کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل ۹

      فصل ۹


    نزديك اذان ظهر است، بيشتر ياران حسين(عليه السلام) شهيد شده اند، وقت نماز است. حسين(عليه السلام) مى خواهد آخرين نماز خود را بخواند، او رو به قبله مى ايستد، ياران پشت سر او صف مى بندند.
    "سعيد" يكى از ياران حسين(عليه السلام) است، او در مقابل سپاه كوفه مى ايستد، تيراندازان آماده اند تا حسين(عليه السلام) را در نماز شهيد كنند.
    نماز آغاز مى شود، عمرسعد اشاره اى به تيراندازان مى كند. آن ها قلب حسين(عليه السلام)را نشانه گرفته اند، از هر طرف تير مى بارد. سعيد سپر خود را به هر طرف مى گيرد، امّا تعداد تيرها بسيار زياد است و از هر طرف تير مى آيد.
    سعيد خود را سپر بلاى حسين(عليه السلام) مى كند و همه تيرها را به جان مى پذيرد. نماز تمام مى شود و سعيد هم بر روى زمين مى افتد...[57]
    بعد از نماز، ياران يكى پس از ديگرى به ميدان مى روند و شهيد مى شوند تا اين كه نوبت به جوانان بنى هاشم مى رسد.
    على اكبر مقابل پدر مى آيد و از پدر اجازه ميدان مى گيرد، پدر به او اجازه مى دهد و او به ميدان مى رود و با دشمنان مى جنگد... لحظاتى مى گذرد، دشمنان او را محاصره مى كنند، ناگهان صداى او در صحراى كربلا مى پيچد: "بابا! خداحافظ!".[58]
    حسين(عليه السلام) به سرعت به ميدان مى رود و پيكرِ پاره پاره جوانش را در آغوش مى كشد. اينجاست كه تو همراه با جوانان بنى هاشم نزد حسين(عليه السلام) مى رويد، حسين(عليه السلام) توان برداشتن پيكر جوانش را ندارد، او از شما يارى مى طلبد و مى گويد: "پيكر برادرتان را به خيمه ها ببريد".[59]

    * * *


    اكنون برادرت حسن آماده مى شود كه به ميدان برود، نام اصلى او "حسن بن حسن" است، مردم او را بيشتر به نام "حسن مُثنّى" مى شناسند. وقتى او به دنيا آمد، پدر، نامِ خودش را براى او انتخاب كرد. او داماد حسين(عليه السلام)است و چند سال قبل با فاطمه (دخترِ حسين(عليه السلام)) ازدواج كرده است.
    حسين(عليه السلام) به او اجازه ميدان مى دهد، او با همسر خود خداحافظى مى كند و سپس به سوى ميدان مى رود و مى جنگد، تيرها از هر طرف به سوى او مى آيند، او زخمى مى شود و بر روى زمين مى افتد. خون زيادى از او رفته است، او بى هوش مى شود، همه خيال مى كنند او جان داده است، براى همين او را رها مى كنند.[60]
    چند ساعت بعد كه جنگ تمام مى شود، او به هوش مى آيد... سر از روى خاك بلند مى كند و مى بيند كه حسين(عليه السلام) شهيد شده است، دشمنان او را اسير مى كنند، چند نفر مى خواهند او را به قتل برسانند، در ميان سپاه كوفه، يكى كه با مادر او فاميل است، جلو مى آيد و مانع اين كار مى شود، او را به عنوان اسير به كوفه مى برند.[61]

    * * *


    لب هاى تو تشنه است، ديگر حسين(عليه السلام) يار و ياورى ندارد، عبّاس بايد تا آخرين لحظات از خيمه ها نگهبانى كند، اكنون نوبت توست...
    بر آستانه خيمه ايستاده اى و با خود سخن مى گويى: "حالا اين منم كه بايد به ميدان بروم. عمويم ديگر يار و ياورى ندارد".
    تو تصميم خود را گرفته اى، شمشير در دست مى گيرى، مادر به تو نگاهى مى كند و لبخند رضايت مى زند، او خدا را شكر مى كند كه تو تصميم گرفته اى جانت را فداى حسين(عليه السلام) كنى.
    تو خوب مى دانى كه اينجا ميدان شمشير و خون است، امّا هرگز هراسى به دل راه نمى دهى، تو مرگ در راه حسين(عليه السلام) را زيبا مى بينى، تو مشتاق شهادت هستى.
    نزد عمويت مى آيى و چنين مى گويى: "عمو، به من اجازه مى دهى تا جانم را فدايت كنم؟".
    حسين(عليه السلام) به تو نگاهى مى كند و دلش تاب نمى آورد. آخر تو يادگار برادرش هستى.
    او تو را در آغوش مى گيرد، تو بوى حسن(عليه السلام) را مى دهى. گريه امان نمى دهد. حسين(عليه السلام) گريه مى كند، تو هم اشكت جارى مى شود.
    هيچ كس طاقت ندارد اين صحنه را ببيند، دل كندن از قاسم براى حسين(عليه السلام)خيلى سخت است. حسين(عليه السلام) داغ على اكبر را ديد، ولى از هوش نرفت، امّا حالا بى هوش مى شود، تو هم از شدت گريه بى هوش مى شوى. تو عزيزِ دل دو امام هستى!
    لحظاتى مى گذرد... اكنون سخن خويش را تكرار مى كنى: "اى عمو! به من اجازه ميدان بده".
    آخر چگونه عمو به تو اجازه ميدان دهد؟
    تو التماس مى كنى و مى گويى: "من يتيم هستم! دلم را مشكن!". سرانجام عمو را راضى مى كنى و اجازه ميدان مى گيرى. به سوى خيمه مادر مى روى تا با او خداحافظى كنى...[62]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۹: از كتاب شيرينتر از عسل نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن