کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۸آقاى سخنگو! اگر از تو بپرسند چرا خدا شخصى را به مقام امامت نصب مى كند، در پاسخ مى گويى براى اين كه نقص هاى آن شخص را برطرف كند. از طرف ديگر چون على

      ۸آقاى سخنگو! اگر از تو بپرسند چرا خدا شخصى را به مقام امامت نصب مى كند، در پاسخ مى گويى براى اين كه نقص هاى آن شخص را برطرف كند. از طرف ديگر چون على


    من از اين سخن تو خيلى، تعجّب كردم، تو از كجا نتيجه گرفتى كه تنها دليل نصب امام اين است كه جبران نقص هاى او بشود! از كدام آيه و حديث به اين نتيجه رسيدى؟ چرا هيچ دليلى براى سخن خود نياوردى؟
    تو قبول دارى كه خدا ابراهيم(عليه السلام) را به مقامِ امامت، منصوب كرده است، (تو در آنجا قبول مى كنى كه امامت ابراهيم(عليه السلام)به نصبِ خداست ولى در همان جا تصريح مى كنى كه امامت على(عليه السلام) به نصب خدا نبوده است).
    حالا از تو مى پرسم: ابراهيم(عليه السلام) در ميان پيامبران، همچون خورشيد مى درخشد و پرچم دار يكتاپرستى است، تو كه قبول كردى كه خدا او را نصب كرده است، پس آيا ابراهيم(عليه السلام) نقصى داشت كه خدا آن را جبران كرد؟!
    معلوم است كه تو مى گويى ابراهيم(عليه السلام) در اوج كمال بود، پس بگو بدانم چرا خدا او را به امامت نصب كرد؟ مگر تو نمى گويى: "نصب، تنها براى جبران نقص است"؟
    تو چاره اى ندارى كه اين سخن خود را پس بگيرى و بگويى: خدا ابراهيم(عليه السلام)را به مقام امامت رساند با اين كه در ابراهيم(عليه السلام)هيچ نقصى نبود. وقتى اين سخن را بگويى، من هم مى گويم: خدا على(عليه السلام) را هم به مقام امامت رساند و در او هيچ نقصى نبود!

    * * *


    آقاى سخنگو! اكنون سؤال ديگرى از تو مى پرسم: چرا به اين نتيجه رسيدى كه تنها دليل براى نصبِ امامت، جبران نقص است؟ چه كسى گفته است كه اگر خدا على(عليه السلام) را به امامت نصب كند براى جبران نقص اوست؟ چرا نصبِ امام را به معناى جبران نقص مى گيرى؟
    نصب امام مى تواند دليل هاى زيادى داشته باشد، در اينجا به يكى از آن دليل ها اشاره مى كنم:
    خدا على(عليه السلام) را به امامت نصب كرد تا راه حقّ، آشكار باشد، خدا او را امام قرار داد تا راه حقيقت گم نشود، خدا اين كار را كرد تا برنامه هاى خطّ نفاق را نقش بر آب كند و دين حفظ شود.
    پيامبر تلاش كرد تا يكتاپرستى را در جامعه رواج دهد و مردم بندگىِ خدا كنند، پيروان شيطان به دنبال فرصت بودند، خطّ نفاق كسانى بودند كه به ظاهر نماز مى خواندند، ريشِ سفيد داشتند ولى دلشان از ياد خدا خالى بود، ظاهرشان دم از اسلام مى زد ولى باطن آنان فريادگرِ كفر بود، نفاق چيزى جز دورويى نيست، آنان با ظاهر خود اسلام آورده بودند ولى در حقيقت، دشمن خدا و دين خدا بودند.
    آرى، وقتى پيامبر از دنيا رفت، شيطان به ميدان آمد، سياهى همه جا را فرا گرفته بود، خطّ نفاق قدرت نمايى كرد، از مؤمنان تعداد انگشت شمارى باقى ماندند، كسانى كه سال ها در راه پيامبر تلاش كرده بودند، در امتحان سختى قرار گرفتند. گروهى در مكانى به نام "سقيفه" جمع شدند و ابوبكر را به عنوان خليفه، انتخاب كردند و با او بيعت نمودند.
    خدا على(عليه السلام) را به امامت نصب كرد تا در آن اوج سياهى ها، حق از بين نرود، على(عليه السلام) با تمام وجود به دفاع از اسلام واقعى پرداخت، او بود كه دين را حفظ كرد و نگذاشت منافقان به آرزوى هاى خود برسند، هر چند حكومت در دست او نبود ولى با سخنان خود از حقّّ و حقيقت دفاع كرد، عدّه اى مى گويند: "على(عليه السلام) براى حفظ اسلام، سكوت كرد"، اين سخن، باطل است، على(عليه السلام)دست به شمشير نبرد و صبر كرد، ولى او هرگز سكوت نكرد، او براى دفاع از حق خود، بارها سخن گفت و با سخنان كوبنده خود، زمينه هدايت را براى همه فراهم ساخت.
    آقاى سخنگو! على(عليه السلام) در اوج كمال و زيبايى ها بود، او هيچ نقصى نداشت، خدا او را به مقام امامت نصب كرد تا راه گم نشود و چراغ هدايت خاموش نشود!

    * * *


    آقاى سخنگو! تو چنين مى گويى: "طبق نظر شيعه، نصبِ على(عليه السلام) صورت گرفت، پس چرا مشكل مردم حلّ نشد؟".
    اين سخن تو بسيار جالب است، تو خودت هم اعتراف مى كنى كه نظر شيعه، اين است كه خدا امام را نصب مى كند، اگر نظر شيعه اين است پس نظر تو كه مى گويى خدا امام را نصب نمى كند، نظر چه افرادى است؟ تو با اين سخن، اعتراف مى كنى كه از باورهاى شيعه فاصله گرفته اى.
    از طرف ديگر تو مى گويى كه چون مردم بعد از پيامبر با ابوبكر بيعت كردند و حكومت را به او دادند و على(عليه السلام) را خانه نشين كردند، مشكلى از مردم حلّ نشد، پس بايد بگوييم كه خدا امام را نصب نكرده است! آخر اين چه سخنى است؟ مگر امامت، فقط حكومت ظاهرى است؟ من فكر كنم تو به معناى اصلى "امامت" توجّه نكرده اى. امامت، يك عهد الهى است، يكى از جلوه هاى امامت اين است كه امام، حكومت را در دست بگيرد، ولى اگر ستمگران به ميدان آمدند و كودتا كردند و به حكومت رسيدند به امامت آسيبى نمى رسد.
    على(عليه السلام) دلباخته حكومت و قدرت نبود، او مأمور به وظيفه بود و اطاعت امر خدا را بر هر چيز ديگرى برترى مى داد، خدا اراده كرد كه انسان با اختيار خودش هدايت شود، خدا مى خواست كه زمينه هدايت براى همه انسان ها فراهم باشد، اين برنامه خدا بود. مردم بايد امتحان بشوند، خيلى ها ادّعا مى كردند كه ما پيرو حق و حقيقت هستيم، بايد زمينه امتحان براى آنان پيش مى آمد.
    وقتى پيامبر از دنيا رفت، مردم در حقّ على(عليه السلام) ظلم و ستم كردند، در همان زمان، او تلاش كرد كه زمينه هدايت براى همه آشكار و روشن كند، هدف او، همان هدف خدا بود، بايد حقّ آشكار باشد، راه حقيقت گم نشود، پس از آن، ديگر مردم بايد با اختيار خود، مسيرشان را انتخاب كنند، رسيدن به حكومت با هر قيمتى، هدف على(عليه السلام) نبود، او براى رسيدن به حكومت و يا حفظ آن، حاضر نبود يك دروغ بگويد! اين روش و منش على(عليه السلام)بود، او براى هميشه پيروز است چون به هدف خود رسيده است. هدف او، روشن بودنِ راه حقّ بود كه به آن هدف هم رسيد. او تسليم امر خدا بود، خدا اراده كرده بود كه مردم را امتحان كند، على(عليه السلام)هم در راستاى اين خواست خدا حركت كرد.
    شايد كسى سؤال كند اگر خدا امام را نصب كرد، پس چرا جلوى كودتاى منافقان را نگرفت؟ خدا كه قدرت داشت چرا كارى نكرد تا هر طور هست على(عليه السلام) به حكومت برسد؟ در جواب اين سؤال چنين مى گويم: چرا دولت ها براى ورود به دانشگاه، كنكور برگزار مى كنند؟ كنكور باعث مى شود كه عده زيادى وارد دانشگاه نشوند، كنكور باعث مى شود عده زيادى دكتر و مهندس نشوند! تو چه پاسخى براى اين سؤال دارى؟ معلوم است كه كنكور برنامه خوبى است، كنكور باعث مى شود تا افراد بى استعداد، دكتر نشوند.
    خدا هم اين دنيا را محل امتحان قرار داده است، به انسان ها هم اختيار داده است، هر كسى به اختيار خود، راه خودش را انتخاب مى كند، اين قانون خداست، هرگز كارى نمى كند كه اختيار از انسان ها گرفته شود، در امتحان خدا، عدّه اى سربلند مى شوند و عدّه اى هم راه باطل را انتخاب مى كنند، خدا زمينه امتحان را به همه مى دهد، همانطور كه دولت ها زمينه كنكور را به جوانان مى دهد. خدا به انسان ها فرصت مى دهد، هر كس راه باطل را رفت به او مهلت مى دهد ولى سرانجام در روز قيامت به عذاب سختى گرفتار خواهند شد.

    * * *


    تو مى گويى كه امام از طرف خدا نصب نشده است و بر اين باور دارى خدا امام را فقط معرفى مى كند (و مردم او را نصب مى كنند)، فرض كن كه من سخن تو را مى پذيرم، پس همين سخنِ تو را تحويل تو مى دهم و مى گويم: "اصول دين از اعتقادات است، معرفى على(عليه السلام)از طرف خدا همانند اين است كه عقل را تعطيل كنيم و اين با مرام شيعه سازگارى ندارد"، تو به اين سخن من چه پاسخى مى دهى؟ هر چه تو در اينجا بگويى من آن را در جواب سخن تو مى گويم.
    آقاى سخنگو! اگر قرار است كه ملاك و محور در بحث امامت، عقل گرايى باشد پس حتّى معرفىِ امام هم مخالف عقل گرايى است! وقتى قرار است عقل انسان در بحث امامت، خودكفا باشد معرفىِ امام با نصبِ امام فرقى نمى كند.
    طبق سخن تو، خدا امام را معرفى مى كند، اين معرفى براى چيست؟ مگر پيش فرض تو اين نيست كه عقل، خودكفا است و مى تواند راهش را خودش پيدا كند، اگر اين طور است ديگر بايد خدا امر امامت را كلاً به مردم مى سپرد و امام را معرفى هم نمى كرد زيرا معرفىِ امام هم دخالت در كار عقل است.
    بدان كه نصبِ امام، تعطيل عقل نيست، بلكه ما شيعيان كه مى گوييم خدا امام را نصب مى كند عقل را در جايگاه صحيح خود مى نشانيم.
    بدان كه اگر ما دين خدا را مى پذيريم به حكم عقل است، وقتى به جهان مى نگرم و نظم آن را مى بينم مى فهمم كه اين جهان، آفريدگارى دانا و توانا دارد، اين همان "خداشناسى" است كه عقل من به آن راهنمايى مى كند. اين سخن امام صادق(عليه السلام) است: "حجّت ميان انسان ها و خدا، عقل است". آرى، زير بناى همه باورها، عقل است، هر چه خوبى و كمال هست از عقل انسان است، اين عقل است كه باعث رستگارى انسان مى شود، من با كمك عقل به توحيد مى رسم. زيربناى باورهاى من، عقل است، از عقل به خدا مى رسم سپس از خدا به پيامبر مى رسم، عقل من به من حكم مى كند وقتى معجزه را ديدم ايمان بياورم، قرآن، معجزه حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) است و من با ديدن اين معجزه به او ايمان مى آورم.
    وقتى مسلمان شدم مى فهمم كه اسلام براى جزئيّات زندگى، برنامه دارد، پيامبر درباره جزئيّات زيادى سخن گفته اند، براى مثال، بيش از ده حديث از پيامبر درباره مسواك زدن به ما رسيده است، اينها سخنان پيامبر است: "قبل از نماز، دندان هاى خود را مسواك بزنيد"، "مسواك حافظه شما را قوى مى كند"، "دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است".
    به راستى پيامبرى كه به مسواك زدن اين قدر اهميّت مى داد چطور مى شود كه براى رهبرى جامعه هيچ مطلبى نگفته باشد؟ چه مسأله اى به اندازه رهبرى جامعه، اهميّت دارد؟ وقتى پيامبر همراه با لشكر اسلام از مدينه خارج مى شد و به سوى دشمن مى رفت، ابتدا شخصى را در مدينه، جانشين خود قرار مى داد، (براى مثال در جنگ تبوك، على(عليه السلام) را در مدينه به عنوان جانشين خود انتخاب كرد و سپس به سوى تبوك حركت كرد) حال چگونه ممكن است او بعد از مرگ خود، جامعه را همان طور سرگردان رها كرده باشد؟
    من ديده ام افرادى كه با پول خود و با عشق فراوان مدرسه اى ساخته اند و وقتى زمان مرگ آنان فرا رسيده است براى اداره آن مدرسه بعد از خود، مدير مشخص مى كنند، پيامبر براى اسلام و مسلمين آن قدر زحمت كشيد، هيچ كس به اندازه او دلش براى دين خدا نمى سوخت، پس چگونه مى توانم باور كنم كه او آن جامعه نوپا با آن دشمنان را به حال خود رها كرده و جانشينى معيّن نكرد!
    عقل من حكم مى كند كه پيامبر جامعه را به حال خود رها نكرد و به امر خدا، على(عليه السلام) را به عنوان امام، منصوب كرد، زيرا امام بايد معصوم باشد، هيچ كس از راز دل انسان ها باخبر نيست، فقط خداست كه مى داند چه كسى معصوم است و هرگز گناه نكرده است، عقل من به من مى گويد امام بايد معصوم باشد، زيرا اطاعت از كسى كه معصوم نيست، آسيب هاى فراوان دارد، وقتى عقل من حكم كرد كه امام بايد معصوم باشد، پس همان عقل به من مى گويد انسان ها نمى توانند امام را انتخاب كنند و او را به امامت نصب كنند، زيرا انسان ها نمى دانند چه كسى معصوم است و گناه نكرده است. ممكن است يك نفر در ظاهر خيلى آدم درستكارى باشد، امّا در قلب خود، نفاق داشته باشد و دورو باشد.
    اكنون روشن و آشكار شد كه من مسير عقل را پيموده ام و به اين رسيده ام كه خدا بايد امام را نصب كند، پس نصبِ امام، تعطيلى عقل نيست بلكه دقيقاً عمل به حكم عقل است.
    آقاى سخنگو! من در تعجّب از تو هستم، به راستى تو با اين سخنان پرفريب خود با مردم چه كردى؟ امام زمان(عليه السلام) در پس پرده غيبت است، شيعيان همچون يتيمانى هستند كه از امام خويش جدا مانده اند، چرا آنان را در حيرت مى افكنى؟ چرا با اين سخنان قصدِ فريب آنان را دارى؟ چرا نصب امام را بى عقلى مى نامى؟ تو به دنبال چه هستى؟ به كجا مى خواهى برسى؟ اين يتيمان آل محمّد(عليهم السلام) چه گناهى كرده اند كه گرفتار اين سخنان تو شده اند؟


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب شب تاریک نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن