کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دو

      فصل دو


    آن لحظه اى را به ياد مى آورم كه بدنم را در قبر نهند;
    دوستانم بر سر خاكم گريه كنند و اشك بريزند;
    من سر بر تيره خاك نهاده باشم و در تنهايى خود بى كس و تنها باشم.
    تاريكى قبر آزارم دهد و قلبم را با وحشت عجين سازد.
    در آن لحظه هاى بى كسى به فريادم برس!
    مرا به مهمانى خود قبول كن!
    كه اگر تو مرا قبول كنى از هر كسى به من مهربان تر خواهى بود;
    هم مونس و هم رفيق من خواهى بود
    و آن لحظه ها، شيرين تر از عسل خواهند شد.
    چرا كه به مهمانى تو آمده ام و كسى كه ميزبانى چون تو دارد غم ندارد.[14]




    خداى من !

    وقتى تو را صدا مى زنم، صدايم را بشنو!
    وقتى با تو سخن مى گويم، رويت را از من برمگردان و مهربانانه نگاهم كن!
    من به درگاه تو پناه آورده ام.
    تو كه از حال من خبر دارى، حاجت مرا مى دانى و قلب مرا مى خوانى
    اگر تو جواب مرا ندهى چه كسى ياريم مى كند؟
    من خود مى دانم كه شايسته مهربانى تو نيستم امّا رحمت تو آن قدر بى انتها است كه مى تواند مرا هم در برگيرد!
    به درگاه تو آمده ام در حالى كه به رحمت تو اميدوارم.
    پس رويت را از من برمگردان!
    دست رد بر سينه ام مزن كه جز تو كسى را ندارم![15]




    خداى من !

    در اين فكر بودم كه اگر مرگ به سراغ من آيد چه كنم و چگونه با تو روبرو شوم؟
    آيا به نماز و روزه ام بنازم؟
    نه، همه كارهاى من پر از عيب و نقص است، پس چه كنم، چه چيز را به درگاه تو عرضه كنم؟
    فهميدم، تنها يك چيز دارم كه بى عيب و نقص است و مى توانم آن را به درگاه تو بياورم، آن هم اعتراف به گناهانم است!
    تو خود مى دانى كه در اين احساس شرمندگى خويش، ريايى نكرده ام، اين پاك ترين احساس من بوده است!
    براى همين آن را براى شب اوّل قبرم، ذخيره كرده ام كه به درگاه تو عرضه كنم.[16]




    خداى من !

    چگونه از بخشش تو در روز قيامت نااميد شوم حال آنكه در اين دنيا جز خوبى از تو نديدم!
    تو گناهان مرا در اين دنيا پوشاندى، حال چه مى شود كه در روز قيامت گناهانم را بپوشانى!
    اگر مرا دوست نمى داشتى، مرا با خود آشنا نمى كردى.
    براى روز قيامت، به كارهاى خوبم دلخوش نيستم چرا كه اعمال خوبم بسيار كم است امّا دلخوشيَم، در اميدوارى به تو است، چرا كه خودت هم مى دانى، اميد من به تو بسيار زياد است.
    مى دانم كه تو هيچ گاه اين اميد را از من نخواهى گرفت!
    چرا كه خود مى دانى، اين تنها سرمايه من است!
    اميد به تو همه چيز من است.[17]




    خداى من !

    تو كه مى دانى فقط عشق تو مى تواند مرا از گرداب گناه نجات دهد و از دام شيطان برهاند.[18]
    پس عشق خودت را در قلبم بيشتر و بيشتر بگردان كه باور دارم عشق تو مايه نجات دنيا و آخرت من است.
    قلب مرا حرم خود قرار داده اى پس كمك كن تا غير تو در اين حرم جاى نگيرد.[19]
    خدايا! به من دلى مملو از شوق به خودت بده تا بتوانم به تو نزديك و نزديك تر شوم.
    مرا از كسانى قرار ده كه لحظه به لحظه، عشق و محبّتشان به تو بيشتر و بيشتر مى شود.[20]




    خداى من !

    آن روزى كه همه مرا فراموش كنند و هيچ اثرى از من نباشد با من مهربان باش![21]
    من كه از همه جا دل كنده و به درِ خانه تو رو آورده ام، اميدوارم كه درِ خانه ات را به رويم بگشايى، چرا كه خود مى دانى دل شكستن هنر نمى باشد.[22]
    اكنون كه دلم را با عشق به خود زنده كرده اى، چگونه به عذابت گرفتارم خواهى نمود؟[23]
    اگر چه به خاطر گناهانم از كاروان خوبان عقب مانده ام ولى به خوبى و مهربانى تو دل بسته ام كه مرا در زمره بندگان خوب خود قرار دهى![24]





    خداى من !

    آن روز كه سر از قبر بيرون آورم و خاك از سر و صورتم بريزد محتاج مهربانيت هستم.
    از آنچه چشمم مى بيند در هراس خواهم بود و اضطرابى بزرگ تمام وجودم را فرا خواهد گرفت!
    آن روز غصّه هاى من زياد است، مبادا تو با قهر كردن با من بر غصّه هايم بيفزايى!
    براى آن روز سرمايه بزرگى اندوخته ام كه همان اميد به مهربانىِ تو است!
    اى بى نياز!
    آيا تو تنها سرمايه مرا از من خواهى گرفت![25]





    خداى من !

    مگر خودت در كتاب خويش نفرمودى:
    اى بندگان من كه بر خود ستم كرده ايد،
    از رحمت من نااميد نشويد كه من تمام گناهان شما را مى بخشم.
    حال كه من اين سخن تو را شنيدم پس چگونه به بخشش تو اميد نداشته باشم.
    هر چه فكر مى كنم مى بينم كه تو همواره به من خوبى و احسان كردى و همين مرا نويد مى دهد كه به من نگاه محبّت دارى!
    و هر كس كه تو به او اين گونه نظر كنى ديگر چه كم دارد؟
    از تو مى خواهم مثل هميشه با من مهربان باشى.
    مرا دوست داشته باشى و عشقت را در قلبم جاى دهى![26]





    خداى من !

    اگر گناهانِ من به اندازه آسمان ها و زمين هم بشود هرگز از بخشش تو نااميد نخواهم شد و همواره در انتظار مهربانيت خواهم ماند.
    تو بودى كه يادم دادى تا تو را بخوانم پس اكنون كه تو را مى خوانم مرا نااميد مكن!
    به عزّت و بزرگيت قسم كه تو را چنان دوست دارم كه لذّت اين دوستى را در عمق وجودم احساس مى كنم و هرگز باور نمى كنم كه تو دوستان خود را دوست نداشته باشى!
    در انتظار عفو تو مى مانم و هرگز از رحمت تو نااميد نمى شوم.
    كه هيچ انتظارى را از اين شيرين تر نمى يابم.
    پس مناجات با خودت را روزيم كن تا بتوانم با ياد تو به آرامش برسم;
    و قلبم را با لذّت عشق خود آبيارى كن.[27]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲: از كتاب خداى قلب من نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن