کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يك

      فصل يك


    چند سالى بود كه به مشهد نرفته بودم، دلم براى حرم امام رضا(عليه السلام)خيلى تنگ شده بود.
    روزهاى پايانى ارديبهشت سال 1388 بود و من در خانه خود مشغول نوشتن بودم كه تلفن زنگ زد.
    يكى از دوستانم از كنار پنجره فولاد امام رضا(عليه السلام) با من تماس گرفته بود، كبوتر دلم پر كشيد و به مشهد رفت:
    السّلام عليك يا عليّ بن موسى الرّضا
    فرداى آن روز به آژانس مسافرتى رفتم تا براى مشهد، بليط قطار تهيّه كنم، آرى، ديگر دلم، هواى ديدار آقا را كرده بود.
    بليط مسير تهران ـ مشهد را تهيه كردم، بليط براى ساعت 8 فردا شب بود.
    ظهر به خانه برگشتم، نزديك خانه از گل فروشى، شاخه گلى خريدم و بليط ها را داخل يك پاكت زيبا گذاشتم و به خانه آمدم.
    شاخه گل را پشت سرم مخفى كردم و وارد خانه شدم و به همسرم سلام كردم و از او خواستم تا چشمش را ببندد. من شاخه گل و بليط را روى دست او گذاشتم.
    حتماً مى دانى كه هيچ چيز مانند گل، همسر تو را خوشحال نمى كند!
    بعد از مدّتى، پسرم، عليرضا (كه ده سال دارد)، از مدرسه آمد، وقتى او متوجه شد كه ما فردا به مشهد مى رويم، خيلى خوشحال شد.
    روز بعد از شهر قم حركت كرديم، و حدود يك ساعت قبل از حركتِ قطار در ايستگاه راه آهن تهران بوديم.
    ايستگاه شلوغ بود و ما به دنبال جايى براى نشستن بوديم، در گوشه اى از سالن، چند صندلى خالى بود و ما به آنجا رفتيم.
    من در حال و هواى خودم بودم كه صدايى مرا متوجه خود كرد:
    ــ اجازه هست اينجا بنشينم؟
    ــ خواهش مى كنم، بفرماييد.
    جوانى بود كه دنبال صندلى خالى مى گشت و آن را در كنار من پيدا كرده بود.
    نمى دانم چه شد كه با او مشغول گفتگو شدم:
    ــ شما عازم كجا هستيد؟
    ــ مشهد.
    ــ حتماً براى زيارت آقا مى رويد؟
    ــ نه، من اهل خرافه پرستى نيستم!!
    من با شنيدن اين سخن خيلى تعجّب كردم، به راستى منظور اين جوان چه بود؟
    ــ ببخشيد، منظور شما از خرافه پرستى چيست؟
    ــ زيارت قبور مرده ها.
    درست حدس زده ام اين جوان، زيارت امام رضا(عليه السلام) را خرافه مى داند، خوب است قدرى با او سخن بگويم:
    ــ مگر نشنيده اى كه يكى از راه هاى نزديك شدن به خدا، زيارت دوستان خداست، مگر نمى دانى كه زيارت امام رضا(عليه السلام) ثواب بسيار زيادى دارد و ما با اين كار رحمت و مهربانى خدا را به سوى خود جذب مى كنيم.
    ــ حاج آقا! همه اين حرف هايى كه شما مى گوييد، دروغ است!
    ــ به چه دليل اين حرف را مى زنيد؟ آيا شما دانش كافى براى اثبات اين سخن خود داريد؟
    ــ نه، امّا به تازگى، كتابى به دستم رسيده است كه همه اين حرف ها را دروغ معرّفى مى كند.
    ــ شما از كدام كتاب سخن مى گوييد؟
    ــ كتاب "زيارت قبور، بين حقيقت و خرافات" كه نويسنده آن آقاى "قلمداران" است.
    ــ كاش يك نسخه از اين كتاب را مى داشتم و مطالعه مى كردم!
    آن جوان از اين سخن من متعجّب شد، او خيال مى كرد كه من هم مثل ديگران، به نويسنده اين كتاب، اهانت خواهم كرد، ولى من معتقدم كه فكر را نمى شود با اهانت كردن، جواب داد، اگر هنر دارى، بنشين و انديشه اى را كه باطل مى دانى، نقد كن!
    در اين هنگام، آن جوان رو به من كرد و گفت:
    ــ نظر شما در مورد اين كتاب چيست؟
    ــ من تا يك كتاب را نخوانده ام، نمى توانم در مورد آن نظر بدهم.
    ــ يعنى اگر اين كتاب به دست شما برسد آن را پاره نمى كنيد و به مطالعه آن مى پردازيد؟
    ــ بله، من تمام آن را مطالعه خواهم كرد.
    اين جوان با دقت به سخنان من گوش مى داد، معلوم بود در فكرِ چيزى است.
    بلندگوى سالن اعلام كرد كه ما بايد سوار قطار بشويم.
    ديگر وقت زيادى نداشتم، از جاى خود بلند شدم و مى خواستم با آن جوان خداحافظى كنم، زيرا او با قطارى كه 15 دقيقه بعد حركت مى كرد به مشهد مى رفت.
    در موقع خداحافظى، آن جوان سريع كيف خود را باز كرد و كتابى را بيرون آورد و گفت: "اين همان كتابى است كه در مورد آن سخن گفتم".
    او آن كتاب را به من داد، من هم از او تشكّر كردم و آدرس او را يادداشت كردم تا نظر خود را براى او ارسال كنم.
    با او خداحافظى كردم و همراه با خانواده خود به سوى قطار حركت كرديم.


کتاب با موضوع امام هشتم


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱: از كتاب لذّت ديدار ماه نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن