کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهارم

      فصل چهارم



    س: از سياست "زر" و "تزوير" در غصب خلافت سخن گفتيد، ديگر وقت آن است كه درباره سياست "زور" برايمان سخن بگوييد.
    ج: از قديم گفته اند: "مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد"، وقتى مى بينم شما اين قدر مشتاق و پيگير اين مطالب هستيد انرژى مى گيرم، اكنون مى خواهم مردمِ آن روزگار مدينه را به پنج گروه تقسيم كنم:
    1 - دسته اى كه مؤمنان واقعى بودند و تا پاى جان در مسير حق باقى ماندند و هيچ كدام از سياست هاى حكومت آنان را از امام زمانشان جدا نكرد. (سلمان، مقداد و...)
    2 - گروهى كه با حضرت على(عليه السلام) دشمنى داشتند و از نور ايمان بى بهره بودند، آنان به دليل كينه اى كه از حضرت على(عليه السلام)به دل داشتند از سياست هاى خط نفاق دفاع مى كردند.
    3 - گروهى كه مى شد با طلا و پول، آنها را خريد، خط نفاق اين مأموريت را انجام داد و همه آنان را با وعده هايى خريد و آنان را به سكوت واداشت.
    4 - گروهى ساده لوح كه به خيال خود، دين خود را با پول عوض نمى كردند، پس خط نفاق آنان را با تزوير فريب دادند.
    5 - گروهى كه آن قدر مهم نبودند كه حكومت براى آنان پول خرج كند و به سادگى هم فريب نمى خوردند، اينجا بود كه حكومت براى آنان سياست زور (ترس و وحشت) را به كار برد و به خانه فاطمه(عليها السلام)هجوم برد و آن ظلم ها و ستم ها را به اهل بيت(عليهم السلام) روا داشت.

    س: مناسب است به آنچه در ماجراى هجوم روى داد اشاره اى كنيد.
    ج: ماجراى هجوم زمانى آغاز شد كه عُمَر همراه با گروهى از طرفداران خود به سوى خانه على(عليه السلام)به راه افتاد، عُمَر جلو آمد درِ خانه را زد و فرياد مى زد: "برويد هيزم بياوريد"، عدّه اى مى روند و هيزم زيادى مى آورند . لحظاتى گذشت، هيزم زيادى در اطراف خانه جمع شد، عُمَر شعله آتشى را در دست گرفت و از آن سو آمد و فرياد زد: "اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد" .31
    عُمَر جلو آمد ، شعله آتش را به هيزم ها گذاشت، آتش شعله كشيد، درِ خانه نيم سوخته شد و لگد محكمى به در زد، فاطمه(عليها السلام)بين در و ديوار قرار گرفت ، صداى ناله اش بلند شد . عُمَر در را فشار داد ، صداى ناله فاطمه(عليها السلام)بلندتر شد . ميخِ در كه از آتش داغ شده بود در سينه فاطمه(عليها السلام)فرو رفت.32
    فرياد فاطمه(عليها السلام) در فضاى مدينه پيچيد: "بابا ! يا رسول الله ! ببين با دخترت چه مى كنند ". اينجا بود كه فاطمه(عليها السلام) بر روى زمين افتاد، عُمَر و هوادارانش وارد خانه شدند و على را به سوى مسجد بردند...33

    س: حكومت با اين كارها به دنبال چه چيزى بود؟
    ج: يكى از اهداف حكومت اين بود كه مى خواست ترس و وحشت را در دل مردم نهادينه كند، مردمى كه اين صحنه ها را ديدند با خود گفتند: "واى! خانه دختر پيامبر را آتش زدند، همان خانه اى كه پيامبر كنار آن مى ايستاد و بر اهل آن، سلام مى داد وقتى با تنها يادگار پيامبر اين گونه رفتار مى كنند پس اگر ما مخالفت كنيم با ما چه خواهند كرد؟"، حكومت دقيقاً به دنبال همين نكته بود تا مردم بترسند كه ما به تنها يادگار پيامبر رحم نكرديم، شما كه ديگر كسى نيستيد اگر مخالفت كنيد دودمان شما را به آتش مى كشيم!
    به راستى چرا حكومت مثلاً در دل شب به خانه فاطمه(عليها السلام) حمله نكرد؟ چرا با هياهو جمعيت زيادى را درِ خانه فاطمه(عليها السلام)جمع نمود؟ چرا آن صحنه را به گونه اى مديريت كرد كه مردم باخبر شوند و در صحنه حاضر شوند؟ حكومت به دنبال چه بود؟ چرا دود و آتش و هيزم؟
    هرگز از ياد نبريد كه ترس، يك نيروى بسيار قوى در تحريك توده مردم است و همواره حكومت هاى باطل از آن براى مهار مردم استفاده كرده اند، ترس و وحشت چنان جوّى در جامعه ايجاد مى كند كه مردم سر تسليم در برابر حكومت باطل فرود مى آورند. كسى مى تواند تاريخ را به خوبى تحليل كند كه با علم روانشناسى و تأثير ترس بر افراد جامعه آگاهى داشته باشد. روانشناسى ترس، همان حلقه مفقوده اى است كه اگر ما از آن بى خبر باشيم نمى توانيم فاطميّه را تحليل كنيم. حكومت با استفاده از قدرت ترس، فضاى جامعه را به گونه اى رقم زد كه خيلى از افراد، دچار وحشت و اضطراب شدند و با خود گفتند: "وقتى با دختر پيامبر اين گونه رفتار مى كنند پس اگر ما مخالفت كنيم با ما ديگر چه خواهند كرد!"، براى همين بود كه تسليم شدند.

    س: شما در سخنرانى خود به سياست صدّام در عراق اشاره كرديد، آيا منظورتان همين سياست زور بود؟
    ج: صدّام سال هاى سال در عراق حكومت كرد، او وحشت عجيبى را در دل مردم ايجاد كرد، هر وقت يكى از بزرگان دست به قيام مى زد، صدّام مستقيم رهبر آن قيام را دستگير و شكنجه مى كرد و او را به قتل مى رساند، پس از آن بود كه توده مردم دچار ترس شديد مى شدند و قيام مردمى، خاموش مى شد. صدّام با همين سياست توانست خيلى از قيام هاى آزادى خواهان را سركوب كند، ولى بعضى از كشورها وقتى بزرگى دست به قيام مى زد، حكومت آن كشور، مردم عادى را دستگير، شكنجه و اعدام مى كرد امّا رهبر آن جريان را اعدام نمى كرد، براى همين آن جريان و قيام، ادامه پيدا كرده و توده مردم به اعتراض خود ادامه مى دادند و سرانجام به نتيجه هم مى رسيدند. موفقيّت صدّام در كنترل ده ها قيام مردمى در اين بود كه به رهبر مردمى، امان نمى داد، با شكنجه شدن و كشته شدن رهبر، ترس و وحشت در دل توده مردم نهادينه مى شد.
    اين مثال را بازگو كردم تا با سياست خط نفاق آشنا شويد، خط نفاق به جاى اين كه با صدها نفر درگير شود با اهل بيت(عليهم السلام)درگير شد، به جاى آن كه افراد زيادى را به قتل برساند تنها فرزند پيامبر را به شهادت رساند و اين همه ظلم و ستم در حقّ او روا داشت، با اين كار توده مردم دچار ترس شدند و صحنه را خالى كردند.

    س: پس براى همين بود كه هجوم به خانه فاطمه(عليها السلام) طورى برنامه ريزى شده بود كه مردم آن منظره ها را ببينند.
    ج: آرى. تمام آن ماجراها به گونه اى بود كه مردم با خبر بشوند و تا آنجا كه امكان داشت مردم در محلّه بنى هاشم جمع شوند، آتش زدن خانه هم به اين علّت بود كه از دور آشكار بود و مردم باخبر مى شدند كه اتفاقى روى داده است.

    س: باز هم از سياست "زور" سخن بگوييد.
    ج: در تاريخ آمده است: "در لحظه اى كه پيامبر چشم از اين جهان بستند ابوبكر در مدينه حضور نداشته است، او به باغى در اطراف مدينه رفته بود، او باغى در منطقه سُنُح داشت". ولى من بر اين باورم كه اين يك دروغ بزرگ است، گفتيم كه ابوبكر همراه با دوستان خود از اردوگاه اُسامه خارج شد و به مدينه آمد تا در آن لحظه هاى سرنوشت ساز در مدينه باشد، چگونه ممكن است او در آن شرايط هوس كند كه آب و هوايى تازه كند و به باغ خود برود؟ كسى كه تحليل گر تاريخى است و با مسائل سياسى آشنايى دارد نمى تواند اين سخن را بپذيرد، در روزهايى كه قدرت انتقال مى يابد همه تلاش مى كنند حضور خود را پررنگ كنند، از مدّت ها قبل، بزرگان خط نفاق توافق كرده بودند كه ابوبكر خليفه اوّل خواهد شد، پس چرا در آن لحظات او غايب است؟ چه رازى در ميان است؟34
    قبلاً تأكيد كردم كه سران خط نفاق، بسيار زيرك و باهوش بودند، اين از ساده لوحى ما است اگر خيال كنيم آنها ساده لوح بودند، من بر اين باورم كه ابوبكر به مأموريت مهمى رفته بود كه البته تاريخ درباره مأموريت او سكوت كرده است، زيرا اين سفر محرمانه بوده است و براى همين هم ما در تاريخ هيچ گزارشى درباره آن نمى بينيم، ولى سال ها مطالعه و تحقيق در زمينه فاطميّه، مرا به نكته اى رسانده است. من حدس مى زنم كه ابوبكر نزد قبيله "أسلَم" رفته بود (و او هرگز به باغ خود نرفته بود).

    س: قبيله أسلَم چه كسانى بودند و چرا بر اين باوريد كه ابوبكر به آنجا رفته بود؟
    ج: اين قبيله در بيابان زندگى مى كردند و به شجاعت معروف بودند، آنها انسان هايى نترس و پر دل و جرأت بودند، ابوبكر نزد عدّه اى از آنان رفت و به آنان پول زيادى داد و از آنان خواست كه بعد از رحلت پيامبر به مدينه بيايند و از حكومت ابوبكر دفاع كنند. شجاعت اگر در مسير حق استفاده شود كمال و زيبايى است، امّا عدّه اى از اين قبيله، اين شجاعت را در راه باطل به كار بردند و براى همين من از آنان چنين تعبير مى كنم: "انسان هاى بى رحم". قرار بر اين شد كه اين افراد به يارى ابوبكر بيايند تا هيچ كس جرأت نكند دست به مخالفت بزند.

    س: ابوبكر چه زمانى به مدينه بازگشت؟
    ج: هنوز پيامبر زنده بود كه ابوبكر به نزد آنان رفت و با آنان گفتگو كرد، وقتى ابوبكر در ميان آنان بود پيامبر از دنيا رفت، عُمَر در مدينه بود، لحظات حساسى بود، او بايد چه مى كرد؟ اينجا بود كه سياست فريب را فعال كرد، شايد شنيده باشيد كه در آن لحظات، عُمَر شمشيرش را در دست گرفت و به مسجد آمد و فرياد برآورد: "به خدا قسم هر كس بگويد پيامبر مرده است، گردنش را مى زنم. پيامبر نمرده است، همانگونه كه موسى چهل شب از ميان قومش رفت و سپس بازگشت، پيامبر ما هم برمى گردد".35
    مردم با شنيدن اين سخن دچار حيرت و سرگردانى شدند، هر كسى، چيزى مى گفت، امّا هدف اصلى عُمر اين بود كه زمان را به دست آورد تا ابوبكر خود را به مدينه برساند. عُمَر شمشير خود را بالاى سرش مى چرخاند و فرياد مى زد... دو سه ساعتى گذشت، ابوبكر از راه رسيد، او مستقيم كنار پيكر پيامبر رفت، نگاهى به چهره پيامبر كرد و گفت: "واويلا! واويلا!". او با اين سخن به عُمَر فهماند كه ديگر وقت آن است كه او مرگ پيامبر را قبول كند. وقتى عُمَر اين سخن را شنيد، شمشيرش را روى زمين انداخت و گفت: "پيامبر از دنيا رفته است"، اينجا بود كه همه هياهوها تمام شد و همه قبول كردند پيامبر از دنيا رفته است.36

    س: قبيله أسلَم چه زمانى به مدينه رسيدند؟
    ج: از وقتى ابوبكر به خلافت رسيد تا زمانى كه به خانه فاطمه(عليها السلام)هجوم بردند چند روز طول كشيد، حكومت صبر كرد تا قبيله أسلَم به مدينه برسد بعداً هجوم را آغاز نمود، نكته عجيب اين است كه آن قدر تعداد افراد اين قبيله زياد بود كه كوچه هاى مدينه را پر كردند. به اين جمله دقت كنيد: "حتّى تضايَقَت بهم السِكَكُ"، يعنى آن قدر نيرو از آن قبيله آمد كه كوچه ها و راه هاى عبور پر شد و ديگر رفت و آمد به زحمت صورت مى گرفت. حضور نيروهاى قبيله أسلَم، نكته مهمى است كه ما كمتر به آن توجّه كرده ايم، به تعبير امروز در مدينه، حكومت نظامى برقرار شد و بعد از آن به خانه فاطمه(عليها السلام) هجوم بردند. اين جمله تاريخى عُمَر است: "من زمانى به پيروزى يقين كردم كه قبيله أسلَم به مدينه رسيد"، يعنى در آن چند روزى كه ابوبكر خليفه شده بود ولى هنوز قبيله أسلَم به مدينه نيامده بود، هنوز عُمَر يقين به پيروزى نداشت و احتمال مى داد كه كودتاى آنان، شكست بخورد، وقتى نيروهاى بى رحم و خشن آن قبيله به مدينه رسيدند ديگر عُمَر يقين كرد كه به هدف خود رسيده است و اين حكومت پابرجا است.37
    اكنون بهتر مى فهميم كه ماجراى غصب خلافت، يك پيش آمد نبوده است، بلكه براى آن، برنامه ريزى دقيق شده بود و حضور نيروهايى نظامى كه مردم را بترسانند نقش مهمى در اين ماجرا داشت، حكومت آن قدر نيرو آورده بود كه نه تنها كوچه بنى هاشم بلكه همه كوچه ها پر از مأمور شده بود، در اين فضاى خفقان، ديگر كسى جرأت نمى كرد مخالفت كند.
    در اينجا مى خواهم از افرادى همانند سلمان فارسى دفاع كنم، من شنيدم كه سخنرانى نسبت به اين بزرگواران اعتراض مى كرد كه چرا آنان دست به اقدامى نزدند، آن سخنران اصلاً از تاريخ اطلاع دقيقى نداشت و در ذهن خود خيال مى كرد كه مثلاً عُمَر با دو يا سه نفر ديگر به خانه فاطمه(عليها السلام) هجوم برده اند و گروه سه نفرى سلمان، مقداد و ابوذر مى توانستند با آنان مقابله كنند ولى اين كار را نكرده اند، عده اى از افراد ساده لوح كه مريد آن سخنران بودند ديگر رعايت ادب و احترام را حتّى نسبت به سلمان نمى كنند و مى گويند: "اى سلمان! چرا از مولا دفاع نكردى؟ اگر ما بوديم نمى گذاشتيم حقّ مولا غصب شود!".
    وقتى اين سخن او را شنيدم خيلى ناراحت شدم، كار ما به كجا رسيده كه بعد از هزار و چهارصد سال، امروز خيال بافى مى كنيم و به افرادى همچون سلمان اعتراض مى كنيم كه چرا كارى نكردند.
    اكنون براى شما روشن است كه اين سه نفر در برابر نيروهاى زيادى قرار داشتند، نيروهايى كه همه كوچه هاى مدينه را پر كرده بودند، آيا سه نفر مى توانستند در مقابل آن همه نيرو كارى از پيش ببرند؟ از طرف ديگر، اين سه نفر گوش به فرمان امام خود بودند، اگر در آن شرايط حضرت على(عليه السلام)فرمان مقابله با آن گروه را مى دادند سلمان و مقداد و ابوذر از جان خود مى گذشتند، ولى شواهد نشان مى دهد كه حضرت على(عليه السلام) صلاح نديدند در آن لحظه مقابله اى صورت بگيرد زيرا سه نفر در مقابل آن همه نيرو نمى توانستند كارى از پيش ببرند، البته اگر دستور امام در ميان بود آنان جانشان را فدا مى كردند، ولى شواهد نشان مى دهد در آن شرايط نظر امام بر صبر بود.
    گاهى عده اى در لافِ عشق گرفتار مى شوند و سخن ها مى گويند و به مثل سلمان اعتراض مى كنند، امّا اگر روز معركه آنجا بودند، آنان اوّلين كسى بودند كه فرار مى كردند، اين كه پاى منبر بنشينى و بر پشتى تكيه زنى و چاى بنوشى و توهّم بزنى كه اگر من بودم چنين و چنان مى كردم، كار آسانى است، امان از وقتى كه محك تجربه به ميان آيد! شخصى را مى شناسم كه خيلى توهّم داشت و زياد سخن مى گفت و اهل لاف عشق بود، در سفرى كه به عربستان رفته بود، چند روز، گرفتار زندان شد، خودش به من گفت كه در روزهاى آخر ديگر به اصل وجود خدا هم شك كرده بودم!

    س: شما قبلاً اشاره كرديد كه حكومت تصميم گرفته بود كه اگر على(عليه السلام)بيعت نكند او را به شهادت برساند، چه شد كه اين اقدام را انجام ندادند؟
    ج: وقتى به خانه فاطمه(عليها السلام) هجوم بردند، فاطمه(عليها السلام) را ميان در و ديوار قرار دادند، او را اذيت و آزار كردند، محسن او را شهيد كردند، بعد از آن على(عليه السلام) را به سوى مسجد بردند، ابوبكر در مسجد منتظر بود، على(عليه السلام)را وارد مسجد كردند، در اطراف ابوبكر عدّه اى با شمشير ايستاده بودند، عُمَر شمشير خود را بالاى سر على(عليه السلام)نگه داشته بود.38
    عُمَر رو به ابوبكر كرد و فرياد زد: "چرا بالاى منبر نشسته اى و هيچ نمى گويى؟ آيا دستور مى دهى تا من گردن على(عليه السلام)را بزنم؟".39
    شمشيرها در دست هواداران خليفه مى چرخيد، ابوبكر چنين گفت: "اى على ! برخيز و بيعت كن، زيرا اگر اين كار را نكنى ما گردن تو را مى زنيم"، ناگهان فريادى بلند شد: "پسرعمويم، على را رها كنيد! به خدا قسم، اگر او را رها نكنيد، نفرين خواهم كرد".
    اين فاطمه(عليها السلام) بود كه (با بدن زخمى و پهلوى شكسته) به يارى على(عليه السلام)آمده بود، عُمَر و هواداران او، از ديدن فاطمه(عليها السلام)تعجّب مى كنند، آنان كه فاطمه(عليها السلام)را نقش بر زمين كرده و محسن او را كشته بودند، پس او چگونه توانسته خود را به اينجا برساند؟ فاطمه(عليها السلام) آمده بود تا از امامِ خود دفاع كند، صداى فاطمه(عليها السلام) به گوش رسيد: "به خدا قسم، اگر على را رها نكنيد، شما را نفرين مى كنم!". ناگهان لرزه بر ستون هاى مسجد افتاد، گويا زلزله اى شد، همه نگران شدند، چشم هاى آنان به ستون هاى مسجد خيره مانده بود كه چگونه به لرزه درآمده بودند، عذاب خدا نزديك بود. خليفه ديد كه اينجا ديگر، دنياى او هم در خطر است، او مرگ را در جلوى چشم خود ديد، ترس همه وجود او را فرا گرفت، پس دستور داد على(عليه السلام) را رها كنند، بعد از آن بود كه على(عليه السلام)همراه با فاطمه(عليها السلام) به خانه خود بازگشت.40
    آرى، حكومت تصميم داشت كه على(عليه السلام) را به شهادت برساند ولى اين فاطمه(عليها السلام) بود كه مانع اين كار شد.

    س: آنچه شما براى سياست زر و زور و تزوير گفتيد براى ما تازگى داشت و آن را نشنيده بوديم.
    ج: اگر به اين سخنان خوب دقّت كنيم ديگر متوجّه مى شويم كه چرا حكومت توانست مردم را از حضرت على(عليه السلام) جدا كند، عدّه اى به ما شيعيان مى گويند: "شما مى گوييد: روز غدير بيش از صد هزار نفر با على(عليه السلام) بيعت كردند، چگونه ممكن است كه با وجود اين صد هزار نفر، حكومت توانست حق على(عليه السلام) را غصب كند"، جواب اين سخن آنان روشن است: غدير بعد از مراسم حج برگزار شد، بيشتر آن جمعيت صدهزار نفرى كه در مراسم حج آمده بودند از مناطق ديگر بودند، همه آنها كه از مدينه نبودند، مردم مكّه و طائف و ديگر مناطق به اين مراسم آمده بودند، ماجراى هجوم به خانه على(عليه السلام)در شهر مدينه روى داد، مردمِ مدينه هم كه گرفتار سياست هاى زر و زور و تزوير شدند، وقتى كسى با اين سياست هاى حكومت به خوبى آشنا شود مى تواند تاريخ را به خوبى تحليل كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب قلب شیعه نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن