کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهارده

      فصل چهارده



    ماجراى هشتم
    * تاريخ: سال 1370 شمسى
    تو در كاشان زندگى مى كنى، در يكى از مساجد، امام جماعت هستى و براى مردم از معارف اهل بيت(عليهم السلام) سخن مى گويى. افتخار تو اين است كه در مكتب امام صادق(عليه السلام) به تحصيل علم پرداخته اى و مردم را به سوى آنان راهنمايى مى كنى.
    چند وقتى است كه در غم و غصّه مى باشى. همسر تو به يك بيمارى مبتلا شده است، او ديگر خواب به سراغش نمى آيد، سيستم بدن او دچار اختلال شده است. تو او را نزد بهترين دكترها برده اى، امّا جوابى نگرفته اى.
    همسر تو روز به روز، رنجورتر مى شود، رنگ او زرد شده است، هر وقت كه به خانه مى آيى و چهره زرد او را مى بينى، غم هاى دنيا به دل تو مى آيد. نمى دانى چه كنى. هر كس تو را ببيند از چهره ات مى فهمد كه چقدر ناراحت هستى. از اين كه نتوانستى براى بهبودى همسرت كارى انجام بدهى، اندوهناك هستى.
    امشب شب عيد غدير است. تا پاسى از شب كنار همسرت نشستى و با او سخن گفتى، كم كم خواب به چشم تو آمد، تو خوابيدى امّا همسرت سه ماه است كه بخوابيده بود!
    براى نماز صبح از خواب بيدار مى شوى و به مسجد مى روى تا نماز بخوانى، مردم منتظر هستند. وقتى وارد مسجد مى شوى، مردم را مى بينى كه اين روز را به يكديگر تبريك مى گويند. امروز روز عيد بزرگ است و دل ها غرق شادى و سرور است. تو به سوى محراب مى روى، نماز را مى خوانى. بعد از نماز به فكر فرو مى روى. ناگهان فكرى به ذهنت مى رسد، با خود مى گويى كه امروز به زيارت محمّدهلال(عليه السلام) بروى و از او بخواهى كه به درگاه خدا واسطه شود و خدا همسر تو را شفا بدهد.

    * * *


    ساعتى مى گذرد، تو اكنون در صحن باصفاى محمّدهلال(عليه السلام) هستى، به سوى ضريح مى روى، وقتى به ضريح مى رسى، ديگر گريه امان به تو نمى دهد، به آقا چنين مى گويى: "امروز روز عيد است، عيدى مرا شفاى همسرم قرار بده".
    اشك تو بر پهناى صورتت جارى شده است، از ضريح جدا مى شوى و دو ركعت نماز مى خوانى و به سوى خانه حركت مى كنى. مثل هميشه وارد خانه مى شوى، به همسرت سلام مى كنى، امّا جواب سلام نمى شنوى، تعجّب مى كنى. جلو مى روى، باور نمى كنى، همسر تو در خواب است، او با كمال آرامش در خواب عميقى فرو رفته است. از اتاق بيرون مى روى، صداى گريه آرام تو به گوش مى رسد. محمّدهلال(عليه السلام)چقدر زود جواب تو را داد... ممنونم آقا!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۴: از كتاب فرزند على نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن