کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۲

     ۲


    به من نگاه مى كنى، اين همه كتاب و كاغذ همراه خود به اينجا آورده ام، تعجّب كرده اى، پس چنين مى گويى: آقاى نويسنده! همه به مسجد جمكران مى آيند تا نماز بخوانند و دعا كنند، تو اينجا آمده اى كه بنويسى؟! نوشتن را براى خانه بگذار و اينجا نماز بخوان.
    به تو حقّ مى دهم، ولى نكته مهم اين است كه من در خانه نمى توانم اين كتاب را بنويسم، هراس مرا فرا مى گيرد، من از دست دشمن به اينجا پناه آورده ام.
    كدام دشمن؟ دشمنى كه از هر دشمنى، دشمن تر است، دشمنى كه سوگند ياد كرده است نسل بشر را به تباهى بكشد، من از دست شيطان به اينجا پناه آورده ام.
    يادت هست كه چند بار به تو گفتم مى خواهم اين كتاب را بنويسم، تو هر بار كه مرا مى ديدى از من درباره آن سؤال مى كردى و من هم به تو جوابى مى دادم كه نااميد مى شدى، شيطان همه قدرتش را به ميدان آورده بود، او نمى گذاشت من كارى انجام بدهم.
    تو كه دوست من هستى مى دانى كه وقتى نمى توانم بنويسم چقدر زندگى برايم سخت مى شود، هيچ كس به اندازه يك نويسنده كه نمى تواند بنويسد زجر نمى كشد، يادت هست يك بار به تو گفتم آرزو نكن نويسنده باشى، زيرا طاقت اين زجر را ندارى، حالا كه دانستم كه چقدر مقصّر هستم و چرا زودتر در اين باره ننوشته ام، بيشتر زجر مى كشم، من بايد خيلى زودتر در اين درباره، كتاب مى نوشتم، خيلى دير دست به قلم بردم.
    امّا چه جلسه خوبى بود! ديشب را مى گويم كه با هم به مجلس روضه رفتيم، ديدى كه من چقدر مضطر بودم، در دلم غوغايى بود، خيلى التماس كردم كه بتوانم از اين مرحله عبور كنم، وقتى روضه تمام شد به دلم افتاد كه بايد به مسجد جمكران بروم، فاصله خانه من تا مسجد جمكران 110 كيلومتر است، براى همين بود كه كتاب هايم را در دست گرفتم و به اين مسجد كه خانه امام زمان است پناه آوردم.
    هر كس در اين مسجد نماز بخواند مانند اين است كه در خانه كعبه نماز خوانده است، اين سخن از حضرت مهدى(عليه السلام) است.
    من بر اين باورم كسى كه به اينجا پناه بياورد، ديگر شيطان از او نااميد مى شود، من به اينجا پناه آورده ام. اكنون تو به من آفرين مى گويى، ديگر مى دانى كه اگر من خودم باشم و خودم، چقدر ناچيز و ضعيف و ناتوانم، من از شكست خود سخن گفتم، زيرا از خود، هيچ ندارم و يك نهيب شيطان مرا بيچاره مى كند!
    اگر قرار باشد كه ميدان مبارزه را ترك نكنم و به جنگ شيطان بروم، اوّل بايد خودم را بشكنم، به ضعف و ناتوانى خود اقرار كنم، من نوكرى ناچيزم، من نمى نويسم كه آقايى كنم، بلكه مى نويسم تا نوكرى خود را نشان بدهم، من نوكر درِ خانه مولايم مهدى(عليه السلام) هستم، براى همين وقتى بى پناه شدم به او پناه مى آورم، اكنون در خانه او منزل كردم تا يارى ام كند كه بتوانم بنويسم.

    * * *


    از كجا مى دانستى كه من چاى مى خواهم، ممنونم كه رفتى و اين ليوان چاى را برايم تهيه كردى، خسته راه بودم، چند ساعت هم مطالعه كرده ام، حالا مى خواهم بنوسم، اين چاى چقدر مى چسبد! خدا تو را از من نگيرد! اگر تو نباشى با چه انگيزه اى بنويسم؟ يادت هست يك بار برايت گفتم كه اگر تو نباشى، نويسندگىِ من، بيهوده مى شود، من خوشبخت ترين نويسنده جهان هستم چون دوستى مانند تو دارم كه پا به پاى من مى آيى و مرا تنها نمى گذارى.
    مطالب زيادى در ذهن من هست كه بايد آنها را بازگو كنم، نياز به زمان دارم تا بتوانم مطالب را حلاجى كنم و آنها را در جاى خود بازگو كنم، ممنونم كه حوصله به خرج مى دهى و همراه من هستى.
    نگاهت مى كنم، مى دانم كه سؤالى دارى، مى خواهى با من حرف بزنى، سؤالت 13را بپرس من گوش مى كنم:
    آقاى نويسنده! اين همه كتاب نوشته مى شود، خودت بيش از صد كتاب نوشته اى، هيچ كجا شيطان تو را زمين نزد، پس چرا براى نوشتن اين كتاب كم آوردى؟ مگر تو مى خواهى از چه مطلب مهمى بنويسى؟ چرا مى گويى شيطان با تو اين گونه، دشمنى كرده است؟
    شخص جواهرفروشى در بازار، مغازه اى داشت، او نوكرى داشت كه گاهى او را به دنبال كارى مى فرستاد، يك روز به نوكر خود، دُرّ گران قيمتى داد تا آن را به جايى ببرد، دزدى در كمين آن نوكر بود، آن دزد مى دانست كه آن دُرّ چقدر قيمتى است و مى توان با آن، نصف بازار آن شهر را خريد، خود آن نوكر كه ارزشى نداشت، آن دُرّ كه ساعتى در دست او بود، قيمتى بود، وقتى شيطان فهميد كه مى خواهم از رازى ارزشمند بنويسم به ميدان آمد و اين گونه مرا آزار داد.
    بيش از اين تو را معطل نمى كنم، موضوع اين كتاب درباره اهميّت مجلس دعا براى ظهور است، اين كتاب مى خواهد كليد ظهور آن حضرت را به جامعه معرفى كند و همه را تشويق كند تا براى ظهور آن حضرت، زياد دعا كنند، دعا براى ظهور، آدابى دارد كه بايد آن را آموخت، ما در هنگام دعاى ظهور از سختى ها و گرفتارى ها به خدا شكايت كنيم و از او بخواهيم اين گرفتارى ها را برطرف كند، بايد از مصيبت ها و گرفتارى هاى مولاى خود باخبر بشويم، بايد بدانيم مولاى ما در زندان سختى ها گرفتار شده است، پس براى نجات او دست به دعا برداريم، بايد به بيچارگى خود نيز پى ببريم و از خدا بخواهيم به اين بيچارگى ما رحم كند. من مى خواهم درباره اين مطالب سخن بگويم، تك تك اين مطالب را شرح دهم تا معناى آن واضح و روشن شود.
    قبل از هر چيز بايد برايت بگويم كه روز ظهور، روز مرگ شيطان است، براى همين است كه او هر كارى كه بتواند انجام مى دهد تا شيعيان كمتر براى ظهور دعا كنند، او همه توان و نيروى خود را به ميدان مى آورد تا ظهور، عقب بيفتد! او سوگند ياد كرده است كه نسل بشر را به تباهى بكشد، اگر يك روز هم ظهور عقب بيفتد او تعداد بيشترى را مى تواند به خاك سياه بنشاند، او مانند گرگى است كه به طعمه هاى زيادتر فكر مى كند، او دشمن سعادت بشر است...

    * * *


    در قرآن در آيه 80 سوره "ص" داستان شيطان بازگو شده است، همه ما مى دانيم كه وقتى خدا آدم(عليه السلام)را آفريد فرمان داد تا همه فرشتگان بر او سجده كنند، شيطان در آن زمان در ميان فرشتگان بود، اين دستور خدا شامل حال او هم مى شد، ولى شيطان بر آدم(عليه السلام) سجده نكرد، خدا به او چنين گفت: "اى شيطان ! از مقام فرشتگان من دور شو ! تو شايستگى اين مقام را ندارى، تو از درگاه من دور شده اى و تا روز قيامت، لعنت من بر تو خواهد بود".
    شيطان در پاسخ گفت: "خدايا! مرا تا روز قيامت مهلت بده و زنده بدار!"، خدا به او گفت: "من به تو مهلت مى دهم، امّا نه تا روز قيامت، بلكه تا روز مشخّصى به تو فرصت مى دهم و جان تو را نمى گيرم، تو فقط تا آن روز زنده مى مانى".
    آيا مى دانى چرا خدا به شيطان مهلت داد؟ شيطان سال ها خدا را عبادت كرده بود، او دو ركعت نماز خوانده بود كه چهار هزار سال طول كشيد. اين يك قانون است: خدا هرگز به كسى ظلم نمى كند، او عادل است و اگر كسى كار خوبى انجام دهد، نتيجه آن را به او مى دهد، شيطان در مقابل اين عبادت ها، از خدا خواست كه به او عمرى طولانى بدهد، خدا تقاضاى او را طبق قانون عدالت پذيرفت.
    چرا عبادت هاى شيطان سبب نجات او نشد؟ او در اين عبادت ها، اخلاص نداشت و اين عبادت ها را براى خدا انجام نمى داد، او مى خواست تا در ميان فرشتگان به خوبى مشهور شود. اگر عبادت او از روى اخلاص بود، قطعاً سبب نجات او مى شد.
    از طرف ديگر، شيطان از خدا خواست كه تا روز قيامت به او مهلت بدهد، امّا خدا به او تا زمان مشخّصى فرصت داد. آن زمان مشخّص، روزگار ظهور مهدى(عليه السلام)است، در آن روزگار، شيطان همه پيروان خود را جمع مى كند و به جنگ مهدى(عليه السلام)مى آيد، جنگى در مى گيرد و شيطان از لشكر مهدى(عليه السلام)شكست مى خورد، ياران مهدى(عليه السلام)شيطان را نزد آن حضرت مى آورند، آن روز، روز مرگ شيطان است، مرگى كه با ذلّت و خوارى همراه است، آن شيطانى كه تكبّر و غرور داشت خوارى و ذلّت را به چشم مى بيند و براى هميشه دنيا از شرّ او راحت مى شود.
    آرى، روز ظهور، روز مرگ شيطان است، براى همين است كه او هر كارى مى كند و هر نقشه اى مى كشد تا شيعيان براى ظهور دعا نكنند، شيطان به خوبى مى داند كه اگر شيعيان يكدل شوند و همه براى ظهور دعا كنند، خدا هر چه زودتر به وعده اش عمل مى كند و روزگار غم ها و گرفتارى ها به سر مى آيد و مهدى(عليه السلام) ظهور مى كند، آن وقت است كه شيطان به سزاى اعمالش مى رسد، پس براى همين تلاش مى كند تا شيعيان را به خواب غفلت فرو ببرد، او كارى مى كند كه كمتر كسى براى ظهور دعا كند، او مى داند كه دعا رمز ظهور است، پس مردم را غافل مى كند...

    * * *


    نگاهى به من مى كنى، اكنون ديگر حق را به من مى دهى، رو به من مى كنى و مى گويى: اگر قرار باشد اين كتاب كارى كند تا عدّه اى از خواب غفلت بيدار شوند، پس خوب كارى كردى كه به مسجد جمكران كه خانه امام زمان است پناه آوردى!
    خوشحال مى شوم كه ديگر منظور مرا متوجّه شدى، من در نوشتن هيچ كتابى مانند اين كتاب، اين قدر اذّيت نشدم! بارها خواستم بنويسم، امّا هر بار، مانعى پيش مى آمد، آن قدر اين ماجرا تكرار شد تا سرانجام به مسجد جمكران پناه آوردم، در اينجا نماز خواندم، توسّل پيدا كردم و الحمد لله اكنون دارم مى نويسم...

    * * *


    يادش به خير! سى سال قبل جوانى بودم كه در جستجوى علم و معرفت، تكاپو داشتم، يك روز به ديدار يكى از دوستانم رفته بود كه سخن از سختى هاى اين دنيا به ميان آمد، انسان در اين دنيا چقدر بلا و گرفتارى مى بيند، خدا انسان را از ملكوت به اين دنيا آورد تا در اين مسير به كمال برسد، ولى گاهى اين بلاها و مشكلات بر انسان خيلى سخت جلوه مى كند، دوستم آن روز گفت: "ارزش دارد كه انسان براى رسيدن به مسجد جمكران به اين دنيا بيايد و همه اين سختى ها را تحمّل كند"، اين سخن چقدر به دلم نشست، آرى، درست است كه زندگى دنيا پر از سختى است ولى ارزش دارد كه انسان همه اين سختى ها را تحمل كند و در عوض در اين مكان مقدّس حضور پيدا كند، مسجد جمكران آن قدر شرافت دارد كه براى رسيدن به آن شرافت، تحمّل سختى هاى دنيا آسان جلوه مى كند.
    دوستم به من مى گفت: سعى كن در محل قديمى مسجد جمكران حضور پيدا كنى، درست است كه مكان هاى ديگر مسجد هم شرافت دارد، امّا آن محل قديمى مسجد كه به دست امام زمان(عليه السلام)به عنوان مسجد مشخّص شده است قطعه اى از ملكوت است. من هر وقت به مسجد جمكران مى روم به مسجد اصلى مى روم و در قسمت نزديك محراب اصلى نماز مى خوانم (اگر كسى از خادمان مسجد درباره اين قسمت اصلى سؤال كند، او را راهنمايى مى كنند). الان مسجد خلوت است و من در همان قسمت نشسته ام، اينجا جلوه بهشت نيست، بلكه جلوه بالاترين جايگاه بهشت است...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱: از كتاب وقت رهایی نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن