کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هشت

      فصل هشت


    دوست خوبم! تو خودت بارها زيارت عاشورا را خواندى و به جملات آن فكر كرده اى.
    مى دانم تو مثل خيلى ها نيستى كه به معناى جملاتى كه مى خوانند توجّه ندارند. تو اگر دعا مى خوانى، اگر زيارت عاشورا مى خوانى، به معناى آن هم توجّه مى كنى.
    آرى! قسمت هاى مهمّ زيارت عاشورا در مورد لعن بر دشمنان خاندان پيامبر است.
    در اينجا لازم ديدم تا در اين موضوع بيشتر با شما سخن بگويم: من به قرن پنجم هجرى مى روم، به شهر طوس در خراسان...
    چند روزى است كه در اين شهر مهمان هستم. مردم اين شهر براى خود امامى دارند و او را "امام محمّد غَزالى" مى نامند. آنها مى گويند كه غزالى از طريق مناجات هايى خاصّى كه با خدا دارد توانسته نور خدا را در قلب خويش دريافت كند و حقيقت را دريابد.
    من در خانه يكى از دوستانم مهمان هستم، او يكى از شاگردان غزالى است. او مى خواهد مرا به ديدن غزالى ببرد. او مى گويد: حيف نيست تو به اين شهر آمده اى و به ديدار امام نروى! امامى كه آوازه عرفان او به تمام دنيا رسيده است! آخر تو چرا نمى خواهى بزرگترين استاد عرفان را زيارت كنى؟
    من نمى دانم در پاسخ چه گويم. سرانجام حرف او را قبول مى كنم و با او به ديدار استادش مى روم.
    به مسجد شهر مى رويم، جايى كه غزالى براى شاگردانش درس مى گويد، وقتى وارد مسجد مى شويم، جمعيّت زيادى را مى بينم كه در پاى درس او نشسته اند، من همراه دوستم در گوشه اى مى نشينم. او براى شاگران خود سخن مى گويد، در اين ميان يكى از شاگردان از جاى خود بلند مى شود و مى گويد: جناب استاد! به نظر شما آيا ما مى توانيم يزيد را لعنت كنيم؟
    غزالى رو به او مى كند و چنين سخن مى گويد: "عزيزانم! يزيد، مسلمان بوده است، هر كس مسلمانى را لعنت كند، خودش ملعون است! آرى! هر كس يزيد را لعنت كند، بايد او را لعنت كرد".
    من لحظه اى به فكر مى روم! باور نمى كنم. من شيعه هستم، زيارت عاشورا مى خوانم، اين زيارت عاشورا را امام صادق(عليه السلام)خوانده است. امام صادق(عليه السلام)، يزيد را لعنت كرده است.
    غزالى مى گويد هر كس يزيد را لعنت كند، ملعون است، معناى اين سخن اين مى شود كه امام صادق(عليه السلام)، ملعون است!!
    واى! اين چه حرفى است كه غزالى مى زند؟ اين چه دانشمندى است كه معناى سخن خود را متوجّه نمى شود.
    در اين هنگام، سخن غزالى ادامه پيدا مى كند:
    شاگردان عزيزم! كشتن حسين، باعث كفر يزيد نمى شود، يزيد يك معصيت انجام داده است، كشتن حسين، معصيت و گناه بزرگى است، امّا باعث نمى شود كه قاتل حسين، كافر بشود!
    چه بسا كه قاتل حسين، قبل از مرگ توبه كرده باشد!
    فراموش نكنيد، خدا توبه پذير است، شما از كجا مى دانيد كه قاتل حسين، توبه نكرده باشد؟ خدا توبه بندگان خود را مى پذيرد و اميد هيچ كس را نااميد نمى كند.
    مگر شما قرآن نخوانده ايد؟ خدا خودش در قرآن سوره توبه، آيه 104 مى گويد:
    (أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ عَن عِبَادِهِ)، خدا كسى است كه توبه بندگان خود را قبول مى كند.[141]
    بدانيد كه لعن قاتل حسين جايز نيست و هر كس قاتل حسين را لعنت كند، فاسق است و معصيت خدا را نموده است.
    شما وظيفه داريد براى يزيد طلب رحمت كنيد، او مسلمانى بود كه گناهى انجام داد، طلب رحمت براى يزيد مستحب است. همه با هم بگوييد: اللهمَّ اغفِر لِلمُؤمنينَ وَ المُؤمِنات، وقتى شما اين جمله را مى گوييد در واقع براى يزيد طلب رحمت مى كنيد تا خداى مهربان گناه او را ببخشد.[142]
    اى عزيزانم! بدانيد كه اگر كسى جريان كشته شدن حسين را براى مردم بگويد، كار حرامى انجام داده است. شما بايد از اين كار حرام دورى كنيد. شما مواظب زبان خود باشيد، اين زبان شما بايد ذكر خدا بگويد، نه اين كه به گناه و كار حرام مشغول باشد![143]
    سخنان غزالى به پايان مى رسد، من سرم را پايين مى اندازم، در فكر هستم اين عرفانى كه غزالى ساخته است به كجا رسيده است. طلب رحمت براى يزيد!
    اين مردم مى گويند كه سخنان غزالى، نور خداست كه بر قلب او تابيده است!! من نمى دانم چه بگويم! امّا مى دانم كه اين نور خدا نيست!!
    من شيعه و پيرو امام صادق(عليه السلام) هستم، نه پيرو غزالى! من زيارت عاشورا مى خوانم و يزيد را لعنت مى كنم.
    ? ? ?
    اكنون به ياد جمله اى از "زيارت وارث" مى افتم، حتماً تو اين زيارت را شنيده اى، زيارتى كه تو آن را خطاب به امام حسين مى خوانى:
    السلام عليك يا وارثَ آدم صَفوةَ الله...
    در زيارت وارث اين جمله آمده است: اى حسين! خدا لعنت كند كسانى كه در حقّ تو ظلم نموده و تو را به قتل رساندند، خدا لعنت كند كسانى كه حكايت غربت تو را شنيدند، امّا به كار يزيد راضى بودند.[144]
    آرى! عدّه اى مى آيند كه كار يزيد را درست مى دانند و قيام حسين را اشتباه، من از خدا مى خواهم كه همه آنان را لعنت كند.
    شما مى توانيد فيلم سخنان يكى از رهبران وهابى را از اينترنت دانلود كنيد. آقاى "عبد العزيز آل شيخ" در شبكه "المجد" را سخنانى را بيان كرده است، او دانشمند بزرگ عربستان است. شبكه "المجد" هم از عربستان پخش مى شود.
    آقاى عبد العزيز آل شيخ مهمان يكى از برنامه هاى اين شبكه بوده است. يكى از بينندگان با اين شبكه تماس مى گيرد و در مورد قيام امام حسين(عليه السلام)سؤال مى كند و او اين گونه پاسخ مى دهد:
    به عقيده من، بيعت مردم با يزيد، بيعتى شرعى و درست بوده است، يزيد، خليفه مسلمانان بود و قيام حسين، كار حرامى بوده است.
    در آن زمان بر همه مسلمانان واجب بود از يزيد اطاعت كنند و گوش به فرمان او باشند.
    اين باور ما مى باشد كه وقتى مردم با يك نفر بيعت كردند همه بايد از او اطاعت كنند. آرى! قيام حسين بر عليه يزيد، معصيت و گناه بوده است.
    حسين كار اشتباهى انجام داد كه بر عليه يزيد قيام كرد، بهتر بود كه او اين كار را نمى كرد، بهتر بود او در مدينه مى ماند و مثل همه مردم با يزيد بيعت مى كرد.[145]
    سخنان "عبد العزيز آل شيخ" به پايان رسيد، اكنون من بار ديگر اين جمله زيارت وارث را مى خوانم: "اى حسين! من از كسانى كه حكايت غربت تو را شنيدند، امّا به كار يزيد راضى بودند، بيزارم".
    ? ? ?
    در مسجد النبىّ كنار ضريح پيامبر نشسته بودم و مشغول خواندن قرآن بودم، خدا را شكرگزار بودم كه براى دهمين بار به من توفيق اين سفر را داده بود.
    ساعتى گذشت، ديگر مى خواستم از جاى خود بلند شوم كه يكى از برادارن اهل سنّت به نزد من آمد، او دوست داشت تا با من سخن گويد، گويا او مى خواست مرا ارشاد نمايد تا دست از عقيده خود بردارم.
    من با كمال احترام با او برخورد نمودم و اين گونه بود كه گفتگوى ما آغاز شد:
    ــ شما شيعيان، يارانِ پيامبر (صحابه پيامبر) را لعنت مى كنيد و به آنان ناسزا مى گوييد. شما زيارت عاشورا مى خوانيد و در آنجا شما ياران پيامبر را لعنت مى كنيد. كسى كه به ياران پيامبر ناسزا بگويد كافر است![146]
    ــ ما به ياران پيامبر احترام مى گذاريم و فقط از گروه اندكى از آنان بيزارى مى جوييم. ما هرگز ناسزا و دشنام به كسى نمى گويم. حتماً مى دانى لعن با دشنام فرق مى كند، خدا در قرآن از دشنام دادن نهى نموده است.
    ــ به هر حال، شما گروهى از ياران پيامبر را لعن مى كنيد.
    ــ ما در زيارت عاشورا از خدا مى خواهيم همه كسانى كه به خاندان پيامبر، ظلم و ستم كردند از رحمت خود دور كرده و آنان را لعنت كند، خدا خودش در قرآن همه ستمكاران را لعن كرده است.
    ــ پس قبول دارى كه شما عدّه اى از ياران پيامبر را لعن مى كنيد. خوب، براى همين كار، همه شما كافر هستيد.
    ــ يعنى تو مى گويى هر كس يكى از ياران پيامبر را لعنت كند، كافر است؟
    ــ بله.
    ــ برادر! يك سؤال از شما داشتم. نظر شما در مورد حضرت على(عليه السلام)چيست؟ آيا او از ياران پيامبر بود؟
    ــ شما شيعيان خيال مى كنيد كه ما حضرت على(عليه السلام) را قبول نداريم. ما على را خليفه چهارم خود مى دانيم. چه كسى فداكارى و شجاعت او را مى تواند انكار كند.
    ــ برادر! نظر شما در مورد معاويه چيست؟
    ــ معاويه، خليفه مسلمانان و اميرمؤمنان است. پيامبر به او وعده بهشت داده است.
    ــ عجب! يعنى تو مى گويى كه معاويه اهل بهشت است؟
    ــ بله.
    ــ برادر! تو نبايد اين حرف را بزنى.
    ــ براى چه؟
    ــ گوش كن! مگر تو نگفتى كه هر كس يكى از صحابه پيامبر را لعن كند، كافر است و به جهنّم مى رود.
    ــ بله. من گفتم. امّا اين چه ربطى به اين حديث دارد.
    ــ برادر! نظر تو در مورد كتاب "صحيح مسلم" چيست؟
    ــ اين كتاب يكى از بهترين و صحيح ترين كتاب هاى ماست. هيچ كس نمى تواند در درستى و اعتبار مطالب آن شك كند.
    ــ برادر! در همان كتاب چنين آمده است: يك روز معاويه با سعدبن ابىوقاص روبرو شد. معاويه به سعدبن ابىوقاص گفت: شنيده ام كه تو على(عليه السلام) را دشنام نمى دهى؟ چرا از دشنام دادن على(عليه السلام) سرپيچى مى كنى؟"، در كتب ديگر شما آمده است كه آن روز معاويه، على(عليه السلام) را لعنت كرد. همچنين او دستور داد تا در روزهاى جمعه، در همه شهرها، على(عليه السلام) را لعن كنند.[147]
    ــ خوب. حالا تو مى خواهى چه چيزى را ثابت كنى؟
    ــ برادر! تو قبول دارى على(عليه السلام) از ياران پيامبر است، از آن طرف مى گويى كه هر كس يكى از ياران پيامبر را لعن كند، كافر است، در تاريخ آمده است كه معاويه، ساليان سال، على(عليه السلام) را لعنت مى كرد. نتيجه اين سه مطلب چه مى شود؟
    ــ مى شود منظور خودت را واضح بگويى؟
    ــ با آن سه مقدّمه اى كه گفتم، معلوم مى شود كه معاويه كافر بوده است. همه مردمى كه به دستور او عمل كردند. كافر بودند، تو بايد از معاويه اى كه كافر است بيزار باشى!! پس چرا او را از اهل بهشت مى دانى؟ چرا براى او اين همه حديث هاى دروغ مى بافى! چرا؟
    ــ عجب! من تا به حال به اين نكته فكر نكرده بودم!
    ــ برادر! تو اگر مى خواهى معاويه برايت مقدّس بماند، و او را خليفه بر حقّ بدانى، بايد دست از اين عقيده خودت بردارى و ديگر لعن ياران پيامبر را مساوى با كفر ندانى، زيرا اگر لعن ياران پيامبر، كفر باشد، معاويه هم كافر شده است. آيا تو حاضرى قبول كنى كه معاويه كافر بوده است؟
    ــ نه، هرگز، معاويه، خليفه مسلمانان است. چگونه مى شود او كافر باشد.
    ــ پس از عقيده اوّل خودت دست بردار! اگر بگويى لعن يكى از ياران پيامبر، مساوى با كفر است، معاويه هم كافر مى شود (چون او سال ها على(عليه السلام)را لعن كرده است)، پس تو بايد از اين عقيده خود دست بردارى.
    ? ? ?
    آن شب را فراموش نمى كنم، شبى كه مهمان خانه دوست بودم و بر گرد آن خانه زيبا طواف مى كردم. شب از نيمه گذشته بود و من نگاهم به كعبه دوخته شده بود و آرام آرام در طواف با خداى خويش سخن مى گفتم. من قسمتى از دعاى "ابوحمزه ثمالى" زير لب زمزمه مى كردم:
    اى روشنى چشم من! اى كسى كه گناهان را مى بخشى و توبه بندگان را قبول مى كنى! كجاست آن مهربانى هاى زياد تو؟ بزرگى تو بيش از اين است كه بخواهى مرا عذاب كنى.[148]
    در حال و هواى خودم بودم كه صدايى به گوشم رسيد. يكى در كنار من راه مى رفت و با صداى بلند چنين مى گفت: "خدايا! تو لعنت كن آنانى كه خلفاى پيامبر تو را لعنت مى كنند".
    من اوّل به او توجّه نكردم، امّا او اين سخن را بارها و بارها تكرار كرد، گويا او مى خواست كه من اين دعا را بشنوم!
    او خيال مى كرد كه من دارم در حال طواف، زيارت عاشورا مى خوانم، براى همين اين سخنان را بارها تكرار كرد. او نمى دانست كه من به عقيده برداران اهل سنّت در اين كشور احترام مى گذارم و هرگز در طواف، زيارت عاشورا را نمى خوانم. آرى! هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد!
    نگاهى به او كردم، لبخندى زدم و به او سلام كردم. او جواب سلام مرا داد. به او گفتم آيا دوست دارى قدرى با هم گفتگوى علمى داشته باشيم. او قبول كرد. به كنارى رفتيم و گفتگوى ما آغاز شد، من گفتم:
    ــ برادر! آيا قول مى دهى كه اين نشست ما، فقط يك گفتگوى علمى باشد.
    ــ بله. من از بحث علمى بسيار خوشحال مى شوم.
    ــ برادر! تو در هنگام طواف چه دعايى مى خواندى؟
    ــ من اين دعا را مى خواندم: "خدايا! هر كس كه خلفاى پيامبر را لعنت كند، تو آنها را لعنت كن".
    ــ برادر! منظور شما از خلفاى پيامبر كيست؟
    ــ منظور من، خليفه اوّل و دوّم و سوّم مى باشند كه بعضى ها آنان را لعنت مى كنند.
    ــ خوب، بگو بدانم چه كسانى آنها را لعنت مى كنند؟
    ــ من شنيده ام كه شيعيان آنان را لعنت مى كنند.
    ــ برادر! من مى خواهم مطلبى را براى شما بگويم، سخن من 3 مقدّمه دارد، آيا به همه سخن من گوش مى دهى؟
    ــ بله.
    ــ مقدّمه اوّل من اين است: آيا اين آيه قرآن را شنيده اى كه خدا مى گويد: (إِنَّ الَّذِينَ يُؤذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا ).
    ــ بله. قرآن سوره احزاب آيه 57 مى گويد: "هر كس پيامبر را آزار بدهد، خدا در دنيا و آخرت آنان را لعنت مى كند".
    ــ آيا قبول دارى اگر كسى پيامبر را خشمناك و غضبناك كند، او را آزار داده است.
    ــ آرى!
    ــ برادر! مقدّمه دوم من را بشنو! آيا اين حديث را شنيده اى كه پيامبر فرمود: "دخترم، فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است، هر كس او را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است".[149]
    ــ بله. اين حديث در كتاب هاى معتبر ما نقل شده است، اين حديث حتّى در كتاب "صحيح بخارى" هم آمده است و تو مى دانى كه "صحيح بخارى"، بهترين كتاب ما مى باشد.
    ــ يعنى اين حديث صحيح است و اشكالى ندارد؟
    ــ بله. حديث صحيح است.
    ــ امّا مقدّمه سوم، در كتاب "صحيح بخارى" اين حديث نقل شده است كه وقتى فاطمه از ابوبكر ارث خود طلب نمود، ابوبكر از پرداخت آن به فاطمه خوددارى كرد. براى همين، فاطمه از ابوبكر خشمناك شد و ديگر فاطمه هرگز با ابوبكر سخن نگفت.[150]
    ــ خوب، حالا حرف اصلى تو چيست؟
    ــ اگر سه مقدّمه مرا قبول كردى. حالا من همه اين سه مقدّمه را كنار هم مى گذارم: فاطمه از ابوبكر غضبناك و خشمناك بود (مقدّمه سوّم)، هر كس فاطمه غضبناك كند، پيامبر را غضبناك كرده است و او را اذّيت نموده است (مقدّمه دوم). هر كس پيامبر را اذّيت كند، خدا او را در دنيا و آخرت لعنت مى كند. (مقدّمه اوّل). من بيش از اين توضيح نمى دهم، تو خودت بنشين و فكر كن! ببين به چه نتيجه اى مى رسى. اگر ما بعضى از ياران پيامبر را لعن مى كنيم، دليلش واضح است. من از كتاب هاى خود شما براى شما دليل آوردم. آنانى كه فاطمه را آزردند، خدا آنها را لعنت كرده است!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب سلام بر خورشيد نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن