کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۱۱

     ۱۱


    نام تو "شيخ حسن مولوى" است، دلباخته اهل بيت(عليهم السلام) هستى و يك عمر براى مردم حديث خوانده اى و منبر رفته اى، در نجف زندگى مى كردى، چند سالى به كربلا هجرت مى كنى. اهل علم هستى و مردم تو را به عنوان "عالمى وارسته" مى شناسند. "سيّد ابوالحسن اصفهانى" كه رهبر شيعيان است به تو علاقه دارد و بعضى از كارها را به تو سپرده است.
    تو به بيمارى سختى مبتلا مى شوى، هر چه به طبيب مراجعه مى كنى، درمان نمى شوى، بدن تو در تب مى سوزد و گاهى هم از شدّت تب، حواس تو پرت مى شود و اين حالت براى تو خيلى سخت است، (تو سال ها بر فراز منبر سخن گفته اى اكنون گاهى راه خانه ات را هم گم مى كنى).
    يكى از دوستانت به خانه تو مى آيد، تو مدت ها است كه از خانه بيرون نرفته اى، او تصميم مى گيرد تو را به زيارت حُرّ ببرد. خانه تو نزديك حرم امام حسين(عليه السلام)است، براى رسيدن به حرم حُرّ بايد شش كيلومتر از حرم امام حسين(عليه السلام) دور شد)، دوست تو اسبى را مى آورد و تو را سوار بر آن مى كند و تو به زيارت حُرّ مى روى.
    وقتى وارد حرم مى شوى، از شدّت بيمارى نمى توانى روى پاى خود بايستى، پس نزديك ضريح مى نشينى و زيارت مى خوانى. حرم خلوت است، وقتى دوست تو زيارت مى كند براى كارى از حرم بيرون مى رود، لحظاتى مى گذرد، عربى وارد حرم مى شود، به سمت ضريح مى رود و حلقه هاى ضريح را يكى پس از ديگرى مى گيرد، با گرفتن هر حلقه ضريح، اين جمله را مى خواند: "يا كاشِفَ الكَرْبِ عَنْ وَجْهِ مولانا الْحُسَينِ اِكْشِفْ لَنا الكُرُبَ العِظام بِحَقّ مولانا الْحُسَينِ". تو معناى اين جمله را متوجه مى شوى: "اى كسى كه غم و غصّه را از دل امام حسين(عليه السلام)برداشتى پس به حقّ امام حسين(عليه السلام) تو را قسم مى دهم كه آن غصّه هاى بزرگ را از دل ما بردار!".
    آن عرب، دور ضريح مى چرخد و اين جملات را بيش از 50 بار تكرار مى كند، به فكر تو مى رسد كه تو هم اين گونه به جناب حُرّ توسّل پيدا كنى، قدرت ندارى از جا بلند شوى، كشان كشان خود را به ضريح مى رسانى، همان طور كه نشسته اى ضريح را دور مى زنى و حلقه هاى ضريح را در دست مى گيرى و آن جمله را مى خوانى، تو از حُرّ مى خواهى تا به اذن خدا تو را شفا بدهد، تو او را واسطه درگاه خدا قرار مى دهى، آرى، حُرّ همان كسى است كه غم و غصّه را از دل امام حسين(عليه السلام) برداشت، تو سال ها روضه حُرّ را خواندى، صبح عاشورا كه امام حسين(عليه السلام) در محاصره قرار گرفته بود و گروه گروه بر لشكر دشمنان افزوده مى شد، اين حُرّ بود كه با آمدنش به سوى امام، دل امام را شاد كرد، حُرّ فرمانده سپاه دشمن بود، اين كه شخصى مانند او به يارى امام برود، پيام بزرگى براى همه داشت. حُرّ با اين كار، دشمنان را غمگين كرد ولى لبخند شادى را به لب هاى امام نشاند.
    تو به اين مطالب فكر مى كنى و اشك مى ريزى و از جناب حُرّ مى خواهى تا بيمارى تو را شفا بدهد، او را به حقّ امام حسين(عليه السلام) قسم مى دهى زيرا مى دانى كه حرّ چقدر امام حسين(عليه السلام) را دوست داشت! چند بار دور ضريح مى گردى و اين ذكر را مى گويى، ناگهان در بدن خود كمى گرما حس مى كنى، كمى عرق مى كنى و حس مى كنى كه مى توانى روى پاى خودت بايستى، پس برمى خيزى...
    صداى گريه تو بلند است، تو شفا گرفته اى، دوست تو از راه مى رسد، تو را سالم و سرحال مى بينند، سجده شكر به جا مى آورى و سپس با پاى خود، شش كيلومتر را تا خانه مى روى، وقتى خانواده ات تو را سالم مى بينند تعجّب مى كنند، تو ماجرا را براى آنان بازگو مى كنى، آن بيمارى، ديگر سراغ تو نمى آيد، تو بار ديگر به منبر مى روى و براى مردم، سخنرانى مى كنى و روضه خوانى مى كنى، تو بارها ماجراى شفاى خود را بازگو مى كنى تا مردم با مقام حُرّ بيشتر آشنا شوند و در گرفتارى ها به او توسّل پيدا كنند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۱: از كتاب لحظه دیدار نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن