کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هفت

      فصل هفت



    آن سخنران "ماجراى بُرَيده" را به عنوان دليل ذكر مى كند. من در اينجا خلاصه سخن او را در هشت مطلب بيان مى كنم:
    1 . از اوّلين اقدامات ابوبكر بعد از خلافت، گسيل داشتن سپاه اُسامه به "موته" بود.
    2 . بُرَيدِه در سپاه اُسامه شركت كرد و به موته رفت، او پرچمدار سپاه اُسامه بوده است.
    3 . بر اساس نقلى از "طَبَرى"، رفت و بازگشت سپاه اُسامه تقريباً 75 روز طول كشيده است (البتّه در نقل ديگرى 40 روز ذكر شده است).
    4 . وقتى بُرَيده از موته بازگشت و نزد قبيله خود رفت، با خلافت ابوبكر مخالفت كرد و با او بيعت نكرد.
    5 . بُرَيده در قبيله خود دست به شورش زد و پرچم سپاه اُسامه را به ميان قبيله خود برد و آن پرچم را برافراشت و چنين شعار داد: "تا زمانى كه على(عليه السلام) بيعت نكند، من بيعت نمى كنم". معلوم مى شود تا آن زمان، حضرت على(عليه السلام) بيعت نكرده بود.[46]
    6 . بعد از اين كار بُرَيده، گروهى از قبيله او به مدينه آمدند و بر ضدّ ابوبكر شعار دادند، حكومت ابوبكر حسّاس شد و تصميم گرفت تا آن ماجرا را تمام كند و از حضرت على(عليه السلام)بيعت بگيرد، براى همين با شدّت وارد عمل شد و آن حوادث (آتش زدن خانه و شهادت حضرت محسن(عليه السلام)) پيش آمد.
    7 . روشن شد كه ماجراى هجوم به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)بعد از بازگشت بُرَيده از موته بوده است. از طرف ديگر، بازگشت بُرَيده 75 روز بعد از رحلت پيامبر بوده است.
    8 . نتيجه اين مى شود كه ماجراى هجوم 75 روز بعد از رحلت پيامبر واقع شده است.
    آنچه ذكر شد خلاصه اى از سخنان آن سخنران بود. او در ادامه سخن خود چنين مى گويد: "روايات دالّ بر شهادت فاطمه(عليها السلام)75 روز پس از رحلت پيامبر، بايد حمل بر حوادث حمله به خانه فاطمه(عليها السلام) شود".
    در واقع آن سخنران بر اين باور است كه در روز سيزدهم ماه جَمادى الأول (كه شيعيان به عنوان فاطميّه اوّل عزادارى مى كنند) ماجراى هجوم روى داده است.

    نقد و بررسى
    قبل از هر چيز توضيح مختصرى درباره "بُرَيده" مى دهم:
    بُرَيده يكى از ياران باوفاى پيامبر بود، بعد از شهادت پيامبر، مردم حضرت على(عليه السلام) را تنها گذاشتند، ولى بُرَيده از حقّ و حقيقت دفاع كرد و امام زمان خويش را يارى نمود.[47]
    اگر ما بخواهيم شيعيان واقعى اهل بيت(عليهم السلام) را بشماريم بعد از سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار به نام بُرَيده مى رسيم. او در سال 63 هجرى از دنيا رفت. روحش شاد باد كه به تاريخ درس آزادگى و شرافت را داد!
    اكنون كه با بُرَيده آشنا شديم، نقد سخن آن سخنران را آغاز مى كنم:
    دقّت كنيد: آن سخنران در دليل سوم خود، سخنان خود را بر يك ستون بنا كرده است. او مى گويد: "وقتى بُرَيده از سپاه اُسامه به قبيله خود بازگشت با خلافت ابوبكر مخالفت كرد".
    به نظر من، اين جمله، ستون اصلى سخن اوست. من همه تلاش خود را به كار مى برم تا ضعف اين سخن او را آشكار سازم. اگر كسى ستون يك ساختمان را خراب كند، همه آن ساختمان فرو مى ريزد.
    براى نقد اين جمله او، چهار نكته را ذكر مى كنم:

    * نكته اول
    به كدام دليل ثابت مى شود كه مخالفت بُرَيده، بعد از بازگشت از سپاه اُسامه بوده است؟
    مخالفت بُرَيده با ابوبكر، فقط در سخن "ابن هلال ثَقَفى" ذكر شده است. او از دانشمندان بزرگ شيعه در قرن سوّم بود كه در اصل، كوفى بود و سپس به اصفهان مهاجرت كرد. او كتاب "الغارات" را نوشته است. كتاب ديگر او، "المعرفة" نام دارد و در آن، حوادث سقيفه و تاريخ خلفا ذكر شده است.
    ابوهلال ثَقَفى ماجراى مخالفت بُرَيده را در كتاب "المعرفة" آورده است، متأسفانه اين كتاب به دست ما نرسيده است، قسمت هايى از آن از طريق كتاب "الشافى فى الامامة" نوشته "سيّدمرتضى" به دست ما رسيده است.
    اصل سخن "ابوهلال ثَقَفى" چنين است:
    جاءَ بُرَيْدةُ حتّى رَكَزَ رايَتَهُ فى وَسَطِ اَسْلَم، ثُمَّ قالَ: "لا اُبايَعُ حتّى يُبايِعَ عليُّ بن أبي طالب(عليه السلام)"، فَقالَ عليّ(عليه السلام): يا بُرَيدَةُ اُدخُلْ فيما دَخَلَ فيهِ النّاسُ ، فَاِنَّ اِجتِماعَهُمْ اَحَبُّ اِلىَّ مِنْ اِختِلافِهِم الْيَومَ.[48]
    بُرَيده آمد و پرچم خود را در وسط قبيله "اسلم" به زمين زد و گفت: من بيعت نمى كنم تا زمانى كه على(عليه السلام)بيعت كند. على(عليه السلام)به او گفت: اى بُرَيده! از تو مى خواهم مخالفت نكنى زيرا امروز اختلاف بين مسلمانان را دوست ندارم.
    با بررسى اصل سخن ابوهلال ثَقَفى متوجّه مى شويم كه در متن اصلى، هيچ اشاره اى به "بازگشت بُرَيده از سپاه اُسامه" نشده است، به عبارت ديگر در اين متن فقط و فقط از "بازگشت بُرَيده" سخن به ميان آمده است، و اصلاً گفته نشده است كه او از كجا بازگشته است!
    شايد گفته شود كه اين برداشت از كلمه "جاء" است و معناى آن "بازگشت بُرَيده از سفر سپاه اُسامه" است، ولى اين يك احتمال است و نياز به دليل دارد.
    دقّت كنيد: من در اينجا ماجراى ديگرى كه ابوهلال ثَقَفى نقل كرده است بيان مى كنم:
    عَنْ الصّادِقِ(عليه السلام): اِنَّ بُرَيدَةَ قَدِمَ مِن الشّامِ فَرَأى قَدْ بُويِعَ لأبي بَكْر، فَقالَ (بُرَيدَةُ) لَهُ (لأبي بَكْر): اَنَسيتَ تَسليمَنا على عليّ(عليه السلام) بِإِمرَةِ المُؤمنينَ...قالَ (ابوبَكْر): إنَّكَ غِبْتَ وَشَهِدْنا وَاِنَّ اللهَ يُحْدِثُ الاَمْرَ بَعْدَ الاَمِرِ...[49]
    امام صادق(عليه السلام) فرمود: وقتى بُرَيده از "شام" بازگشت ديد كه با ابوبكر بيعت شده است، پس بُرَيده به ابوبكر گفت: آيا فراموش كردى كه در زمان پيامبر ما به على(عليه السلام) به عنوان "اميرمؤمنان" سلام مى كرديم... ابوبكر در پاسخ گفت: تو در مسافرت بودى و ما در مدينه بوديم و حوادثى پيش آمد...
    از اين متن استفاده مى شود كه وقتى بُرَيده از سفر شام مى آيد با ابوبكر مخالفت مى كند و به او آن سخنان را مى گويد.
    اكنون اين دو متنى را كه ابوهلال ثَقَفى نقل كرده است كنار هم مى گذاريم:
    * اوّل: جاءَ بُرَيدة ...: بُرَيده آمد و پرچمش را در قبيله اَسلم به اهتزاز در آورد.
    * دوم: اِنّ بُرَيدةَ قَدِمَ مِنَ الشام: وقتى بُرَيده از شام آمد...
    متن اوّل مى گويد "بُرَيده آمد"، وقتى سؤال مى كنيم كه او از كجا آمد؟ سفر او به كجا بود؟ متن دوم به اين سؤال ما پاسخ مى دهد. متن دوم به روشنى مى گويد كه بُرَيده از سفر شام آمد.
    آرى، با كنار هم گذاشتن متن اوّل و دوم متوجه مى شويم كه بُرَيده وقتى از شام آمد با خلافت ابوبكر مخالفت كرد. پس ديگر نمى توان گفت كه بُرَيده وقتى از سفر اُسامه به مدينه بازگشت با ابوبكر مخالفت كرد. با توجّه به متن دومى كه نقل شد، سخن آن سخنران باطل است.

    * نكته دوم
    مخالفت هاى بُرَيده با ابوبكر، بسيار شديد بوده است، او با گروهى از شيعيان در مسجد پيامبر حضور پيدا مى كند. به اين متن دقّت كنيد:
    قامَ بُرَيْدَةُ الْاَسْلَمِيُّ فَقالَ: يا اَبا بَكْر نَسِيتَ اَمْ تَناسَيْتَ اَمْ خادَعَتْكَ نَفْسُكَ... فاتَّقِ اللَّهَ رَبَّكَ وَ اَدْرِكْ نَفْسَكَ قَبْلَ اَنْ لاتُدْرِكَها وَ اَنْقِذْها مِنْ هَلَكَتِها وَ دَعْ هَذا الْاَمْرَ وَ وَكِّلْهُ إِلَى مَنْ هُوَ اَحَقُّ...[50]
    بُرَيده از جا برخاست و گفت: اى ابوبكر! آيا فراموش كرده اى يا خودت را به فراموشى زده اى يا اين كه خودت را فريب داده اى؟... از خدا بترس و خودت را از هلاكت نجات بده و اين مقام را رها كن و امر خلافت را به كسى واگذار كن كه شايستگى آن را دارد.
    اين نهايت شجاعت بُرَيده را مى رساند كه در حضور مردم، اين گونه با ابوبكر كه خود را خليفه مى داند، سخن مى گويد، اگر بُرَيده مخالفتى با ابوبكر داشت بايد در همان روزهاى اوّل اعلام مى كرد، (نه اين كه صبر كند و بعد از 75 روز كه حكومت ابوبكر پابرجا شد دست به مخالفت بزند).
    با در نظر گرفتن مسائل سياسى به اين نتيجه مى رسيم كه مخالفت بُرَيده با ابوبكر بعد از سفر سپاه اُسامه نبوده است، زيرا بيعت با خليفه يك امر تشريفاتى نبوده است، وقتى كسى با خليفه بيعت مى كند، يعنى تسليم امر اوست و از او اطاعت مى كند، وقتى كسى از بيعت خوددارى مى كند، معناى آن اين است كه از خليفه اطاعت نمى كند.
    به راستى اگر بُرَيده با ابوبكر بيعت نكرده است چگونه ممكن است ابوبكر او را به عنوان پرچمدار سپاه اُسامه به موته بفرستد؟
    به اين متن كه ابن جَوزى نقل كرده است توجّه كنيد:
    فَلَمّا بُويِعَ لأبي بَكْر، اَمَرَ (أبوبَكْر) بُرَيَدةَ بِالّلِواءِ إِلى اُسامَة لَِيمضي لَوَجهِهِ...[51]
    وقتى با ابوبكر بيعت شد، ابوبكر به بُرَيده امر كرد كه پرچمدار سپاه اُسامه باشد و سپاهيان را جمع كند...
    پرچمدار يك سپاه همانند جانشين فرماندهى سپاه بود، آيا حكومتى كه از مردم كوچه و بازار به زور بيعت گرفت، اجازه مى دهد كه جانشين فرماندهى سپاهش، كسى باشد كه بيعت نكرده است؟
    روشن است كه ابوبكر آن قدر ساده نبود كه چنين خطايى را انجام دهد. ابوبكر وقتى يقين كرد بُرَيده تسليم فرمان اوست اين مأموريّت را به او داد.

    * نكته سوم
    باور آن سخنران اين است كه "پرچم بُرَيده" به معناى "پرچم سپاه اُسامه" است، در حالى كه در كلام ابوهلال ثَقَفى چنين آمده است:
    جاءَ بُرَيدَةُ حتّى رَكَزَ رايَتَهُ فى وَسَطِ اَسْلَم.
    بُرَيده آمد و پرچم خود را در وسط قبيله اَسلم به اهتزار درآورد.
    با مطالعه شرح حال و زندگى نامه بُرَيده مى بينيم كه از او به عنوان "صاحِبُ لِواءِ اَسلَم: صاحب پرچم قبيله اسلم" ياد شده است.[52]
    اين نكته نشان مى دهد بُرَيده، صاحب پرچم قبيله خودش نيز بوده است، اين پرچم غير از پرچم سپاه اُسامه است. به ذهن مى رسد كه وقتى او با گروهى از قبيله خود دست به شورش مى زند، پرچم قبيله خودش را به اهتزاز در آورد، (نه پرچم سپاه اُسامه را).
    لازم به ذكر است كه قبيله اَسلم از چند طايفه تشكيل شده بود، بيشتر آن ها از خلافت ابوبكر دفاع مى كردند، اما طايفه اى (كه بُرَيده، بزرگ آنان بود) به حضرت على(عليه السلام) علاقمند بودند و تصميم داشتند تا آن حضرت را يارى كنند، اين طايفه را بيشتر به نام "بنى سَهم" مى شناختند.
    وقتى بُرَيده شورش مى كند، همين طايفه بنى سَهم (كه خويشاوندان او بودند) با او همصدا مى شوند، او براى اين كه حمايت آنان را جذب كند، بايد پرچم قبيله خودش را به اهتزاز درآورد، چگونه ممكن است قصد بُرَيده مخالفت با ابوبكر باشد، ولى پرچمى را كه نشانه اى از قدرت ابوبكر است در قبيله خود به اهتزاز درآورد؟

    * نكته چهارم
    در اينجا سؤالى به ذهن مى رسد: به راستى سپاه اُسامه چه زمانى از مدينه حركت كرد؟
    آن سخنران چنين مى گويد: "متأسفانه تاريخ دقيق حركت سپاه اُسامه از مدينه مشخص نشده است، ولى گفته شده است كه در همان روزهاى اوّل بعد از تمام شدن بيعت، اوّلين كارى كه ابوبكر پيگيرى كرد، آماده سازى سپاه اسامه بود".
    وقتى من اين سخن را خواندم، بسيار تعجّب كردم، نمى توانستم باور كنم كه آن سخنران اين سخن را گفته باشد!!
    آخر چگونه ممكن است او در اين بحث تاريخى، نظر داده است در حالى كه كتاب ابن جَوزى و تاريخ طَبَرى را با دقّت بررسى نكرده است؟
    آن سخنران مى گويد: "متأسفانه تاريخ دقيق حركت سپاه اُسامه از مدينه مشخّص نشده است"، پس اين سخن ابن جَوزى چيست؟
    ابن جَوزى در كتاب خود چنين مى گويد:
    فَلَمّا كانَ هَلالُ رَبيعِ الآخرِ، سَنَةَ إحْدى عَشَرةَ، خَرَجَ اُسامَةُ.
    وقتى اوّل ماه ربيع الثانى سال 11 فرا رسيد، سپاه اُسامه حركت خود را آغاز كرد.[53]
    وقتى كتاب "تاريخ طَبَرى" را بررسى مى كنيم مى بينم كه در آن كتاب، تاريخ خروج سپاه اُسامه در روز آخر ماه ربيع الأول ذكر شده است. "ابن كَثير" نيز همين نظر را دارد.[54]
    كسى كه اطلاعات تاريخى دارد مى داند كه سپاه اُسامه روز اوّل ماه ربيع الثانى از مدينه خارج شده است. (يعنى 32 روز بعد از شهادت پيامبر، آن سپاه به سمت موته رفته است).
    به اين نكته توجّه كنيد: پيامبر تأكيد داشت كه سپاه اُسامه هر چه زودتر به سمت موته حركت كند. وقتى پيامبر از دنيا رفت، سپاه اُسامه به مدينه بازگشت و حركت آن سپاه به تأخير افتاد. ابوبكر به حكومت رسيد و به مدّت يك ماه به دنبال ثابت كردن حكومت خود در مدينه بود. بعد از آن بود كه ابوبكر دستور حركت سپاه اُسامه را داد.
    اكنون سخن آن سخنران را نقل مى كنم، او مى گويد: "سفر بُرَيده 75 روز طول كشيده است و بعد از آن كه بُرَيده از سفر آمد، ماجراى هجوم به خانه فاطمه(عليها السلام)روى داده است".
    وقت آن است كه سخن آن سخنران را با سخن ابن جَوزى كنار هم بگذاريم و ببينيم چه نتيجه اى به دست مى آيد:
    1 - تاريخ حركت سپاه اُسامه به سمت موته 32 روز بعد از شهادت پيامبر بود.
    2 - سفر سپاه اُسامه 75 روز طول كشيد.
    3 - وقتى سپاه اُسامه از موته برمى گردد 107 روز از شهادت پيامبر گذشته بود.
    4 - ماجراى هجوم به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) بعد از آمدن سپاه اُسامه از موته بود.
    5 - نتيجه اين مى شود كه 107 روز بعد از شهادت پيامبر، ماجراى هجوم به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) روى داده است!
    6 - مشهور اين است كه شهادت حضرت فاطمه(عليها السلام) 75 روز يا 95 روز بعد از شهادت پيامبر واقع شده است.
    7 - بُرَيده 107 روز بعد از شهادت پيامبر به مدينه رسيد، در آن زمان ديگر حضرت فاطمه(عليها السلام) از دنيا رفته بود.
    وقتى قدرى فكر مى كنيم متوجّه مى شويم كه اين مطلب درست نيست و شواهد تاريخى آن را تأييد نمى كند.
    آرى، اين مشكل كه در سخن آن سخنران وجود دارد، او مى گويد كه ماجراى هجوم بعد از آمدن بُرَيده بوده است، در حالى كه طبق سخن او، بُرَيده زمانى از موته به مدينه مى رسد كه حضرت فاطمه(عليها السلام) از دنيا رفته است! اگر در آن زمان حضرت فاطمه(عليها السلام) از دنيا رفته بود ديگر براى چه ابوبكر به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) هجوم برده است و آنجا را به آتش كشيده است؟ اين امرى قطعى است كه ابوبكر زمانى به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)هجوم برد كه آن حضرت زنده بود و از حقّ و حقيقت دفاع مى كرد.
    با دقّت در اين مطالب، باطل بودن سخن آن سخنران روشن و آشكار مى شود.
    چه بسا عدّه اى بخواهند از شكّ در بحث زمان شهادت حضرت محسن(عليه السلام)به شكّ در زمان شهادت حضرت فاطمه(عليها السلام) برسند و در جامعه شبهه ايجاد كنند و با استفاده از فرصت پيش آمده بخواهند اساس فاطميّه را متزلزل كنند. تزلزل در ايّام فاطميّه، آرزوى دشمنان اهل بيت(عليهم السلام)مى باشد، ما بايد بيش از گذشته هشيار باشيم و اين موضوع را با دقّت پيگيرى كنيم.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳: از كتاب روز هجوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن