کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل نوزده

      فصل نوزده


    اسم او "جابر" بود، بيشتر مردم او را "جابرانصارى" مى خواندند، او خيلى به پيامبر و خاندان او علاقه داشت. سال هفتم هجرى بود. پيامبر همراه با مسلمانان در حال كندن خندق بودند، سپاه مكّه قصد داشت به مدينه حمله كند، بت پرستان تصميم گرفته بودند در اين حمله، همه مسلمانان را از بين ببرند.
    جابر مى دانست كه پيامبر چند روز است غذا نخورده است، بيشتر مسلمانان در شرايط سختى بودند. همه دارايى جابر، يك گوسفند كوچك بود.
    يك روز او در خانه نشسته بود، فكرى به ذهن او رسيد، او نزد همسرش رفت و با همسرش مشورت كرد و سرانجام تصميم گرفت تا آن گوسفند را ذبح كند و پيامبر و على و چند نفر ديگر از دوستانش را براى ناهار دعوت كند.
    او گوسفند را ذبح كرد و همسرش مشغول آشپزى شد...
    جابر نماز ظهر را همراه پيامبر خواند و سپس نزد پيامبر رفت و او را براى ناهار دعوت كرد. پيامبر دعوت او را قبول كرد. جابر تقريباً براى ده نفر غذا آماده كرده بود، امّا پيامبر به همه مسلمانان خبر داد كه آنان در خانه جابر ناهار خواهند خورد.
    پيامبر به خانه جابر آمد، كنار تنور رفت و نگاهى به ديگ كوچك غذا انداخت و زير لب دعا خواند، بعد خودش كار تقسيم غذا را به عهده گرفت. آن غذا آن قدر بركت پيدا كرد كه همه مسلمانان سير شدند. وقتى مهمانى تمام شد جابر به سراغ ديگ غذا رفت، ديد كه اصلاً ذره اى از آن كم نشده است![36]

    * * *


    از آن روز به بعد، پيامبر به جابر علاقه بيشترى پيدا كرد، جابر بارها وفادارى خود را نسبت به پيامبر و خاندان او نشان داده بود، پيامبر مى دانست كه جابر در آينده، نقش مهمى در زنده كردن فرهنگ شيعه خواهد داشت.
    وقتى كه عاشورا فرا برسد، زمانى كه حسين (عليه السلام) مظلومانه شهيد بشود، اين جابر اولين زائر او در روز اربعين خواهد بود. پيامبر اين حقايق را مى دانست، او مى خواست تا جابر را به اوج معرفت برساند.
    به همين دليل، يك روز، پيامبر با جابر چنين سخن گفت:
    اى جابر!
    خدا من و على و فاطمه و حسن و حسين را از نور خودش آفريد، پس از آن، نور شيعيان ما را از نور ما آفريد.
    ما خدا را حمد و ستايش كرديم!
    شيعيان ما هم خدا را حمد و ستايش كردند، ما خدا را به يگانگى ياد نموديم، شيعيان هم از ما پيروى كردند.
    اى جابر! سال ها گذشت، پس از آن خدا آسمان ها و زمين و فرشتگان را آفريد، فرشتگان صد سال در سكوت به سر بردند، آنان نمى دانستند چه بگويند و چگونه خدا را ياد كنند، صد سال كه گذشت، ما خدا را حمد و ستايش كرديم، نور شيعيان ما هم از ما پيروى كردند، آن وقت بود كه فرشتگان به سخن آمدند و خدا را حمد و ستايش نمودند.
    اى جابر!
    زمانى كه ما يكتاپرست بوديم، هيچ يكتاپرستى نبود، براى همين است كه خدا مقامى ويژه به ما عطا كرد. خدا زمانى ما را برگزيد كه هنوز جسمى نداشتيم، سپس شيعيان را برگزيد، ما دعا كرديم و خدا دعاى ما را مستجاب كرد.[37]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۹: از كتاب نور مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن