کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهار

      فصل چهار


    اسم او "هشام بن حَكَم" بود، اهل كوفه بود، او شنيده بود كه امام صادق(عليه السلام)براى حج به مكّه سفر مى كند، براى همين به سوى مكّه حركت كرد تا علاوه بر انجام حجّ، امام زمانش را هم ببيند.
    وقتى همه حاجيان به سرزمين "منا" كوچ كردند، او هم به آنجا رفت، قربانى خودش را قربانى كرد و سپس به سوى خيمه امام صادق(عليه السلام) حركت كرد، وقتى وارد خيمه شد، سلام كرد و امام به مهربانى جواب او را دادند و او را به بالاى مجلس فراخواندند.
    جوانى او از چهره اش آشكار بود، صورتش كمى مو داشت. در آن مجلس، ريش سفيدانى كه رئيس قوم و قبيله خود بودند، حضور داشتند و اين رفتار امام برايشان سنگين و گران آمد، آنان با خود گفتند: مگر اين جوان كيست كه امام اين گونه او را احترام مى كند؟
    امام رو به همه كرد و گفت: "اين جوان، با دل، زبان و دست خود ما را يارى مى كند".[7]
    اينجا بود كه همه متوجّه شدند كه اين جوان چه مقامى دارد، چه افتخارى بالاتر از اين كه كسى يارى كننده امام زمان خود باشد! كسى كه با قلب، زبان و عمل خود، حجّت خدا را يارى مى كند، اين گونه ارزش پيدا مى كند و جايگاهش از همه بالاتر مى رود.
    اكنون بايد فكر كنم و راهى را بيابم كه امام زمان را با قلب، زبان و عمل يارى كنم...

    * * *


    هارون، خليفه عباسى بود، او از مخالفان مكتب تشيّع دعوت مى كرد تا با شيعيان بحث علمى بكنند و اصل امامت را زير سؤال ببرند، هشام بن حَكَم در اين جلسات شركت مى كرد و به همه سؤالات آنان پاسخ مى داد و از مكتب تشيّع دفاع مى كرد.
    در يكى از اين جلسات، هارون از بهترين دشمنان شيعه دعوت كرد، خود هارون هم در اتاق ديگرى نشست تا صدا به گوش او برسد، جلسه آغاز شد و آنان سوالات خود را مطرح كردند و خيال مى كردند با اين سؤالات مى توانند به پيروزى برسند، وقتى نوبت به پاسخ رسيد هشام بن حَكَم به همه آن سوالات جواب داد، اصل امامت را ثابت كرد و سپس با طرح چند اشكال اساسى، مكتب اهل سنّت را زير سؤال برد.
    همه كسانى كه در آن جلسه بودند سكوت كردند و نتوانستند اشكالات او را پاسخ بگويند و اين گونه بود كه حق بودن تشيّع بر همه آشكار شد. هارون كه صداى هشام بن حَكَم را مى شنيد، عصبانى شد و چنين گفت: "به خدا قسم! اثر زبان اين مرد در دل هاى مردم از صد هزار شمشير، برنده تر است و اثر بيشترى دارد". سپس دستور دستگيرى او را صادر كرد. آرى، هشام بن حَكَم با سخنان خود كارى كرد كه صد هزار مرد جنگجو نمى توانست انجام بدهد.[8]
    آرى، هشام بن حكم همواره از امامت دفاع مى كرد و اين گونه دشمنان حق و حقيقت را شكست مى داد.

    * * *


    مى خواهم درباه اين سخن بگويم كه چگونه امام زمان را با دل خود يارى كنيم:
    وقتى تو تلاش مى كنى تا معرفت بيشترى به امام زمان پيدا كنى، آن حضرت را با دل يارى كرده اى. جايگاه معرفت، دل است.
    معرفت، عصاره دين و نتيجه شناخت دين است، هر چقدر تو قدم هاى صحيح تر و خالص ترى در دين شناسى بردارى، به همان اندازه به امام شناسى كامل ترى مى رسى.
    وقتى تو معرفت را به دست آورده باشى، در مسير صحيح گام برمى دارى، شايد عبادت زيادى نكنى، امّا ضرر نمى كنى چون مسير را پيدا كردى و به سوى مقصد مى روى، اگر آهسته هم راه بروى، روز به روز به هدف نزديك تر مى شوى، ولى كسى كه اعتقاداتش مشكل دارد و از معرفت بهره اى ندارد، هر چند در عبادت به رنج بيفتد، هيچ نفعى براى او نخواهد داشت، زيرا او در مسير صحيح حركت نمى كند.
    قرآن در آيه 269 سوره بقره چنين مى گويد:
    (وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا).
    كسى كه به او "حكمت" عطا كنند، به خير فراوان دست پيدا كرده است.
    به راستى حكمت چيست؟ امام صادق(عليه السلام) به اين سؤال پاسخ داده است، حكمت، شناخت طاعت خدا و شناخت امام زمان است.[9]
    راه طاعت خدا چيست؟ اين كه تو دين را به درستى بفهمى و از كجروى ها دورى كنى، آن وقت است كه تو به خير فراوان دست يافته اى، اسلام دين كاملى است، افسوس كه گاهى مسلمانان دستورات دين را به خوبى نمى فهمند، دچار تندروى ها و كندروى ها مى شوند ! اين آفت بزرگى براى جامعه است. امّا تو چگونه مى توانى به فهم دين و اطاعت خدا برسى؟ راه آن چيست؟
    بايد براى فهم درست اسلام نزد بهترين اسلام شناس بروى، از او درس بياموزى و از او بخواهى تو را راهنمايى كند. تو بايد نزد كسى بروى كه معصوم است. بايد امام معصوم را بشناسى و پيرو او باشى.
    پيامبر فرمود كه در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم كه اگر پيرو اين دو باشيد، هرگز گمراه نخواهيد شد: قرآن و اهل بيت(عليهم السلام). آرى، پيامبر از مسلمانان خواست تا بعد از او پيرو على(عليه السلام) و امامان بعد از او باشند. حكمتى كه بايد به دنبال آن باشى، همان معرفت و شناخت امام زمان است.
    وقتى تو در مسير اين معرفت تلاش مى كنى، امام زمان خود را با دل يارى كرده اى زيرا كه دل، جايگاه معرفت است. همچنين وقتى به منزل يقين رسيدى و در دين خود استوارى نشان دادى و از هر شكى به دور ماندى، امام زمانت را با دل يارى كرده اى چرا كه جايگاه يقين، دل توست.
    امام صادق(عليه السلام) ويژگى ياران مهدى(عليه السلام) را اين گونه بيان مى كند: "آنان كسانى هستند كه گويا دل هايشان از آهن است و هرگز دچار شك نمى شوند".[10]
    آرى، آنان كسانى هستند كه هرگز در باورهاى خود ترديد نمى كنند و ذرّه اى شك در وجود آنان راه پيدا نمى كند.

    * * *


    كسى كه مى خواهد به اين مقام برسد و با دل خود، امام زمانش را يارى كند بايد از گناهان دورى كند، دل را كه حرم خداست از محبت دنيا و جلوه هاى پر فريب دنيا پاك كند، همواره تلاش كند تا از ياد امام زمان غافل نشود، چرا كه زنگار غفلت، دل را سياه مى كند و دلى كه سياه شد ديگر نمى تواند حجت خدا را بيش از همه چيز دوست بدارد.
    هر گناه، دل انسان را بيمار مى كند و نقطه اى سياه بر دل مى نشاند، اين توبه است كه مى تواند آن سياهى را از بين ببرد، امّا اگر توبه اى در كار نبود، كم كم همه دل انسان فاسد و تباه مى شود و كار به آنجا مى رسد كه ديگر راهى براى توبه هم باقى نمى ماند.
    دلى كه از گناه و غفلت سياه شده است، نمى تواند امام زمانش را يارى كند، چنين دلى شايستگى عشق حجت خدا را از دست داده است، چه بسا دلى كه تا ديروز دوستدار و مشتاق امام زمان بوده است، ولى با يك گناه، لذّت شهوت بر آن غلبه كرده است و به راحتى، عشق امام زمان را به لذّتى زودگذر مى فروشد و خود را از يارى امام زمان محروم مى سازد.
    آرى، براى همين است كه دوستان امام زمان همواره بر خود مى ترسند و از خدا مى خواهند كه دل هايشان را از عشق به دنيا خالى كند. عشق به دنيا، ريشه همه بدى هاست، كسى كه به شهوات دنيايى دل بسته باشد، در لبه پرتگاه قرار دارد و هر لحظه ممكن است دچار لغزش شود، چنين كسى بايد تا فرصت دارد، توبه كند و به جبران گذشته اش بپردازد، دل خود را از محبت دنيا تهى كند، از خدا بخواهد تا خطاى او را ببخشد.

    * * *


    وقتى محبت به امام زمان در دل تو جاى گيرد، امام زمان را با دل خود يارى كرده اى، محبت باعث مى شود تو از گناه فاصله بگيرى، دلى كه لبريز از اين عشق آسمانى است، ارزش زيادى پيدا مى كند، محبّتى كه از معرفت سرچشمه گرفته است، كيميايى مى شود كه مس وجود را به طلا تبديل مى كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب يارى خورشيد نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن