کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هفت

      فصل هفت


    فَاِنَّا نَسْأَلُكِ اِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ
    إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا بِهِمَا
    لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلايَتِكِ


    اى فاطمه! خدا محبّت تو را در قلب ما قرار داد و ما را با مقام والاى تو آشنا كرد، هرچقدر خدا را به خاطر اين نعمتش شكر كنيم، باز هم كم است. محبّت تو چيزى است كه در دنيا و آخرت به كار ما مى آيد، مى دانيم وقتى تو را دوست داشته باشيم، خدا هم ما را دوست دارد، زيرا قلبى كه عشق تو در آن جاى گرفته است، جلوه گاه لطف خداست.
    اى فاطمه! از تو فقط يك خواهش و تمنّا داريم، به حال ما نگاه كن، ببين اگر ولايت تو را پذيرفته ايم، ما را به پيامبر و جانشين او مُلحق كن تا به خود مژده دهيم كه به سبب ولايت و دوستى تو پاك شده ايم.

    * * *


    در اين جمله دقّت بيشترى مى كنم، آرزوى من اين بود كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حضرت على(عليه السلام) مُلحق شوم، من بايد ولايت فاطمه(عليها السلام) را بپذيرم و به مقامِ والاى او ايمان بياورم، بايد او را تصديق كنم. اگر من ادّعا مى كنم كه ولايت او را پذيرفته ام بايد به راه و مكتب او ايمان داشته باشم، بايد او را اسوه و الگوى خود بدانم، در اين صورت است كه مى توانم اميد داشته باشم از شفاعت او بهره مند مى شوم.
    اگر زندگى من با زندگى فاطمه(عليها السلام)، مناسبتى نداشته باشد، اگر رفتار و كردار من، رنگ و بوى آن حضرت را نداشته باشد، ديگر اين شرط شفاعت را مراعات نكرده ام!

    * * *


    بانوى من! من چقدر با راه و رسم تو آشنا هستم؟ بايد بيشتر مطالعه كنم...
    امام حسن(عليه السلام) فرزند توست، او درباره عبادت تو چنين مى گويد: "در روى زمين هيچ كس به اندازه مادرم عبادت نمى كرد، او آن قدر به نماز مى ايستاد كه پاهاى او ورم مى كرد".[40]
    معلوم است كه اين عبادت نه از ترس جهنّم بود و نه از شوق بهشت. اين عبادت از روى عشق بود، تو خدا را شايسته پرستش يافته بودى و براى همين اين گونه به نماز مى ايستادى.
    بهره تو از اين دنيا، عبادت و قرب به خدا بود، شيعيان واقعى تو هم اين گونه اند، آنان وقتى دل شب به راز و نياز با خدا مى پردازند لذّتى را تجربه مى كنند كه هرگز با لذّت دنياطلبان قابل مقايسه نيست، زيرا لذّت روح بسى شيرين تر از لذّت جسم است، روح مؤمن در مناجات با خدا به ملكوت پر مى كشد و آرامش را در آغوش مى كشد.
    افسوس كه من بيشتر به فكر نان و آب و جسم خويش هستم و از روح و جانم غافل شده ام...

    * * *


    شب جمعه بود و تو در محراب به نماز ايستاده بودى، از سر شب تا وقت سحر براى مؤمنان دعا مى كردى، نام آنان را مى بردى و از خدا براى آنان رحمت و بخشش طلب كردى، ولى براى خود هيچ نخواستى. فرزندت امام حسن(عليه السلام) كنار تو بود و صداى تو را مى شنيد.
    صداى اذان صبح به گوش رسيد، ديگر وقت نماز صبح شده بود، فرزندت حسن(عليه السلام) به تو رو كرد و گفت: "مادر! چرا براى خودت دعايى نكردى؟ تو همواره ديگران را دعا كردى".
    تو در جواب چنين گفتى: "پسرم! ابتدا براى همسايگان بايد دعا كرد و سپس براى خود".[41]
    بانوى من! تو با اين سخن درس بزرگى به شيعيانت دادى، به خدا قسم كه چقدر جامعه امروز ما نيازمند اين نگاه توست. زندگى امروزه چقدر ما را با همسايگانمان بيگانه كرده است، ما اصلاً آنان را نمى شناسيم، چگونه مى توانيم در نماز شب، نام آنان را ببريم! ما چقدر از سبك زندگى تو فاصله گرفته ايم! اگر شبى توفيق يارم شوم و به نماز بايستم، بيشتر به فكر خودم هستم، خوبى ها را براى خودم مى خواهم...
    خودت از خدا بخواه تا مرا يارى كند و زندگى من، شبيه زندگى تو باشد...

    * * *


    در اينجا سه ماجرا از زندگى تو را ذكر مى كنم كه ارتباط بيشترى با خواهران دارد:
    * ماجراى اوّل
    يك روز پيامبر رو به ياران خود كرد و گفت: آيا شما مى دانيد چه زمانى يك زن به خدا نزديك تر است؟
    هيچ كس نتوانست جواب اين سوال را بدهد. اين ماجرا به گوش تو رسيد، تو رو به على(عليه السلام) نمودى و گفتى: "اى على! نزد پيامبر برو و به او بگو كه وقتى زن در خانه اش است به خدا نزديك تر از هر جاى ديگرى است".
    على(عليه السلام) به سوى مسجد حركت كرد و پاسخ را براى پيامبر بيان كرد و به او خبر داد كه اين پاسخ از توست. اينجا بود كه پيامبر فرمود: "سخن دخترم فاطمه، درست است، به راستى كه فاطمه، پاره تن من است".[42]
    * ماجراى دوم
    پيامبر اين سؤال را از مسلمانان پرسيد: "چه چيزى براى زنان نيكوتر و بهتر از همه چيز است؟". هر كسى پاسخى داد، پيامبر جواب آنان را نپسنديد. خبر به تو رسيد و سؤال پيامبر را چنين پاسخ گفتى: "بهترين چيز براى زنان اين است كه مردان نامحرم را نبينند و نامحرمان نيز آنان را ننگرند". وقتى كه پاسخ تو را براى پيامبر بيان كردند، او از شنيدن اين پاسخ به وجد آمد و گفت: "به راستى كه فاطمه پاره تن من است".
    * ماجراى سوم
    وقتى تو با على(عليه السلام) ازدواج كردى و به خانه او رفتى، پيامبر به ديدن تو آمد.
    پيامبر تصميم گرفت كه براى زندگى شما تقسيم كار انجام دهد براى همين كارهاى بيرون خانه را به على(عليه السلام) سپرد و كارهاى داخل خانه را به تو.
    آن روز تو بسيار خوشحال شدى، اين سخن توست كه تاريخ، آن را ثبت كرده است: "فقط خدا مى داند كه من چقدر خوشحال شدم كه پيامبر كارهاى داخل خانه را به من سپرد و مرا از انجام كارهايى كه مربوط به مردان است، معاف داشت".[43]
    بانوى من! اين سه ماجرا از زندگى تو بود كه تاريخ آن را نگاشته است، اكنون مى خواهم چنين بگويم:
    تو از كار در خانه به اوج شادمانى رسيدى و هرگز دوست نداشتى كنار نامحرمان كار كنى، پس چرا بعضى از زنان جامعه ما اين قدر اشتياق به كار بيرون از خانه دارند؟
    تو گفتى كه وقتى زن در خانه اش باشد، بيش از همه جا به خدا نزديك است، تو گفتى كه بهترين چيز براى زن اين است كه مردان نامحرم او را نبينند و او نيز نامحرمان را نبيند، پس چرا گروهى از زنان، اين قدر شوق دارند كه بيرون از خانه بروند و ديده شوند؟
    آنان خيال مى كنند پيرو تو مى باشند ولى براى بيشتر ديده شدن، مسابقه مى گذارند، اين چه خيال باطلى است كه آنان دارند! آنان به كجا مى روند؟ شايد به جايى برسند، امّا به خدا و فطرت خويش نمى رسند، زنانى را ديده ام كه به ثروت و شهرت رسيده اند ولى حسرت يك لحظه مادر بودن، آنان را افسرده كرده است.
    نمى گويم زن فقط در گوشه خانه باشد، بلكه مى گويم حضور زن با عشوه گرى و دلبرى همراه نباشد. يك زن بهتر از هر كس مى تواند تشخيص بدهد كه با رفتارش، نگاه و دل مردى نامحرم را به سوى خود جذب مى كند يا نه.
    سخن من به معناى مخالفت با شغل هاى ضرورى زنان نيست، جامعه نياز به پزشك زن و پرستار زن و معلّم زن و... دارد. سخن من، يك هشدار است و سست شدن كانون خانواده را فرياد مى زند!
    حجاب و عفاف فقط به حفظِ ظاهر نيست، ممكن است زنى در اوجِ حجاب ظاهرى باشد، امّا با رفتار و گفتارش، دل هاى مردان نامحرم را به سوى خود بكشاند و دلربايى كند، چنين زنى هرگز شيعه واقعى تو نيست!

    * * *


    غرب با كشاندن زن در اجتماع و محيط كار، نه تنها جامعه خود را به فساد كشاند و شغلى براى بانوان ايجاد نكرد، بلكه مهم ترين و مقدّس ترين شغل زنان را از آنان گرفت، شغل اصلى زنان، تربيت انسان است كه از تربيت نهال بالاتر است، تربيت انسان مهم تر از هر كار ديگرى است.
    ما راهى را پيموديم كه غرب رفته بود و از آن، پشيمان بود، ما صداى پشيمانىِ غرب را نشنيديم... امروز آمار طلاق در جامعه ما بيداد مى كند، امروزه در بعضى از استان هاى ايران، يك سوم ازدواج ها به طلاق مى رسد![44]
    از وقتى كه ادعاى پيروىِ حضرت فاطمه(عليها السلام)را نموديم، ولى كمتر از روش و منش آن حضرت سخن گفتيم، جامعه ما دچار آسيب هاى جدّى شد.
    از وقتى كه كار زنان خانه دار را كم ارزش جلوه داديم، دخترانِ ما به سوى شغل هاى غيرضرورى رو آوردند، سنّ ازدواج بالا رفت و آمار طلاق سال به سال زياد و زيادتر شد و بنيان خانواده رو به سستى رفت و... افسوس كه جامعه شيعه، مجذوب اشتباه غرب شد و كم كم زنان از اساسى ترين كارها و باارزش ترين عمل ها كه حفظِ كيان خانواده و تربيت انسان بود، دور شدند.
    وقتى در جامعه اى، مادران به كارِ بيرون از خانه، ايمان دارند و به آن عشق مىورزند، ديگر آن جامعه نمى تواند نسلى پويا تربيت كند. بقاىِ جامعه به بقاى خانواده است، خانواده سالم هم در گرو زنانى است كه با عشقى آسمانى، وظيفه مادرى را به خوبى ادا مى كنند.
    فقط آن زنى پيرو واقعى حضرت فاطمه(عليها السلام) است كه حفظ كانون خانواده را اساسى ترين وظيفه خود بداند و دلش مشتاقِ خانواده باشد و به خانواده اصالت دهد.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷: از كتاب زيارت مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن