کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وسه

      فصل بيست وسه


    روز تاسوعا بود، روزى كه همه مردم براى عبّاس، عزادارى مى كنند، مى دانستم كه ساعت دو بعد از ظهر، هيأت بزرگ ابوالفضل از حسينيّه حركت مى كند، من با عجله از خانه بيرون آمدم، مردم گروه گروه به سوى حسينيّه مى رفتند.
    من به موقع رسيدم، پرچم ها برافراشته شدند و هيأت حركت كرد، من نگاهم به پرچم بلندى افتاد كه بر روى آن نام "ابوالفضل" نوشته شده بود. به سوى آن پرچم رفتم، پارچه آن را در دست گرفتم و آن را به چشم نهادم و بوسيدم.
    همراه با هيأت از كوچه ها گذشتم، تا غروب آفتاب تاسوعا براى عبّاس، عزادارى كردم و سپس به خانه رفتم.
    عادت من اين است كه هر شب، سايت شخصى خودم را بررسى مى كنم، و به سؤالات پاسخ مى دهم. آن شب ديدم پيامى عجيب براى من آمده است.

    * * *


    متن آن پيام اين بود: "سلام. آقاى خداميان! من جوانى بيست ساله هستم... امروز براى تماشا به خيابان آمده بودم، شما را ديدم كه آن پرچم را بوسيديد... شما ديگر چرا؟ چرا يك تكه پارچه را به چشم مى گذاريد و آن را مى بوسيد؟ مگر نمى دانيد اين كار، شرك است؟ اين خرافه پرستى است! زمانى بت پرستان، بت ها را مى بوسيدند، امروز شما پرچم را مى بوسيد. اين كار چه دليلى دارد؟ اگر مردم عادى چنين كارى بكنند، عيب نيست، امّا شما چرا؟ شما ...".

    * * *


    وقتى اين پيام را خواندم، فهميدم كه هركس اين پيام را داده است، فريب سخنان وهّابيّت را خورده است، اين وهّابيّت هستند كه تبرّك را قبول ندارند. من بايد با نهايت احترام به او پاسخ مى دادم. او ايميل سايت "ياهو" را برايم نوشته بود. از راه برنامه "ياهو مسنجر" با او ارتباط گرفتم. سلام كردم و گفتم:
    ــ آيا شما قرآن را قبول داريد؟
    ــ بله. من مسلمان هستم و قرآن را كلام خدا مى دانم.
    ــ آيا آيه 96 سوره يوسف را خوانده اى؟ آنجا كه برادران يوسف به مصر مى آيند و برادر خود را مى شناسند، يوسف به آن ها مى گويد: "پيراهن مرا نزد پدرم ببريد تا او به چشمان خود بمالد كه به اذن خدا بينا خواهد شد".
    ــ آرى. من اين آيه را خوانده ام.
    ــ وقتى پدر يوسف، پيراهن يوسف را به چشم خود گذاشت چه اتفاقى افتاد؟
    ــ قرآن مى گويد: چشم او بينا شد.
    ــ به راستى چرا يوسف پيراهن خود را فرستاد؟ حتماً در اين پيراهن اثرى بوده است. قرآن مى گويد كه پيراهن يوسف به اذن خدا شفا مى دهد. چطور وقتى يعقوب پيراهنى را به صورت مى كشد و شفا مى گيرد شرك نيست; امّا اگر من پرچم عبّاس را ببوسم، شرك و خرافه پرستى است؟
    سخن به اينجا كه رسيد، او ديگر پاسخى نداد، من فرصت را غنيمت شمردم و به پاسخ ادامه دادم: يعقوب پيامبر خدا بود، او پيراهن پسرش يوسف را به چشم گذاشت و آن را بوسيد و چشمش بينا شد، چطور شده است كه كار يعقوب با يكتاپرستى منافات ندارد، امّا كار من كه پرچم عبّاس را مى بوسم، بت پرستى است؟
    كار يعقوب، همان تبرّك است، من هم به تبرّك باور دارم، من عهدى دارم كه هر سال روز تاسوعا به هيأت بروم و پرچم بلند ابوالفضل را ببوسم و بر چشم بكشم، كسى چه مى داند كه اين كار، چه عشق بزرگى را در دلم زنده مى كند، حسى غريب در من شعله مى كشد، آرى، پادشاهى جهان كجا و نوكرىِ عبّاس، كجا؟


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۳: از كتاب تشنهتر از آب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن