کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۷

     ۷


    خدا را شكر مى كنم كه تا اينجاى كتاب را نوشتم، هنوز مطالب زيادى در ذهنم هست، ولى كمى خسته شدم، نماز مغرب و عشا نزديك است، نماز كه خوانديم به خانه يكى از دوستان مى رويم، يك طبقه از خانه او، حسينيّه است و سال هاى سال در آنجا مجلس روضه برقرار شده است، من دوست دارم براى استراحت به آن حسينيّه بروم.
    نماز مى خوانيم و بعد به خانه دوستم مى رويم، از مسجد تا خانه او فقط ده دقيقه راه است. وقتى به خانه او مى رسيم او بسيار خوشحال مى شود. شب را استراحت مى كنم و صبح زود، بار ديگر به سوى مسجد جمكران مى آيم، دفترم را باز مى كنم، مسير نوشتن را ادامه مى دهم...

    * * *


    سخن به اينجا رسيد كه در سبك زندگى ما بايد شِكوه به خدا حتماً وجود داشته باشد، اين شِكوه باعث مى شود كه ما از نااميدى دور بشويم، در دعاى "نُدبه" چقدر زيبا به اهميّت شِكوه اشاره شده است، در آنجا خطاب به مهدى(عليه السلام)چنين عرضه مى كنيم: "آقاى من! تو در سختى ها گرفتار شده اى و من شِكوه و ضجّه اى ندارم، ناله اى ندارم!".
    آرى، منتظر واقعى كسى است كه دوست ندارد روزگار غيبت براى او عادى قلمداد شود، شايد او گاهى دچار غفلت مى شود و مصيبت ها و گرفتارى هاى امامِ خود را از ياد مى برد، ولى وقتى از خواب غفلت بيدار مى شود خود را خطاكار مى بيند و از سر پشيمانى فرياد برمى آورد كه چرا من شِكوه و ناله اى نداشتم؟ وقتى امام من در زندان سختى ها گرفتار بود چرا من به دنيا و جلوه هاى پر فريب آن دل خوش كردم؟ چرا ناله نزدم؟ چرا گريه نكردم؟
    به راستى آيا من از بلاها و سختى هايى كه بر مهدى(عليه السلام) مى گذرد باخبر هستم؟ مدت ها من فكر مى كردم كه آن حضرت در كنار رودخانه اى به دور از مردم زندگى مى كند و گاهى هم در ميان مردم مى آيد، ولى او روزگار خوبى دارد و منتظر است تا خدا به او فرمان بدهد كه ظهور كند، تصوّر من از امام خود اين چنين بود تا اين كه حديثى شنيدم كه مهدى(عليه السلام) در يك ويژگى همانند ايوب(عليه السلام)است و آن ويژگى همان گرفتار شدن به بلاها و سپس برطرف شدن آن ها مى باشد.
    "فالفَرَج بَعدَ البَلْوى"
    اين حديث از امام سجّاد(عليه السلام) است، وقتى اين حديث را خواندم فهميدم كه امام من اكنون در آماج گرفتارى ها و بلاهاست و زمانى كه خدا اذن بدهد و ظهورش فرا برسد، آن گرفتارى ها برطرف خواهد شد، همانگونه كه ايوب(عليه السلام) به سختى و گرفتارى هاى زيادى مبتلا شد، ايوب(عليه السلام)پيامبر خدا بود و آن همه سختى ديد و سرانجام خدا آن گرفتارى ها را از او برطرف نمود.

    * * *


    چه كسانى باعث شده اند امام من در زندان غيبت گرفتار باشد؟ جواب روشن و آشكار است: "دشمنان". آن دشمنانى كه تشنه خون امام هستند اگر به او دسترسى پيدا كنند، آن حضرت را شهيد مى كنند، لحظه اى فكر كن، بعضى از وهابى ها فتوا داده اند كه كشتن شيعه باعث ورود به بهشت مى شود، آنان كه چنين فتوا داده اند اگر قدرت داشتند شيعيان را قتل عام مى كردند، كسانى كه آرزوى قتل شيعيان را دارند اگر به امامِ شيعيان دسترسى داشتند چه مى كردند؟ يكى از علّت هاى غيبت امام همين حفظ جان امام است.
    پس حالا كه دشمنىِ دشمنان براى تو روشن شد، پس از اين دشمنان به خدا شكايت كن و از او بخواه كه آنان را نابود كند براى همين بايد در دعاى خود از واژه "غَضَب" استفاده كنى، تو بايد چنين بگويى: "خدايا! بر دشمنان مولاى من، غضب كن! خدايا! حالا ديگر از دشمنان انتقام بگير!".
    به اين نكته اى كه برايت بازگو كردم، خيلى دقّت كن، دعا براى ظهور آدابى دارد، اگر همه شيعيان به اين آداب آشنا باشند، حتماً دعاى آنها اثر بيشترى خواهد داشت.

    * * *


    حقّ دارى دليل سخن مرا از من بخواهى، پس بايد حديثى از امام صادق(عليه السلام) را براى تو بازگو كنم، حتماً شنيده اى كه ظهور مهدى(عليه السلام)در روز جمعه خواهد بود، شب جمعه اى كه قرار است مهدى(عليه السلام) ظهور كند اتّفاقاتى مى افتد، در آن شب جمعه خدا فرشته اى را مى فرستد تا چهار منبر براى پيامبر و على و حسن و حسين(عليهم السلام) آماده كند، آن فرشته، اين چهار منبر را در عرش خدا قرار مى دهد.
    فرشتگان و پيامبران و روح مؤمنانى كه قبلاً از دنيا رفته اند در اطراف اين چهار منبر جمع مى شوند، پس پيامبر و على و حسن و حسين(عليهم السلام) مى آيند و بالاى آن منبرها مى نشينند، غوغايى بر پا است، همه صبر مى كنند تا اذان ظهر روز جمعه گفته شود، در آن لحظه درهاى آسمان باز مى شود، در همان موقع اذان، پيامبر دست به دعا برمى دارد و چنين دعا مى كند: "خدايا! تو وعده دادى كه سرانجام، بندگان خوبت در روى زمين حكومت خواهند كرد"، سپس پيامبر به سجده مى رود، همراه او على و حسن و حسين(عليهم السلام) هم به سجده مى روند، آنها در سجده چنين مى گويند: "يا رَبِّ اِغْضَبْ..."، "خدايا! بر دشمنان غضب كن كه آنان حرمت تو را نگه نداشتند و دوستان تو را كشتند و مؤمنان را ذليل كردند". اينجاست كه خدا دعاى پيامبر را مستجاب مى كند و اذن ظهور را مى دهد و مهدى(عليه السلام)ظهور مى كند.

    * * *


    اين حديث به ما مى آموزد كه ايمان واقعى در دوست داشتن امام زمان و دشمنى كردن با دشمنان اوست، شيعه واقعى كسى است كه هم "تولّى" دارد و هم "تبرّى". كسى كه مى گويد من اهل بيت(عليهم السلام)را دوست دارم امّا از دشمنان آنان، بيزار نيست، يك دروغگو است، او بهره اى از ايمانِ واقعى ندارد.
    حقيقت دين، چيزى جز تولّى و تبرّى نيست. تولّى يعنى با دوستان خدا دوست بودن! تبرّى يعنى با دشمنان خدا دشمن بودن!
    از طرف ديگر اين حديث به ما مى گويد كه يكى از بهترين وقت هايى كه ما بايد براى ظهور دعا كنيم ظهر روز جمعه است، همچنين به ما مى آموزد كه آن دعايى كه باعث فرا رسيدن ظهور مى شود اين جمله كه همراه با شِكوه و شكايت است كه "يا رَبِّ اِغْضَبْ" يعنى خدايا بر دشمنان غضب كن به راستى كه آنها تا آنجا كه توانستند ظلم و ستم كردند!
    آرى، پيامبر به مردم سفارش كرد كه اهل بيت(عليهم السلام) او را دوست بدارند، ولى بعد از اين كه پيامبر از دنيا رفت، اتّفاقاتى در مدينه روى داد كه دل شيعه را به درد مى آورد، دشمنان به خانه فاطمه(عليها السلام) هجوم بردند، آن خانه را به آتش كشيدند و دختر پيامبر را ميان در و ديوار قرار دادند، محسن(عليه السلام)را كشتند، على(عليه السلام) را همچون اسير به مسجد بردند و... ظلم ها و ستم ها تا آنجا پيش رفت كه در كربلا حسين(عليه السلام)را با لب تشنه به شهادت رساندند و خاندان او را به سفر اسارت بردند و حرمت آنان را شكستند...
    بهترين دعا براى ظهور اين است كه به خدا بگويم: "اى خدا! بر دشمنان غضب كن" و بعد از آن، روضه بخوانيم و مصيبت هاى اهل بيت(عليهم السلام) را ياد كنيم و از خدا بخواهيم كه مُنتقِم خونِ حسين(عليه السلام) را برساند! آرى، هنوز خون حسين(عليه السلام)در گودال قتلگاه جارى است، هنوز اشك چشم مادرش (در ملكوت) خشك نشده است، خدايا! تو غضب كن!

    * * *


    وقت آن است كه ماجراى قوم بنى اسرائيل را بازگو كنم، اين ماجرا را امام صادق(عليه السلام) براى ما ذكر كرده است: بنى اسرائيل گرفتار ظلم و ستم هاى فرعون شده بودند، فرعون آن مردم را در تنگناى شديد قرار داده بود، مردان آنان را به اسارت مى گرفت و زنانشان را به كنيزى مى برد، بنى اسرائيل بر اين باور بودند كه سرانجام خدا پيامبرى به نام موسى را براى نجات آنان خواهد فرستاد، يك بار آنان تصميم گرفتند كه چهل روز دست به دعا بردارند و ضجّه بزنند و گريه كنند و از خدا بخواهند موسى(عليه السلام)را براى نجات آنان بفرستد.
    آنان با هم چهل روز با گريه و ضجّه دعا كردند، وقتى خدا اين دعاى آنان را كه با سوز دل و گريه همراه بود ديد، تصميم گرفت تا موسى(عليه السلام) را زودتر، از وقت اصلى براى نجات آنان بفرستد. قرار بود كه نجات آنان 170 سال بعد باشد، ولى دعاى آنان اثر كرد و آنان 170 سال زودتر از دست فرعون نجات پيدا كردند.
    وقتى سخن امام صادق(عليه السلام) به اينجا رسيد، فرمود: "اگر شيعيان ما اين گونه به درگاه خدا بروند خدا لحظه ظهور مهدى(عليه السلام) را زودتر خواهد رساند ولى اگر شيعيان در دعا كردن، كوتاهى كنند پايان دوران غيبت در همان وقت اصلى خود خواهد بود".
    آرى، اگر ما شيعيان چهل روز، هر روز همه با هم با گريه و ضجّه زدن، دعا مى كرديم و ظهور مهدى(عليه السلام)را از خدا مى خواستيم خدا دعاى ما را مستجاب مى كرد، اكنون بايد به پا خيزيم و همه دست به دعا برداريم كه اگر همه با هم دعا كنيم و ضجّه بزنيم و از دوران غيبت و مصيبت هاى آن به درگاه خدا شِكوه كنيم و از خدا ظهور مولاى خود را بخواهيم، پس در صورتى كه خدا اذن دهد، مولاى ما خواهد آمد.

    * * *


    ماجراى قومِ يونس هم شنيدنى است، خدا يونس را به پيامبرى انتخاب كرد و از او خواست تا به سوى مردمى برود كه در نينوا (در كشور عراق) زندگى مى كردند. او به نينوا رفت و سى و سه سال، مردم آنجا را به يكتاپرستى دعوت كرد.
    آن مردم با يونس(عليه السلام)تندى مى كردند و او را تهديد به قتل نمودند، سرانجام يونس(عليه السلام) آنان را نفرين كرد و از خدا خواست تا بر آنان عذاب را نازل كند.
    خدا به يونس(عليه السلام) وحى كرد كه روز چهارشنبه، نيمه ماه، هنگام طلوع آفتاب، وقت آمدن عذاب بر آن مردم است. يونس(عليه السلام) اين ماجرا را به شخصى اطّلاع داد. آن شخص به يونس(عليه السلام)ايمان آورده بود، نام او "روبيل" بود.
    يونس(عليه السلام) پيش خود فكر كرد كه ديگر بايد از آن شهر برود، او قبل از آن كه عذاب فرا برسد، از شهر خارج شد.
    روبيل براى كارى كه داشت در شهر ماند، گويا او تصميم داشت تا كارش را انجام بدهد و بعداً از شهر بيرون برود، روبيل پيش خود گفت: خوب است يكبار ديگر اين مردم را از عذاب خدا بترسانم و بعداً از شهر بروم.
    او به بالاى بلندى رفت فرياد برآورد: "اى مردم ! دل من به حال شما مى سوزد، عذابى كه يونس(عليه السلام) به شما وعده داده بود، نزديك شده است، از عذاب خدا بترسيد".
    روبيل اين سخن را براى اتمام حجّت گفت و شايد هم باور نمى كرد اين سخن را گوش كنند، امّا چون نشانه هاى عذاب فرا رسيده بود، آنان تصميم گرفتند توبه كنند. آنان نزد روبيل آمدند و گفتند:
    ــ اى روبيل ! به ما بگو اكنون چه كنيم.
    ــ از خانه هاى خود بيرون بياييد و مادران را از كودكان جدا كنيد.
    ــ چرا؟
    ــ وقتى كودكان گريه كنند، زمينه گريه براى شما فراهم مى شود، آنگاه شروع به ناله كنيد و توبه كنيد و از خدا بخواهيد شما را ببخشد.
    ــ چگونه توبه كنيم؟
    ــ دست هاى خود را رو به آسمان بگيريد و بگوييد: "خدايا ! ما به خود ستم كرديم كه پيامبر تو را دروغگو پنداشتيم، اكنون توبه مى كنيم و از تو مى خواهيم ما را ببخشى".
    آنان به سخنان روبيل عمل كردند، پس بچه هاى كوچك را از مادرانشان جدا كردند، خاكستر بر سر و روى خود ريختند، غوغايى بر پا شد، هم با هم ضجّه و ناله زدند، آرى، آنان توبه كردند و از خدا خواستند تا عذاب را از آنان بردارد، خدا هم توبه آنان را پذيرفت و عذاب را از آنان برداشت.

    * * *


    ما همانند قوم يونس گرفتار بلايى بزرگ شده ايم، چه بلايى بدتر از اين روزگار غيبت! روزگارى كه حجت خدا از ديده ها پنهان است، ظلم و ستم فراگير شده است، بايد همانند قوم يونس ضجّه بزنيم و به درگاه خدا التماس كنيم و از او بخواهيم اين روزگار سياه را به پايان برساند.
    نكته مهمى كه هم در ماجراى بنى اسرائيل و هم در ماجراى قوم يونس(عليه السلام) به چشم مى آيد اين است: "دعاى دسته جمعى". البته لازم است اين دعاى دسته جمعى به صورت ضجّه باشد و همراه با گريه و سوز باشد، اين همان رازى است كه ظهور را مى تواند نزديك و نزديك تر سازد. ما بايد همّت كنيم، هر كس به اندازه توان خود، كارى كند تا دعاى دسته جمعى شيعيان تبديل به يك فرهنگ عمومى شود، ما بايد دور هم جمع شويم و گريه كنيم و از خدا بخواهيم ظهور آقا را برساند.

    * * *


    در دعاى نُدبه چنين مى خوانيم: در مصيبت هايى كه بر اهل بيت(عليهم السلام) وارد شد، بايد كسانى كه ناله مى زنند ناله كنند، كسانى كه گريه مى كنند و ضجّه مى زنند بايد گريه كنند و ضجّه بزنند. "وليَصرُخ الصارِخون وليَعِجَّ العاجّون". در اين دعا سخن از گريه مردم عادى نيست، بلكه به اين نكته تاكيد مى شود: كسانى كه ضجّه مى زنند بايد بيشتر ضجّه بزنند.
    آرى، در اين مصيبت بزرگ غيبتِ امام بايد بيش از پيش گريه كرد و فرياد به ناله بلند كرد، اگر كسى به اين جمله دعاى ندبه به خوبى فكر كند، متوجّه مى شود كه ضجّه زدن و فرياد برآوردن چيزى است كه مؤمنان به آن امر شده اند. كسى ضجّه مى زند و ناله مى كند كه به اضطرار رسيده است، ما بايد اضطرار خود را اين گونه نشان بدهيم.
    شيعه بايد در فراق مولاى خود، آن گونه سرگشته باشد كه ناله و ضجّه اش بلند باشد، كسى كه سبك زندگى اش اين گونه باشد، شيطان ديگر نمى تواند او را فريب بدهد، تجربه نشان داده است، كسانى كه اهل معرفت هستند به اين راز آشنا هستند، ضجّه براى غربت امام زمان، كمر شيطان را مى شكند و او را فرارى مى دهد، هيچ چيز مانند آن نمى تواند از سياهى هاى عصر غيبت بكاهد و دل انسان را به سوى روشنايى ببرد. اين شعار شيعه در اين روزگار است، يك سبك زندگى كه جامعه را غرق هدايت مى كند و از سلطه شيطان مى كاهد: "وليَصرُخ الصارِخون وليعِجَّ العاجّون". شيعه هرگز اين دو جمله را از ياد نمى برد، او در اين روزگار از درد غيبت امام، ضجّه مى زند و فرياد برمى آورد...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۶: از كتاب وقت رهایی نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن