کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دو

      فصل دو


    روز دوشنبه
    28 صفر سال 11 هجرى قمرى
    10 ـ وعده ديدار
    پيامبر ، دخترش را نزد خود فرا مى خواند و با او سخن مى گويد .
    نمى دانم چه مى شود كه ناگهان لبخند بر صورت فاطمه(عليها السلام) نقش مى بندد ، نگاه كن ، او چقدر خوشحال شده است .
    به راستى پيامبر چه سخنى به دخترش گفت كه او اين قدر خوشحال شد ؟
    از فاطمه(عليها السلام) مى پرسند كه پيامبر به شما چه گفت ؟
    او پاسخ مى دهد كه پيامبر به من چنين گفت : "دخترم ، تو اوّلين كسى هستى كه به من ملحق مى شوى" .[19]

    11 ـ اجازه ورود
    صدايى از بيرون خانه به گوش مى رسد : "السلامُ علَيكُم يا اهلَ بَيْتِ النُّبُوَةِ: سلام بر شما اى خاندان رسالت ، آيا اجازه هست داخل شوم ؟".
    فاطمه(عليها السلام) برمى خيزد و به بيرون اتاق مى رود ، مرد عربى را مى بيند كه با نهايت احترام ، كنار درِ خانه ايستاده است .
    فاطمه(عليها السلام) به او مى گويد : "خدا به تو خير دهد ، تو به ديدار پيامبر آمده اى امّا حال پيامبر خوب نيست" . فاطمه(عليها السلام) در را مى بندد و به داخل اتاق مى رود .[20]
    براى بار دوم و سوم صداى آن مرد عرب به گوش مى رسد ، پيامبر رو به دخترش مى كند و مى گويد : "دخترم ، آيا مى دانى او كيست ؟ او عزرائيل است ، او تا به حال براى ورود به هيچ خانه اى غير از اين خانه ، اجازه نگرفته است ".
    آنگاه پيامبر به صداى بلند مى گويد : "داخل شو" .[21]

    12 ـ شهادت پيامبر(صلى الله عليه وآله)
    بيمارى پيامبر بر اثر سمى بود كه دشمنان به او داده بودند، براى همين بايد در اينجا از واژه "شهادت پيامبر" استفاده كنم. لحظه غروب روز دوشنبه فرا مى رسد ، ديگر روح پيامبر آماده پرواز است . جبرئيل به پيامبر خطاب مى كند : "خداوند مشتاق ديدار توست" . آخرين كلام پيامبر اين است: "على جان! سر مرا در آغوش بگير كه امرِ خدا آمد".[22]
    آرى ، پيامبر در حالى كه سرش در آغوش على(عليه السلام) است روحش پر مى كشد و به سوى آسمان ها مى رود . آرى ، ديگر روزگارِ عزّت خاندان پيامبر تمام شد .
    صداى گريه فاطمه(عليها السلام) بلند مى شود ...[23]

    13 ـ نقشه و نقش عمر
    وقتى مردم فهميدند كه پيامبر را دنيا رفته است، همگى جمع شدند، شرايط براى بيعت مجدّد با على(عليه السلام) فراهم بود، امّا ناگهان عمر فرياد برآورد: "به خدا قسم پيامبر نمرده است، او حتماً برمى گردد... اين منافقان هستند كه خيال مى كنند پيامبر از دنيا رفته است".
    مردم با شنيدن اين سخن دچار تحيّر و سرگردانى سختى شدند!
    آرى، عمر به دنبال كسب فرصت براى پياده كردن نقشه هاى خود بود، در آن شرايط، ابوبكر در خارج از مدينه بود، عمر مى خواست زمان را به دست آورد و با اين نقشه به خواسته خود رسيد.
    وقتى ابوبكر از راه رسيد به عمر گفت كه پيامبر از دنيا رفته است و عمر سخن او را قبول كرد.[24]


    14 ـ جلسه بزرگان مهاجران
    عمر و ابوبكر جلسه اى تشكيل مى دهند، آنان بزرگان مهاجران را جمع مى كنند و تصميم مى گيرند تا حقّ على(عليه السلام) را غصب كنند، (آنها از مدت ها قبل به فكر حكومت بوده اند). خبر جلسه مهاجران به گوشِ انصار (مردم مدينه) مى رسند. انصار هم به فكر مى افتند تا از مهاجران عقب نيفتند و حكومت را از آنِ خود كنند.[25]

    15 ـ غسل و كفن پيامبر(صلى الله عليه وآله)
    صداى گريه فاطمه(عليها السلام) ، دختر پيامبر به گوش مى رسد . پيامبر دنيا را وداع گفته است ، اكنون على(عليه السلام) دارد بدن مطهر آن حضرت را غسل مى دهد .
    پيامبر خودش وصيّت كرده است كه فقط على(عليه السلام) بدن او را غسل دهد ، فرشتگان آسمانى او را يارى مى كنند .[26]

    16 ـ نماز بر پيكر پيامبر(صلى الله عليه وآله)
    مردم ده نفر ، ده نفر ، وارد خانه پيامبر مى شوند و بر آن پيكر پيامبر ، نماز مى خوانند . على(عليه السلام) تصميم دارد وقتى نماز مسلمانان تمام شود ، بدن پيامبر را در خانه خودش دفن كند .
    البتّه عدّه اى مى گويند كه پيامبر را در قبرستان بقيع دفن كنيم ، عدّه اى هم مى گويند كه بدن پيامبر را در كنار منبر ، در داخل مسجد به خاك بسپاريم ، امّا نظر على(عليه السلام) اين است كه پيامبر در همان مكانى كه جان داده است ، دفن شود .[27]
    (لازم به ذكر است كه پيكر پيامبر روز اول ربيع الاول دفن شد).

    17 ـ خلوت شدن شهر مدينه
    در شهر مدينه چه خبر است؟ چرا مسجد اين قدر خلوت است ؟ پس مردم كجا هستند ؟ آيا كسى از راز خلوتى مسجد خبر دارد ؟[28]
    18 ـ سقيفه و مردم مدينه
    مدينه از دو طايفه بزرگ اَوْس و خَزْرَج تشكيل شده است ، اين دو طايفه قبل از اسلام ، همواره در حال جنگ بودند، امّا به بركت اسلام ، صلح و آرامش به ميان آنها برگشته است .
    اكنون ، بزرگان اين دو طايفه در كنار هم جمع شده اند تا براى آينده اين شهر تصميم بگيرند .
    سعد ، بزرگ قبيله خزرج چنين سخن مى گويد: "اى مردم مدينه ! شما بايد قدر خود را بدانيد ، شما بوديد كه پيامبر را يارى كرديد و اگر شما نبوديد ، اسلام به اين شكوه و عظمت نمى رسيد ، اكنون پيامبر به ديدار خدا شتافته است و بعد از او حكومت و خلافت، حقّ شما مى باشد ".[29]
    مردم يك صدا فرياد مى زنند: "اى سعد ! چه زيبا و خوب سخن گفتى ، ما فقط به سخن تو عمل مى كنيم ، تو بايد خليفه مسلمانان باشى" .
    مردم، حسابى به شور افتاده اند ! نگاه كن ! چگونه دور سعد مى چرخند و فرياد مى زنند: "اى سعد ! تو مايه اميد ما هستى ، مرگ بر دشمن تو ! " .[30]

    19 ـ رفتن عُمَر و ابوبكر به سقيفه
    خبر سقيفه به عمر مى رسد، او نزد ابوبكر مى رود، دست او را مى گيرد و به او مى گويد: "فتنه اى بزرگ در سقيفه روشن شده است ، ما بايد خود را به آنجا برسانيم".[31]

    20 ـ سخنرانى ابوبكر
    ابوبكر رو به مردم مى كند و مى گويد: "اى مردم مدينه ! شما بوديد كه دين خدا را يارى كرديد ، ما هيچ كس را به اندازه شما دوست نداريم ، شما براداران ما هستيد . مگر نمى دانيد كه ما اوّلين كسانى بوديم كه به پيامبر ايمان آورديم . ما از نزديكان پيامبر هستيم . بياييد خلافت ما را قبول كنيد ، ما قول مى دهيم كه هيچ كارى را بدون مشورت شما انجام ندهيم ".[32]
    مردم مدينه با سخنان ابوبكر به فكر فرو مى روند !

    21 ـ سخنرانى عُمَر
    همه مردم ساكت مى شوند و او شروع به سخن مى كند ، سخن او كوتاه و مختصر است: "اى مردم ، بياييد با كسى كه از همه ما پيرتر است بيعت كنيم ".[33]
    به راستى منظور عُمَر كيست ؟ آيا سنّ زياد ، مى تواند ملاك انتخاب خليفه باشد ؟ آخر چرا بايد آنان به دنبال سنّت هاى غلط روزگار جاهليّت باشند ؟

    22 ـ بيعت عُمَر با ابوبكر
    ناگهان عُمَر از جا برمى خيزد و مى گويد: "اى ابوبكر ، من هرگز بر تو سبقت نمى گيرم ، تو بهترين ما هستى ، دستت را بده تا با تو بيعت كنم" .[34]
    عُمَر دست ابوبكر را مى گيرد و مى گويد: "اى مردم ! با ابوبكر بيعت كنيد" .[35]
    بعد از آن كسانى كه در سقيفه هستند، گروه گروه با ابوبكر بيعت مى كنند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲: از كتاب حوادث فاطميه نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن