کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل ۴

      فصل ۴


    ناگهان ابوبكر رو به جمعيّت مى كند و مى گويد: "اى مردم! بياييد با عُمَر بيعت كنيد".
    مردم به يكديگر نگاه مى كنند، همه فرياد مى زنند: "نه، ما با او بيعت نمى كنيم".
    عُمَر رو به آنها مى كند و مى گويد: "به چه دليلى با من بيعت نمى كنيد؟"
    مردم مى گويند: "ما از خودخواهى تو مى ترسيم".
    عُمَر قدرى فكر مى كند و در جواب مى گويد: "پس بياييد با ابوبكر بيعت كنيم"، امّا ابوبكر بار ديگر پيشنهاد بيعت با عُمَر را مى دهد.[29]
    همه نگاه ها به سوى آن دو خيره مى شود.
    ناگهان عُمَر از جا برمى خيزد و مى گويد: "اى ابوبكر، من هرگز بر تو سبقت نمى گيرم، تو بهترين ما هستى، دستت را بده تا با تو بيعت كنم".[30]
    نگاه كن! عُمَر دست ابوبكر را مى گيرد و مى گويد: "اى مردم! با ابوبكر بيعت كنيد".[31]
    حتماً بشير را به خاطر دارى، همان كه لحظاتى قبل به تأييد سخنان ابوبكر براى مردم سخن گفت، او بلند مى شود و به سوى ابوبكر مى رود و با او بيعت مى كند.[32]
    آرى، اوّلين كسى كه با خليفه بيعت مى كند بشير است، حسّى در درونم به من مى گويد كه بشير قبلاً با عُمَر دست به يكى كرده است، او اين حرف ها را مى زند زيرا او را با پول و وعده هاى فراوان، خريده اند...
    يكى از بزرگان مدينه، رو به بشير مى كند و مى گويد: "اى بشير، به خدا قسم، حسدى كه به سعد داشتى تو را وادار كرد تا با ابوبكر بيعت كنى".[33]
    بعد از آن عُمَر با ابوبكر بيعت مى كند.
    خوب دقّت كن، همانگونه كه برايت گفتم مدينه از دو قبيله بزرگ (اوس و خزرج) تشكيل شده است و اين دو قبيله ساليان سال با هم جنگ و خونريزى داشته اند.
    اكنون، بزرگان قبيله اوس با خود فكر مى كنند، اگر سعد (رئيس قبيله خزرج)، خليفه شود اين افتخارى براى قبيله خزرج خواهد بود.
    آن مرد را نگاه كن! رئيس قبيله اوس را مى گويم. او قبيله خود را براى بيعت با ابوبكر فرا مى خواند.[34]
    آرى، حسدورزى بزرگان قبيله اوس، آنها را به بيعت با ابوبكر تشويق مى كند. به راستى چه چيزى در پشت پرده اين حوادث است؟ چه شد آن حسادت ها و اختلاف ها زنده شد؟ فتنه از كجا آب مى خورد؟ چه كسى بر طبل اختلاف ها مى كوبد؟
    بزرگان قبيله اوس را نگاه كن كه چگونه به سوى ابوبكر مى روند و با او بيعت مى كنند. وقتى كه بزرگان قبيله اوس بيعت كردند همه افرادِ آن قبيله هم برمى خيزند و با خليفه بيعت مى كنند.
    ببين! چگونه مردم براى بيعت با ابوبكر، سر از پا نمى شناسند، چگونه تعصّب و روحيه قبيله گرى، مردم را از راه راست، دور كرد.
    همه افراد قبيله اوس با ابوبكر بيعت مى كنند.
    به اين سادگى، اهلِ سقيفه با ابوبكر بيعت مى كنند. تا اين لحظه، هيچ كس سخن از رأى گيرى و شورا به ميان نياورده است، اينجا سخن از رأى گيرى هم نيست.
    اگر كسى بگويد اينجا، در سقيفه، رأى گيرى شده است، دروغ گفته است. براى اين كه در اينجا، على (عليه السلام)، مقداد، سلمان، ابوذر، عمّار و جمعى ديگر از ياران گرامى پيامبر حاضر نيستند، يك نفر از بنى هاشم هم در اينجا نيست، آيا آنها جزء مسلمانان نيستند؟ آيا آنها حقّ رأى نداشتند؟
    امروز در اينجا مردم با ابوبكر بيعت كردند به اين دليل كه او از خاندان پيامبر است و اوّلين كسى است كه مسلمان شده است، امّا همه مى دانند على (عليه السلام)نزديك ترين مردم به پيامبر است و زودتر از ابوبكر اسلام آورده است.
    قبيله اوس با ابوبكر بيعت كردند زيرا امروز آن اختلاف و كينه اى كه ساليان سال، ميان اين دو قبيله وجود داشت، زنده شد.
    آيا مى دانى ميان اين دو قبيله، قبل از اسلام، جنگ سختى در گرفت و خون هاى زيادى به زمين ريخته شد؟ آنها آن روز را "روز بُعاث" نام نهادند، روزى كه جوانان زيادى بر خاك و خون غلطيدند.[35]
    در آن روز قبيله خزرج، پيروز ميدان جنگ شده بود و امروز قبيله اوس مى خواهد انتقام خود را از سعد (بزرگ قبيله خزرج) بگيرد. آنها خيال مى كنند اگر با ابوبكر بيعت نكنند حتماً سعد امير خواهد شد. چه كسانى اين آتش زير خاكستر (كينه بين اوس و خزرج) را امروز روشن كردند؟
    آرى، عدّه اى مى دانستند كه اختلاف اين دو قبيله براى موفقيّت آنها لازم است و براى همين، نقشه خود را به خوبى اجرا كردند.
    * * *
    آيا به ياد دارى اوّلين كسى كه با ابوبكر بيعت كرد كه بود؟
    بشير را مى گويم، او كه يكى از بزرگان قبيله خزرج است، به علّت حسدى كه نسبت به پسرعموى خود، سعد، داشت با ابوبكر بيعت كرد. اكنون، با بيعت كردن بشير، در قبيله خزرج اختلاف افتاده است، عدّه اى طرفدار كار بشير هستند و عدّه اى هم مخالف.
    نگاه كن! بشير مشغول سخن گفتن با افراد قبيله خود (قبيله خزرج) است، او به آنها اين چنين مى گويد: "اكنون كه همه دارند با ابوبكربيعت مى كنند، پس ما نبايد از آنها عقب بيفتيم".
    عدّه اى با او موافق مى شوند و با ابوبكر بيعت مى كنند.
    سعد (رئيس قبيله خزرج) با مردم سخن مى گويد، امّا ديگر كسى به سخن او گوش نمى دهد، او مى خواهد راز مهمى را بيان كند، اما مهاجران مانع مى شوند كه سخن او به گوش مردم برسد، آنان هياهو مى كنند، من به زحمت سخن او را مى شنوم، سعد به مهاجران چنين مى گويد: "به خدا قسم من خلافت را نمى خواستم، فقط زمانى كه فهميدم شما مى خواهيد حق على (عليه السلام) را غصب كنيد به ميدان آمدم تا شما به خلافت دست پيدا نكنيد. اكنون بدانيد كه من هرگز با شما بيعت نخواهم كرد".[36]
    مهاجران از هر طرف هجوم مى آورند و سعد، بزرگ طايفه خزرج در زير دست و پا قرار مى گيرد، عدّه اى از طرفداران سعد فرياد مى زنند: "آرام بگيريد، مواظب باشيد مبادا سعد در زير دست و پاى شما پايمال شود".
    در اين ميان عُمَر فرياد مى زند: "سعد را بكُشيد، او را زير دست و پا، پايمال كنيد".[37]
    عُمَر به طرف سعد مى رود و به او مى گويد: "اى سعد، من دوست دارم زير دست و پاىِ مردم، پايمال شوى".[38]
    قيس، پسرِ سعد، اين سخن را مى شنود جلو مى آيد و ريش عمررا در دست مى گيرد و مى گويد: "به خدا قسم اگر مويى از سر پدرم كم شود نخواهم گذاشت از اينجا سالم بيرون بروى".[39]
    ابوبكر اين صحنه را مى بيند، با عجله به سوى عُمَر مى آيد و به او مى گويد: "اى عُمَر، آرام باش، امروز، روزى است كه ما بايد با آرامش با مردم برخورد كنيم، خشونت، ما را از هدفمان دور مى كند".[40]
    عُمَر با شنيدن اين سخن، آرام مى شود وتصميم مى گيرد تا صحنه را ترك كند و سعد را به حال خود بگذارد.
    اكنون سعد رو به عُمَر مى كند و مى گويد: "اگر من بيمار نبودم و قدرت داشتم با شما جنگ مى كردم".
    آنگاه او به فرزندان خود مى گويد: "مرا از اينجا ببريد". فرزندان سعد، پدر خود را از سقيفه بيرون مى برند.[41]
    * * *
    با رفتن سعد، همه سر و صداها تمام مى شود، گويا اين هياهوها براى اين بود كه كسى سخن سعد را نشنود، مهاجران به هدف خود رسيدند، آنان نگذاشتند كه سخن او به گوش مردم برسد، اما حقيقت هيچ گاه مخفى نمى ماند. تاريخ، سخن او را براى هميشه به ياد خواهد داشت. سخن او از حقيقت مهمى پرده برداشت.
    من بايد به اين سخن سعد بيشتر دقّت كنم: "اى مهاجران! به خدا قسم من خلافت را نمى خواستم، فقط زمانى كه فهميدم شما مى خواهيد حق على (عليه السلام) را غصب كنيد به ميدان آمدم تا شما به خلافت دست پيدا نكنيد. اكنون بدانيد كه من هرگز با شما بيعت نخواهم كرد".[42]
    آرى، انصار هرگز پيمان "عَقَبِه" را از ياد نبرده اند، وقتى پيامبر در مكّه بود، آنان به ديدار پيامبر رفتند. مردم مكّه، پيامبر را اذيّت و آزار مى كردند و به او سنگ مى زدند. اين انصار بودند كه در مكانى به نام "عقبه" با پيامبر بيعت كردند و از او خواستند به شهر آنان بيايد. پيامبر سخن آنان را پذيرفت و از آنان خواست تا با او پيمان ببندند.
    در آن زمان، انصار عهد بستند كه همواره از پيامبر و خاندان او حمايت كنند، امروز آنان در سقيفه جمع شدند تا نگذارند خلافت به دست مهاجران بيفتد.[43]
    انصار خبر داشتند كه مهاجران از سال ها قبل، براى خلافت برنامه ريزى كرده اند. انصار مى خواستند خليفه اى از ميان خود انتخاب كنند تا نقشه هاى مهاجران تباه شود!
    مهاجران فكر نمى كردند كه انصار در سقيفه جمع شوند و بخواهند براى خود خليفه مشخص كنند، براى همين بود كه عُمَر و ابوبكر سراسيمه به سقيفه آمدند، زيرا مى دانستند كه اگر مردم با سعد بيعت كنند همه برنامه هاى مهاجران نقش بر آب مى شود.
    انصار بين گزينه بد و گزينه بدتر گرفتار شده بودند، غصبِ خلافت، بد بود، امّا خلافتِ دشمنان على (عليه السلام) بدتر بود!
    انصار بين بد و بدتر كدام را برگزيدند؟
    انصار سرانجام گزينه بد را انتخاب كردند، انصار مى خواستند بر دشمنان على (عليه السلام) پيش دستى كنند و مانع به قدرت رسيدن آنان شوند. (اى كاش انصار قبل از جمع شدن در سقيفه با على (عليه السلام)مشورت مى كردند و نظر او را جويا مى شدند).
    انصار به خوبى مى دانستند كه مهاجران، كينه على (عليه السلام) را به دل دارند و هرگز نمى گذارند على (عليه السلام)به خلافت برسد. انصار مى دانستند كه اگر مهاجران به قدرت برسند، به خاندان پيامبر ظلم هاى فراوان خواهند كرد، بنابراين مى خواستند مانع اين كار شوند، براى همين در سقيفه جمع شدند.
    افسوس كه عُمَر و ابوبكر زود خبردار شدند و سراسيمه خود را به سقيفه رساندند و فتنه برپا كردند...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب فرياد مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن