کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هفده

      فصل هفده


    آن پيرمرد را مى بينى كه آنجا نشسته است، او ابوبصير است، اكنون او رو به امام مى كند و مى گويد:
    ــ من ديگر پير شده ام و مرگ من نزديك است، نمى دانم كه آخرت من چگونه خواهد بود؟
    ــ اى ابوبصير! چرا چنين سخن مى گويى؟ هر كسى براى خود رهبر و امامى انتخاب كرده است، آيا خوشحال نيستى كه از خاندان پيامبر پيروى كرده اى؟ خشنود باش و بدان كه خدا به شيعيان ما نظر مهربانى دارد.
    ــ آقاى من! برايم سخن بگو!
    ــ فرشتگان از خدا مى خواهند تا گناه شيعيان ما را ببخشد، فرشتگان براى شما استغفار مى كنند.
    ــ برايم سخن بگو!
    ــ خداوند در قرآن مى گويد: "اى كسانى كه بر خويش ستم كرده ايد از رحمت خدا نااميد نشويد كه خدا همه گناهان شما را مى بخشد"، منظور از اين آيه، شيعيان ما مى باشند كه خداوند گناهان آن ها را مى بخشد.
    ــ آقاى من! من ديگر از مرگ هراسى به دل ندارم.[220]
    ? ? ?
    مدّتى بود در اين فكر بودم كه كدام يك از كارهاى خوب، زودتر از همه كارها، باعث خشنودى خدا مى شود؟ من خواستم بدانم كدام كار خوب مى تواند مرا در آغوش مهربانى خداوند قرار دهد.
    سرانجام تصميم گرفتم اين سؤال را از امام بپرسم، آن حضرت در جواب من فرمود: "هيچ عبادتى زودتر و سريع تر از احترام به پدر و مادر، نمى تواند خشنودى خداوند را در پى داشته باشد".[221]
    وقتى اين سخن را شنيدم، تصميم گرفتم تا بيشتر به پدر و مادر خود نيكى كنم و قدر آنان را بدانم زيرا از قلب پدر و مادر تا رضايت خدا، راهى نيست.
    ? ? ?
    امروز يكى ياران امام از سفر حجّ آمده است، امام به او رو مى كند و مى گويد:
    ـــ آيا مى دانى كه خداوند براى حاجى چه ثوابى قرار داده است؟
    ــ نه. نمى دانم.
    ــ وقتى بنده اى به دور خانه خدا طواف كند و دو ركعت نماز طواف را بخواند و بين صفا و مروه سعى كند، خداوند براى او شش هزار ثواب مى نويسد و شش هزار گناه او را مى بخشد و مقام او را شش هزار مرتبه بالا مى برد.
    ــ آقاى من! اين ثواب بسيار زيادى است!
    ــ آيا مى خواهى كارى رابه تو ياد دهم كه ثواب آن از طواف هم بيشتر باشد؟
    ــ آرى.
    ــ كمك نمودن به برادر مؤمن و برآورده كردن حاجت او، نزد خدا بالاتر از ده حجّ مى باشد.
    همه ما با شنيدن اين سخن به فكر فرو مى رويم، اكنون مى فهميم كه اسلام چقدر به كمك كردن به ديگران اهميّت داده است.[222]
    ? ? ?
    من عادت دارم كه اگر بخواهم از كسى تعريف كنم به ظاهر او نگاه مى كنم، براى اينكه ببينم چقدر ديندار است به طول ركوع و سجود او نگاه مى كنم، امّا تو به من ياد مى دهى تا به ميزان عقل و معرفت او توجّه كنم، زيرا خدا هرگز به زيادى عبادت بندگان نگاه نمى كند بلكه به عقل آن ها نظر مى كند.
    امروز امام برايم ماجرايى را تعريف مى كند تا من از آن درس بگيرم، ماجراى آن مردى كه سال ها پيش در جزيره اى سرسبز و خرم زندگى مى كرد و همواره مشغول عبادت بود. يكى از فرشتگان كه فكر مى كرد كه اين فرد مقام بزرگى نزد خدا دارد، از خدا خواست تا مقام آن فرد را به او نشان بدهد.
    وقتى آن فرشته مقام آن فرد را ديد، تعجّب كرد. اينجا بود كه خدا به آن فرشته دستور داد تا به آن جزيره برود و مدّتى با آن فرد زندگى كند.
    آن فرشته به شكل انسان درآمد و نزد او رفت و به او گفت كه من مى خواهم مدّتى مهمان تو باشم و مثل تو خدا را عبادت كنم.
    مدّتى گذشت، يك روز آن فرشته نگاهى به اطراف خانه آن مرد انداخت و گفت: عجب جاى باصفايى دارى، واقعاً كه براى عبادت كردن بسيار خوب است. مرد گفت: آرى! ولى اين جا يك عيب بزرگ دارد.
    فرشته با تعجّب گفت: چه عيبى؟ مرد گفت: نگاه كن، ببين چقدر علف هاى سبز در اين جا روييده است، كاش خداى ما درازگوشى مى داشت و ما آن درازگوش را در اين علفزار مى چرانديم تا اين علف ها هدر نرود!
    آن فرشته چيزى را كه شنيده بود باور نمى كرد، آخر اين فرد خدا را چگونه مى شناخت، خدايى كه مانند انسان است و نياز به يك مركب دارد!
    اينجا بود كه خدا به آن فرشته وحى كرد: "من مقام و پاداش هر كس را به مقدار عقل او مى دهم".[223]
    ? ? ?
    نگاه كن، امام از خانه خود خارج مى شود، به راستى در اين وقت روز، آن حضرت به كجا مى رود؟
    آيا موافقيد همراه آن حضرت برويم؟
    بعد از عرض سلام و ادب، با آن حضرت همراه مى شويم، چند نفر از ديگر دوستان نيز به ما مى پيوندند.
    در بين راه با امام مشغول صحبت مى شويم و سؤال هاى خود را از آن حضرت مى پرسيم و ايشان با روى باز به سؤال هاى ما پاسخ مى دهد، ناگهان امام رو به قبله مى ايستد و به سجده مى رود و مشغول دعا مى شود.
    من رو به امام مى كنم و مى گويم:
    ــ آقاى من! چرا شما در اينجا به سجده رفتيد؟
    ــ ياد يكى از نعمت هايى افتادم كه خدا به من داده است، دوست داشتم در مقابل خداى خويش به سجده بروم و شكر آن را به جا آورم، نخواستم هنگامى كه اين نعمت خدا را ياد كردم با بى توجّهى از آن بگذرم، هر گاه خداوند نعمتى را به بنده خود بدهد و آن بنده، سجده شكر آن را بجا آورد خداوند به فرشتگان دستور مى دهد تا نعمت هاى زيادترى به آن بنده بدهند.[224]
    وقتى اين سخن امام را مى شنوم، تصميم مى گيرم تا هر وقت به ياد نعمتى از نعمت هاى خدا افتادم به سجده بروم و شكر او را بجا آورم.
    ? ? ?
    اين سخن امام است كه مى خواهم در اينجا نقل كنم:
    هر كس مى خواهد بداند كه آيا واقعاً ما را دوست دارد يا نه، به قلب خود مراجعه كند، اگر در قلب خود محبّت دشمنان ما را هم يافت، بداند كه از ما نيست و ما هم از او نيستم، دروغ مى گويد كسى كه ادّعا مى كند ما را دوست دارد و از دشمن ما بيزار نيست.[225]
    وقتى در اين سخن فكر مى كنم، مى فهمم كه بايد از دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) بيزار باشم.
    اگر بخواهم جزء پيروان راستين شما باشم، بايد هم محبّت شما را داشته باشم و هم با دشمنان شما، دشمن باشم.
    دشمنان شما در حقّ شما ظلم زيادى نمودند، خانه مادرتان فاطمه(عليها السلام) را آتش زدند، محسن او را كشتند، حال چگونه مى شود كه محبّت آنان در قلب من باشد.
    هرگز!
    من از همه كسانى كه در حقّ شما ظلم كردند، بيزار هستم.
    من براى زندگى در اين دنيا دو راه بيشتر ندارم، يا بايد به حزب خدا بپيوندم يا به حزب شيطان.
    وقتى من از دشمنان خاندان پيامبر بيزارى مى جويم، از شيطان و حزب او و دوستانش بيزار شده ام.
    من مى دانم كه دين، هم اصول دارد و هم فروع. "تولّا" و "تبرّا" از فروع دين است. تولّا، يعنى با دوستان خدا دوست بودن!
    تبرّا، يعنى با دشمنان خدا دشمن بودن!
    مگر دين چيزى به غير از دوست داشتن و دشمن داشتن مى باشد، دين يعنى اين كه من دوستان خدا را دوست بدارم و با دشمنان خدا دشمن باشم.[226]
    تبرّا، يعنى شيطان ستيزى و شيطان گريزى!
    تبرّا، يعنى بى رنگى تمام جاذبه ها و جلوه هاى شيطانى در زندگى من! تبرّا، براى هميشه، بريدن از همه پليدى ها و پيوستن به همه خوبى هاست!
    ? ? ?
    اسم او مُيّسِر است، گوش كن او با امام سخن مى گويد:
    ــ آقاى من! همسايه اى دارم كه شب ها من با صداى قرآن خواندن او، براى نماز شب بيدار مى شوم. او گاهى قرآن مى خواند، گاهى گريه مى كند و خدا را مى خواند. او آدم خوبى است و اهل گناه و معصيت هم نيست.
    ــ اى ميسّر! آيا او ولايت ما اهل بيت(عليهم السلام) را قبول دارد؟
    ــ نه.
    ــ آيا مى دانى بهترين نقطه زمين براى عبادت كجاست؟
    ــ نه. نمى دانم.
    ــ دو نقطه زمين، بهترين مكان ها هستند، اول: كنار كعبه، بين حجرالأسود و مقام ابراهيم. دوم: مسجد پيامبر در مدينه، بين منبر پيامبر و قبر پيامبر.
    ــ ممنونم كه اين را به من ياد داديد.
    ــ اى مُيّسِر! اگر كسى هزار سال در اين دو مكان، خدا راعبادت كند و بعداً در راه خدا مظلومانه كشته شود، اگر ولايت ما را قبول نداشته باشد، خدا در روز قيامت او را به عذاب خود گرفتار خواهد ساخت.[227]
    وقتى اين سخن امام را مى شنوم به ياد حكايت حضرت موسى(عليه السلام) مى افتم، آيا دوست دارى براى تو آن حكايت را بگويم؟
    موسى(عليه السلام) از مكانى عبور مى كرد، نگاهش به مردى افتاد كه دست هاى خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و دعا مى كرد، موسى(عليه السلام) از آنجا رفت.
    بعد از مدّتى، باز موسى(عليه السلام) گذرش به آنجا افتاد، ديد كه آن مرد هنوز دعا مى كند و دست هايش رو به آسمان است و اشك در چشمان خود دارد، گويا هنوز حاجت او روا نشده است.
    در اين هنگام خدا به موسى(عليه السلام) چنين سخن گفت: اى موسى! او هرچقدر مرا بخواند و دعا كند، من دعايش را مستجاب نمى كنم، اگر او مى خواهد من صدايش را بشنوم و حاجتش را روا كنم بايد به دستور من عمل كند، من دستور داده ام تا بندگان من از راهى كه گفته ام مرا بخوانند. اين مرد هم بايد از راه ايمان به سوى من بيايد، نه اين كه راه ديگرى را بپيمايد و از راه ايمان روى برگرداند.[228]
    اين سخن خدا خيلى چيزها را براى ما روشن مى كند، خدا دوست دارد كه بندگانش از راه ايمان به سوى او بيايند.
    اگر من دوست دارم كه خدا صدايم را بشنود و حاجت مرا بدهد بايد ولايت اهل بيت(عليهم السلام) را قبول داشته باشد، زيرا آنان راه ايمان هستند، اگر از اين راه به سوى خدا بروم، خدا صدايم را مى شنود و دعايم را اجابت مى كند.
    ? ? ?
    امروز مى خواهيم به خانه امام برويم، سَدير كه از كوفه آمده است همراه ما مى آيد، وقتى وارد خانه امام مى شويم، سلام مى كنيم، جواب مى شنويم، منظره اى مى بينيم كه باعث تعجّب ما مى شود: امام روى زمين نشسته است و مشغول گريه است، قطرات اشك از صورت امام فرو مى غلطد.
    امام چنين مى گويد: "آقاى من! غيبت و دورى تو خواب را از چشم من ربوده است، كاسه صبرم را لبريز كرده است. من در دورى تو، ديگر آرام و قرار ندارم. مولاى من! غيبت تو غم ها را به دل من آورده است...".
    سَدير از شنيدن اين سخنان نگران مى شود، چه مصيبتى بر امام وارد شده است؟ او رو به امام مى كند و مى پرسد:
    ــ آقاى من! چه شده است؟ چرا اين گونه گريه مى كنيد؟
    ــ امروز صبح كتابى را مى خواندم كه از حضرت على(عليه السلام) به دست من رسيده است. در آن كتاب، حوادثى كه تا روز قيامت در دنيا روى خواهد داد، آمده است.
    ــ در آن كتاب چه خوانديد كه چنين نگران شديد؟
    ــ دوازدهمين امام شيعه، مهدى(عليه السلام) است. در آن كتاب خواندم كه او مدّتى طولانى از ديده ها پنهان خواهد شد. در آن روزگار شيعيان ما امتحان خواهند شد و گروهى از آن ها در امامت مهدى(عليه السلام) شك مى كنند و از دين خود دست مى كشند وقتى من اين حوادث را خواندم، غم و غصّه به دلم آمد و اشكم جارى شد.
    ــ آقاى من! آيا مى شود براى ما در مورد مهدى(عليه السلام) سخن بگوييد؟
    ــ بدانيد كه مهدى(عليه السلام) به چهار پيامبر شباهت دارد.
    ــ آن پيامبران كدامند؟
    ــ موسى و عيسى و نوح و خضر.
    ــ شباهت مهدى(عليه السلام) به موسى(عليه السلام) چگونه است؟
    ــ فرعون مى دانست كه حكومت او به دست موسى(عليه السلام) نابود خواهد شد امّا نمى دانست كه موسى(عليه السلام) در كدام خانواده به دنيا خواهد آمد، براى همين دستور داد بيست هزار نوزاد از بنى اسرائيل را كشتند تا شايد بتواند موسى(عليه السلام) را نابود كند، امّا خداوند موسى(عليه السلام) را از شرّ فرعون نجات داد. دشمنان ما هم تلاش خواهند كرد تا مهدى(عليه السلام) را به قتل برسانند، امّا آنان هرگز موفّق نخواهند شد.
    ــ آقاى من! شباهت مهدى(عليه السلام) به عيسى(عليه السلام) چيست؟
    ــ مسيحيان بر اين باور هستند كه عيسى(عليه السلام) به دار آويخته شده و كشته شده است، ولى قرآن مى گويد كه او زنده است و هرگز دشمنان نتوانستند او را به قتل برسانند. آرى! عيسى(عليه السلام) زنده است ولى الآن از ديده ها پنهان مى باشد. همين طور مهدى(عليه السلام) از ديده ها پنهان خواهد شد. در آن روزگار، گروهى خواهند گفت كه او اصلاً به دنيا نيامده است، گروه ديگر خواهند گفت كه او مرده است!
    ــ آقاى من! شباهت مهدى(عليه السلام) به نوح(عليه السلام) چگونه است؟
    ــ مدّت زيادى نوح(عليه السلام) در ميان قوم خودش بود و آن ها را به سوى خدا دعوت مى كرد و آن ها قبول نمى كردند، تا آن زمان كه خدا تصميم گرفت عذاب را بر آنان نازل كند. در آن هنگام جبرئيل بر نوح(عليه السلام) نازل شد و هفت هسته درخت خرما به نوح(عليه السلام)داد.
    ــ آن هسته ها براى چه بودند؟
    ــ جبرئيل به نوح(عليه السلام) گفت كه اين هسته ها را در زمين بكارد، وقتى كه اين هسته ها تبديل به درختان تنومندى شدند، عذاب كفّار فرا خواهد رسيد. نوح(عليه السلام)اين خبر را به ياران خود داد و همه خوشحال شدند، آن ها سال ها صبر كردند تا آن هسته ها به درختان تنومندى تبديل شدند.
    ــ آيا آن وقت عذاب بر كفّار نازل شد؟
    ــ وقتى همه منتظر وعده خدا بودند جبرئيل نازل شد و به نوح دستور داد تا هسته آن درخت ها را بگيرد و آن را در زمين بكارد، هر وقت كه اين هسته هاى جديد تبديل به درخت شدند عذاب كفّار نازل خواهد شد. وقتى نوح(عليه السلام) اين سخن را به ياران خود گفت عدّه زيادى از آنان از دين برگشتند و با خود گفتند اگر نوح بر حق بود، هرگز چنين نمى شد.
    ــ سرانجام چه شد؟
    ــ خدا آن قدر ياران نوح(عليه السلام) را امتحان كرد تا عدّه كمى باقى ماندند، خدا هفت بار به نوح(عليه السلام) دستور داد تا هسته هاى جديد بكارد. خيلى ها از دين دست برداشتند و فقط هفتاد و دو نفر باقى ماندند.
    ــ بعد از آن چه شد؟
    ــ خدا آن وقت به نوح(عليه السلام) دستور داد تا مشغول ساختن كشتى شود و بعد از مدّتى طوفان، همه كفّار را نابود كرد. غيبت مهدى(عليه السلام) هم آن قدر طول مى كشد تا كسانى كه اهل شكّ و ترديد هستند از صف مؤمنان و شيعيان ما جدا شوند.
    ــ آقاى من! شباهت مهدى(عليه السلام) به خضر(عليه السلام) چيست؟
    ــ خدا مى دانست كه مهدى(عليه السلام) عمرى طولانى خواهد داشت و غيبت او طولانى خواهد شد. براى همين به خضر هم عمرى طولانى عنايت كرد تا شاهدى براى عمر طولانى قائم ما باشد.[229]
    ? ? ?
    يكى از دوستان ما مى خواهد به شهر خود بازگردد، امام صادق(عليه السلام) به او مى گويد: "سلام مرا به شيعيان برسان و اين پيام را به آنان بگو".
    من دقّت مى كنم تا بدانم پيام امام چيست. اكنون امام پيام خود را مى گويد:
    اى شيعيان! بدانيد وقتى در مجالس خود ما را ياد مى كنيد، خداوند به شما افتخار و مباهات مى كند.
    از شما مى خواهم وقتى با هم هستيد از ما اهل بيت ياد كنيد، زيرا اين كار شما باعث مى شود تا ياد ما و دين ما زنده بماند.
    آيا مى دانيد بهترين مردم چه كسانى هستند؟ كسانى كه همواره ما را ياد كنند و ياد ما را در دل مردم زنده نگه دارند.[230]
    من وقتى اين سخن را مى شنوم، متوجّه مى شوم كه زنده نگاه داشتن ياد اهل بيت چقدر ارزش دارد.


کتاب با موضوع امام ششم


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷: از كتاب صبح ساحل نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن