کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۵

     ۵


    "اربعين" نزديك است، به عشق زيارت كربلا راهى شده اى، اكنون در مسير پياده روى نجف به كربلا هستى، چه حس و حالى دارى، پرچمى سبز رنگ بر دوش دارى كه روى آن نوشته است: "لبيّك يا مهدى!"، تسبيحى در دست دارى و دارى به نذر خود عمل مى كنى، تو سال هاى سال آرزو داشتى كه سفر اربعين قسمتت بشود، نذر كردى كه اگر امام حسين(عليه السلام) تو را دعوت كرد، چهارده هزار بار اين ذكر را بگويى: "اللهمَّ عَجِّلْ لَوَليّك الفَرَج".
    يك ساعت از سر شب گذشته است، ديگر خسته شده اى، تصميم مى گيرى در يكى از "موكَب ها" شب را بمانى و استراحت كنى، وارد موكَب مى شوى، ميزبانان به تو خوش آمد مى گويند، كوله پشتى خود را در گوشه اى مى گذارى. چاى مى نوشى، لحظاتى مى گذرد، قرار است در اينجا جلسه اى برگزار شود.
    يك صندلى آنجا مى گذارند، شخصى شروع به سخنرانى مى كند، تو به سخنان او گوش مى كنى ولى از سخنان او، خيلى تعجّب مى كنى، نمى توانى اين سخنان را باور كنى!
    او چنين مى گويد: "اى جوانان! مواظب باشيد امام زمان، شما را نفرين نكند كه اگر آن حضرت به شما نفرين كند ديگر به رستگارى نمى رسيد! به سرگذشتِ حُرّ نگاه كنيد، درست است كه او جانش را فداى امام حسين(عليه السلام) كرد ولى او نگذاشت امام به مدينه بازگردد و راه را بر امام بست، براى همين بود كه امام به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند! در روز عاشورا حُرّ پشيمان شد ولى آن نفرين، كار خودش را كرد و قبر حُرّ از حرم امام حسين(عليه السلام)دور شده است، اين اثر همان نفرين است، براى همين است كه من هرگز به سر قبر او نمى روم!".
    اين سخنان تو را به فكر فرو مى برد، تو در اين كتاب (فصل اول) چنين خوانده اى كه آن روزى كه حُرّ لباس رزم پوشيده بود و از خانه خود خارج مى شد، صدايى به گوشش رسيد، كسى سه بار به او گفت: "اى حرّ! تو را به بهشت مژده مى دهم!"، آن وقت بود كه حُرّ با خودش چنين گفت: "اى حُرّ! مادر به عزايت بنشيند!". تو در اين كتاب (فصل اول) خواندى كه حُرّ به امام چنين گفت: "اى فرزند رسول خدا! به مدينه بازگرد! اگر به كوفه بروى تو را به قتل خواهند رساند". حُرّ فرصت بازگشت به مدينه را به امام داد، پس چرا اين سخنان، تاريخ را به گونه ديگر بازگو مى كند؟
    اكنون دو سؤال در ذهن توست:
    سؤال اوّل اين است: چرا اين سخنران مى گويد: "امام حسين(عليه السلام)به حُرّ نفرين كرد"، در حالى كه حُرّ به خودش نفرين كرده است و امام او را نفرين نكرده است؟
    سوال دوم اين است: چرا اين سخنران مى گويد: "حُرّ نگذاشت امام به مدينه بازگردد و راه را بر او بست"، در حالى كه حُرّ به امام فرصت بازگشت به مدينه را داد و از آن حضرت خواست به سوى مدينه برود؟

    * * *


    صبر مى كنى تا سخنرانى او تمام شود، لحظاتى مى گذرد در فرصت مناسبى با او چنين گفتگو مى كنى:
    ــ آقاى سخنران! چرا شما در سخنرانى چنين گفتى كه امام حسين(عليه السلام) حُرّ را نفرين كرد؟ چرا گفتى كه حُرّ راه را بر امام حسين(عليه السلام)بست؟
    ــ اين مطلب، خيلى ها بازگو مى كنند و من بارها آن را شنيده ام.
    ــ آيا شما كتاب "لحظه ديدار" نوشته "مهدى خداميان" را خوانده ايد؟
    ــ نه.
    ــ من اين كتاب را در اختيار شما قرار مى دهم تا آن را مطالعه كنيد و به حقيقت برسيد.
    اكنون تو از كوله پشتى خود، كتاب را بيرون مى آورى و به او مى دهى تا آن را مطالعه كند...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب لحظه دیدار نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن