کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وشش

      فصل بيست وشش


    مى دانى كه نوشتن يك كتاب چقدر زحمت دارد، چه شب هايى را بايد تا صبح بيدار باشى تا بتوانى اين كلمات را كنار هم بچينى و كتابى براى مردم بنويسى كه براى آنها مفيد باشد.
    من هم بعد از روزها تلاش، كتابى به نام "منازل الاخرة" نوشتم، من در اين كتاب به شرح سفر قبر و قيامت پرداختم و مى خواستم تا مردم را با سفر آخرت خود بيشتر آشنا كنم.
    خدا را شكر كه كتاب من چاپ شد و در دسترس مردم قرار گرفت.
    پدرم كه به من خيلى علاقه دارد، روزها براى اينكه نمازش را به جماعت بخواند به حرم حضرت معصومه(س) مى رود و بعد از نماز هم در مجلسى كه در حرم تشكيل مى شود، مى نشيند و از سخنرانى سخنرانان مذهبى استفاده مى كند.
    من در اتاق مطالعه خود مشغول فيش بردارى براى تهيّه كتاب بعدى خود هستم كه صداى درِ خانه به گوشم مى خورد.
    از جا برمى خيزم، مى روم و در خانه را باز مى كنم. فكر مى كنى چه كسى به ديدن من آمده است؟
    پدرم به ديدنم آمده است.
    من خيلى خوشحال مى شوم، از شما چه پنهان، هر وقت پدر به خانه من مى آيد، نشانه اين است كه با من كار مهمّى دارد.
    سريع، كتاب هايى كه در اتاق پخش شده است، جمع و جور مى كنم و از پدر مى خواهم بنشيند.
    من مى روم يك سينى چاى مى آورم و در مقابل پدر، دو زانو مى نشينم.
    منتظر هستم تا پدر سخن خويش را آغاز كند، البتّه اين را بگويم كه پدر من سواد خواندن و نوشتن ندارد.
    پدر نگاهى به من مى كند و مى گويد: عباس! امروز در حرم حضرت معصومه(س) بودم، آقايى كه منبر رفته بود، كتابى را در دست گرفته بود و از آن خيلى تعريف مى كرد، فكر مى كنم اسم آن "منازل الآخرة" بود، او از روى آن كتاب براى ما حديث هم خواند، جايت خالى بود چه حديث هايى در آن كتاب نوشته شده بود. پسرم، كاش تو هم منبر مى رفتى و براى مردم حديث مى خواندى. تا كى مى خواهى گوشه اين خانه بنشينى؟
    من سر خود را پايين انداختم، چند بار خواستم بگويم كه پدرجان! كتابى را كه منبرى براى مردم خوانده است، همان كتابى است كه من نوشته ام، من نويسنده آن كتاب هستم، امّا ديدم اين طورى ريا مى شود، درست نيست من از خودم تعريف كنم، من اين كتاب را براى خدا نوشته ام، نه اين كه نزد پدر خويش به آن افتخار كنم.
    من رو به پدر خود كردم و گفتم: پدر جان، اين كارها توفيق مى خواهد، دعا كن خدا به من هم توفيق انجام اين كارهاى خوب را بدهد.
    پدر هم در حقّ من دعا كرد، و همان دعاى او بود كه باعث شد خدا به من توفيق نوشتن كتاب هايى مثل "مفاتيح الجنان" بدهد كه در هر خانه اى كه بروى آن را مى يابى.
    فكر مى كنم كه مرا شناختى، من شيخ عبّاس قمى، نويسنده كتاب مشهور مفاتيح الجنان هستم.[31]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۶: از كتاب فقط به خاطر تو نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن