کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هفده

      فصل هفده


    آقاى سُنّى! تو در ادامه سخن خود به ازدواج اُمّ كُلثوم اشاره مى كنى. سؤال تو اين است: اگر عُمَر به خانه فاطمه(عليها السلام) هجوم برده و او را به شهادت رسانده است، پس چرا على(عليه السلام) دخترش را به ازدواج عُمَر درآورد؟ كدام انسان عاقل، دختر خودش را به قاتلِ همسرش مى دهد؟
    اين سخن توست:
    چرا حضرت على، دخترش اُمّ كُلثوم كه دختر فاطمه بود را به عقد حضرت عُمَر در آوردند؟ آن دختر چطورى پذيرفت كه با قاتل مادرش در يك رختخواب بخوابد؟ حسن و حسين كجا بودند؟ چرا هيچ اعتراضى ننمودند؟
    من با شنيدن اين سؤال تو به فكر فرو مى روم و سپس تصميم مى گيرم كه بار ديگر به دمشق سفر كنم، بايد با يكى از دانشمندان اهل سنّت ديدار كنم.
    ? ? ?
    اينجا شهر دمشق است و من در قرن هفتم هجرى هستم. من به دارالحديث اشرفيّه مى روم، مدرسه اى بزرگ كه علامه نَوَوى در آن ساكن است.
    نمى دانم نام علامه نَوَوى را شنيده اى؟ او را شيخ اسلام مى گويند، او سرآمد همه دانشمندان است و كتاب هاى زيادى نوشته است، او اهل زهد و عرفان است، مردم به او اعتقاد زيادى دارند.
    من بايد نزد او بروم، مى خواهم از او سؤال مهمّى بپرسم، علامه نَوَوى مشغول تدريس است. شاگردانش در اطراف او حلقه زده اند. او براى شاگردانش اين چنين مى گويد: "خدا به شما خير بدهد، سعى كنيد جوانى خود را بيشتر صرف حديث كنيد، من در روزگار جوانى، مدّتى به علم پزشكى علاقمند شدم. كتاب قانون ابوعلى سينا را مطالعه مى كردم، امّا بعد از مدّتى، در درون خود احساس تاريكى كردم، من آن نشاط روحى خود را از دست داده بودم، براى همين به بازار رفتم و كتاب قانون را فروختم و دوباره مشغول مطالعه حديث شدم، اينجا بود كه قلبم روشن شد و شادى و نشاط خود را به دست آوردم".
    شاگردان علامه نَوَوى سؤالات خود را از او مى پرسند، او با حوصله به همه سؤالات پاسخ مى دهد.
    يكى از شاگردان از او سؤالى درباره فضيلت ابوبكر و عُمَر مى كند، او چنين پاسخ مى دهد: "بدانيد كه پيامبر به ابوبكر و عُمَر وعده بهشت داده است و آنان بدون هيچ حساب و كتابى وارد بهشت مى شوند، زيرا ايمان و يقين آنان از همه بيشتر بود. فراموش نكنيد كه بهترين خلق خدا بعد از پيامبر، ابوبكر مى باشند".[66]
    تعجّب نكن! علامه نَوَوى از اهل سنّت است و اعتقاد خود را بيان مى كند. راستى يادم رفت بگويم، "نَوى" نام روستايى در اطراف دمشق است، آن روستا، زادگاه علامه است، براى همين او را نَوَوى مى خوانند.
    ? ? ?
    اكنون فرصت مناسبى است تا من سؤال خود را از علامه نَوَوى بنمايم. جلو مى روم، سلام مى كنم و مى گويم:
    ــ جناب علامه! من از ايران به اينجا آمده ام تا از شما سؤالى را بنمايم.
    ــ خيلى خوش آمديد. سؤال خود را بپرسيد.
    ــ شما استاد بزرگى هستيد و در زمينه علوم اسلامى زحمت زيادى كشيده ايد. نظر شما درباره ازدواج اُمّ كُلثوم با عُمَر چه مى باشد؟ آيا اين مطلب درست است؟
    ــ بله! اين افتخارى براى عُمَر است. خدا اين توفيق را نصيب عُمَر كرد كه دختر ابوبكر را به عقد خود درآورد.
    ــ دختر ابوبكر؟! من درباره اُمّ كُلثوم، دختر على و فاطمه(عليهما السلام) سؤال داشتم.
    ــ چه كسى گفته است كه ام كلثوم دختر على و فاطمه است؟ اين حرف ها چيست كه تو مى زنى؟ چرا بدون تحقيق حرف مى زنى؟ تو چه نويسنده هستى!
    ــ جناب علامه! مرا ببخشيد، منظورى نداشتم، من شنيده بودم كه اُمّ كُلثوم دختر على(عليه السلام) است، شما حقيقت را براى من بگوييد.
    ــ من الآن خيلى خسته هستم. شب، بعد از نماز مغرب نزد من بيا تا جواب تو را بدهم.
    ــ شب كجا بيايم؟ خانه شما كجاست؟
    ــ من كه خانه ندارم، من اصلاً زن و بچه ندارم، هميشه در اين مدرسه هستم.[67]
    ? ? ?
    نماز مغرب را مى خوانم و به اتاق علامه نَوَوى مى روم، سلام مى كنم و جواب مى شنوم. دور تا دور علامه پر از كتاب است، اصلاً جاى نشستن نيست. علامه چند كتاب را برمى دارد تا من بتوانم بنشينم.
    علامه نَوَوى شروع به سخن مى كند، نكات تاريخى جالبى را براى من بيان مى كند. من امشب مطالب زيادى را متوجّه مى شوم.
    ساعتى مى گذرد، من ديگر مزاحم علامه نمى شوم، از او خداحافظى مى كنم و بيرون مى آيم، واقعاً كه اين يك ساعت، براى من بسيار بابركت بود.
    بايد آنچه را كه امشب فهميدم، سريع ياداشت كنم، قلم و كاغذ برمى دارم و اين ده نكته را مى نويسم، تو براى فهميدن ماجراى اُمّ كُلثوم بايد به اين نكات توجّه كنى:
    1 ـ در زمان هاى قديم، وقتى زنى، شوهر خود را از دست مى داد، بايد با مرد ديگرى ازدواج مى كرد، زيرا آن زن، براى خرجى خود و فرزندانش، چاره اى نداشت. آن زمان ازدواج يك زن، بعد از مرگ شوهر، امرى عادى و متعارف بود.
    2 ـ جعفر، برادر على(عليه السلام) بود. جعفر يكى از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام و او بسيار شجاع بود. پيامبر در سال هشتم هجرى، او را به عنوان فرمانده جنگ موته انتخاب كرد. در آن جنگ، دشمنان دو دست جعفر را قطع كردند و او را به شهادت رساندند. وقتى پيامبر از اين ماجرا باخبر شد فرمود: "خدا در بهشت به جعفر دو بال عنايت مى كند"، از آن روز به بعد، مردم او را "جعفرطيّار" مى خوانند.
    3 ـ همسرِ جعفرطيّار، زنى با ايمان بود كه نامش "اسما" بود. بعد از گذشت چند ماه از شهادت جعفر طيّار، ابوبكر به خواستگارى اسما آمد و اسما با او ازدواج كرد.
    4 ـ بعد از مدّتى، خدا به ابوبكر و اسما، پسر و دخترى داد. ابوبكر اسم پسر خود را "محمّد" و اسم دخترش را "اُمّ كُلثوم" گذاشت.
    5 ـ ابوبكر در سال 11 هجرى خليفه مسلمانان شد، او مدّت 2 سال و نيم، خليفه بود و در سال 13 هجرى از دنيا رفت، اُمّ كُلثوم در آن موقع، پنج ساله بود كه يتيم شد.
    6 ـ چند ماه از مرگ ابوبكر گذشت. آن وقت، فاطمه(عليها السلام) از دنيا رفته بود، على(عليه السلام) به خواستگارى اسما رفت، اسما كه چندين كودك يتيم داشت، پيشنهاد على(عليه السلام) را پذيرفت و همسر على(عليه السلام) شد.
    7 ـ اسما به خانه على(عليه السلام) رفت و دو كودك خود (اُمّ كُلثوم و محمّد) را نيز خانه على(عليه السلام) برد. اُمّ كُلثوم، دخترى پنج ساله بود، از نعمت پدر محروم بود، على(عليه السلام) در حقّ او پدرى نمود. على به محمّد هم محبّت زيادى نمود. اين همان محمّدبن ابى بكر است كه نامش را در تاريخ شنيده اى. او يكى از ياران باوفاى على بود و سرانجام در راه على(عليه السلام) شهيد شد.
    8 ـ بعد از ابوبكر، عُمَر به خلافت رسيد، خلافت عُمَر، ده سال طول كشيد. در همان سال هاى آخر خلافت عُمَر، اُمّ كُلثوم دخترى سيزده ساله شده بود. ديگر وقت ازدواج او بود. اينجا بود كه عُمَر تصميم گرفت با اُمّ كُلثوم ازدواج كند. گويا عُمَر احساس مسئوليّت مى كرد، او مى خواست خودش دختر يتيم ابوبكر را تحت سرپرستى بگيرد.
    9 ـ عُمَر اُمّ كُلثوم را از على(عليه السلام) خواستگارى كرد، چون، على(عليه السلام)، شوهرِمادرِ اُمّ كُلثوم بود. على(عليه السلام) با اجبار با اين ازدواج موافقت كرد و اُمّ كُلثوم، همسر عُمَر شد.
    10 ـ وقتى عُمَر از دنيا رفت، اُمّ كُلثوم فقط چهارده سال داشت، او دوباره نزد مادرش به خانه على(عليه السلام) بازگشت.
    ? ? ?
    آقاى سُنّى! آيا سخن علامه نَوَوى را شنيدى؟ او در يكى از كتاب هاى خود به اين موضوع اشاره مى كند. او در كتاب "تهذيب الاسماء و اللغات" چنين مى گويد: "اُمّ كُلثوم، دختر ابوبكر است... همين اُمّ كُلثوم است كه عُمَر با او ازدواج كرده است".[68]
    من سخن علامه نَوَوى را براى تو ذكر كردم، تو ادّعا كردى كه اُمّ كُلثوم، دختر فاطمه و على(عليهما السلام) است، امّا علامه نووى اين حرف تو را قبول ندارد، برايت گفتم او از دانشمندان اهل سنّت است.
    وقتى اُمّ كُلثوم دختر ابوبكر بوده است، چه اشكالى دارد كه على(عليه السلام) با ازدواج اُمّ كُلثوم با عُمَر موافقت كند؟ مادر اُمّ كُلثوم كه فاطمه(عليها السلام) نيست، مادر او اسما است، پدر اُمّ كُلثوم، ابوبكر است چه اشكالى دارد كه اُمّ كُلثوم با رفيقِ پدرش ازدواج كند؟
    شايد دوست داشته باشى كه سخن يكى از دانشمندان شيعه را هم در اين زمينه بشنوى.
    آيت الله نجفى مرعشى(قدس سره) يكى از بزرگ ترين نسب شناسان شيعه است، او در كتاب خود چنين مى نويسد: "اسماء همسر جعفرطيّار بود، اسما پس از مرگ جعفرطيّار با ابوبكر ازدواج نمود و براى ابوبكر چند فرزند آورد، يكى از آن ها، اُمّ كُلثوم است. همان اُمّ كُلثوم كه عُمَر با او ازدواج نمود".[69]
    اكنون واضح شد كه چون اُمّ كُلثوم در خانه على(عليه السلام) بوده و على(عليه السلام)، شوهرمادر او بوده است، گاه على(عليه السلام) او را دختر خويش خطاب مى كرده است، زيرا اُمّ كُلثوم تقريباً پنج ساله بود كه با مادر و برادرش به خانه على(عليه السلام)آمد. به همين دليل، در گذر زمان، عدّه اى از مردم خيال كردند كه اُمّ كُلثوم، دختر فاطمه و على(عليهما السلام) است.
    آقاى سُنّى! تو گفتى چرا على(عليه السلام) دختر فاطمه(عليها السلام) را به عقد عُمَر درآورد؟ من سخن علامه نَوَوى و آيت الله نجفى مرعشى(قدس سره)را برايت ذكر كردم و تو فهميدى كه اُمّ كُلثوم، دختر على و فاطمه(عليهما السلام) نبوده است، اُمّ كُلثوم دختر ابوبكر بوده است.
    تو در سؤال كردن خيلى مهارت دارى، كاش از خودت مى پرسيدى كه چرا عُمَر (كه بيش از 60 سال سن داشت) به خواستگارى اُمّ كُلثوم سيزده ساله رفت و با او ازدواج نمود؟


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷: از كتاب روشنى مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن