کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۱۲

      ۱۲


    همسفرم! همراهم بيا تا از بغداد، خبرهايى بگيريم! سال هاى سال مراسم غدير و هيأت عزادارى در بغداد برگزار مى شود و اين باعث رشد تشيّع مى شود، روز عاشورا، دسته هاى عزادارى به راه مى افتد، بازار تعطيل مى شود، عزاداران بر صورت خود، لطمه مى زنند، پارچه هاى سياه در بازارها آويخته مى شود.
    رفت و آمد مسافران در بغداد (كه قطب جهان اسلام است) زياد است، خيلى ها اين دو مراسم را مى بينند و به آن فكر مى كنند، روحى تازه در مكتب تشيّع دميده شده است، علماى شيعه هم با كمال آرامش در حال نوشتن و تقويت بناىِ علمى تشيّع هستند، اين همان عصر طلائى است كه خدا آن را براى اين مكتب فراهم كرد تا بعد از سال ها، اين مكتب آسمانى از مظلوميّت درآيد.
    از شهرهاى مختلف خبر مى رسد كه افراد زيادى به تشيّع رو آورده اند، در بعضى از شهرها مراسم غدير و عاشورا برگزار مى شود (مثلاً خبر مى رسد كه در قم، كاشان، كرج، مردم اقدام به برگزارى اين مراسم كرده اند، اگر اين فرصت پيش آمده ادامه پيدا كند، اين فرهنگ در شهرهاى ديگر هم جلوه گر خواهد شد). در بغداد هم تعداد شيعيان زيادتر شده است، روز به روز بر شكوفايى تشيّع افزوده مى شود. غير از منطقه كَرخ، چند محله مهم ديگر بغداد (مثل محله باب الطاق) شيعه مى شوند.

    * * *


    همسفرم! قبلاً برايت گفتم كه آل بويه در آغاز، پيرو مذهب "زيديّه" بودند (چهار امامى بودند)، اكنون وقت آن است تا از آن دانشمندى كه آل بويه را با "دوازده امام" آشنا كرد سخن بگويم، همان كسى كه باعث شد تا اين مكتب آسمانى در نگاه آل بويه، زيبا جلوه كند! به راستى آن دانشمند كيست؟ نام و نشان او چيست؟
    اجازه بده همه عشق و احترام خويش را تقديم اين شخص كنم و با افتخار از او در اينجا ياد كنم:
    "شيخ تاجُ الرُؤَساء".
    او حقّ بزرگى بر همه شيعيان دارد و متأسّفانه ما حقّ او را ادا نكرده ايم و كمتر او را مى شناسيم، در آن روزگار، هنوز برده دارى رسم بود، او در شهرها مى گشت و هر جا برده اى زيرك و باهوش مى ديد او را از صاحبش مى خريد و او را شيعه مى كرد و سپس آزاد مى نمود، او يك تنه و تنها در راهى كه انتخاب كرده بود گام برمى داشت، طاغوت در همه جا حكم رانى مى كرد ولى او از همه آن سياهى ها، نااميد نشد و راه خود را ادامه مى داد، از دل و جان مايه مى گذاشت و براى ترويج تشيّع تلاش مى كرد.
    وقتى آل بويه به بغداد آمدند و حكومت را در دست گرفتند، او بود كه با آل بويه سخن گفت و حقّانيّت "تشيّع دوازده امامى" را براى آنان آشكار ساخت و اين گونه بود كه زيبايى اين مكتب آسمانى براى آنان آشكار و جلوه گر شد.
    لحظه اى فكر كن! اگر شيخ تاجُ الرُؤَساء اين كار را نمى كرد، مسير تاريخ چگونه رقم مى خورد؟ اگر همّت او نبود، الآن شيعه در كجا بود و امروز در كجاست؟ پس هيچ گاه در مسير خدمت به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) در كوچك ترين كارى كه مى توانى انجام بدهى كوتاهى نكن و آن كار را كم مشمار!
    او حقّ بزرگى بر همه ما دارد، شكوفايى تشيّع از همّت اوست. او كه بود كه ما از او بيش از اين چند سطر نمى دانيم، او در چه افقى بود كه اين گونه نشان در بى نشانى ها دارد، آيا زمان آن نرسيده است كه حقّ او را ادا كنيم و ياد و نامش را زنده كنيم؟ اگر چه رسم است كه در آغاز كتاب، نويسنده، كتاب خود را به كسى تقديم مى كند ولى من در اينجا، اين كتاب را به او تقديم مى كنم، كاش قبر او را مى دانستم تا بوسه بر تربتش زنم، اكنون نام او را مى بوسم و بر چشم مى نهم...

    * * *


    دشمنان از شكوفايى مكتب شيعه، عصبانى هستند، ولى نمى توانند اقدامى بر ضد شيعيان انجام دهند، زيرا حكومت در دست مُعزّالدولة است و سياست هاى او، هر بهانه اى را از آنها گرفته است. سنّى ها در قسمت شرقى بغداد زندگى مى كنند، گاهى آب دجله طغيان مى كند و همه زندگى آنان به زير آب مى رود، مُعزّالدولة فرمان داده است تا در سرتاسر ساحل دجله در قسمت شرقى، سيل بند ساخته شود و همچنين پلى جديد بر روى دجله بسازند كه منطقه غربى را به منطقه شرقى وصل كند.
    آرى، مُعزّالدولة توانست با زيركى خود، خليفه عبّاسى (مطيع عبّاسى) را مانند موم در دست خود داشته باشد و قدرت هر گونه اقدامى را از او بگيرد، امّا شبانه روز مواظب عملكرد خليفه بود، او مى دانست اگر خليفه را زير نظر نگيرد، دشمنان خليفه را فريب خواهند داد و اقدامى بر ضد نظم بغداد انجام خواهند داد.

    * * *


    سال 356 هجرى فرا مى رسد، مُعزّالدولة به بيمارى سختى، مبتلا مى شود و در بستر مى افتد و دارو و درمان هم جواب نمى دهد و سرانجام او از دنيا مى رود، او بيست و سه سال در بغداد حكومت كرد و قبل از مرگ خود، پسرش را كه "مختار" نام داشت به عنوان جانشين خود معرفى كرد.
    اكنون مراسمى برگزار مى شود، مختار با خليفه عبّاسى (مُطيع عبّاسى) بيعت مى كند و خليفه همه امور حكومت را به او واگذار مى نمايد و به او لقب "عِزّالدولة" مى دهد.

    * * *


    حتماً ديده اى كه كسى در علم و دانش نابغه است ولى پسر او به جاى درس خواندن، بيشتر با دوستانش به گردش مى رود و به كتاب اصلاً دست هم نمى زند! پسر، راه پدر را ادامه نمى دهد، چرا؟ زيرا علاقه هاى پسر با پدر فرق مى كند، هر كسى به چيزى علاقه دارد، يكى به كتاب عشق مىورزد ديگرى به رفيق!
    اين مثال را بازگو كردم تا عيب بزرگ حكومت هايى كه موروثى هستند را بازگو كنم، مُعزّالدولة، مرد سياست و حكومت بود، او نابغه بود ولى پسرش، مختار به گونه اى ديگر است، عشق او اين است كه در جمع دوستانش بنشيند و برايش شعر، قصّه و حكايت بخوانند و او گوش كند و...
    حكومتى كه در آن خليفه عبّاسى به عنوان يك قدرت برتر وجود دارد نياز به اقتدار بالا دارد، ولى او اهل شعر و شاعرى است، براى همين در زمان حكومت او، آرام آرام، دشمنان فرصت به دست مى آورند و گرفتارى هايى براى شيعيان پيش مى آيد.
    اكنون مى خواهم از حادثه آتش سوزى سال 362 هجرى سخن بگويم، در اين سال، دشمنان به منطقه كَرخ حمله مى كنند و خانه هاى شيعيان را به آتش مى كشند، در اين حمله، خانه هاى زيادى در آتش مى سوزد و هفده هزار نفر از شيعيان در آتش مى سوزند و سيصد مغازه شيعيان همراه با سى و سه مسجد شيعيان مى سوزد.
    اين آتش سوزى، يك هفته طول مى كشد، ريشه اين حادثه اين بود كه خليفه عبّاسى از غفلت مختار بهره مى برد و دست هاى پنهان را به ميدان مى آورد تا شيعيان را ضعيف نمايد.
    اين جنايت دردناك، دل ها را به درد مى آورد، نفرين شيعيان كار خود را مى كند و چند ماه بعد، خليفه عبّاسى (مُطيع عبّاسى) مى ميرد و پسرش به خلافت مى رسد، اسم او "طائع عبّاسى" است، مختار با او بيعت مى كند و خليفه هم امور حكومت را به او واگذار مى نمايد.

    * * *


    شايد براى تو سؤال پيش بيايد: چرا دشمنان در سال 362 اين چنين بى رحمى كردند و به شيعيان هجوم بردند و سى و سه مسجد آنان را در آتش سوزانده و هفده هزار نفر را به شهادت رساندند و بازار آنان را هم طعمه آتش كردند؟
    جواب سؤال تو در جمله كوتاهى است كه استاد ذَهَبى گفته است، او يكى از بزرگ ترين تاريخ نويسان اهل سنّت است، او وقتى كه درباره سال 362 سخن مى گويد چنين مى نويسد: "در اين سال، شوكت شيعيان در شرق و غرب دنيا تقويت شد".
    آرى، حضور اجتماعى شيعيان باعث اين اتفاق شد و مكتب شيعه را به آن حدى از رشد و بالندگى رساند كه دشمنان از مقابله با آن، ناتوان شدند و براى همين تصميم گرفتند تا با جنايت و كشتار، رشد شيعه را مهار كنند.

    * * *


    پنج سال مى گذرد، سال 367 هجرى فرا مى رسد، گويا مختار ديلمى براى حكومت دارى آفريده نشده است و حكومت به مشكلات گرفتار مى شود، اكنون شخص ديگرى از خاندان آل بويه، حكومت بغداد را در مى گيرد، نام او "عَضُدُالدُولة" است. (او پسرعموىِ مختار است). او به بغداد مى آيد و مختار را بركنار مى كند و خودش حكومت را در دست مى گيرد و با خليفه هم بيعت مى كند. او اهل سياست و درايت است و مى خواهد اقتدار را به حكومت آل بويه بازگرداند.
    او قبلاً در شيراز حكومت مى كرد و اكنون به بغداد آمده است، وقتى در شيراز حكومت مى كرد دستور داد تا كتيبه اى بر "تخت جمشيد" بنويسند و اسم دوازده امام را بر آن حكّ كنند. اين كتيبه براى آيندگان باقى مى ماند.
    حتماً مى خواهى بدانى كه مراسم غدير و عاشورا در بغداد در چه وضعيتى است؟ از اولين سالى كه اين دو مراسم برگزار شد تا امروز چهارده سال مى گذرد، در اين چهارده سال، شيعيان اين دو مراسم را برگزار مى كردند، ولى برايت گفتم كه دشمنان به شيعيان حمله كردند منطقه كرخ را به آتش كشيدند و گروه زيادى از شيعيان را شهيد كردند.
    اكنون كه عَضُدالدُولة به حكومت رسيده است، دستور مى دهد تا مراسم غدير و عاشورا برگزار نشود، گويا او مى خواهد فرصتى ايجاد كند تا شيعيان بتوانند دوباره جان بگيرند. او فرمان مى دهد تا حرم امير المؤمنين و امام حسين(عليهما السلام)را بازسازى كنند، او بر قبر سلمان فارسى، ساختمانى باشكوه مى سازد و در قسمت شيعه نشين بغداد، بيمارستان بزرگى مى سازد، او منطقه كَرخ را آباد مى كند، همه خانه هايى كه در آن آتش سوزى ويران شده بودند را بازسازى مى كند، ساختمان هاى بهتر و باشكوه تر ساخته مى شود و بار ديگر، اين منطقه به شكوفايى مى رسد.

    * * *


    "عَضُدُالدُولة" در سياست هايش موفّق است و مى تواند خليفه عبّاسى را در كنترل بگيرد و قدرت خود را براى دشمنان آشكار سازد.
    همسفرم! آيا مى خواهى نمونه اى از اقتدار عَضُدالدُولة را برايت بازگو كنم؟ گاهى او به سفر مى رود، يك بار او به "موصل" سفر مى كند، وقتى به سوى بغداد باز مى گردد به خليفه دستور مى دهد تا براى استقبال او از شهر بيرون بيايد، خليفه هم چاره اى نمى بيند و با اين كه از اين كار احساس حقارت مى كند به بيرون شهر مى رود و از عَضُدالدُولة استقبال مى كند.

    * * *


    سال 368 هجرى فرا مى رسد، در بغداد غوغايى به پا مى شود؟ چه خبر شده است؟ ابن قُولِوَيه، رهبر شيعيان از دنيا رفته است و شيعيان عزادار شده اند. اكنون اين "شيخ مفيد" است كه مايه اميد شيعيان در اين روزگار است. شيخ مفيد از فرصت ها بهره مى برد و براى رشد مكتب تشيّع تلاش زيادى مى كند.
    شيخ مفيد پشتكار عجيبى دارد، شب ها تا دير وقت بيدار است و در دفاع از مكتب شيعه، دويست كتاب مى نويسد، او گاهى به بازار مى رود و به مغازه ها سر مى زند، وقتى نوجوانى زيرك و باهوش مى بيند كه در مغازه اى، شاگردى مى كند، پس او با صاحب مغازه سخن مى گويد و به او پول مى دهد و در مقابل، از او مى خواهد تا اجازه بدهد آن نوجوان درس بخواند و شاگرد او بشود، اين گونه است كه او افراد زيادى را جذب مى كند كه هر كدام در آينده باعث رونق مكتب شيعه خواهند شد.
    آيا مى دانى بزرگ ترين دانشمند سنّى كيست؟ او "قاضى باقلانى" است كه مريدان زيادى هم دارد، شيخ مفيد بارها با او مناظره مى كند و او را مبهوت مى سازد، همين باعث مى شود تا گروه زيادى از سنّى ها به حقّانيّت مكتب شيعه پى ببرند و دست از عقيده باطل خود بردارند.
    آرى، شيخ مفيد همچون خارى در چشم دشمنان است، "خطيب بغدادى" يكى از نويسندگان اهل سنّت است، او در كتاب خود، درباره شيخ مفيد چنين مى نويسد: "او چقدر از مردم را گمراه كرد!"، اين سخن نشان مى دهد كه شيخ مفيد نقش مهمى در شيعه كردن مردم داشته و علماى سنّى نتوانسته اند كارى از پيش ببرند.

    * * *


    شش سال از آغاز حكومت عَضُدالدُولة مى گذرد، سال 373 هجرى كه فرا مى رسد، او بيمار مى شود و از دنيا مى رود، او وصيت كرده است كه پيكرش را به نجف ببرند و در حرم اميرالمؤمنين(عليه السلام) دفن كنند و بر سنگ قبر او چنين بنويسند: "اين قبر عَضُدالدُولة است كه دوست داشت در كنار امام خود دفن شود تا روز قيامت در امان باشد".
    بعد از عَضُدالدُولة، پسرِ بزرگ او به حكومت مى رسد، حكومت او چهار سال طول مى كشد، ديگر فرصت نيست تا شرح دهم كه چه كسانى بعد از او به جكومت رسيدند، آن قدر بدان كه تا سال 447 هجرى، هفت نفر ديگر از آل بويه به ترتيب حكومت كردند. در واقع از آغاز حكومت آل بويه در بغداد، ده نفر از آنان به حكومت رسيدند و صد و دوازده سال بر بغداد حكومت كردند.

    * * *


    راستى آيا مى دانى كه وقتى عَضُدالدُولة از دنيا رفت، شيعيان به فكر افتادند تا مراسم غدير و عاشورا را برگزار كنند، آنان مى دانستند كه اين دو برنامه چقدر در رشد تشيّع تأثير دارد و باعث مى شود هويّت تشيّع حفظ شود و كسانى كه در جستجوى حقيقت هستند آن را بيابند، از طرف ديگر دشمنان كه نمى توانستند رشد مكتب تشيّع را تحمّل كنند شروع به كارشكنى كردند.
    در سال 381 هجرى دشمنان به كاروان غدير حمله كردند، در آن سال، "بهاء الدولة" حاكم بود، دشمنان پرده ها و پرچم هاى شيعيان را پاره كردند و نظم كاروان غدير ر ا به هم زدند. اينجا بود كه "بهاء الدولة" آنان را دستگير كرد و به سختى مجازات نمود.
    در سال هاى بعد، مراسم كاروان غدير و هيأت عاشورا با شكوه برگزار مى شود، هر چند اين مراسم به خاطر كارشكنى دشمنان، گاهى تعطيل مى شود، ولى بار ديگر باشكوه تر از قبل برگزار مى شود.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۲: از كتاب راه شیدایی نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن