کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دوم

      فصل دوم



    س: چرا شما بر اين باوريد كه دشمنان براى شهادت حضرت فاطمه(عليها السلام)برنامه ريزى كرده بودند و ماجراى هجوم به خانه آن حضرت، يك پيش آمد نبوده است؟
    ج: از همان ابتداى اسلام، خط نفاق وجود داشته است، يعنى عدّه اى در همان زمانى كه پيامبر در مكّه بود به ظاهر ايمان آورده بودند ولى ايمان آنان، چيزى جز فريب كارى نبود. ما از آنان به "خط نفاق" تعبير مى كنيم، همان كسانى كه به طمع رياست و رسيدن به حكومت، به ظاهر اسلام آوردند ولى ايمان آنان واقعى نبود، آنان سوداى رسيدن به حكومت را داشتند و همه ما مى دانيم هيچ چيز همچون رياست و حكومت براى انسان، جذابيّت ندارد، كسانى كه بعد از پيامبر، حكومت و خلافت را غصب كردند از همان خط نفاق بودند.

    س: آيا قرآن هم درباره نفاق در مكه سخن گفته است؟
    ج: سوره "عنكبوت" سوره اى است كه در مكّه نازل شده است، در آيه 11 اين سوره چنين مى خوانيم: (وَ لَيَعْلَمَنّ اللّهُ الّذينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنّ الْمُنافِقينَ)، "خدا مى داند چه كسانى ايمان آورده اند همانگونه كه خدا منافقان را مى شناسد". مى بينيم كه خدا در اين آيه از منافقان سخن مى گويد و از وجود منافقان در مكّه خبر مى دهد.8
    س: چگونه ممكن است خط نفاق به طمع حكومت، مسلمان شوند در حالى كه پيامبر در مكّه بود و آن روزگار، روزگار سختى ها و مشكلات بود، هنوز پيامبر به مدينه نيامده بود و حكومتى تشكيل نداده بود، چگونه مى شود خط نفاق، سال ها قبل از آن كه پيامبر در مدينه حكومت تشكيل دهند به طمع حكومت و رياست، مسلمان شده باشند؟
    ج: يهوديان همواره در پيش گويى سرآمد روزگار خود بوده اند، عدّه اى از يهوديان در نزديكى مكّه زندگى مى كردند، آنان توانسته بودند پيش بينى كنند كه پيامبر اسلام سرانجام بر عربستان مسلط مى شود و حكومت تشكيل مى دهد، سران خط نفاق با آن يهوديان رفت و آمد داشتند و اين پيش گويى را از آنان شنيده بودند، آنان به طمع حكومت و رياست در همان آغاز به ظاهر مسلمان شدند، ولى نور ايمان در دل هاى آنان تابيده نشده بود، ماجرا گذشت تا اين كه پيامبر به مدينه رفت و حكومت تشكيل داد، آنان كه طمع حكومت، همه وجودشان را گرفته بود به دنبال فرصت بودند تا بعد از پيامبر به آرزوى خود برسند، وقتى پيامبر حضرت على(عليه السلام) را به عنوان خليفه و جانشين خود معرفى كرد آنان با يكديگر پيمان بستند كه نمى گذاريم حكومت به دست على(عليه السلام)بيفتد، آنان آينده حكومت را بين يكديگر تقسيم كردند و مشخص نمودند كه به ترتيب چه كسانى بر مسند حكومت بنشيند، آنان حتّى براى ترور پيامبر هم نقشه كشيدند كه البته خدا جان پيامبر حفظ كرد.

    س: آنان در كجا تصميم به قتل پيامبر گرفتند؟
    ج: پيامبر در روز عيد غدير حضرت على(عليه السلام) را به عنوان خليفه و جانشين خود معرفى كرد و از مردم خواست تا با حضرت على(عليه السلام) به عنوان امام خود بيعت كنند. بعد از آن كه بيعت مردم تمام شد، پيامبر به سوى مدينه حركت كرد و به منطقه اى كوهستانى رسيد، راه از ميان دره اى تنگ و باريك مى گذشت، هوا تاريك شده بود، آنجا را گردنه "هَرشا" مى گفتند، عدّه اى از منافقان در بالاى گردنه كمين كرده بودند و مى خواستند سنگ هاى فراوان به پايين پرتاب كنند تا شتر پيامبر رم كند و آن حضرت در آن دره خطرناك سقوط كند، اينجا بود كه جبرئيل ماجرا را زودتر به پيامبر خبر داد و اين گونه جان پيامبر را حفظ كرد.9

    س: بعد از اين ماجرا، منافقان چه برنامه هاى ديگرى را اجرا كردند؟
    ج: پيامبر در روزهاى آخر زندگى خود از همه خواست كه در لشكر اسلام حضور پيدا كنند و به سمت سپاه روم بروند، پيامبر فرماندهى اين لشكر را به "اُسامه" سپرد و از او خواست تا هر چه زودتر لشكر را حركت دهد، خط نفاق با اين دستور پيامبر مخالفت كرد و مانع آن شد تا لشكر اُسامه حركت كند، زيرا آنان فهميده بودند كه پيامبر به زودى از دنيا مى رود و آنان مشتاق بودند در آن لحظه هاى حساس در مدينه باشند و براى به دست گرفتن حكومت برنامه هاى خود را اجرا كنند.

    س: ما شنيده ايم كه بزرگان خط نفاق در لشكر اُسامه بودند و آماده رفتن به سمت روم بودند، چه شد كه آنان به مدينه بازگشتند؟
    ج: در اينجا به نقش عايشه (كه همسر پيامبر و دختر ابوبكر بود) اشاره مى كنم، در همان شبى كه فردا قرار بود لشكر اُسامه حركت كند، عايشه متوجّه شد كه حال پيامبر رو به بهبودى نيست و ديگر اميدى به شفاى او نيست. لشكر اُسامه تقريباً در ده كيلومترى مدينه اردو زده بود، ابوبكر و عُمَر و ديگر دوستان آنان در آنجا بودند و قرار بود فردا همه به سوى روم حركت كنند، پيامبر طورى برنامه ريزى كرده بود تا در آن روزهاى سرنوشت ساز آنان در مدينه نباشند و حضرت على(عليه السلام)بتواند بدون مخالفتِ كسى، حكومت را به دست بگيرد و امور را سامان بدهد، ولى عايشه در آن شب حساس، شخصى را به سوى اردوگاه فرستاد تا از پدرش (ابوبكر) بخواهد هر چه سريع تر به مدينه بازگردد. وقتى ابوبكر از ماجراى شدّت يافتن بيمارى پيامبر با خبر شد دوستان خود را آگاه كرد و آنان در همان شب به مدينه بازگشتند.
    سحر كه فرا رسيد، پيامبر به زحمت از جا بلند شد، در حالى كه دو نفر زير بغل هاى او را گرفته بودند، به قبرستان بقيع رفت و به كسانى كه همراه او بودند چنين فرمود: "آگاه باشيد فتنه ها همچون شب هاى تاريك به سوى شما مى آيند" .10
    اين سخن اشاره اى به بازگشت خط نفاق به مدينه بود، پيامبر تلاش كرد تا به مردم پيام مهمى را برساند. وقتى اذان صبح شد ابوبكر به مسجد رفت و در محراب قرار گرفت تا جاى پيامبر نماز بخواند، او به اختيار خودش، اين كار را كرد، هرگز پيامبر او را براى نماز به محراب نفرستاده بود. اين كه سنّى ها مى گويند: "پيامبر او را به جاى خود فرستاد تا امام جماعت باشد"، دروغ بزرگى است.
    به هر حال، ابوبكر در ركعت اوّل بود كه پيامبر خودش را به زحمت به مسجد رساند و ابوبكر را كنار زد و خودش نماز را از اوّل آغاز كرد، بعد از نماز رو به ابوبكر كرد و گفت: "چرا از لشكر اُسامه به اينجا آمده ايد؟"، ابوبكر پاسخ داد: "آمدم تا ديدارى با شما تازه كنم"، اينجا بود كه پيامبر فرمود: "با لشكر اُسامه به سوى روم حركت كنيد، خدا لعنت كند كسى را كه از لشكر اُسامه تخلّف كند".11
    افسوس كه اين سخن باعث نشد تا ابوبكر و همراهان او به اردوگاه برگردند، از طرف ديگر در اردوگاه لشكر هم اتفاقى افتاد، صبح كه شد اين شايعه در لشكر اسلام پيچيد: "پيامبر از دنيا رفته است" و براى همين عدّه اى ديشب به مدينه باز گشته اند، به دنبال آن، همه اردوگاه را ترك كردند و به مدينه بازگشتند، ديگر جمع كردن آن همه نيرو و باز گرداندن آنان به اردوگاه كار سختى شد و عملاً رفتن لشكر اُسامه به طرف روم به شكست انجاميد.

    س: در واقع نظر شما اين است كه بازگشتن خط نفاق از لشكر اُسامه به مدينه، گام اوّل آنها براى غصب حق حضرت على(عليه السلام)بود؟
    ج: بله. پيامبر برنامه ريزى كرده بود كه خط نفاق در آن روزهاى حساس در مدينه نباشند، ولى آنان خلاف دستور پيامبر عمل كردند و با مخالفت خود، طرح و برنامه پيامبر را به هم زدند، اينجا بود كه پيامبر تصميم گرفت تا وصيّت نامه اى مكتوب براى امت اسلام به يادگار بگذارد و در آن وصيّت نامه از مردم بخواهد پيرو على(عليه السلام) باشند و از فتنه گران دورى كنند، پس در يكى از روزها كه عدّه اى از بزرگان به عيادت پيامبر آمده بودند از آنان خواست تا قلم و دواتى بياورند تا براى آنان وصيّت نامه بنويسد، اينجا بود كه عُمَر فرياد برآورد: "اين مرد هذيان مى گويد، قرآن ما را بس است".12

    س: چرا پيامبر زودتر تصميم به نوشتن اين وصيّت نامه نگرفت؟ چرا آن حضرت صبر كرد تا بيمار شد و در آن شرايط تصميم گرفت اين كار را انجام بدهد؟
    ج: پيامبر در روز عيد غدير، حجت را بر همه تمام كرد و همه مردم با حضرت على(عليه السلام) بيعت كردند، سپس پيامبر برنامه لشكر اُسامه را طرح ريزى كرد و خط نفاق مجبور شدند به اردوگاه بروند و از مدينه دور شوند، در اين شرايط، ديگر نيازى به وصيّت نامه مكتوب نبود و همه چيز طبق طرح پيامبر پيش مى رفت، متأسفانه خط نفاق از لشكر اُسامه تخلف كردند و به مدينه بازگشتند و طرح و برنامه پيامبر را بر هم زدند، اينجا بود كه پيامبر به فكر آن افتاد تا آن وصيّت مكتوب را در ميان مردم باقى گذارد. به هر حال خط نفاق فهميد كه اگر اين وصيّت نامه نوشته شود ديگر آنان نمى توانند به حكومت برسند، پس به شدت با اين امر مخالفت كردند.

    س: درست است كه عُمَر آن سخن ناروا را گفت، ولى او كه هميشه در كنار پيامبر نبود، چرا پيامبر در فرصت ديگرى، آن وصيّت نامه را ننوشت؟
    ج: دقّت كنيد كارى كه عُمَر كرد ترور شخصيتى پيامبر بود، او در ذهن خيلى از مردم چنين القاء نمود كه پيامبر بيمار است و مطالبى را كه بازگو مى كند هذيان است! او اعتبارِ سخن پيامبر را در ذهن بسيارى از افراد از بين برد، زمانى آن وصيّت نامه نزد همه ارزش داشت كه عُمَر آن سخن را نگفته بود، او كه جرأت كرد و آن سخن را بازگو كرد، معلوم است اگر پيامبر بعداً وصيّت نامه اى مى نوشت، او و همفكرانش مى گفتند: "اين وصيّت نامه اعتبارى ندارد زيرا پيامبر در زمانى كه بيمار بوده است آن را نوشته و هذيانى بيش نيست"، همه مصيبت ها از همان زمانى آغاز شد كه عُمَر نگذاشت پيامبر وصيّت خود را بنويسد، از آن لحظه بود كه قداست و عظمت پيامبر در بين مردم عادى شكسته شد و در نگاه آنان، پيامبر از شخصيّتى كه سخن او "وحى آسمانى" است به كسى كه هذيان مى گويد تغيير پيدا كرد و اين ضربه بسيار بزرگى بر پيكره حق و حقيقت بود، بارها تأكيد كرده ام خط نفاق براى غصب خلافت، طرح و برنامه داشت و قدم به قدم جلو مى آمد، قدم دوم آنان در اين مسير همين جمله ناروايى است كه در كنار بستر پيامبر بر زبان عُمَر جارى شد.

    س: آيا همه مردم مثل عُمَر فكر مى كردند؟
    ج: بسيارى از مردم به تازگى از بت پرستى به اسلام رو آورده بودند، هنوز در زواياىِ وجودشان، آثار فرهنگ جاهليت به چشم مى خورد، تغيير فرهنگ جامعه نياز به زمان زيادى دارد، درست است كه پيامبر خيلى تلاش كرد كه مردم را با فرهنگ اسلام آشنا سازد ولى خيلى از آن مردم آن قدر به حدّ رشد و آگاهى نرسيده بودند كه در زمان فتنه بتوانند مسير حق را برگزينند، آنان مردمى بودند كه در زمان آرامش، ديندار بودند و امّا مرد ميدان فتنه ها نبودند، ارزش ايمان هم در پايدارى در فتنه ها مشخص مى شود، در روايات ما آمده است: "مردم بعد از پيامبر از دين خدا بيرون رفتند مگر سه نفر". اين روايات اشاره به چه نكته اى مى كند؟13
    در سال هاى آخر زندگى پيامبر، اوضاع سياسى - اجتماعى مدينه آرام شد، پيامبر حكومت قدرتمندى تشكيل داد، در سايه اين قدرت سياسى - اجتماعى، خيلى از مردم به اسلام علاقمند شدند و اين دين را برگزيدند، ولى وقتى پيامبر در بستر بيمارى افتاد و فتنه ها يكى بعد از ديگرى فرا رسيدند، آنان دچار لغزش شدند، در آن لحظه اى كه عُمَر مانع شد كه پيامبر وصيّت نامه اش را بنويسد، عدّه اى با عُمَر مخالفت كردند، ولى مخالفت آنان ديگر سودى نداشت، زيرا سخن عُمَر به پشتوانه فرهنگ جاهلى كه در ميان مردم رسوخ داشت در دل ها شك و ترديد ايجاد كرد، خيلى ها پيش خود خيال كردند كه پيامبر هم انسانى همانند آنها است، هر انسانى كه دچار تب شديد مى شود، هذيان مى گويد، دشمنان پيامبر را مسموم كرده بودند، اثر آن سم اين بود كه پيامبر دچار تب بسيار شديد مى شد، تا آنجا كه بعضى وقت ها، آب زيادى بر بدن پيامبر مى ريختند، آرى، بدن پيامبر در تب مى سوخت، آنان پيامبر را با يك انسان معمولى مقايسه كردند. اشكال اساسى در همين نكته بود، شناخت و معرفت آنان از پيامبر درست نبود و براى همين سخن عُمَر توانست در آنان شك و شبهه ايجاد كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲: از كتاب قلب شیعه نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن