کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهار

      فصل چهار


    ممنونم كه هنوز با من همراه هستى! من در گوشه اى از چهارسوق نشسته ام، به گذشته ها آمده ام، به صد سال پيش! شبى زمستانى كه برف از آسمان مى بارد، همه جا سفيدپوش شده است، امّا مردم محلّه من براى عزادارى به چهارسوق آمده اند.
    زن و مرد، پير و جوان، همه آمده اند، منبر را در گوشه اى از چهارسوق قرار داده اند، كنار پلّه هاى منبر، دو ستون چوبى است، بالاى آن دو ستون، شمع روشن كرده اند و چند چراغ كه در آن روغن مى سوزد، مجلس را نورانى كرده است.
    وسط مجلس، هيزم ها مى سوزد، فضا گرم شده است، در گوشه ديگر، سماورى بزرگ به چشم مى خورد كه با زغال، آب آن به جوش مى آيد، چاى هم آماده است، چاى مى آورند، چايى اين سماور عجب طعم خوبى دارد!
    لحظاتى مى گذرد، همه صلوات مى فرستند و از جا برمى خيزند، يكى از علماى شهر براى سخنرانى آمده است، همه مشتاق هستند از فلسفه قيام امام حسين(عليه السلام) بشنوند و بدانند كه پيام عاشورا براى آنان چيست. اين مردم، مشتاق معرفت هستند و براى همين همواره دانشمندى را دعوت مى كنند تا براى آنان از معرفت سخن بگويد...

    * * *


    وقتى تو پاى منبرى از معرفت بنشينى همانند اين سخنان را بشنوى، مسير زندگى خويش را مى يابى، از حادثه كربلا درس زندگى مى آموزى، در كربلا آن همه مصيبت بر اهل بيت(عليهم السلام) وارد شد، امّا اهل بيت(عليهم السلام) به ما ياد داده اند در مصيبت هم شكرگزارى كنيم!
    انسان مسافر است، دنيا منزل و مقصد او نيست، او بايد چند روزى در اينجا بماند، توشه اى برگيرد و برود، به راستى با انسانى كه عاشق دنيا شده است، چه بايد كرد؟ چگونه بايد او را از مستى دنياطلبى نجات داد؟
    جواب اين سؤال يك كلمه بيشتر نيست: "بلا".
    بلا، همچون تازيانه اى است كه بر روح انسان مى خورد و او را از خواب غفلت بيدار مى كند. آن وقت است كه او در مقابل بلاها، فقط "صبر" نمى كند، بلكه به مرحله اى بالاتر از صبر مىرسد، آرى، او شكرگزار مى شود، در اوج بلاها، زبان به شكر خدا باز مى كند.
    وقتى من زيارت "عاشورا" را مى خوانم، به حسين(عليه السلام) و يارانش سلام مى دهم، و در پايان چنين مى گويم:
    اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ حَمدَ الشّاكِرينَ لَكَ عَلى مُصابِهِم...
    خدايا! تو را سپاس مى گويم همانند كسانى كه در اين مصيبت ها، شكرگزار تو بودند...
    به راستى اين جمله چقدر معنا دارد!
    حسين(عليه السلام) و ياران باوفايش در اوج بلاها و سختى ها، شكرگزار خدا بودند، آنان از مرحله صبر در بلا عبور كردند و به مرحله شكر در بلا رسيدند.

    * * *


    وقتى از بالاى اين منبر، چنين سخنانى گفته شود، وقتى منبر، درس معرفت باشد، مردم "عاشورا" را به گونه اى ديگر مى بينند، اين منبر جلوه اى از معرفت است، اين حكايت "چهارسوق معرفت" است...

    * * *


    حتماً يادت هست كه برايت گفتم: "چهارسوق" يك بناى قديمى بود كه چهار راه از آن عبور مى كرد. چهار راه كه به چهار نقطه شهر مى رفت، امّا من در اينجا تصويرى ديگر از اين چهار راه را برايت بيان كردم:
    راهى به سوى سكوت!
    راهى به سوى فرياد!
    راهى به سوى عشق!
    راهى به سوى معرفت!
    آنان كه اين چهار ويژگى را با هم دارند، در خط اعتدال هستند، گاه بايد بر سر ظلم و ستم فرياد زد، گاه بايد با سكوت، سخن گفت، گاه بايد عشق را به تصوير كشيد و گاه بايد درس معرفت آموخت!
    اين حكايت چهارسوق سكوت، فرياد، عشق و معرفت است.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب چهارسوق عشق نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن