کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سه

      فصل سه


    سلام اى ذخيره خدا در روى زمين!
    اين سخن خدا در قرآن است: (بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيرٌ لَّكُم إِن كُنتُم مُّؤمِنِينَ)
    اگر شما اهل ايمان هستيد بقيّةُ الله برايتان بهتر است.[12]
    آرى! خدا پيامبران زيادى براى هدايت بشر فرستاد. آن ها براى سعادت بشر زحمات زيادى كشيدند، عدّه زيادى از آنان در اين راه شهيد شدند. اكنون كه پيامبران، همه از اين دنيا رفته اند و مهمان خدا شده اند، فقط تو تنها يادگار آن ها هستى،
    آرى! تو بازمانده خدا و ذخيره او در روى زمين هستى. من ديده ام كه بعضى افراد، وسايل قيمتى تهيّه كرده و آن را در جايى مطمئن قرار مى دهند. آن وسايل، ذخيره هاى آن ها هستند.
    تو هم ذخيره هستى. تو "بقيّة الله" هستى!
    و اين نام چقدر زيباست!
    بى جهت نبود كه پدر تو را براى شيعيان به اين نام معرّفى نمود، آن روزى كه مردى از شهر قم به شهر "سامرا" آمده بود.
    او مهمان پدرت بود، نام او، احمد قمّى بود، او به سامرا آمده بود تا بداند امام دوازدهم كيست. او مهمان امام عسكرى(عليه السلام) شده بود و نمى دانست چگونه سؤال خود را بپرسد.
    بعد از لحظاتى، امام عسكرى(عليه السلام) او را صدا زد و گفت: "از آغاز آفرينش دنيا تا به امروز، هيچ گاه دنيا از حجّت خدا خالى نبوده است و تا روز قيامت هم، دنيا بدون حجّت خدا نخواهد بود. نعمت هاى خدا كه بر شما نازل مى شود و هر بلايى كه از شما دفع مى شود به بركت وجود حجّت خداست".[13]
    احمد قمّى رو به امام عسكرى(عليه السلام) كرد و گفت: "آقاى من! امام بعد شما كيست؟".
    امام عسكرى(عليه السلام) لبخندى زد و از جا برخاست و از اتاق خارج شد و بعد از مدّتى همراه با تو، وارد اتاق شد و چنين گفت: "اين پسرم مهدى(عليه السلام) است كه سرانجام همه دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد، او امام بعد از من است".[14]
    اشك در چشم احمد قمّى حلقه زد، گريه او از سر شوق بود، او نمى دانست چگونه شكر خدا كند كه توانسته تو را ببيند.
    در اين هنگام تو با احمد قمّى چنين سخن گفتى: "اَنا بَقِيّةُ الله : من ذخيره خدا هستم".[15]
    آن روز تو بيش از سه سال نداشتى، خود را بَقيّةُ الله معرّفى كردى، فردا نيز خود را اين گونه معرّفى خواهى كرد.
    فرداى ظهور را مى گويم. فردايى كه همه جهان در انتظارش است.
    وقتى كه خدا به تو اجازه ظهور بدهد، به كنار كعبه مى آيى. آن روز فرشتگان دسته دسته براى يارى تو مى آيند.[16]
    جبرئيل با كمال ادب به نزد تو آمده و چنين مى گويد: "آقاى من! وقت ظهور تو فرا رسيده است".[17]
    و تو به كنار درِ كعبه رفته و به خانه توحيد تكيه خواهى زد و اين آيه را خواهى خواند:
    (بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيرٌ لَّكُم إِن كُنتُم مُّؤمِنِينَ)
    اگر شما اهل ايمان هستيد بقيّةُ الله برايتان بهتر است.[18]
    آن روز صداى تو در همه دنيا خواهد پيچيد: "من بقيّةُ الله و حجّت خدا هستم".[19]
    ? ? ?
    سلام بر تو كه پيمان بزرگ خدايى! همان پيمانى كه خدا بر آن تأكيد زيادى كرده است.
    من بر سر آن پيمان بزرگ هستم، پيمانى كه خدا از من گرفته است. آن روزى كه خدا روح مرا را آفريد، از من پيمان گرفت. من بر تو و بر پدران تو درود مى فرستم تا اعلام كنم كه بر سر آن پيمان خود هستم.
    روزى كه خدا هم در قرآن از آن اين گونه ياد مى كند:
    (أَلَستُ بِرَبِّكُم قَالُوا بَلَى).[20]
    خدا آن روز با همه سخن گفت، او به همه چنين گفت: آيا من خداى شما نيستم؟ همه در جواب گفتند: آرى! شهادت مى دهيم كه تو خداى ما هستى.
    بعد از آن، خدا پيامبران خود را معرّفى كرد و سپس نوبت به معرّفى كسانى رسيد كه جانشينان پيامبران بودند. خدا آنان را نيز معرّفى كرد، او به همه دستور داد تا از پيامبران و جانشينان آن ها اطاعت كنند.
    آن روز خدا از تو سخن گفت. اين سخن خدا بود: "من با مهدى، دين خود را يارى خواهم نمود".[21]
    آن روز بود كه من با نور تو آشنا شدم، تورا شناختم و به مقام تو اعتراف نمودم.
    آن روز، من پيامبرى محمّد(صلى الله عليه وآله) و امامت دوازده امام را پذيرفتم، عهد كردم كه از آنان اطاعت كنم.[22]
    آرى! خدا از من پيمان گرفت، همان گونه كه از تو پيمان گرفت و تو پيمان خدا را قبول نمودى. تو عهد كردى كه بر مشكلات غيبت صبر كنى، همه تنهايى ها و غربت ها را تحمّل كنى. آرى! تو عهد كرده اى كه از همه پيامبران و امامان، صبر بيشترى داشته باشى! قلب تو، آماج غم ها و غصّه ها باشد.
    خدا به تو خبر داد كه تو روزگارى دراز در پس پرده غيبت خواهى بود، در آن روزگار، شيعيان تو به سختى ها و بلاهاى زيادى گرفتار مى شوند، تو همه آن بلاها را با چشم مى بينى و بايد صبر كنى!
    تو مى بينى كه دشمنان چه ستم ها مى كنند و خون دوستان تو را به زمين مى ريزند، قلب تو از آن همه بلاها سخت به درد مى آيد، امّا تو عهدى با خداى خويش دارى كه صبر كنى. تو راضى به رضاى خدا هستى. صبر تو، صبرى زيباست، صبر مى كنى تا آن زمانى كه خدا خودش به تو اجازه ظهور بدهد.
    آن وقت تو به ميدان مى آيى و همه ظلم و ستم ها را نابود مى كنى، و چه شكوهى خواهد داشت آن روز كه خدا به تو اجازه ظهور بدهد.
    روزى كه تو كنار كعبه خواهى بود، فرشتگان براى يارى تو خواهند آمد.[23]
    آن روز مسجد الحرام پر از صف هاى طولانى فرشتگان مى شود. جبرئيل با كمال ادب نزد تو مى آيد و سلام مى كند و مى گويد: "آقاى من ! اكنون دعاى شما مستجاب شده است".[24]
    و تو رو به آسمان مى كنى و با خداى خود چنين سخن مى گويى: "بار خدايا! تو را حمد و ستايش مى كنم كه به وعده خود وفا كردى و من را وارثِ زمين قرار دادى".[25]
    و تو ياران خود را صدا مى زنى و مى گويى: "اى ياران من ! اى كسانى كه خدا شما را براى ظهور من ذخيره كرده است به سويم بياييد".
    با قدرت خدا، ياران تو، خود را به مسجد الحرام مى رسانند. همه آن ها كنار درِ كعبه، دور تو جمع مى شوند و با تو بيعت مى كنند...
    ? ? ?
    تو موعودى هستى كه خدا وعده آن را به اهل ايمان داده است. خدا وعده داده كه سرانجام در روى زمين، بندگان خوب او حكومت كنند و عدالت را برپا كنند. تو همان وعده خدايى هستى!
    وقتى خدا اراده كند كه تو ظهور كنى، همه پيامبران كنار بيتُ المَعمُور جمع خواهند شد، چه مراسم باشكوهى خواهد بود!
    شنيده ام كه بيت المعمور، كعبه فرشتگان است و در آسمان چهارم است، همواره هزاران فرشته گرد آن طواف مى كنند، "بيتُ المَعمُور" به معناى "خانه آباد" است.[26]
    اجازه ظهور تو آنجا صادر مى شود و همه دنيا آباد مى شود، آرى! در روزگارى كه تو از ديده ها پنهان باشى، دنيا خراب و ويران است، امّا وقتى كه تو ظهور كنى، دنيا آباد مى شود، براى همين، آبادىِ دنيا از كنار خانه آباد (بيتُ المَعمُور) آغاز مى شود.
    آن شب باشكوه، روح همه پيامبران در كنار بيتُ المَعمُور جمع مى شوند، آدم و نوح و ابراهيم و عيسى و موسى(عليهم السلام) و... همه مى آيند. گروهى از مؤمنان هم در آنجا خواهند بود. همه نگاه ها به آن سو خيره مى ماند. فرشتگان چند منبر نورانى را به سوى "بيتُ المَعمُور" مى آورند.[27]
    چهار منبر نورانى !
    پيامبر، على، حسن و حسين(عليهم السلام) به سوى اين منبرها مى روند و بالاى آن ها مى نشينند. شورى در ميان اين فرشتگان و انبياء و مؤمنان برپا مى شود.
    لحظاتى بعد، درهاى آسمان گشوده مى شود، پيامبر دست هاى خود را براى دعا رو به آسمان مى گيرد، همه فرشتگان و پيامبران نيز با پيامبر هم نوا مى شوند.[28]
    پيامبر چنين مى گويد: "خدايا ! تو وعده دادى كه بندگان خوبت را فرمانرواى زمين گردانى. ديگر لحظه عمل به آن وعده فرا رسيده است".[29]
    سپس پيامبر، على، حسن و حسين(عليهم السلام) در بالاى آن منبرها به سجده مى روند...
    آرى! پيامبر با خدا در مورد تو سخن مى گويد، تو همان وعده اى هستى كه خدا به بندگان خوبش داده است.[30]
    و خدا در آن شب، دعاى پيامبر را مستجاب مى كند و تو در حالى كه پرچم عدالت در دست دارى به سوى كعبه مى شتابى و از كنار كعبه فرياد بر مى آورى: من مهدى هستم!
    ? ? ?
    تو همچون مهتاب در تاريكى ها مى درخشى و راه را براى ما روشن مى كنى، نور تو هدايتگر همه است و هر كس مى خواهد به رستگارى رسد بايد از نور تو بهره ببرد.
    تو صاحب پرچمى هستى كه خدا آن را برافراشته مى سازد، پرچم تو پرچم فتح و پيروزى است، همان پرچمى كه جبرئيل براى پيامبر در جنگ بَدر از آسمان آورد.[31]
    آن پرچم تاكنون، فقط دو بار مورد استفاده قرار گرفته است، اوّلين بار زمانى بود كه جبرئيل آن پرچم را براى پيامبر آورد و او هم در جنگ بدر آن را باز نمود و لشكر اسلام در آن جنگ به پيروزى بزرگى دست يافت.
    پيامبر بعد از جنگ بدر، آن پرچم را جمع كرد و ديگر در هيچ جنگى آن را باز نكرد و تحويل حضرت على(عليه السلام) داد. آن حضرت نيز فقط در جنگ جَمَل، آن پرچم را باز نمود و ديگر از آن استفاده نكرد.[32]
    خدا آن پرچم را براى تو ذخيره كرده است و تو صاحب آن پرچم هستى، و سرانجام روزى آن را به اهتزاز در مى آورى.
    ? ? ?
    خدا علم خويش را به قلب تو نازل كرد و اين گونه بود كه تو خزانه دار دانش خدا شدى. تو را برگزيد و علم غيب را به تو ياد داد.
    من شنيده ام كه هر كس اين علم غيب را بداند، مى تواند كارهاى بزرگى انجام دهد، شنيده ام كه سليمان(عليه السلام) باخبر شد در كشور "سبا" مردم خورشيد را پرستش مى كنند. سليمان متوجّه شد كه در آن كشور ملكه اى به نام "بلقيس" حكومت مى كند و او هم خورشيد را مى پرستد و او تختى باشكوه دارد كه بر روى آن جلوس مى كند.
    سليمان(عليه السلام) تصميم گرفت تا زمينه هدايت آن ملكه را فراهم سازد براى همين نامه اى به او نوشت و او را به خداپرستى دعوت كرد.
    در يكى از روزها، سليمان به اطرافيان خود رو كرد و گفت: چه كسى مى تواند تخت ملكه سبا را برايم حاضر كند؟
    بين سليمان كه در فلسطين حكومت مى كرد و بين كشور "سبا" (كه در يمن واقع شده بود)، صدها كيلومتر فاصله است، سيلمان مى خواست يك نفر تخت آن ملكه را براى او حاضر كند.
    آصِف كه يكى از بهترين ياران سليمان بود به سليمان گفت: من در كمتر از يك چشم بر هم زدن، آن تخت را براى تو حاضر مى كنم.
    سليمان نگاه كرد، ديد كه تخت ملكه در كمتر از يك لحظه در جلوى او قرار گرفته است. همه از كارى كه آصِف كرد، تعجّب كردند.
    آصِف فقط قسمتى از علم غيب را داشت و توانست كار به آن بزرگى را انجام دهد، امّا خدا به تو همه آن علم غيب را داده است. اين لطفى است كه خدا در حقّ تو نموده است.[33]
    هر كس بخواهد از علم بهره اى داشته باشد، بايد درس بخواند و زحمت بكشد تا مقدارى علم و دانش را كسب كند، امّا علم و دانش تو با همه فرق مى كند، خدا قلب تو را جايگاه علم خودش قرار داده است.
    ? ? ?
    تو جلوه مهربانى خدا هستى، اگر بخواهم مهربانى خدا را به سوى خود جذب كنم، بايد به سوى تو بيايم، زيرا خدا تو را جايگاه رحمت خويش قرار داده است.
    وقتى خدا مى خواهد بر بندگان خود مهربانى كند، خير و بركتى را بر آنان نازل نمايد، آن رحمت را ابتدا نزد تو نازل مى كند، زيرا كه خداوند تو را واسطه ميان خود و بندگانش قرار داده است.
    آرى! هيچ كس نمى تواند رحمت خدا را به طور مستقيم دريافت دارد، زيرا اين لياقت و شايستگى خاصّى مى خواهد كه خدا اين شايستگى را فقط و فقط به تو داده است.
    تو واسطه فيض و رحمت هستى، تو اصل هر رحمتى هستى كه بر بندگان خدا نازل مى شود.
    تو شيعيان خود را بسيار دوست دارى و آنان را كمك مى كنى، وقتى شيعيان در گرفتارى ها تو را صدا بزنند، به ياريشان مى روى، هم در اين دنيا و هم در روز قيامت تو آن ها را مدد مى كنى، وقتى قيامت برپا شود، آن روز همه مهربانى تو را خواهند ديد، وقتى كه همه مردم از يكديگر فرار كنند و هيچ كس پناهى نداشته باشد، تو پناه شيعيان خود خواهى بود.
    سلام بر تو اى كه تو وعده حتمى خدا هستى![34]




نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳: از كتاب راهى به دريا نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن