کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سيزده

      فصل سيزده


    همه ما در اين دنيا به شهادت رسيديم، شهادت، سعادتى بود كه خدا نصيب ما نمود، هيچ كدام از ما به مرگ طبيعى از دنيا نمى رويم.
    ما جلوه مهربانى خدا هستيم، ما درياى مهربانى و عطوفت هستيم. ولايت ما همان امانت خداست، امانتى كه خدا از مردم خواسته است در حفظ و نگهدارى آن تلاش كنند، امّا مردم بعد از رحلت پيامبر، ولايت ما را فراموش كردند و براى خود خليفه تعيين نمودند، آنها اين امانت خدايى را پاس نداشتند.
    ما وسيله امتحان و آزمايش مردم هستيم، افراد زيادى هستند كه ادّعا مى كنند اهل ايمان هستند و در مسير خدا قرار دارند، آنها بايد آزمايش بشوند كه آيا در اين سخن خود راستگو هستند، اگر آنها ولايت ما را قبول كردند، معلوم مى شود كه راستگو هستند، امّا اگر به هر دليل، از قبول ولايت ما سر باز زدند، روشن مى شود كه از دين واقعى به دور هستند.
    ما در روز قيامت، مقام شفاعت داريم، ما آن روز دوستان و شيعيان خود را شفاعت خواهيم نمود، خدا آن روز به ما اجازه شفاعت را مى دهد. بگذار برايت از روز قيامت سخن بگويم: روزى كه همه كوه ها متلاشى مى شوند، زمين و زمان به هم مى ريزد، آسمان شكافته مى شود، همه انسان ها سر از خاك برمى دارند و غوغايى به پا مى شود، آن روز، ترس و اضطراب همه جا را فرا مى گيرد. همه مردم در صحراى قيامت جمع مى شوند، تشنگى بر همه غلبه مى كند.
    صدايى از عرش خدا به گوش مى رسد، يكى از فرشتگان از طرف خداوند با صداى بلند فرياد مى زند: پيامبر مهربانى ها; محمّد(صلى الله عليه وآله) كجاست؟
    پيامبر جلو مى رود و خود را به حوض كوثر مى رساند، بعد از آن، اين صدا در همه صحراى محشر مى پيچد: امير المؤمنين، على مرتضى(عليه السلام) كجاست؟ حضرت على(عليه السلام) نيز به سوى حوض كوثر مى رود و كنار پيامبر قرار مى گيرد.
    تشنگى بر همه غلبه كرده است، همه به سمت حوض كوثر هجوم مى برند، امّا همه نمى توانند از اين آب بنوشند، اين آب گوارا مخصوص بندگان خوب خدا است و براى همين فرشتگانى مأمور هستند تا نگذارند گنهكاران به كنار اين آب بيايند.
    گروهى از شيعيان براى نوشيدن آب به سمت حوض كوثر مى آيند، امّا فرشتگان آنها را بر مى گردانند. آنها شيعيانى هستند كه گناهكارند.
    پيامبر اين صحنه را مى بيند، اشك در چشمان او حلقه مى زند، پيامبر اشك مى ريزد و مى گويد: "بار خدايا! شيعيان على را مى بينم كه نمى توانند به كنار حوض كوثر بيايند". آرى! پيامبر در اينجا براى شيعيان شفاعت مى كند، او از خدا مى خواهد تا گناه آنان را ببخشد.
    خداوند فرشته اى را مى فرستد تا اين پيام را به پيامبر برساند: "اى محمّد! من به خاطر تو اجازه مى دهم تا شيعيانِ على كه در دنيا مرتكب گناه شده اند از آب كوثر بنوشند".
    پيامبر(صلى الله عليه وآله) خوشحال مى شود، چرا كه خداوند اجازه داده است. فرمان الهى صادر مى شود كه هركس شيعه على است مى تواند از آب كوثر بنوشد!
    شيعيان گروه گروه به سوى حوض كوثر مى آيند و از دستان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حضرت على(عليه السلام) سيراب مى شوند. بعد از لحظاتى، شيعيان همراه با آنان راهى بهشت زيباى خدا مى شوند.[79]
    ? ? ?
    هر كس به سوى ما بيايد، نجات پيدا مى كند، شرط نجات، آمدن به سوى ماست، اگر مى خواهى از همه بلاها و سختى هاى روز قيامت نجات پيدا كنى، به سوى ما بيا. هر كس از ما جدا شود، بداند كه سرانجام او تباهى است.
    ما مردم را به سوى خدا فرا مى خوانيم و به سوى او راهنمايى مى كنيم، ما به خدا ايمان داشته و تسليم امر او هستيم، آنچه را كه او براى ما بپسندد، ما به آن راضى هستيم، آرى! هر چه از دوست رسد نيكوست.
    همه فرمان هاى خدا را عمل مى كنيم، گوش به فرمان او هستيم، ما مردم را فقط به سوى خدا مى بريم، هر گاه حكم و دستورى مى دهيم، اين حكم و دستور، از خود ما نيست، ما آن را از خداى خويش گرفته ايم، ما از خود هيچ نداريم، همه وجود ما، از آنِ خدا است.
    هر كس ولايت ما را داشته باشد، سعادتمند مى شود، خوشبختى دو جهان در گرو ولاى ماست، اگر مى خواهى به سعادت و رستگارى برسى، به سوى ما بيا. فقط در سايه محبّت و ولايت ما مى توانى براى هميشه رستگار شوى.
    هر كس از ما پيروى كند، بهشت جايگاه اوست و هر كس با ما دشمنى كند، بداند كه آتش دوزخ سزاى اوست و هر كس به جنگ ما آيد، به خداى يگانه شرك ورزيده است، هر كس بداند حق با ماست، امّا حق ما را انكار كند، جايگاهش دوزخ خواهد بود.
    ? ? ?
    خدا اين زيبايى ها و خوبى ها را به همه ما داده است، اوّلين نفر ما با آخرين نفر كه حضرت مهدى(عليه السلام) باشد، در اين مقام ها هيچ فرقى ندارند. بايد بدانى كه حقيقت ما، يكى است، حقيقت ما با هم فرقى ندارد.
    فكر مى كنم با يك مثال بهتر بتوانى اين مطلب را درك كنى، آيا نور خورشيد را وقتى از شيشه هاى رنگى عبور مى كند، ديده اى؟ اگر رنگ شيشه، سبز باشد، نور خوشيد هم سبز مى شود، اگر رنگ شيشه آبى باشد، نور خورشيد هم آبى به نظر مى آيد، اگر شيشه قرمز باشد، نور خورشيد هم قرمز مى شود، امّا همه اين نورهاى سبز و آبى و قرمز، يك نور بيشتر نيست، نور خورشيد، يكى است، امّا تو آن نور را وقتى از شيشه هاى رنگى عبور مى كند به رنگ هاى مختلف مى بينى. همين طور، حقيقت ما هم يكى است، نور ما يكسان است.
    نمى دانم آيا مى دانى خدا چه زمانى ما را آفريد؟ آيا مى دانى وقتى خدا اراده كرد كه جهان هستى را بيافريند، ابتدا نورِ ما را آفريد؟
    آرى! نورِ ما اوّلين آفريده خداست. آن روزى كه خدا نورِ ما را آفريد، هنوز زمين و آسمان ها آفريده نشده بودند، ما بوديم و غير از ما هيچ آفريده ديگرى نبود، آن روز، حمد و ستايش خدا را مى گفتيم.
    ما بوديم و خداى خود، هيچ آفريده ديگرى نبود، چهارده هزار سال بعد از آن، خداوند عرش خود را آفريد، آن وقت نور ما را در عرش خود قرار داد.[80]
    خوب دقّت كن كه اكنون سخن از خلقت نورِ ما مى باشد، سخن در مورد خلقت جسم ما نيست، جسم ما كه در اين دنياىِ خاكى آفريده شد، هزاران سال بعد، زمين آفريده شد، و بعد از سال هاى سال، خدا جسم ما را آفريد. اكنون سخن در مورد آفرينش نورِ ماست، نورى كه جسم نبود، نور خدايى بود.
    آن نور، در واقع، روح ما بود و تو مى دانى كه روح، از جنس خاك نيست، اين جسم است كه از خاك آفريده شده است. خداوند روح ما را هزاران سال قبل از خلقت عرش خود آفريد.
    خلاصه آن كه نورِ ما ساليان سال، در عرش خدا و ملكوت خدا بود، نور ما در آنجا عبادت خدا را مى نمود، بعد از آن خدا اراده نمود و نور ما (كه همان روحِ ماست) به جسم ما منتقل شد، خدا بر بندگانش منت نهاد و ما را به اين دنياى خاكى آورد.
    آرى! خدا دوست داشت تا بندگانش به دست ما هدايت شوند و به كمال برسند، براى همين ما را به اين دنيا آورد، ما را از ملكوت خود به اين دنيا آورد، ما را از بزمِ مخصوص خود به اين ظلمتكده منتقل نمود تا ما دست همه را بگيريم و به سوى خدا رهنمون شويم، ما آمده ايم تا راه خدا را نشان بدهيم، آمده ايم تا اين دنياى تاريك را با نور خود روشن كنيم، آمده ايم دستگيرى كنيم و همه را به سعادت و رستگارى برسانيم، آمده ايم تا خداجويان در اينجا بى يار و ياور نباشند و راه را گم نكنند، ما آمده ايم تا همه را به سوى خدا ببريم.
    ? ? ?
    خداوند به بندگان خود دستور داد تا بر ما درود و صلوات بفرستند كه اين كار باعث مى شود تا رحمت خدا را به سوى خود جذب كنند، حتماً شنيده اى كه بهترين راه براى رسيدن به رحمت خدا، همانا صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّد(عليهم السلام) است.
    خداوند ولايت ما را باعث پاكيزگى اخلاق و پاكى قلب و جان بندگان خود قرار داده است، ولايت ما مى تواند كفّاره گناهان بشود و گناهان را از پرونده اعمال شيعيان ما پاك نمايد، آرى! شيعيان واقعى ما به خاطر همين ولايت ما، قلب هايى پاك و اخلاق و كردار زيبا دارند. شيعيان ما همواره به خوبى ها و مقام والاى ما ايمان داشته اند، آنها محبّت ما را با هيچ چيز ديگرى عوض نمى كنند.[81]
    همه مردم بايد بدانند كه خدا مقامى بس بزرگ به ما داده است، جايگاه ما از جايگاه همه پيامبران (به غير از جايگاه محمّد(صلى الله عليه وآله)) بالاتر است، هيچ كس نمى تواند به مقام ما برسد.
    اين مقامى است كه خدا به ما عنايت كرده است و به همه بندگان خود هم خبر داده است كه ما چه جايگاهى نزد او داريم، آرى! خدا مقام ما را بر ديگران پنهان نكرد، بلكه زيبايى ها و خوبى هاى ما را به همه خبر داده است، اين پيام خدا براى همه بود: اى فرشتگان من! اى پيامبران من! اى بندگان من! با همه شما هستم، بدانيد كه من محمّد و آل محمّد را برترى دادم، مقام آنها از همه و همه بالاتر و والاتر است.
    اين پيام خدا را همه شنيدند، همه فهميدند كه ما نزد خدا جايگاهى مخصوص داريم و خدا هيچ كس را به اندازه ما دوست ندارد.
    اين جايگاهى است كه خدا فقط به ما عنايت كرده است و خداوند هيچ كس به غير از ما را اين گونه بزرگى و عظمت نداده است، خدا ما را به بزمِ مخصوص خود راه داده است، و كس ديگرى را به آنجا راه نيست، هيچ كس نبايد آرزوى رسيدن به جايگاه ما را بنمايد كه اين يك آرزوى دست نيافتنى است. خدا آن جايگاه را فقط براى ما در نظر گرفته است و بس.
    وقتى آدم(عليه السلام) و حوا در بهشت زندگى مى كردند، يك روز خداوند پرده از مقابل چشم آنها برداشت. آنها عرش خدا را ديدند، آنها آن روز نورهاى ما را ديدند كه در عرش خدا بود، نام هاى ما را آنجا يافتند، آنها از خدا سؤال كردند كه اينان كيستند كه اين گونه نزد تو مقام دارند.
    خداوند در پاسخ اين سؤال به آنان چنين گفت: آن نورهايى كه شما در عرش من مى بينيد، نور بهترين بندگان من مى باشد. بدانيد كه اگر آنها نبودند، من شما را خلق نمى كردم! آنان خزانه دار علم و دانش من هستند و اسرار من نزد آنان است. هرگز آرزوى مقام آنها را نكنيد كه مقام آنها بس بزرگ و والاست.[82]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳: از كتاب نردبان آبى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن