کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست

      فصل بيست


    امروز ، بيست و هفتم صفر است و پيامبر در بستر بيمارى است .
    بنى هاشم به ديدار پيامبر آمده اند ، پيامبر گاه بى هوش مى شود و گاه به هوش مى آيد .[70]
    عبّاس ، عموى پيامبر ، سر آن حضرت را در آغوش گرفته است ، پيامبر چشم را باز مى كند و عموىِ خود را كنار خود مى بيند ، رو به او مى كند و مى گويد : "عمو جان ، آيا حاضر هستى تا وصيّت هاى مرا انجام دهى و قرض هاى مرا ادا كنى ؟" .
    عبّاس نگاهى به پيامبر مى كند و مى گويد : "اى رسول خدا ، شما در بخشش و لطف ، بى نظير هستيد و به مردم وعده هاى زيادى داده ايد ، شما مى دانيد كه وضع مالى من خوب نيست ، من چگونه خواهم توانست از عهده اين كار مهم برآيم ؟" .
    پيامبر بار ديگر سخن خود را تكرار مى كند و عبّاس همان جواب را مى دهد .[71]
    اكنون ، پيامبر رو به على(عليه السلام) مى كند و مى فرمايد : "اى على ، آيا حاضر هستى تا به وصيّت هاى من عمل كنى و قرض هاى مرا پرداخت كنى" .
    خداى من ! چرا على(عليه السلام) جواب نمى دهد ؟ نگاه كن ، اشك در چشم على(عليه السلام)حلقه زده است . گريه ، مجال سخن به او نمى دهد .[72]
    آرى ، اين سخن پيامبر بوى رفتن و پرواز مى دهد ، على(عليه السلام) كه دلباخته پيامبر است چگونه دورى پيامبر را تحمّل كند ؟
    پيامبر براى بار دوم رو به على(عليه السلام) مى كند و مى فرمايد : "اى على ، آيا به وصيّت هاى من عمل مى كنى ؟" .[73]
    اين بار على(عليه السلام) از ميان پرده اشك جواب مى دهد : "بله ، پدر و مادرم به فداى شما باد ، من حاضر هستم تا به وصيّت هاى شما عمل كنم" .
    نگاه كن ، چه لبخند زيبايى بر صورت پيامبر نشسته است ، به راستى كه پيامبر تا على(عليه السلام) را دارد، غم ندارد .
    پيامبر از روى خوشحالى با صداى بلند مى گويد : "اى على ، تو در دنيا و آخرت برادر من هستى ، به راستى كه تو جانشين و وصىّ من مى باشى" .
    اكنون پيامبر بلال را مى طلبد و به او چنين مى گويد : "اى بلال ، برو و شمشير ذوالفقار ، زِره ، عمامه و پرچم مرا بياور .[74]
    بلال از اتاق بيرون مى رود و بعد از لحظاتى ...
    نگاه كن ، بلال با دست پر برمى گردد ، پيامبر رو به على(عليه السلام) مى كند و مى گويد : "اى على ، اين وسايل را از بلال تحويل بگير و به خانه خود ببر" .
    هدف پيامبر اين است كه همه بدانند اين وسايل از اين لحظه به بعد ، از آنِ على(عليه السلام) است و همه شاهد باشند تا بعداً كسى در مورد آنها ادّعايى نداشته باشد .[75]
    على(عليه السلام) اين وسايل را برمى دارد و به سوى خانه خود مى رود .


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۰: از كتاب مهاجر بهشت نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن