ ) وَقَالُوا يَا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ (۴۹ ) فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ (۵۰ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) راه خود را آغاز كرده است، گروهى به او ايمان آورده اند ولى راه او طولانى است و بايد صبر و استقامت كند، پيروان او هم در سختى هستند، كافران آنان را شكنجه مى كنند، آنان نيز بايد بر همه اين سختى ها و مشكلات صبر كنند كه تو سرانجام آنان را بر كافران پيروز خواهى كرد.
اكنون از موسى(عليه السلام) ياد مى كنى، او و پيروانش سختى هاى فراوانى را تحمّل كردند، فرعون آنان را شكنجه مى داد، امّا سرانجام تو آنان را بر فرعون پيروز نمودى.
تو به موسى(عليه السلام) معجزاتى دادى و او را نزد فرعون و پيروان فرعون فرستادى، موسى(عليه السلام)به آنان گفت: "من پيامبرى هستم كه از طرف پروردگار جهانيان آمدم".
وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الاَْنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ (۵۱ ) أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ (۵۲ ) فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَب أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (۵۳ )
گروهى از مردم مصر كه پيرو فرعون بودند، وقتى معجزات موسى(عليه السلام) را ديدند به فكر فرو رفتند و در دين خود شك كردند، در آنان زمينه پذيرش حقّ به وجود آمد. اينجا بود كه فرعون آنان را جمع كرد و براى آنان سخنرانى كرد و به خيال خودش، برترى خود را بر موسى(عليه السلام) ثابت نمود. او به مردم چنين گفت:
اى مردم ! آيا حكومت سرزمين پهناور مصر از آنِ من نيست؟
اين نهرها به فرمان من جارى مى شوند.
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (۵۴ ) فَلَمَّا آَسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ (۵۵ )فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلاَْخِرِينَ (۵۶ )
فرعون حقّ را شناخت و يقين داشت كه موسى(عليه السلام) پيامبر توست، امّا اين سخنان را گفت و مردم را فريب داد و عقل آنان را به بازى گرفت. اين شيوه و رسم حكومت هاى ستمگر است كه مردم را فريب مى دهند و سطح دانش و فهم آنان را پايين نگه مى دارند. آن حكومت ها مى دانند كه بيدار شدن مردم، بزرگ ترين خطر براى آنان است و هميشه تلاش مى كنند مردم را شستشوى مغزى بدهند و آنان را با سخنان زيباى باطل، فريب دهند.
مردم به سخنان فرعون گوش كردند و به خود ظلم كردند، آنان مى توانستند از فرعون پيروى نكنند امّا خودشان چنين خواستند، آنان شيفته دنيا و پول و ثروت بودند و براى دستيابى به دنيا از فرعون پيروى كردند و خود را از هدايت دور كردند.
هنگامى كه آنان تو را به خشم آوردند، تو از آنان انتقام گرفتى و همه را در رود نيل غرق كردى. اين گونه بود كه آنان پيشواى كافرانى شدند كه به خشم تو گرفتار مى شوند. تو هلاكت آنان را مايه عبرتى براى آيندگان قرار دادى.[۶۹]
وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (۵۷ ) وَقَالُوا أَآَلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (۵۸ ) إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ (۵۹ ) وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الاَْرْضِ يَخْلُفُونَ (۶۰ ) وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (۶۱ ) وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (۶۲ ) وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلاُِبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (۶۳ )إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (۶۴ ) فَاخْتَلَفَ الاَْحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْم أَلِيم (۶۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم را به يكتاپرستى فرا مى خواند و از آنان مى خواست دست از بُت پرستى بردارند، او براى آنان قرآن مى خواند و از سرنوشت كسانى كه بُت پرستى را ادامه مى دهند خبر داد.
روزى گروهى از بزرگان مكّه در جايى جمع شده بودند، محمّد(صلى الله عليه وآله)نزد آنان رفت و براى آنان آياتى از سوره انبياء را خواند. (آيات ۹۷ تا ۱۰۰).
وقتى آنان اين آيات را شنيدند نتوانستند جوابى بدهند و به فكر فرو رفتند. آن آيات چه پيامى داشت كه آنان را اين گونه به فكر فرو برد؟
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (۶۶ )
بزرگان مكّه با محمّد(صلى الله عليه وآله)دشمنى مى كردند و همواره به دنبال اين بودند كه با قرآن ستيز كنند، تو بهترين كتاب آسمانى را براى آنان فرستادى، محمّد(صلى الله عليه وآله) را كه بزرگ ترين پيامبرت بود، براى هدايتشان فرستادى، ديگر چه مى خواهند؟ منتظر چه هستند؟ چرا ايمان نمى آورند؟
آنان بعد از قرآن و محمّد(صلى الله عليه وآله)منتظر چه هستند؟
آيا آنان منتظرند كه قيامت ناگهان فرا رسد و آن وقت ايمان بياورند؟ قيامتى كه وقتى فرا رسد، همه در بى خبرى هستند.
الاَْخِلَّاءُ يَوْمَئِذ بَعْضُهُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ (۶۷ )
كافران در اين دنيا با يكديگر دوست هستند و يكديگر را يارى مى كنند، امّا در روز قيامت اين دوستى ها جاى خود را به دشمنى مى دهند، گروهى گروه ديگر را نفرين مى كند و از يكديگر بيزارى مى جويند.
يكى به دوستش مى گويد: "تو بودى كه مرا به اين عذاب گرفتار كردى"، ديگرى مى گويد: "خدا تو را عذاب كند كه مرا به اين روز انداختى !".
ولى مؤمنانى كه در اين دنيا با هم دوست بودند، در روز قيامت هم باهم دوست هستند و به يكديگر مهربانى مى كنند، زيرا دوستى آنان حول ارزش هاى جاودانى بود و نتيجه اين دوستى در قيامت بيشتر آشكار مى شود.
يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (۶۸ ) الَّذِينَ آَمَنُوا بِآَيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ (۶۹ ) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ (۷۰ ) يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِصِحَاف مِنْ ذَهَب وَأَكْوَاب وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الاَْنْفُسُ وَتَلَذُّ الاَْعْيُنُ وَأَنْتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۷۱ ) وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۷۲ ) لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْهَا تَأْكُلُونَ (۷۳ )
در روز قيامت تو به مؤمنان چنين مى گويى: "اى بندگان من ! امروز شما را هيچ ترس و اندوهى نيست، اى كسانى كه به آيات من ايمان آورديد و تسليم فرمان من شديد، اكنون همراه با همسرانتان با آرامش و شادمانى به بهشت وارد شويد".
آنان وارد بهشت مى شوند و از نعمت هاى زيباى آنجا بهره مند مى شوند، غذا و نوشيدنى پاك در ظرف ها و جام هاى طلا به آنان عرضه مى شود، در بهشت آنچه دل مى خواهد و چشم از ديدن آن لذّت مى برد، وجود دارد.
فرشتگان به آنان مى گويند: "اين بهشتى است كه به خاطر اعمال خوبتان به شما به ارث رسيد، بدانيد كه در باغ هاى بهشت براى شما، ميوه هاى فراوان است، هر چه مى خواهيد، بخوريد".
إِنَّ الُْمجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (۷۴ ) لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ (۷۵ ) وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ (۷۶ ) وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ (۷۷ )
از سرنوشت مؤمنان سخن گفتى، اكنون مى خواهى از سرنوشت مُجرمان سخن بگويى.
"مُجرمان" چه كسانى هستند؟
آنان كسانى هستند كه حقّ را شناخته اند، امّا از روى عناد و دشمنى آن را انكار كردند، آنان در روز قيامت جاودانه در عذاب جهنّم خواهند بود، عذاب آنان هيچ كم نمى شود و آنان در آنجا هيچ اميدى به نجات نخواهند داشت.
لَقَدْ جِئْنَاكُمْ بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ (۷۸ ) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (۷۹ ) أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (۸۰ )
بُت پرستان مكّه مى دانستند كه حقّ با محمّد(صلى الله عليه وآله) است، امّا او را دروغگو خواندند و سخنش را نپذيرفتند، اكنون تو با آنان سخن مى گويى: "من حقّ را براى شما آشكار ساختم، قرآن را براى شما فرستادم، امّا شما از آن روى گردان شديد، شما براى دشمنى با قرآن تصميم محكمى گرفتيد و با هم پيمان بستيد، بدانيد كه من هم بر كيفر شما تصميم محكمى گرفتم. آيا خيال مى كنيد كه من سخنان پنهان شما را نمى شنوم؟ شما با هم محرمانه سخن مى گوييد و مى پنداريد كه من از شما بى خبرم؟ بدانيد كه سخن شما را مى شنوم و فرشتگان من نزد شما هستند و هر چه را مى گوييد ثبت مى كنند".
* * *
قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ (۸۱ ) سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (۸۲ )
بُت پرستان بُت هاى خود را دختران تو مى دانستند و در مقابل آنان سجده مى كردند، اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به آنان چنين بگويد:
اى مردم ! من هر چقدر با شما سخن گفتم، سخنم را قبول نكرديد، اكنون به شما چنين مى گويم: اگر خدا فرزندى مى داشت، من اوّل كسى بودم كه از فرزند خدا اطاعت مى كردم، زيرا ايمان و اعتقاد من به خدا بيشتر از شما است.
اى مردم ! شما به خدا سخنانِ ناروايى را نسبت مى دهيد، خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريده است و خداىِ عرش است، از اين نسبت ها به دور است.
فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (۸۳ )
كافران به آيين خود دل خوش كرده بودند، شيطان آيين آنان را برايشان زيبا جلوه داده بود، اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا آنان را به حال خود رها كند تا سرگرم زندگى دنيا و لذّت ها و شهوات شوند. تو به آنان فرصت مى دهى تا آن روزى كه به آنان وعده داده شده است فرا رسد.
آرى، لحظه مرگ، فرشتگان پرده از چشم بُت پرستان برمى دارند و آن ها شعله هاى آتش جهنّم را مى بينند، آنان صحنه هاى هولناكى مى بينند، فرياد و ناله هاى جهنّميان را مى شنوند، گرزهاى آتش و زنجيرهايى از آتش و... وحشتى بر دل آنان مى آيد كه گفتنى نيست.[۷۲] * * *
وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الاَْرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (۸۴ ) وَتَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَعِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۸۵ ) وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (۸۶ )
تو در آسمان ها خداى يگانه اى، تو در زمين خداى يگانه اى و تو فرزانه و دانا هستى، تو آن خداى بزرگوارى هستى كه پادشاهى آسمان ها و زمين و هر آنچه بين آن هاست از آنِ توست. تو مى دانى كه روز قيامت چه زمانى فرا مى رسد، در آن روز همه انسان ها را زنده مى كنى و آنان براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند.
در آن روز فقط كسانى كه از روى علم به يگانگى تو شهادت دهند اجازه شفاعت دارند، اين قانون توست.
مشركان دو گروه هستند:
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (۸۷ ) وَقِيلِهِ يَا رَبِّ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا يُؤْمِنُونَ (۸۸ )فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (۸۹ )
هر كس كه به فطرت پاك خود مراجعه كند، مى فهمد كه تو خالق اين جهان هستى و او را آفريده اى، تو به همه انسان ها، نور عقل و فطرت داده اى تا بتوانند راه سعادت را بيابند.
اگر از انسان ها پرسيده شود: "چه كسى شما را آفريده است"، فطرت آنان، پاسخ را به خوبى مى داند و در پاسخ مى گويند: "خدا ما را آفريده است". اين نور فطرتى است كه تو در نهاد انسان ها قرار دادى، پس چرا عدّه اى از پرستش تو روى برمى گردانند و چرا راه كفر را برمى گزينند؟
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت آنان فرستادى و آنان سخنش را نپذيرفتند، محمّد(صلى الله عليه وآله) به درگاه تو رو كرد و از آنان به تو شكايت كرد: "خدايا ! اينان مردمى هستند كه ايمان نمى آورند".
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۴۴ قرآن مى باشد.
۲ - "دُخان" به معناى "دود" مى باشد، در آيه ۱۰ به اين مطلب اشاره شده است كه قبل از برپايى قيامت، دودى همه جا را فرا مى گيرد و چهل شبانه روز باقى مى ماند. به همين جهت اين سوره را به اين نام خوانده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: قرآن، نشانه هاى روز قيامت، اشاره به سركشى فرعون و هلاكت او و پيروانش، قيامت و زنده شدن انسان ها در آن روز، عذاب كافران در جهنّم، پاداش مؤمنان در بهشت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱ ) وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ (۲ ) إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَة مُبَارَكَة إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (۳ ) فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكِيم (۴ ) أَمْرًا مِنْ عِنْدِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (۵ )رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۶ ) رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ (۷ ) لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آَبَائِكُمُ الاَْوَّلِينَ (۸ )
در ابتدا، دو حرف "حا" و "ميم" را ذكر مى كنى، اين دو حرف، از حروف الفبا مى باشند، قرآن معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است.
اكنون به قرآن سوگند ياد مى كنى، همان قرآنى كه سخنش واضح و روشن است، تو به قرآن قسم مى خورى كه قرآن را در شب پربركت قدر نازل كردى، تو همواره انسان ها را از عذاب روز قيامت ترساندى و از آنان خواستى تا خود را از آن عذاب نجات دهند.
قرآن در شب قدر نازل شد، شب قدر، شب بزرگى است و هر امرى بر اساس حكمت تو و به فرمان تو تنظيم مى گردد.
بَلْ هُمْ فِي شَكّ يَلْعَبُونَ (۹ ) فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَان مُبِين (۱۰ ) يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ (۱۱ )رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (۱۲ ) أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ (۱۳ ) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (۱۴ ) إِنَّا كَاشِفُوا الْعَذَابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عَائِدُونَ (۱۵ ) يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (۱۶ )
از قرآن سخن گفتى، قرآن كه نشانه مهربانى توست، اين قرآن را در شب قدر نازل كردى و از محمّد(صلى الله عليه وآله) خواستى تا آن را براى مردم بخواند، امّا گروهى از آنان در قرآن شك داشتند و پيام هاى آن را دروغ مى شمردند. محمّد(صلى الله عليه وآله) آنان را از عذاب روز قيامت ترساند، ولى آنان راه كفر را پيمودند، آنان مى خواستند به منافع و لذّت هاى حيوانى خود سرگرم شوند، براى همين مى گفتند: "قيامت و جهنّم دروغ است، محمّد خواب پريشان ديده است كه چنين سخن مى گويد".
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى كه آنان را به حال خود رها كند، آنان حقّ را فهميدند و آن را انكار كردند، آنان مى دانستند كه قرآن، معجزه آسمانى است، محمّد(صلى الله عليه وآله) از آنان خواست تا يك سوره مانند قرآن بياورند، امّا آنان هرگز نتوانستند چنين كارى كنند. حقّ براى آنان آشكار شده بود. آنان قيامت مرا دروغ مى شمردند و سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله)را مسخره مى كردند.
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى كه منتظر روزى باشد كه در آسمان دودى غليظ پديدار شود. در آن هنگام، آن دود همه مردم را فرا مى گيرد و اين عذاب دردناكى براى آنان است.
وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ (۱۷ ) أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (۱۸ ) وَأَنْ لَا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آَتِيكُمْ بِسُلْطَان مُبِين (۱۹ ) وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (۲۰ ) وَإِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ (۲۱ )فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (۲۲ ) فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلًا إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (۲۳ ) وَاتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (۲۴ )
اكنون مى خواهى از فرعون و فرعونيان ياد كنى، تو همواره براى هدايت كافران پيامبران خود را مى فرستى و راه حقّ و باطل را نشان آنان مى دهى، موسى(عليه السلام) پيامبرى بزرگوار بود و تو از او خواستى نزد فرعونيان برود. آنان به بنى اسرائيل ظلم زيادى مى كردند، موسى(عليه السلام)به فرعونيان گفت:
بنى اسرائيل را كه بندگان خدا هستند به من بسپاريد، بدانيد كه من پيامبرى درستكارم.
از من پيروى كنيد، در برابر خدا سركشى و طغيان نكنيد. من معجزات آشكارى براى شما آورده ام تا نشان راستگويى من باشد.
كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّات وَعُيُون (۲۵ ) وَزُرُوع وَمَقَام كَرِيم (۲۶ ) وَنَعْمَة كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ (۲۷ )كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آَخَرِينَ (۲۸ )
اين گونه بود كه فرعون و فرعونيان نابود شدند و چه بسيار باغ ها و چشمه ها و كشتزارها و كاخ هاى زيبا كه از خود به جاى گذاشتند. چه نعمت هاى فراوان كه در آن ها، غرق خوشى بودند، تو به آن ها فرصت توبه دادى، امّا آنان بر كفر خود افزودند و سرانجام به خشم تو گرفتار آمدند و همه اين نعمت ها به بنى اسرائيل رسيد.
موسى(عليه السلام) دستور داد تا گروهى از بنى اسرائيل به مصر بازگردند و اين باغ ها و كاخ ها را در اختيار گيرند، عدّه زيادى از بنى اسرائيل هم همراه موسى(عليه السلام) به سوى صحراى سينا حركت كردند تا به بيت المقدس بروند.
* * *
فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالاَْرْضُ وَمَا كَانُوا مُنْظَرِينَ (۲۹ )
"وقتى فرعون و فرعونيان در رود نيل غرق شدند، آسمان ها و زمين بر آنان گريه نكردند".
منظور از اين سخن چيست؟
من در اينجا بايد مثالى را ذكر كنم:
وَلَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ (۳۰ ) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِنَ الْمُسْرِفِينَ (۳۱ )وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْم عَلَى الْعَالَمِينَ (۳۲ ) وَآَتَيْنَاهُمْ مِنَ الاَْيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاءٌ مُبِينٌ (۳۳ )
وقتى فرصت آن كافران به پايان رسيد، به آنان هيچ فرصتى براى توبه هم ندادى، تو بنى اسرائيل را از عذاب هاى ذلّت بار نجات دادى، فرعون پسران آنان را به قتل مى رساند و دختران آنان را براى كنيزى نگه مى داشت، خدا بنى اسرائيل را از دست فرعون نجات داد و به راستى كه فرعون مردى متكبّر و ستمگر بود.
بنى اسرائيل را بر مردم زمان خود برترى دادى و به آنان نعمت هاى گوناگون دادى، آنان مدّتى در صحراى "سينا" بودند، تو به موسى(عليه السلام)فرمان دادى تا عصاى خود را به سنگى بزند تا چشمه آبى آشكار شود، تو براى آنان، غذا از آسمان فرو مى فرستادى و آنان را با آن نعمت ها امتحان كردى كه آيا شكر آن را به جا مى آورند يا كفران نعمت مى كنند، ولى از اين امتحان سربلند بيرون نيامدند و نعمت هاى تو را كفران كردند.
إِنَّ هَؤُلَاءِ لَيَقُولُونَ (۳۴ ) إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الاُْولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ (۳۵ ) فَأْتُوا بِآَبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۳۶ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) از بُت پرستان مى خواست از پرستش بُت ها دست بردارند تا به عذاب روز قيامت گرفتار نشوند، امّا آنان سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را مسخره مى كردند و به او مى گفتند: "ما پس از مرگ، زندگى جديد نداريم و هرگز دوباره زنده نخواهيم شد، ما يك بار مى ميريم و همه چيز تمام مى شود و بعد از آن نه زندگى ديگرى هست و نه مرگى !".
آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله) و پيروانش مى گفتند: "شما مى گوييد كه مردگان زنده خواهند شد، اگر راست مى گوييد پس پدران ما را زنده كنيد و نزد ما بياوريد".
* * *
أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّع وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ (۳۷ )
بُت پرستان پاسخ محمّد(صلى الله عليه وآله) را شنيدند امّا باز هم ايمان نياوردند، آنان اسير لجاجت شده بودند، ديگر وقت آن است كه به عذاب تهديدشان كنى، آنان به قدرت و ثروت خود مى نازيدند و فكر مى كردند ثروت و قدرتشان مى تواند آنان را از عذاب تو نجات دهد.
به راستى آيا اين بُت پرستان بهتر و قوى تر بودند يا قوم "تُبّع" و كسانى كه قبل از آن قوم بودند؟
قبل از قوم تُبّع روى اين زمين قوم نوح(عليه السلام) و قوم عاد و قوم ثمود و ... زندگى مى كردند، تو همه آنان را به خاطر كفر و گناهشان هلاك كردى و قدرت آن ها نتوانست مايه نجاتشان شود.
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ (۳۸ ) مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (۳۹ ) إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (۴۰ ) يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (۴۱ ) إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (۴۲ )
تو آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن هاست را بيهوده نيافريدى بلكه از آفرينش آن هدفى داشتى ولى بيشتر انسان ها اين را نمى دانند، تو همه جهان را در خدمت انسان قرار دادى و او را گل سرسبد همه موجودات قرار دادى، جهان را براى انسان آفريدى و انسان را براى رسيدن به كمال.
تو قرآن را براى هدايت انسان فرستادى تا راه حقّ و باطل را براى او آشكار كند، گروهى به قرآن ايمان آوردند و گروهى هم راه كفر را برگزيدند، تو به كافران مهلت دادى و در عذابشان شتاب نكردى، امّا از كارهاى آنان باخبر هستى.
روز قيامت روز جدايى حقّ از باطل است و همه انسان ها آن روز زنده مى شوند و براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند، قيامت، وعده گاه همه است. آن روز هيچ كس از كافران يار و ياورى ندارند، هيچ دوست، سرپرست و خويشاوندى نمى تواند به ديگرى كمكى كند و او را از عذاب نجات دهد.
إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (۴۳ ) طَعَامُ الاَْثِيمِ (۴۴ )كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ (۴۵ ) كَغَلْيِ الْحَمِيمِ (۴۶ )خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِيمِ (۴۷ ) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ (۴۸ ) ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ (۴۹ ) إِنَّ هَذَا مَا كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (۵۰ )
در اين دنيا به كافران مهلت مى دهى و آنان را در انتخاب راه آزاد مى گذارى، آنان روز به روز بر كفر خود مى افزايند، آنان خيال مى كنند كه تو از كارهايشان بى خبرى، امّا چه خيال باطلى ! تو در روز قيامت آنان را از رحمت خود دور مى كنى و به عذاب جهنّم گرفتار مى سازى.
در جهنّم، گياه تلخ و بدبوى "زقّوم"، غذاى آنان است، اين تنها غذاى آن كافران گناهكار است.
زقّوم، همانند فلز گداخته در شكم آن ها مى جوشد، جوششى همانند آب جوش !
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَام أَمِين (۵۱ ) فِي جَنَّات وَعُيُون (۵۲ ) يَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُس وَإِسْتَبْرَق مُتَقَابِلِينَ (۵۳ )كَذَلِكَ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُور عِين (۵۴ ) يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَة آَمِنِينَ (۵۵ ) لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الاُْولَى وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ (۵۶ ) فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۵۷ )
در روز قيامت پرهيزكاران در جايگاهى امن و آسوده خواهند بود، آنان در باغ ها و در كنار چشمه سارها خواهند بود، لباس هايى از ابريشم به تن مى كنند، لباس هايى كه بعضى از آنان نازك و بعضى ضخيم است. آنان رو به روى هم بر تخت ها تكيه مى دهند.
مردان مؤمن را به همسرى فرشتگان درشت چشم در مى آورى كه به آنان "حورالعين" مى گويند.
هر ميوه اى كه دوست مى دارند در اختيار آنان قرار مى گيرد و در نهايت امنيّت به سر مى برند، در آنجا از مرگ خبرى نيست، جز مرگى كه در دنيا داشتند، ديگر مرگ را تجربه نمى كنند، آنان از عذاب جهنّم به دور هستند.
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (۵۸ )
اكنون با محمّد(صلى الله عليه وآله) درباره قرآن سخن مى گويى: "اى محمّد ! من درك اين قرآن را براى تو آسان ساختم تا شايد انسان ها پند بگيرند".
اين سخن توست. تو قرآن را بدون هرگونه پيچيدگى بيان كردى، آيا باز هم مردم بهانه مى گيرند؟
* * *
فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (۵۹ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) در مكّه بود و پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) كم بودند و دشمنان او را اذيّت و آزار مى كردند، تو به او وعده دادى كه او را بر دشمنانش پيروز گردانى، روزى فرا مى رسد كه همين كسانى كه پيامبر را آزار مى دهند و مسلمانان را شكنجه مى كنند با شمشير مسلمانان كشته شوند.
از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا به بُت پرستان چنين بگويد: "اى محمّد ! اگر اين كافران به قرآن ايمان نياوردند، پس منتظر باش همان گونه كه آنان منتظرند، تو منتظر پيروزى هستى و آنان منتظر شكست !".
* * *
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۴۵ قرآن مى باشد.
۲ - "جاثيه" به معناى "به زانو درآمده" مى باشد، در آيه ۲۸ ذكر شده است كه روز قيامت براى كافران روز سختى است، آن روز، آنان از شدّت ترس، قدرت ندارند بايستند، براى همين بر زانو مى نشينند. چون اين سوره از اين ماجرا سخن مى گويد، آن را سوره "جاثيه" ناميده اند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: قرآن، نشانه هاى قدرت خدا، قيامت و زنده شدن انسان ها در آن روز، حسابرسى انسان ها در آن روز، پاداش بهشت در انتظار مؤمنان است و آتش جهنم در انتظار كافران.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱ ) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (۲ ) إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ لاََيَات لِلْمُؤْمِنِينَ (۳ ) وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّة آَيَاتٌ لِقَوْم يُوقِنُونَ (۴ ) وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْق فَأَحْيَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آَيَاتٌ لِقَوْم يَعْقِلُونَ (۵ )
در ابتدا، دو حرف "حا"، "ميم" را ذكر مى كنى، قرآن معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است.
اين كتابى است كه از طرف تو براى هدايت انسان ها نازل شده است، تو خداى توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است. تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى برگزيدى و قرآن را به حقّ بر او نازل كردى.
در آسمان ها و زمين براى مؤمنان نشانه هاى زيادى از قدرت توست، تو انسان را با قدرت خود از خاك آفريدى و جنبندگان فراوان در زمين خلق نمودى، در همه اين ها نشانه هايى ارزشمند براى اهل يقين وجود دارد.
تِلْكَ آَيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيث بَعْدَ اللَّهِ وَآَيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ (۶ ) وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاك أَثِيم (۷ )يَسْمَعُ آَيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَاب أَلِيم (۸ ) وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آَيَاتِنَا شَيْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (۹ )
تو قرآن را بر فرشته وحى مى فرستى تا براى محمّد(صلى الله عليه وآله)بخواند، تو بودى كه اين قرآن را به حقّ نازل كردى و از اين كار، هدفى داشتى، تو مى خواستى راه حقّ براى انسان ها آشكار گردد، امّا گروهى حقّ را شناختند و به آن كفر ورزيدند، به راستى آن ها بعد از قرآن به كدام سخن ايمان مى آورند؟ چرا آنان قرآن را جادو مى خوانند؟ چرا محمّد(صلى الله عليه وآله)را ديوانه مى خوانند؟
واى بر هر دروغگوى گناهكار !
واى بر او كه عذاب جهنّم در انتظار اوست !
۱ - اين سوره "مكىّ" است و سوره شماره ۴۶ قرآن مى باشد.
۲ - "اَحقاف" نام سرزمينى است كه قوم "عاد" در آنجا زندگى مى كردند، در آيه ۲۱ تا ۲۶ اين سوره از سرگذشت قوم عاد سخن گفته شده است، به همين دليل اين سوره را به اين نام مى خوانند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: يكتاپرستى، پرهيز از بُت پرستى، احترام به پدر و مادر، سرگذشت قوم عاد، ماجراى گروهى از جنّ ها كه قرآن را شنيدند و به آن ايمان آوردند، توصيه به صبر و استقامت...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱ ) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (۲ ) مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَل مُسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (۳ )
در ابتدا، دو حرف "حا"، "ميم" را ذكر مى كنى، قرآن معجزه اى است كه از همين حروف "الفبا" شكل گرفته است.
اين كتابى است كه از طرف تو براى هدايت انسان ها نازل شده است، تو خداى توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است.
تو آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن هاست را بيهوده نيافريدى بلكه از آفرينش آن هدفى داشتى، تو جهان را در خدمت انسان قرار دادى و او را گل سرسبد همه موجودات قرار دادى، جهان را براى انسان آفريدى و انسان را براى رسيدن به كمال.
قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الاَْرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِي بِكِتَاب مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَة مِنْ عِلْم إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۴ ) وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (۵ ) وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ (۶ )
تو آسمان ها و زمين را آفريدى، فقط تو شايسته پرستش هستى، آنان كه بت ها را مى پرستند، بايد قدرى فكر كنند، آيا آن بُت ها چيزى آفريده اند؟ بت ها قطعه اى سنگ بى جان هستند كه هيچ كارى نمى توانند كنند. بُت پرستان چقدر نادان هستند كه اين سنگ هاى بى جان را مى پرستند و در مقابل آن ها به سجده مى افتند !
بُت پرستان خيال مى كنند كه اين بُت ها، شريك تو هستند، اين چه خيال باطلى است ! آنان براى اين سخن خود چه دليلى دارند؟
آيا كسى گمراه تر از آنان پيدا مى شود؟
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آَيَاتُنَا بَيِّنَات قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ (۷ ) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (۸ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم مكّه قرآن مى خواند، انسان هاى حقيقت جو به او ايمان آوردند، امّا بزرگان مكّه با او دشمنى كردند و سخن او را دروغ پنداشتند، وقتى آنان قرآن را مى شنيدند مى گفتند: "اين قرآن، جادويى آشكار است و محمّد آن را از پيش خود بافته است و به دروغ آن را به خدا نسبت مى دهد".
اكنون تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى با آنان چنين سخن بگويد:
اى مردم ! خدا مرا به پيامبرى فرستاد و او اين قرآن را بر من نازل كرده است، اين قرآن، سخن خداست و من پيام خدا را براى شما خواندم.
قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ (۹ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) به مردم مكّه خبر مى داد كه خدا او را به پيامبرى فرستاده است، آنان تعجّب مى كردند، آنان انتظار داشتند كه خدا فرشته اى را به پيامبرى بفرستد و باور نمى كردند كه يك انسان به اين مقام رسيده است، آنان از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواسته هاى عجيبى داشتند و به او مى گفتند: "اگر تو پيامبر هستى بايد از علم غيب خبر داشته باشى ! بايد از همه اسرار پنهان جهان آگاه باشى، تو بايد از همه حوادثى كه در آينده روى مى دهد، خبر بدهى !".
اكنون تو اين آيه را بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل مى كنى تا به آنان چنين بگويد: "شما از اين كه خدا مرا به پيامبرى فرستاده است، تعجّب كرديد، بدانيد كه من اوّلين پيامبر خدا نيستم، قبل از من خدا پيامبران زيادى را فرستاده بود، همه آنان انسان بوده اند، اى مردم ! من علم غيب ندارم، نمى دانم چه اتّفاقى براى من و شما پيش مى آيد. من از وحى پيروى مى كنم، اگر خدا به من از آينده خبر دهد، مى توانم آن را به شما بگويم، من فقط پيامبر هستم و شما را از عذاب روز قيامت مى ترسانم".
* * *
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَكَفَرْتُمْ بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآَمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۱۰ )
بُت پرستان مكّه محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغگو مى خواندند، در اين آيه به محمّد(صلى الله عليه وآله)فرمان مى دهى كه به آنان چنين بگويد:
اى مردم ! قدرى فكر كنيد ! اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كفر بورزيد، چه كسى از شما گمراه تر خواهد بود؟
اگر شاهدى از بنى اسرائيل به قرآن ايمان بياورد ولى شما به قرآن ايمان نياوريد، آن وقت هيچ كس از شما گمراه تر نخواهد بود، اگر شاهدى از بنى اسرائيل شهادت دهد كه آيات تورات همانند قرآن است و شما ايمان نياورده باشيد، شما از همه گمراه تر خواهيد بود.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آَمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ (۱۱ ) وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِينَ (۱۲ )إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (۱۳ ) أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۴ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم مكّه را به يكتاپرستى فرا خواند، گروهى از افراد فقير به او ايمان آوردند، اينان پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله)بودند: ابوذر، ياسر، سميّه و عمّار ! آنان فقير بودند و دستشان از مال دنيا خالى بود و از طبقه ضعيف جامعه بودند، عدّه اى از بردگان هم مسلمان شده بودند، افرادى مانند "بلال" كه برده اى سياه بود.
محمّد(صلى الله عليه وآله) براى بزرگان مكّه هم قرآن مى خواند و از آنان مى خواست يكتاپرست شوند، بزرگان مكّه با خود مى گفتند: "اگر اين اسلام چيز خوبى بود، هرگز فقيران و بردگان در پذيرش آن، بر ما پيشى نمى گرفتند، ما كه ثروت زيادى داريم به خوبى ها سزاوارتر هستيم، معلوم مى شود كه اسلام چيز خوبى نبوده است كه ما به آن ايمان نياورده ايم".
آرى، آنان گرفتار خودخواهى شده بودند و خود را از بقيّه برتر مى ديدند، اين غرور و تكبّر مانعى بر سر راه آنان بود، آنان آيات قرآن را مى شنيدند، آياتى كه از عذاب جهنّم سخن مى گفت و به آنان هشدار مى داد كه دست از بُت پرستى بردارند، وقتى آنان اين آيات را مى شنيدند، فطرتشان به آنان هشدار مى داد، امّا براى اين كه صداىِ فطرت خود را خاموش كنند با خود مى گفتند: "اين قرآن، همان افسانه هاى قديمى است !".
وَوَصَّيْنَا الاِْنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (۱۵ ) أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ (۱۶ )
برايم گفتى كه قرآن ستمگران را از عذاب قيامت مى ترساند و به نيكوكاران مژده بهشت مى دهد، اكنون برايم از اين دو گروه سخن بگو ! برايم بگو كه نيكوكار كيست؟
نيكوكار كسى است كه به پدر و مادرش، نيكويى كند، ستمگر كسى است كه وقتى پدر و مادرش او را به ايمان فرا مى خوانند به سخن آنان گوش نكند.
تو از انسان خواستى تا به پدر و مادرش نيكى كند، مادر براى فرزندش چقدر زحمت كشيده است !
وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آَمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الاَْوَّلِينَ (۱۷ ) أُولَئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ (۱۸ )
از نيكوكارى كه قدردان پدر و مادر خودش است، برايم سخن گفتى، اكنون از ستمكار كافرى سخن مى گويى كه پدر و مادر او، مؤمن هستند و او را به ايمان دعوت مى كنند، امّا آن ستمكار سخنشان را نمى پذيرد و راه كفر را برمى گزيند. او به پدر و مادرش مى گويد: "اُف بر شما ! آيا مرا از روز قيامت مى ترسانيد؟ شما مى گوييد كه من بعد از مرگ زنده مى شوم و به جهنّم مى روم، قبل از من انسان هاى زيادى مرده اند و به مشتى از خاك و استخوان تبديل شده اند، هيچ كدام از آنان زنده نشده اند، اين سخن ها چيست كه شما مى گوييد؟".
چقدر اين فرزند ناسپاس است ! پدر و مادرش او را به ايمان فرا مى خوانند، او به آنان بى احترامى مى كند و به آنان "اُفّ" مى گويد. (در زبان فارسى، وقتى به كسى احترامى مى كنند به او مى گويند: تُف بر تو !).
وقتى پدر و مادر او اين سخنان را شنيدند از دست او به پيشگاه تو شكايت كردند و به فرزندشان گفتند: "واى بر تو ! ايمان بياور كه وعده خدا حقّ است و او همه انسان ها را در روز قيامت زنده خواهد كرد"، امّا او در پاسخ چنين گفت: "اين سخنان شما، افسانه اى است كه پيشينيان بافته اند".[۱۰۳]
وَلِكُلّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (۱۹ ) وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (۲۰ )
كافران قيامت را دروغ مى پندارند و به آن ايمان ندارند و مى گويند: "انسان بعد از مرگ، نيست و نابود مى شود و همه چيز براى او تمام مى شود".
چگونه ممكن است سرانجام انسان هاى خوب با سرانجام انسان هاى بد، يكسان باشد؟
اگر قيامت نباشد، عدالت تو بى معنا مى شود.
وَاذْكُرْ أَخَا عَاد إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالاَْحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم عَظِيم (۲۱ ) قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آَلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (۲۲ ) قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ (۲۳ )فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ (۲۴ )تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْء بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الُْمجْرِمِينَ (۲۵ )
اكنون از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهى تا براى مردم مكّه از قوم "عاد" سخن بگويد، آنان در سرزمين "احقاف" زندگى مى كردند (سرزمينى كه در جنوب عربستان و شمال يمن بود).
تو هود(عليه السلام) را براى هدايت قوم عاد فرستادى، كافران مكّه بايد بدانند كه تو قبل از هود(عليه السلام)و بعد از او، پيامبران زيادى را فرستادى. آرى، اين قانون توست كه پيامبران را براى هدايت انسان ها فرستادى تا راه حقّ را براى آنان بيان كنند.
قوم عاد جمعيّت زيادى داشتند و داراى ثروت فراوانى بودند و همه بُت پرست بودند. هود(عليه السلام) همچون برادرى آنان را به سوى تو دعوت مى كرد و از آنان خواست تا بُت پرستى را رها كنند.
وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيَما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْء إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآَيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (۲۶ ) وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الاَْيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۲۷ ) فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا آَلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (۲۸ )
كافران مكّه سخن محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغ مى پنداشتند و با او دشمنى مى كردند، اكنون تو با آنان چنين سخن مى گويى: "من به قوم عاد قدرت و امكاناتى دادم كه به شما نداده ام، قدرت و ثروت آنان بيشتر از شما بود، امّا اين قدرت و ثروت نتوانست آن ها را از عذاب نجات دهد".
آرى، تو به آنان گوش و چشم و عقل داده بودى تا حقّ را بشنوند و ببينند و آن را درك كنند، ولى آنان راه كفر را پيمودند و گوش و چشم و عقل آنان، سودى برايشان نداشت و نتوانست عذاب را از آنان دور كند، آنان حقّ را شناختند ولى انكار كردند.
هود(عليه السلام) آنان را از عذاب آسمانى ترساند، ولى آنان عذاب آسمانى را مسخره كردند و سرانجام همان عذاب به سراغشان آمد و آنان را نابود كرد.
وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآَنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ (۲۹ )قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيق مُسْتَقِيم (۳۰ ) يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآَمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَاب أَلِيم (۳۱ ) وَمَنْ لَا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِز فِي الاَْرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَولِيَاءُ أُولَئِكَ فِي ضَلَال مُبِين (۳۲ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) اهل مكّه بود، مردم مكّه او را به خوبى مى شناختند و سال ها با او زندگى كرده بودند و همواره او را "محمّد امين" مى خواندند و به درستكارى او باور داشتند، امّا وقتى تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى برگزيدى، گروهى از مردم مكّه با او دشمن شدند و او را ديوانه، جادوگر و دروغگو خواندند. محمّد(صلى الله عليه وآله)آنان را به رستگارى فرا مى خواند و از بُت پرستى نهى مى كرد، آنان اسير جهل و خرافات شده بودند و نمى خواستند دست از پرستش بُت ها بردارند.
اكنون مى خواهى ماجراى ايمان آوردن گروهى از جنّ ها را شرح دهى، هدف تو از بيان اين ماجرا چيست؟
گروهى از جنّ ها كه اصلاً محمّد(صلى الله عليه وآله) را نمى شناختند، وقتى آيات قرآن را شنيدند به حقّ بودن آن پى بردند و به آن ايمان آوردند، اهل مكّه كه سال هاى سال با محمّد(صلى الله عليه وآله)زندگى كرده بودند، چرا به او ايمان نمى آوردند؟ چرا خود را از سعادت و رستگارى محروم مى كردند.
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِر عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ (۳۳ )
كافران مكّه به روز قيامت ايمان نداشتند و وقتى مى شنيدند كه قرآن از زنده شدن مردگان سخن مى گويد، تعجّب مى كردند، آنان مى گفتند: "وقتى ما مُرديم و بدن هايمان به مشتى خاك و استخوان تبديل شد، چگونه ممكن است كه دوباره زنده شويم؟".
تو بارها به اين سؤال آنان جواب دادى، تو همان خدايى هستى كه آسمان ها و زمين را آفريدى و در آفرينش آن ها ناتوان نشدى، تو مى توانى مردگان را زنده كنى، تو بر هر كارى توانا هستى. آرى، زنده كردن مردگان بسيار ساده تر از آفرينش آسمان ها و زمين است.
* * *
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (۳۴ )
امروز كافران به قيامت باور ندارند و مى گويند: "جهنّم دروغ است، ما هرگز زنده نمى شويم"، امّا وقتى فرشتگان آنان را به سوى جهنّم ببرند و درهاى جهنّم باز شود، نگاه آنان به آتش هولناك جهنّم مى افتد. فرشتگان به آنان مى گويند: "آنچه شما مى بينيد، حقيقت است يا دروغ؟"، آنان در جواب مى گويند: "به خدا قسم كه اين آتش حقيقت است. افسوس كه ما در دنيا ايمان نياورديم".
فرشتگان به آنان مى گويند: "اگر اين عذاب حقيقت است، پس به كيفر كفر خود، اين عذاب را بچشيد"، اينجاست كه فرشتگان آنان را در گوشه تنگ و تاريكى از جهنّم جاى مى دهند و صداى آه و ناله آنان بلند مى شود و ميان آتش ها مى سوزند.
* * *
فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَار بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (۳۵ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را براى هدايت مردم فرستادى، امّا آنان او را دروغگو و ديوانه و جادوگر خواندند و به سخنش ايمان نياوردند و با او دشمنى زيادى نمودند، اكنون به محمّد(صلى الله عليه وآله) خبر مى دهى كه فقط او در راه يكتاپرستى اذيّت و آزار نشد، پيامبران بزرگ تو هم با سختى هاى زيادى روبرو بودند امّا در راه هدف خود شكيبايى كردند.
* * * تو پيامبران زيادى داشته اى، امّا مقام پنج تن از آنان از همه بالاتر بود، به آنان "أُولُو العَزم" مى گويند، يعنى پيامبرانى كه داراى اراده اى بسيار قوى بودند و بر همه سختى ها صبر كردند.
۱ - اين سوره "مدنىّ" است و سوره شماره ۴۷ قرآن مى باشد.
۲ - در آيه دوم اين سوره نام "محمّد(صلى الله عليه وآله)" ذكر شده است و براى همين اين سوره به اين نام خوانده شده است.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: تشويق مؤمنان به جهاد و مبارزه با بُت پرستان، پاداش بهشت براى مؤمنان، سرنوشت كافرانى كه به عذاب هلاك شدند، روز قيامت، فرا رسيدن قيامت ناگهانى است، انسان ها بايد در قرآن تدبّر كنند، حقيقت زندگى دنيا...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (۱ ) وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآَمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّد وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ (۲ ) ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ (۳ )فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْض وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ (۴ )سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ (۵ )وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ (۶ )
بُت پرستان مكّه هر قدر مى توانستند با محمّد(صلى الله عليه وآله) دشمنى كردند و سرانجام تصميم گرفتند او را به قتل برسانند، امّا تو به محمّد(صلى الله عليه وآله)فرمان دادى تا به شهر مدينه هجرت كند و او را يارى كردى و او توانست به سلامت به مدينه برسد.
با هجرت او به مدينه، روز به روز بر قدرت مسلمانان افزوده شد و محمّد(صلى الله عليه وآله)توانست حكومتى در مدينه تشكيل دهد، اين تهديد بزرگى براى بُت پرستان مكّه بود، آنان به دنبال فرصتى بودند تا به مدينه حمله كنند و محمّد(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان را به قتل برسانند.
مسلمانانى كه به مدينه آمده بودند، شرايط سختى را سپرى مى كردند، آنان همه ثروت و دارايى خود را در مكّه گذاشته بودند و به مدينه هجرت كرده بودند، كافران ثروت و دارايى آنان را به يغما برده بودند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ (۷ ) وَالَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (۸ )ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (۹ )أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الاَْرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا (۱۰ ) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آَمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ (۱۱ ) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الاَْنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ (۱۲ )
اگر كسى دين تو را يارى كند، تو هم او را يارى مى كنى و گام هاى او را در راه ايمان، محكم و ثابت مى نمايى.
پيروزى از آنِ مؤمنان است. نابودى در انتظار كافران است زيرا آنان از قرآنى كه تو نازل كرده اى نفرت به دل دارند، آنان از آيين يكتاپرستى رو برگردانده اند و بُت ها را مى پرستند، تو همه اعمال آنان را محو و نابود مى كنى و تلاش هاى آنان را بى نتيجه مى گردانى.
آنان قرآن را دروغ مى شمارند و به آن ايمان نمى آورند، به راستى چرا در زمين گردش نمى كنند تا سرنوشت كسانى كه پيامبران تو را دروغگو شمردند، ببينند؟ تو به كافران مهلت دادى، امّا وقتى مهلت آنان به پايان رسيد، عذابى آسمانى بر آنان نازل كردى و آنان را هلاك كردى، آنان به خشم تو گرفتار شدند، چنين سرنوشتى در انتظار كافران است، هر كس كه راه كفر را برگزيند عذاب تو در انتظار اوست، روز قيامت براى او روز سختى خواهد بود.
وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَة هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ (۱۳ )
كافران مكّه با محمّد(صلى الله عليه وآله) دشمنى زيادى كردند تا آنجا كه او مجبور شد از شهر مكّه به مدينه هجرت كند، اكنون با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! كافران تو را از شهر مكّه بيرون كردند، امّا آنان از عذاب من در امان نيستند، من قبل از اين مردم شهرهاى زيادى را هلاك كردم كه آنان از مردم شهر مكّه قدرت بيشترى داشتند، وقتى عذاب من فرا رسيد، آنان هيچ يار و ياورى نداشتند و همگى هلاك شدند".
اين سخن تو پيام بزرگى براى كافران داشت. آنان منافع خود را در بُت پرستى مى ديدند و وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) را از شهر مكّه بيرون كردند، خوشحال بودند زيرا فكر كردند كه آيين بُت پرستى در مكّه باقى خواهد ماند، امّا چنين نيست، تو به زودى آيين بُت پرستى را در شهر مكّه از بين مى برى، اين وعده توست. مردم مكّه به قدرت و ثروت خود مى نازند، امّا اين قدرت در برابر قدرت تو هيچ است، تو به زودى محمّد(صلى الله عليه وآله) را يارى خواهى كرد و او با سپاهى بزرگ به مكّه خواهد آمد و همه بُت ها را نابود خواهد كرد.
* * *
أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (۱۴ ) مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاء غَيْرِ آَسِن وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَن لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْر لَذَّة لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَل مُصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الَّثمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيًما فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ (۱۵ )
هرگز مؤمن و كافر يكسان نيستند، مؤمن به سوى هدايت مى رود و كافر به سوى گمراهى !
مؤمن دليل روشنى از سوى تو دارد و راه و هدف خود را به روشنى مى بيند و به سوى رستگارى مى رود، امّا كافر در گمراهى است، زشتى عمل او در چشمش زيبا جلوه مى كند و از هوس هاى خود پيروى مى كند. سرانجام مؤمن بهشت است و سرانجام كافر جهنّم.
اكنون تو بهشتى را كه به مؤمنان پرهيزكار وعده داده اى، وصف مى كنى: بهشت، باغ بسيار بزرگ و باصفايى است كه در آنجا چهار نوع نهر وجود دارد:
وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آَنِفًا أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (۱۶ ) وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآَتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ (۱۷ )
وقتى تاريخ را مى خوانم مى بينم كه در زمان پيامبر، افرادى در مدينه بودند كه نزد پيامبر مى آمدند و مى گفتند كه ما به تو ايمان آورده ايم، امّا آنان دروغ مى گفتند، دل و زبان آن ها يكى نبود، زبان آن ها، چيزى مى گفت و قلب آن ها چيز ديگر، تو آن ها را "منافق" ناميدى.
منافقان به مسجد مى آمدند و به سخنان پيامبر گوش مى دادند ولى وقتى از مسجد بيرون مى رفتند به مؤمنان مى گفتند: "آيا شما فهميديد كه اين مرد چه گفت؟"، تو بر دل آنان مهر زدى و آنان از هوس هاى خود پيروى كردند.
تو به همه انسان ها، نور عقل و فطرت داده اى تا بتوانند راه سعادت را پيدا نمايند، امّا آنان راه نفاق و دورويى را انتخاب كردند، اين بود كه نور عقل و فطرت در دل هايشان خاموش شد. اين قانون توست: هر كس لجاجت به خرج دهد و بهانه جويى كند و معصيت تو را انجام دهد، نور فطرت از او گرفته مى شود.
فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ (۱۸ )
منافقان وقتى كه با مؤمنان روبرو مى شدند، مى گفتند كه ما به خدا و پيامبر ايمان داريم، امّا آنان مى خواستند مؤمنان را فريب دهند، آنان هرگز ايمان نياورده بودند.
دل و زبان بايد با هم همسو باشد، امّا منافقان گرفتار دوگانگى شده بودند، به زبان مى گفتند كه به قرآن ايمان آورده ايم، ولى دل هاى آنان از نور ايمان خالى بود و مخفيانه با اسلام دشمنى مى كردند.
اكنون تو با آنان سخن مى گويى: "چه زمانى مى خواهيد ايمان بياوريد و دست از دورويى برداريد؟ آيا انتظار داريد ناگهان قيامت برپا شود و شما قيامت را با چشم خود ببينيد و آن گاه ايمان آوريد؟ اگر منتظر قيامت هستيد، بدانيد كه اكنون نشانه هاى قيامت آمده است. اين قانون من است: وقتى قيامت فرا رسد، ديگر ايمان آوردن شما سودى نخواهد داشت، در آن وقت، توبه هيچ كس قبول نمى شود".
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ (۱۹ )
سخن از منافقان بود كه نور ايمان به دل هاى آنان وارد نشده است، درست است كه آنان در مدينه و در جمع مسلمانان هستند، امّا آنان با پيامبر دشمنى مى كنند، اكنون تو با پيامبر خود چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! بدان كه خدايى جز من نيست پس بر اين راه ثابت قدم باش، از گناه خود و گناه مردان و زنان با ايمان طلب بخشش كن و بدان كه من از همه حالات شما باخبر هستم، هيچ چيز از من پنهان نيست، من نهان و آشكار شما را مى بينم".[۱۱۰] آرى، تو از محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خواهى كه به راه خود ادامه دهد و براى مؤمنان دعا كند و منافقان را به تو واگذار كند، تو از همه كارهاى آن منافقان باخبر هستى، تو به آنان مهلت مى دهى، امّا سرانجام مهلت آنان به پايان مى رسد و به عذاب سختى گرفتار مى شوند.
* * *
وَيَقُولُ الَّذِينَ آَمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ (۲۰ ) طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الاَْمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ (۲۱ )
منافقان در ميان جامعه اسلامى زندگى مى كردند و كسى از نفاق آنان خبر نداشت، در اينجا مى خواهى نشانه اى را بيان كنى كه مؤمنان از منافقان شناخته شوند.
مؤمنان كسانى هستند كه از جهاد با كافران هراسى به دل ندارند، آنان مشتاقانه به ميدان جنگ مى آيند و با دشمنان مى جنگند و در آرزوى شهادت هستند، امّا منافقان حاضر نيستند در جهاد شركت كنند و از مرگ هراس دارند.
مؤمنان نزد پيامبر مى آمدند و به او مى گفتند: "اى پيامبر ! چه شده است كه سوره اى كه در آن حكم جهاد باشد، نازل نشده است؟ ما آماده ايم تا با دشمنان جهاد كنيم و جان خويش را در راه خدا فدا كنيم".
فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ (۲۲ ) أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ (۲۳ )
اگر منافقان از فرمان تو و پيامبر تو روى گردان شوند، روى زمين فساد و خونريزى مى كنند و پيوند خويشاوندى خود را با ديگران قطع مى كنند، كسى كه از قرآن فاصله بگيرد به شيطان نزديك مى شود و شيطان زشتى ها را در نظر او زيبا جلوه مى دهد و او دست به ظلم و ستم مى زند.
آن منافقان كسانى هستند كه تو آنان را از رحمت خود دور كرده اى و آنان را لعنت نموده اى و گوش دل آنان را كر و چشم دلشان را كور كرده اى.
كسى كه گوشِ دلش، كر شده است و از حقيقت روى برمى گرداند، ديگر نمى شود سخن حقّ را به او فهماند !
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ أَمْ عَلَى قُلُوب أَقْفَالُهَا (۲۴ )
چرا آن منافقان در قرآن انديشه نمى كنند؟ آيا بر دل هاى آنان قفل زده شده است؟ تو قرآن را نازل كردى تا همه به پيام هاى آن فكر كنند و راه خود را بيابند، اگر آنان در قرآن انديشه مى كردند، حجاب ها از دل هاى آنان برطرف مى شد، شيفتگى آنان به دنيا كم مى شد و آنان مى توانستند راه سعادت را بپيمايند، امّا آنان قرآن را رها كردند و به سوى هوس خود رفتند.
* * * امروز هم گروه زيادى از مسلمانان فقط قرآن را تلاوت مى كنند و در آن انديشه نمى كنند، گروهى فقط به زيبايى صوت اهميّت مى دهند، گروهى هم فقط به دنبال ثواب هستند و قرآن را همچون الفاظى كه معناى آن را نمى دانند، مى خوانند و رد مى شوند.
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ (۲۵ )ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الاَْمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ (۲۶ ) فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ (۲۷ ) ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (۲۸ )
آنان كسانى هستند كه حقّ را شناختند، امّا شيطان زشتى ها را براى آنان زيبا جلوه داد و آنان را با آرزوهاى واهى فريب داد، پس آنان از حقّ روى برگرداندند.
كار منافقان به كجا رسيد؟ آنان به ظاهر مسلمان بودند و به مسجد مى آمدند و نماز مى خواندند، امّا مخفيانه با كافران مكّه ارتباط داشتند و براى آنان اين پيام را فرستادند: "اى بُت پرستان مكّه ! درست است كه شما بُت ها را مى پرستيد و ما از بُت پرستى دست كشيده ايم، امّا در بعضى از امور از شما پيروى مى كنيم".
* * *
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ (۲۹ ) وَلَوْ نَشَاءُ لاََرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيَماهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ (۳۰ ) وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الُْمجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ (۳۱ )
منافقان در مسجد مدينه حاضر مى شدند و پشت سر پيامبر نماز مى خواندند، امّا با دشمنان اسلام همكارى داشتند و براى ضربه زدن به اسلام نقشه مى كشيدند، آنان خيال مى كردند كه براى هميشه مى توانند چهره درونى خود را از پيامبر مخفى نگاه دارند.
آنان به مرض نفاق و دورويى مبتلا شده بودند و بر اين خيال بودند كه تو كينه ها و دشمنى هاى آنان را آشكار نمى كنى، تو اكنون به پيامبر خود چنين مى گويى: "اى محمّد ! اگر بخواهم مى توانم آنان را به تو نشان دهم تا آنان را به قيافه هايشان بشناسى، هر چند تو مى توانى آنان را از روش سخن گفتنشان بشناسى. من به كردار پنهان و آشكار بندگان خود آگاهم، من بندگان خود را امتحان مى كنم تا براى همه معلوم شود جهادگران و صابران واقعى چه كسانى هستند، من بندگانم را امتحان مى كنم تا معلوم شود چه كسى راست مى گويد و چه كسى دروغ".
آرى، منافقان وقتى در ميان مسلمانان بودند از ايمان و فداكارى سخن مى گفتند، آنان زيبا سخن مى گفتند، امّا وقتى زمان عمل فرا مى رسيد و جنگى آغاز مى شد، بهانه مى آوردند و در ميدان جنگ شركت نمى كردند. تو قدرت داشتى كه وقتى سپاه كفر به سوى مدينه حمله مى كرد، آنان را با صاعقه اى آسمانى نابود كنى، امّا چنين كارى نكردى، زيرا مى خواستى مؤمنان از منافقان جدا شوند، ميدان جنگ، ميدان امتحانى است كه راستگويان از دروغگويان جدا مى شوند، وقتى همه جا آرامش است خيلى ها ادّعاى ايمان مى كنند، ولى وقتى سختى جنگ فرا رسد، معلوم مى شود كه دينداران واقعى چه كسانى هستند.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ (۳۲ )
سخن از منافقان بود، اين منافقان به ظاهر مسلمان بودند ولى راهى را كه مى پيمودند به كفر مى رسيد، آنان مردم را از راه تو بازداشتند و پس از آن كه حقّ را شناختند به مخالفت با محمّد(صلى الله عليه وآله)پرداختند و با او دشمنى كردند و در اين راه تلاش زيادى نمودند.
البتّه آنان نمى توانند به دين تو ضربه اى بزنند، تو تلاش هاى آنان را بى نتيجه مى كنى، آنان ممكن است اعمال خوبى هم انجام دهند، امّا تو همه آن كارهاى خوب آنان را نابود مى كنى و در روز قيامت وقتى آنان به پرونده اعمال خود نگاه مى كنند، هيچ كار خوبى را نمى بينند، تو عذاب سختى را براى آنان آماده كرده اى، آتش جهنّم در انتظار آنان است.[۱۱۴] * * *
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ (۳۳ )
اكنون از مؤمنان مى خواهى تا از فرمان تو و فرمان پيامبر تو پيروى كنند و اعمال نيك خود را با كفر و نفاق تباه نكنند. بعضى از آن منافقان، كارهاى شايسته اى انجام داده بودند، نماز خوانده بودند، به فقيران كمك كرده بودند و... امّا وقتى راه نفاق را در پيش گرفتند سر از كفر درآوردند و همه كارهاى خوب آنان نابود شد و به خشم و غضب تو گرفتار شدند، مؤمنان بايد از سرنوشت آنان درس بگيرند.
* * *
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (۳۴ )
مرگ چند نفر از آن منافقان فرا رسيد و آنان از دنيا رفتند، مؤمنان به فكر فرو رفتند و با خود گفتند: "خدا بخشنده و مهربان است، آيا آن منافقان را مى بخشد؟ آنان كارهاى خوبى هم انجام داده بودند، آيا خدا به خاطر كارهاى خوبشان از گناهشان مى گذرد؟".
اكنون تو به اين سؤال پاسخ مى دهى: "كسانى كه راه كفر را برگزيدند و مردم را از دين من بازداشتند و تا پايان عمر، توبه نكردند، من گناهشان را نمى بخشم".
آرى، در لحظه مرگ، درهاى توبه بسته مى شود، منافقانى كه مردم را گمراه كردند و با حقّ دشمنى كردند، ديگر بخشيده نمى شوند، راهى كه آنان برگزيدند، سرانجام به كفر رسيد. آرى، راه نفاق به كفر مى رسد، تو آنان را نمى بخشى، همه كارهاى خوب آنان را نابود مى كنى و آتش جهنّم در انتظار آنان است.
فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ (۳۵ )
منافقان همواره مسلمانان را از رفتن به ميدان جنگ مى ترساندند و به آنان مى گفتند: "چرا بايد با كافران جنگ كنيم؟ ما مى توانيم با آنان به توافق برسيم و صلح را تجربه كنيم".
تو حقيقت منافقان را آشكار كردى و به همه گفتى كه راه منافقان، راه كافران است، اكنون به مسلمانان چنين فرمان مى دهى: "هرگز هنگام جهاد سستى نكنيد، دشمنان را به صلحى كه شما را خوار كند، دعوت نكنيد. شما برتر هستيد، نهراسيد كه من پشتيبان شما هستم و تلاش هاى شما را بدون اجر نمى گذارم و به شما پاداشى بس بزرگ عطا مى كنم".
* * *
إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ (۳۶ ) إِنْ يَسْأَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ (۳۷ ) هَاأَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ (۳۸ )
وقتى دشمنان براى نابودى اسلام به مدينه حمله كنند، پيامبر نياز به نيروهايى دارد كه به يارى او بيايند، اگر كسى شيفته دنيا باشد، نمى تواند از دنيا دل بكند، تو مى دانى كه سرگرم شدن به زندگى دنيا مانع مى شود مسلمانان به جهاد بروند، پس حقيقت زندگى دنيا را در اينجا بيان مى كنى و چنين مى گويى: "اى مسلمانان ! زندگى دنيا چيزى جز بازيچه و سرگرمى نيست، اگر شما مؤمن و پرهيزكار باشيد، من به شما در روز قيامت، پاداش مى دهم".
* * * تو از مسلمانان خواستى از مال خود در راه دين تو هزينه كنند، دفاع از اسلام همان اندازه كه به مردان كارآزموده نياز دارد به مال و ثروت هم احتياج دارد، اسلحه مناسب و تجهيزات جنگى، بسيار مهم است. سربازانى كه اسلحه و تجهيزات نداشته باشند، نمى توانند در مقابل دشمن ايستادگى كنند و شكست مى خورند. از ثروتمندان خواستى تا قدرى از ثروت خود را به پيامبر بدهند تا او بتواند اسلحه براى جهادگران تهيّه كند، امّا گروهى از ثروتمندان از اين كار خوددارى كردند.
۱ - اين سوره "مدنىّ" است يعنى در زمانى نازل شده است كه پيامبر به مدينه هجرت كرده بود و سوره شماره ۴۸ قرآن مى باشد.
۲ - در آيه اوّل اين سوره خدا از پيروزى بزرگى سخن مى گويد، براى همين اين سوره را به اين نام خوانده اند. منظور از اين پيروزى بزرگ، ماجراى صلح حُدَيبيّه است كه باعث شد كه مسلمانان بتوانند آزادانه به همه جا رفت و آمد كنند و از اين فرصت براى تبليغ اسلام استفاده كنند. اين پيروزى باعث شد تا دو سال بعد مسلمانان، شهر مكّه را فتح كنند.
۳ - موضوعات مهم اين سوره چنين است: پيروزى بزرگ، خدا مؤمنان را امتحان مى كند، عذاب منافقان، بيعت با پيامبر، نكوهش كسانى كه به يارى پيامبر نيامدند، جهاد، مؤمنان با يكديگر مهربان هستند امّا با كافران با شدّت برخورد مى كنند...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا (۱ )
پيامبر در شهر مدينه است، سال ششم هجرى است، شهر مكّه در دست بُت پرستان است، آنان كعبه را پر از بُت كرده اند و به مسلمانان اجازه نمى دهند كعبه را زيارت كنند، همه مسلمانان آرزوى زيارت خانه تو را دارند، آنان دوست دارند لباس سفيد احرام بر تن كنند و دور كعبه طواف كنند و در كنار كعبه، تو را عبادت كنند.
يك شب پيامبر در خواب ديد كه او همراه با مسلمانان وارد شهر مكّه شدند و طواف خانه خدا را به جا آوردند.
پيامبر اين خواب خود را براى مسلمانان بيان كرد و به آنان گفت: "به زودى ما موفّق به زيارت خانه خدا خواهيم شد".
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيًما (۲ )وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا (۳ )
در آيه اوّل از پيروزى بزرگى كه به محمّد(صلى الله عليه وآله) عطا نمودى، سخن گفتى، اكنون سخن خود را اين گونه كامل مى كنى: "اى محمّد ! من به تو پيروزى درخشانى عطا كردم تا به بركت اين پيروزى، گناهان گذشته و آينده تو را ببخشم و نعمت خود را بر تو تمام كنم و تو را بر راه راست ثابت قدم گردانم و به تو پيروزى شكست ناپذيرى عطا نمايم".
تو در اينجا از پيروزى ديگرى در آينده سخن مى گويى، تو به محمّد(صلى الله عليه وآله)وعده فتح مكّه را مى دهى.
* * *
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيًما حَكِيًما (۴ )
اكنون از آرامشى كه بر دل هاى مؤمنان نازل كردى، سخن مى گويى، مسلمانان به اميد زيارت كعبه اين همه راه را آمده بودند و در سرزمين حديبيّه منزل كرده بودند، آنان منتظر بودند تا همراه پيامبر به شهر مكّه بروند و طواف كعبه را به جا آورند، امّا وقتى پيامبر تصميم گرفت به مدينه بازگردد، آنان سخنش را پذيرفتند، اين گونه بود كه تو آرامش را بر قلب آنان نازل كردى و بر ايمان آنان افزوده شد.
همه لشكريان آسمان ها و زمين از آنِ توست، همه فرشتگان آسمان ها و زمين گوش به فرمان تو هستند، تو به آنان فرمان دادى و آنان آرامش را بر دل هاى مؤمنان نازل كردند. آرى، تو به حال بندگان خود آگاه هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است.
* * *
لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَكَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيًما (۵ )
تو آرامش را به قلب مؤمنان نازل كردى و ايمان آنان افزون گشت، تو چنين اراده كردى تا زنان و مردان مؤمن را پاداشى بزرگ دهى، به آنان توفيق ايمان بيشتر دادى تا در روز قيامت آنان را به باغ هاى بهشتى وارد كنى، باغ هايى كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است، آنان در بهشت جاودان خواهند ماند.
آرى، تو از گناهان مؤمنان چشم مى پوشى و آنان را مهمان نعمت هاى زيباى خود مى نمايى. در روز قيامت كه همه انسان ها در پيشگاه تو حاضر مى شوند، وارد شدن به بهشت، رستگارى بزرگى است.
* * *
وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا (۶ ) وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيًما (۷ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواست از مدينه به سوى مكّه حركت كند، دستور داد تا مسلمانان غير از شمشير، هيچ اسلحه ديگرى با خود برندارند، هيچ كس حقّ نداشت تير و كمان و نيزه همراه خود بياورد. عدّه اى از منافقان كه از مرگ مى ترسيدند با خود گفتند: "اين مردم مى خواهند بدون هيچ اسلحه اى به مكّه بروند، گويا آنان فراموش كرده اند كه اهل مكّه دشمن آنان هستند و سه جنگ بدر، اُحد و خندق بين آنان واقع شده است. به خدا قسم اين مردم به سوى مرگ مى روند و هيچ كدامشان زنده برنمى گردند".
منافقان در مدينه ماندند و پيامبر را همراهى نكردند، آنان به وعده هاى تو باور نداشتند و به تو گمان بد بردند و فكر كردند كه تو مسلمانان را به سوى قتلگاه مى فرستى !
همين طور بُت پرستان وقتى خبر آمدن مسلمانان را شنيدند خوشحال شدند و با خود گفتند: "اين بهترين فرصت است، آنان با خود تير و كمان و نيزه ندارند، به آنان حمله مى كنيم و همه را مى كشيم"، آنان هم خيال كردند كه تو مؤمنان را تنها مى گذارى. آن بُت پرستان هم به تو گمان بد بردند.
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (۸ ) لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (۹ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را فرستادى و او اعمال مردم را مى بيند و در روز قيامت به آن اعمال گواهى مى دهد، محمّد(صلى الله عليه وآله) را فرستادى و از او خواستى تا همگان را به بهشت بشارت دهد و از عذاب جهنّم بترساند، تو از همه مى خواهى تا به يگانگى تو و پيامبرى محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان آورند و از او پيروى كنند و او را يارى نمايند و هر صبح و شام تو را تسبيح گويند و تو را از همه بدى ها و نقص ها پاك بدانند و همه خوبى ها را از تو بدانند.
* * * خدا در روز قيامت براى هر امّتى، گواه و شاهدى از خودِ آنان مى آورد و محمّد(صلى الله عليه وآله) را گواه بر مسلمانان قرار مى دهد.
إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيًما (۱۰ )
اكنون از "بيعت شجره" ياد مى كنى، وقتى مسلمانان در سرزمين حديبيّه بودند، خبرى به گوش آنان رسيد كه بُت پرستان، فرستاده پيامبر را كشته اند، مسلمانان با شنيدن اين خبر، بسيار عصبانى شدند و آماده جنگ با بُت پرستان شدند.
آنان با پيامبر بار ديگر بيعت كردند كه تا آخرين قطره خون خود، مقاومت كنند و پيامبر را يارى كنند. اين بيعت مهم زير درختى شكل گرفت و به نام "بيعت شجره" معروف شد، البتّه بعد از ساعاتى معلوم شد كه فرستاده پيامبر، كشته نشده است.
كسانى كه با محمّد(صلى الله عليه وآله) بيعت كردند در حقيقت با تو بيعت نمودند، چون محمّد(صلى الله عليه وآله) پيامبر توست و بيعت با او، بيعت با توست. دست تو بالاى دست مؤمنان است، هر كس كه پيمانش را بعد از اين بيعت بشكند، به زيان خود عمل كرده است و كسى كه به عهدى كه با تو بسته است، وفا كند، تو به او پاداش بزرگى خواهى داد.
سَيَقُولُ لَكَ الُْمخَلَّفُونَ مِنَ الاَْعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا (۱۱ ) بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا (۱۲ )
وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواست از مدينه به سوى مكّه حركت كند، عدّه اى از منافقان كه از مرگ مى ترسيدند او را همراهى نكردند و گفتند: "به خدا قسم اين مردم به سوى مرگ مى روند و هيچ كدامشان زنده برنمى گردند".
اكنون محمّد(صلى الله عليه وآله) در راه بازگشت به سوى مدينه است، تو به او پيروزى بزرگى دادى، صلح حديبيّه، زمينه رشد اسلام را فراهم مى كند، مسلمانان همگى به سلامت به مدينه بازگشتند و اكنون روزگار بالندگى اسلام فرا مى رسد.
تو مى دانى وقتى محمّد(صلى الله عليه وآله) به مدينه برسد، آن منافقان نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)مى آيند و از او عذرخواهى مى كنند، تو اين آيات را زودتر از اين كه او به مدينه برسد بر او نازل مى كنى و حقيقت را آشكار مى نمايى.
وَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيرًا (۱۳ ) وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيًما (۱۴ )
هر كس كه به يگانگى تو و پيامبرى محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان نياورد، كافر است و تو براى كافران آتش جهنّم را آماده نمودى.
فرمانروايى زمين و آسمان از آنِ توست، هر كه را بخواهى مى بخشى و هر كه را بخواهى كيفر مى كنى. تو خداى بخشنده و مهربان هستى.
* * *
سَيَقُولُ الُْمخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا (۱۵ )
محمّد(صلى الله عليه وآله) همراه با مسلمانان به سوى مدينه به پيش مى رود، وقتى او به مدينه برسد، بعد از مدّتى به او فرمان مى دهى تا به سوى سرزمين خيبر حركت كند، در خيبر، يهوديان زندگى مى كردند و آنجا سرزمين آبادى بود و مردم آنجا بسيار ثروتمند بودند.
وقتى پيامبر بخواهد به خيبر برود تو به او فرمان خواهى داد كه فقط كسانى را همراه خود ببرد كه در ماجراى حديبيّه شركت داشته اند.
تو از آينده خبر داشتى. مى دانستى كه وقتى پيامبر به سوى خيبر حركت كند، منافقان دوست خواهند داشت به خيبر بيايند، آنان به حديبيّه نيامدند امّا چون مى دانند در خيبر غنيمت هاى زيادى وجود دارد به فكر دست يابى به غنيمت ها مى افتند و تقاضا مى كنند همراه پيامبر به خيبر بيايند.
قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الاَْعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْم أُولِي بَأْس شَدِيد تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا وَإِنْ تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (۱۶ ) لَيْسَ عَلَى الاَْعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الاَْعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا (۱۷ )
هنوز پيامبر به مدينه نرسيده است تو مى دانى وقتى پيامبر به مدينه برسد، منافقان به او خواهند گفت كه ما مى خواهيم دين خدا را يارى كنيم، براى همين از پيامبر مى خواهى تا به آنان بگويد: "اگر راست مى گوييد و مى خواهيد دين خدا را يارى كنيد قدرى صبر كنيد. خدا از من خواسته است شما را همراه خود به جنگ خيبر نبرم، امّا ناراحت نباشيد، پس از جنگ خيبر، براى فتح مكّه به سوى اين شهر خواهيم رفت، در آن جنگ ما با مردمى جنگجو روبرو خواهيم شد كه بايد با آنان بجنگيم تا مسلمان شوند، اگر شما در آن جنگ شركت كنيد، خدا به شما پاداشى نيكو خواهد داد، امّا اگر نافرمانى كنيد همان گونه كه قبلاً نافرمانى كرديد، خدا شما را به عذاب سختى گرفتار خواهد نمود".
از طرف ديگر تو مى دانى عدّه اى از مؤمنان كه بيمار و ناتوان بودند در مدينه ماندند و همراه پيامبر به حديبيّه نرفتند، آنان در اين مدّتى كه پيامبر در مدينه نبود، بارها خود را سرزنش كرده اند كه چرا نتوانسته اند پيامبر را يارى كنند، براى همين تو چنين مى گويى: "اگر نابينا يا لنگ يا مريض به جهاد نيايد بر او هيچ گناهى نيست، هر كس كه از من و پيامبر من اطاعت كند، من او را به باغ هاى بهشتى وارد مى كنم كه در زير درختان آن، نهرهاى آب جارى است. هر كس هم از فرمان من و فرمان پيامبر من، سرپيچى كند به عذاب دردناكى مبتلا مى شود".
* * *
لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا (۱۸ ) وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيًما (۱۹ ) وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آَيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِيًما (۲۰ ) وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرًا (۲۱ )
بار ديگر از "بيعت شجره" ياد مى كنى، پيمانى كه مسلمانان در سرزمين حديبيه در زير درخت با پيامبر بستند.
تو در آن روز از مؤمنانى كه با پيامبر زير آن درخت بيعت كردند، راضى و خشنود شدى، تو از ايمان و صداقتى كه در دل هاى آنان نهفته بود باخبر بودى، پس آرامش را بر دل هايشان نازل كردى و اراده كردى كه پيروزى نزديكى را به عنوان پاداش نصيب آنان كنى.
اين پيروزى، همان جنگ خيبر است، مسلمانان در راه بازگشت به مدينه اند، آنان از حديبيّه مى آيند، وقتى به مدينه برسند و مدّتى بگذرد تو به پيامبر فرمان مى دهى تا با پيروانش به خيبر بروند و آنجا را فتح نمايند، در اين جنگ، آنان به غنيمت هاى فراوانى دست پيدا مى كنند. اين وعده توست، تو خداى توانا هستى و كارهاى تو از روى حكمت است.
وَلَوْ قَاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الاَْدْبَارَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا (۲۲ ) سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا (۲۳ ) وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا (۲۴ )
مسلمانان از حديبيّه برگشته اند و به سوى مدينه مى روند، بعضى از آنان پيش خود چنين گفتند: "چقدر خوب شد كه جنگ نشد، اگر جنگ مى شد، ما چه مى كرديم؟ ما كه نه تير و كمان داشتيم و نه نيزه. تعداد ما هم كه خيلى كمتر از كافران بود، اگر جنگى پيش مى آمد، حتماً شكست مى خورديم".
تو جواب اين سخن آنان را مى دهى: "فكر نكنيد اگر كافران با شما جنگ مى كردند، شما شكست مى خورديد. نه. اين كافران بودند كه شكست مى خوردند و از ميدان جنگ فرار مى كردند و هيچ يار و ياورى نمى يافتند".
آرى، اين قانون و سنّت توست و هميشه چنين بوده است و هرگز قانون تو تغيير نمى كند: اگر مؤمنان با قلبى پاك به جهاد در راه تو برخيزند و در اين جهاد با دشمنان سستى نكنند، تو آنان را يارى مى كنى.
هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْم لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (۲۵ )
اين سخن تو بود: "اگر جنگ آغاز مى شد، اين كافران بودند كه شكست مى خوردند و نابود مى شدند".
عدّه اى از مسلمانان با خود فكر كردند: "اگر ما پيروز مى شديم، پس چرا صلح كرديم؟ اگر شكست كافران حتمى بود، پس چرا خدا با صلح، مانع اين جنگ شد؟ چقدر خوب بود كه جنگ مى شد و ما همه كافران را به سزاى اعمالشان مى رسانديم؟ آيا خدا خواسته بود به كافران رحم كند؟ خدا كه با كافران دشمن است، پس چرا آنان را از مرگ حتمى نجات داد؟".
تو اكنون مى خواهى به اين سؤال آنان پاسخ دهى: "تو دشمن كافران هستى و هرگز به آنان رحم نمى كنى، آنان كسانى هستند كه حقّ را شناختند و آن را انكار كردند و راه كفر را پيمودند. آنان مانع شدند تا بندگان تو به زيارت كعبه بيايند و مراسم "عمره" را انجام دهند و طواف كعبه را به جا آورند و قربانى هاى خود را در مكّه قربان كنند".
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيًما (۲۶ )
اكنون مى خواهى از لطفى كه در حقّ مسلمانان نمودى، سخن بگويى، به راستى چگونه شد كه در اين سفر، پيمان صلح بين مسلمانان و كافران بسته شد؟
كافران با دل هايى سرشار از تعصّب جاهليّت با مسلمانان روبرو شدند و نگذاشتند كه مسلمانان خانه تو را زيارت كنند، كافران به بُت هاى خود سوگند ياد كردند كه مانع ورود مسلمانان به مكّه شوند.
گروهى از مسلمانان با خود گفتند: "مگر ما از آنان چه مى خواهيم؟ ما مى خواهيم خانه خدا را زيارت كنيم و برگرديم؟ چرا آنان اين گونه با ما رفتار مى كنند؟".
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آَمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا (۲۷ )
قبل از اين كه مسلمانان از مدينه به سوى مكّه حركت كنند، پيامبر در خواب ديد كه او همراه با مسلمانان وارد شهر مكّه شدند و طواف خانه خدا را به جا آوردند.
پيامبر خواب خود را براى مسلمانان تعريف كرد و به آنان گفت: "به زودى ما موفّق به زيارت خانه خدا خواهيم شد".
بعد از آن كه پيمان صلح حديبيّه امضاء شد، مسلمانان از حديبيّه به مدينه باز گشتند، آنان نتوانستند كعبه را زيارت كنند و دور آن طواف كنند. اكنون در مسير بازگشت به مدينه هستند، بعضى از آنان با خود مى گويند: "پس خواب پيامبر چه شد؟ آيا خواب پيامبر دروغ بود؟".
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا (۲۸ )
تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را با قرآن كه كتاب هدايت است و دين اسلام كه دين حقّ است، فرستادى و به او وعده دادى كه دين او را بر همه اديان برترى دهى. تو به وعده خود عمل مى كنى و نياز به هيچ شاهد و گواهى نيست، زيرا تو خود گواه و شاهد بر اين سخن هستى و روزى فرا مى رسد كه در همه جهان، نداى اسلام، طنين انداز مى شود.
* * * به راستى آن روز چه روزى است؟
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الاِْنْجِيلِ كَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآَزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيًما (۲۹ )
اكنون مى خواهى درباره محمّد(صلى الله عليه وآله) و پيروان او سخن بگويى: محمّد(صلى الله عليه وآله)پيامبر توست و پيروان او در برابر كافران سخت مى گيرند امّا با يكديگر مهربانند، آنان كانونى از محبّت و عاطفه نسبت به مؤمنان هستند و همچون آتشى سخت و سوزان در برابر كافران مى باشند. آنان به نماز مى ايستند و ركوع مى روند و در مقابل عظمت تو به سجده مى افتند و همواره فضل و خشنودى تو را مى طلبند. آنان از مردم انتظار پاداش ندارند، بلكه در انتظار فضل و رحمت تو هستند، هر كس به چهره آنان نگاه كند، مى فهمد كه آنان پاسى از شب را بيدار بوده اند، رنگ چهره آنان، زرد است، زيرا شب ها به نماز مى ايستند و با تو راز و نياز مى كنند.
آنچه ذكر شد، نشانه هاى پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) است كه در كتاب تورات ذكر شده است. تو در كتاب موسى(عليه السلام) از آنان اين گونه ياد كردى.
همچنين تو در كتاب انجيل از آنان ياد كردى. تو انجيل را بر عيسى(عليه السلام) نازل كردى و در آن از ياران محمّد(صلى الله عليه وآله) سخن گفتى.