ــ پيرمرد چرا گريه مى كنى؟ چه شده است؟
ــ اى امام صادق(عليه السلام)! چرا گريه نكنم؟ آقاى من! از جوانى تا به امروز منتظر ظهور دولت شما هستم. هر روز پيش خود گفته ام كه به زودى حكومت شما تشكيل خواهد شد و من روزگار عزّت شما را خواهم ديد. اكنون ديگر پير شده ام و مرگ در چند قدمى من است. من هنوز به آرزوى خود نرسيدم.
ــ اى پيرمرد! نگران نباش! اگر تو آن قدر زنده بمانى كه قائم ما را ببينى خداوند به تو مقامى بس بزرگ خواهد داد.
ــ امّا اگر مرگ من فرا برسد و من تا آن موقع زنده نباشم چه مى شود؟
ــ اگر تو قبل از روزگار ظهور از دنيا بروى، بدان كه در روز قيامت با ما خواهى بود. تو با اهل بيت پيامبر همراه خواهى بود.
ــ مولاى من! من با سخن شما آرام شدم و خاطرم آسوده گشت. به راستى كه سخنان شما شفاى دل هاست.
ــ اى پيرمرد! بدان كه قائم ما قبل از اين كه ظهور كند، براى مدّتى طولانى، از ديده ها پنهان مى شود. در آن روزگار بعضى از شيعيان ما در فتنه ها گرفتار مى شوند و در مورد امام قائم به شكّ مى افتند. من از خدا مى خواهم تا آنان را يارى كند تا بر اعتقاد خود ثابت باقى بمانند.
[39]