کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دوازده

      فصل دوازده


    ايّام فاطميّه نزديك است، جمعى از مردم اصفهان از تو دعوت مى كنند تا به آن شهر بروى و در مجلس آنان منبر بروى، تو دعوت آنان را قبول مى كنى. شب اوّل مجلس مى بينى كه جمعيّت زيادى آمده است، فرصت را مناسب مى بينى تا درباره "فَدَك" سخن بگويى، فدك همان سرزمينى بود كه ابوبكر به ناحق از حضرت فاطمه(عليها السلام) گرفت.
    آرى، ابوبكر فاطمه(عليها السلام) را از ارث محروم كرد، پس فاطمه(عليها السلام) به مسجد آمد در حضورمردم، چنين گفت: "اى ابوبكر! چگونه است كه تو از پدرت ارث مى برى امّا من نبايد از پدرم ارث ببرم؟ اين چه حكمى است كه تو مى دهى؟".
    ابوبكر در پاسخ گفت: "من خدا را شاهد مى گيرم كه از پدرت شنيدم كه فرمود: ما پيامبران طلا، زمين و خانه اى از خود به ارث نمى گذاريم".
    اين دروغ بزرگى بود كه ابوبكر گفت، فاطمه(عليها السلام) در جواب به او گفت: "اى ابوبكر! مگر قرآن نخوانده اى؟ سليمان، پسر داوود بود و قرآن مى گويد: سليمان از داوود ارث مى برد، اگر پيامبران ارثى از خود باقى نمى گذارند پس چرا قرآن چنين مى گويد؟ اى ابوبكر! پدر من كسى نبود كه بر خلاف قرآن سخن بگويد، وظيفه او اين بود كه احكام خدا را بيان كند و به آن عمل كند، تو دروغ مى گويى و حيله اى به كار بسته اى".[2]
    اين ها جملاتى از "خطبه حضرت فاطمه(عليها السلام) است كه براى جوانان بيان مى كنى، جوانان به سخنان تو با دقّت گوش مى دهند، ديگر وقت آن است كه سخن اصلى خود را بگويى، فرياد برمى آورى: "اى جوانان عزيز! شما مثل بقيّه نباشيد كه مى گويند: ابوبكر صدّيق. آيا مى دانيد صدّيق به چه معناست؟ يعنى بسيار راستگو. به نظر شما آيا ابوبكر راستگو بود؟ ابوبكر دروغ بزرگى گفت و به وسيله آن دروغ توانست فدك را از حضرت فاطمه(عليها السلام) بگيرد و در حقّ مادر ما ظلم كند، بدانيد اگر كسى اسم ابوبكر را با لقب "صدّيق" ذكر كند، دل حضرت فاطمه(عليها السلام) را به درد مى آورد.
    جوانان اين سخنان را تا به حال نشنيده اند، آنها بارها در روزنامه ها و... لقب "صدّيق" را شنيده بودند و از روى عدم آگاهى، آن را براى ابوبكر ذكر مى كردند، ولى آن شب حقيقت را متوجّه مى شوند...

    * * *


    مجلس تمام مى شود و تو براى استراحت به خانه يكى از دوستانت مى روى، فردا شب فرا مى رسد، به مجلس مى روى، مى بينى كه پيرمردى كنار درِ ورودى، منتظر آمدن توست. او از مسوؤلان هيأت است. وقتى او تو را مى بيند سلام مى كند و مى گويد:
    ــ حاج آقا! خيلى وقت است كه من اينجا منتظر شما هستم.
    ــ من در خدمت شما هستم.
    ــ بگوييد بدانم "مَرْحَباً بِكُم" يعنى چه؟
    ــ اين جمله است كه عرب ها براى تشويق مى گويند، ما در زبان فارسى وقتى مى خواهيم كسى را تشويق كنيم مى گوييم: "آفرين، صد آفرين". در زبان عربى از اين جمله استفاده مى كنند.
    وقتى اين سخن را مى گويى، پيرمرد منقلب مى شود و گريه مى كند و مى گويد: "حاج آقا! من ديشب حضرت فاطمه(عليها السلام) را در خواب ديدم، او به من گفت: نزد سخنران مجلس برو و از طرف من به او بگو: مَرْحَباً بِكُم. وقتى بيدار شدم نمى دانستم اين جمله چه معنايى دارد، اكنون فهميدم كه سخنان ديشب شما باعث خشنودى دل آن حضرت شده است".
    وقتى اين سخن را مى شنوى، اشك مى ريزى، به بالاى منبر مى روى، براى جوانان اين ماجرا را بازگو مى كنى تا آنان بدانند چقدر حضرت فاطمه(عليها السلام)به دشمنان خود غضب دارد. تو به جوانان مى گويى كه آن حضرت، جلوه اى روشن از "تبرّى" است، تبرّى يعنى با دشمنان خدا دشمن بودن! تولّى يعنى با دوستان خدا دوست بودن! حقيقت دين چيزى جز تولّى و تبرّى نيست، حقيقت دين يعنى اين كه دوستان خدا را دوست بداريم و دشمنان خدا را هم دشمن بداريم!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۲: از كتاب مهر مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن