فصل سى وهفت
امشب، شب جمعه است و تو آن فرشته را صدا مى زنى و از او مى خواهى تا به آسمان دنيا سفر كند و مأموريّت خود را انجام بدهد.
آن فرشته، ملكوت تو را پشت سر مى گذارد، از آسمان ها مى گذرد و به آسمان دنيا مى رسد. او تا صبح بايد اين پيام تو را ندا دهد. او شب هاى ديگرِ هفته، وقت سحر به آنجا مى آيد، امّا شب هاى جمعه بايد از اوّلين لحظات شب در آنجا باشد.
نگاه او به غروب سرخ خورشيد است، ديگر لحظاتى تا پايان روز باقى نمانده است، خورشيد در افق پنهان مى شود و صداى اين فرشته تمام آسمان را مى گيرد. او فرستاده توست و از جانب تو چنين مى گويد، پيام تو براى بندگانت اين است:
آيا كسى هست حاجتى داشته باشد و از من بخواهد تا حاجت او را برآورده كنم؟
آيا كسى هست كه از گناهش توبه كند تا من توبه او را بپذيرم؟
اى كسانى كه به دنبال خوبى ها هستيد بشتابيد كه رحمت من، پذيراى شماست.*P*40