کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل ۵

      فصل ۵


    سخن به اينجا رسيد كه سعد سقيفه را ترك كرد. به خليفه خبر مى دهند كه سعد به منزل خود رفته است. بايد هر طور هست او را به سقيفه باز گرداند، او بايد بيعت كند. مگر اهل سقيفه، همه با ابوبكر بيعت نكردند!؟ او چرا مى خواهد اتّحاد مسلمانان را به هم بزند؟
    از اينجا ديگر، كم كم، سخن اهل سقيفه تغيير مى كند.
    آرى، حالا ديگر هر كس با خليفه مخالف باشد و با او بيعت نكند با اسلام مخالف است!!
    حتماً تعجّب مى كنى. آرى، اكنون كه اهل سقيفه با ابوبكر بيعت كرده اند، ديگر او، نماد اسلام شده است و مخالفت با او مخالفت با اسلام است!
    خليفه، عدّه اى را به خانه سعد مى فرستد تا از او بخواهند كه براى بيعت كردن به سقيفه بيايد.
    فرستاده خليفه به خانه سعد مى رود و پيامِ خليفه را به او مى رساند.
    سعد در جواب مى گويد: "تا جان در بدن دارم هرگز با شما بيعت نخواهم كرد".
    فرستاده خليفه به سوى سقيفه باز مى گردد و سخن سعد را براى خليفه باز مى گويد.
    خليفه به فكر فرو مى رود كه اكنون چه بايد كرد. عُمَر رو به خليفه مى كند و مى گويد: "اى خليفه، سعد را به حال خود وانگذار، او بايد با شما بيعت كند".
    در اين ميان يكى از اطرافيان به خليفه مى گويد: "سعد را به حال خود بگذاريد، او آدم لجبازى است، او هرگز با شما بيعت نخواهد كرد تا كشته شود و با ريختن خون او، تمام قبيله او در فكر انتقام خواهند افتاد و اين براى خلافت شما خوب نيست، او پيرمردى مريض است و يك پيرمرد مريض و تنها، هيچ كارى بر ضدّ شما نمى تواند انجام دهد".
    خليفه اين سخن را مى پسندد و ديگر، كسى را به دنبال سعد نمى فرستد.[44]
    * * *
    آيا موافقى با هم سرى به خانه پيامبر بزنيم؟
    نگاه كن! على (عليه السلام) بدن پيامبر را در خانه آن حضرت به خاك سپرده است و كنار قبر آن حضرت نشسته است.
    بنى هاشم هم اينجا هستند. عبّاس، عموى پيامبر در كنارى نشسته است.
    مقداد و سلمان و ابوذر و چند نفر ديگر هم اينجا هستند.
    آرى، خيلى از مسلمانان در مراسم دفن پيامبر حاضر نشدند.[45]
    يك نفر سراسيمه به اين سو مى آيد. او از همه مى پرسد: "على (عليه السلام)كجاست؟".
    اگر على (عليه السلام) را مى خواهى برو كنار قبر پيامبر، او را آنجا مى توانى ببينى.
    او مى خواهد خبر مهمّى را به على (عليه السلام) بگويد.
    خبر او اين است: "مردم در سقيفه با ابوبكر بيعت كردند".
    مولايت را نگاه كن! او آيه دوم سوره "عنكبوت" را مى خواند: (أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لاَ يُفْتَنُونَ )، "آيا مردم خيال مى كنند وقتى گفتند ما ايمان آورديم، امتحان نمى شوند؟".
    آرى، اين مردم كسانى بودند كه ادّعاى ايمانِ آنها، همه دنيا را گرفته بود، امّا امروز كه امتحان پيش آمد چند نفر سر بلند بيرون آمدند؟ چند نفر توانستند از اين فتنه نجات پيدا كنند؟
    آرى، امروز، روز امتحان بزرگ الهى بود و متأسّفانه خيلى ها در اين آزمون بزرگِ تاريخ، سرافكنده شدند.[46]
    گوش كن! صدايى از بيرون خانه به گوش مى رسد: "اى على! مردم در سقيفه با ابوبكر بيعت كرده اند، همه ما آماده هستيم تا تو را در راه جنگ با آنها يارى كنيم".[47]
    آيا موافقى بيرون برويم و ببينيم كيست كه اين گونه سخن مى گويد؟
    خداى من! اين ابوسفيان است! همان كسى كه براى كشتن پيامبر، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت. اكنون چه شده است كه امروز دلش براى اسلام مى سوزد؟ نه، او دلش براى اسلام نمى سوزد، او نقشه اى در سر دارد.
    او نزديك مى آيد و چنين مى گويد: "اى على! دستت را بده تا با تو بيعت كنم".[48]
    مولايت را نگاه كن، چگونه جواب ابوسفيان را مى دهد: "اى ابوسفيان! تو از اين سخنان خود قصدى جز مكر و حيله ندارى".
    ابوسفيان اين سخن را كه مى شنود از آنجا دور مى شود.[49]
    آرى، ابوسفيان پيش خود نقشه كشيده بود تا امروز انتقام خود را از اسلام بگيرد. او كه شجاعت على (عليه السلام) در جنگ ها را ديده بود، خيال مى كرد اكنون نيز، على (عليه السلام)شمشير به دست خواهد گرفت و به جنگ اهل سقيفه خواهد رفت و جنگ داخلى در مدينه روى خواهد داد و آن وقت بهترين فرصت خواهد بود تا دشمنان اسلام به مدينه حمله كنند و ديگر هيچ اثرى از اسلام باقى نماند و او به آرزوى خود برسد.[50]
    امّا ابوسفيان نمى دانست كه على (عليه السلام)، اين گونه اميد او را نا اميد خواهد كرد. آرى، آن حضرت براى اسلام زحمت هاى زيادى كشيده است، اكنون اجازه نخواهد داد تا ابوسفيان به خواسته خود برسد. اگر ديروز شمشير على (عليه السلام)، مايه نجات اسلام شد امروز صبر او، مايه بقاى اسلام است.
    * * *
    اكنون، اهل سقيفه همه با ابوبكر بيعت كرده اند و وقت آن فرا رسيده است كه خليفه را به مركز شهر ببرند. خليفه همراه با كسانى كه در سقيفه هستند به مسجد شهر مى رود.
    در مسير به هر كس برخورد مى كنند او را مجبور مى كنند تا با ابوبكر بيعت كند.[51]
    آرى، مسلمانان بر خلافت ابوبكر، متّحد شده اند و هر كس كه با اين اتّحاد و يگانگى، مخالف باشد كشته خواهد شد.
    حتماً مى گويى به چه جُرم و گناهى؟ به جُرم مخالفت با وحدت مسلمانان!
    امّا سؤال من اين است كه آيا همه مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده اند؟ هنوز كه بنى هاشم و على (عليه السلام) با او پيمان نبسته اند؟ اين چه وحدتى است كه شما از آن سخن مى گوييد؟
    نگاه كن! خليفه را با چه احترامى به مسجد مى برند!
    على (عليه السلام)، پيكر پيامبر را دفن كرده و به خانه خود رفته است. عدّه اى از مردم در مسجد پيامبر جمع شده اند، در اين ميان، عثمان همراه با بنى اُميّه در گوشه اى از مسجد نشسته اند.[52]
    در اين هنگام ابوبكر را وارد مسجد مى كنند و او را بر بالاى منبر پيامبر مى نشانند.
    عُمَر نگاهى به مسجد مى كند، مى بيند كه ابوسفيان با عدّه اى از بنى اُميّه در گوشه اى نشسته اند در ميان آنها عثمان هم به چشم مى خورد. ابوسفيان با ديگران بر ضدّ خليفه سخن مى گويد. به راستى چگونه مى توان ابوسفيان را راضى كرد؟
    راه حلّى به ذهن خليفه مى رسد. يك نفر پيام مهمّى را براى ابوسفيان مى آورد: "به تو قول مى دهيم كه فرزندت را در حكومت خود شريك كنيم".[53]
    ابوسفيان لبخندى مى زند و مى گويد: "آرى، ابوبكر چه خوب خليفه اى است كه صله رحم نمود و حقّ ما را ادا كرد".
    اكنون ابوسفيان و بنى اُميّه براى بيعت با خليفه مى آيند. آرى، اين گونه ابوسفيان حاضر مى شود كه با خليفه بيعت كند.
    عُمَر رو به بقيّه مى كند و مى گويد: "چرا هر كدام از شما در گوشه اى نشسته ايد؟ بياييد با خليفه رسول خدا، ابوبكر بيعت كنيد".[54]
    عثمان از جا بلند مى شود و نزد ابوبكر مى رود و با او بيعت مى كند، با بيعت عثمان همه بنى اميّه با ابوبكر بيعت مى كنند.[55]
    اكنون، همه نگاه ها متوجّه بنى هاشم و خاندان پيامبر است، آيا آنها با ابوبكر بيعت خواهند كرد؟


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب فرياد مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن