کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل شش

      فصل شش


    بانوى من! سخن از مهر و دوستى تو به پايان نمى رسد، خدا عشق تو را در قلب ما قرار داد، اين عشق، نعمت بزرگى است و خدا را به خاطر اين نعمت شكر مى كنيم، هرچند كه حقّ شكر آن را نمى توانيم ادا كنيم، اين باور ماست كه از محبّان تو هستيم.
    همه آنچه كه پدر تو و وصى او براى ما بيان كرده اند، قبول داريم و آن را راست شمرده و به آن ايمان آورده ايم.
    ما قرآن و همه دستورهاى دين را كه پدر بزرگوار تو از طرف خدا آورده است، قبول داريم و آن را راست مى پنداريم، به اصول دين و فروع دين باور داريم، روز قيامت را حق مى دانيم، خدا را عادل مى دانيم... ما نماز مى خوانيم و روزه مى گيرم، به حج مى رويم، همه واجبات را به جا مى آوريم. حجاب و عفاف را مراعات مى كنيم، مى دانيم اين امور، سختى هايى دارد، با جان و دل اين سختى ها را تحمّل مى كنيم...
    ما به شوهر تو حضرت على(عليه السلام)به عنوان جانشين پيامبر ايمان داريم، او را وصىّ پيامبر مى دانيم و به ولايت او باور داريم.
    ما از كسانى هستيم كه غدير را هرگز از ياد نمى بريم، ما پيام مهمّ غدير را در خاطر داريم. ما از ولايت على(عليه السلام)و يازده فرزند تو دم مى زنيم. ما فرزندان غدير هستيم.
    پيامبر به اذن خدا، حقِّ قانون گذارى داشت كه از اين حق به عنوان "تشريع" ياد مى شود. سخنى كه پيامبر بيان مى كرد، جزءِ دين بود، او براى مردم چگونگى نماز، روزه و حج و... را بيان مى نمود و پيروى از سخنان او بر همه واجب بود.
    آرى، همانگونه كه پيامبر حقِّ تشريع داشت، امامان معصوم نيز اين حقّ را دارند، پيروى از سخنِ آنان بر همه واجب است، زيرا سخنِ آنان از هر خطايى به دور است و خدا به آنان مقام عصمت را عطا كرده است.

    * * *


    چه شكوهى دارد غدير!
    روزى كه پيامبر از سفر حج باز مى گشت، وقتى به سرزمين غدير رسيد، جبرئيل بر او نازل شد و آيه 67 سوره مائده را براى او خواند: (يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ...): "اى پيامبر ! آنچه را بر تو نازل كرده ايم، براى مردم بيان كن...".
    اينجا بود كه او همه مردم را جمع نمود، تعداد آنان به بيش از صدهزار نفر مى رسيد، او براى مردم چنين گفت: "اى مردم ! من قرآن و عترت خود را به عنوان دو يادگار ارزشمند در ميان شما باقى مى گذارم".[30]
    سپس او على(عليه السلام) را به نزد خود فرا خواند و تا آنجا كه مى توانست دست على(عليه السلام)را بالا آورد و با صداى بلند گفت: "مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَوْلاهُ; هر كس من مولاى او هستم اين على، مولاى اوست ".
    سپس پيامبر چنين دعا كرد: "خدايا ! هر كس على را دوست دارد تو او را دوست بدار ويارى كن ، و هر كس با على دشمنى كند با او دشمن باش و او را ذليل كن ".[31]
    بعد از آن پيامبر سخن خويش را اين گونه ادامه داد: "اى مردم! بدانيد كه عترت و خاندان هر پيامبرى از نسلِ خود او بوده است ، امّا عترت و خاندان من از نسلِ على مى باشد . من پيامبر خدا هستم و على جانشين من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرينِ آن ها، مهدى است. مهدى همان كسى است كه يارى كننده دين خدا مى باشد و پيامبران قبل از من به او بشارت داده اند".[32]
    اين گونه پيامبر در آن روز از مهدى(عليه السلام)سخن گفت، همان كه امام دوازدهم است و اكنون در پسِ پرده غيبت است، او سرانجام ظهور مى كند و جهان را پر از عدل و داد مى كند.
    آرى، مسير امامت از غدير آغاز شد، در هر زمانى، يكى از امامان معصوم، عهده دار مقام امامت بودند، على(عليه السلام) ، حسن(عليه السلام) ، حسين(عليه السلام)... تا مهدى(عليه السلام).

    * * *


    امروز حجّت خدا، مهدى(عليه السلام)است و عشق به او، عشق به همه خوبى ها است.
    امامت ، چيزى بالاتر از يك حكومت ظاهرى است ، امامت ، مقامى آسمانى است كه خدا آن را به هر كس كه بخواهد عنايت مى كند. خدا انسان ها را بدون امام رها نمى كند، او براى جانشينى بعد از پيامبر، برنامه دارد.
    او دوازده امام را از گناه و زشتى ها پاك گردانيد و به آنان مقام عصمت داد و وظيفه هدايت مردم را به دوش آنان نهاد و از مردم خواست تا از آنان پيروى كنند.
    مؤمن واقعى كسى است كه به پيامبر ايمان دارد و به امامت هم باور دارد، امامت و ولايت، عهدى آسمانى است، پيروى از امامت، شرط اساسى سعادت و رستگارى است. اگر كسى در اين دنيا، عمر طولانى كند و ساليان سال، عبادت خدا را به جا آورد و نماز بخواند و روزه بگيرد و به اندازه كوه بزرگى، صدقه بدهد و هزار حجّ هم به جا آورد و سپس در كنار خانه خدا مظلومانه به قتل برسد، با اين همه اگر ولايت امام زمان خودرا انكار كند، هرگز وارد بهشت نخواهد شد.[33]
    اين سخن پيامبر است: "هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليّت مرده است".[34]

    * * *


    بانوى من! ما به همه آنچه كه پدر تو و وصى او براى ما بيان كرده اند، ايمان داريم، ما به مهدويّت باور داريم، يقين داريم كه سرانجام روزى فرزند تو مهدى(عليه السلام) مى آيد و از دشمنان شما، انتقام مى گيرد، امروز روزگار غيبت است، ما امام زمان خود را نمى بينيم امّا به او باور داريم و در انتظار او هستيم.
    ما به سخنان پيامبر ايمان داريم، شنيده ايم كه روزى از روزها، پيامبر رو به يارانش كرد و گفت: "كاش مى توانستم برادرانم را ببينم". همه به فكر فرو رفتند كه منظور پيامبر از اين سخن چيست، يكى گفت: "اى پيامبر! دعا كرديد كه خدا توفيق ديدار برادرانتان را به شما عنايت كند، آيا ما كه به تو ايمان آورديم و تو را يارى كرديم برادران تو نيستيم؟".
    پيامبر نگاهى به او كرد و گفت: "شما ياران من هستيد، ولى برادران من كسان ديگرى هستند، آنهايى كه در آخر الزّمان مى آيند و به من ايمان مى آورند در حالى كه مرا نديده اند. ايمان آنان از ايمان همه مردم بهتر است، زيرا آنان به سياهى روى كاغذ ايمان آورده اند، آنان مرا نديده اند و امام زمان خويش را (به چشم سر) نديده اند، امّا قلب هاى آنان از نور ايمان روشن است".[35]
    بانوى من! آن روز پيامبر از روزگار ما سخن گفت، روزگارى كه فرزندت مهدى(عليه السلام)از ديده ها پنهان مى گردد و فتنه ها يكى پس از ديگرى بر ما هجوم مى آورند.

    * * *


    بانوى من! شنيده ام كه وقتى پيامبر در بستر بيمارى قرار گرفت، تو به ديدار او شتافتى، بيمارى پيامبر، لحظه به لحظه شديدتر مى شد، وقتى تو كنار پدر قرار گرفتى، نگاهى به چهره زرد او نمودى و اشكت جارى شد. پيامبر نگاهى به تو نمود و فرمود:
    ــ دخترم ! چرا گريه مى كنى ؟
    ــ چرا گريه نكنم حال آن كه تو را در اين حالت مى بينم؟ ما بعد از تو چه خواهيم كرد ؟
    ــ دخترم ! صبر داشته باش و به خدا توكّل كن ... بدان مهدى كه عيسى پشت سر او نماز مى خواند از فرزندان تو مى باشد .[36]
    اينجا بود كه لبخند بر چهره تو نشست و ديگر از اندوه در چهره تو چيزى نماند، آرى، ياد مهدى(عليه السلام) دل تو را شاد نمود. سرانجام مهدى تو مى آيد و عيسى(عليه السلام) هم از آسمان به زمين بازمى گردد و پشت سر او نماز مى خواند و چه شكوهى خواهد داشت روز ظهور مهدى تو!

    * * *


    بانوى من! تو خود مى دانى كه در اين روزگار غربت، غم ها با دل من چه مى كنند، حرف ها در سينه دارم كه مجال گفتنش نيست... از تو آموختم كه ياد مهدى(عليه السلام)غم از دل مى زدايد پس، از مهدى تو ياد مى كنم و با او اين گونه نجوا مى كنم:
    آقاى من! مولاى من!
    كاش مى دانستم كه تو در كجا هستى! بر من سخت است كه بتوانم همه مردم را ببينم امّا از ديدار تو محروم باشم! صداى همه را بشنوم و صداى تو را نشنوم!
    چشمان من براى تو گريان است، بر من سخت است ببينم كه ديگران تو را از ياد برده اند.
    آيا كسى هست كه مرا در گريه كردن يارى كند؟
    جانمان فداى تو كه از ما هرگز جدا نيستى!
    مولاى من! تا به كى در انتظار ظهور تو سرگردان باشم؟ من چگونه با تو راز دل خويش بگويم؟
    من از تو دم مى زنم ولى مى بينم كه مردم تو را از ياد برده اند، اين براى من بسيار سخت است.
    اى فرزند پيامبر!
    آيا راهى هست كه من تو را ببينم؟ تو خود مى دانى كه بى تاب تو گشته ام؟
    چه زمانى خواهى آمد تا تو را ببينم؟ كى خواهى آمد تا مثل همه يارانت در ركاب تو حاضر شوم و تو را در برپايى عدالت يارى كنم؟[37]

    * * *


    خدايا! روزگارى است كه امامِ من از ديده ها پنهان شده است، از تو مى خواهم كمكم كنى تا دست از دين و آيين خود برندارم. من به تو پناه مى برم از اين كه طولانى شدن روزگار غيبت، باعث شكّ و ترديد من بشود. من به تو پناه مى برم.
    خدايا!
    از تو مى خواهم كه توفيق دهى تا هميشه به ياد امامِ خود باشم و او را فراموش نكنم. توفيقم بده براى ظهور او دعا كنم! مرا در زمره ياران او قرار ده! ايمان مرا به امام زمان خويش، زياد و زيادتر بگردان و مار از ياد او غافل مگردان![38]
    خدايا! مى دانم كه امامِ من، منتظر فرمان توست تا به او دستور دهى و او ظهور كند. تو خود بهتر مى دانى كه چه هنگام، بايد اجازه ظهور امام مرا بدهى، پس به من صبرى عنايت كن تا در امر ظهور، عجله نكنم.
    خدايا! مرا در اين امر ظهور، بردبار قرار بده تا نه تعجيل آن را بخواهم و نه تأخير آن را!
    خدايا! به تو پناه مى برم از اين كه به حكمت تو اعتراض كنم و بگويم: "چرا امام زمان ظهور نمى كند؟". من از تو مى خواهم كه مرا تسليم حكمت خودت قرار دهى!
    آمين! يا ربَّ العالمين.[39]

    * * *


    در اينجا، قسمت دوم زيارت نامه را تكرار مى كنم:
    وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ، وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ
    ما بر اين باوريم كه از محبّان تو هستيم و ولايت تو را پذيرفته ايم و از آنچه پدر تو و جانشين او براى ما آورده اند اطاعت مى كنيم و بر آن، شكيبا مى باشيم.
    اين زيارت را امام جواد(عليه السلام) به ما ياد داده است، شيعيان اين زيارت را مى خوانند. من در اين زيارت، خواسته خود را به صورت جمع بيان مى كنم و اين گونه با تو سخن مى گويم: "ما بر اين باوريم كه از محبّان تو هستيم و ولايت تو را پذيرفته ايم...". در اين زيارت نمى گويم: "من بر اين باور هستم كه محبّ تو هستم...".
    در همه جملات در اين زيارت از واژه "ما" به جاى واژه "من" استفاده شده است، چه رازى در اين نكته نهفته است؟
    تو همچون مادرى مهربان براى شيعيان هستى، وقتى من زيارت تو را مى خوانم، بايد به ياد ديگران هم باشم، بايد نسبت به دوستان تو احساس مهربانى كنم.
    هر چقدر به تو نزديك تر مى شوم، مهربانى من به دوستان تو زيادتر مى شود، اين يك قانون است: "فرزندان يك مادر نسبت به هم احساس پيوستگى دارند"، من هم با نزديك شدن به تو، اين احساس را نسبت به شيعيان پيدا مى كنم.
    من مرزها را مى شكنم، نمى گويم اين ايرانى است يا عراقى، سياه است يا سفيد، كوچك است يا بزرگ، فقير است يا ثروتمند... هر آقا يا خانمى كه تو را دوست دارد، برادر دينى يا خواهر دينى من است.
    تو نقطه اتّحاد شيعيان جهان مى باشى و من به نمايندگى از همه شيعيانت به تو سلام مى دهم و تو را اين گونه زيارت مى كنم. من تنها به پيشگاه تو نيامده ام، من يك كاروان دل با خود آورده ام...

    * * *


    در ادامه به شرح قسمت سوم زيارت نامه مى پردازم...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۶: از كتاب زيارت مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن