کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۲۵

      ۲۵


    اين سخن امام باقر(عليه السلام) است: "فطرت همه انسان ها به سوى حق طلبى گرايش دارد و خدا در فطرت انسان ها اين سه چيز نهادينه شده است: لااله الاالله، محمّد رسول الله، علىّ اميرُ المؤمنين".
    سپس آن حضرت فرمود: "توحيد تا اينجاست"، آرى توحيد از سه نكته اساسى تشكيل شده است: يكتاپرستى، نبوّت و ولايت. اگر كسى ولايت را قبول نداشته باشد باور او به خدا صحيح نيست و او يكتاپرست نيست، زيرا سخن خدا را قبول نكرده است و تسليم او نبوده است.

    * * *


    ابوحمزه ثمالى نزد امام باقر(عليه السلام) بود، امام او به چنين گفت: "كسى كه به شناخت خدا رسيده است، بندگى خدا را مى نمايد و به سعادت مى رسد". ابوحمزه گفت: آقاى من! فداى شما بشوم! برايم بگوييد كه "شناخت خدا" چيست؟
    امام پاسخ داد: شناخت خدا در چهار چيز است:
    اول: باور به يگانگى خدا، (توحيد)
    دوم: باور به پيامبر، (نبوّت)
    سوم: پذيرفتن ولايت امامان معصوم، (امامت)
    چهارم: دشمنى با دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) (تبرّى).

    * * *


    "ولايت" جزئى از "شناخت خدا" است، خداباورى بدون اعتقاد به مسيرِ بندگى خدا، امكان ندارد. اگر كسى ادّعا كند من "خداشناس" هستم ولى "امام شناس" نباشد، دروغگويى بيش نيست، همچنين كسى كه بگويد من خدا را باور دارم ولى به امام باور نداشته باشد، دروغگوست. خداشناسى بدون امام شناسى، امكان ندارد، كسى كه مى گويد من خداشناس هستم ولى معرفت امام را ندارد، گرفتار توهّم شده است، خداشناسى او چيزى جز خيال باطل نيست!
    اگر كسى واقعاً خدا را باور دارد، بايد تسليم امرِ خدا باشد، امامت و ولايت اهل بيت(عليهم السلام) راهى است كه خدا براى مردم قرار داده است و از همه خواسته است از اين راه به سوى او بيايند، كسى كه ولايت امام را قبول نكرده است، تسليم امرِ خدا نشده است، پس او دروغ مى گويد كه من خدا را باور دارم.
    خانه من يك درِ بيشتر ندارد، وقتى مهمانى برگزار مى كنم، مهمانان از همان در وارد خانه ام مى شوند، اگر كسى از سر ديوار بالا رود و به منزل من بيايد همه او را نكوهش مى كنند، من ديگر چنين مهمانى را دوست ندارم، همين طور كسى كه مى خواهد بندگى خدا را بنمايد بايد از آن درى كه خدا مشخّص كرده است وارد شود، خداشناسى و رسيدن به رضايت خدا فقط يك راه دارد و آن هم راه امام.

    * * *


    بار ديگر به سخن امام باقر(عليه السلام) فكر مى كنم، امام در سخن خود، "شناخت خدا" را در چهار چيز بيان كرد: "توحيد، نبوّت، امامت و تبرّى". اين خيلى عجيب است كه امام، تبرّى را يك جزء از خداشناسى معرّفى كرد، خيلى ها از اين نكته غافل شده اند و راه را گم كرده اند، همه مى دانيم كه تبرّى از باورهاى اصيل شيعه است ولى امروز بيم آن مى رود كه اين باور در جامعه كم رنگ شود!
    من براى زندگى در اين دنيا دو راه بيشتر ندارم، يا بايد به حزب خدا بپيوندم يا به حزب شيطان. وقتى من از دشمنان آل محمّد(عليهم السلام) بيزارى مى جويم، از شيطان و حزب او و دوستانش بيزار شده ام. حقيقت دين چيزى جز تولّى و تبرّى نيست. تولّى يعنى با دوستان خدا دوست بودن! تبرّى يعنى با دشمنان خدا دشمن بودن! دين يعنى اين كه من دوستان خدا را دوست بدارم و دشمنان خدا را هم دشمن بدارم! تبرّى، يعنى شيطان ستيزى و شيطان گريزى!
    آرى، تبرّى و بيزارى از دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) باعث مى شود انسان راه را گم نكند و گرفتار راهزن ها نشود، براى همين اهل بيت(عليهم السلام) به بيزارى از دشمنان تأكيد زياد داشته اند. يكى از شيعيان نزد امام صادق(عليه السلام) آمد و گفت: يكى از آشنايان من، حضرت على(عليه السلام) را دوست دارد، امّا از دشمنان او، بيزارى نمى جويد. امام صادق(عليه السلام) فرمود: "چنين شخصى دشمن ماست، پشت سر چنين شخصى، نماز نخوان زيرا او شايستگى امام جماعت شدن را ندارد".
    روزى از روزها به امام صادق(عليه السلام) خبر دادند كه يكى از دوستان ما، شما را دوست دارد، ولى در دشمنى با دشمنان شما، ضعيف است، ما او را به خوبى مى شناسيم، او هرگز محبّتى به دشمنان شما ندارد، امّا بيزارى او از دشمنان شما كم است! امام صادق(عليه السلام)چنين فرمود: "او هرگز از شيعيان ما نيست. كسى كه ادّعاى محبّت ما بنمايد ولى از دشمنان ما بيزارى نجويد، دروغگويى بيش نيست".

    * * *


    اكنون قلم در دستم بى تابى مى كند و مى خواهد روى سخنش با اهل بيت(عليهم السلام)باشد: فداى شما بشوم! خدا را گواه مى گيرم كه من به شما ايمان دارم، هر چه را كه شما اعتقاد داريد من به آن معتقد هستم، ، آنچه را كه شما قبول نداريد من هم آن را قبول ندارم، هر چه را كه از آن بيزار هستيد، من نيز از آن بيزارم. من دوستان شما را دوست دارم، با دشمنان شما، دشمن هستم.
    من رنگ و بوى شما را دارم، من در فكر و انديشه و احساس و كردار فقط پيرو شما هستم. خوب مى دانم كه اگر شما را دوست داشته باشم و از دشمنان شما بيزار باشم، شيعه واقعى شما هستم.
    اگر بخواهم جزء پيروان راستين شما باشم، بايد هم محبّت شما را داشته باشم و هم با دشمنان شما، دشمن باشم، آن كسى كه شما را دوست دارد و از دشمنان شما بيزار نيست، به دروغ ادّعاى محبّت شما را مى كند، شما اين محبّت را از او نمى خريد. دشمنان شما در حقّ شما ظلم زيادى نمودند، خانه مادرتان فاطمه(عليها السلام)را آتش زدند، محسن او را كشتند، حال چگونه مى شود كه محبّت آنان در قلب من باشد؟ هرگز! من از همه كسانى كه در حقّ شما ظلم كردند، بيزار هستم.
    من گوش به فرمان شما هستم، كلام و سخن شما را قبول مى كنم، به مقامى كه خدا به شما داده است، اعتقاد دارم و همه فضائل و زيبايى هاى شما را قبول دارم.
    هنگام سختى ها و بلاها به شما پناه مى آورم، هر وقت كه مى خواهم دعايى بكنم و حاجتى را از خدا بخواهم، شما را واسطه نزد خدا قرار مى دهم، وقتى مى خواهم با خداى خود سخن بگويم، خدا را به حقّ شما قسم مى دهم.
    من با شما هستم، با غير شما كار ندارم، به شما ايمان دارم، همه شما را دوست دارم و ولايت همه شما را قبول كرده ام. من از رهبران و پيشوايانى كه مردم گوش به فرمان آنها مى كنند، بيزارم، من فقط گوش به فرمان شما هستم، تسليم شما هستم و هرگز از رهبرانى كه مردم را به سوى آتش جهنّم مى برند، پيروى نمى كنم، آرى! پيروى كردن از غير شما، چيزى جز آتش جهنّم در پى ندارد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۴: از كتاب راه خدا نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن