کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۱۴آقاى سخنگو! تو درباره آيه "مودّت" هم سخنانى را مطرح كرده اى، من مى خواهم در اينجا به بررسى آن سخنان تو بپردازم، براى همين در ابتدا درباره اين آيه

      ۱۴آقاى سخنگو! تو درباره آيه


    پيامبر در راه هدايت مردم، سختى هاى زيادى را تحمّل نمود و با مشكلات زيادى روبرو شد، گروهى از مسلمانان با خود فكر كردند: "خوب است به پيامبر چيزى به عنوان مزد رسالت او بدهيم، به راستى كه او ما را از جهل و نادانى نجات داد و براى هدايت ما تلاش بسيارى نمود".
    اينجا بود كه خدا آيه 23 سوره "شورا" را نازل كرد: (قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى). "اى محمّد! به مردم بگو كه من از شما هيچ مزدى جز دوستى خاندانم نمى خواهم".
    دقّت كن! در اين آيه، كلمه "مَوَدّة" آمده است (به معناى دوستى و محبّت) براى همين، اين آيه ر ا به اين نام مى خوانند.
    وقتى اين آيه نازل شد، مردم از پيامبر پرسيدند: "منظور خدا از خاندان تو كيست؟ ما چه كسانى را بايد دوست بداريم؟". پيامبر پاسخ داد: "على و فاطمه و فرزندان آنها".
    آرى، خدا مزدِ رسالت پيامبر را دوستى اهل بيت(عليهم السلام) قرار داد، كسى كه مى خواهد راهى به سوى خدا داشته باشد بايد خاندان پيامبر را دوست بدارد. پيامبر از مسلمانان مزد و پاداش مادى نخواست، بلكه چيزى از آنان خواست كه نفعش به خود آنان بازمى گردد، دوستى خاندان پيامبر راه سعادت را براى آنان هموار مى سازد.
    منظور از اين دوستى چيست؟ دوستى خاندان پيامبر يعنى ادامه راه نبوّت! راه امامت، استمرار راه پيامبران است، خدا هرگز انسان ها را بدون امام رها نمى كند.
    خدا از ما مى خواهد تا دوازده امام را دوست بداريم و به آنان محبّت داشته باشيم، هر كس آنان را دوست بدارد، نفعش به خودش مى رسد و از نعمت هدايت آنان بهره مند مى شود و در روز قيامت از عذاب رهايى مى يابد.
    من بايد بدانم اگر اهل بيت(عليهم السلام) را دوست بدارم، به خود نفع رسانده ام، درست است كه مزد رسالت را ادا كرده ام، امّا اهل بيت(عليهم السلام)كه نيازى به اين دوستى من ندارند، اين من هستم كه با اين دوستى، پيش خدا ارزش پيدا مى كنم. خوشا به حال كسى كه اهل بيت(عليهم السلام) را با تمام وجود دوست بدارد و تلاش كند تا نام و ياد آنان را زنده نگاه دارد و محبّت آنان را بر دل هاى مردم، پيوند زند، چنين كسى مزد رسالت پيامبر را به خوبى ادا كرده است و از زندگى خود، توشه اى ارزشمند براى آخرت برگرفته است.
    مودّت به معناى "دوستى دو طرفه" است، وقتى شما يك گل را دوست دارى به آن محبّت مى گويند ولى مودّت نمى گويند، زيرا تو گل را دوست دارى ولى گل، حس و دركى ندارد تا تو را دوست بدارد، ولى اگر شما معلّم خودت را دوست بدارى و آن معلم هم شما را دوست داشته باشد به اين، مودّت مى گويند، در واقع وقتى ما خاندان پيامبر را دوست داشته باشيم، آنها هم ما را دوست خواهند داشت و براى همين قرآن در اين آيه از كلمه "مودّت" استفاده كرده است.

    * * *


    آقاى سخنگو! وقت آن است تا سخن تو را درباره "آيه مودّت" بازگو كنم، يك فايل صوتى از تو منتشر شده است كه سخنرانى توست. در آن سخنرانى اين آيه را قرائت مى كنى و سپس تفسير خودت را اين گونه بازگو مى كنى: "پيامبر مى گويد من هيچ اجرى از شما نمى خواهم، به من مى خواهى اجر بدهى برو زن و بچه و خويشاوندان خودت را دوست بدار! برو خواهرت، برادرت، پسرِ برادرت، پسرِ خواهرت را دوست بدار!".
    نظر تو اين است كه آيه، ربطى به دوست داشتن اهل بيت(عليهم السلام) ندارد، خدا در اين آيه از هر مسلمانى مى خواهد كه فاميل خودش را دوست داشته باشد، پيامبر هم اين را به عنوان مزدِ رسالتش بيان كرده است. اين تفسيرى است كه تو از اين آيه بازگو مى كنى.

    اكنون اين سخن تو را در پنج نكته نقد و بررسى مى كنم:

    * نكته اوّل
    در كتاب اصول كافى جلد هشتم صفحه 94 حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است. همه كسانى كه اين حديث را نقل كرده اند، افرادى راستگو بوده اند، پس اين حديث، صحيح است و ما مى توانيم به آن اعتماد كنيم.
    در اين حديث امام صادق(عليه السلام) از يكى از يارانش سؤال مى كند كه مردم بصره درباره آيه مودّت چه مى گويند؟ آن شخص پاسخ مى دهد: "مردم بصره معتقدند كه اين آيه درباره همه بستگانِ پيامبر است". بستگان پيامبر زياد هستند، مثلاً عايشه، همسر پيامبر است، او از بستگان پيامبر مى باشد. او كسى بود كه جنگ جَمَل را به راه انداخت و باعث شد اختلاف بزرگى در جامعه بيافتد، او به روى امامِ زمان خويش شمشير كشيد، آيا يك مسلمان، او را هم بايد دوست بدارد؟ به هر حال مردم بصره چنين اعتقادى داشتند.
    اينجا بود كه امام صادق(عليه السلام) چنين گفت:
    كَذَبُوا إِنَّمَا نَزَلَتْ فِينَا خَاصَّةً فِي أَهْلِ الْبَيْتِ.
    اين سخن مردم بصره، باطل است. اين آيه درباره ما نازل شده است، نه افراد ديگر. اين آيه مخصوص ما اهل بيت(عليهم السلام) است!
    آقاى سخنگو! سند اين حديث، صحيح است، تو هرگز نمى توانى به اعتبار اين حديث، اشكالى وارد كنى، با اين حديث، معلوم مى شود كه حرف تو، باطل است، به راستى تو چرا قرآن را از پيش خود، تفسير مى كنى؟ چرا به حديث "ثَقَلين" عمل نمى كنى؟ مگر پيامبر از ما نخواست كه به قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)مراجعه كنيم؟ چرا دقيقاً بر خلاف نظر اهل بيت(عليهم السلام) نظر مى دهى؟

    * نكته دوّم
    آقاى سخنگو! تو در سخنرانى خود مى گويى: "من فكر مى كنم كه اين آيه مى گويد هر كس خويشاوندان خودش را دوست بدارد..."، تو به گونه اى سخن گفتى كه مردم خيال كردند اين تفسير از خودت است، اين كه حرف جديدى نيست!! اين حرف از هزار و دويست سال پيش است! من مى خواهم از ماجراى "ابو مسروق" سخن بگويم.
    اين ماجرا در كتاب "قُربُ الاسناد" صفحه 60 آمده است. اين كتاب را "حميرى" كه از علماى شيعه در قرن سوّم بوده است نوشته است. وقتى سند اين حديث را بررسى مى كنيم مى بينيم كه اين يك "حديث حَسَن" است و خيلى از علماى شيعه به آن اعتماد مى كنند.
    در اين حديث چنين مى خوانيم: ابومَسروق از شيعيان بود، او يك روز نزد امام صادق(عليه السلام) رفت و چنين گفت: آقاى من! وقتى من با دشمنان شما وارد گفتگو مى شوم براى آنان آيه مودّت را مى خوانم. من به آنان مى گويم كه اين آيه از ما مى خواهد اهل بيت(عليهم السلام) را دوست بداريم. ولى آنان كه دشمن شما هستند سخن مرا قبول نمى كنند و به من مى گويند: "چه كسى گفته است آيه مودّت درباره اهل بيت(عليهم السلام) است؟ آيه مودّت درباره خويشاوندان مسلمانان است، هر مسلمان بايد خويشاوندان خود را دوست بدارد". ابومسروق چند آيه ديگر قرآن را هم خواند و اشكال هايى كه دشمنان به آن آيات مى گرفتند را بازگو كرد.
    ابومسروق منتظر بود تا امام صادق(عليه السلام) راهى جلو او بگذارد، پس امام به او گفت: "حالا كه اين طور است پس آنان را به مباهله فرا بخوان!". ابومسروق گفت: "چگونه اين كار را انجام بدهم؟".
    پس امام اين روشِ مباهله را ياد دادند:
    1 - سه روز روزه بگير! بعد از سه روز، غسل كن، وضو بگير و با آن دشمنِ ما به بيابان برو!
    2 - انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست او قرار بده و چنين بگو: "اى خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريدى، اى كسى كه از همه چيز باخبرى! اى خداى بخشنده و مهربان! اگر من حقى را انكار مى كنم، عذابى از آسمان براى من بفرست!".
    3 - بعد در حق آنِ دشمن ما نفرين كن و به او اشاره كن و بگو: "خدايا! اگر اين شخص حقى را انكار مى كند و سخن باطلى مى گويد پس عذابى از آسمان براى او بفرست!".
    ابومسروق خيلى خوشحال شد و به شهر خود بازگشت و نزد همان كسانى رفت كه ادّعا داشتند آيه مودّت مى گويد: "خويشاوندان خودتان را دوست بداريد، اين آيه درباره اهل بيت(عليهم السلام) نيست". ابومسروق از آنان خواست تا براى مباهله بيايند، ولى هيچ كس حاضر نشد و همه بهانه اى آوردند.
    آقاى سخنگو! آيه مودّت آن قدر براى امام صادق(عليه السلام) مهم بود كه به ابومسروق پيشنهاد داد تا براى آن مباهله كند، اين ها اعتقادات شيعه است، مرز بين حقّ و باطل است. تو همان سخنى را مى گويى كه دشمنان در آن زمان مى گفتند، تو حقى را انكار كردى و سخن باطلى را بازگو كردى! به راستى چرا از فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام) جدا شدى؟ چرا سخنان دشمنان را زنده مى كنى؟ چرا دل امام زمان را به درد مى آورى؟ چرا با باورهاى شيعه اين چنين مى كنى؟
    من در اينجا اين دو حديث را ذكر كردم، از قديم گفته اند: "در خانه اگر كس است، يك حرف بس است"، اگر بخواهم احاديث ديگر را ذكر كنم سخنم طولانى مى شود ولى بيش از 20 حديث در اين باره داريم كه مى گويد اين آيه، مخصوص محبّت به آل محمّد(عليهم السلام) است.

    * نكته سوّم
    در ميان علماى اهل سنت، هيچ كس به اندازه "فَخر رازى" تعصّب به سنّى گرى نداشته است، او كسى است كه به حديث غدير (كه بيش از صد نفر از ياران پيامبر آن را نقل كرده اند) اشكال مى گيرد. به راستى كه هيچ كس مانند او به باورهاى شيعه حمله نكرد و دشمنى خود را با مكتب شيعه آشكار نساخت، البتّه علماى شيعه به همه اشكال هاى او پاسخ هاى محكمى داده اند.
    او بر اين عقيده بود كه ابوبكر، معصوم بوده است (عصمت داشته است)، نتيجه سخن او اين مى شود: هر كارى كه ابوبكر كرد، صحيح و حق بوده است، آرى، فخر رازى، حمله ابوبكر به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) و آتش زدن آنجا را گناه نمى داند!!
    فخر رازى با چنين شخصيتى كه داشت وقتى به آيه مودّت مى رسد سر تسليم فرود مى آورد، او در كتاب خود اين حديث را نقل مى كند: "وقتى آيه مودّت نازل شد، مردم سؤال كردند: اى پيامبر! منظور از خويشاوندان در اين آيه چه كسانى هستند؟، پيامبر گفت: على، فاطمه و دو فرزند آنها". اين عادت فخر رازى است اگر مطلبى را قبول نداشته باشد به شدت به آن حمله مى كند، او در اينجا نه تنها به اين حديث، اشكال نگرفته است بلكه آن را تأييد كرده است.
    اين سخن اوست: "اين آيه بر وجوب محبّت آل محمّد و محبّت ياران پيامبر دلالت مى كند".
    او با زرنگى خاص خودش، محبّت ياران پيامبر را هم به محبّت آل محمّد اضافه مى كند، اين كار او نشان مى دهد كه او در جايى كه نمى تواند اصل مطلبى را انكار كند، چيزى به آن اضافه مى كند (در اينجا محبّت ياران پيامبر را از پيش خودش، اضافه مى كند)، هر چند اين كار او خطا است، ولى مهم اين است كه او اصلِ مطلب را قبول كرده است، او اعتراف كرده است اين آيه درباره آل محمّد(عليهم السلام)است. فخر رازى اين حديث را هم ذكر كرده است كه پيامبر فرمود: "هر كس با محبّت آل محمّد از دنيا برود، من بهشت را براى او ضمانت مى كنم. هر كس با محبّت آل محمّد از دنيا برود، شهيد مرده است و خدا به او ثواب شهيد مى دهد، خدا گناهش را مى بخشد، وقتى او را داخل قبر بگذارند دو فرشته به او مژده بهشت مى دهند".
    آقاى سخنگو! چقدر عجيب است، فخر رازى كه اين قدر دشمن شيعه بود قبول كرد كه آيه مودّت درباره آل محمّد(عليهم السلام) است، امّا تو اين مطلب را قبول نمى كنى؟ تو كه ادّعا مى كنى استاد حوزه هستى، در تفسير اين آيه، اصل و اساس محبّت آل محمّد(عليهم السلام)را انكار مى كنى و مى گويى: "هر كسى بايد خويشاوندان خودش را دوست بدارد".

    * نكته چهارم
    آقاى سخنگو! تو به خوبى مى دانستى اگر شيعه به كربلا مى رود، اگر روز عاشورا عزادارى مى كند و همه شهر سياه پوش مى شود، اگر در ايّام اربعين، سيل جمعيّت با پاى پياده به كربلا مى رود، همه به خاطر اين است كه قرآن ما را به دوستى آل محمّد(عليهم السلام) فراخوانده است.
    درست است كه ما درباره عزادارى و زيارت، احاديث زيادى داريم، ولى وقتى با وهّابى ها بحث و گفتگو مى كنيم هيچ چيز مانند آيه قرآن نيست. خاطره اى را ذكر مى كنم، چند سال قبل در شهر مدينه بودم، صبح زود به قبرستان بقيع رفتم، شيعيان در مقابل قبر چهار امام ايستاده بودند و آرام آرام زيارت نامه مى خواندند.
    من هم در بين جمعيّت بودم، ناخودآگاه صداىِ گريه من بلند شد، دست خودم نبود، وقتى غربت ائمه بقيع را با چشم ديدم تاب نياوردم، صداى گريه ام بلند شد، ناگهان يكى از وهّابى ها جلو آمد و با فرياد از من خواست آنجا را ترك كنم، او وقتى اشك چشم مرا ديد گفت: "براى چه اينجا آمده اى! برو مسجد پيامبر نماز بخوان و در نماز و دعا براى خدا گريه كن!". او فارسى حرف مى زد تا شيعيان اين سخنش را بشنوند و در دلشان شكّ ايجاد شود.
    من به او گفتم: "تو كه قرآن را قبول ندارى چرا به من اعتراض مى كنى؟"، او از سخنم تعجّب كرد و گفت: "بگو بدانم كجاى قرآن را قبول ندارم؟"، يادم نمى رود كه با صداى بلند آيه مودّت را خواندم و گفتم: "ما اينجا آمده ايم تا به اين آيه عمل كنيم، اينجا قبر عزيزان پيامبر است، مگر خدا نمى گويد ما آنها را دوست بداريم؟ اين گريه من، گريه محبّت است!". يادم نمى رود وقتى سخنم به اينجا رسيد او سريع از آنجا رفت و يك هفته اى كه در مدينه بودم ديگر او را در قبرستان بقيع نديدم.
    آقاى سخنگو! آيه مودّت، مهمترين دليل ما شيعيان است، اگر ما براى اهل بيت(عليهم السلام) اشك مى ريزيم، عزادارى مى كنيم، به دليل اين است كه خدا بر ما واجب كرده است اين خاندان را دوست بداريم، تو حالا آمده اى و مى خواهى اين سرمايه را از شيعه بگيرى! آيا مى دانى كه سخن تو چه ضربه اى به مكتب شيعه مى زند؟ آيا تا به حال به نتيجه سخنان خود فكر كرده اى؟

    * نكته پنجم
    اكنون مى خواهم ماجرايى را بازگو كنم تا نشان بدهم آيه مودّت چگونه باعث بيدارى وجدان يك نسل شد. من از زمانى سخن مى گويم كه يزيد مى خواست اسيران كربلا را وارد شهر شام كند. مردم در ميدان اصلى شهر جمع شده بودند، جشن و پايكوبى بود، پيرمردى به سوى ميدان آمد، او از بزرگان شام بود و براى ديدن اسيران آمده بود، او جلو آمد و با امام سجاد(عليه السلام)اين گونه گفتگو كرد:
    ــ خدا را شكر كه خدا شرّ شما را كوتاه كرد و شما را شكست داد! من خدا را شكر مى كنم كه شما خوار و ذليل شديد.
    ــ اى پيرمرد! آيا قرآن خوانده اى؟
    ــ آرى! من حافظ قرآن هستم و همواره آن را مى خوانم.
    ــ آيا آيه مودّت را خوانده اى؟ آنجا كه خدا به پيامبر مى گويد (قُل لاَّ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى)، "اى پيامبر! به مردم بگو كه من مزد رسالت از شما نمى خواهم، فقط به خاندان من مهربانى كنيد".
    ــ آرى! من اين آيه را خوانده ام و مى دانم كه هر مسلمان بايد خاندان پيامبرش را دوست داشته باشد.
    ــ اى پيرمرد! آيا مى دانى ما همان خاندانى هستيم كه بايد ما را دوست داشته باشى!
    پيرمرد به يكباره منقلب شد و بدنش لرزيد. اين چه سخنى بود كه او شنيده بود... پس او دست هاى خود را به سوى آسمان گرفت و گفت: "خدايا! من به سوى تو توبه مى كنم".
    پس نزديك تر آمد و پاى امام سجّاد(عليه السلام) را بر صورت خود گذاشت و گفت: "آيا خدا توبه مرا مى پذيرد؟ من سال ها قرآن خواندم، ولى آن را نفهميدم!".
    امام سجّاد(عليه السلام) به او نگاهى كرد و گفت: "آرى، خدا توبه تو را قبول مى كند و تو با ما هستى" پيرمرد از صميم قلب، توبه كرد و فرياد زد: "اى مردم! من از يزيد بيزارم. او دشمن خداست كه خاندان پيامبر را كشته است. اى مردم! بيدار شويد!".
    وجدان ها بيدار شد و دروغ يزيد آشكار گرديد، خبر به يزيد رسيد. او دستور داد فوراً گردن او را بزنند، بعد از لحظاتى، مأموران از راه رسيدند و آن پيرمرد را به قتل رساندند، آرى پيرمرد به شهادت رسيد ولى وجدان مردم بيدار شد و حقّ آشكار گشت...
    آرى، اين آيه مودّت بود كه باعث بيدارى يك نسل شد، اگر اين آيه به معنايى باشد كه آقاى سخنگو مى گويد، هرگز وجدان ها را بيدار نمى كرد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۴: از كتاب شب تاریک نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن