کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وسه

      فصل بيست وسه


    در كشور الجزاير زندگى مى كنى، از اهل سنّت هستى. تنها دختر خانواده اى، وقت ازدواج توست، پسرى كه همه خوبى ها را دارد به خواستگارى تو مى آيد و تو با او ازدواج مى كنى. تو احساس خوشبختى مى كنى و از زندگى ات راضى هستى.
    چهار سال مى گذرد، شما بچّه دار نمى شويد، به چند پزشك مراجعه مى كنيد و آنها مى گويند تو نازا هستى. پدرت وقتى اين ماجرا را مى شنود، پول هايش را جمع مى كند و تو را به فرانسه مى فرستد، چند ماه در آنجا مى مانى، هزينه زيادى مى كنى ولى سرانجام نااميد به كشور خودت باز مى گردى.
    يك روز مادرشوهرت به تو مى گويد: "پسرم نبايد بيش از اين صبر كند، بايد تو را طلاق بدهد و با دختر ديگرى ازدواج كند". اين سخن، دل تو را به درد مى آورد.
    يك روز، براى خريد به بازار مى روى، آنچه لازم دارى خريدارى مى كنى و سوار اتوبوس مى شوى تا به خانه برگردى، آخر اتوبوس دو صندلى خالى است، روى يكى از صندلى ها مى نشينى، كنار خودت، كتابى را مى بينى كه باز است، از اطرافيان مى پرسى: اين كتاب مالِ شماست؟ آنها مى گويند: نه.
    آن كتاب را برمى دارى، همان صفحه اى كه باز است را مطالعه مى كنى، شعرى را مى خوانى اين شعر به زبان عربى است: "فَجاءَ بِحَمْدِ الله ما كُنْتُ اَبتَغي...".
    ترجمه آن چنين است: "خدا را شكر مى كنم به آنچه مى خواهم رسيدم تا از كسى سخن بگويم كه روح و جان پيامبر است، او اُمّ اَبيها است... اى دشمن! چرا اين گونه به او ظلم كردى؟ چرا درِ خانه اش را آتش زدى؟ چرا او را بين در و ديوار قرار دادى؟ چرا بدنش را با تازيانه كبود كردى؟ اى قاتل! چرا بچه اى را كه در رحم داشت كشتى؟ اى كسى كه او را دوست دارى هرگز مصيبت هاى او را از ياد نبر!...".
    با خواندن اين اشعار، حال تو منقلب مى شود، اشك از چشمانت جارى مى شود، اين بانو كيست كه به او اين قدر ظلم شده است؟ تو "اُمّ ابيها" را نمى شناسى. (در كشورهايى مثل الجزاير تلاش شده است تا مردم با خاندان پيامبر بيگانه باشند، تا كسى در آن كشورها زندگى نكند اين حقيقت را نمى تواند باور كند، مردم واقعاً از دختر پيامبر خود، چيز زيادى نشنيده ايد و اين دسيسه بزرگ دشمنان حقيقت است).
    كتاب را با خود به خانه مى برى، آن اشعار را مى خوانى و گريه مى كنى، مظلوميّت آن بانو، دل تو را مى سوزاند، تو در حسرت يك فرزند هستى، با خود مى گويى: چرا بچّه آن خانم را كشتند؟ چرا او را ميان در و ديوار قرار دادند؟
    خيلى گريه مى كنى، در اين ميان به خواب مى روى، در خواب مى بينى كه روى صخره اى نشسته اى كه همانند آتش داغ است و نمى توانى از روى آن بلند شوى، ناگهان خانمى به سمت تو مى آيد كه چهره اى نورانى دارد، او دست تو را مى گيرد و تو را از آن صخره بلند مى كند و سپس مى گويد: "امروز تو را از هر غمّ و غصّه اى نجات مى دهم". سؤال مى كنى: "تو كيستى؟" پاسخ مى شنوى: "من اُمّ اَبيها هستم".
    از خواب بيدار مى شوى، بوى عطرى، همه جا را فرا گرفته است، غمّ و غصّه هايت را از ياد برده اى، صداى درِ خانه به گوش مى رسد، همسرت از سر كار برگشته است، در را باز مى كنى، همسرت وارد خانه مى شود و مى پرسد: "اين بوى خوش از كجاست؟ آيا عطر جديدى خريده اى؟"، به او مى گويى: "شايد بوى خوش از كوچه به اينجا آمده است...".
    فردا از همسايه ها سؤال مى كنى كه "اُمّ اَبيها" كيست، يكى از آنها به تو مى گويد: اين يكى از لقب هاى فاطمه(عليها السلام) است، همان كه دختر پيامبر ماست، "اُمّ اَبيها" يعنى "مادرِ پدرش"، فاطمه(عليها السلام) به پيامبر، مهربانى زيادى نمود و براى همين، پيامبر اين لقب را به او داد.
    تصميم مى گيرى درباره فاطمه(عليها السلام) تحقيق كنى، مى خواهى بدانى كه حكايت او چيست، چه كسى به او ظلم كرده است، به كتابخانه شهر خود مى روى، در آنجا كتابى در اين موضوع نمى يابى، ناچار مى شوى در اينترنت جستجو كنى، با سايت هاى شيعه آشنا مى شوى، كتاب هاى زيادى را مى خوانى و كم كم با حقيقت آشنا مى شوى، تو مى فهمى كسانى كه بعد از پيامبر به حكومت رسيدند در حقّ فاطمه(عليها السلام) ظلم زيادى كردند، آنها باطل بودند و به دروغ ادّعاى خلافت كرده اند.
    تحقيق تو چند ماه طول مى كشد و سرانجام به بركت فاطمه(عليها السلام) شيعه مى شوى. روزى از روزها دردى در شكم خود احساس مى كنى، به نزد پزشك مى روى، او به تو خبر مى دهد كه تو دو ماه است حامله هستى، مات و مبهوت مى شوى، با عجله به خانه مى روى تا به شوهرت خبر بدهى، وقتى به خانه مى رسى ماجرا را به او مى گويىو سجده شكر به جا مى آوريد. بعد از هفت ماه، پسر تو به دنيا مى آيد و اسم او را "على" مى گذارى.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۳: از كتاب مهر مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن