کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهار

      فصل چهار


    من براى زيارت خانه خدا به مكّه آمده ام، مى دانم كه تو هم آرزوى اين سفر را به دل دارى! بيا با هم يك طوافى گرد كعبه بنماييم.
    آنجا را نگاه كن! آن پيرمرد را مى گويم، ببين چگونه نماز مى خواند و اشك مى ريزد.
    واقعاً چه مرد باخدايى است، خوشا به حالش، او لباسى بسيار ساده بر تن كرده است.
    آرى، او تمام زهد را در وجود خود خلاصه كرده است.
    آيا موافقى نزديك برويم و اسم او را بپرسيم.
    ـ سلام، مردِ خدا!
    ـ سلام.
    ـ قبول باشد، اسم شما چيست؟
    ـ من عبّاد هستم.
    ـ خوشا به حال تو كه اين قدر اهل نماز و عبادت هستى!
    ـ خواهش مى كنم.
    خلاصه، از شما چه پنهان كه من حسابى مجذوب اين پيرمرد شده ام.
    در اين ميان، نگاهم به درِ مسجد مى خورد، آقايى را مى بينم كه وارد مسجد الحرام شده و مشغول طواف مى شود.
    خداى من! اين آقا كيست كه اين گونه دل مرا ربود!
    من از جا بلند مى شوم و به سوى او مى روم، او در حال طواف با خداى خود مناجات مى كند.
    به يكى از اطرافيان خود مى گويم: آيا شما اين آقا را مى شناسيد؟ او مى گويد: چگونه است كه او را نمى شناسى؟ او امام صادق(عليه السلام) است.
    من تا اين سخن را مى شنوم خود را به نزد آن حضرت مى رسانم و سلام مى كنم و ايشان با مهربانى جواب سلام مرا مى دهد.
    همراه با آن حضرت مشغول طواف خانه خدا مى شوم.
    بعد از لحظاتى، عبّاد را مى بينم كه به سوى ما مى آيد. وقتى او روبروى امام صادق(عليه السلام) قرار مى گيرد با دست به لباس آن حضرت اشاره مى كند و مى گويد: "چرا تو اين لباس گران قيمت را به تن كرده اى؟ مگر تو فرزند على نيستى؟ مگر على لباس ساده به تن نمى كرد؟".
    در اينجا توجّه من به لباس امام صادق(عليه السلام) جلب مى شود. آن حضرت لباس زيبا و گران قيمتى را به تن كرده است.
    نگاهى هم به لباس عبّاد مى كنم، او لباسى بسيار ساده به تن نموده است. هر كس به عبّاد نگاه كند، زهد و ترك دنيا را در او مى بيند.
    عجب! عبّاد مى خواهد درس زهد و ترك دنيا را به امام صادق(عليه السلام) ياد بدهد.
    به راستى چرا امام صادق(عليه السلام) از زهد دور شده است؟ آيا او به دنيا علاقه پيدا كرده است؟
    بايد منتظر بمانم و ببينم كه امام(عليه السلام) به او چه جوابى مى دهد.
    امام نگاهى به عبّاد مى كند و مى فرمايد: "اى عبّاد! در زمان حضرت على(عليه السلام)، لباس همه مردم ساده بود ولى امروز مردم همه از لباس هاى زيبا استفاده مى كنند، من نمى خواهم همانند تو با پوشيدن لباس ساده، ريا كنم و مردم را به سوى خود جذب كنم".
    آرى! خداوند، زيبايى هاى زندگى را بر بندگان خود حرام نكرده است. وقتى كه خداوند به ما نعمتى داد، بايد از آن استفاده كنيم.
    زهد اين نيست كه دنيا را ترك كنيم و همواره فقيرانه زندگى كنيم، بلكه زهد اين است كه دل به دنيا نبنديم.[4]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب فقط به خاطر تو نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن